هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » محمد زهری »1
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

1-

شبی از شب ها :
آتش کبریتی
- در پناه مشتی ،
دور از باد -
تا دلی ، گرم و زبانی ، گرم
باشد
شمع کافوری را آتش زد .


شاعران » محمد زهری »2
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

2-

شبی از شب ها :
خردک آواز دل غمگینی ،
 در مصب بودن
- آنگه -
نابودن
ناگهان
- خسته - فرومانده ز راه
 


شاعران » محمد زهری »نامرد
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 نامرد

سراغی نیست
ز مرد ِ مرد
به ایوان پلید خانه ی بی زاد و رود ما ، چراغی نیست
اجاق نسل ما کور است و درد ما همه این درد
***
تپش در کوه و جوشش در بیابان است
 عصیر خون گرمی در کمرگاه بهاران است
ولی از جنبشی خالیست رگ هامان
 عطش های شگرف شهوت اجداد
 - بنای آفرینش های جاویدان -
فروکش کرده در ما ، سالهای سال
نه بذری ، بذر
نه خاکی ، خاک
عقیم از زادنیم و عاجز از بنیاد
سترون پاک
***
سراغی نیست
زمرد ِ مرد
همه نامرد ِ نامردیم و درد ما همه این درد
 


شاعران » محمد زهری »شهر خالی نیست
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شهر خالی نیست

دست ِ بادی ، گرچه جام جان ، تهی کرد از شراب پاک اطمینان
- تا سلامت مانده جام جان -
باز هم لبریز باید شد
 ابرهای تازه را با ابرهای کهنه باید بست
 بعد باران خواست
 از زمین ، آنگاه چشم مخملی از سبزه یا آیینه ای از چشمه ساری داشت
تا توان از سینه ی خار بیابان ، شیر خشت عافیت دوشید
 از سر ِ دیوار باغی ، برگ بیدی چید
یا گل خطمی ، به دامن ریخت
***
باز باید دست را با دست های دیگران پیوست
تا غروب کوچه ، بازی کرد
 با کبوترها ، پیام از آسمان آورد
طاق ایوان را پناه ِ بی پناهی پرستو ساخت
***
باز هم لبخند باید شد
گرچه شهر از زهرخند ِ دشمنی ، تلخ است
شهد باید شد ،
گوارا شد
دسوت را باید میان خیل ِ دشمن ، یافت
همنفس ، همراه باید شد
با هزاران مشعل از چنگال ِ شب باید رهایی جست
***
شهر خالی نیست
 گوش باش ! ... آواز می آید از آن خانه
 همزبانی ، همدلی را می سراید
گوش باش ! ...


شاعران » محمد زهری »با سایه ای دیگر
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 با سایه ای دیگر

آن مرد خوشباور که با هر گریه ، می گریید و با هر خنده ، می خندید
مردی کهن ، با سایه ای دیرین ، دلی دیرین
 نومیدواری دشنه در قلبش فرو برده است
 ایک به زیر سایه ی دیوار غم ، مرده است
 از قالب پوسیده ی ناساز ِ او امروز
مردی دگر برخاسته از سنگ
با نام دیرین ، لیک در سر منزلی دیگر
 مردی که باور می کند از چشم خود ، تنها
مردی که می خندد چو می گریند ، می گرید چو می خندند
مردی دگر ، با سایه ای دیگر ، دلی دیگر


شاعران » محمد زهری »هر چه دارم ، می فروشم
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هر چه دارم ، می فروشم

روزها را می فروشم روزهای بی سحر ، بی شام
خانه های خالی ِ رنگین رسوایی
گام ها را تیز کرده ،
رفته تا آنجا که یادش مانده با افسانه ی انبوده
***
سال ها را می فروشم
 سال های بی خبر ، بی نام
 دانه های خوشه ی شیرین تنهایی
بال ها را باز کرده ،
خفته سنگین در غلاف پیله ی ابریشم ِ اندوه
***
ای که سودا می کنی با خلق ، دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را
 من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
رفته با سودای دیرین ، شور و جوشم
هر چه دارم می فروشم
روزهای بی سحر ، بی شام
سالهای بی خبر ، بی نام
می فروشم تا که بفروشی
یک نگین از پهندشت ِ خاک
 یک نفس از سینه ی آرام
 یک نگاه دلنشین ِ پاک
بعد از آن با یک شب جاوید خاموشی ، همآغوشی !


