هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

رنگ های شادی آور برای دیوارهای خانه
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
5 رنگ شادی آور برای دیوارهای خانه

خانه خود را با این 5 رنگ، نقاشی کنید تا هر وقت وارد خانه می شوید لبخند روی لب هایتان بنشیند. .


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دکوراسیون
:: برچسب‌ها: رنگ, رنگ شاد, رنگ های شاد, دیوار
قلب‌ سالم چه ویژگی هایی دارد؟
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 20:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
به این می‌گویند قلب‌ سالم!

سرعت ضربان قلب مهم است؛ وقتي قلب‌تان خيلي تند يا كند بزند دچار مشكل مي‌شويد، اما شايد مهم‌تر از تعداد ضربا‌ن‌هاي قلب، ميزان تغييرات زمان بين هر ضربه است؛ معياري كه مي‌تواند به شما نشان دهد چقدر در معرض بيماري‌ها هستيد ..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: قلب, قلب سالم, ضربان قلب, رژیم غذای
تاتو را چطور پاک کنیم؟
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 18:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تاتو را چطور پاک کنیم؟

تاتو زیبایی‌های خاص خودش را دارد ولی همین زیبایی می‌تواند خیلی زود برایمان یکنواخت شود و بخواهیم آن را از بین ببریم، آیاراهی هست که بتوانیم رد تاتوها را از پوستمان پاک کنیم؟ در این مطلب می‌توانید جواب سؤالات خود را پیدا کنید. .


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: تاتو, تاتو ابرو, تاتوبدن, پاک کردن تاتو
علاج دردهایتان کف پای شماست!
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 16:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
علاج دردهایتان کف پای شماست!

رفلکسولوژی ازجمله تکنیک‌های طب‌مکمل است که برای درمان و پیشگیری از بسیاری از بیماری‌های روحی و جسمی در جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این شیوه درمانگران با فشار دادن نقاط خاصی از کف پا و دست برای درمان و تسکین بسیاری از بیماری‌هااقدام می‌کنند ..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: علاج درد, کف پا, بینایی, پا
نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 15:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

به پسرم درس بدهید.
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به
او بگوییدبه ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار
بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد. از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را
یادآور شوید.
….
اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود.
به گل های درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما
با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کش ها، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته
باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند. به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد
انتخاب کند.

ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن
خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که
تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید
اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زیادی است اما ببینید که چه
می توانید بکنید. پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.



:: موضوعات مرتبط: داستان و متن آموزنده
:: برچسب‌ها: داستان آموزنده اسفند ماه داستان آموزنده جدید داستا
آیا والدین باید برای ازدواج فرزندان تصمیم بگیرند؟
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 14:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
آیا پدر و مادرها باید برای ازدواج فرزندان تصمیم بگیرند؟

در زندگی هر کدام از ما، والدین‌مان نقش مهمی دارند اما گاهی دخالت‌های نابجای آنها می‌تواند آسیب‌های فراوانی داشته باشد به خصوص در مرحله انتخاب همسر، وقتی مخالفت‌های آنها آنقدر زیاد باشد که امکان تصمیم‌گیری را از ما بگیرد..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: ازدواج, ازدواج فرزندان, اجازه پدر, ازدواج پنهانی
شلوار جین قدیمی تان را دور نیندازید!
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 13:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
باشلوار جین قدیمی تان، کیف بسازید


یک شلوار جین قدیمی و کمربندی که نونواری روزهای اولش را ندارد در کمد لباس‌ همه ما پیدا می‌شود. پس سروقت همان‌ها بروید و بدون آنکه کوچک‌ترین خرجی روی دست‌تان بگذارید، کیفی بسازید که برندش مال خودتان است ..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: مد و لباس
:: برچسب‌ها: کیف, شلوار جین, شلوار جین قدیمی, کیف دست دوز
فكر مي‌كنيد شادي خريدني نيست؟ اشتباه مي‌كنيد!
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 16:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
اگر فكر مي‌كنيد شادي خريدني نيست اشتباه مي‌كنيد!

