هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شهادت تنها شهيد واقعه طبس
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شهادت تنها شهيد واقعه طبس

شكست لشكريان ابرهه در طبس
شهادت در عام الفيل انقلاب

زندگى پر تلاطم محمد از كوير طبس شروع مى گردد. در اسفندماه سال ۱۳۲۷ آن روز كه در كوير نوزادى چشم گشود كوير تفتيده و سوزان فكرش را نمى كرد كه نوزادى كه اكنون ثمره ازدواج مجاهدى پارسا چون مرحوم حاج شيخ على اكبر منتظر قائم و بانويى متقى و اسوه گرديده است. روزگارى نام اين كوير را جاودانه تاريخ مى كند تا آنجا كه نام او همراه با عظمت و قدرت الهى و توجهات خاصه امام زمان(عج)همراه گردد. از همان كودكى ابتلا به آزمايشات وى شروع مى گردد تا روح بزرگش را در مقابل ناملايمات روزگار مقاوم گرداند. دو سال بيش نداشت كه دچار بيمارى سختى مى گردد كه با عنايت خداوند و توسل به ائمه اطهار درمان مى گردد. هنوز ده سال بيش نداشت كه به خاطر مقابله پدر با ظالمين و حق گويى روشنش مجبور مى گردد تا از فردوس به يزد هجرت نمايد.
پدر فهميده اش وى را راهى دبستان تعليمات اسلامى كه زير نظر مرحوم حجت الاسلام و المسلمين وزيرى اداره مى گرديد، مى نمايد و همانجاست كه بنيه معنوى او ساخته مى شود. ۱۵ ساله است كه با ۱۵ خرداد ۴۲ تلاقى پيدا مى كند و مبارزاتش را همراه پدر و ديگر دوستان شروع مى نمايد. در سال ۱۳۴۶ در پى آشنايى با مرحوم احمد فتاحى سرپرست انجمن دينى يزد به ا ين جلسات راه پيدا مى كند و به مبارزه با فرقه ضاله بهاييت اكتفا نكرده و با ريشه يابى صحيح، عامل آن را از دستگاه فاسد حاكم مى راند و به مبارزه با رژيم ستمشاهى مى پردازد. در سال ۱۳۴۷ روانه خدمت سربازى مى گردد. از سنندج به دامغان منتقل مى گردد. آنجا نيز دست از فعاليت برنمى دارد. از آنجا كه فردى مورد اطمينان بود، بايگانى اسناد به وى واگذار مى گردد و همچنان كه مى توان انتظار داشت او اسنادى را كه ممكن بود سد راه مبارزين و انقلابيون گردد را بدون بايگانى در آتش مى سوزاند و عده زيادى را از اين راه نجات مى داد. به اينجا اكتفا نكرد، علنا با لباس سربازى در معابر عمومى شهر عكس شاه را پاره مى كرد و از آقايش امام خمينى (ره) سخن مى گفت. پس از پايان خدمت سربازى در شركت توانير مشغول به كار مى گردد و ازاين راه كارگران و مهندسين آنجا را تحت تاثير قرار مى دهد.
با حضور در جلسات دينى شهر كرج به طور رسمى كتاب وزين ولايت فقيه امام خمينى (ره) را كه جزو كتاب هاى ممنوعه بود، محور برنامه هاى آموزشى- فكرى و عقيدتى خود قرار مى دهد.
اين كار با مخالفت مواجه مى گردد و انجمن دينى كرج منحل مى شود ولى وى كلاس هاى مخفى آموزشى- سياسى انقلابى را تشكيل مى دهد تا آنجا كه دامنه فعاليت آن به شهرهايى همچون يزد، قم، بندرعباس، دامغان، تهران، مشهد و... كشيده مى شود. در اين زمان كه با قم نيز ارتباط پيدا مى كند و به مدرسه حقانى نيز رفت و آمد مى نمايد. اما مبارزاتش مانع خودسازى اش نمى گردد و چيزى از قرائت مداوم قرآن و روزه دارى وى كم نمى نمايد.
به خودسازى معنوى اكتفا نمى نمايد و مشغول خودسازى بدنى از جمله كوهنوردى نيز مى گردد. پس از شكستن محاصره كرج دستگاه مجهز تكثير ماشين تايپى را كه از اداره دولتى مصادره نموده است، به يزد منتقل مى نمايد.
همين عامل موجبات دستگيرى وى را فراهم مى نمايد. در اسفندماه سال ۵۱ توسط ساواك دستگير شده و به زندان اوين منتقل مى گردد و اسوه مقاومت مى گردد تا آنجا كه راديوهاى انقلابى خارج مرز نيز نامش را به بلندى بر زبان مى آورند. در زندان نيز با حروف مرس كه آن روز ها به زبانى براى ارتباط انقلابيون تبديل شده بود براى سلول هاى مجاور قرآن مى خواند. پس از ۱۱ ماه سلول انفرادى با عجز شكنجه گران از گرفتن اعتراف، راهى زندان عمومى مى گردد و پس از گذراندن ۱۵ ماه زندان به علت ناتوانى و تسليم مامورين زندان در مقابل شكوه مقاومتش آزاد مى گردد. پس از آزادى از زندان يكى از افراد سازمان مجاهدين خلق كه در زندان با وى آشنا شده است، به سراغش مى رود. ولى محمد كه با بحث هاى طولانى به ريشه انحرافات اين سازمان پى برده بود، با وى قطع ارتباط مى نمايد و با گروه فلاح يكى از هفت گروه تشكيل دهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى همكارى مى نمايد.
پس از انقلاب اسلامى عضو كميته انقلاب اسلامى مى گردد و پس از ده سال به يزد باز مى گردد. پس از تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، وى به عنوان موسس آن در يزد انتخاب مى گردد و مامور تصفيه كميته انقلاب مى گردد. هنوز دو ماه از تشكيل سپاه نگذشته است كه پس از بازگشت به سيستان و بلوچستان با فرماندهى ۵۰ پاسدار يزدى راهى كردستان مى گردد و به علت شجاعت و رشادت وى، فرماندهى آن ناحيه (فرماندهى سپاه سقز) به وى واگذار مى گردد. در آنجا نيز با وجود فرماندهى سخت ترين كارها را انجام مى دهد و با خواندن قرآن به همراهان روحيه مى دهد و حتى با وجود روزه بودن با آب افطار مى نمايد و سهمش را به ديگر رزمندگان مى دهد. پس از بازگشت از كردستان با توجه به نقش دانش آموزان در آينده كشور جهت آموزش عقيدتى و نظامى به مدارس سر مى زند. با برگزارى اولين دوره انتخابات مجلس شوراى اسلامى با اصرار دوستان و از طرف ائتلاف گروه هايى همچون سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، انجمن اسلامى معلمان، سازمان فجر اسلام و نهضت زنان مسلمان كانديدا مى گردد. ولى از آنجا كه به دوستانش اجازه نمى دهد تا از سابقه مبارزاتى و انقلابى اش حرفى به ميان بياورند، انتخاب نمى گردد. با عنايت خداوند متعال و توجهات خاصه ولى عصر (عج) در جمعه سبز پنجم ارديبهشت ماه سال ۵۹ سالى كه عام الفيل انقلاب نام گرفت، امريكا دچار شكستى مفتضحانه مى گردد و او كه فرمانده سپاه يزد بود راهى، طبس مى گردد. قبل از حركت نمازش را با حال خاصى مى خواند. دوستش از او سوال مى كند: نماز جعفر طيار مى خواندى؟ با خوشحالى پاسخ مى دهد: به جنگ امريكا مى رويم. شايد هم نماز آخرمان باشد! در بين راه مثل هميشه براى دوستان قرآن مى خواند و با تفسير سوره فيل و با استفاده از آيات و روايات ديگر امكان پيروزى امريكا را رد مى نمايد و به سه كيلومترى منطقه فرود هواپيماها و هلى كوپترها كه مى رسد متوجه ترس برادران كميته و ژاندارمرى مى گردد كه به بهانه مين گذارى منطقه نزديك نمى شوند. لذا با دوستان با توجه به مخالفت شديد ديگران به طرف هلى كوپترها حركت مى كند. پس از بررسى موتورها و جيپ امريكايى كه استتار شده بودند آنها را به همراه دوستان به عقب منتقل مى كند و باز به طرف هلى كوپترها باز مى گردد. با بررسى اولين هلى كوپتر به سمت دومين هلى كوپتر مى رود كه توسط بمباران فانتوم ها كه به دستور بنى صادر خائن به بمباران هلى كوپتر پرداخته بودند، به شهادت مى رسد و روح بزرگش ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر غروب غم انگيز آن جمعه پرواز مى كند و انتظارش به پايان مى رسد.

به مناسبت سالگرد شكست كماندوهاى نيروى مخصوص امريكا
شكست لشكريان ابرهه در طبس

بيابان طبس، بهترين راوى معجزه اى است كه دل تاريخ را به لرزه در آورد.
تفسير آيه «و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين» را بايد از كوير تفتيده طبس پرسيد، بيابان خشك طبس، تبلور مرصاد الهى شد براى گرگ هاى در كمين نشسته اى كه راوى سپاه مرگ بودند.
اگر به حوادث و جريان هاى انقلاب اسلامى نيك نظر افكنيم و با ژرف انديشى مسايل آن را بازخوانى نماييم به وضوح مشاهده مى كنيم الطاف الهى توطئه هايى را نابود كرده كه هر كدام از آنها به تنهايى قادر بوده اند يك نظام اجتماعى و سياسى را از بين ببرند، مثلا موضوع نزاع داخلى و شورش ناحيه اى كه در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى از گوشه و كنار سرزمين اسلامى ايران شعله ور مى گرديد، گاه از كردستان و در مواقعى از تركمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و آذربايجان سر بر مى آورد كه اگر پشتيبانى خداوند از امت به پا خاسته ايران به رهبرى امام خمينى(ره) نبود، تضعيف و تحليل نهضت اسلام را به دنبال مى آورد. جريان هاى گوناگون فكرى، حزبى و قومى به بهانه هاى ملى گرايى، حمايت از مردم، جانبدارى از محرومان و ادعاى دموكراسى و آزادى كه از سوى ابر قدرت هاى شرقى و غربى تغذيه فكرى و ارايه مى شدند، در پى آن بودند و هستند كه مسير اصيل اسلام ناب محمدى را كه ستون هاى اصلى انقلاب اسلامى بر آن استوار گرديده مخدوش يا منحرف كرده و به سوى ابر قدرت ها بكشانند و شعار قرآنى انقلاب را كه نه شرقى و نه غربى بوده از تاب و توان بيندازند كه با حمايت الهى نقشه هاى مزبور نقش بر آب گرديد.

مصداقى بر سوره فيل

آنچه در طبس گذشت با تمامى زواياى حركت و انجام بدون شك مصداقى ديگر بر سوره فيل بود و چهار ارديبهشت ۱۳۵۹ يوم الفيل ديگر و كارتر مظهر استكبار جهانى ابرهه اى ديگر. بدين گونه عنايت لطف و رحمت الهى بر مومنين گسترانيده شد.
آنچه در اين ماجرا گذشت نه يك واقعه اى ساده و زودگذر و فراموش شونده بود آنچنان كه عوامل نفاق داخلى كوشيدند تا خاموشش گذارند، بلكه تمثيلى و تذكرى است ماندگار براى كسانى كه با چشمان و دل هاى خويش جز آنچه هست هم مشاهده كرده و مى شنوند و اعتقاد دارند كه تذكر ديگرى بود بر اثبات قدرت لايزال خداوندى و سستى عزم دشمنان خدا.
آن شب هنگامى كه مردم ايران در خواب به سر مى بردند، چندين هواپيما و هلى كوپتر امريكايى با آرم ارتش ايران با حمل نفرات و تجهيزات جنگى قصد داشتند در اطراف تهران در زمين نشسته و چندين نقطه حساس را نابود كنند.
راستى اگر خداوند تبارك و تعالى به انقلاب اسلامى، رهبر و مردم ايران عنايت ويژه اى نداشت، اين تهاجم وسيع كه از ماه ها قبل تدارك ديده شده و به ميزان قابل توجهى براى آن نيرو و وقت صرف شده بود به اين سادگى و با توفانى از شن خنثى نمى گرديد.
به راستى اگر اين دانه هاى كوچك شن جلوى ديد خلبان هواپيما را نمى گرفت و آن برخورد و آتش سوزى به وجود نمى آمد، چه كسى توانايى آن را داشت كه از اجراى اين نقشه شوم و گسترده جلوگيرى كند؟
چنين بود كه شن هاى كوچك بيابان بر نشانه هاى بزرگ قدرت مادى مستكبران فائق آمد و مسلمانان مشاهده كردند كه خداوند با هواپيماهاى غول پيكر جنايت كاران چه كرد و چگونه كيدشان را تباه نمود و مزدورانشان را روسياه ساخت.
اگر استكبار جهانى در مقابل نظام ايران ايستاده و با هزاران نيرنگ با انقلاب اسلامى مبارزه مى كند. بى جهت نيست، زيرا هرگز بدينسان تحقير نگرديد و به اين اندازه طبل رسوايى اش نواخته نشده بود.
امريكا چنين در سر مى پرورانيد كه كسى را ياراى كوچك ترين توهين و تحقير و رويارويى با او نمى باشد، ولى با پيروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى اين بت موهوم، شكسته شد، به ويژه پس از منهدم گرديدن امريكا در جريان حمله چتربازانش به ايران آنچنان ضربه اى خورد كه به قول جيمى كارتر: هنوز هر شب كابوس شكست طبس را مشاهده مى كنم.