شاعران » محمد زهری »گلایه
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گلایه

هر حکایتی، شکایتی است
قصه ای ، ز غصه ای است
 از غروب آشتی ، کنایتی است
نه دگر کبوتر دلی که پر زند
در هوای پاک و روشن نوید
 خو گرفته با غبار راه
 دیده ی سپید
 سینه ی سیاه
 هر دریچه ای که باز می شود
 از شکاف آن
دست استغاثه ای دراز می شود
هر ترانه ای که ساز می شود
 ناله ی نیاز می شود
 با خمیر ِ لحظه های بی درنگمان
 مایه ی گلایه ایست
آفتاب و ماهتاب
آفریدگار ِ سایه ایست
***
ای شکوفه های خرم ِ بهار !
خسته ایم
 بسته ایم
تا درین خزان جاودان نشسته ایم
 ای ستاره های آسمان ِ پاک !
مانده ایم
رانده ایم
تا به خاک تیره ، دل نشانده ایم
 گوش ما پر از دریغ ِ روزگار
خود چو روسپی ، در انتظار سنگسار
هر حکایتی ، شکایتی است
قصه ای ، ز غصه ای است
از غروب آشتی ، کنایتی است


شاعران » محمد زهری »در خانه من
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 در خانه من

دیری است که
- بیهوده -
چو مرغان خموشم
از یاد فراموشم و
با خلق نجوشم .
در نم نم باران بهاران ،
نگریزم .
یک جام ننوشیدم و ،
یک جام ننوشم.
شب خفتم و
 با مرغ شب ،
آواز نکردم .
با همنفسی
عقده ی دل ،
باز نکردم .
یاران کهن را
به ره خویش سپردم.
از دام رها بودم و ،
پرواز نکردم .
*
در گوشه ای افتادم و
رخساره نهفتم.
چون لاله ی کوهی ،
به نهانگاه
شکفتم.
از خویش - دو صد - طعنه ی جانسوز شنفتم .
رنجیدم و ،
اما ،
 سخن ِ سرد نگفتم .
 


شاعران » محمد زهری »گل قالی
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گل قالی

پنجه ای برتار می بندد تن پودی
درد می ریزد ز سر انگشت خون مرده
 خواب رفته پای بی اندام
 در قولنج شانه ، هر دم می کشد تیری
 ای بسا جنبنده در آنجا - ولی با شکلشان ترکیب درهم رفته ی انسان
دست در کارند و اندر کارشان بی تاب
 گاه گاهی
چشم ِ از سو رفته ی ناسور مردی یا زنی یا دختری یا...
باز می یابد نخ تابیده ی آبی ، بنفش و ارغوانی را
 گاه هم
 در خم یک سر به روی چارچوب کارگاه
و سکوت دیگر یاران
 می گریزد مرغک تنگ آشیان ِ روح غمناکی...
تا گل قالی شکوفد چون گل خورشید
 زیر پای دیگران
زیر پای شکلشان انسان و از ما بهتران


شاعران » محمد زهری »خون گوارا
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خون گوارا

به بالا ،
ابر
بالاتر
ستاره ،
باز بالاتر ،
 کبود ِ خرقه ی خالی است.
نشان پیر بی پیری ،
 که نامش بود
- و نامش بود روزی اول دفتر -
در این پهنای بی در نیست .
که را می جویی ؟
- ای زین بسته بر شبدیز اندیشه -
گذشته از سواد ابر ،
بالاتر
ز سر حد ستاره ،
 باز بالاتر .
نشان بی نشان ،
در خاک باید یافت .
که اینک از شیار خاک
- از خون ِ گوارا -
چشمه های وحی می جوشد.


شاعران » محمد زهری »عطسه بهبود
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عطسه بهبود

روح ،
بیمار است
تن
- خدا را شکر -
تندرست ِ تندرست !
*
ای همه راضی به تن ،
پروار بودن !
مغرب غربت،
پدیدار است .
آدمی - با مایه ی اندیشه ی سالم -
با غبار سایه ها قهر است
شب ،
دلش را تنگ خواهد کرد
- آن سان کز هجوم بغض خواهد مرد -
و تو بی اندیشه ی خویشان و
 - حتی خویش -
می گویی :
 - " تن
- خدا را شکر -
تندرست ِ تندرست است . "
*
ای علیل روح !
تن رها کن در تب جوشنده ی میدان
یا
حتی
در مصاف جوخه ی بیرحم آتش
تا برآید عطسه ی بهبود ِ جاویدان


شاعران » محمد زهری »امتداد
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:43 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

امتداد

کوه ،
پشت کوه ،
پله ،
پله ،
پله ی آخر به دوش پله ی آغاز
قله ی این ،
کوهپایه ی ناگزیر ِ آن
هی !
نپنداری که قعر ِ قعر را یک روز خواهی دید .
خوب خواهی دید ،
که غروبی نیست .
همچنان که هر تولد ،
نطفه اش مرگی است.
هر غروبی هم ،
طلوع دیگری است .


