سمنو خوب تر از جان من است – سمنو
شیرهی دندان من است
من که در مطبخِ تو آشپزم – سمنو
را به جه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده – سمنو
را تو به من یاد بده
دختر ای ماه پسندیده من – ای رُخَت
روشنی دیده من
اولاً دیگ بزرگی باید – گندمِ سبزِ
سترگی باید
جمع باید بکنی مردم را – آب باید
بکشی گندم را
ذرهای خاک نریزد در دیگ – چشم
ناباک نیفتد بر دیگ
کچل و زخمی از آن دور شود – ورنه،
شیرین نشود، شور شود
جمع کردن ز نِسوان و بَنات – دور
دیگ سمنو با صلوات
بنشینند همه، سُبحه به کف – پیش
دیگ سمنو صف در صف
هی بخوانند جو شیخ و طلبه – کته
کات و کته کوت و کته گه
سمنو رخت به مینو بکشد – مَلَک
از اوج فلک بو بکشد
تا که دیگ سمنو جوش کند – عَم قِزی،
خاله قِزی، نوش کند
سید اشرفالدین گیلانی معروف به نسیم شمال
با تشکر: هاله زارع پاک