هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » شهرزاد مغروری »باغ
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

باغ

همه در باغ بهشت بیمارند
و در این غفلت رنگین
مرگ خود را می خواهند
و خدا آن بالاست
روی تخت گل ها خواب می بینند
خواب آدمها را، خواب غفلت ها را
حوریان در غم تکرار
هماغوشی خود با شیطان
می میرند
و دلم از غم این باغ بهشت، دور خود پیله ای می پیچد
دل من در این باغ محصور است
آسمان اینجا بیهوده قشنگ
و زمین بی منطق سبز است
روزها می گذرند و سکوتی تبدار
در باغ بهشت
همچو یک پیچک می روید
دل من در این باغ می گیرد و به
سان یک پیکر مسموم می پوسد


شاعران » شهرزاد مغروری »میروم از یاد
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

میروم از یاد

چه آسان می روم از یاد
چه می پوسم در این اذهان
کج پندار
کژدم های جرّار و خیانتکار
و می ماسم
نهایت بر ردای بور و چرک آلوده وجدان سربردار
چه آسان می روم از یاد
مثال لاش منفور و جزام آلود
و همچون جیفه ای بی گور و بی تابوت
که حتی روبهان کور
از خائیدن چشمان مغمومم گریزانند
چه آسان می روم از یاد
مثال"دوستت دارم"
کم رنگ و بی آهنگ
به جرز آبریز گاهی تنگ
پس میخانه ای دلتنگ
چه آسان می روم از یاد
و شرمم باد و شرمم باد


شاعران » شهرزاد مغروری »کاش می شد
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:33 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

کاش می شد

کاش می شد
برهم از خوابت
رستن از تو
مرگ است
من به دنبال توام
تا سحر چشم به راه می مانم
نکند مهتاب بخوابد امشب
کاش می شد
برهم از خوابت
خواب تو
دره وهم آلود سکوتی است
که در آن قلب سردم
می پوسد
و همه هستی من
از بد این حادثه ها
من به دنبال توام
تا سحر چشم به راه می مانم
و سراغت را از تن
هر واهه ای از این امشب می گیرم
وتو را همچون یک ریشه ی داغ
ای که سیراب از این بد درد عطش
می جویم
آه ناگزیرم که تو را در پس هر شعر
بخوانم و بخوانم«درمان!»
شعر من بیمار است
کاش می شد برهم از خوابت


شاعران » شهرزاد مغروری »لعنت به تو
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

لعنت به تو

بیاد بیار
عصر پائیزی را که
تو چمدان تمام خاطرات مرا
در آخرین ایستگاه فراموشی جاگذاشتی
و دوباره به راه افتادی
و با انگشت به روی شیشه قطار
یادم رفت
را نوشتی
و من گریه کردم و تو خندیدی
لعنت به تو
بیاد بیار عصر پاییزی را
که تو رفتی و من به دنبال تو دویدم
همچنان که در ذهن تو
مثل دود قطار در هوا گم می شدم
لعنت به تو
من گریه می کردم وتو می خندیدی
گریه کردم و اشکهای مرا باد تا دور دستها برد
و باریدند و باریدند
لعنت به تو
میان من و تو بیابانها رویید و تو
برای من دست تکان می دادی
و قطار دور می شد


شاعران » شهرزاد مغروری »وقتی بارون میاد
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

وقتی بارون میاد

بارون میاد تو ایوونا
پرنده ها سرد شونه
یه آسمون پروانه ها
حیوونیا لرزشونه
کسی از اون دور نمیاد
رحمی به دلها نمیاد
آخه کجاست اون که بگه
گشنشونه قناریها
دلم فقط اونو می خواد
اون که صدای پاش
توباغ
لالایی جیرجیرک
وقتی میآد عروسی شاپرک


شاعران » شهرزاد مغروری »تو رفتنی هستی
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تو رفتنی هستی

گلای کاغذی عمر منو
باد پاییز داره پرپر می کنه
می دونم رفتنی هستی یه نفس
دل داره بی خودی دست دست میکنه
واسه بازی چشات مهره باختم واسه تو
بی خیال من میشی هر چی که ساختم واسه تو
نرگسا نسترنا رویای باغ
هیچ کدوم عطر تو رو واسم نداشت
هیچ کدوم از بازیهای سرنوشت
تلخی باخت تو رو واسم نداشت