شاعران » محمد زهری »آدمک
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:43 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آدمک

مرا شکسته گیر .
دریچه ی مرا به روی شهر آهن و غبار و دود
 بسته گیر
بهار اگر چه مومیایی است
مرا شکسته ی شکسته گیر .
*
زلال رکه ها که آینه است :
 برای آسمان و آفتاب
برای بید
 برای بادبادک رها به دست باد
 نمی پذیرد آشنای درد را
و مرد را
 که همچو مور خسته ، باز در تلاش دانه است.
*
مرا ندیده گیر.
مرا ندیده ی ندیده گیر .
 ز بس که راه ِ رفته
 رفته ام ،
ز بس که حرف ِ گفته ،
گفته ام ،
 دگر به هیچ راه و
هیچ حرف
نشان ِ باورم نمانده است.
دگر چون آدمک ،
نیاز من به عقل کار ساز نیست .
اتاق های بسته ،
تنگ کرده است ،
به چشم من ،
زمین و
آسمان باز را
 چه سال ها که آمد و
گذشت
بهار ها ،
بهار ها ،
بهارها ...
که این اسیر وجه بامداد
- چو کرم کور -
خبر نگشت .


شاعران » محمد زهری »نازنین قصه
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

نازنین قصه

ما
- مردان روزگار -
گفتیم :
" از هفت دریا
از هفت صحرا
باید گذر کنیم
تا نازنین ِ قصه ی مادربزرگ را
از قلعه ی طلسم رها سازیم
آنگاه
 تا هفت شب
 و هفت روز
 شهر بهار را آذین بندیم "
گفتی :
" همت بلند دار ! ... "
همت را
 تا آسمان رساندیم
 رفتیم
رفتیم
از هفت دریا
- خون -
از هفت صحرا
- آتش -
اما هنوز
 آن نازنین اسیر قلعه ی جادوست !
 


شاعران » محمد زهری »حلول
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حلول

تو شدی قطره ی بارون
رفتی
توی کاسه ی گل زرد
سهره امود تو رو نوشید و
پرید
 بعد از اون هر جا خوند
 من صدای تو رو می شنیدم از اون
 که می گفتی با باد :
" من شدم قطره بارون ، رفتم
توی کاسه گل زرد
سهره اومد منو نوشید و
پرید ... "


شاعران » محمد زهری »ناسزا
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ناسزا

رعشه در چشمه نمی افتاد
اگر از فتنه ی دستی
 سنگی
در دل ِ آرامش
آشوب نمی انگیخت
ناسزا را که سزاست ؟
دست می گوید :
- " سنگ "
سنگ می گوید :
-"دست"
 و تو می دانی
 ناسزا را که سزاست.


شاعران » محمد زهری »که نپرس
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 که نپرس

تو بهار بود که نشون کرده بودیم
لب رودخونه
درخت گیلاس
چه هوایی ، چه صفایی ، که نپرس
نه پرنده پر می زد
 نه تنابنده از اونجا گذرش می افتاد
 دنج ِ دنج
در و دربند ، قرق
روزای جمعه کجا ؟
- اونجا
چایی و دود و دوایی ، که نپرس
حالا هیهات که نیست
لب رودخونه ،
درخت گیلاس
تو بهار
همه ی رودخونه رو
با درخت گیلاس
"پارک وی" تاخت زده
 با دو رودخونه ی قیر
چه بلایی ، چه بلایی ، که نپرس.
 


شاعران » محمد زهری »تغافل
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تغافل

قفسی
 در قفسی
در قفسی است
 تا تو از کاسه فرسوده ترین باورها
 چینه می چینی
و پری زرد
- پرخورا -
در آینه می بینی
و به عشقش می خوانی
 که نیاز آوازی
- که تو پنداری همه جا خیر است -
در تو می جوشد
و نمی بینی
روزن ساچمه را در جگر کاکلی صحرایی.


