هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » رسول نجفیان »توتو خانم
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

توتو خانم

توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
 چرا یه گوشه نشستی ؟
خود تو به لونه بستی ؟
آقا خروسه حیوونی
واسه تو شد قربونی
این آدمای بی خبر
با چاقو بریدنش سر
از لونه می جست رو دیوار
 از دیوار روبید مجنون
از این سو می رفت به آن سو
بانگ می زد می کرد هیاهو
قوقو قوقولی قو
قوقو قوقولی قو
یعنی بلند شین از خواب
آفتاب افتاده رو سرداب
بسه تنبلا چقدر خواب
بسه تنبلا چقدر خواب
اومد تو کوچه آفتاب
بیکاره ها مست خواب
خوابای رنگ و وارنگ
از سوغاتای فرنگ
 از روباهای زرنگ
 از میمونای قشنگ
 داشتیم می شدیم آواره
باید دید راهی نداره
 بایستی می شد قربونی
آقا خروسه بیچاره
میرزآقا و مش حسن
خرو سو به چاقو بستن
مستاجرا رو هشتی
به ماتمش نشستن
 میرزا رو تو دلاشون
به توپ و گلوله بستن
عروسکای بی سر
 خروسا تو باغچه پرپر
اتاقا مثل زندون
ترکای سقف و بارون
پنجره های بسته
خاک پشتشون نشسته
مدرسه ها دور دور
 اشکای چشم شور شور
 کفشای درب و داغون
تو سرمای زمستون
آقا خروسو تو دوری
تیکه تیکه اش کردن فوری
یه رونش تو دست نعمت
یه رونش تو دست بهجت
 ماهیچه های سفیدش
لای دندونای رحمت
سر جناغش شرط بستن
دو تا دست اونو شکستن
گربه ای که پیش از این ها
مث سگ ازش می ترسید
کله شو گرفت به دندون
 از اتاق پرید به ایوون
پایی که می جست رو دیوار
افتاد جلو سگ هار
همیشه دور و برت بود
هر چی باشه شوهرت بود
 این ادمای بی خبر
با چاقو بریدنش سر
 توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
گریه نکن زار زار
رو کن به ایوان لاله زار
شوهر بی باک تو
اگر چه جون سپرده
 ولی نسیم سحر
رو شونه هاش بی خبر
صدای اونو برده
 دست زمون سپرده
چرا یه گوشه نشستی ؟
خودتو به لونه بستی ؟
چشماتو باز باز کن
گردنتو دراز کن
تا بشنوی صداشو
قوقولی قوقو ها شو
تو گوش جوجه هامون
 تو پیچ کوچه هامون
 تو کله سحرها
جاروی رفتگرها
هر جا که دیده می شه
 بانگش شنیده می شه
 تو گیس بید مجنون
تو سرسرا و دالون
 تو قطره های بارون
تو شرشرای ناودون
تو غل غلای چشمه
خاکای خشک و تشنه
تو خط نور آفتاب
 تو سایه های مهتاب
 هر جا که دیده می شه
 بانگش شنیده می شه
 گردونه شد زیر و رو
 خورشید خانم اومد تو
قوقو قوقولی قو
قوقو قوقولی قو
خروسا همش بیدارن
 از خواب خوش بیزارن
واسه همینم همیشه
جونشو پاش می ذارن
میرز آقا اومد اوناهاش
مواظب جوجه هات باش
توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
چرا یه گوشه نشستی ؟
خودتو به لونه بستی ؟
آقا خروسه حیوونی
 واسه تو شد قربونی


شاعران » رسول نجفیان »کودکی
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