شاعران » شهرزاد مغروری »بن بست آیدا
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بن بست آیدا

ظهر شلاق به دست سایه ها را می کشت
بوی خون می آمد
آفتاب پر غیض و حریص
لاشه مفلوکی را زیر دندان می خایید
ته بن بست مصیبت زده یک کوچه
از پس پنجره عور زنی
سایه عابرها را می بویید
گویا در خوابی لخت قدم بر می داشت
چشمهایش از وحشت بی تاب
توبگو در کالبد بیمارش دشنه ای گل می داد
عکس خود را در ته این بن بست تماشا می کرد
عکس یک تجربه گرم و لزج
عکس یک بوسه رسواگر و خوب
و هنوز
عطر مرموزگناهی معصوم بلبلان را به هوس بازی بشارت می داد


شاعران » شهرزاد مغروری»به من تسلیت نمی گویند؟
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

به من تسلیت نمی گویند؟

مرا با شما کاری نیست ای خاطرات
بیش از اینم مرا به نیش نکشید
من شهید
سراب و فاصله ها هستم
لبهای خشکم را ببینید
از امروز تا همیشه در این سرا به عزا می نشینم
اینجا به بهای طرد عشق اعتماد راگردن زده اند.
در اینجا از امروز تا همیشه
دیگر کسی به عشق سلام نمی گوید
اینجا کسی مرده است...
من... و ...


شاعران » منصور اوجی »اینکه بر شاخه نشسته ست
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:14 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اینکه بر شاخه نشسته ست

اینکه بر شاخه نشسته ست ، نمی دانم چیست ؟
نقطه ی آخر پاییز است ؟
یا نخستین ورق از دفتر ایام بهار ؟
برف می بارد و بر شاخه فقط یک برگ!


شاعران » منصور اوجی » بر شال برف
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:14 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بر شال برف

بر شال برف
افتاده بود
فواره های خونش
گل های سرخ می ساخت
در زیر نور خورشید
گل های سرخ می ساخت
بر شال برف
و تار و پود یالش
از رشته های ابریشم بود
بر شال برف
بر شال برف
گل های سرخ می ساخت
در برج ظهر
در برج ظهر
بر شال برف : -
در زیر چشم دال
اسبی که جاودانه شبق گونه بود
افتاده بود
در باغ سرخ گل
بر شال برف ...


شاعران » منصور اوجی »گل را شراب برد
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گل را شراب برد

خطی بلند را
طی کرد صبر من
طی کرده بود -
از پله ها که فرود آمدیم .
و پلک های من
سُکر سکوت می خواست
و پلک های من ...
در انفجار خورشید
گیسوی باد ، نه در چنگ ماست
تا پله
پله
فرود آییم -
تا تکیه گاه خواب
یاد آور پسین زمستان
سردابه در تصاحب رخوت بود
از پله ها که فرود آمدیم
پلکم به هم نشست
بردگان باد را
دیدم درخت ریخت
هنگام میوه بود
که برگشتم از درخت
طومار راه را
از شام تا نشابور
انگور می گذشت
انگور سرخ شیراز
بر پلک و دست من
ناگاه گل شکفت
چرخشت از سرود زنی پر شد
در لحظه های خوب پریشان شدیم
گل را شراب
برد ...
در غرفه های چرخشت
گل را شراب خواب ...


شاعران » منصور اوجی »مرغی که از گلوی تو
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مرغی که از گلوی تو

سرخ و
کبود و
زرد :
- برگش
میان باد
مرغی که از گلوی تو ....
- باغی ست سوخته
مرغی که از گلوی تو
در " مویه "
خواند و خواند
برگ از سرای درد ؟
درد از گلوی باد
گذر کرد ؟
باد از درون برگ ؟
مرغی که از گلوی تو ...
- باغی ست سوخته
زرد و
کبود و
سرخ :
- برگش
میان باد
برگ از سرای درد !
درد از گلوی باد !
مرغی که از گلوی تو ...
- باغی ست سوخته
مرغی که از گلوی تو
بر شاخه ی غروب ...


