هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » امیر آروین »من
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 21:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من

دیکته می نویسم.
دیکته ی عشق
می نویسم.
مشق می نوازم.
سرود می سُرایم.
کلمه می بُرّم
و می دوزم به اصوات
تا پیراهنی شود
بر پیکرِعریانِ تنهاییِ من.
تا مرهمی شود
بر درد ِ بی درمانِ رسواییِ من.
... من؟
... من کیستم؟
هِه !
من همان مجنونم
من همان دیوانه
در به در، درپیِ تو
در پسِ این ویرانه.
... تو؟
... تو کیستی؟
افسوس ...
نمی دانم!
نمی دانم!


شاعران » امیر آروین »رویش
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 21:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رویش

من کنارِ مزرعه بودم
و جوابی که گیاهان به سلامم دادند
می شنیدم.
من کنارِ مزرعه بودم
و سرودی که گیاهان به خداوند سرودند
می شنیدم.

من کنارِ مزرعه بودم
و می دیدم گیاهان را که هر یک با صدای خود
به من گفتند :
« ... مثلِ ما باید عشق را تجربه کرد!
ما زمانی زیرِ خاک
عشق را در سینه هامان داشتیم
عشقِ روئیدن و گل دادن.
نترسیدیم و روئیدیم و گل دادیم و اکنون :
پَروَراندیم عشق را 
در سینه های دانه هامان ... »
زمانی می رسد شاید
که من هم همچو یک دانه
که عشقش سینه اش را می شکافد
سرزنم از زیرِ خاک و بِشکُفم
بِشکُفم در آفتاب ...

سرزنم از زیرِ خاک ِ جهل و نادانی
بَرکَنَم این نُطفه را از عالم ِ فانی
و بینم آن خدایی که
سزاوارِ من است
خدایی که درونِ من
در این جان و تن است.
من در آن هنگام
فریاد می دارم :
خدایی که
سرود ِ سبزه ها را می شنیدی
قلب ِ من هم
نغمه ای دارد.

خدایی که
به یُمن ِ نورِ خود، دانه ها را سبز کردی
قلب ِ من هم
نور می خواهد.
خدایی که
ز ِعشقت دانه ی خُردی، گیاهی شد
قلب ِ من هم
عشق می خواهد ... عشق می خواهد.
خدایا، نُطفه ای هستم
در این زِهدانِ تاریکی
در این دنیای بی پَروا
در این زندانِ لائیکی!

خدایا، دانه ای از عشقِ تو
روئید و گل داد و کنون :
می پروراند عشق را
در سینه های دانه هایش.
زمانی می رسد شاید
که من هم همچو یک دانه
سرزنم از زیرِ خاک و بِشکُفم
بِشکُفم در آفتاب ...
بِشکُفم در آفتاب ...


روحِ ما لحظه ای از یک سرودِ ابدی است، گر چه جسمِ ما درقفسِ زمان محصور است.
پشتِ زمان، ابدیّت جاری است، و "عشق" روزنه ای است بر پوسته ی نازک ِ زمان که
نورِ الهی از آن به دلِ ما می تابد. "عشق" شکافی است بر پیکرِ بی قواره ی زمان که
رازِ خلقت را بر ما آشکار می کند. پشت ِ زمان، ابدیّت جاری ا ست، و روح ِ ما نه در قفسِ تنگ و تاریک ِ زمان، بلکه در عــرصـه ی بـی انـتـهای ابـدیـّـت سـیـر می کـنـد.


شاعران » امیر آروین »راز
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 21:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

راز

بیا وُ مرحمتی کن و راه، بگشا
دلِ بی قرارِ منِ روسیاه، بگشا
بیا وُ رحمت ِ خود، نزد ِ من فراخ کُن
گره از رازِ خلقت ِ من و ماه، بگشا


شاعران » امیر آروین »
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 21:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شاعران » آوا کوه بر »نه جای دیگر
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

نه جای دیگر

امروز روز پرواز است
اگر چه نشسته اینجا
دراطاقک نیاز
لیک ذهن را پرواز دهم
اگر چه ندانم آن سرزمین کجاست؟

دل را به تعطیلات برم
به زیر خورشید تابان
بگذارم فریاد زند، بِدَوَد
بدور از قانون و مجازات زمان

روح را رها کنم تا چرخی زند
چه باک
اگر نگاه نامحرمی
هوس بر اندامش زند!