کودکی

به هر طرف دویدنا
دویدنا ... دویدنا
سر هر کوهی رسیدنا
ولی کسی ندیدنا
شب های دم کرده و داغ
رو پشت بوم خوابیدنا
دستا به سوی آسمون
ستاره ها رو چیدنا
با قصه های ننه جون
تو کهکشون دویدنا
زندگیای مردمو
از اون بالاها دیدنا
پریدنا ... پریدنا
 به آسمون رسیدنا
پریدنا ... پریدنا
 به کهکشون رسیدنا
 لا به لای ستاره ها
فرشته ها رو دیدنا
بالهای نورانی شونو
گرفتن و بوسیدنا
نشونی های خدا رو
از یکی شون شنیدنا
 پریدنا ... پریدنا
پیش خدا رسیدنا
 با دل پرشکوه ازش
خیلی چیزا پرسیدنا
 با های و هوی خروسا
 از خواب خوش پریدنا
 عصرای کوچه های تنگ
 دنبال هم دویدنا
 با هفتیرای چوبی مون
 از الکی جنگیدنا
نونای خشکیده رو از
 دستای هم قاپیدنا
 قصه های حسن کچل
بازیای اتل متل
از دهنای گرم و پیر
شاهنامه و رستم یل
 زمستونای درد و تب
رسیدنای جون به لب
جریمه های مشق شب
خوردن شلاق سر صف
رو سرو سبز مدرسه
برفا هوار وجب وجب
با آفتابه از توی حوض
کوچه رو آب پاشیدنا
دنبال ماهیای سرخ
توی لجن گردیدنا
 دردای پنهون دلو
 یواشکی کشیدنا
پیش بابا و ننه جون
 از الکی خندیدنا
وقتی تنهایی یواش
به گوشه ای خزیدنا
اشکای چشم از گونه ها
 آروم اروم غلتیدنا


شاعران » رسول نجفیان »سوخته بال
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سوخته بال

چه پروازی بود
 آمدنم به سویت
ای یار
 که پرچین صداقت
عرق شرم نشست
 و مفهوم عشق
سر به زیر افکند
چه پروازی بود
 افسوس
آن پروانه
 که پروازش را
 بر فراز گلهای نیلوفر می افروخت
 چه حقیرانه سوخت
از کوچه فریاد می آمد
 ای ... کجایی ؟
 از کوچه بیداد می آمد
ای ... کجایی ؟
 و من در هفت برج عشق
خود رابه تو بخشیده بودم
 چه پروازی بود
 آمدنم به سویت
ای یار


شاعران » رسول نجفیان »بارون دل
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بارون دل

 وقتی که بارون می گیره
چشات می افته یادم
غروبای اون دریا رو
 چه جوری از دست دادم
بهار عمر گذشت و رفت
لب بومه آفتابم
ولی هنوزم یاد تو
کگه می ره از یادم ؟
 به جز تو و خاطر تو
چی میکنه دلشادم ؟
خاطره ها ... خاطره ها
مگه می ره از یادم ؟
 وقتی که نیستی تو دیگه
چه فایده که آزادم
مث برگای پاییزی
 اسیر دست بادم
با تو پرید و پر کشید
آرزوی پروازم
بی تو شکسته بال و زار
 تو دست های صیادم
عمریه که غریب و تک
تو این خراب آبادم
به هیچ جا و هیچ کسی ام
 نمی رسه فریادم


شاعران » رسول نجفیان »ماریا
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ماریا

ماریا
 بنواز آهنگهای خفته را
بنواز
آنان چگونه فرشتگان زمینی را
انکار می کنند
 ماریا
 آنگاه که تو
با پنجه های نوازشگرت
 آهنگهای خفته را
به پرواز می خوانی
و
 مرا به بهشتی برتر از بهشت او
 ماریا
تو در جنین پنجه هایت
 کدامین مسیح را خواهی پرورد ؟
 تا با آوایی خوش
خلق را به نهایت مهربانی فراخواند
ماریا
ای هزاران سرشت همنامت
خفته در تو
 بنواز
 بنواز آهنگهای خفته را
 تولدی دیگر
 آنگاه که پنجه هایت
سر می دهند
 آواهای آسمانی را
 یاسها همسرایی می کنند
 و با ضرباهنگ نسیم تو
 بشارت می دهند
 ور جاودانگی عشق را
 بنواز
 ماریا
بنواز آهنگهای خفته را بنواز


شاعران » رسول نجفیان »زمستان
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زمستان

برف می بارد وشهر
رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
 جسدش در کفن یاس سپید
به امید باران
همچنان پابرجسات
از میان قفس سینه او
 یک قناری غمین
گشت رها
 لاله ها را برچید
و به دامان سپید کفن سرو سپرد
برف می بارد و شهر
 رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
 برف ها خسته و سرد
نقش ها ی داغ را می گیرند
و در آن می میرند
 سرو من تنها بود
 سرو من تنها رفت


شاعران » رسول نجفیان »مرگ
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مرگ