شرح توطئه نافرجام

در شامگاه چهارم ارديبهشت ۱۳۵۹ ه.ش هفت فروند هواپيماى غول پيكر نظامى سى-۱۳۰ و هشت فروند بال گرد نظامى مجهز امريكايى مرزهاى هوايى جنوبى ايران را بدون كوچك ترين مقاومتى پشت سر گذاشته و وارد حريم هوايى جمهورى اسلامى ايران مى گردند. يكى از پاسگاه هاى مرزى عبور آنها را گزارش مى دهد، اما به دلايلى نامعلوم به آن گزارش ترتيب اثر داده نمى شود.
هواپيماها و بال گردها پس از طى مسافتى بيش از هزار كيلومتر در حريم هوايى ايران بدون برخورد با هيچ گونه مانعى جهت سوخت گيرى و احتمالا براى هماهنگى شروع عمليات در يك فرودگاه متروكه - كه در جنگ جهانى دوم در نزديك رباط خان طبس توسط قواى متفقين ساخته شده بود- فرود مى آيند. توطئه گران مجهز به تمامى تجهيزات نظامى و حتى تانك، موتور سيكلت هاى پر قدرت سريع و سنگين(تريل) اتومبيل جيپ و سلاح هاى مختلف بودند. زمان فرود اندكى قبل از نيمه شب چهارم ارديبهشت بود.
يك اتوبوس مسافربرى از كوره راه نزديك عبور مى كند. با پنتاگون تماس گرفته شد كه چه تصميمى در مورد چهل سرنشين اتوبوس بگيرند، دستور داده شد كه تمامى مسافران را بازداشت نموده و درون يك هواپيماى سى-۱۳۰ قرار داده و به طور موقت آنان را از ايران خارج سازند. يكى از ايرانيان گفت: آنها به ما گفتند كه دوباره بر اتوبوس سوار مى شويم، يك امريكايى اتوبوس ما را به نزديك هواپيمايى راند. او به ما گفت: پياده شويم و سوار هواپيما گرديم. حساس ترين لحظات ماموريت فرا مى رسيد. يكى از مسافران ايرانى گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپيما بوديم كه ناگهان مشاهده كرديم يكى از هواپيماها آتش گرفت. حقيقت مطلب اين بود كه يكى از بال گردها در زمين از هواپيماى سى-۱۳۰ بنزين گيرى كرده بود، از زمين بلند شد تا بال گرد ديگرى جهت سوخت گيرى آماده شود. اما در اين لحظه خلبان، بال گرد RH-S3D را به سرعت به سوى جلو راند. در اين لحظه پروانه آنها با بدنه هواپيما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت امريكايى هلاك گرديدند.
همچنين قبل از آتش سوزى يك كاميون به طرف جاده مى آمد كه راننده اش پس از تيراندازى به سوى تانكر متوارى شد. ترافيك غير منتظره در جاده اى كويرى و احتمال فاش شدن ماموريت، مرگ كماندوها و احتياج فورى به رسانيدن زخمى ها به بيمارستان يك تصميم بسيار دشوارى را پيش مى كشيد كه امريكايى ها بايد هر چه زودتر صحرا را ترك كنند. زمانى باقى نمانده بود تا بدنه هواپيما خنك شود و آنها اجساد را بيرون بكشند. در عوض نجات دهندگان بايد در مرحله اول خود را از اين وضع مى رهانيدند. پس به سوى هواپيماى سى-۱۳۰ رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. يكى از كسانى كه دراين ماموريت نقش داشت، با حضور جيمى كارتر در مصاحبه مطبوعاتى پس از عمليات نافرجام نجات، جزييات چندى از اين ماموريت را فاش نمود، اما وزير دفاع امريكا- هارولد براون- سرى تر برخورد مى نمود و كم تر اطلاعات مى داد.
حضور كارتر در يك مصاحبه مطبوعاتى، آن هم درست چند ساعت پس از فرار امريكايى ها از خاك ايران با چشمانى سرخ و ورم كرده حاكى از بى خوابى، خشم، ترس و نااميدى نشان دهنده اين موضوع بود كه مى خواست به عوامل خود در درون ايران بفهماند كه عمليات عقيم مانده و آنان را از ادامه برنامه باز دارد.
نكته ديگر اينكه پس از آن از سوى كارتر و هارولد براون اعلام گرديد كه اسناد طبقه بندى شده و سرى در صحنه عمليات باقى مانده، بالگردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقى مانده نابود گرديدند. بالگردها ماموريت داشتند تا كماندوها را به يك اردوگاه دومى بعد از سوختگيرى در محلى كه مخفى گاه كوهستانى نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگيرى رادارها و نيروهاى دفاعى ايران در امان باشند. برخى از افراد نجات توسط كاميون هايى به محوطه سفارت امريكا در ايران (لانه جاسوسى) آورده مى شدند. هر چند كه اين وسايل از كجا مى آمدند، مساله اى سرى بود. درست در زمانى كه بال گردها بر فراز لانه جاسوسى پديدار مى شدند. ماموران نجات قصد ناتوان نمودن ماموران محافظ را داشتند، سپس گروگان ها و تيم مهاجم را به وعده گاهى كه مشخص شده بود با هواپيما منتقل مى نمودند.
روز جمعه پنجم ارديبهشت ۱۳۵۹ حدود ساعت ۱۲ نيم روز از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يزد خبرى مبنى بر وجود چند هواپيما و بالگرد امريكايى در فرودگاه متروكه حوالى طبس كه مسافرين اتوبوسى را به گروگان گرفته اند، گزارش شد. در ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز از مركز سپاه يزد پنج نفر به سرپرستى شهيد محمد منتظر قائم(فرمانده سپاه اين ناحيه) عازم محل حادثه شدند، در حوالى محل حادثه آنان با تعدادى از پاسداران كميته برخورد نمودند، عده اى از افراد ژاندارمرى نيز در منطقه حضور داشتند، اما هيچ يك به محل هواپيما و بالگرد نزديك نشده بودند، زيرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زياد در حال پرواز و بر فراز منطقه بودند.
افراد ژاندارمرى منطقه به پاسداران اعزامى مى گويند: منطقه ناامن است و بايد با مركز تماس بگيرند، اگر فانتوم ها ايرانى هستند مشخص شود و مطلع گردند كه منطقه را بمباران نكنند، زيرا نيروهاى ايرانى در آنجا هستند. اگرچه افراد ژاندارمرى محل را ترك نمودند، ولى پاسداران به بالگردها نزديك شدند. در يك سوى جاده دو فروند و در سوى ديگر چهار فروند بال گرد قرار داشت كه يكى از آنها در حال سوختن بود. از ميان افراد اعزامى شهيد محمد منتظر قائم و يك نفر ديگر به محل نزديك تر شدند و مراقب مين گذارى احتمالى بودند تا به خودرو جيب باقى مانده كه حامل مقدارى اسلحه و مهمات بود رسيدند، آن را روشن نمودند و به كنار جاده آوردند. سپس به چند موتورسيكلت تريل كه روى كيلومتر شمار آن كاملا استتار شده بود رسيدند، در اين بين متوجه توفان شنى كه به آنها نزديك مى شد گرديدند، از اولين بال گرد كه گذشته به وسايلى چون لباس و ماسك برخورد كرده و آنها را به كنار جاده انتقال دادند. سپس شهيد محمد منتظر قائم و يكى از پاسداران با احتياط داخل يكى از بالگردها شدند كه داخل آن يك تيربار كاليبر ۵۰ سوار شده و روى سه پايه نوار فشنگ به آن وصل شده و كاملا آماده شليك بود. در گوشه ديگر حدود ۱۰كيسه حاوى قطعات كاليبر ۵۰ سوار شده، چند جعبه فشنگ كاليبر ۵۰ تعدادى كيف مخصوص بى سيم صحرايى كه پر از مواد منفجره آماده انفجار بوده و يك كلاسور محتوى چند ورقه درجه بندى شده يافتند. هر كدام از آنها با مقدارى وسايل و اسلحه نيروى دريايى امريكا از بالگرد خارج شدند. در اين هنگام توفان شن تمام شد و هوا كاملا صاف گرديد. ناگهان سه يا چهار فانتوم از روى بالگردها عبور كردند. چرخى زده و به سوى آنها بازگشتند و با كاليبر ۵۰ به سمت بالگردى كه دستگاه رادارى در آن روشن بود شليك كردند. در يك لحظه آن بالگرد منهدم شد و از بين رفت. فانتوم ها كه دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روى زمين دراز كشيدند. اما فانتوم ها همچنان در حال پرواز بودند و به سوى دو پاسدار و ديگر نيروهاى اعزامى از سپاه يزد كه داخل جيب كنار جاده بودند، تيراندازى مى نمودند. سرانجام در اثر انفجار يك راكت، برادر پاسدار محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يزد به شهادت رسيد و دو تن ديگر زخمى گرديدند كه به طبس انتقال يافتند. پيكر مطهر شهيد منتظر قائم شب هنگام بر شن هاى كوير آميخته با خون خويش باقى مى ماند و صبح گاهان براى بردن اولين شهيد حمله نظامى مستقيم امريكا به ايران، به سوى كوير مى آيند و اين در حالى بود كه يك دستش قطع شده و پاره هاى آهن راكت در قلبش فرو نشسته و به ديدار حق شتافته بود.

اهداف و مقاصد اين تهاجم ناكام

از سوى تمامى خبرگزارى هاى جهان مخابره گرديد كه نيروهاى كماندويى امريكايى با تجهيزات كامل نظامى براى نجات گروگان هاى لانه جاسوسى به سوى تهران رهسپار شدند، ولى به دليل اشكال در برنامه در كوير ايران متوقف شده و افراد باقى مانده فرار كرده اند.
اما در پس اين حركت چه قضايايى نهفته بود و آنها مى خواستند چه نقشه اى را عملى سازند؟ ساده انديشى است اگر تصور كنيم كه آنان صرفا براى نجات ۵۲ گروگان آن همه بالگرد و هواپيما و سلاح و مهمات را به ايران انتقال داده بودند. آنان مى خواستند مراكز مهمى چون منزل امام خمينى، مراكز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فيضيه، مقر رياست جمهورى، نخست وزيرى، ستاد كميته مركزى و انبارهاى مهمات ارتش را بمباران كنند. هم چنين شخصيت هاى مهم مملكتى را از بين برده و يك حكومت سوسيال دموكرات به سبك امريكايى و به رياست شاپور بختيار به روى كار آورند.
آنچه امام خمينى (قدس سره) پس از شكست حمله نظامى امريكا بيان فرمود: هم جواب اين هدف واقعى امريكا و هم پاسخى براى مطالب ادعايى مبنى بر نجات گروگان هاست: «كارتر گمان مى كند با دست زدن به اين مانورهاى احمقانه، مى تواند ملت ايران را كه براى آزادى و استقلال خويش و براى اسلام عزيز از هيچ فداكارى روگردان نيستند، از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منصرف كند. كارتر باز احساس كرده با چه ملتى رو به روست و با چه مكتبى بازى مى كند. ملت ما ملت خون و مكتب ما {مكتب} جهاد است. كارتر بايد بداند كه اگر اين گروه به مركز جاسوسى امريكا در تهران حمله كرده بودند اكنون هيچ يك از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسى چيزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. كارتر بايد بداند كه حمله به ايران، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمين جهان در اين امر بى تفاوت نيستند.» از آنجا كه هدف امريكا نابودى انقلاب را به همراه داشت، نيروهاى انقلاب و به ويژه امت مومن و مسلمان كه به پيروى از رهبر خويش معابر و خيابان ها را از شعار و فرياد مرگ بر امريكا پر كرده بودند، بغض خود را عليه امريكا افزودند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه مدام مورد غضب و بغض امريكا بوده و در همين توطئه يكى از بهترين نيروهاى خود را از دست داده بود عليه امريكا و عمال داخلى موضع سخت گرفت و هنوز چندى نگذشته بود كه با شركت فعال در كشف كودتاى استكبارى و دستگيرى عوامل داخلى ثابت كرد كه چگونه در مقابل ابرقدرت ها ثابت و استوار ايستاده است. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام كه در آن زمان به درستى نمادى از مبارزات ضد استكبارى امت ايران شناخته مى شدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفين اشغال لانه جاسوسى قرار گرفته بودند بار ديگر در سطح جامعه اسلامى و انقلابى مطرح شدند و همين امر به شدت گرفتن جو ضد امپرياليستى موجود در ايران فزونى داد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، گروگان ها را به محل هاى متعدد در سراسر ايران انتقال داده و شور ضد امريكايى را به تمام نقاط كشور سرايت دادند. به اين ترتيب سياست هاى امريكا در ايران به سختى شكست خورد. از سوى ديگر اين مانور امريكا موجب منسجم تر شدن صفوف امت انقلابى و مسلمان ايران عليه خود او گرديد و يك بار ديگر خشم فزاينده ملت ايران عليه استكبار افزايش يافت. از جهت ديگر امريكا براى تبليغات رنگارنگ خود هيچ محملى نيافت و اين از بزرگ ترين خسارت هايى بود كه اين حمله نظامى نصيب امريكا كرد. از جانب ديگر امريكا با دست زدن به اين توطئه نافرجام، خود را بيش از گذشته در ايران اسلامى به عنوان استعمارگرى خونخوار و كينه توز مطرح كرد.هم چنين گروهك هاى مخالف جمهورى اسلامى كه تا آن زمان خود را ضد امپرياليست مى خواندند و هم مقابله و مبارزه جمهورى اسلامى با امريكا را يك حركت ظاهرى مى خواندند، بر اثر يورش نافرجام مذكور، تمامى رشته هاى خود را پنبه يافتند و تمامى تحليل ها و تفسيرهاى خود را مبنى بر اينكه ضد امريكايى بودن ايران يك نمايش است بر باد رفته ديدند. از اين رو به يك ورشكستگى سياسى تمام و بى آبرويى مفرط دچار شدند. ستون پنجم نيزافشا گرديدند و اقدامات هم زمان گروهك ها و نيز موضع گيرى هاى آنان پس از شكست طبس ماهيت امريكايى آنان را آشكارتر ساخت.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: sajed.ir



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: شهادت تنها شهيد واقعه طبس
شکست آمريکا در طبس
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شکست آمريکا در طبس

