هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » رسول نجفیان »زمستان
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زمستان

برف می بارد وشهر
رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
 جسدش در کفن یاس سپید
به امید باران
همچنان پابرجسات
از میان قفس سینه او
 یک قناری غمین
گشت رها
 لاله ها را برچید
و به دامان سپید کفن سرو سپرد
برف می بارد و شهر
 رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
 برف ها خسته و سرد
نقش ها ی داغ را می گیرند
و در آن می میرند
 سرو من تنها بود
 سرو من تنها رفت