هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » ساناز کریمی »ساعت دیواری
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 3:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ساعت دیواری

 دوستت می داشتم
تیک تک ،‌ تیک تک
ساعت دیواری
جریمه های کتاب و فروش خیس در حیاط
 تیک تک
 سنگ سخت جیم بر دوش قلم
اشک حسرت عروسک که فراموش شده بود
 تیک تک ، تیک تک
می ترسم
 در هر تیک رگی مضطرب
تپش قلب ملول در هر تک
 و دست ها
 دیگرنبودند
بعد از عروسک ها هرگز نبودند
تیک تک ، ساعت دیواری
 و دبستان و زنگ تفریح پاک کن را به هما دادم
 و کمی بعد
ساعت دیوار ی
 و دستها
 که پاک شدند و پاک شدند
و پاها
که بی حس شده اند
 تیک تک ، تیک تک
 کوچه ی پشت دروغ
لی لی پاها
سنگ را به خانه ی سه زدم
 سه خانه بالا رفتم
سنگ را برداشتم
هما خندید ،‌ رویا هم
 و من سه ساله شدم
 و خنده ها
با کلاغ آتشی کردم
 و خنده ام طویل شد
 تیک تک ، تیک تک
 ساعت دیواری
 من نمی خندم
 دیگر نمی خندم
دیگر نمی خندم من
 و محو شد آخرین خنده ی من
 در زمانی که هنوز ساعت دیواری یک تیک هم نگفته بود
 با تو بودم
و تو می خندیدی
و نمی دانم چرا فکر می کردم باید خندید
 در زمانیکه لبانم را نخندیده بودم هنوز
 حکم قتلش داده شد
 و نه اندوه روبرو
و نه اشک پشت سر
با تو بودم
 و لبانم را کشت
 و لبانم را بست
تیک تک ،‌ تیک تک
ساعت دیواری