 مرگ مرگ
ای رهاننده
 دلم برای همه تنگ خواهدشد
 دلم برای انگشتانم
 که یک اندیشه بی حوصله را در چنگهایشان می فشارند
 تنگ خواهد شد
همیشه باید رفت
 همیشه باید رفت
و سرانجام یک چیز را باید
 برای آخرین بار دید
دلم برای مادرم تنگ خواهد شد
دلم برای مش اسمال تنگ خواهد شد
 زمان ایستاده است
 زمان آن جا در انتهای سرسرای شب ایستاده است
 و این منم که می گذرم
 می روم در سیمای یک جسم
و شاید روزی باد
 غبارم را
همراه خود
به سوی کوچه هایت بازگرداند
باید همه چیز را باور کرد
عزیزانم را در خاک پنهان می کنم
تا بوی تعفنشان آزارم ندهد
این چشمان نگران مادرم نیز
روزی در خاک خواهد گندید
باید همه چیز را باورکرد
عطر گل ها
چه یم تواند باشد
چرا توجیه بوی تعفن خاک ؟
من دیگر همه کرم ها را در ژرفنای خخاک می بینم
که از گوشت های گندیده بدنم
چگونهکنسرو می سازند
 و ریشه گل ها را
 از لاشه فاسدم
خود را معطر می کنند


شاعران » رسول نجفیان »یاس های سپید
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

یاس های سپید

هر بامدادگاه
با یاد روی تو
 گلهای یاس را
 پرواز می دهم
 به شهر فرشتگان
تو یک فرشته ای
 که تنها میان جمع
افتاده ای به بند
تنهایی ترا
دیشب کبوتری
از پشت شیشه های اتاق محقرم
فریاد کرد و رفت
 ای دستهای تو سرشار از خدا
ای چشمهای تو لبریز رنجها
برخیز و بال خویش
 بگشای سوی عشق
 که در آن دیار پاک
یک خسته دگر در انتظار توست


شاعران » رسول نجفیان »تنهایی
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تنهایی

دوستانم رفتند
 تک و تنها ماندم
 من با مردم شهر
من با مشد اسمال
قهوه چی گذر مدرسه مان
درد خود را زین پس
 با چه کس گویم باز ؟
 نان و انگورم را
با که تقسیم کنم ؟
دور از شانه دوست
در کجا افشانم
اشک چشمان پر آوزم را ؟
 ای ... ای مرد تک کوچه ی من
ای ... ای آنکه ز شب باخبری
ز چه این گونه تب آلوده و فرد
خسته از کاوش راهی به سحر
در گریبانت سر
 می روی و می گریی؟
صبح را می باید
با همین مردم وشبخت نمودن آغاز
 با همین مشد اسمال
قهوه چی گذر مدرسه مان
با علی میکانیک
با حسن گلگیر ساز
با کارگرهای زبده آرداش خان
 یا همین کل ممد
که همه باغش را
 در چند جعبه تو در تو
راهی میدان کرد ست
به کجا سرگردان
 سوی من پر بگشا
من خوب آگاهم
 که سرانجام محبت مرگ است
مرگ در تنهایی
 مرگ در آغوش
لاله های گلگون
 مرگ بر روی صلیب
یک صلیب بی دست
 سوی من پر بگشا
درد این تنهایی کشت مرا
سوی من پر بگشا


شاعران » رسول نجفیان »آهوی زخمی
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آهوی زخمی

آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
آهوان رفتند در خون به خدنگ رها 
دشت بی یاران وایم چو دوزخ بودا
آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
 مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
تیر زهر آگین بر پا شده است و رها
 از دلش اما بنگر چه خون می چکدا
تیغ دشمن نوش بگذار هزاران شودا
وای از آن خاری کز یار بر دل خلدا
 آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
 پای رفتن نیست دیگر به کجا رودا
کو سرای دوست که او سر نهدا
 عشق و هجرانی وایش چه ها می کشدا
بر لبش لبخند در دل چه خون می خوردا
 آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
 مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
 چشمه بی آهو زین پس چه تشنه بودا
دشت بی آهو وایم چه طوفان شودا
 آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
 مانده او تنها تنها ز پا می فتدا


شاعران » رسول نجفیان »تسلیت
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تسلیت

دیگر کدام نسیم نوازشگر
 به لاله های داغدار
تسلیت خواهد گفت ؟
ایا کسی چراغ خواهد آورد ؟
تا آنان خویشتن خویش را در اینه ها بنگرند
و یادشان بیاید
 یادشان
 که شب در آستین خویش
چیزی جز مسخ نداشت