به غریزه فرصتی دهم
که رود در پی ارضاء خویش
مست و خمار بازگردد
برود آرام در بستر خواب خویش

نمیخواهم بدانم مسیر کجاست، مقصد کجاست؟
می خواهم بیهوش شوم همینجا
در زمان حال
آنجا که همه بی خبرِی است
بدور از هر چه قیل و قال


شاعران » آوا کوه بر »هراس
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هراس

گاهی اوقات
قطره های شک
می بارند بر زمین باورم
و گیاهان امیدم آفت می زنند
فکر می کنم
چه فایده داشت
اینهمه وجین کردن دل؟
چه فایده داشت
آبیاری احساس
و ریشه دواندن به اعماق وجود؟

تا به کِی آوندهایم
تهی ز حقیقت؟
تا به کِی سبزی برگهایم
وابسته به نور؟

نمی دانم کِی کلروفیل
به واژه نامه پیوست؟

که من فهمیدم
باور من به رشد
تنها یک اعتیاد است
به نور!

و من ناگهان
از زرد شدن ترسیدم!


شاعران » آوا کوه بر »صعود
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

صعود

آنقدر رشد خواهم کرد
که پرندگان
در آرزوی نشستن بر شاخه هایم
به کلاس پرواز روند

پس از فتح جوّ زمین
به شکار خلاء خواهم رفت
می روم به دنبال سرزمین موهومی فرشتگان
آنجا که هزاران آرزو
در صف طویل نوبت
یکی یکی مردود می شوند
می روم به سرزمین عصیانی شیطان
به اوج هرج و مرج

این دو را چه سخت در رقابت دیدم
جام ایمان را
گاه در دست این
و گاه در دست آن دیدم

من فراتر از ایمان خواهم رفت
من بالاتر از وحدت
به آنجا که هیچکس نداند کجاست، خواهم رفت!
 


شاعران » آوا کوه بر »خرید
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خرید

به مغازهء آرزوها رفتم
آرزوها همه جنس
ابریشم، کتان، ساتن
همه رنگ
زرد و قرمز عنابی

بر سر دَخل خدا را دیدم
رؤیا را متر می زد

انسانها را دیدم
همه در حال چانه زدن

به خودم گفتم
بخَرم، نخرم؟

تهی از مغازه بیرون آمدم
آرزوها را پشت سر گذاشتم
سوار تاکسی تنهایی شدم
و آدرس دلم را به او دادم
و دور گشتم ز شهر بیهودگی


شاعران » آوا کوه بر »خمار
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خمار

زندگی یک تپش قلب پیوسته است
بوم، بوم، بوم
آواز نیاز
در انعکاس بی کرانگی
و شهوت رسیدن
در لحظه لحظهءاوج گیری روح

هنگامیکه جرعه جرعهء عمر را سر می کشی
و زمان در رگهایت جاری می شود
در خمارِی بودن
رؤیاهایت را حلقه حلقه دود می کنی
و در همآغوشی عشق
نطفهء یگانگی را بارور می سازی


شاعران » آوا کوه بر »تبلیغات
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تبلیغات

روز اول که پوستر عشق را
روی دیوار قلبم دیدم،
باور کردم!
نفهمیدم از اوّل که آنهم یک تبلیغه
عکسش قشنگتر از خودشه!
وقتی رفتم که امتحانش کنم
یا برای قلبم تنگ بود یا گشاد

حالا فعلاً تو رژیمم
گفتم یک خورده احساس کمتر بخورم
شاید که بالاخره اندازه بشه!

حالا هر روز از جلوش رد می شوم
نگاهش می کنم
و خودم را سایز می زنم!

همینجوری شدکه یاد گرفتم
رؤیاهایم را قیچی کنم رو الگوی حقیقت
و بپیچم دور قلبم
که خدای نکرده
ار سرمای قلب آدمها
سرما نخوره!


