4شعری برای آقای وفا(جلیل قریشی زاده)
سنگی در دست من است
و شیطنتی که اقتضای کودکی ام دارد
و در دلم پنجره ه ایست با شیشه های مسدود
و خاطره ی روشن آفتاب
گنجشکهای فریاد را در قفس آورده اند
و توبرای من خوب خوش پرواز را دیده ای
و تو مرا از تنبیه و سیلی نمی ترسانی
و به من نوید بهترین شیرینی هارا می دهی
چیزی به دست من شکسته خواهد شد
و گنجشکها خواهند پرید