شاعران » محمد زهری »دلم تنگ است
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دلم تنگ است

دلم تنگ است
دل آگاه من ، تنگ است
 من از شهر "زمان دور " می آیم
من آنجا بودم و اینک در اینجایم
در آنجا ، در نهاد زندگانی ، جوش طوفان بود
 بهاران بود
 زمین پرورده ی دست خدایان بود
 می صد ساله می جوشید در پیمانه خورشید
 نگاه آشتی در روشنان دیدگان می سوخت
چو قویی ، دختر مهتاب ، بر سنگ خیابان ، سینه می مالید
من از شهر "زمان دور" می آیم
من آنجا بودم و اینک در اینجایم
نویدی نیست با من
نه پیغامی از آن همشهریان دور
 نه چشمی بر نثار تحفه ی این شهر
 در اینجا ، آه ! .... خاموشی است ، تاریکی است ، تنهایی است
خزان در برگریز هر چه سبزی می زند در چشم
فریبی تلخ گل داده است در هامون دلمرده
زمانه گوش بسته بر لب ِ شیطان
سر آن نیست کس را به کار دیگری آید
نه سوزی بر دلی از آنچه هست و نیست
 نه شوری در تکاپوی تمنایی
همه ، سر در گریبان غم خود ، مات مانده
و من ، از شهر دیگر آمده ، در غربت این شهر می گریم
***
دلم تنگ است
دل آگاه من ، تنگ است ....
 


شاعران » محمد زهری » در چاهسار مغرب
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 در چاهسار مغرب

گفتند :
 در چاهسار مشرق
دیگر نه دلوی و نه طنابی
نه چرخ ِ کهنه ی سر چاهی
تا
 در تیغ آفتاب
 هر بامداد
 آب طلا ، به کاکل گلدسته ها دهد
 گفتند : شرق اینک
فرعون مومیایی است
در محبس مثلث اهرام .
یا
 تندیس بی مهارت سنگ شکسته ای
در تخت سوخته ی جمشید
یا
 شاهزاده بودا
- آن پیکر جلیل خموشی
در کوهسار جنگلی پیامبر
گفتند :
القاءِ نطفه در رحم شک زال شرق
بی انتظار شاخه ی شمشادی است
موسی ،
عیسی ،
یا محمد دیگر
دیگر
 در شوره زار شرق نمی رویند
گفتند : شرق دیگر
مرده است ،
 بی پرسشی
جوابی
 حَشری
نشری
قیامتی
اینک
غرب است
 بر مرده ریگ چار گوشه ی عالم
قیّم،
وصی و
ناظر
بر بحر و بر شراع کشیده
باد موافق را در بادبان فشرده
با پای لخت تجربه رفتیم
در جستجوی گنج
از راه بی نشانه ی ابریشم
 تا بستر معطر مغرب
- آن روسپی گند ِ بزک کرده -
 اما
دریافتیم
در غرب هم خبری نیست
 انگار آسمان ، همه جا آبی است
 در چاهسار مغرب هم
دیگر نه دلوی و نه طنابی
 نه چرخ ِ کهنه ی سر چاهی ...
اینک
تنها منم ،
تویی
- نه کس دیگر -
و نیست خون ما
رنگین تر از همه ی خون ها
 یا
 بیرنگ تر
 باید گذر کنیم از عقبه ی کوه
از سد سخت یاجوج و ماجوج
تا زیر آستانه ی آرامش
 راهی است
 شب ، ژرف و بی ستاره نشسته است
 دست مرا بگیر ،
 وگرنه
 ما یکدیگر را
 گم می کنیم در راه
 


شاعران » محمد زهری » یک چشم ، یک دست
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 یک چشم ، یک دست

یک چشم مانده است
یک چشم مهربان
آن نیز شام و بام
 در پیشواز و بدرقه ام ، حلقه ی در است
گه برق می زند که : " به هر لوحه نام توست ! "
گه گریه می کند که : " ز کارت دلم شکست ! "
اما
من رفته ام ز دست
 من یک شکوفه ی به خزان پا نهاده ام !
***
یک دست مانده است
 یک دست ناتوان
آن نیز با تلاش
پیچیده دور پنجه ی خود ، موی خیس من
تا غرقه را خلاص کند از نهنگ موج
بر تن دریده ، پیرهن تاب خویشتن
اما
 من رفته ام ز دست
 من یک جنازه ی سر دریا فتاده ام
***
یک چشم مانده است
یک چشم مهربان
یک دست مانده است
 یک دست ناتوان
 در جستجوی راه نجاتی برای من
 اما
 من رفته ام ز دست
 من یک شکوفه ی به خزان پا نهاده ام !
من یک جنازه ی سر دریا فتاده ام !
 