بيابان طبس، بهترين راوى معجزه اى است که دل تاريخ را به لرزه در آورد.تفسيرآية «و مَکَرُوا و مَکر الله خيرُ الماکرين »را بايد از کوير تفتيدة طبس پرسيد؛ بيابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهى شد براى گرگ هاى در کمين نشسته اى که راوى سياه مرگ بودند.
مى گويند:تاريخ، تکرار شدنى است؛ اگر چنين است، پس اين سپاه ابرهه بود که ديگر بار،ازحافظان کعبة حقيقت به تنگ آمد و نابود شد.
همه چيز مهيا بود براى شبيخونى وحشيانه؛ براى خنجر زدن بر پيکر شقايق. اما حقيقت از جنس ديگر بود:
مدعى خواست که از بيخ کند ريشة ما غافل از آن که خدا هست در انديشة ما
عجب شبى بود شامگاه چهارمين روز ارديبهشت ماه.
گرگ ها آمده بودند تا همه چيز را يک نفس ببلعند، تا شايد طعم تلخ شکست، از مشتى دانشجوى پيرو خط امام را از خاطرها محو کنند؛ غافل از آن که «يدالله فوق ايديهم ».
آرى!دست قدرت الهى، پاسدار موطن عاشقان بود.چه خوش بود که رهرويى از قافلة عشق نيز به پاس خلوص خود، معبر وصال را در آن واقعه جست و صحراى طبس را تا معراج، بال در بال ملايک پيمود.
خدا صدق وعده اش را عيان مي کند.«ا ن تنصروا الله ينصرکم »اگر دين خدا را يارى کنيد خدا شما را يارى مي کند و اين مزد جهاد مردانى است که چون دين خدا را يارى کردند ، خدا به يارى آنها برخاست .
قرآن هدف از بيان سرگذشت پيشينيان را اين مى داند که نتايج آنها مدارتفکر و جمع بندى قرارگيرد(فاقصص القصص لعلهم يتفکرون).لذا واقعه طبس مى تواند عظمت الهى و امدادهاى غيبى را براى مردم آشکار سازد و درس عبرتى براى آيندگان تاريخ باشد.
ماجراى طبس از جمله رسوا ترين و مفتضحانه ترين توطئه هاى شکست امپرياليسم امريکا بر ضد انقلاب اسلامى ايران است.بدون شک ماجرايى که در طبس به وقوع پيوست و با شکست مزدوران امريکايى مواجه شد، يکى از معجزات بزرگ قرن به حساب مى آيد؛ زيرا شيطان بزرگ امريکا با همه توان و با بهره گيرى از دقيق ترين و پيچيده ترين امکانات نظامى و با تدارک همه جانبه و هماهنگى کليه عوامل داخلى وخارجى به بهانه آزادى جاسوسان خود در ايران، اما در حقيقت به قصد در هم شکستن انقلاب و نابود ساختن نظام جمهورى اسلامى ايران، هجوم خود را آغاز کرد .سران کاخ سفيد و مقامات پنتاگون از توفيق اين عمليات کمال اطمينان را داشتند، چرا که به زعم باطل خود هيچ عامل و نيرويى را در شکست عمليات خود دخيل نمى دانستند؛
اما ازآنجا که خداوند همواره حافظ اين ملت و انقلاب بوده است ، در طبس نيز امداد هاى غيبى او عينيت يافت تا بار ديگر بر طاغوتيان زمان ثابت شود که اراده الهى بر هرچيزى تعلق بگيرد، آن امر محقق خواهد شد.
انگيزه ها و زمينه هاى تجاوز امريکا:1ـ پس از فتح لانه جاسوسى (که به تعبير حضرت امام خمينى انقلاب دوم نام گرفت )
و شکست توطئه هاى مزدورانه امريکا درنفوذ و رسوخ و نهايتاً مسخ انقلاب اسلامى از درون و افشاى دستهاى خيانت بارهمساز با شيطان بزرگ و به اسارت گرفتن آنها، تهديدات نظامى و تحريم اقتصادى از ابتدايى ترين اقدامات جهت غلبه براين پيروزى بزرگ و شکست دادن اين نصرالهى بود.همه همپالگى هاى شيطان بزرگ در اين توطئه ها با امريکا همدلى و همکارى داشتند.تبليغات در جهت اين دو توطئه ابتدا بر روى مداخله نظامى تمرکز يافت و به اوج خود رسيد وچون دشمن از اين توطئه نتيجه اى نگرفت، به تشديد تبليغات برمسأله تحريم اقتصادى و بسط آن در تمامى کشورهاي هم پيمانش پرداخت واين به دو علت بود:
اول آنکه آخرين حيله دشمن بود ، دوم انحراف اذهان و افکار عمومى از احتمال حمله نظامى، تا اينکه زمينه ي ذهنى مردم از مسأله منحرف و دشمن خارجى فراموش گرددو به مشکلات داخلى و مسائل اقتصادى معطوف شود.
2ـ ازاهم زمينه هايى که موجبات اين هجوم را فراهم ساخت بايد به شکست کوشش هاىديپلماتيک و طرح هاى امريکا جهت آزادسازى جاسوسان خود اشاره کرد .( مأموريت افرادى چون رمزى کلارک، هانس، حبيب شطى، بنى صدر و قطب زاده)
3ـ در خلال تلاش هاى دشمن و عوامل و ايادى امريکا، يعنى گروهک هاى چپ و راست ومنافق ، اين بار نيزبه بهانه حفظ سنگردانشگاه و مخالفت با تعطيل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگى، با به راه انداختن هياهوى بسيار به جنگ و جدال و خونريزى وسنگربندى مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند که گويى اين بخش نيز جزئى از طرح کلى تجاوز نظامى بوده است.
4ـ آتش افروزيهاى رژيم بعث عراق در مرزهاى خود با ايران و غائله کردستان شگفتى ماجراى تجاوز وقتى روشن مى شود که بدانيم دولت تجاوزگر امريکا در خصوص چنين مأموريتى متجاوز از 5 ماه تمام در صحراهاى آريزونا ( جايى که تقريباً شرايط کوير ايران را داراست)تعليمات پيچيده و فشرده اى را به کماندوهاى خود داده بود و از پيچيده ترين تکنيک هاى نظامى اعم از تسليحات نظامى و دفاعى تا صنايع مدرن هواپيمايى استفاده کرده و بودجه نامحدودى را براى اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسى امريکا وضع جوى ايران بخصوص منطقه فرود در صحراى طبس را کاملاً مورد پيش بينى علمى قرار داده بود و به علت اين که هواى آن شب مهتابى بود، ورود هر نوع هواى غيرمطلوب و وقوع طوفان بعيد به نظر مى رسيده است.
نکات برجسته ديگر درباره حمله نظامى آمريکا:نکات مهم ديگرى که از مطالعه اسناد ومدارک به دست آمده و گزارشها و مقالات نوشته شده حاصل شده است به شرح زير است:
1ـ امريکا در واقعه طبس از آخرين امکانات نظامى و تکنيک هاى جنگى استفاده کرد،به طورى که براى يک چنين عملياتى از طرف کنگره امريکا بودجه هنگفتى در نظر گرفته شده بود.
2ـ بالگردهايى که براى آزادى جاسوسان امريکايى در نظر گرفته شده بودند ، طبق ارزيابى متخصصان امريکايى از بهترين نوع هلى کوپترها و از آخرين مدل آنهابود.
بنابراين، مسأله از کار افتادن آنها در جريان عمليات، کاملاً دور از انتظار بوده است.
3ـ شبى که عمليات نجات درآن به وقوع پيوست مهتابى بود ومعمولاً دراين شب ها ازطوفان و بادهاى تند خبرى نيست ، علاوه بر اين ، براساس پيش بينى هاى علمى اداره هواشناسى امريکا، در شب عمليات، هواى کوير طوفانى نبوده است!!
4ـ بر اساس ارزيابى کارشناسان ، احتمال پيروزى اين طرح از نود درصد به بالا پيش بينى شده بود.
5ـ تهيه کننده وسايل نقليه اى که مى بايد امريکايى ها را از اطراف تهران به لانه جاسوسى جابجا کند، يک مزدور خود فروخته به نام على اسلامى وابسته به حزب منحله خلق مسلمان بوده است.
6ـ کشورهاى مصر ،عربستان سعودى، ترکيه ، عمان و پاکستان در اين عمليات امکانات خود را در اختيار امريکا قرار داده بودند.
7ـ با توجه به حساسيت شوروى سابق درباره تحرکات امريکايى ها و زير نظرداشتن دائم آنها، بدون شک اين عمليات با توافق و هماهنگى شوروى سابق انجام شده بود.
8ـ جهت فرود اضطرارى بالگردها و هواپيماهاى 130 ـ C، 14 منطقه در تهران و حوالى آن در نظر گرفته شده بود.
9ـ در شب حادثه طبس، چراغ هاى ورزشگاه شهيد شيرودى روشن بوده است.
10ـ على اسلامى تهيه کننده اصلى کاميون ها براى حمل آمريکايى ها به تهران، قبل از اشغال لانه جاسوسى در خصوص به راه اندازى تظاهرات عليه امام (ره) وانقلاب اسلامى با سفارت امريکا همکارى نزديک داشته است.
11ـ مزدوران رژيم صهيونيستى در جريان طراحى حمله به طبس نقش بسيار فعالى
داشته اند؛ به طورى که از تجربيات طراحان نقشه حمله به فرودگاه "انتبه" در اوگاندا از جمله "شيمون پرز"، استفاده فراوانى شده بود.
به هر حال انچه در طبس واقع شد، بدون شک مصداقى ديگر بر سوره فيل بود و 5 ارديبهشت1359 عام الفيل ديگر و "کارتر"نيز مظهر نظام سلطه جهانى، ابرهه اى ديگر، و عنايت و لطف و مرحمت خداوندى بر مؤمنان گسترده . آنچه گذشت نه تنها يک واقعه ساده و زودگذر و فراموش شدنى نبود، بلکه تمثيلى و ذکرى است هميشگى و ماندنى براى کسانى که با چشم دل خويش جز آنچه هست مى بينند و تذکار ديگرى است بر اثبات قدرت فائقه و تامه الهى و بر وهن و سستى کيد و مکر دشمنان خدا.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:روزنامه جوان



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: شکست آمريکا در طبس
پرونده ی طبس
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
پرونده ی طبس

شبکه ی تلويزيوني 7 استراليا يک فيلم مستند بازسازی شده درباره واقعه طبس نمايش داد. من اين جا فقط مي خواهم فيلم را برايتان توضيح بدهم. هر چه هست از فيلم است که نقل قولش مي کنم.
تهيه کنندگان فيلم خيلي سريع از نحوه ی گروگانگيری گذشتند و رسيدند به اين که عمليات طبس چطور اجرا شد. چهار گروه در اين عمليات شرکت داشتند. گروه دوم که يک هواپيمای سوخت رسان را هدايت مي کردند و از يک مرکز نظامي امريکا در اطراف يمن حرکت کردند، گروه سوم که با چهار هليکوپتر از روی ناو هواپيمابر نيميتز در اقيانوس هند به طبس مي آمدند و گروه چهارم که هشت کوماندوی خيلي متخصص در جنگ های چريکي بودند اما آن گروه اول که کوچکتر از همه هم بود شامل دو نفرمي شدند که پيش از همه ی اين ها با هواپيمای کوچک و يک موتورسيکلت که آورده بودند آمده بودند برای شناسايي محل فرود هواپيما و هليکوپترها گروه اول با استفاده از چراغ های فروسرخ (مادون قرمز) يک محلي را نشانه گذاری کردند که چراغ ها را مي شد فقط با دوربين فرو سرخ ديد. کوماندوها از مصر به ناو نيميتز منتقل شدند. هواپيما و هليکوپترها کمي بعد از ورود به آسمان ايران و بعد از بندرعباس به هم ملحق مي شدند تا اين که در محل نشانه گذاری شده فرود بيايند. همه فرود مي آيند جز دو تا هليکوپتر که به خاطر وزش شديد باد و توفان شن ديرتر مي رسند. بعد از فرود معلوم مي شود سيستم هيدروليک يکي از هليکوپترها آسيب ديده و آن هليکوپتر بايد کمي معطل بماند تا تعمير بشود. قرار مي شود دو نفر بمانند و عمليات با سه هليکوپتر ديگر انجام بشود.
خبر را به واشنگتن مي دهد اما در آنجا به اين تصميم مي رسند که نمي شود هم کوماندوها و هم گروگان ها را با سه هليکوپتر بياورند بنابراين برای اين که اصل ماجرا لو نرود دستور بازگشت مي دهند. در همان حال هم يک اتوبوس پر از مسافر از همان محل رد مي شده و کوماندوها متوقفش مي کنند و همانجا نگه شان مي دارند تا اين که دست آخر با پايان عمليات رهايشان مي کنند. هر چه هم فرمانده عمليات در طبس اصرار مي کند که نهايتأ ممکن است به 2 يا 3 گروگان صدمه بخورد اما بقيه ازاد مي شوند اما در واشنگتن کسي حاضر به قبول ريسک نمي شود و مي گويند مأموريت تمام است.
هليکوپتر اول که بلند مي شود که برگردد به دليل توفان شني که همينطور از اول کار بوده ارتفاعش را خيلي کم مي کند اما چرخش مي گيرد به هواپيما و چون هواپيما پر از سوخت بوده هر دو همان وقت آتش مي گيرند و آتش به يک هليکوپتر ديگر هم سرايت مي کند که خدمه ی آن با سوختگي شديد بيرون کشيده مي شوند اما مابقي که در هواپيما و آن هليکوپتر اول بودند از بين مي روند. مأموريت شکست مي خورد بدون اين که شروع شده باشد و بلافاصله کارتر بر صفحه ی تلويزيون ظاهر مي شود و مسئوليت کامل عمليات و شکست آن را مي پذيرد و گروگان ها هم بلافاصله از محل سفارت به مکان های نامعلوم ديگر منتقل مي شوند.
گروگان ها بلاخره نه از طريق نظامي بلکه از راه ديپلماسي آزاد مي شوند اما زمان آزادی شان درست سه دقيقه بعد از ادای سوگند رياست جمهوری ريگان است، يعني وقتي که ديگر معلوم مي شود ريگان آمده است بر سر کار
در فيلم با دو نفر مصاحبه کردند. با فرمانده ی عمليات در واشنگتن و با فرمانده ی عمليات در طبس. هر دو مي گفتند نقص سيستم ناوبری باعث بروز اين اشکالات شد و هنوز پرونده ی فني عمليات طبس برای رديابي اشکالات ناوبری آن عمليات در ارتش امريکا باز است و اگر کمي دقت مي کرديم در انتخاب خلبان ها مي توانستيم با موفقيت تمامش کنيم. حتي در فيلم به درگيری های خانوادگي خلبان ها هم نگاه کرده بودند که چند تايي از آن ها در زمان حمله در شرايط روحي مناسبي نبودند .
اسم فيلم را گذاشته بودند.
Lived to Tell the Tale
ترجمه ی سليسي برايش پيدا نکردم ولي مثلأ اشاره داشت به بازماندگان آن عمليات که حالا دارند آن را بازگو مي کنند.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:خبرگزاری حیات



