هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

پنج نکته‌ای که اگر نامزد هستید حتما باید بدانید
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 18:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 اگر در آستانه ازدواج هستید و قرار است زندگی جدیدی را آغاز کنید، بهتر است بدانید موضوعات مهمی هست که باید آن را با همسر آینده‌تان در میان بگذارید تا اگر درباره آنها توافق ندارید، همین حالا تکلیف خودتان را بدانید و این زندگی جدید که در ابتدا شیرین خواهد بود، در ادامه خدای نکرده تلخ یا شور نشود..


متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: پنج نکته‌ای که اگر نامزد هستید حتما باید بدانید, نامزد, ازدواج
چگونه ماندگاری بوی عطر را زیادتر کنیم؟
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 15:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 چگونه ماندگاری بوی عطر را زیادتر کنیم؟

چگونه ماندگاری بوی عطر را زیادتر کنیم شما رایحه عالی مورد نظرخود را در قیمتی مناسب پیدا کرده اید ، اما هر زمان که از آن استفاده می‌کنید، به زودی و در عرض چند ساعت بوی آن از بین می‌رود. چرا این اتفاق می‌افتد؟

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: چگونه ماندگاری بوی عطر را زیادتر کنیم, بوی عطر, عطر
۱۰ ماده غذایی برتر برای داشتن موهایی سالم و درخشان
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 15:33 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

وقتی صحبت از موهای سالم به میان می‌آید، فقط محصولاتی که به موهایتان می‌زنید اهمیت ندارد--چیزهایی که می‌خورید هم مهم هستند.

درست مثل بقیه قسمت‌های بدن، سلول‌ها و فرایندهای موهای قوی و درخشان به یک رژیم‌غذایی متعادل بستگی دارد..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: ۱۰ ماده غذایی برتر برای داشتن موهایی سالم و درخشان, مو
در ۵ دقیقه از هیچ‌کس به همه‌کس تبدیل شوید
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 12:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

یکی از بزرگترین سختی‌های زندگی در دنیا آدم‌هایی هستند که می‌خواهید با آنها ارتباط برقرار کنید.

چه قصد شروع یک کار جدید را داشته باشید، چه بخواهید از کار قبلی‌تان بیرون بیایید، بخواهید دونده ماراتن شوید یا ۲۰ کیلو وزن کم کنید، هیچ فرقی نمی‌کند.

سریع‌ترین راه برای پر کردن فاصله بین جایی که الان هستید و جایی که می‌خواهید باشید، به آدم‌های دور و برتان بستگی دارد..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: در ۵ دقیقه از هیچ‌کس به همه‌کس تبدیل شوید
شاعران » طیبه تیموری نیا »20
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

20

چگونه از تو دم نزند؟
شعری که مادرانه پروردی اش
و از سینه عشق شیر نوشاندی اش
در هرقدم
زمین خوردنش را نظاره کردی
و چه شبها
تاسحرگاه
از غم و بغض تبش نخوابیدی
چگونه از تو دم نزند؟
شعری که در قلب تو
آرزوهای فردایش شکل گرفت
و سوگ لحظه لحظه هایش را
در مویه هایت
در مشت مشت گیسوان کنده ات
می توان تماشا کرد
چگونه از تو دم نزند؟
شعری که پیر می شود
و بر جوانی تو دخیل می بندد
شعری که پس از مردن
دیگر بار از تو زاده خواهدشد
 


شاعران » طیبه تیموری نیا »18
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

18

شاخه گل زندگی
در خیلی از شته ها
در جریان بود
گلبرگهای کهنه احساس
در منفذ پوسیدگی شان
سیاه می شدند
و گل
آنچنان که از بوته چیده شده بود
امیدی به بهارش نبود.
شاخه گل زندگی
چند روز دیگر پژمرده خواهد شد!
 


شاعران » طیبه تیموری نیا »19
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

19

چون خوراکیهای کارتونی
دست نیافتنی شده ای
چون قطره ای بر گور افسانه ای دور
بیحاصل
چون لبخند بی تحرک این عکسها
تصنعی
هیچ بالشی جای شانه های ترا برایم نمی گیرد
من بغضم را بی تو در فضایی معلق می ریزم
چون جاذبه ای مبهم مرا می کشی و نمی یابمت
چون صدایی از چارسوی حیات
مرا می خوانی و نمی بینمت
چون یادگاریهای نوجوانی
همه جا هستی و اینهمه تنهایم !