این را همه مي‌گويند پولدارها لزوما آدم‌هاي خوشبختي نيستند؛ اما سؤال اين است: آيا مي‌شود با پول كمتر خوشبختي بيشتري را خريداري كرد؟


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: پول, خوشبختی, شادی, موفقیت
شاعران » ساناز کریمی »غریبانه
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

غریبانه

 بر خاک سرد خفته بودم
با بانگ امیدت چه بی تابانه از خاک بر شدم
 نزدیک ها امیدی بر نمی داد
 چه عاشقانه به دورها نگریستم
 و دورها چه بی صبرانه از پس نگاه منتظرانه ام
 محو می شدند
و هنوز از باور عاشقانه ام تهی نشدم
که غریبانه از خاک پر شدم


شاعران » ساناز کریمی »دلاویز شعر
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دلاویز شعر

چه دل انگیز شبی
چه دل آرام شعری
چه دلشده شوری
در آن زمان که یاد پرده از پنجره ها می درد
 چه رقص دل افروزی د نفس باد بر عریانی پنجره هاست
 دریغ شعر گر در این شب
 پوشیده با همخوابه اش باشد
 و شب زنده داران
چه دل انگیزتر نمازی
 که نیتش عشقبازی باران است و اینه
و هر رکوعش
تمنای بوسه واژه از لبان من است
که در هر سجود با من همخوابه می شود


شاعران » ساناز کریمی »عبور
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عبور

عبور را نشان خواهمت داد
 کوره راه ها و راه ها را
 می توانی بی آنکه بلغزی
 و در این همه فریاد گم شوی
 چونان خواب
 کوتاه و لطیف
عبور کنی
و تو شب را نشان خواهی داد
 از تاریکی می هراسم
و از چراغهایی که از هر سوی این خانه
 نمایان می شوند
 شبت را نشان بده
شبی که تاری است
 اما ستارگانش ستاره اند
بگذار پیش از آنکه در همهمه فریادها گم شوم
شبم را پیدا کنم


شاعران » ساناز کریمی »آتشگاه
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آتشگاه

آتشی خاموش در ذهن باد است
 من به فراز چشمان پدران رفتم
درسیاهی مردمکشان عکس نوری نبود
آتشها خامشو شده اند
 و آتشدانها
 آتشی خاموش در ذهن جهان است
 من به ریشه های سیاه سفر کردم
 سیاه بود و آتش
 س یاه بود و روشن
 و انسانها که از سیاهی اش نشئه می شدند
 آتشی خاموش در ذهن باد است


شاعران » ساناز کریمی »همریشگان سبز
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:18 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

همریشگان سبز

 دست درخت برای رقص
به سوی شاخه های خشک گیسوان من نمی اید
 گویی چنگ می زند مرا
 همریشگان من
 همریشگان سبز
با باد ، باد سخت
 کو ریشه مرا از خاک قلب دوست
 ز جا برفکند
 همدوش می شوند


شاعران » ساناز کریمی »تاریک ، روشن
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:18 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تاریک ، روشن

و چشمانت تاریک
 و چشمانم روشن
 ده ستاره و بیست ماه بدر
 در شب جاودانه ات
 و روزی بی طلوع
در نگاه من
 دستانت را نمی گیرم
دنیا پر از سنگ است
 راهها هم مزاحمند
 ای همقدم
 با گامهایمان
 به لمس حضور ماه و ایینه نمی رسیم
 چشمانم روشن
 و چشمانت تاریک
 چشمانم را خواهم بست
چونان کودکی ام که آفتاب بود و زندگی روشن
و پدر که در حجم وسیع نور محو شد
 و من چشمانم را بستم
چرا که می دانستم برای به یاد آوردن چشم را باید بست
و چشمانت روشن
 و چشمانم تاریک
 روز را به تو می بخشم
تا شبم را پر ستاره کنی


شاعران » ساناز کریمی »زمستان
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زمستان

 و من امروز چنان شفافم
 که در برابر باد
 که در برابر خار
 بی هیچ پوششی ، برهنه ایستاده ام
 و امروز تنهایی من آنچنان مضطریست
 که در آن باد گرده قارچهای سمی را
 با خود آورده است
 و چنان سردم من
 که اگر مردی نفسش را
 به درونم ریزد
 از زمستان بارور خواهم شد