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: پرونده ی طبس
حادثه طبس از زبان فرمانده نظامیان آمریکایی
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حادثه طبس از زبان فرمانده نظامیان آمریکایی

نیروی افسانه ای، شکست ناپذیر و سری "دلتا" بر اثر "توفان شن" شکستی را متحمل شد که به منزله کابوسی برای تمام تاریخ سلطه و تجاوز دولتمردان آمریکای به شمارمی رود و با دیگر ثابت شد، خداوند ملتی را که او را یاری کند، یاری خواهد کرد.
واقعه طبس یکی از آموزنده ترین حوادث سیاسی- نظامی در تاریخ معاصر به شمار می رود و ژنرال چارلی بکویث، فرمانده نظامی دلتا در کتاب " نیروی دلتا، از پل می تا طبس "به شرح کامل این ماجرا پرداخته است:

طرح ریزی عملیات

"همانطور که می دانید سخت سرگرم کار بوده ایم، تا وسیله ای برای نجات گروگان ها از تهران پیدا کنیم. از ماه نوامبر روی مساله کار می کردیم. اکنون من معتقدم که طرحی حساب شده در دست داریم. می خواهیم شما به این طرح گوش کنید و بعد سوال های خود را مطرح نمایید.
این یک طرح ساده نیست با این حال ما تلاش کرده ایم تا حد امکان پیچ و خم های آنرا برطرف سازیم."

دیدار طراحان عملیات با کارتر

بکویث می گوید: "من گزارشم را با بردن رییس جمهور به متن عملیات از "کویر یک" و بلند شدن هواپیما از منظریه و توضیح اینکه چگونه نیروی دلتا قبل از سپیده دم به ناحیه اختفا در حدود پنجاه مایلی پایتخت می رسد و چطور سراسر روز را زیر وسایل استتار کننده مخفی می شود، شروع کردم. بعد شرح دادم که چگونه پس از غروب آفتاب شش کامیون بنز و دو خودروی کوچکتر وارد خواهند شد و دلتا را به پایتخت منتقل خواهند کرد. توضیح دادم که من در یک مقطع خاص با استفاده از یکی از خودروهای کوچکتر جلو خواهم رفت تا آخرین قسمت از سپری را که به طرف شهر می رود بازرسی و سفارت را برانداز کنم.
لحظه ای که کامیون ها به دیوار شرقی سفارت، روبروی خیابان روز ولت برسند، نیروی دلتا از دیوار بالا می رود و مواد منفجره قوی در آن کار می گذارد. بطوریکه با انفجار آن حفره ای در دیوار ایجاد می شود که برای وارد شدن یک کامیون هیجده چرخ به داخل سفارت کافی خواهد بود. این انفجار خانه های اطراف را در هم خواهد شکست و سکنه اطراف آن ناحیه را سراسیمه خواهد کرد."

تحلیل اطلاعات:

چارلی بکویث در ادامه چگونگی طرح ریزی عملیات آورده است: "اطلاعات دیگر دریافت شد، اطلاع یافتیم که عکس هایی از محوطه سفارت در دسترس قرار خواهند گرفت. عکس ها بلافاصله به دستمان رسید و فرصتی به ماموران اطلاعاتی داد تا جابه جایی درون محوطه را با عکس های گرفته شده در روز قبل یا هفته قبل مقایسه کنند.
این فرمانده نظامیان آمریکا در حادثه طبس ، به عکس های گرفته شده توسط سازمان هایی آمریکایی اشاره کرده و ادامه آورده است: "یکی از چیزهایی که عکس ها روشن کردند وجود تیرک ها بود. پاسداران انقلاب یا شبه نظامیان به فرض اینکه امریکا ممکن است برای نجات گروگان ها از هلی کوپتر استفاده کند، در محل هایی در داخل محوطه که امکان فرود هلی کوپتر در آنجا وجود داشت تیرک هایی نصب کرده بودند. بدون عکس ها ممکن نبود بخش اطلاعات متوجه این مساله شود."
ادامه عملیات اینگونه توصیف شده است: "در فاصله بین کریسمس و اولین روز سال، دلتا براساس گزارشات باب توانست به منظور تنظیم یک طرح تهاجمی دقیق به اطلاعات کافی دست یابد، معلوم شد که گروگان ها در بیش از نیمی از چهار تا شش ساختمان نگهداری نمی شوند و این ساختمان ها نیز شناسایی شدند. ما قبلا فکر می کردیم که احتمالا تمام ساختمان های سفارت به عنوان زندان مورد استفاده قرار می گیرد. در اواخر دسامبر و بعدا نوامبر تحلیل گران به حذف تعداد ساختمان ها پرداختند.
آنها تصور می کردند که دانشجویان مبارزی که گروگان ها را در اختیار داشتند از طرف فلسطینی ها یا" ساواما" که یک سازمان پلیس مخفی است کمک دریافت می کنند. 13 گروگان آزاد شده گفتند که به هنگام جابه جایی چشم های آنها را می بستند و به گروه های مختلف تقسیم شان می کردند و این بدون شک عمدا صورت می گرفت،‌ بنابراین هیچ الگویی را نمی توانستیم انتخاب کنیم. دانشجویان مبارز را نمی شد دست کم گرفت."

طرح ریزی عملیات

"پنجه عقاب" نام رمز ماموریت برای آزاد کردن گروگان ها بود.
همانطور که برای ژنرال جونز توضیح داده شد، طرح اصلی از این قرار بود. سه هواپیمای "ام سی- 130" حامل نیروها و سه هواپیمای" ئی سی- 130 "حامل سوخت، جزیره مصیره واقع در سواحل شیخ نشین عمان را ترک می کنند و بسوی ایران به پرواز در می آیند. در محلی که کویر یک نامیده می شود. در 05/33 شمالی و 48/55 شرقی، در دویست مایلی جنوب شرقی تهران- فرود می آیند و در آنجا منتظر ورود هشت هلیکوپتر" آر- اچ 53 دی" می شوند.
هلیکوپترها پس از پرواز از عرشه ناو هواپیما بر نیمیتز که در نقطه ای در خلیج عمان است، در چهار دسته دوتایی، با پرواز در مسیری متفاوت، تقریبا سی دقیقه پس از ورود آخرین هواپیمای سی- 130 وارد کویر می شوند.
هلیکوپترهای آر- اچ 53 دی به محض ورود،‌سوختگیری و نیروی یورش صد و هیجده نفری را سوار می کنند، در صورتی که شش هلیکوپتر (این کمترین رقمی بود که به نظر طراحان هوایی برای بلند کردن وزن تیم یورش و تجهیزات آن لازم بود)قادر به عزیمت و پرواز به محل بعدی نباشند، ماموریت در کویر یک عقیم می ماند. هلیکوپترها پس از سوخت گیری و سوار کردن دلتا رهسپار تهران می شوند و هواپیماهای سی 130 به مصیره باز می گردند. پس از دو ساعت و نیم تا سه ساعت، نهایتا یک ساعت قبل از طلوع‌ آفتاب هلیکوپترها در محل اختفای دلتا در 14/ 35 شمالی و 15/52 شرقی فرود می آیند. هلیکوپترهای آر اچ 53 دی پس از پیاده کردن دلتا، به محل اختفای خود واقع در پانزده مایلی شمال محل تخلیه دلتا پرواز می کنند و روز را در تپه های اطراف گرمسار پنهان می شوند. در محل فرود دلتا، تیم یورش با دو مامور وزارت دفاع، که چندین روز قبل از عملیات وارد تهران می شوند ملاقات می کنند.
وی در ادامه افزوده است: این عملیات تقریبا 45 دقیقه طول می کشد ، آنگاه سرگرد اسنافی (اسم مستعار) که به عنوان افسر هوایی دلتا عمل می کند، به هلیکوپترهای آر اچ 53 دی که در اطراف گرمسار در حال‌ آماده باش هستند اطلاع می دهد و آنها شروع به چرخیدن در شمال شهر می کنند. با علامت او، هلیکوپترها به نزدیکی سفارت می آیند و اگر همانطوری که انتظار می رود، تیرک های کارگذاشته شده در محوطه باز سفارت را بتوانیم برداریم، اولین هلی کوپتر مستقیما به داخل سفارت فراخوانده می شود و سپس تمام گروگان های آزاد شده سوار اولین هلی کوپتر می شوند و دکترهای دلتا آنها را معاینه میکنند.

آغاز عملیات

هواپیما برفراز خلیج عمان، در ارتفاع چند صد هزار پایی پرواز می کرد، اما هنگامی که به سواحل ایران در غرب چاه بهار رسیدیم ارتفاع به چهارصد پا تقلیل یافت.
وید ایشیموتو در حالی که نزدیک دریچه بار، در عقب هواپیما نشسته بود برخورد هوای گرم را احساس کرد. او می دانست که در ایران هستیم. زمین زیر پایمان بسوی افق که در تاریکی فرو می رفت، امتداد می یافت.
در شمال، تپه ها چون لکه های آبی به نظر می رسیدند و رفته رفته بزرگتر می شدند. در پشت آنها، و در فاصله ای دورتر، کوه های سیاهرنگ، سر به فلک کشیده بودند.
برگشتم و با عجله به طرف ابتدای صف هواپیماها راه افتادم. ساعت تقریبا دو و چهل دقیقه بعد از نیمه شب بود. تعدادی از خلبانان سی 130 موتورهایشان را گرم می کردند و گرد و غبار در اطراف پراکنده می شد. در میان تندبار، یکی از هلی کوپترها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و با آرامی به عقب خزید. سپس صدای مهیبی بلند شد. صدای انفجار بمب نبود، صدای شکستن نبود، صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شود. یک انفجار بنزین. گلوله آتشین آبی رنگی مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هلی کوپتر سرگرد شافر به ئی سی 130 که در شمالی ترین قسمت ایستاده بود و عنصر آبی را تازه سوار کرده بود، برخورد کرد.
کایل هنوز مشغول کار کردن با بی سیم بود که به طرفش رفتم و گفتم "چه کار کرده ای؟" گفت "بادی از خط خاطر جمع شوم. به محض اینکه آنها را بگیرم، خارج خواهیم شد. اکنون درباره این هلی کوپترها چه فکر می کنی؟"
گفتم: اونجا خیلی داغه، دومی هر آن ممکنه منفجر بشه.
در مورد سایر هلی کوپترها چطور؟
باید از بین بروند.
الان درست یادم نمی آید چه کسی اما یکی از ما گفت: بگذارید آنها را از راه هوایی نابود کنیم. جیم توانست با ژنرال وات تماس بگیرد و پیشنهاد کند که اجازه حمله به هلی کوپترها را از هوا داشته باشد. روی زمین جنب و جوش زیاد بود. می خواستم ، هرچه زودتر همه را از این کویر لعنتی بیرون ببرم. به طرف آخرین هواپیما در صف برگشتم. با کشات تازه بیرون پریده بود و به تیم حفاظت از جاده برای سوار شدن کمک می کرد.
چند فروند از هواپیماها در محل پروازشان قرار گرفتند. از دور خلبانان تفنگدار دریایی را دیدم که با سرعت به طرف هواپیماهای ما می دویدند. درب پشتی بالا کشیده و بسته شد. به کابین خلبان رفتم و هواپیمای ماشروع به حرکت کرد و یک نیم دایره زد.
ما سومین هواپیمایی بودیم که باید بلند می شدیم. دو هواپیمای جلویی برخاستند. آتش تانکر بنزین تقریبا خاموش شده بود اما هلی کوپتر و هواپیمای 130 هنوز بشدت در آتش می سوختند.
ساعت تقریبا سه بعد از نیمه شب بود.
دلتا پس از چهار ساعت و پنجاه و شش دقیقه توقف در کویر یک ، آنجا را ترک می کرد.
روی جاده ناهموار براه افتادیم، سی 130 شروع به سرعت گرفتن کرد. ناگهان به یک پشته خاک برخورد کردیم. خاطرم می آید که وقتی پایین بودیم، آن را دیده بودم. ارتفاعش باید سه پا می شد. سرعت زیاد بود، دماغه هواپیما بالا رفت و بعد بشدت پایین آمد، ما شانس بزرگی آورده بودیم. هواپیما سرعت بیشتری می گرفت، خلبان نیز نیروی بیشتری به آن می داد تا اینکه بالاخره آن را به هوا برد. چیزی که بعد از آن فهمیدیم این بود که داشتیم اوج می گرفتیم.

فرجام عملیات

اگر ما برنامه را در کویر یک، درست مطابق نقشه پیش می بردیم، اکنون شش هلی کوپتر کامل در حال نزدیک شدن به مخفیگاه بودند.
بعد از سپیده صبح، به خلیج عمان رسیدیم. پایین را نگاه کردم و دکل یک کشتی عربی را دیدم که در دریای آبی- خاکستری در حال حرکت بود.
فرمانده عملیات نا فرجام طبس در انتها چنین می گوید: "در تمام طول راه بازگشت به مصیره احساس پوچی و پژمردگی می کردم، یاس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه ام گرفت. این موقعی بود که نشستم و با تمام وجود گفتم: یا عیسی مسیح، تو می دانی که چه گندی بالا آمده است. ما واقعا باعث شرمساری کشور بزرگمان شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس می کردم. نمی خواستم صحبت کنم،‌ یا هیچ کاری انجام دهم، فقط احساس می کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود."