شاعران » طیبه تیموری نیا »16
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

16

من زندگی را
از فراز آتش گذراندم
باجنگ تن به تن
از دست مرگ بیرون کشیدمش
من زندگی را
باعشق آویختم
که عشق را برای دلم
و زندگی را برای تو می خواستم
ای وطن!


شاعران » طیبه تیموری نیا »17
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

17

عاقبت خط های موازی
در دورترین نقطه به هم می رسند
چون نگاههایت
که کینه و عشقی بی امان را به من بخشیدند
اینک در من
جایی برای بغض
جایی برای خنده
و روحی امیدوار در زندگی پیداست
عاقبت خط های موازی
در آخرین نفسها
یکی می شوند
و اینک درمن
تلاقی آنچه از درون تو جست
نقطه پایانی است
که در دوردستها بدنبالش بوده ام.


شاعران » طیبه تیموری نیا »13
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

13

لحظه های منتظر
سهم من از زیستن بود
باآرزوی موعود نگاهی
که هر منظره را
درنگ مرگ می دید
بامن همیشه ماندنی
و با تو دوباره آغازی است.
کدام جاده مرا آرزو خواهد کرد؟


شاعران » طیبه تیموری نیا »14
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

14

مثل آن شیشه شیرینی همیشه
دور از دسترس بودی
روی آن دورترین تاقچه
که دستم به تو نمی رسید
مثل بادبادک
که ترا در شوق با سکوت ساخته بودم
مثل آن بادبادک
در آن عصر سیاه
باد ترا برد
در خیالم امید برگشتی برایت هست
با خودم می گویم
که تو در لابلای شاخه های درخت انتظاری مانده ای
و ترا عاقبت خواهم یافت
مثل آن عروسکی
که از پشت شیشه به من می خندید
که شبی دست بدی آمد و ترا برد
پشت ویترین اینک تنها
سردی و خاموشی و تنهایی است.
مثل آن عقده دوری
که هرگاه به تو می اندیشم
گریه ام می گیرد.
 


شاعران » طیبه تیموری نیا »15
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

15

همپای تمام شاعران
به تحسینت برخاسته ام
و ترا آنگونه که تماشا داری
به تماشا نشسته ام
و در وسعتی که واژگان من
تابش را ندارد
ترا سروده ام
با غنای نگاههایی که از جدال لفظها می آمد
اینک تو بر سریر پادشاهی ات
در حاشیه ی رودی نشسته ای
که من تمام شعرهای بی مرز ترا
در آب آن شستشو داده ام
ببین چگونه در عبور خیس جاودانه ها
از کنار تو می گذرم
و تو برقله های همیشه ات
همچنان پیروز مندانه می مانی!
12/10/1377
 


شاعران » طیبه تیموری نیا »10
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

10

شکایتی بامن نیست
اگر گله ی خشونت جاده ها با تست
من این سالهای غبارین را
در رنگ فراموشکار نگاهت
باور کرده بودم!


شاعران » طیبه تیموری نیا »11
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

11

کدامین حدس
به تو خواهدم رساند
یا از تو دور م خواهد کرد
کدامین گمان
در بستر کدامین آرزو
کدامین دخیل
بر کدامین ضریح
در تلاوت کدامین مراد
از لبان خداوند
در تأثیر کدامین اشک
یا حسرت نگاه
چه دستی ترا از صفحه جدایی
پاک می کند
و عشق با کدامین مقدار
در ما حلول خواهد کرد
در سینه کدامین انسان
بر جغرافیای کدامین جهان
بر مدار کدامین حدس یا گمان و آرزو ...