شاعران » محمد زهری »به فردا
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

به فردا

به گلگشت جوانان
یاد ما را زنده دارید، ای
ن رفیقان!
که ما در ظلمت شب
زیر بال وحشی خفاش خون آشام
نشاندیم این نگین صبح روشن را
 به روی پایه ی انگشتر فردا.
و خون ما
به سرخی گل لاله
به گرمی لب تبدار بیدل
به پاکی تن بیرنگ ژاله
ریخت بر دیوار هر کوچه
و رنگی زد به خاک تشنه ی هر کوه
و نقشی شد به فرش سنگی میدان هر شهری ...
و اینست آن پرند نرم شنگرفی
که می بافید
و اینست آن گل آتش فروز شمعدانی
که در باغ بزرگ شهر می خندد
و اینست آن لب لعل زنانی را
که می خواهید
 و پرپر می زند ارواح ما
اندر سرود عشرت جاویدتان
و عشق ماست لای برگ های هر کتابی را
 که می خوانید
***
شما یاران نمی دانید
چه تب هایی ، تن رنجور ما را آب می کرد
 چه لب هایی ، به جای نقش خنده ، داغ می شد
و چه امیدهایی در دل غرقاب خون ، نابود می گردید
ولی ما دیده ایم اندر نمای دوره ی خود
حصار ساکت زندان
که در خود می فشارد نغمه های زندگانی را
 و رنجی کاندرون کوره ی خود می گدازد آهن تنها
طلسم پاسداران فسون ، هرگز نشد کارا
کسی از ما ،
نه پای از راه گردانید
و نه در راه دشمن گام زد
 و این صبحی که می خندد به روی بام هاتان
 و این نوشی که می جوشد درون جام هاتان
 گواه ماست ، ای یاران !
گواه پایمردی های ما
 گواه عزم ما
 کز رزم
ما
جانانه تر شد !


شاعران » محمد زهری »امید
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

امید

رنج و عذابم دهید
شرنگ نابم دهید
 وحشی و سنگین دل و دژخیم وار
همچو گنه کرده عقابم دهید
 نهان کنید آب جگر ساز را
 نشان صحرای سرابم دهید
چون طلبم راحت نوشین مهر
به سنگ کوبنده ، جوابم دهید
کور و فرمانده به بیراه درد
 قدرت چاپار شتابم دهید
تیغ سبک قدر ، گمانم کنید
در عطش بادیه ، آبم دهید
شمع فروزنده عیشم کُشید
تیرگی پر ّ عذابم دهید
 بی اثر مستی نوش آفرین
 تلخی صد خم شرابم دهید
بچشم قحطی زده و شوره زار
 سرشک بسیار سحابم دهید
 همچو یکی زاهد پرهیزگار
دلهره ی روز حسابم دهید
زجر عتابم دهید
 سوز ربابم دهید
............
.............
ولیکن از این دل امیدوار
 کس نتواند که بگیرد امید !


فال هفته
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 23:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
متولدين فروردين: بهتر است قبل از اطمينان‌كردن به اطرافيان، ابتدا از صحت صحبت و گفته‌هاي آنان اطمينان حاصل كنيد. سعي نماييد كمي بيشتر آرامش را به زندگي‌تان بياوريد و همچنين تا آنجا كه مي‌توانيد از ايجاد اختلاف‌هاي خانوادگي جلوگيري كنيد.

متولدين ارديبهشت: هدفي كه در ذهن داريد آنقدرها هم كه فكر مي‌كنيد دور و دست‌نيافتني نيست. اما آنقدر كه به دنبال راه‌هايي براي زودتر رسيدن هستيد، نتوانسته‌ايد مسير درست را پيدا و انتخاب كنيد؛ به دقت بيشتري نياز داريد؛ از عجله نيز بپرهيزيد.

متولدين خرداد: اتفاق سخت و سنگيني در زندگي‌تان رخ داده است. بيشتر از تحمل اصل اين اتفاق، اثرات آن شما را آزار مي‌دهد. بهتر است براي مدتي به سفر برويد تا بتوانيد با خود كنار بياييد و شرايط را بهتر تحليل كنيد. در اين روزها، صبرداشتن و شكيبايي بهترين كار ممكن است.