شاعران » ساناز کریمی »خلوت سفید
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:11 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خلوت سفید

ترانه ای سفید در راهست
دریغا که سرخی غروب
 خون آلودش می کند
 خوشا خلوت تو
 که در آن
 نه گرگ و میشی ست
 تا چشم گرگها را باز کند
 نه صبح صادقی
که دقایقی بعد
به کذب آن رسیم
و نه خستگی نور و آفتاب
تا پذیرای شب شویم
خوشا خلوتت
 که تنها صدا است
 و ترانه
 در شبی که
 هیچ کس را بدان راه نیست


شاعران » ساناز کریمی »صدایشان زیباتر است
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

صدایشان زیباتر است

 صدایشان زیباتر است
لبها
 سرایندگان دروغ
 که در تنهایی یک آسمان
 رویاهای ابرگونه
 می سازند
دستها لمس شان گرم است
خوابهایمان را
سوزانده اند
چشمانت را بسته نگاه دار
 چهره ها رویاهایت را
 خواهد درید

شاعران » ساناز کریمی »بقا
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بقا

خطوط زندگی بر صورتم
خطوط مرگ بر دستم
شب از خطوط باران شکسته بود
ابرها شکی نمی سازند
 رودها بی موج
و انسان بی سایه
 خوابها هستند
 ابرها هستند
 رودها هستند
 و من هستم
رویا را به رگبار بسته اند
 و نا در زیر این همه تگرگ
 تنها بقا یافتیم


شاعران » ساناز کریمی »در امتداد پیله تنهایی
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در امتداد پیله تنهایی

 امشب در امتداد پیله تنهایی من
 کسی خواب پروانه شدن می بیند
 و بازوان شکسته
 پناه خواهد شد
 شبی را که باردار روز خواهد بود
و دست خسته سفر در این شب وحشت
تمام بامداد و نغمه گنجشک ها را
برای او که زاده تبسم درد است
 به ایه هستی
به ارمغان آورد


شاعران » ساناز کریمی »قرمز
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

قرمز

سال خون
 خون جنون
جنون رویا
 رویای مرگ
 دوازده فنجان خون
 که به سمت کاردهای جراحان قلب
برگردانده شده بود
 دوزاده مرگ
چرا که دیگر کاردها هم نمی توانند
قلب را زنده به گور بنشانند
 سالی که ما رویاهایمان را در خون نشاندیم
 و آنگاه در بستری از جنون
 با مرگ همخوابه شدیم

 


شاعران » ساناز کریمی »و اینک رگبار
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 و اینک رگبار

و اینک رگبار
 و نگاه من بی فاصله ای با رگبار
 و دگردیسی تفسیرش در هر نفس ذهن من
 خوب یا بد
 نمی دانم
 رگبار بر بهار پنجشنبه اول سال خواهد بارید
 و یا شاید واپسین دقیقه ی سال را که باردار سرخی انار است به رگبار
بندند
 و آنگاه من با
 دستانی خالی از انار
 به هنگام دادن خون به تاریخ فردای کشورم
که زیر کلاهی سنگین
سرخرگ شرافتش به خونریزی افتاده است
زرد خواهم شد
و زرد خواهم شد
 شاید نگاه من به گلخانه هایی باز شود
 و شهردار در سال اینده برای زیباسازی منو کسید کربن از آن دیدن کند
و یا در دست نگاه من اسلحه باشد
 و فریاد آتش
 و شلیک گلوله
و سرانجام
مرگ تمامی خاکها ، گلدانها و بنفشه ها
 و پاهای من
که در جویبار شهر شنا خواهد کرد
 و چوبدستی من
اگر به رگبار بسته شود
 و گوشهایش را کرمها در تاریکی پنهان یک اعتماد بجوند
اینک رگبار
اخبار علمی و فرهنگی
 و رود شاعره اب جوان را به شب شعر
 از چاه راه های شهر
 که اداره ی گاز یا شاید آب و فاضلاب
 آنها را پر نکرده اند
 گرامی خواهد داشت
و شاید هم
در آگهی ترحیم فلان روزنامه ی فرهنگی تجار
 به مجلس ختم شعر شاعره ای جوان دعوت شوید
 و اینک رگبار