شاعران » طیبه تیموری نیا »12
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

12

لبخند عکسها افسرده می شود
در خاطره ای که شادیمان نمی بخشد
از اندوه به شادمانی
شاهراهی بود
که در میانبر عشق
گمش کردیم
 


شاعران » طیبه تیموری نیا »9
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

9

شک می کنم به پنجره
به روز
به
افتاب
شک می کنم به پرده
به شب
به ستارگان
دارد اعتماد وسیع کودکی ام
تردید می شود
دارم بزرگ می شوم
در دامن فریب
در امتداد شب
شک می کنم به کودکی


شاعران » طیبه تیموری نیا »8
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
8

سیاه می کشم بر بوم
که شب درود گناه را
بانام کوچکم
گردن افرازم

به من بگو انسان
اما تو خود اینگونه نباش


شاعران » طیبه تیموری نیا »5
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:43 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
5

برای بابا
حیفی که تمامت کنم
خواب را به یاد تو می فروشم
و دیدارت را به یک عمر انتظار
غرورم را به شعر
آرزویم را به واژه ها
نیازم را به ایهام عشق
بی من
کسانی نیز
ترا از لابلای دفترم خواهند یافت
من
به اندازه تمامی آدمها همدرد خواهم داشت
تو
به اندازه تمامی آدمها تکرار خواهی شد


شاعران » طیبه تیموری نیا »6
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:43 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
6

در دلم بود
و در تو نیافتم اشتیاق صحبت را
آنجا که لبخند
از سر همراهی مان زیاد بود
و ما دروغ را
زندگی می کردیم
آنگاه که نگاههایمان
تاب یکدیگر را نداشتند
و در گوشه ی امن حقیقت
بر لبهایمان
آرزو
پرنده ای می شد
که از فصل پائیزی مان
کوچ می کرد.
با ما بهار بعید تعهد بود


شاعران » طیبه تیموری نیا »4
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
4

شعری برای آقای وفا(جلیل قریشی زاده)
سنگی در دست من است
و شیطنتی که اقتضای کودکی ام دارد
و در دلم پنجره ه ایست با شیشه های مسدود
و خاطره ی روشن آفتاب
گنجشکهای فریاد را در قفس آورده اند
و توبرای من خوب خوش پرواز را دیده ای
و تو مرا از تنبیه و سیلی نمی ترسانی
و به من نوید بهترین شیرینی هارا می دهی
چیزی به دست من شکسته خواهد شد
و گنجشکها خواهند پرید


شاعران » طیبه تیموری نیا »2
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
2
قدم می زدیم
باهم بر سنگفرش پائیز مداوم اندوه
آنگاه که هیئت رویایی ما
عاشقانی را می مانست
که راه را جسته بودند
و عشق را
دیدگاهی کرده بودند
در جاده ای که میل رسیدنی
درآن زاده نمی شد
عاشقانی را که تکیه بر هم کرده بودند
تمامیت آبرو و آرزوهایشان را
در پندار پریشان من قدم می زدیم
باهم
روزهای بی شمار
آه شبهای بی دریغ...
در پندار تنها آرزویی که تو از من دریغش داشتی!


شاعران » طیبه تیموری نیا »3
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
3

قلم به دست

برتیغ حیات ایستاده ام
می نویسم ...
و قلبم از درون می فرساید
که نوشته هایم
زنجیرهایی است
که صدای گوشخراششان
از درد سرشارم می کنند
قلبم از درون می فرساید
که واژه ها اشک می ریزند
و انسجام خویش را
در تلاش برای رهایی
از دست داده اند.
من به دختر شیوایی
چون آرزویی بعید می نگرم
که سخت بی وفاست.
قلبم از درون می فرساید
که دانه ای عشق
در آخرین دیم تابستانه
جوانه ی حسرت داده اند
و ما هردو کسلیم و عبوس
من از حضور ساکت تو
و تو از قلبی که
می
فر
سا
ید...
مهرماه 1379


شاعران » طیبه تیموری نیا »1
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

1

شعری در سوگ احمد شاملو
شعرم نصیب غم شد
و بر آستانه
باد پیراهن ترا
دیگر به بازی نخواهد گرفت
تنها، زوزه تنهایی به گوش خواهد آمد
از پشت درهای بسته.
خاک، به عریانی ات آغوش می گشاید
- باشکوه و غمناک –
و فراموشی
در پیراهن سیاه
طعنه ایست
که از سعی حقیقت می گریزد.
تماشای تو در زندگی مکرر می شود
و واژه های عزادار را
دستی به سرایش
رقم نخواهد زد
-که مرگ
عاقبت
بر واژگان آزاد تو نیز
رقم خورد-
دیدن تو در شعر
مکرر می شود.