شاعران » رسول نجفیان »بی بی جان
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بی بی جان

چایی رو زود دم کن بی بی جان
قلیونو علم کن بی بی جان
سید بابا از راه می رسه چه خسته
دلش از نامردمی ها شکسته
 بی بی جان جانم بی بی جان
تنها کس بی کسه شی بی بی جان
 عزیز و هم نفسه شی بی بی جان
سید بابا از راه می رسه چه خسته
دلش از نامردمی ها شکسته
 بی بی جان جانم بی بی جان
دستا چروکیده ولی مهربون
 چشما خسته اما چه قدر هم زبون
مونده پای اون درگاهی بی بی جان
بازم اون دو جفت دمپایی بی بی جان
سید بابا از راه می رسه چه خسته
دلش از نامردمی ها شکسته
 بی بی جان جانم بی بی جان


شاعران » رسول نجفیان »شبهای گلوبندک
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شبهای گلوبندک

شبهای گلوبندک چه ناتمومه
 همه کنار هم تو قهوه خونه
یه استکان چایی از دست صادق
خستگی کارو از تن می رونه
 گپ زدنای تلخ با کل محمد
از بی وفایی دوره زمونه
آه غم مشتی تو دود سیگار
از اون ته های دل به آسمونه
شهرا می شه آباد با دستای ما
 چه جاده ها می سازیم چه قدرا خونه
 نصیب مون اما از این همه هیچ
 نه خونه ای داریم و نه آشیونه
 غریب و تو غربت دور از ولایت
 شعریه که صادق همش می خونه
واسه زن و فرزند دلا شده تنگ
 از دوری شون پنهون اشکها روونه
 به زیر لب پرسید یکی با حسرت
از ماها چی بعدها می خواد بمونه
جواب دادش یاور کی گفته دنیا
 به کام ما این جور تلخ باید بمونه
این شبای سرد چله بزرگه
با همه یلداییش باز بی دوومه
 شبهای گلوبندک چه ناتمومه
 همه کنار هم تو قهوه خونه
یه استکان چایی از دست صادق
خستگی کار رو از تن می رونه


شاعران » رسول نجفیان »مثل یک لبخند
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مثل یک لبخند

 ندونستم موقدرش در کنارم
 ولی حالا که رفته بی قرارم
نخندیدم دمی بر روی ماهش
 چه سود کنون به خاکش اشکبارم
 ندید از من خوشی من هم پس از او
 ندیدم روی خوش از روزگارم
شدم تنها به غربت ها فراموش
خدا رحمی بکن بر حال زارم
پشیمونم ولی هیهات دیر است
 حلالم کن که ما هم رهسپارم


شاعران » رسول نجفیان »رسم زمونه
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رسم زمونه

عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
 میرن آدما‚ از اونا فقط
 خاطره هاشون به جا می مونه
کجاست اون کوچه ‚ چی شد اون خونه
 آدماش کجان خدا می دونه
بوته ی یاس باباجون هنوز
 گوشه ی باغچه توی گلدون
عطرش پیچیده تا هفت تا خونه
 خودش کجاهاست خدا می دونه
 میرن آدما ‚ از اونا فقط
 خاطره هاشون به جا می مونه
تسبیح و مهر بی بی جون هنوز
گوشه ی طاقچه توی ایوونه
 خودش کجاهاست خدا می دونه
 خودش کجاهاست خدا می دونه
میرن آدما از اونا فقط
 خاطره هاشون به جا می مونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
پرسید زیر لب یکی با حسرت
 از ماها بعد ها چه یادگاری
 می خواد بمونه خدا می دونه
 میرن آدما از اونا فقط
 خاطره هاشون به جا می مونه
 میرن آدما از اونا فقط
 خاطره هاشون به جا می مونه


13 نکته مهم در مورد قرار اول
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 22:30 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
13 نکته مهم در مورد قرار اول

قرار است برای اولین بار با مردی که از شما خواستگاری کرده ‌است دیدار کنید. آیا می‌دانید در این جلسه باید چه بگویید و چه رفتاری از خود نشان دهید؟آیا می‌دانید چه اشتباهاتی در این دیدار می‌تواند غیرقابل جبران باشد؟

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: ملاقات, خواستگار, اشتباه
داستان خواندنی (هیچکس زنده نیست …)
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای
محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم
رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس
غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی
ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرد است:

هیـچ کس زنده نیست… همه مُردند …



:: موضوعات مرتبط: داستان و متن آموزنده
:: برچسب‌ها: داستان های جالب و جدید آذر ماه داستان های کوتاه آذ
چهره شما فلزی است یا چوبی؟
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 19:29 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
سال‌هاي سال بود كه چيني‌ها باور داشتند چهره افراد مي‌تواند واقعيت‌هاي پنهان شخصيت‌شان را آشكار كند. شايد چنين تصوري از نظر شما غيرواقعي به‌نظر برسد اما بررسي‌هاي جديد هم نشان مي‌دهد كه پيشاني نوشت آدم‌ها، شخصيت‌شان را هم آشكار مي‌كند..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: شخصیت شناسی, چهره
براي تشويق كودك با او حرف بزنيد
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 16:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
در بسياري از مواقع كودكان نياز دارند آنها را تشويق كنيم؛ هر كودكي متناسب با سن خود، وقتي كاري خارج از انتظاراتي كه از او داريم، انجام مي‌دهد يا وظايفي را كه به او محول شده به درستي به پايان مي‌رساند، نيازمند تشويق و دلگرمي است..

متن كامل در ادامه مطلب..

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: كودك
:: برچسب‌ها: براي تشويق كودك با او حرف بزنيد, تشويق كودك, كودك
مرغ من يك پا دارد
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 15:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
وقتي كودكي لجبازي مي‌كند، نمود آن را مي‌توان در سرپيچي‌هاي اغلب آشكار و جسورانه يا گهگاه مخفيانه و زيركانه او ديد. بغض و گريه، كوبيدن پا بر زمين، قهر و بدخُلقي، داد زدن، بددهني، شكستن لوازم و مانند آنها از جمله حالات تدافعي وي در اين هنگام است..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: كودك
:: برچسب‌ها: مرغ من يك پا دارد, نگاهي به لجبازي و يكدندگي در كودكان, لجبازي, لجبازي و يكدندگي در كودكان
شام دسته‌جمعي
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 12:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شايد باور اين موضوع كمي دشوار باشد، ولي صرف شام در كنار ديگر اعضاي خانواده تاثير عميقي بر رشد تحصيلي دانش‌آموزان دارد. آن‌طور كه متخصصان مي‌گويند عادت مستمر و هميشگي آماده كردن و صرف غذا در خانه، بويژه هنگام شام، موجب ايجاد حس همبستگي كودك با ديگر اعضاي خانواده مي‌شود، اما متاسفانه در زندگي‌هاي امروزي و به دليل نوع كار والدين، رستوران‌ها و هتل‌ها جايگزين سفره و ميزهاي شام خانوادگي شده است؛ البته نبايد فراموش كنيم گاهي در نظر گرفتن چنين برنامه‌هايي براي تغيير روحيه افراد خانواده بد نيست، ولي همين شيوه اگر تبديل به يك عادت دائمي شده و در طول هفته و ماه، بارها تكرار شود، مي‌تواند مشكلاتي براي خانواده و بويژه كودكان ايجاد كند..

متن كامل در ادامه مطلب..

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: شام دسته‌جمعي, شام
پيچ‌خوردگي بيضه را جدي بگيريد
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 22:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
پيچ‌خوردگي بيضه يكي از بيماري‌هاي كم‌وبيش شايع بين مردان، بويژه جوانان و نوجوانان بين 12 تا 22 سال است كه اگر درمان نشود، خطر عقيمي و ناباروري را در پي خواهد داشت.

نوزادان پسر هنگام تولد ممكن است به همين صورت پا به دنيا بگذارند. اين اشكال در اغلب آنها پس از مدتي خودبه‌خود رو به بهبودي مي‌گذارد، پيچ‌خوردگي در روند رشد كودك تصحيح مي‌شود و درمان خاصي نياز نيست، اما انقباض شديد عضلات ناحيه بيضه و درگيري طناب اسپرماتيك ممكن است برخي ديگر را رها نكند و در سنين نوجواني تشديد شود. آسيبي كه به بيضه مردان در روند پيچ‌خوردگي اين طناب وارد مي‌شود گاهي برگشت‌ناپذير و خطرناك است. از همين روست كه هر مرد جواني بايد مقداري آگاهي درباره آن كسب كند تا به محض مشاهده نشانه‌ها راه‌هاي درماني را زودتر پيش گيرد. بويژه آن‌كه صرف‌نظر از پيچ‌خوردگي‌هاي طبيعي در برخي موارد ممكن است اين نقص در جريان انجام بعضي ورزش‌ها و بيشتر هم براي كساني رخ دهد كه هنگام ورزش از بيضه‌بند استفاده نمي‌كنند.