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: خبرگزاری حیات



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: حادثه طبس از زبان فرمانده نظامیان آمریکایی
طبس؛ كابوس وحشتناك امريكا
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
طبس؛ كابوس وحشتناك امريكا

و پيام امام خمینی به ملت ايران به مناسبت حادثه طبس "اشتباه كارتر و نتايج آن "

1- انقلاب اسلامى ايران، همان گونه كه آيه و مصداقى از سنت فتح و نصرت مستضعفان مى باشد، در درون خود آيينه و مجلاى ده ها نقطه عطف از تاريخ سيطره و حاكميت خط حقيقت بر جريان باطل و تبار شيطان است و براى آنان كه قيام را بر قعود ترجيح داده اند، در قالب هدايت ها و امدادهاى غيبى و خفى، ظاهر مى گردد.
بنا به گفته كارشناسان واكنش ها، مقاومت ها و توطئه هايى را كه عليه پيروزى و تداوم انقلاب اسلامى در ايران به انجام رسيد مى توان در سه دوره «پيروزى تا آغاز تجاوز نظامى»، «جنگ تحميلى» و «پس از قطعنامه» بررسى كرد كه به ترتيب صبغه و صورت «نفاق و نفوذ، حذف از درون»، «تهاجم نظامى-امنيتى» و «اقتصادى- فرهنگى» داشته است.
جدى ترين تحولات دوره اول، تسخير انقلابى سفارت امريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ بود كه در واكنش به عمق توطئه گرى و اخلال در نظم سياسى كشور و منطقه، به وسيله جاسوسان اين لانه قديمى امريكايى ها صورت گرفت.
به اين خاطر، ايالات متحده سخت متحير شد و حمله به ايران را به اجرا گذاشت كه به ظاهر، براى نجات ديپلمات هاى به گروگان گرفته شده اما همراه با حمله به موقعيت هاى حياتى پايتخت، تجاوز به تماميت ارضى يك كشور مستقل را در پى داشت، اما نهايت به يك رسوايى بزرگ بين المللى تبديل شد.
۲- پنجم ارديبهشت سالروز شكست نيروهاى آمريكايى در صحراى طبس است. عمليات آمريكايى پنجه عقاب در طبس، بيش از هرچيز، شبيه يك تعطيلات دل انگيز آخر هفته بود كه ناگهان با در گرفتن توفانى شديد ويران شد. اين تعطيلات آمريكايى كه مى رفت تا خاطره برانگيزترين هاى نوع خود باشد، با وزيدن توفانى از شن هاى صحرا مبدل به يك كابوس وحشتناك در حافظه تاريخى رهبران آمريكا شد. البته اگر بتوانيم در مورد اين رهبران از حافظه تاريخى سخن بگوييم!
۳- جيمى كارتر رييس جمهور وقت ايالات متحده در كتاب۴۴۴ روز در اين مورد مى گويد: «هنوز هم از يادآورى خاطرات آن روز آزرده خاطر مى شويم. اميد موفقيت زياد بود. وقايع ناگوار و عصبيت، شهامت گروه نجات، شرمسارى ناشى از شكست و بالاتر ازهمه، مرگ فاجعه آميز افراد ما در كوير، همه و همه در خاطرم نقش بسته است. من براى چند ساعت موفق شدم بخوابم و صبح زود آماده شدم تا از طريق تلويزيون آن چه را كه رخ داده بود، براى مردم آمريكا تشريح كنم. من تمام مسئوليت را شخصا به عهده گرفتم. آن چه را كه روى داده بود، تشريح كردم و دلايل خود را براى اين تلاش شرح دادم. من عملى را كه ايران مرتكب شده بود به دنيا يادآورى كردم و داوطلبانى را كه با شهامتى بى نظير، زندگى خود را از دست داده بودند، مورد ستايش قرار دادم.»
۴- بى نتيجه ماندن ديپلماسى كارتر در حل بحران ايران وقتى كه با شكست نظامى در طبس همراه شد، حيات سياسى دولت او را چنان متزلزل ساخت كه پس از چهار سال مجبور به ترك كاخ سفيد شد تا ريگان جمهورى خواه بر جاى او بنشيند.
قطعا از مهمترين عواملى كه نتيجه انتخابات رياست جمهورى آمريكا را در آن سال رقم زد انقلاب اسلامى ايران، رهبرى هاى امام خمينى (ره) و اقدام شجاعانه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود. كارتر در حالى براى حل مساله گروگانها آخرين تلاش ها را به سرعت انجام مى داد كه آخرين روز از دوره چهار ساله رياست جمهورى اش را مى گذراند. چهار سال پر حادثه كه نام ايران همچون كابوسى بر فراز آن ايستاده است او حتى مجبور شد تعطيلات آخر هفته اش را به خاطر تجمع كارها لغو كند.شايد در آن لحظه ناگوار، به لحظات شيرينى مى انديشيد كه در تهران، ساده لو حانه در جلسه ضيافت شامى كه به افتخار او ترتيب داده شده بود اين تعبير را به كار برده بود كه من از همسرم پرسيدم كه در تعطيلات كريسمس كجا مايلى براى مسافرت برويم، گفت من مايلم اين ايام را كنار شهبانو در ايران باشم. و فقط چند ماه بعد از اين ضيافت شام بود كه انقلاب اسلامى ايران به پيروزى رسيد و كارتربهاى سنگينى براى حمايت خود از شاه پرداخت.
۵- متاسفانه مسلمانان جهان و ساير ملت ها با وجود رسوايى هاى گوناگون استكبار جهانى موفق نشده اند كه قدرت هاى پوشالى را به زوال بكشانند و در مقابل آنان جبهه اى واحد و كارساز تشكيل دهند، زيرا كم تر به قوه ايمان و نيروى الهى اتكا دارند. در اعمال و رفتار نيز آن گونه نبوده اندكه زمينه هاى امداد الهى و نصرت حق را فراهم كنند تا به مدد غيبى بر جنود باطل غلبه يابند، ولى امت مسلمان ايران در چندين عرصه ثابت نمود كه در مقابل هر قدرت شيطانى پيروز خواهد شد. بنابراين هرگونه بيم و هراس از جانيان جهانى از سستى ايمان و تزلزل باورها حكايت دارد.

پيام امام خمینی به ملت ايران به مناسبت حادثه طبس "اشتباه كارتر و نتايج آن "

زمان : 5 ارديبهشت 1359 / 9 جمادي الثاني 1400
مكان : تهران ، شميران ، دربند
موضوع : اشتباه كارتر و نتايج آن
مناسبت : حمله نظامي امريكا به ايران "حادثه طبس "
مخاطب : ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم ملت رزمنده ايران ، دخالت نظامي امريكا را شنيديد و عذرهاي كارتر را نيز شنيديد.اينجانب كه كرارا گفته ام كارتر براي وصول به رياست جمهوري حاضر است به هرجنايتي دست بزند و دنيا را به آتش بكشد، شواهد آن يكي پس از ديگري ظاهر شده ومي شود؛ و اشتباه كارتر در آن است كه گمان مي كند با دست زدن به اين مانورهاي احمقانه مي تواند ملت ايران را كه براي آزادي و استقلال خويش و براي اسلام عزيز ازهيچ فداكاري رويگردان نيست
، از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منصرف كند.كارتر باز احساس نكرده با چه ملتي روبه روست و با چه مكتبي بازي مي كند. ملت ما ملت خون و مكتب ما جهاد است . اين شخص انساندوست ! (1) براي رسيدن به چند سال رياست و جنايت ، جان گروهي را تباه كرد، كه محتمل است براي كم جلوه دادن جنايتش ، هشت نفر را اقرار كرده باشد، در صورتي كه طبع واقعه شهادت مي دهد كه دههانفر جان خود را در راه شهوات او از دست داده اند و دهها نفر هم در كوير لوت سرگردان و در معرض مرگند ادعاي اينكه همه مسافران هواپيما را برده اند، مخالف گزارشاتي است كه به ما داده اند. كارتر بايد بداند كه اگر اين گروه به مركز جاسوسي امريكا در تهران حمله كرده بودند اكنون از هيچ يك از آنها و از پنجاه نفرجاسوس محبوس در لانه جاسوسي خبري نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند.

1- جيمي كارتر، رئيس جمهور امريكا.

كارتر بايد بداند كه حمله به ايران ، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمانان جهان در اين امر بي تفاوت نيستند. كارتر بايد بداند كه حمله به ايران موجب قطع نفت از تمام دنيا خواهد شد و دنيا را بر ضد او بسيج مي كند. كارتر بايد بداند كه اين عمل احمقانه او درملت امريكا چنان اثري خواهد گذاشت كه طرفداران او را مخالفان او خواهد كرد. كارتربايد بداند كه با اين عمل بسيار ناشيانه حيثيت سياسي خود را به صفر رساند و از رياست جمهوري بايد قطع اميد كند. كارتر با اين عمل خود ثابت كرد كه قدرت تفكر را از دست داده و از اداره يك كشور بزرگ مثل امريكا عاجز است . كارتر بايد بداند كه ملت 35ميليوني ما با مكتبي بزرگ شده اند كه شهادت را سعادت و فخر مي دانند و سروجان رافداي مكتب خود مي كنند. و كارتر بايد بداند كه تمام ساز و برگهاي مدرن جنگي كه امريكا به ايران براي پايگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است ، اكنون موجود است و به دست ارتش بزرگ و ساير قواي انتظامي است و بلاي جان اوست .
اكنون كه شيطان بزرگ دست به كار احمقانه زده است ، ملت شريف و رزمنده ما بايدبه امر خداي تبارك و تعالي با تمام توان خود و با اتكال به قدرت خداي متعال مهيا شود وآماده نبرد با دشمنان خود گردد. نيروهاي انتظامي ، ارتش و ژاندارمري و سپاه پاسداران به حال آماده باش باشند، و سپاه بيست ميليوني كه خود را مجهز نموده اند امروز براي فداكاري اسلام مهيا باشند كه در موقع لزوم از كشور اسلامي خود دفاع كنند؛ و از اين مانور احمقانه كه به امر خداي قادر شكست خورد، هراسي به خود راه ندهند كه حق با ماو خدا پشتيبان ملت مسلمان است . اينجانب به كارتر اخطار مي كنم كه اگر دست به امثال اين كار ابلهانه بزند، كنترل اين جوانان مسلمان و مبارز(2) و غيوري كه نگهبان جاسوسان جاسوسخانه هستند براي ما و دولت امكان ندارد و مسئول جان آنان ، شخص اوست . ومن اخيرا بايد تذكر دهم كه در قضاياي كردستان كه گروههاي منحرف چپ و مخالف بااسلام به آشوبگري برخاسته اند، و در قضاياي دانشگاهها كه گروههاي چپ امريكايي

2- دانشجويان مسلمان پيرو خط امام .

در آن مكانهاي مقدس دست به آشوب زده اند، و آشوبگريهاي دولت غير قانوني عراق در مرزهاي ايران با حمله كارتر و دخالت نظامي در ايران رابطه ملموسي دارد، و در اين موقع حساس اگر اين گروههاي منحرف در دانشگاهها و يا خارج آنها دست به آشوب بزنند، ملت رابطه مستقيم سران آنان را با امريكاي جهانخوار خواهد فهميد و تكليف خود را با آنان روشن خواهد كرد و اغماض و عفو، راه مخالف سياست اسلامي خواهدبود. و اينجانب به همه جوانان نصيحت مي كنم كه به ملت بپيوندند و از كشور خود دفاع كنند و مكتبهاي انحرافي را كنار گذارند كه وحدت صفوف به مصلحت همه است . ازخداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و قطع يد مفسدين و جباران را خواستارم .والسلام عليكم و رحمه الله .
روح الله الموسوي الخميني
صحيفه امام خميني (ره) - جلد : 12 - صفحه : 255

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:روزنامه جوان



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: طبس؛ كابوس وحشتناك امريكا
حكايت ابابيل طبس
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حكايت ابابيل طبس


بدون شك ماجرايى كه در طبس اتفاق افتاد و با شكست نيروهاى امريكايى مواجه شد يكى از بزرگترين معجزات قرن است؛ چرا كه آنها با برخوردارى از دقيق ترين و پيچيده ترين امكانات نظامى و با تدارك همه جانبه و هماهنگى كليه عوامل داخلى و خارجى به بهانه آزادسازى جاسوسان خود اما در حقيقت به قصد نابود ساختن نظام اسلامى تهاجم خود را آغاز كردند.
سران كاخ سفيد و مقامات پنتاگون از موفقيت اين عمليات اطمينان كامل داشتند اما از آنجايى كه خداوند همواره حافظ اين ملت و انقلاب بوده است، در طبس نيز امدادهاى غيبى خداوند عينيت يافت تا بار ديگر بر طاغوتيان زمان ثابت شود كه اراده الهى بر هر چيز كه تعلق بگيرد شدنى است.
ما به ارزيابى حركت هاى امريكا در قبال انقلاب اسلامى پرداخته و جريان حمله ۵ ارديبهشت را با استفاده از اسناد به دست آمده از لانه جاسوسى و نيز با بهره گيرى از صحبت هاى كارتر كه به صورت خاطره جداگانه اى به چاپ رسيده، بررسى مى كنيم.