متولدين تير: بر سر دوراهي قرار گرفته‌ايد. به نظر شما هر دو مسير نكات مثبتي دارند. بنابراين انتخاب بسيار سخت شده است. مشورت با اهل فن به شما كمك مي‌كند تا با ديدي بازتر به اين مسأله نگاه كنيد. خودتان را سرزنش نكنيد. چنين شرايطي ممكن است براي هر كسي پيش بيايد.

متولدين مرداد: اجازه ندهيد ديگران براي زندگي شما تصميم بگيرند. بهتر است همين امروز تغيير مسير خود را شروع كنيد. به خاطر داشته باشيد با ادامه روش فعلي، موقعيت خوبي را كه نصيب‌تان شده است از دست خواهيد داد. زمان را از دست ندهيد و هرچه زودتر اقدام كنيد.

متولدين شهريور: قدر آرامش اين روزها را بدانيد. اخبار تازه‌اي دريافت خواهيد كرد كه نگرش شما را نسبت به اطرافيان دچار دگرگوني مي‌كند. بهتر است فرصت بيشتري را براي خودتان اختصاص دهيد.

متولدين مهر: چند وقتي است كه بسيار دلتنگ هستيد. زمان ديدار و ملاقاتي كه انتظارش را مي‌كشيد بسيار نزديك شده است. موقعيت شغلي شما نيز تغيير خواهد كرد. اين تغيير در اولين برخورد براي شما سخت و دشوار است، اما بدانيد اوضاع اين‌گونه نمي‌ماند؛ شما در اين كار هم موفق مي‌شويد.

متولدين آبان: صبر و آرامشي كه در وجود شما نهفته است مثل هميشه به كمك‌تان خواهد آمد. اما به ياد داشته باشيد بدبيني شما نسبت به ديگران براي شما به عنوان يك مشكل جدي نمايان خواهد شد.

متولدين آذر: موقعيت‌هاي مناسبي براي‌تان پيش خواهد آمد؛ مي‌توانيد از آنها بيشترين بهره را ببريد؛ البته به شرطي كه اشتباهات خود را جبران كنيد و ديگر مرتكب آنها نشويد.

متولدين دي: روزهاي سختي را پشت سر گذاشته‌ايد، اما هنوز سختي‌ها به پايان نرسيده است. نگران نباشيد، زماني كه خود شما تصميم بگيريد به اين شرايط پايان دهيد اين دوران سخت نيز به اتمام خواهد رسيد.

متولدين بهمن: مدتي است پشت سر هم اخبار بدي را دريافت كرده‌ايد و به همين دليل دچار كسالت روحي و افسردگي شده‌ايد. نگران نباشيد مشكلات به پايان مي‌رسد و به زودي روزگار تازه‌اي را شاهد خواهيد بود.

متولدين اسفند: نگراني و اضطراب شما بيهوده است و فقط فرصت‌ها را از شما خواهد گرفت. بهتر است بدانيد با برنامه‌ريزي دقيق مي‌توانيد به تمام خواسته‌هايتان سر و سامان دهيد. نگذاريد حرف ديگران شما را از ادامه راه درست، نااميد و مأيوس كند.



:: موضوعات مرتبط: فال هفته
داستان آموزنده (قهوه استاد)
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 20:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی هر یک شغل های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت ها با هم به دانشگاه سابق شان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.

آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود. استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند.

روی میز لیوان های متفاوتی قرار داشت; شیشه ای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوان های دیگر. وقتی همه دانشجوها قهوه هایشان را ریخته بودند و هر یک لیوانی در دست داشت، استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت…

بچه ها، ببینید؛ همه شما لیوان های ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوان های زمخت و ارزانقیمت روی میز مانده اند.

دانشجوها که از حرف های استاد شگفت زده شده بودند، ساکت بودند و استاد حرف هایش را به این ترتیب ادامه داد: «در حقیقت، چیزی که شما واقعا می خواستید قهوه بود و نه لیوان. اما لیوان های زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاه تان به لیوان های دیگران هم بود. زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است. این ظرف ها زندگی را تزیین می کنند اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد.

البته لیوان های متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تاثیر خواهند گذاشت، اما اگر بیشتر توجه تان به لیوان باشد و چیزهای با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد. پس، از حالا به بعد تلاش کنید نگاه تان را از لیوان بردارید و در حالیکه چشم هایتان را بسته اید، از نوشیدن قهوه لذت ببرید.»



