هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

من مرغ عشق شما نيستم
پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بگذاريد هوا را به مشت بكوبم. بگذاريد آسمان را به بازي بگيرم. بگذاريد در كنار هر علفي كه دوست دارم عكسي يادگاري بگيرم و با درخت‌هايي كه در كنارم هستند خودم را به خورشيد برسانم.

من در اين خانه، اين چارديواري كه سقفش از محبت و ديوارهايش از اعتماد است بايد بتوانم بدوم، بايستم و موزون‌تر از هميشه خودم را در آينه‌اي كه چندوقتي است روبه‌رويم نيست، ببينم، برانداز كنم، لبخند بزنم و تا فردا بدوم.

من فرزند اين خانواده‌ام. حق دارم دست در دست شما روي سبزه‌ها راه بروم، غلت بزنم، در سايه گل‌هايي كه دوست دارم بنشينم و از چشمه‌هايي كه نشانم مي‌دهيد، سيراب شوم.

من فرزند شما هستم و دست‌هايم از توپ‌هايي كه روزي گرد بودند خالي است، من دوست دارم با لب‌هاي شما بخندم، در سايه شما راه بروم و با چشم‌هاي شما به تماشاي خودم و پيرامونم بايستم. من فرزندتان هستم و علاوه بر غذا و مسكن و پوشاك كه اشتراك انسان و حيوان است از شما انتظارات ديگري هم دارم؛ انتظار عشق، محبت، لبخند، تفريح و بازي.

درست است شما بهترين غذا، لباس و مسكن را برايم آماده كرده‌ايد. شما اتاق را باب ميل من رنگ زده‌ايد. روبالشي و روتختي‌ام را مطابق سليقه‌ام خريده‌ايد. مراقب كالري‌هايم هستيد كه چاق و لاغري من را از بازار نيندازد، اما.

اما همه اينها كه قدرشان را به نيكي مي‌دانم اشتراكات من و گربه همسايه طبقه بالايي‌مان است و مرغ عشق همسايه روبه‌رويي.

همه اينهايي كه من بابت تك‌تك‌شان منت‌پذير شما هستم توجه به بعد حيواني من است، هرچند ضروري هستند ولي مي‌دانيد و مي‌دانم كه كافي نبوده و نيستند.

من فرزند شما هستم، نه كبوتر يا مرغ عشق شما. من فرزند شما هستم كه علاوه بر غذايي كه مادرم با تمام دل و سليقه‌اش مي‌پزد به لبخند و نگاه و بازي‌كردن با او محتاج‌ترم. من فرزند شما هستم و علاوه بر جسم، روح و روان دارم كه در هياهوي ماشين‌ها و بخربخرهاي اين روزها گم شده‌ام.

بگذاريد چايي‌ام را با شيريني لبخند مادرم بنوشم و غذايم را با نگاه‌هاي مهربان پدرم بخورم. بگذاريد در كنار شما باشم. اين ديوارهاي سيماني مرا مي‌جوند وقتي شما نيستيد. بگذاريد با تمام وجود و با زباني صريح عاجزانه بگويم من اين همه رفاه مادي را كه منجر به نديدن شما و نبودن در كنار شما شده است نمي‌خواهم. من دوست دارم با شما راه بروم. با شما حرف بزنم، با شما بخندم.

من دوست دارم پا به پاي شما هواي كوهستان را درك كنم و با دست‌هاي شما بهار را به خانه دلم بياورم.

دوست دارم در كنار استفاده از پول و امكانات شما، از فكر و انديشه و محبت‌ شما لذت ببرم. مرا به مهماني دست‌هايتان ببريد. مرا به چشم‌هاي زلال و لبخند شيرين‌تان دعوت كنيد.

دست مرا بگيريد و خانوادگي شادابي چشمه‌ها و سرسبزي پارك‌ها را تجربه كنيم.

من فرزند شما هستم. من انسانم، هم جسم دارم هم روح و روان.

پس لطفا وقت بگذاريد و مرا به تفريح ببريد. من دوست دارم در كنار شما بدوم. با دست‌هاي شما بازي كنم و از لبخند شما در محيطي خارج از خانه سيراب شوم. مرا دريابيد.



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: من مرغ عشق شما نيستم