1
شعری در سوگ احمد شاملو
شعرم نصیب غم شد
و بر آستانه
باد پیراهن ترا
دیگر به بازی نخواهد گرفت
تنها، زوزه تنهایی به گوش خواهد آمد
از پشت درهای بسته.
خاک، به عریانی ات آغوش می گشاید
- باشکوه و غمناک –
و فراموشی
در پیراهن سیاه
طعنه ایست
که از سعی حقیقت می گریزد.
تماشای تو در زندگی مکرر می شود
و واژه های عزادار را
دستی به سرایش
رقم نخواهد زد
-که مرگ
عاقبت
بر واژگان آزاد تو نیز
رقم خورد-
دیدن تو در شعر
مکرر می شود.