شيوه امپرياليسم امريكا در قبال انقلاب اسلامى قبل از حمله نظامى

ترديدى نيست كه نخستين ضربات مهلك وكارى انقلاب اسلامى بر پيكر امپرياليسم امريكا وارد آمد. شاه كه هم پيمان ديرينه و نوكر امريكا در منطقه بود به شكل ذلت بارى از كشور بيرون رانده شد و تمام نهادهايى كه باعث اميداورى امريكا و غرب بود سرنگون شدند. انقلاب، منطقه خاورميانه را به شدت دگرگون ساخت و امريكا و رژيم هاى مرتجع را وحشت زده ساخت. اما امريكا كه صبر كرده بود و پيروزى مردم را ناباورانه ديده بود به دلايل گوناگونى از جمله حاكميت دولت موقت پس از انقلاب و عدم وجود چهره هاى مكتبى در اين حاكميت اميدهاى فراوانى به روند انقلاب پيدا كرد. اين حالت ادامه داشت تا اينكه تسخير قهرمانانه لانه جاسوسى اين خواب خوش طلايى را بر هم ريخت و تمام آنچه را كه امريكا مى خواست از بين برد. تسخير لانه جاسوسى پيامدهاى بسيارى به دنبال داشت. بهتر است اين لحظات را از زبان كارتر، از ۴۴۴ روز رنج و اضطرابش بخوانيم:
«۴ نوامبر ۱۹۷۹ تاريخى است كه من هرگز فراموش نخواهم كرد. صبح زود برژينسكى اطلاع داد كه سفارت ما در تهران توسط حدود ۳ هزار مبارز اشغال شده و ۵۰ الى ۶۰ تن از كاركنان امريكايى به گروگان گرفته شده اند. من و ونس بلافاصله اطمينان خاطرى را كه دولت ايران به ما داده بود، بررسى كرديم. بازرگان سعى كرده به وعده خود مبنى بر حفاظت از ديپلمات ها عمل كند اما چند ساعتى از واقعه گذشت بدون اينكه عمل قاطعى انجام گيرد. ما دچار نگرانى فزاينده اى شديم و ما با مقامات كابينه بازرگان و شوراى انقلاب تماس گرفتيم. تمام كوشش هاى ما بى نتيجه ماند. مبارزين يك شبه به قهرمان تبديل شدند (امام) خمينى از آنان تقدير به عمل آورد. هيچ يك از مقامات دولتى حاضر نبود با آنها مخالفت كند.»
به هر حال تسخير جاسوسانه، خواب خوش طلايى امپرياليسم را بر هم زد و روند انقلاب را تغيير داد و اميدهايى را كه امريكا در مورد بازگشت انقلاب ايران به دامان غرب داشت به هم ريخت. تلاش هاى پى در پى و به دنبال هم امريكا براى خاتمه دادن به قضيه و نيز اقدامات احتياطى براى تنبيه ايران يكى پس از ديگرى اجرا شدند.
شيوه هاى گوناگونى در اين رابطه از سوى امريكا به كار گرفته شد. نخستين اقدام امريكا مذاكره رويارو و نيز ارسال نماينده براى ملاقات با امام (ره) و شوراى انقلاب بود كه قاطعانه با حكم امام مجبور به بازگشت شدند.
تلاش هاى بعدى امريكا كه بايد آن را گام هاى تهديدآميز خواند شامل محاصره اقتصادى و حملات تبليغاتى سياسى مى شود. خاطرات كارتر در اين زمينه چنين مى گويد:
«روز ۶ نوامبر در كتابچه يادداشت روزنامه ام نوشتم: «ما بررسى اقدامات تنبيهى را شروع كرديم.» ۵۷۰ امريكايى در ايران داشتيم. من به شركت هايى كه آنها را در استخدام داشتند، دستور دادم امريكاييان را از ايران خارج كنند. من همچنين از الجزاير، ترك ها، پاكسانى ها، ليبيائى ها و سازمان آزادى بخش فلسطين خواستم بين ما وساطت كنند. هفته اول نوامبر ۱۹۷۹ آغازگر مشكل ترين دوره زندگى من بود. سلامت گروگان هاى امريكايى مهمترين مساله بود. صبح زود در كاخ سفيد قدم مى زديم و شب ها تا دير وقت بيدار مانده، سعى مى كردم درباره اقداماتى كه مى توانست به آزادى آنها منجر شود، فكر كنم. من به تمام پيشنهادها از تحويل شاه تا انداختن بمب اتمى بر روى تهران گوش مى كردم. من از پاپ خواستم مستقيما با (امام) خمينى تماس بگيرد و او نيز موافقت كرد.
براى آماده كردن امكانات عمل نظامى دستور دادم عكس هاى ماهواره اى از محل استقرار هواپيما و ساير نيروهاى مسلح ايران تهيه شود.»

انگيزه ها و زمينه هاى تجاوز امريكا:

۱- پس از فتح لانه جاسوسى (كه به تعبير حضرت امام خمينى انقلاب دوم نام گرفت) و شكست توطئه هاى مزدورانه امريكا در نفوذ و رسوخ و نهايتا مسخ انقلاب اسلامى از درون و افشاى دست هاى خيانت بار همساز با شيطان بزرگ و به اسارت گرفتن آنها، تهديدات نظامى و تحريم اقتصادى از ابتدايى ترين اقدامات جهت غلبه بر اين پيروزى بزرگ و شكست اين نصر الهى بود. همه همپالگى هاى شيطان بزرگ در اين توطئه ها با امريكا همدلى و همكارى داشتند. تبليغات در جهت اين دو توطئه ابتدا بر روى مداخله نظامى تمركز يافت و به اوج خود رسيد و چون دشمن از اين توطئه نتيجه اى نگرفت، به تشديد تبليغات بر مساله تحريم اقتصادى و بسط آن در تمامى كشورهاى هم پيمانش پرداخت و اين به دو علت بود: اول آن كه آخرين حيله دشمن بود، دوم انحراف اذهان و افكار عمومى از احتمال حمله نظامى، تا اين كه زمينه ذهنى مردم از مساله منحرف و دشمن خارجى فراموش گردد و به مشكلات داخلى و مسايل اقتصادى معطوف شود.
۲- از اهم زمينه هايى كه موجبات اين هجوم را فراهم ساخت بايد به شكست كوشش هاى ديپلماتيك و طرح هاى امريكا جهت آزادسازى جاسوسان خود اشاره كرد. (ماموريت افرادى چون رمزى كلارك، هانس، حبيب شطى، بنى صدر و قطب زاده)
۳- در خلال تلاش هاى دشمن، عوامل و ايادى امريكا يعنى گروهك هاى چپ و راست و منافق، اين بار نيز به بهانه حفظ سنگر دانشگاه و مخالف با تعطيل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگى، با به راه انداختن هياهوى بسيار به جنگ و جدال و خون ريزى و سنگربندى مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند كه گويى اين بخش نيز جزيى از طرح كلى تجاوز نظامى بوده است.
۴- آتش افروزى هاى رژيم بعث عراق در مرزهاى خود با ايران و غائله كردستان. شگفتى ماجراى تجاوز وقتى روشن مى شود كه بدانيم دولت تجاوزگر امريكا در خصوص چنين ماموريتى متجاوز از ۵ ماه تمام در صحراهاى آريزونا (جايى كه تقريبا شرايط كوير ايران را داراست) تعليمات پيچيده و فشرده اى را به كماندوهاى خود داده بود و از پيچيده ترين تكنيك هاى نظامى اعم از تسليحات نظامى و دفاعى تا صنايع مدرن هواپيمايى استفاده كرده و بودجه نامحدودى را براى اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسى امريكا وضع جوى ايران بخصوص منطقه فرود در صحراى طبس را كاملا مورد پيش بينى عملى قرار داده بود و به علت اين كه هواى آن شب مهتابى بود، ورود هر نوع هواى غير مطلوب و وقوع طوفان بعيد به نظر مى رسيده است.

هدف اصلى؛ ساقط نمودن حكومت آيت الله خمينى

قبل از انجام عمليات، ارسال نامه يكى از عوامل وابسته به سازمان هاى جاسوسى به شوراى انقلاب و اعلان خطر در مورد حمله نظامى صورت پذيرفته بود. وى در اين نامه مى نويسد: «هدف از اين نامه افشاى اهداف و نقشه هاى بيشرمانه دولت امريكا و اسراييل عليه ايران است. لازم به يادآورى است كه من اين مطلب را از يك افسر اطلاعات ارتش اسراييل دريافت كرده ام.
شوراى امنيت ملى امريكا سرگرم طرح نقشه اى نظامى به منظور آزادى گروگان هاى سفارت امريكا در تهران مى باشد. بر طبق اين نقشه كه قسمتى از آن در خارج و بخشى از آن در ايران قرار است انجام گيرد، گروه ويژه مشتركى با همكارى سازمان جاسوسى اسراييل به وجود آمده است. در ۲۲ نوامبر ۱۹۷۹ در جلسه مشتركى با شركت غرروايزمن وزير دفاع اسراييل، سفير امريكا در تل آويو و وابسته نظامى امريكا جزييات همكارى اسراييل در اين عمليات روشن گرديد. در اين جلسه تصميم گرفته شد كه از افسران و طراحان برنامه حمله به فرودگاه «انتبه» در اوگاندا از جمله «شيمون پرز» نيز استفاده شود.
افراد اين گروه ويژه، ۸۲ تن از لشكر ويژه هوا- زمين امريكا مى باشند كه هم اكنون در پايگاه فورت براگ تحت آموزش مى باشند و به زودى از طريق آلمان غربى به پايگاه آكروتينى در قبرس و سپس به اسراييل اعزام خواهند گرديد. يك دولت همسايه ايران نيز موافقت نمود كه ايالات متحده از پايگاه هاى نظامى خود و يك پايگاه نظامى به منظور جمع آورى و تهيه اطلاعات استفاده نمايند.
در كنار اين گروه يك دسته شامل افسران سابق ارتش و ساواك ايران نيز به تهران اعزام شده اند تا مكان دقيقى براى گروگان ها پيدا كنند. چندروز پس از اعزام اين گروه، گروه دومى به تهران اعزام مى گردند، تا حمله شبانه به سفارت را براى آزادى گروگان ها رهبرى نمايند.»
در دنباله همين نامه در مورد تلاش هاى ضد انقلابى امريكا مى خوانيم:
«طرحى نيز به منظور ساقط نمودن حكومت آيت الله خمينى كه شامل تضعيف موقعيت ايران و بى اعتبار كردن آيت الله مى باشد به دستور شخص كارتر تحت بررسى است. بدين منظور به سرويس هاى اطلاعاتى امريكا در خاورميانه دستور داده شده كه عمليات و حملات تروريستى را بر عليه ايران آغاز نمايند.»
با توجه به اين اظهارات مى توان به راحتى درك كرد كه كودتاى تيرماه ۵۹ در دنباله طرح حمله نظامى ناموفق به ايران بوده است. اقدام بعدى در داخل كشور براى آماده نمودن زمينه حمله نظامى، جمع آورى توپ ها از حوزه عملياتى امريكا بود. ۳ روز به زمان عمليات مانده، بر طبق تلفنگرامى ۱۰ آتشبار يعنى ۸۰۰ توپ ۲۳ ميليمترى ضد هوايى از شيراز به تهران، مشهد، بابلسر به بهانه اعزام به غرب جمع آورى مى شوند، در حالى كه در انبارهاى نيروى هوايى توپ موجود بود.

چگونگى اجراى توطئه

در شامگاه چهارده ارديبهشت ماه (ساعت ۱۱ شب) ۸ فروند هلى كوپتر سيكيورسكى از ناو هواپيمابر به پرواز درآمدند و به دنبال آن ۶ فروند هواپيماى سى-۱۳۰ از عمان برخاسته وارد حريم هوايى ايران شدند. اين هواپيماها بدون كوچك ترين اشكالى مرزهاى جنوبى ايران را پشت سر گذاشته و وارد حريم هوايى ايران شدند. يك پاسگاه مرزى عبور آنها را گزارش مى دهد ولى به درستى معلوم نشد كه چرا به گزارش وى ترتيب اثر داده نمى شود. در همين جا اضافه مى كنيم در زمان اجراى عمليات حمله، ارتش ايران در آماده باش كامل نظامى به سر مى برد. هواپيماهاى غول پيكر كه قبلا در خاك مصر و عمان مستقر بودند پس از طى مسافتى بيش از ۱۰۰۰ كيلومتر در فضاى هوايى ايران و بدون كوچك ترين مانعى، براى سوختگيرى و احتمالا هماهنگى براى شروع عمليات، در يك فروگاه متروكه كه در جنگ جهانى دوم در نزديكترين رباط خان طبس توسط قواى متفقين ساخته شده بود فرود مى آيند. توطئه گران مجهز به كليه تجهيزات بوده اند، زمان فرود اندكى پس از نيمه شب بوده است. يك اتوبوس مسافربرى از كوره راه نزديك محل عبور مى كند و مزدوران مهاجم از بيم آن كه نقشه پليدشان فاش شود همه مسافران را بازداشت كرده و تصميم گرفتند با خود به گروگان ببرند. هنگامى كه قصد راه اندازى هواپيما را داشتند به روايت شاهدان عينى (مسافران اتوبوس گروگان گرفته شده) دو هواپيما آتش گرفته و دچار انفجار مى شود به دنبال اختلالات پديد آمده و به خصوص حوادثى كه در طى مسير حركت براى هلى كوپتر به وجود مى آيد عمليات به دستور ستاد فرماندهى متوقف مى شود. تعدادى از هلى كوپترها دچار طوفان شن مى شوند و قادر به پرواز نمى گردند و ۹ نفر يا تعداد بيشترى از مزدوران كه سرنشينان دو هواپيماى منفجر شده بودند، جان خود را از دست مى دهند و بالاخره ساعت ۵/۴ صبح مهاجمين از خاك ايران خارج مى شوند و مسافران را به حال خود رها مى كنند.
طرح عمليات گسترده نظامى دچار نواقص ديگرى مى شود كه با يارى خدا و الطاف بيكران او سرانجام منجر به شكست كامل آن مى گردد. ما در اينجا براى مزيد اطلاع، خاطرات كارتر را كه در همين زمينه لحظات تاسف بارش را توصيف مى كند مى آوريم: «ساعت ۲۵/۱۰ بامداد به وقت واشنگتن، هواپيماها طبق برنامه برخاستند. ساعت ۱۲ بعد از ظهر: نخستين مطلب اين بود كه دو هلى كوپتر قبل از رسيدن به محل ممكن است مجبور به فرود شوند.
اگر چه پيش بينى وضع هوا خوب بوده است هلى كوپترها دچار طوفان شن شده اند، يك هلى كوپتر به ناو برگشته و ديگرى در صحراى جنوبى رها شده است. ما اين مطلب را زمانى با خبر شديم كه خدمه اين هواپيما نجات پيدا كردند.
پست ايرانى متوجه شده است دو هواپيما در ارتفاع كم بدون چراغ پرواز مى كند. بخش جاسوسى ما بى سيم هاى ايران را كنترل مى كرد.
ساعت ۱۵/۳ بعد از ظهر دو هلى كوپتر بر زمين نشستند. نيروى دريايى، فكر مى كند هلى كوپترهاى ديگر بر زمين نشسته و خدمه هاى آنها را با خود برده اند. بنابراين شش هلى كوپتر در راه است. هلى كوپترها تا نيم ساعت ديگر به صحراى يك مى رسند. هيچ اعلام خطرى از سوى ژاندارمرى صورت نگرفته است.