:: موضوعات مرتبط: داستان و متن آموزنده
:: برچسب‌ها: داستان آموزنده جدید داستان بسیار زیبا داستان جالب
همه مصائب یک ازدواج شیرین !
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 16:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تشکیل خانواده و ازدواج برای جوانان سختی‌ها و مشکلاتی به همراه دارد که برخی از آنها ناشی از مشکلات اقتصادی و برخی دیگر ناشی از مشکلات فرهنگی است که همه آنها یاعث شد سن ازدواج در میان جوانا بالا برود
 
 ازدواج یکی از ارکانی است که در ساخت جامعه موثر است و مورد توجه ویژه ادیان ابراهیمی و به خصوص دین اسلام قرار گرفته است. اهمیت این موضوع تا به حدی است که اسلام ازدواج را کامل کردن نیمی از دین می‌خواند..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: همه مصائب یک ازدواج شیرین, ازدواج شیرین, ازدواج
پيامك عاشقانه
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 15:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

http://omidl.persiangig.com/sms-love.jpg

میدونی وقتی واست پیام نمیدم یعنی چی ؟

یعنی پیامی در حد مرامت ندارم با مرام !

.

.

.

هوای فاصله سرد است ، من از کلاف دلم برایت خیال گرم می بافم

.

.

.

خواستی دیگه نباشی ، آفرین ، چه با اراده

لعنت به دبستانی که تو از درس هایش فقط تصمیم کبری را آموختی . . .

.

.

متن كامل پيامك در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پيامك
:: برچسب‌ها: اس ام اس عاشقانه, پيامك عاشقانه, اس ام اس عاشقانه آبان ماه, پيامك عاشقانه آبان ماه
توصیه های پزشکان درمورد روابط جنسی زوجهای جوان
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 15:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دکتر عزیز، من اخیراً ازدواج کرده ام و باکرگی ام را از دست داده ام. و اصلاً آنطور که همه برایم تعریف کرده بودند نبود. اول اینکه، آنقدرها هم که فکر میکردم دردناک نبود. حتی باید بگویم که در خیلی از قسمتهای آن اصلاً دردی نداشتم. دوم اینکه، اصلاً هیچ خونی نیامد. این خیلی برایم عجیب بود. سوم اینکه، همیشه به من گفته بودند که خیلی از آن لذت خواهم برد. اما اصلاً اینطور نبود و هیچ لذتی نبردم. نگرانم که این لذت نبردن مسئله ای دائمی باشد و درنتیجه در رابطه ام ایجاد مشکل کند. دوستانم میگویند که دلیلش این است که شوهرم را واقعاً دوست ندارم. درست است اما نمیتوانم باور کنم که این دلیل لذت نبردن من باشد. لطفاً بگویید آیا اینها طبیعی هستند و چطور میتوانم همه چیز را درست کنم..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زناشویی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: توصیه های پزشکان درمورد روابط جنسی زوجهای جوان, روابط جنسی زوجهای جوان, روابط جنسی
40 نکته کلیدی از سخنان برایان تریسی در همایش تهران
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 12:6 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

1- با ارزش ترین دارایی ما توانایی کسب درآمد است نه آن پولی که به دست می آوریم. توانایی از دست نمی رود اما پول و ثروت ممکن است بارها از دست برود.

2- موفقیت مانند نردبان است و مهارت های ما پله های آن را می سازد، اگر پله ها کامل نباشد، ما نمی توانیم از نردبان بالا برویم.

3- پتانسیل انسان آنقدر زیاد است که می توان صد زندگی همزمان داشته باشد. ما می توانیم هر چیزی را بیاموزیم ودر هر امری متخصص شویم.

4- آموزش کلید موفقیت است ولی چون سخت و وقت گیر است و بیشتر انسان ها تنبل اند کسی برای یادگیری اهمیت قائل نمی شود.

5- امروزه نه تنها باید هوشمندانه کار کرد بلکه باید هوشمندانه وسخت کار کرد تا به ثروت و موفقیت نائل شد.

6- اهمیت کلمات در زندگی بسیار مهم است. کلمات خوب، تفکرات بهتری را ایجاد می کنند.

7- افراد موفق بر راه حل ها تمرکز می کنند اما افراد متوسط به فردی که مشکل را ایجاد کرده است فکر می کنند.

8- کیفیت زندگی و هدف اصلی ما بستگی به احساسمان از خود (کرامت نفس) دارد.

