و اینک رگبار
و اینک رگبار
و نگاه من بی فاصله ای با رگبار
و دگردیسی تفسیرش در هر نفس ذهن من
خوب یا بد
نمی دانم
رگبار بر بهار پنجشنبه اول سال خواهد بارید
و یا شاید واپسین دقیقه ی سال را که باردار سرخی انار است به رگبار
بندند
و آنگاه من با
دستانی خالی از انار
به هنگام دادن خون به تاریخ فردای کشورم
که زیر کلاهی سنگین
سرخرگ شرافتش به خونریزی افتاده است
زرد خواهم شد
و زرد خواهم شد
شاید نگاه من به گلخانه هایی باز شود
و شهردار در سال اینده برای زیباسازی منو کسید کربن از آن دیدن کند
و یا در دست نگاه من اسلحه باشد
و فریاد آتش
و شلیک گلوله
و سرانجام
مرگ تمامی خاکها ، گلدانها و بنفشه ها
و پاهای من
که در جویبار شهر شنا خواهد کرد
و چوبدستی من
اگر به رگبار بسته شود
و گوشهایش را کرمها در تاریکی پنهان یک اعتماد بجوند
اینک رگبار
اخبار علمی و فرهنگی
و رود شاعره اب جوان را به شب شعر
از چاه راه های شهر
که اداره ی گاز یا شاید آب و فاضلاب
آنها را پر نکرده اند
گرامی خواهد داشت
و شاید هم
در آگهی ترحیم فلان روزنامه ی فرهنگی تجار
به مجلس ختم شعر شاعره ای جوان دعوت شوید
و اینک رگبار