شاعران » ساناز کریمی »نامه ای به شماره ی 1328
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

نامه ای به شماره ی 1328

دیروز ،‌ امروز ،‌ فردا
 و همیشه
 من برای تو یک شماره ام
 چنانچه تو نیز
 همچنین که دیگران
 تو را صدا کردم
و تو در صف مقدم شماره ها ایستاده بودی
 تو را صدا کردم
 و چه بیهوده فریادی
 چرا که تو چه فرامرز باشی
 چه منوچهر
 و چه نامی دیگر
 هرگز نخواهی شنید
 من تو را با درخت خانه مان پیوند زدم
 و همانسال اداره ی ثبت احوال
درخت را قطع کرد
 و کمی بعد کارتهای ملی
 و پدر و مادر
 و من
 که شماره هایمان را حفظ می کردیم
 تا زمانی که اداره ی آمار از مره های شطرنج آمار گرفت از قلم نیفتیم
 و من هرگز گران نیستم
 چرا که می دانم هر گاه شهر پر از شماره شود
 و بری تنفس شماره های جدید و حتی
 مادربزرگگ
 گازوییل نباشد
 نهادهای دلسوز ما را در بیمارستان ها و در تیمارستان ها
 و یا در زندانها و مرکز بازپروری جای خواهند داد
و ما هر شب فیلم عشق کافی نیست را خواهیم دید
و آن قدر از غشق سرشار می شویم
که حتی فقر و گرسنگی
شماره های شهر را از یاد خواهیم برد
و هر گاه زندانها و تیمارستانها پر شود
 ما شماره های عاشق را برای کمک به همسایگان عزیز خواهند فرستاد
 و تو شماره ی 1328 نمی دانم وقتی نامه را می خوانی
 در بیمارستانم یا تیمارستانی
در زندانم و یا در بازپروری هستی
اما بدان
 که هر کجا که باشم و هر کجا باشی
 شماره ی 6929 در سرزمینی که انسانها فقط شماره هستند
 او هنوز دوست می داشت


شاعران » ساناز کریمی »سنگ قبر
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سنگ قبر

 برترین سنگ تراش
زیباترین سنگ
 زمینه آسمانی ست آبی
با لعابی تاریک
 و خطاط از نوادگان میر عماد
 ف- ص متولد آسمانی که زیر آب رفت


شاعران » ساناز کریمی »ساعت دیواری
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ساعت دیواری

 دوستت می داشتم
تیک تک ،‌ تیک تک
ساعت دیواری
جریمه های کتاب و فروش خیس در حیاط
 تیک تک
 سنگ سخت جیم بر دوش قلم
اشک حسرت عروسک که فراموش شده بود
 تیک تک ، تیک تک
می ترسم
 در هر تیک رگی مضطرب
تپش قلب ملول در هر تک
 و دست ها
 دیگرنبودند
بعد از عروسک ها هرگز نبودند
تیک تک ، ساعت دیواری
 و دبستان و زنگ تفریح پاک کن را به هما دادم
 و کمی بعد
ساعت دیوار ی
 و دستها
 که پاک شدند و پاک شدند
و پاها
که بی حس شده اند
 تیک تک ، تیک تک
 کوچه ی پشت دروغ
لی لی پاها
سنگ را به خانه ی سه زدم
 سه خانه بالا رفتم
سنگ را برداشتم
هما خندید ،‌ رویا هم
 و من سه ساله شدم
 و خنده ها
با کلاغ آتشی کردم
 و خنده ام طویل شد
 تیک تک ، تیک تک
 ساعت دیواری
 من نمی خندم
 دیگر نمی خندم
دیگر نمی خندم من
 و محو شد آخرین خنده ی من
 در زمانی که هنوز ساعت دیواری یک تیک هم نگفته بود
 با تو بودم
و تو می خندیدی
و نمی دانم چرا فکر می کردم باید خندید
 در زمانیکه لبانم را نخندیده بودم هنوز
 حکم قتلش داده شد
 و نه اندوه روبرو
و نه اشک پشت سر
با تو بودم
 و لبانم را کشت
 و لبانم را بست
تیک تک ،‌ تیک تک
ساعت دیواری