شاعران » آوا کوه بر »بیماری دل
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بیماری دل

به عیادت صمیمیّت
در بیمارستان دل رفتم
بر روی در نوشته بود

خطر مرگ!
مبتلا به میکروب غربت

از پشت شیشه نگاهش کردم
چه لاغر شده بود و چه نحیف می نمود
دانستم که روز وداع نزدیک است

مُشتهایش را باز نمود
کف دستش
قطره های اشکم بود
که روزی به او بخشیدم

به چشمهایم دست کشیدم
خشک بودند


شاعران » آوا کوه بر »اختیار
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اختیار

نمی دانم که ما خوشبختیم یا بدبخت؟
خوشبخت، زیرا عصر ما، عصر تکنولوژی است، عصر همانند سازی، عصر آفریدن
و بدبخت، زیرا که روح ما، خم و ناتوان زیر بار اطلاعات به ذهن حمّالی می دهد

خوشبخت که می توان با جت سریع و سیر، دنیا را کمتر از یک روز دَرنَوردید
و بدبخت که در فشردگی زمان و در حسرت تعطیلات
تنها می توانیم قدم هایمان را از ماشین تا اطاقک کار بشماریم

خوشبخت که می توان کتاب را به صورت الکترونیک خواند و کاغذ مصرف نکرد
و بدبخت که دیگر مرگ درختان به قیمت یک جاده ما را سوگوار نمی سازد

خوشبخت که می توان کلاس عرفان در اینترنت داشت و پیر را پشت شیشه دید
و بدبخت که برای پرداختن کلاس روحمان را زیر منگنه میگذاریم و می فروشیم

خوشبخت، چون علم آنقدر رفته به پیش، که دنیا دگر دهکده ای است
و بدبخت که در این دهکده همه خسته، همه بیگانه، همه سرگردان

خوشبخت که انسانیم و فرشته ها به فرمان ما
و بدبخت که مختاریم
مختار که نابود سازیم مثلث روح و جان و تن
و برانیم گاری علم را در جادهء صاف بشریت


شاعران » آوا کوه بر »آزادی
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آزادی

در کلبهء دل،
سکوت دلنشین آزادی
در قصر بندگی،
ضرب و کوب رقصها همچون پُتک
کف دستی خاک،
امّا بارور
فرسخ ها کویر،
لیک تنها خار و مار
لحظه ای رؤیا در روح و ضمیر،
همچون بهشت
سالها روح و دلالت،
همچو دود اَندَر هوا
مُشتی آب از چشمه خوردن،
بَه زلال
تشنه لب،
دریا به دریا،
بی جواب


شاعران » آوا کوه بر »معکوس
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

معکوس

چرا همیشه از آیینه و نور بگوییم
گاهی هم از تاریکی و فولاد بگوییم
گاهی بجای ستودن عشق
آنرا محکوم کنیم
مجازاتش، حقیقت!!
ببیند که به اسم او، چه ها نمیکنند؟
بگذاریم که دلش ز خیانت بشکند

گاهی هم صلح را بازداشت کنیم
و بفرستیم به میدان جنگ
بگذاریم که لمس کند وحشت مردن و خون سرخ و گرم

گاهی از صداقت بازجویی کنیم
که تو کجا بودی وقتی که دروغ
دردلها پرسه می زد و ریا می فروخت؟

بیایید گاهی وفاداری را به دادگاه طلاق بفرستیم
و بیاندازیم وسوسه را بر جانش
و بگذاریم زُل زند چشمهای وقاحت بر چشمهایش

گاهی بر گلوی وحدت شمشیر تیز تفرقه گذاریم
بگذاریم بلرزد از وحشت تکه تکه شدن
بگذاریم که بکشد رنج اختیار

گاهی به عصمت گناه تزریق کنیم
بگذاریم تب کند ز لذت
بشناسد پشیمانی

گاهی تعادل را ببریم بر سر پرتگاه افراط
بگذاریم بریزد دلش ز ترس
و بلغزد تلو تلو خوران به درّهء تفریط