به پيچ‌خوردگي بيضه يا طناب متصل به آن با نشانه‌هايي چون تورم، حساسيت به لمس بيضه و درد ناگهاني يكي از بيضه‌ها مي‌توان پي برد. اينها از جمله نشانه‌هاي شايع است اما التهاب بيضه‌دان، گاهي حالت تهوع و حتي استفراغ، تعريق و در صورت شدت پيچيدگي، افزايش ضربان قلب نيز در مردان گرفتار به اين بيماري گزارش شده است.

از آنجا كه طي ابتلا به اين عارضه، خون به مقدار كافي به بيضه و سلول‌هاي آن نمي‌رسد سرعت عمل در معاينه و تشخيص دقيق نقشي مهم دارد و در برخي مواقع شدت پيچ‌خوردگي چنان خطرناك است كه حتما بايد روندي اورژانسي را طي كرد و در سريع‌ترين زمان عمل جراحي صورت گيرد. پس از تصميم درباره بلوغ جنسي و امكان توليد مثل، تعيين ميزان لازم هورمون‌ها و فعاليت اسپرم‌سازي به حد كافي، طي جراحي ممكن است يكي از بيضه‌ها برداشته شود يا در صورت پيچ‌خوردگي شديد و آسيب به طناب اسپرماتيك، حتي طناب ياد شده نيز جدا شود.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:جام جم



:: موضوعات مرتبط: مردان
:: برچسب‌ها: پيچ‌خوردگي بيضه را جدي بگيريد, پيچ‌خوردگي بيضه
برزخ ميان كودكي و جواني
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 20:14 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
از پنجره به بيرون نگاه مي‌كني، از سرويس مدرسه پياده مي‌شود و در حياط را باز مي‌كند. زيپ كاپشنش مثل روزهاي قبل​با وجود تاكيد هر روز صبح تو باز است و كلاهش را دستش گرفته است. بدون عجله و آرام آرام قدم برمي‌دارد. چند وقتي است رفتارش تغيير كرده و همين نگرانت مي‌كند.

هر چه فكر مي‌كني به ياد نمي‌آوري​ چند ماه پيش يا پارسال همين موقع يا...؟ به ذهنت فشار مي‌آوري كه از چه زماني رفتار فرزندت تغيير كرده؟ اما تلاشت بيهوده است چون خوب مي‌داني اين تغيير در يك شب اتفاق نيفتاده. فقط به خودت آمدي و ديدي كه ديگر وقتي از در خانه وارد مي‌شود خودش را در آغوشت نمي‌اندازد..


متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی، كودك
:: برچسب‌ها: برزخ ميان كودكي و جواني
مديريت تماشاي تلويزيون براي کودکان
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 16:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تلويزيون يكي از مهم‌ترين ابزار تعليم و تربيت است و سنين كودكي و نوجواني حساس‌ترين سن تعليم و تربيت محسوب مي‌شود. به اين ترتيب برنامه‌هاي تلويزيون چه خوب و چه بد در روح و روان كودك تاثير مي‌گذارد، والدين نبايد كودك را آزاد بگذارند تا همه برنامه‌هاي تلويزيون را تماشا كند و همه وقت خود را صرف ديدن برنامه‌هاي تلويزيون يا بازي‌هاي رايانه‌اي كند. آيا شما هم در مورد زماني كه كودكان براي تماشاي برنامه‌هاي تلويزيون يا بازي‌هاي رايانه‌اي صرف مي‌كنند نگران هستيد؟

متن كامل در ادامه مطلب..