شاعران » منصور اوجی »دعوت
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دعوت

خاموش و تلخ و تاریک
شب های خالی من
آب از ستاره خورده ست
چشمان کوچک تو


شاعران » منصور اوجی »چشم تو
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چشم تو

تا در خزان ِ روز
دستم باهار باشد
تصویری از روبه روی تو می واهم
با سبز سبز سبز
تنها دو برگ سبز


شاعران » منصور اوجی »در روزهای باران
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در روزهای باران

در شعله های خون
مست اند و
می گریزند
اسبان سرخ گون
آنک!
غریو جیغ
در کوچه های کوه
بنگر!
نشسته مجنون


شاعران » منصور اوجی »حیاط در باران
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:11 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حیاط در باران

نارنج با جلا
با برگ ، زرد
سبز و چمن نشسته هم آغوش
نارنج با طلا
باران دوباره می بارد
بر سنگ فرش
چه خاموش


شاعران » منصور اوجی »یک روز غروب
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

یک روز غروب

و تو یک روز غروب
بی صدا خواهی مرد
دیده ات چشمه شدن خواهد
موی چون دود تو ابریشم
گونه ات لاله ی عباسی
و تو یک روز غروب
بی صدا خواهی مرد
و به مرز شب و روز :
چشمه می روید ، چون غم به کویر
و به شب ابریشم
و به تک مانده ترین باغ جهان :
لاله عباسی .
 


شاعران » منصور اوجی »پاییز
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

پاییز

باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ
باغ و باد و پچ پچ برگ چنار از دور
پنجه های التماس هر درخت خشک
آسمان و چشمه های فواره هایش کور
عصر و از آهنگ غم سرشار
باد و قیچی های ناپیدای او در کار
هر فرو افتادن برگی پیام مرگ
باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ


شاعران » منصور اوجی »باغ شب
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

باغ شب

هر باغ پرشکوفه و هر شب پر از چراغ
هر چشم پر ترانه و هر قلب پر سرور
در من هوای وصل تو پر شور چون شراب
بر من نسیم عشق تو جاری چو شط نور
- ای پر شکوفه ی باغ
افسانه های لیلی و مجنون به روزگار
افسانه ای ز قصه ی پر ساز و سوز ماست
ای پرستاره ی شب
اینک بیا که نوبت ما هست و روز ماست


شاعران » منصور اوجی »عطری ست در هوا
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عطری ست در هوا

در این غروب اسفند
عطری ست در هوا
عطری که باز می بردم تا گذشته ها
تا رفته های دور
تا کوچه های شیراز
تا آن سرای کودکی ام ، عطر و عصر ها
و آن درخت ها ...
عطر بهار نارنج
عطری ست در هوا


شاعران » منصور اوجی
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
آی . یو . دی برای چه کسانی مناسب است
جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آی . یو . دی برای چه کسانی مناسب است ؟ فقط زنانی باید آی . یو . دی بگذارند که حد اقل 2 فرزند طبیعی دارند چرا که پس از کارگذاشتن آی . یو . دی در موارد بسیار کمیابی خطر نازائی وجود دارد بنابراین به خانمهائی که کمتر از 2 فرزند دارند توصیه نمی شود که از این روش استفاده کنند . هر زنی که سابقه ی یک حاملگی خارج رحمی یا سابقه ی بیماری مقاربتی مقاوم و مزمن دارد نباید از آی . یو . دی استفاده کند . اگر قبل از گذاشتن آی . یو . دی ، در معاینه دستگاه تناسلی ، عفونت مشاهده شود باید اول عفونت کاملا درمان شود و پس از آن ، آی . یو . دی قرار داده شود . اگر دهانه ی رحم خیلی آسیب دیده باشد ممکن است قرار دادن آی . یو . دی مدتی به تعویق افتد .

منبع:گروه تحریریه پرداد



:: موضوعات مرتبط: زنان
مردان و حقوق مالی زنان
جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ازدواج اگر چه خودش تصمیمی ترسناک نیست، اما اتفاقاتی که گاهی گریبان بعضی افراد پس از ازدواج را می گیرد، آن را در چشم دیگران به کاری ترسناک تبدیل می کند.