شاعران » ساناز کریمی »من هر چه را سپیده
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من هر چه را سپیده

 من هر چه را سپیده در آسمان مانده است
خواهم گذاشت بر کبود ‌آسمان تو
چرا که وقت گریه نیست
 چرا که از پس هرقطره این روح ابریت
 ماران که زهرشان
 از چشمه چشمان صاف تو بس خوشگوارتر است
 گفتار کبک رنگ
کز رقص غصه ات بر دامن بهار خوش نقش تر نشست
 و چشمان گرگ ها
کز هر کرانه ات بربره های کوچک خفته به سینه ات
 این را بدان
من هر چه را نفس ، من هر چه را که نبض
 من هر که را که شور ،‌ من هر چه را که نور
بر نبض کند تو
 در زشتی زمان
 بر یاس قلب تو
 در شور مغز مرگ
 بر تاری دلت
در نور اهرمن
خواهم برفراشت
 و خواهم برفراشت


شاعران » ساناز کریمی »وصیتنامه
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

وصیتنامه

در قصیده ای بخوابانیدم
برهنه
 چنانچه عشق را در رحم
 و رو به اینه ها
 و رو به مسخ قبله ها
 و بپوشانید قصیده ام را
 با کاشی سبز
چرا که برهنه وار
 بی هیچ قبله ای
سبز خواهم شد
و آنگاه خورشید
 بر من نماز خواهد برد


شاعران » ساناز کریمی »خاکسپاری
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خاکسپاری

 رنگ سفید برای تو
 رنگ سیاه از آن من
 تو می گفتی
 رقص باران بر گونه های تو
چتری با من
 تو می گفتی
 آرامشی به وسعت ترانه ها با تو
 اندوهی به وسعت دنیا با من
 تو می گفتی
و دانستم من که خواهم مرد


شاعران » ساناز کریمی »شعر من
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شعر من

شعر من در کوچه ای از شهر ساکن است
 دیگران دشنامش دادند ، من سلامش کردم
 دیگران نفرینش کردند ،من دعایش دادم
 شعر من از کوچه ای در شهر آمده است
 من لحظه هایم را گریستم
 تو در آن آب تنی کردی
تو دردها را خندیدی
 من در قهقهه ات بلعیده شدم
 شعر من در کوچه ای از شهر پرسه می زند
 من گامهایت را بر سنگفرش کوچه خون گریستم
 و سرودم تو را در قطره های خون
شعر من شاعرش را یاد ندارد
 و من در مستی شبانه ام
به سلامتیت شراب می نوشم
ذهنت را خسته مکن
 مرا به یاد نخواهی آورد
 و هیچ شاعری شعرش را از یاد نخواهد برد
شعر من در خشم خود بر لحظه های من مشت می زند
 و ارمغان من برای تو تنها بخشش است
 شعر من در کوچه ای از شهر فراموش شده است
و من شاعر سیه پوش شعری سپید موی هستم
 شعر من در کوچه ای از شهر ساکن است


شاعران » ساناز کریمی »افسانه باورها
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

افسانه باورها

بر بستر سالی که گرم است از سوختن عاطفه ها
 با کودکی ام همخوابه شدم
 و بارور شدم از افسانه ی باورها
ای قابله ی امید از رحم یأس
 افسانه ی باورم را از رحم خارها متولد کن


شاعران » ساناز کریمی »عاشقانه 5
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عاشقانه 5

با کوچه های تعبیر بیگانه ام
 در رخوتم حرکت کن
پیش از آنکه کوچه نشین تعابیر خواب شوم
 با تفسیر سایه ها غریبه ام
 بر اینه چنان شفاف بتاب
تا به تفسیر هاله ماه نیازی نباشد
 از دواری طبیعت هراسانم
 رویشت را بر جسم عقیم من چنان تشریح کن
 که از باران بی نیاز شود