گاه بِدَریم لباس محرمیت را ز شریعت
بگذاریم تا بچشد عریانی شرم

بگذاریم گاه روح جسدش را غسل دهد
و لمس کند سردی مرگ

گاه دُعا را ببریم به بخش سرطان
بگذاریم ببیند به چشم، درد و یأس

گاه سکوت را بیاندازیم در کندوی همهمه
بگذاریم که کلافگی نیشش زند
نداند چکار کند؟
بدَوَد هر طرف ز مرهم درد

و گاه شعر را بیاندازیم در یک سلول با جفنگ
بگذاریم بیاموزد نا هماهنگی و نا موزونی
و فراموش کند لحظه ای هر چه نظم و حرف شاعرانه و همرنگ


شاعران » آوا کوه بر »
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تست خودشناسی » با همسرتان صميمي هستيد؟
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت 17:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تست خودشناسی » با همسرتان صميمي هستيد؟

صميميت نيازي زيست‌شناختي است كه از دوران طفوليت و از همان زمان كه مادرانمان ما را در آغوش مي‌كشند در ما ايجاد مي‌شود.

اما نزديكي ميان فردي به آن اندازه كه ممكن است فكر كنيد رايج و شايع نيست. در بسياري از مواقع مي‌آموزيم خود را با كمترين تبادل‌هاي احساسي تطبيق دهيم و در مواقعي به انتخاب خود اصولا رابطه صميمانه‌اي با كسي برقرار نمي‌كنيم. اين زماني است كه مشكل بروز مي‌كند.

متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
معیارهای جذابیت در زنان
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
امروزه بیشتر مردها به طرف زیبایی ظاهری زنان جذب می شوند، اما آیا چیزی که به چشم می بینید، زیبایی واقعیست؟ ما در جامعه ای زندگی می کنیم که بیشتر نگاهها بروی خانم های جذابتر است، تمامی تبلیغات تلویزیونی، فیلمها، مجله ها، ...

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
نگاهی متفاوت به چرخه مد
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
در حوزه مدو لباس و فرآیندهای حاکم بر آن و ورود عالمانه و محققانه به آن، دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است. صاحبنظران از رویکردهای مختلف به آن پرداخته اند و هر کس از ظن خود آن را تحلیل نموده است. با نگاهی عمیق می توان تمامی این نگاهها را از جهاتی درست دانست.

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: مد و لباس
20اشتباه بزرگ دكوراسيوني
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
همه ي ما عاشق زيبايي هستيم و دوست داريم تا خانه ي خود را زيبا و زيباتر كنيم، اما گاهي هر چقدر خرج مي كنيم و سليقه به خرج مي دهيم خانه آنطوري كه مي خواهيم نمي شود زيرا كه ما مرتكب اشتباهاتي در دكوراسيون شده ايم ، دراين بخش 20 اشتباه در صنعت دكوراسيون را برايتان شرح خواهيم داد.

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دکوراسیون
ده روش برای شاد شدن فوری
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 ده  روش برای شاد شدن فوری

1. در خانه تان تاب ببندید. هیچ چیز مفرح تر از داشتن یک تاب در حیاط خانه نیست. دوستان، همسایه ها و حتی غریبه ها ممکن است بیایند و بخواهند با شما بازی کنند.


 یک روز مادری با دو بچه کوچکش وارد خانه ما شدند. نمی توانستند من را ببینند اما من صدای زن را شنیدم که به بچه هایش می گفت، "نگاه کنید اینجا خانه همان زنی است که تاب دارد. اون خیلی زن باحالیه!"

2. سنت های خودتان را داشته باشید. چرا باید سبزی پلو با ماهی شب عید کنار همه اعضای خانواده را فقط یکبار در سال بخورید؟ همه همیشه می گویند، "بیشتر از اینها باید دور هم جمع شویم و از این مراسم ها داشته باشیم."


 ما خودمان سه بار در سال همچنین مراسمی می گیریم و سبزی پلو با ماهی را با همه متعلقاتش که شب عید درست می کنیم، آماده می کنیم و کنار هم جمع می شویم و شبی خوب و خاطره انگیز برای خودمان درست می کنیم.