از دست دادن آزادی ها یا محدود شدن هایی که هیچ توجیهی جز اعمال سلیقه شوهر ندارد، یکی از این ترس هاست، مشکلات مالی و فشارهای اقتصادی ناشی از زیربار مسوولیت نرفتن بعضی مردها هم همین طور. بالاگرفتن اختلافات و نرسیدن به تفاهم مشترک که تنها یک راه و آن هم طلاق را جلوی پای زوج ها می گذارد نیز یکی از چشم اندازهای ناخوشایند زندگی مشترک است؛ همان دغدغه هایی که سبب می شود بعضی جوان ها برای همیشه دست از ازدواج بشویند یا اگر وارد این وادی می شوند، خود را به برخی احتیاط های افراطی مجهز کنند.

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
طرزاستفاده لباس زير زنان
جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
لباس زیرلباس زير بايد هر روز تعويض شوند و با صابون بدون بو و غير معطر شست و شو شوند. بعد از شست و شوي لباس آن را زير نور مستقيم آفتاب ( نه از پشت شيشه ) بگذاريد تا خشك شوند. در زمستان يا زماني كه نور مستقيم خورشيد وجود ندارد با اطو اين كار را انجام مي دهيم. در صورت استفاده مداوم از لباس زير آن ها را بعد از شش ماه تا يك سال به دور بيندازيد. در صورت بيماري عفوني تناسلي بايد لباس هاي زير ر در ظرف هايي كه به اين منظور تهيه شده است جوشاند. در طي روز لباس هاي از جنس الياف نخي به تن كنيد و از لباس هاي بدون تهويه مانند نايلوني و ساخته شده از ساير الياف مصنوعي خودداري كنيد. شب ها بدون لباس زير بخوابيد تا مهبل با جريان هوا در تماس باشد. از پوشيدن لباس هاي تنگ مانند : شلوار جين ، جوراب شلواري و مايو به مدت طولاني اجتناب كنيد و لباس هاي گشاد و راحت به تن كنيد.
منبع:گروه تحریریه پرداد



:: موضوعات مرتبط: زنان
تست شخصیت با میوه مورد علاقه شما
جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 تست شخصیت با میوه مورد علاقه شما

آیا می‌دانید که می‌توانید از روی میوه انتخاب شده شخصیت آدم‌ها را بشناسید و بر اساس میوه‌های مورد نظر بگویید که شرایط روحی روانی اشخاص مختلف چگونه است؟ پس میوه دلخواه خود را انتخاب کنید و به رازهای شخصیتی خود و دوستانتان پی ببرید!

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
شاعران » افسانه امیری »مادرانه
پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:2 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مادرانه

با خواهرم
دوباره در كنار مادریم
مثل وقت كودكی
جای مادر بزرگ خالی است
مادرم به جای اوست
و من جای مادرم
و دخترم به جای من


شاعران » افسانه امیری »مادر بزرگ
پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مادر بزرگ

سالخورده تکیده اما بالا بلند
‫مادر بزرگ بر فراز تپه های دور دست
‫چشم در راه به تماشای اسمان ایستاده.
‫نوای حافظ می سپارد به باد.
‫"گر چه یاران فارغند از یاد من
‫از من ایشان را هزارن یاد باد"
‫قاصدک ها می رقصند با باد عصرگاهی
‫فوجی پرنده است در افق
‫دور می شوند یا نزدیک پیدا نیست.
‫خواهر کوچکترم و من
‫نفس نفس و با شتاب
‫در کشاله ی کوهستان به سوی او
‫دور می شود یا نزدیک پیدا نیست.


شاعران » افسانه امیری »تو و من
پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۰ ساعت 2:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تو و من

تو و من محتاج وجودیم.
‫تو در من تن می جوی،
‫و من در تو جان.
‫و نابودی امید برگرداندن جسم است به جان.
‫حقیقت در تهیگاه گرم می راند خیز.
‫اشک من برهنه می شود،
‫ و او رها.
‫شوری لب هایم تلخی عشق را می چشاندت آیا؟!