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: كودك
:: برچسب‌ها: مديريت تماشاي تلويزيون براي کودکان, تماشاي تلويزيون, مديريت تماشاي تلويزيون, مديريت
جاي تفريح درخانواده كجاست؟
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 15:11 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
آخرين بار​ كه تفريحي خانوادگي را تجربه كرديد كي بود؟ چه كار كرديد؟ اصلا برنامه‌اي براي لذت بردن از اوقات‌تان كنار خانواده داريد؟

شايد خيال مي‌كنيد تفريح كردن نمي‌تواند آنقدرها هم مهم باشد و اصلا اهميتي دارد كه مدت‌هاست در جمع خانواده از فعاليتي سرگرم‌كننده لذت نبرده‌ايد يا آخرين خاطره‌هايتان از يك سرگرمي خانوادگي شاد مربوط به سال‌ها پيش است، اما برخلاف باور شما، به اعتقاد روان‌شناسان، تفريح‌هاي خانوادگي سهم بسيار مهمي در حفظ سلامت رواني اعضاي خانواده، كاهش تنش و افزايش سطح موفقيت آنها در جنبه‌هاي گوناگون دارد. دراين گزارش راه‌هايي ساده براي سرگرم كردن خانواده آورده شده است..

متن كامل در ادامه مطلب..

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: جاي تفريح درخانواده كجاست, تفريح, تفريح درخانواده كجاست, خانواده
طبيعت را رها نكنيم
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 14:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
نمي‌دانم چرا، ولي هر سال وقتي پاييز از راه مي‌رسد، خانواده‌هاي ايراني كم‌كم بساط رفتن به طبيعت، پارك و قدم‌زدن و تفريح را جمع مي‌كنند و مي‌گذارند براي​ وقتي كه مثلا هوا گرم‌تر يا روزها بلندتر باشد.آن وقت به جاي زيرانداز و سبد ظرف‌​ و دو تا راكت بدمينتون و يكي‌دوتا توپ، حال و هواي خوش خانواده‌هاست كه مي‌رود توي صندوق عقب ماشين و مي‌ماند تا يك روزي كه حوصله كنيم و بياييم و درش بياوريم..

متن كامل در ادامه مطلب..

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: طبيعت را رها نكنيم, طبيعت
مادران شاغل و دغدغه فرزندان
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت 12:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
«دلم در تب‌وتاب است، يك طرف كمك به شوهر و يك طرف ديگر عشق به فرزند. مانده‌ام چه كنم. حقوق همسرم آنقدر كافي نيست كه خرج زندگي سه نفره و اجاره‌خانه و هوس‌هاي كودكانه مهدي و نيازهاي اوليه مرا برآورده كند.

بعد از دو سالگي مهدي تصميم گرفتم سركار بروم و من هم بشوم يكي از مادران شاغل. جايي را پيدا كردم كه ماهي 350 هزار تومان مي‌دادند تا آشپزي كنم، اما راهش دور بود..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
:: برچسب‌ها: مادران شاغل و دغدغه فرزندان, مادران شاغل
12 نشانه اینکه برای ازدواج آمادگی ندارید
پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت 22:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

به نظر می‌رسد که این روزها وقتی اخبار مربوط به طلاق گرفتن بعضی و ازدواج یا نامزد کردن بعضی دیگر را می‌شنوید، تعجب می کنید. واقعیت این است که ازدواج برای همه آدمها مناسب نیست. گاهی‌اوقات زمان آن هنوز نرسیده است؛ خیلی وقت‌ها هم فرد موردنظرتان فرد مناسبی نیست. برای خیلی‌ها قبول کردن این مسئله سخت است. اما اگر واقعیت را نپذیریم و کورکورانه وارد زندگی زناشویی شویم، اثرات آن به جز خودتان خیلی‌های دیگر را هم درگیر خواهد کرد (در بسیاری از موارد شکست یک ازدواج موجب شکست بچه‌ها و شکست کل جامعه می‌شود). یکی از دلایل مهم برای بالا رفتن میزان طلاق یک دلیل بسیار ساده است: خیلی از ما زمانی ازدواج می‌کنیم که اصلاً برای آن آمادگی نداریم..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، زناشویی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: 12 نشانه اینکه برای ازدواج آمادگی ندارید, ازدواج, آمادگی ازدواج
من مرغ عشق شما نيستم
پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بگذاريد هوا را به مشت بكوبم. بگذاريد آسمان را به بازي بگيرم. بگذاريد در كنار هر علفي كه دوست دارم عكسي يادگاري بگيرم و با درخت‌هايي كه در كنارم هستند خودم را به خورشيد برسانم.

من در اين خانه، اين چارديواري كه سقفش از محبت و ديوارهايش از اعتماد است بايد بتوانم بدوم، بايستم و موزون‌تر از هميشه خودم را در آينه‌اي كه چندوقتي است روبه‌رويم نيست، ببينم، برانداز كنم، لبخند بزنم و تا فردا بدوم..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: من مرغ عشق شما نيستم