3. شیرینی ای شکلاتی درست کنید و بی دلیل آنها را به یک غریبه هدیه کنید. وقتی از منطقه امن خودتان بیرون بروید می توانید ارزشمندترین لحظات زندگی را برای خودتان بسازید. خاطره انگیزترین هدیه همیشه غیر منتظره ترین آنهاست.


 وقتی یک ظرف شیرینی شکلاتی به کسی هدیه کنید، لبخندی که روی لبهای فرد مقابل می نشیند واقعاً شگفت انگیز است. آنجاست که می توانید کلی با آن غریبه حرف بزنید و بخندید و لحظاتی را بسازید که هیچکدامتان فراموشتان نشود.

4. خودتان را مسخره کنید و بخندید. دفعه بعد که کاری خجالت آور انجام دادید آن را پنهان نکنید. آن را برای دوستان و اعضای خانواده تعریف کنید و با هم دقایقی را بخندید و شاد باشید.

5. بزرگترین و پر سر و صداترین مشوق خود باشید. من نامه ای برای خودم نوشتم و در آن همه خصوصیات و ویژگی های خوبم را یادداشت کردم و توضیح دادم چرا می توانم دوست خیلی خوبی برای هر کسی که دنبال دوست است، باشم.


اول خجالت می کشیدم که از خودم تعریف کنم اما اگر خودم خودم را تحسین نکنم چطور می توانم از دیگران انتظار داشته باشم ویژگی های خوب من را ببینند؟

6. اجازه ندهید آتش نشان زیرتختتان خانه کند. چه می شد “اگرها” را دور بریزید. اگر قرار است ساعت 3 نصفه شب آتش سوزی برایتان اتفاق بیفتد، باید تمرین کنید (مثل تمرین های استفاده از کپسول آتش نشانی که در مدرس انجام می دادیم درحالیکه جایی آتش نگرفته بود).

وقتی دچار ترس یا اضطراب می شوید، من همیشه این جمله را به یاد می آورم، "یک نفر باید وقتی بچه بودم این را به من می گفت." این شعار هیچ ارتباطی به ترس من ندارد اما باعث می شود چرخه های نگرانی من متوقف شوند چون قبل ازاینکه بحران پیش بیاید من آن را تمرین کرده ام.

7. کهنه ها را دور بریزید تا جا برای چیزهای جدید داشته باشید. من در یک خانه قدیمی زندگی می کنم. شاید رمانتیک به نظر برسد


و البته هم اینطور است اما تازمانیکه بخواهید جایی برای نگه داشتن چیزی پیدا کنید. فقط با داشتن چهار کمد کوچک و نبود انباری هر چیزی جای خودش را دارد.


قاعده ای که دنبال می کنم این است که اگر چیز جدیدی بخرم، یک چیز قدیمی را باید دور بیندازم. این فرمولی است که باعث می شود بتوانم زندگیم را متعادل و متوازن نگه دارم چون باعث می شود این سوال را از خودم بپرسم، "واقعاً چه چیزی برایم مهم است؟"

8. شکافهای شخصیتتان را قبول کنید. من فهمیده ام که من کمی عجیب هستم. شخصیت من جنبه های گیج کننده ای دارد و گاهی اوقات می بینم که دلم می خواهد دور بریزمشان.

 اما بعد یاد این قسمت از یکی از ترانه های لئونارد کوهن می افتم که میگوید، "هر چیزی شکاف هایی دارد که از همانجا نور وارد آن می شود."

 پس بااینکه ممکن است خیلی ها این جنبه های خاص شخصیت من را شکاف هایی در شخصیم بدانند، آن نوری که از آن شکاف ها واردم می شود باعث می شود فردی خلاق و به نظر خودم جالب باشم.


9. برای یکی یادداشت بگذارید. وقتی کاری کنید که یکی از دوستانتان بفهمد که به او فکر می کرده اید باعث می شود لبخندی روی لبهای او و البته خودتان بیاورد.