40 نکته کلیدی از سخنان برایان تریسی در همایش تهران

9- هدف داشتن با هدف گذاشتن متفاوت است. نوشتن اهداف از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. افرادی که اهداف مکتوب دارند ده برابر دیگران موفق ترند.

10- برندگان کسانی هستند که درازمدت فکر می کنند، افراد متوسط کوتاه مدت و سطحی می اندیشند.

11- افراد موفق کارهای بزرگ و سخت را انجام می دهند ولی افراد متوسط، دنبال کارهای راحت و معمولی می روند.

12- هر یک از ما باید یک نقشه بیست ساله داشته باشیم و به جای فکر کردن به مشکلات اقتصادی دنبال برداشتن قدم ها در مسیر اهداف خود باشیم.

13- کسانی که مهارت های مالی دارند موفق می شوند. شما باید در روز حداقل دو ساعت درباره اقتصاد و سرمایه گذاری مطالعه داشته باشید.

14- راز اکثر موفقیت ها پشتکار و مقاومت است باید با خودت عهد کنی که کنار نمی کشی تا به اهدافت برسی.

15- اعتماد به نفس باید آنقدر بالا باشد که هیچ چیز نتواند جلوی ما را بگیرد.

16- برای فروش موفق باید تعداد تماس ها و ارتباطات را افزایش دهید.

17- نگران شنیدن نه نباشید، نه یعنی پول!

18- کسانی که بیشترین نه ها را دریافت می کنند بیشترین بله ها را نیز می شنوند.

19- باید به محصولات یا خدماتی که ارائه می دهید اعتقاد داشته باشید، اگر اعتقاد دارید که محصولتان عالی است، ناخودآگاه مشتری این موضوع را درمی یابد. (و برعکس!)

20- فروشندگان موفق عاشق محصول، کار و شرکتشان هستند.

21- به جای اینکه فروشنده باشید، یک مشاور دلسوز باشید، آنگاه فروش خودش اتفاق می افتد.

22- فقط هدف این نیست که فروشی انجام دهی بلکه باید ابتدا ببینی که این مشتری به محصول تو نیاز دارد یا خیر.

23- قدرت در دست کسانی است که بهترین نُت برداری را دارند.

24- در فروش باید ابتدا اعتمادسازی کنید.

25- انتخاب های امروز، کیفیت زندگی فردای شما را می سازند. گذشته را رها کنید و به فکر ساخت فردای خویش باشید.

26- هیچ موقع نگویید که دیگر دیر شده است. هیچ وقت برای گرفتن تصمیمات صحیح دیر نیست.

40 نکته کلیدی از سخنان برایان تریسی در همایش تهران

27- به سوی خورشید تمرکز کنید تا سایه پشت تو قرار گیرد.

28- ما باید تغییر کنیم. اگر تغییر نکنیم، کنترل زندگی را در دست نخواهیم داشت.

29- برای هر حوزه زندگی باید برنامه جامعی تدوین کنیم. باید فراتر نگاه کنیم و روی آینده تمرکز کنیم.

30- افرادی که موفق و در جامعه مورد احترامند کسانی هستند که بیشترین وقت را روی آماده سازی برای آینده می گذارند.

31- برای تسخیر آینده باید از لذت های آنی دست بکشیم.

32- منحرف شدن از مسیر اصلی، بزرگترین عامل شکست ما است.

33- افراد موفق سخت و هوشمندانه کار می کنند. هوشمندانه یعنی کارهایی را انجام دهیم که با اهدافمان سازگار باشد.

34- کارهای کوچک، ساده و راحت را انجام ندهید زیرا کم کم به آنها عادت می کنید. از کارهای سخت و بزرگ استفاده کنید.

35- افراد موفق کارهایی را انجام می دهند که پتانسیل نتایجش بسیار بالاست.

36- همیشه برای همه کارها برنامه داشته باشید تا بتوانید اقدامات را سریع تر انجام دهید.

37- قبل از شروع هر کاری چک لیست و گام های سازماندهی شده آن را بنویسید.

38- میلیاردرها عادت دارند روزانه هدف گذاری کنند.

39- میلیاردرها عادت دارند کارهای شان را تکمیل کنند و نیمه کاره رها نکنند.

40- میلیاردرها عادت دارند با مهم ترین عمل، روزشان را شروع کنند.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:خلاقیت



:: موضوعات مرتبط: موفقیت
:: برچسب‌ها: 40 نکته کلیدی از سخنان برایان تریسی در همایش تهران, برایان تریسی, سخنان برایان تریسی