همه هواپيماهاى سى-۱۳۰ به زمين نشستند.

سه خودرو مشاهده شدند، اين بدبيارى غيرقابل پيش بينى بود. ما چندين هفته اين محل را زير نظر داشتيم و تردد در آن نادر بود.
تقريبا بلافاصله پس از فرود هواپيماها يك اتوبوس پر از مسافر و سپس يك تانكر حامل سوخت و بعدا يك وانت بار به آن نقطه مى رسند. من دستور دادم مسافرين اتوبوس را با هواپيما تا پايان عمليات به مصر ببرند.
ساعت ۱۰/۴ بعد از ظهر: دو هلى كوپتر در حال سوختگيرى هستند.
ساعت ۴۵/۴ دقيقه: براون اطلاع داد به نظر من بايد عمليات را متوقف كنيم. يكى از هلى كوپترها در صحراى يك دچار مشكلى در سيستم هيدروليكى شده است. بنابراين تعداد هلى كوپترهاى مورد لزوم از شش فروند كمتر است. به دنبال اين مساله درخواست تعليق عمليات داده مى شود. پس از آن به بكويت و وات كه فرماندهان عمليات نظامى هستند پيشنهاد تعليق عمليات را به اين علت كه دست كم به شش هلى كوپتر نيازمند است، ارايه مى دهد.
ساعت ۵۷/۴ بعد از ظهر پيشنهاد مورد قبول واقع و عمليات متوقف مى شود.
ساعت ۵۸/۵ بعد از ظهر گزارشى دريافت مى شود مبنى بر اينكه يك هلى كوپتر به يك هواپيماى سى-۱۳۰ برخورد كرده است و تعدادى تلفات به جاى گذاشته است.
«من حالت بيمار گونه اى داشتم. هر ثانيه براى من ساعت ها مى گذشت.»
برژينسكى حالت كارتر را پس از صدور دستور توقف عمليات و عقب نشينى و آتش گرفتن هواپيما و هلى كوپتر امريكا چنين توصيف كرده است:
«وى بعدا سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روى ميز گذاشت. من فوق العاده دلم براى او سوخت. همينطور براى كشورم. ساعت ۱۵/۵ بود كه كارتر خبر ديگرى مبنى بر برخورد يك هلى كوپتر با هواپيماى سى-۱۳۰ و آتش گرفتن آنها از ژنرال جونز دريافت كرد. اين برخورد همراه با تلفات جانى بوده است. كارتر با شنيدن اين خبر به مانند مار زخمى به خود پيچيد و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشكار شد.»

معجزه طبس، از زبان مقامات امريكايى

«در تمام طول راه بازگشت (از طبس) احساس پوچى و پژمردگى مى كردم. آه. آه. ياس بر وجودم سايه افكنده بود. گريه ام گرفت. اين موقعى بود كه نشستم و با تمام وجودم گفتم: يا عيسى مسيح، تو مى دانى كه چه گندى به بار آمده است.
ما واقعا باعث شرمسارى كشور بزرگمان (امريكا) شديم. خودم را بسيار حقير احساس مى كردم. نمى خواستم صحبت كنم، يا هيچ كار ديگرى انجام دهم؛ فقط احساس مى كردم كه ديگر آبرويى باقى نمانده بود.»
مطلب فوق عين مطلبى است كه چارلى بكويت، فرمانده عمليات نافرجام طبس، در كتاب خود به نام «نيروى دلتا» در مورد احساسش هنگام بازگشت از طبس به رشته تحرير درآورده است.
هاميلتون جردن رييس كاركنان كاخ سفيد در كتاب خود به نام «بحران» در رابطه با آنچه در لحظه دريافت خبر برخورد هلى كوپتر و هواپيما در طبس در كاخ سفيد گذشت، مى نويسد: كارتر گوشى را برداشت و گفت: «ديويد (جونز) چه خبر؟»
ما حرف هاى جونز را نمى شنيديم. ولى حالت چهره كارتر و پريدگى رنگ او نشان مى داد كه خبرهاى بدى مى شنود. كارتر لحظه اى چشمانش را بست و در حالى كه به زحمت آب دهانش را قورت مى داد پرسيد: «آيا كسى هم مرده است؟»...
همه ما به دهان او زل زده بوديم. چند ثانيه بعد گفت: «مى فهمم... مى فهمم» و گوشى تلفن را گذاشت، هيچكس سوال نكرد تا اينكه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: «مصيبت تازه اى پيش آمده. يكى از هلى كوپترها به يك هواپيماى سى-۱۳۰ خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفرى هم كشته شده اند...»
هاميلتون جوردن در ادامه مى نويسد:
«تصور اينكه گروهى از داوطلبان نجات گروگان ها، خود جان باخته و در يك بيابان دور در آن سوى دنيا به خاك هلاكت افتاده اند، چون كابوسى بر فكر و روح من سنگينى مى كرد. از اطاق كابينه بيرون آمدم تا كمى در هواى آزاد قسمت جنوبى كاخ قدم بزنم و افكار خودم را منظم كنم، ولى هواى خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع به داخل كاخ برگشتم و به دستشويى خصوصى رييس جمهور رفتم.»
كارتر در مورد لحظه ديدار با سرهنگ بكويت و گريه هر دو مى گويد: «او با چشمان اشك آلود شروع به صحبت كرد و گفت: آقاى رييس جمهور من مى خواهم از طرف خود و اعضاى گروه دلتا به مناسبت عدم موفقيت و انجام اين ماموريت از شما عذرخواهى كنم. من با شنيدن اين حرف به گريه افتادم.»
ماجراى اشغال لانه جاسوسى و حوادث مربوط به آن آنچنان تاثير به سزايى داشت كه كارتر در اين ارتباط مى گويد:
«عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهورى اين كشور بزرگ، نه در شيكاگو يا نيويورك، بلكه در تهران تعيين مى شود!»
به اذن خداوند، حشرات هم به تكليف خود عمل كردند:
نكاتى ديگر از عمليات طبس، از كتاب نيروى دلتا كه نويسنده آن فرمانده عمليات طبس است، نقل مى گردد:
آنها در مسير حركت به سمت ايران در مصر و عمان توقف داشتند و قرار بود شب را در مصر به استراحت بپردازند. اما در مصر با آنچنان هجومى از سوى مگس ها مواجه مى گردند كه خواب را از آنها مى ربايند و اين امر موجب خسته و خواب آلود بودن نيروهاى عملياتى دلتا هنگام عمليات در طبس مى گردد.
بكويت در اين رابطه مى نويسد: «بيرون پايگها منظره اى دلگير و بى پايان در گرماى آسمان بى ابر محو مى شد. مگس ها همه جا بودند و روى هر جنبده اى و هر چيزى مى نشستند و همه سعى مى كردند بخوابند؛ اما با وجود هواى داغ و سوزان و با هيجان ناشى از ماموريت، عده زيادى نتوانستند استراحت كنند.»
هجوم مگس ها به حدى بود كه بكويت در مورد ترك مصر مى نويسد:
«كسى از ترك مصر ناراحت نبود. مگس ها و كثافت با پرواز توسط دو فروند سى ۱۴۱ پشت سر گذارده شد.»
در مورد خواب آلودگى نيروهاى عملياتى دلتا در طبس، يعنى زمانى كه بايد همه در اوج بيدارى باشند، بكويت در مورد يك عضو عمليات كه در داخل هواپيماى سى-۱۳۰ بود مى نويسد: «لحظاتى قبل از برخورد هلى كوپتر به آن (هواپيما) چرت مى زد. هنگام انفجار، وى چرتش پاره شد و به صفى از افرادى كه در حال خروجى از يكى از دريچه هاى هواپيما بودند پيوست. دود و آتش همه جا را فرا گرفته بود. موتورها هنوز كار مى كردند. موتور هلى كوپتر هنوز كار مى كرد و همچنان بدنه هواپيما را مى شكافت و به داخل آن رخنه مى كرد و هواپيما را به شدت تكان مى داد. عضو مزبور ناگهان فكر كرده بود كه هنگام چرت زدن وى، (هواپيماى) سى-۱۳۰ به پرواز درآمده است و اكنون وقت عمليات پرش با چتر است. وقتى نوبت او براى ترك هواپيما رسيد، به طور خودكار وضعيت پرش با چتر را به خود گرفت واقدام به سقوط آزاد كرد و مثل تپه روى زمين پهن شد بعد از آن، همقطارش از او پرسيده بود كه وقتى پريد، بدون چتر چكار مى خواست بكند؟ او جواب داده بود: «نمى دانم. من در آن لحظه فقط فكر مى كردم كه بايد بپرم.»
گزارش هواشناسى در روز عمليات، مساعد بودن هوا را گزارش مى كرد و بكويت كه با هواپيما وارد ايران شده بود، در طبس شاهد هواى صاف بود به طورى كه مى نويسد:
«هوا خنك و صاف بود و ستاره ها به سادگى قابل رويت بودند. نور ماه براى ديدن افرادى كه سى چهل يارد دورتر ايستاده بودند، كافى بود.»
آنها منتظر هلى كوپتر بودند كه بايد يك ربع بعد از آنها وارد طبس مى شدند. ولى از آنها خبرى نمى شود. آنها در حقيقت در مسير حركت از عمان به ايران دچار طوفان شن عظيمى شده بودند. قرار بود ۸ هلى كوپتر به طبس بيايند. ولى در نهايت فقط ۶ هلى كوپتر به طبس رسيدند و دو تاى آنها بر اثر شدت طوفان از ميانه راه به عمان بازگشته بودند.
بكويت درارتباط با گفت و گويش با اولين خلبان هلى كوپترى كه وارد طبس شده بود، مى نويسد:
«چيزهايى كه مى گفت به قدرى تاثرآور بود كه اگر مى توانستيم، هلى كوپتر را در بيابان مى گذاشتيم و با سى-۱۳۰ ها با خانه برمى گشتيم.»
بكويت در رابطه با خلبان دومين هلى كوپتر كه در طبس فرود آمده بود نوشته است:
«او از هلى كوپتر دور شد، زياد و تند صحبت مى كرد و چيزهاى وحشتناكى مى گفت.»
بكويت از قول او نقل مى كند كه:
«من نمى دانم چه كسى در سطح من كارها را اداره مى كند؛ اما اينقدر مى توانم بگويم كه براى لغو اين عمليات بايد همه چيز به دقت مدنظر قرار گيرد. نمى دانيد بر من چه گذشته است. با بدترين طوفان شنى كه تاكنون ديده بودم مواجه شديم. بسيار دشوار بود. پيش خود فكر كردم مطمئن نيستم كه بتوانيم عمليات را انجام دهيم. واقعا مطمئن نيستم كه بتوانيم آن را انجام دهيم.»
در حالى ۸ كه هلى كوپتر براى عمليات پيش بينى شده بود، فقط ۶ هلى كوپتر به طبس رسيده بودند و اين تعداد حداقل هلى كوپترهاى مورد نياز براى موفقيت در عمليات نجات گروگان ها بود. اما يكى از هلى كوپترها نيز اعلام مى كند كه قادر به ترك طبس نيست. ماموريت با ۵ هلى كوپتر ممكن نبود و براساس برنامه هاى از پيش تعيين شده در چنين صورتى چاره اى جز توقف عمليات نداشتند. آنها بايد هلى كوپتر را جا مى گذاشتند و ايران را به سرعت ترك مى كردند. دستور لغو عمليات توسط كارتر صادر مى شود. طوفان شن كار خود را كرده و عمليات با شكست مواجه شده بود ولى اين افتضاح براى امريكا كافى نبود و اراده خداوند متعال در حفاظت از انقلابى كه حضرت امام (ره) رهبرى آن را بر عهده داشت، رسوايى بيشترى را براى امريكا مقرر كرده بود.
خداوند با معجزه «طوفان شن» به يارى حكومت اسلامى آمده بود. شايد «مگس ها» در مصر نيز ماموريت خود را انجام داده و استراحت را از نيروهاى دلتا ربوده بودند. اين دفعه نوبت «تندباد» بود كه ماموريت الهى خويش را انجام دهد. نيروهاى دلتا عمليات فرار را آغاز مى كنند. بكويت با تاكيد بر اينكه «وقتى براى گريه نداشتند» در ارتباط با حادثه بعدى مى نويسد: «در ميان تندباد، يكى از هلى كوپترها را ديدم كه از زمين بلند شد و به سمت چپ كج شد و به آرامى به عقب خزيد. سپس صداى مهيبى بلند شد. صداى انفجار بمب نبود. صداى شكستن نبود، صداى چيزى بود كه با يك ضربه متلاشى شود. يك انفجار بنزين. گلوله آتشين آبى رنگى مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هلى كوپتر سرگرد شافى به سى-۱۳۰ كه در شمالى ترين قسمت ايستاده بود و عنصر آبى را تازه سوار كرده بود، برخورد كرد... شعله هاى آتش تا ارتفاع سيصد، چهارصد پايى مى رسيد. هوا مثل روز روشن بود... در ميان آتش، هلى كوپتر را مى ديدم كه به سمت چپ هواپيما برخورد كرده است.
موش هاى ردى منفجر مى شدند. گردونه هاى آتش در آسمان مى چرخيدند. مثل اين بود كه افراد درون گوى آتش حركت مى كردند.»
حتى مرور كوتاهى بر واقعه طبس و طرح آن و نيز نگاهى به شكست عبرت آموز متجاوزان مى تواند الهى بودن اين انقلاب را به جهانيان نشان دهد، ما در اين رابطه بيشتر نمى گوييم، فقط متذكر مى شويم كه امريكا و ايادى اش پس از اين طرح از پا ننشستند و دست به حركت هاى انتقام جويانه زدند كه حاصل آن كشتار تعدادى از مردم بى گناه كشورمان بود و حتى طرح ضد انقلابى كودتا را پى ريزى كردند كه به لطف خدا در نطفه خفه شد. اين اقدام با اينكه از نظر نظامى و عملياتى بسيار حايز اهميت بود و در صورت موفقيت يكى از اقدامات بزرگ وتاريخى امپرياليسم تلقى مى شد ولى پس از شكست از سوى رسانه هاى امپرياليستى به گونه اى وانمود شد كه از اهميت آن بكاهد، زيرا اگر در آن زمان مردم جهان و مردم امريكا پى به جزييات طرح مى بردند و مى فهميدند كارتر كه مزدورانه دم از حقوق بشر مى زند در حالت صلح به كشورى حمله كرده و به قصد آزادسازى ۵۲ نفر مى خواهد دهها نفر حداقل افراد مستقر در سفارت امريكا را قتل عام بكند، ديگر آبرويى براى آنها باقى نمى ماند.
در اين جا از فرصت استفاده كرده و ياد پاسدار شهيد محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه يزد كه تنها شهيد عمليات تروريستى نظامى امريكا بود را گرامى مى داريم و شكست توطئه هاى ناجوانمردانه امريكا را از خداوند بزرگ خواستاريم.
مسجد شكر