خیلی وقت ها ایمیل های کوتاهی مثل این به دوستانم می زنم، "دیروز که برای خرید رفته بودم یک بلوز آبی خیلی خوشگل دیدم، من را یاد بلوزی که پارسال برای ناهار بیرون رفته بودیم پوشیده بودی انداخت.


 آبی خیلی به تو می آید سعی کن بیشتر آبی بپوشی!" شاید وقتی ایمیل را بفرستم احساس عجیبی به من دست بدهد اما نوشتن آنها لبخندی روی لبهایم می آورد و می دانم برای دوستم هم همینطور است.

10. اشکالی ندارد اگر گاهی اوقات قوانین را بشکنید. قانونی که موقع بچگی در خانه ما بود این بود، "اگر کاری را شروع کردی باید تمامش کنی."


به خاطر همین بود که همیشه در کتابخانه کتاب های نازک را برای خواندن انتخاب می کردم. اما الان که بزرگ شده ام اگر کتابی را دوست نداشته باشم خیلی راحت دست از خواندن آن بر می دارم.

 خیلی وقت ها هم کمی از اول کتاب می خوانم، کمی از آخر آن و کمی از وسط.این کتاب متعلق به خودم است چرا نباید اینکار را بکنم؟ هیچ قانونی وجود ندارد. برای این آن کتاب را می خوانم که از آن لذت ببرم پس هر طور که بیشترین لذت را ببرم آنرا می خوانم.


منبع:آریا کلیک



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
آقایون خانمهای با آرایش ملایم را بیشتر می پسندند
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

این روزها آرایش کردن برای دخترها کاملاً عادی شده است و بعضی از آنها اصلاً نمی‌توانند بدون آرایش باشند چون فکر می‌کنند آرایش است که آنها را زیبا نشان می‌دهد. کمی آرایش هیچ اشکالی ندارد اما آرایش زیاد اصلاً جالب نیست چون برای آقایون زیبایی طبیعی همیشه بسیار جذاب‌تر از صورت نقاشی شده بوده است. اگر می‌خواهید مردی دوستتان داشته باشد، فقط یک خط چشم باریک بکشید، کمی برق لب بزنید و کمی هو پودر روی صورتتان. همین کافی است. اگر زیاد آرایش کنید، مثل این می‌ماند که می‌خواهید چیزی را روی صورتتان پنهان کنید که دوست ندارید طرف‌مقابلتان ببیند. اگر خودتان اینطور فکر کنید، مطمئناً او هم همین فکر را خواهد کرد.

مردها به دخترهایی که زیبایی طبیعی دارند بیشتر جذب می‌شوند. حتی اگر روی صورتتان جای زخم یا کک‌ومک دارید، اگر واقعاً دوستتان داشته باشند، مطمئن تاثیر طبیعی انسان را درک خواهند کرد. به این معنی که همه ویژگی‌های شما را، مثل کک و مک، درک می‌کنند. حتی افراد معروف و مشهور هم این ویژگی‌های خاص را دارند اما به این معنی نیست که زیبا نیستند. اگر روی صورتتان جای زخم هست، این انتخاب شما نبوده است، چون تصادف و اتفاق پیش می‌آید. اگر صورتتان مادرزادی رنگ پریده است، تقصیر شما نبوده، شما همانطور به دنیا آمده‌اید.

گاهی اوقات عدم اطمینان ما به خودمان باعث می‌شود تظاهر کنیم کسی هستیم که نیستیم. باید دست از این بدلی بودن برداریم و اجازه بدهیم طبیعت روند خود را داشته باشد. اگر خودتان فکر نکنید که زیبا هستید، چه با آرایش و چه بدون آرایش، هیچوقت زیبا نخواهید بود. همه آدم‌ها از درون و بیرون زیبا هستند، بااینکه خداوند ما را متفاوت خلق کرده است، همه ما خاص هستیم که باعث زیبا بودن ما می‌شود. هیچکس زشت نیست، زشتی فقط یک واژه است. اما زیبایی همه آن چیزی است که ما را احاطه کرده است، از همان لحظه‌ای که چشم‌هایمان را باز می‌کنیم و تا آن لحظه‌ای که آنها را می‌بندیم. عادت کنید که خودتان را زیبا خطاب کنید و هیچ آرایشی باعث نمی‌شود این حس در شما ایجاد شود که زیبا هستید.