شاعران » طیبه تیموری نیا »
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:33 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شاعران » علی فتح اللهی »پیرانه سر
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

پیرانه سر

آیا ما عاشق هم میشویم
یا عاشق جوانی هم میشویم؟
*
مثل گنجشک نیمه جانی
که با چشمهای لرزان
به صیاد خود نگاه میکند
و این صیاد کودکی بیش نیست
من از سالخوردگیهای خویش میترسم
آیا من سالخورده
شکار نوجوانی خویش خواهم بود
تو که امروز در امتداد غرور جوانی من
اسیر چشمهای منی
فردا که رنگ موها و لباسهای من عوض میشوند
به چند نگاه سیر و ناسیر آیا
حاضری مرا تازه کنی
*
آه پیش از آنکه سالخورده شوم
مثل پروانه ها ای کاش
من هم بمیرم
 


شاعران » علی فتح اللهی »حباب
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حباب

... و این هم آخرین نخ بود
نثار قلب سنگت باد
حباب اندر حباب آخرین دودش ...
سحر از پلک چشمم میپرد امشب
ولی این زنگ آخر بود
و کوک ساعت خود را
که سنگش جنس قلب توست
به امید قراری بعد
به انگشتان لرزانم نخواهم بست
به یاد تو نخواهم خواند
و شعری هم به نام تو نخواهم گفت
 


شاعران » علی فتح اللهی »عشق
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عشق

غریبگی نکن با دستهای من
که من آشناترین آشنای روزگار توام
آنقدر آشنا که میدانم
در اولین لحظه ای که دستهای غریبه ای غمگین
سینه های بلورین تو را لمس کند
مرا از یاد خواهی برد
*
غریبگی با دستهای تو هرگز
که تو آشناترین آشنای روزگار منی
آنقدر آشنا که میدانم
در اولین لحظه ای که چشمهای خمارآلودی غریب
جشمهای مشکین مرا نشئه کند
تو را از یاد خواهم برد
 


شاعران » علی فتح اللهی »شعر ناتمام
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شعر ناتمام

باز میشی تنهای تنها
تو چشات میلرزه اشکی
همیشه تو فصل سرما
میشه چشمات پر اشکی
که مثه یه برگ پاییز
تنهایی رو خاک میفته ...

از هوای ابر و بارون
تو دل زمین سنگی
قطره ای آبم نرفته
میدونی زمین سنگی
همیشه فقط با بارون
صورت سنگاشو شسته ...

تو شبات ستاره گم شد
از دلت پرنده پر زد
توی فصل بهمن و برف
وقتی اون پرنده پر زد
آخه دونه ای نبود بیچاره
از روی زمین بچینه ...


شاعران » علی فتح اللهی »شبی با «فروغ»
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:30 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شبی با «فروغ»

- ... و از این مرز پر گهر
سهم من بیش از این است؟
یک نگاه
یک لبخند
و دیگر هیچ
- سهم ما بیش از این نیست:
سهم ما رؤیایی است
که شبی در دل آن
از حضور «مهتاب»
مثل روز نورانی است
- سهم من یک « رؤیا» ست؟
- سهم ما تنهایی است


شاعران » علی فتح اللهی »رنگ بی رنگی
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱ ساعت 2:30 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رنگ بی رنگی

میگی دنبال چی هستی
میگم خیلی دلم سرده
درای آسمون بسته
میگی قلب زمین مرده

میگم هیچکس نمیدونه
که من دنبال چی هستم
ولی دست تو میفهمه
که خیلی وقته یخ بستم

میگی کاش آسمون بودم
همیشه رو سرت بودم
برای چشمای تنهات
پر از بارون غم بودم

میگم دستات پر از خورشید
بکش رو این دل سردم
تو چشمات برق امیده
بزن رو قله ی دردم

میگی دستام پر از پر نیست
اگه توش رنگ آفتابه
اینام رنگ مدادرنگه
که مثل اشک و آفتابه

میگم از من نپرسی پس
که من دنبال چی هستم
تو هم تنهای تنهایی
همیشه یاد تو هستم