برخی خانمها نیز تصور میکنند با انجام انواع و اقسام عملهای زیبایی و بدست آوردن یک چهره مصنوعی جذاب تر میشوند که این تصوری کاملاً اشتباه است چرا که صورت و اندام مصنوعی حس جذابیت طبیعی را از بین برده و باعث کاهش آن میگردد.

منبع: مردمان



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
5 روش عالی برای بیان ایده ‌ها و نظرات بصورت شفاف
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آیا همیشه برای بیان افکار و نظراتتان مشکل دارید؟ این روزها همه دوست دارند فقط حرف بزنند و گوش نمی‌دهند. در عصر امروز هیچکس دوست ندارد مثل سایه‌ای در اجتماع زندگی کند و بیان افکار و عقاید برای هرکس یک اولویت است.

اینکه بتوانید حرف‌هایتان را بزنید و مهمتر اینکه کسی باشد که به حرف‌هایتان گوش دهد حس عالی است. اما چطور می‌توانید به روشنی نظراتتان را بیان کنید و مطمئن باشید که به شما گوش می‌دهند؟

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
10 راه برتر برای شاد بودن در محل‌کار
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بااینکه ممکن است در شرکتی بزرگ کار کنید و کارفرمایی عالی داشته باشید، اما باز هم بهترین کارفرماها هم برای همه بهترین نیستند. در زیر به فاکتورهایی که به شما برای شاد بودن در محل‌کار کمک می‌کند، اشاره می‌کنیم.

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: موفقیت
چگونه زنی فوق العاده باشیم؟
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چگونه زنی فوق العاده باشیم؟

همه دوست دارند بهترین باشند. اما اغلب افراد، معمولاً تنها در یک یا دو زمینه خاص فوق العاده هستند. برای مثال بعضی آدم ها در خواندن، رقصیدن، و یا هر قابلیت خاص دیگر، فردی شاخص شناخته می شوند. ممکن است


 فردی کمدین جذابی باشد و فرد دیگری به عنوان یک جراح فوق العاده شناخته شده باشد. اما در واقع صفت «فوق العاده» از چه ناشی می شود؟

در اینجا شما می توانید خصوصیاتی که می تواند برای معنی پیدا کردن این صفت به کار برده شود، پیدا کرده و به کار ببرید تا فوق العاده بودن را بفهمید و آن را حس کنید.

۱- سلامتی: تمرین های بدنی، رژیم های سالم و مراجعه مرتب به پزشک از مواردی هستند که می توانند سلامتی را برای شما به ارمغان آورند. این مرحله بسیار مهم است. به یاد داشته باشید که ذهن سالم در بدن سالم است.

۲- مهربانی: هیچ چیز به اندازه ناراحتی به افراد صدمه نمی زند و هیچ کس سزاوار این نیست که نادیده گرفته شود. سعی کنید مهربان باشید و تا حد امکان با همه همدردی کنید.


 در سازمان های خیریه محلی، پناهگاه های حیوانات، بانک های غذا و هر جا که می توانید فعالیت مثبت داشته باشید.

همیشه مکان هایی برای کمک وجود دارد. شاید به نظر وقت گیر و دشوار به نظر بیاید. اما اگر شما بدانید کمک به افراد نیازمند چه حس فوق العاده ای به شما می دهد، لحظه ای فرصت را از دست نخواهید داد.

۳- اعتماد به نفس: همیشه به یاد داشته باشید که شما منحصر به فرد و خاص هستید. هیچ کس نمی تواند غیر از این را بگوید. خوبی و حس مثبت در همه افراد وجود دارد. افراد، از دید خودشان ممکن است در مواردی به شما خرده بگیرند.


شما نباید اجازه دهید این مساله در شما نسبت به خودتان حس منفی ایجاد کند. سعی کنید در خود نسبت به خودتان اعتماد ایجاد کنید. هر روز در آینه به خود و زیبایی های تان بنگرید، لبخند بزنید و سپس روزتان را شروع کنید.


۴- خودتان باشید: شما باید خودتان باشید. کامل، خاص و شگفت انگیز! سعی کنید هر چه زودتر خودتان را بشناسید و از خصوصیات پنهان و آشکار خود نهایت استفاده را در بهترین شدن، ببرید.


کسی باشید که هرگز نمی خواهد چیزی کمتر از «فوق العاده» باشد. به چیزی که نیستید نیاندیشید و به هیچ وجه هم سعی نکنید از جاه طلبی خود در «فوق العاده» بودن خود دست بکشید. چیزی که هستید باشید، اما بهترینش!

نکته مهم: کسانی که دوستتان دارند را دوست بدارید. به هیچ عنوان به خود و دیگران صدمه نزنید.


منبع: سالم زی



:: موضوعات مرتبط: زنان
شاعران » شهرزاد مغروری »میان من و تو
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

میان من و تو

میان من و تو
لحظه ها پرزخالی
سکوت و تنهایی است
تو می گریزی زمن و
من زغربت و فراغ از تو
چه شد که عشق با همه ابهتش
به پوچی فاصله ها تن داد و گریخت
میان من و تو
کویر در کویر تنید
و بیابان در بیابان زایید
چه دیده بود دلت
در سراب
که این چنین
هزار آینه در هم شکست و دوید
 


شاعران » شهرزاد مغروری »معجزه کور
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

معجزه کور

آخر این معجزه کور کجاست؟
تا ببیند سر سرخ ات بردار
رستگاری حرفی است
مُردنی محکوم است
و آنچه تقدیر نویسد
به حق محتوم است
باید از عشق برید
سر مجنون را هم
لحظة داغ وداع با تن خود
ماهی چشم تو در خاک
چه آسان پوسید
آسمان تشنه تپید
عاشقی نطفة کالی است
که در اندیشه ما بستر ساخت


شاعران » شهرزاد مغروری »مرا ببخش
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مرا ببخش

مرا ببخش که می ترسم
و انتهای شهامتم
به لرد تلخ«وانهادن»
نشسته است.
مرا ببخش که می ترسم
زمان بهانة خوبی است
برای خوکردن
به هر چه نامش
«دریوزگی»
است
و
«شکستن»
مرا ببخش که می شکنم
زمان بهانة خوبی است
برای خوکردن
به بدترین بدی ها
به زشتی پلشتی
زمان بهانة خوبی است
برای خوکردن
به قاتلان پدر
به رفتن مادر
به تیغ تیز خیانت
و دشمنی که همیشه
لباس دوست به تن داشت
مرا ببخش که می ترسم و می شکنم


شاعران » شهرزاد مغروری »شیطان
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شیطان

گاه، نه همیشه
چشم ها سخن می گویند
راز می دانند، شیطنت می کنند
و شاید
مأوای شیطان همین جاست
در چشم من،
در نگاه تو ...


شاعران » شهرزاد مغروری »نهایت
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

نهایت

اگه تو نهایتی من تشنه رسیدنم
تو اگه کوهم باشی من عاشق جون کندنم
یخ شب رو می شکنم به آسمون پل می زنم
راه خورشیدو می گیرم تا به چشمات می رسم
شهر چشمای تو جایی ته بغضای من
آخ دلواپسی ها وقت باتو بودنِ
کاشکی خوابم نبره وقتی که بختم پامیشه
وقتیکه تو می دمی یه وقت هوا ابری نشه


شاعران » شهرزاد مغروری »یادگاری
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

یادگاری

روی دیوار دل تو
من یه یادگاری بودم
نه یه پیچک که بتونه
جون بگیره توی سینه ات
قسمتم نبود که با تو
تا آخر قصه بمونم
شایدم قصه همین بود
که من از تو جا بمونم
رفتی و مونده هنوزم
رد دشنه هات روپشتم
کاشکی می شد که یه روز
تو رو جایی گیر بیارم
روبروت خیره بمونم
ته چشماتو بخونم
که خودت بگی ببینم
که می گی دوستت ندارم