به مناسبت شكست ذلت بار و فراموش نشدنى توطئه نظامى امريكا، در محل سقوط هواپيما و بالگردهاى امريكايى، مسجدى به همت مردم و مسوولين نظام، در حال ساخت است كه به شكرانه اين موهبت الهى- شكست امريكا- و با اشاره رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اى، آن را مسجد شكر نام نهاده اند. باشد تا اين بنا براى هميشه در دل كوير براى نسل هاى آينده باقى بماند و شكر گزار خداوند باشند. خداوند روح پرفتوح امام (ره) و شهيد اين حادثه را با شهداى كربلا محشور فرمايد. ان شاءالله.


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: حكايت ابابيل طبس
زمينه ها و اهداف حمله نظامي آمريکا به طبس
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 1:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
زمينه ها و اهداف حمله نظامي آمريکا به طبس

پيروزي انقلاب اسلامي و تشکيل جمهوري اسلامي بر اساس آموزه هاي اصيل ديني علاوه بر اينکه پارادايم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت را به چالش کشيد ، با تبديل شدن به يك هژموني منطقه‏ي با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نورديدن مرزهي جغرافيايي كشورهي مسلمان ، استراتژى‏هي امنيتي و منافع منطقه‏ي آمريكا را با شکست روبرو ساخت.آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، با پيروزي انقلاب اسلامي سفارت خود را به عنوان پايگاهي بري طراحي و اجري توطئه عليه انقلاب تبديل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي‏توانست در پوشش ديپلماتيك بري شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پي اسلامي انجام دهد، با مرکزيت سفارت به اجرا درآورد.[1] افسران سازمان سيا (CIA) با استفاده از شرايط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ريختگي و نامشخص بودن حوزه مسئوليت‏ها كه نتيجه طبيعي هر انقلابي است، سعي كردند تا با نفوذ در مناطق كليدي و حساس انقلاب اسلامي از تعميق و گسترش هر چه بيشتر آن جلوگيري نمايند. سفارت آمريكا با ايجاد شبكه‏هي جاسوسي و اطلاعاتي در پي آن بود تا با بحران آفريني، تضعيف نيروهي اصيل انقلاب و جايگاه و شخصيت حضرت امام و همچنين ايجاد گسست و شكاف ميان رهبري و نسل جوان، فعال‏ترين و انقلابى‏ترين نيروي جامعه را از رهبري دور كند تا بتواند با تاثير بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابي مردم ايران را آسيب‏پذير نمايد. از اين رو مسئولين سفارت آمريكا در پي آن بودند تا با برقراري ارتباط با مسئولين دولت موقت -که اکثرا ليبرال بودند- راه رسيدن به اهدافشان را تسهيل كنند.[2] آنگونه که اسناد لانه جاسوسي نيز آشکار ساخت كه دولت آمريكا در پي آن بود تا با ايجاد ائتلافي از ليبرال‏هي سياسي، چهره‏هي ديني ميانه‏رو، سكولارها، ملي گرايان و سران ارتشي متمايل به غرب تحت لوي دولت موقت موجبات حذف تدريجي نيروهي وفادار به امام را از صحنه سياسي كشور ايجاد نمايد. [3]
توطئه هاي آمريکا در جهت شکست انقلاب مردم ايران و از سوي ديگر ورود شاه به آمريکا با اجازه كارتر رئيس جمهور اين کشور[4] فصل جديدي را در روابط ايران و آمريكا به وجود آورد كه همراه با افزايش بي اعتمادي و نفرت مردم ايران تا نقطه اوج بود؛ در 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358) تقريبا دو هفته پس از ورود شاه به آمريكا، و سه روز پس از ديدار بازرگان - برژينسكي در الجزاير گروهي از دانشجويان دانشگاههي ايران كه بعدها به «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام‏» معروف شدند به سفارت آمريكا در تهران حمله كردند و 53 آمريكائي را به گروگان گرفتند. اين عمل از طرف حضرت امام مورد تاييد قرار گرفت و ايشان تسخير لانه جاسوسي آمريکا را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ناميدند. تصرف سفارت آمريكا پيامدهاي ناگواري را براي آمريکا به دنبال داشت:
1. شكسته شدن ابهت و حيثيت پوشالي امريكا در سطح جهان و به ويژه منطقه.
2. افشا شدن دخالت پنهان و آشكار آمريكا در حمايت از رژيم ستم شاهي .
3. افشا شدن توطئه هاي گوناگون آمريكا براي براندازي نظام جمهوري اسلامي .
4. رسوايي عناصروابسته ليبرال و گروهكهاي ضدانقلاب و در نهايت شكست دولت موقت و احزاب و گروههاي وابسته به استكبار .
5 . به نمايش درآمدن قدرت و عزت مردم شجاع ايران در صحنه جهاني.
6. به زير سئوال رفتن داعيه رهبري جهاني آمريكا و آشنايي ملتهاي مظلوم جهان با چهره كريه آمريكا و جرات پيدا كردن مستضعفان جهان براي قيام بر عليه منافع آمريكا در سطح جهاني.
7. اشغال سفارت آمريكا در واقع تيرخلاص دولت موقت نيز بود. در نتيجه اين اقدام انقلابي، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همكاري‌هي استراتژيك ايران و ايالات متحده فرو پاشيد. بازرگان دو روز پس از اين حادثه از سمت نخست وزيري استعفا كرد كه بلافاصله توسط امام پذيرفته شد و وظايف دولت موقت به شوري انقلاب، منتقل شد.
اشغال سفارت آمريکا در تهران ، حذف دولت موقت از صحنه جرايي کشور ، تثبيت پايه هاي قدرت و حاکميت انقلابيون مذهبي و استمرار ماجراي گروگان گيري وشكست كوششهي ديپلماتيك و طرحهي آمريكا جهت آزاد سازي جاسوسان خويش ، موجب بحراني بزرگ و اختلاف نظر در دستگاه ديپلماسي آمريکا پيرامون نحوه برخورد با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي گرديد . و در اين ميان شوراي امنيت ملي آمريکابه سرپرستي برژينسکي طرفدار اقدامات قاطع نظامي عليه انقلاب اسلامي شد.[5]
.برژيسکي مي گويد: روز 11 آوريل (22 فروردين ) ماه بوده جيمي کارتر« رئيس جمهور وقت آمريكا » درجلسه اضطراري شوري امنيت ملي گفت ؛ به نظرم امکان خلاصي گروگانها بسيار بعيد به نظر مي رسد و ما بايستي حاکميت خود را اعمال کنيم .[6] كارتر تاکيد مي کند : « من مي خواهم به محض آزاد شدن افرادمان، ايرانيها را تنبيه كنم , واقعا به آنها ضربه زنم ، آنها بايد بدانند كه نمي توانند ما را به بازي بگيرند . » [7] از ديدگاه « مايلز كاپلند »- از دست اندركاران سابق دستگاه اطلاعاتي آمريكا و همكار روزولت در كودتاي 28 مرداد 32 در ايران- نيز « هدف از تهاجم طبس , تنها آزادي گروگانها نبود , بلكه كودتا براي سرنگوني رژيم ايران , هدف اصلي اين عمليات بوده است . » [8]
در واقع آمريکا قصد داشت تا تحت پوشش نجات گروگان ها با استفاده از نيروي کماندويي و عناصر ضد انقلابي در داخل کشور به سفارتخانه و وزارت امور خارجه حمله ور شده و سپس به مراکز حساس دولتي کشور ، از جمله محل سکونت امام يورش برده و با بمباران و سقوط مراکز حساس ، جهت گيري براندازي را عملي سازد .

شرح عمليات پنجه عقاب

شاخصترين تصميم آمريكا در مورد حمله به ايران و آزادي گروگانهاي آمريكايي ، طرح نجات با نام «پنجه عقاب‏» [9] از طرف كارتر[10] بود كه قرار بود در 4 ارديبهشت 59 (24 آوريل 1980) با استفاده ازپيشرفته ترين امکانات نظامي اين کشور و کمک هايكشورهي عربي و همسايه [11]طرفدار آمريكا و گروهي از كماندوهي آمريكايي و عناصر مخالف انقلاب اسلامي به مرحله اجرا در آيد.[12]
در راستي پياده شدن دستور ياد شده ، يک ماه پس از فتح لانه جاسوسي ، نود نفر از کماندوهي امريکايي موسوم به «دلتا» به فرماندهي سرهنگ چارلي بکويث و سرگرد ميدوز به ايالت«آريزونا» ي آمريکا که تقريبا شرايط کويري ايران را دارا بود و نيز در محل هايي که شبيه سفارت آمريکا ساخته شده بود ، اعزام شدند تا آخرين مرحله تمرين و آموزش خود را تحت شرايط موقعيت مشابه ايران بگذرانند.از سوي ديگر گروههي ويژه سري که بري پشتيباني و تدارک وسايل تکميلي طرح ، در نظر گرفته شده بودند، مخفيانه وارد ايران شدند و با گروهکهي ضد انقلاب اسلامي تماس گرفتند.نظاميان آموزش ديده آمريکايي ، در اواخر آذر ماه 1358 عازم کشور مصر شدند و در پايگاهي در نزديکي قاهره استقرار يافتند. [13]
برژينسكي در مورد چگونگي انجام اين عمليات مى‏نويسد:
«طرح عمليات كه پس از هفته‏ها بررسي و تحليل تهيه شده بود جمعا دو روز (از 24 تا 26 آوريل 1980 برابر با 4 تا 6 ارديبهشت 1359) بطول مى‏انجاميد. در شب اول هشت هلي كوپتر و سه هواپيمي سي - 130 در عمق خاك ايران در وسط بيابان فرود مى‏آمدند. هلي كوپترها پس از سوختگيري شبانه به نقطه‏ي در نزديكي تهران پرواز مى‏كردند و تمام روز را در انتظار فرا رسيدن شب در اين نقطه توقف مى‏نمودند. حمله بسوي سفارت كه محل نگاهداري گروگانها بود، در شب دوم با وسايط نقليه‏ي كه قبلا تدارك شده بود انجام مى‏گرفت و يك گروه جداگانه هم بري نجات "بروس لينكن" كاردار سفارت و دو تن از همكارانش به محل وزارت خارجه ايران مى‏رفتند. برنامه دقيقي بري ورود به ساختمان سفارت و آزاد ساختن گروگانها پيش بيني شده بود و گروگان‏ها پس از رهايي و شايد به همراه چند اسير از اشغال كنندگان سفارت به استاديومي[امجديه] كه در نزديكي سفارت قرار داشت منتقل مى‏شدند و به وسيله هلي كوپتر به يك فرودگاه مجاور پرواز مى‏كردند. قرار بود اين فرودگاه شبانه بوسيله يك گروه كماندويي اشغال شود و گروگان‏ها و كماندوها با هواپيماهي مستقر در فرودگاه به پرواز درآيند. تمام مراحل عمليات در تاريكي شب پيش بيني شده بود و با تمرين‏هي مكرر بري اين عمليات بوسيله گروه ورزيده‏ي كه داوطلب انجام اين ماموريت شده بودند، همه ما به نتيجه آن اميدوار بوديم.»[14]
دولت تجاوزگر آمريكا در رابطه با چنين ماءموريتي متجاوز از 5 ماه تمام در صحراهي آريزونا تعليمات پيچيده و فشرده ي را به كماندوهي خود داده بود و از پيچيده ترين تكنيكهي نظامي اعم از تسليحات نظامي و دفاعي تا صنايع مدرن هواپيمايي استفاده كرده و بودجه نامحدودي را بري اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسي آمريكا وضع جوي ايران بخصوص منطقه فرود در صحري طبس ، را كاملا مورد پيش بيني علمي قرار داده بود و به علت اين كه هوي آن شب مهتابي بود، ورود هر نوع هوي غيرمطلوب و وقوع طوفان را بعيد مي دانست.

اصل غافلگيري

امريكايى‏ها به منظور رعايت اصل غافلگيري در عمليات نظامي همچنان تظاهر به تمايل بري حل مسالمت آميز مسئله مى‏نمودند. برژينسكي و هاميلتون جردن در يادداشتهي خويش متذكر مى‏شوند كه در روزهي پيش از آغاز عمليات نجات، مجددا باب مذاكره تازه‏ي را با ايرانى‏ها گشودند تا آنها را اغفال كنند و ايرانى‏ها احتمال ندهند كه امريكا قصد اجري عمليات نظامي را دارد و همزمان به امريكايى‏هي مقيم ايران از طرق مختلفي توصيه مى‏كردند كه ايران را ترك كنند.[15]

شرح ماجرا

سرانجام يک روز پس از اينکه يک گروه جاسوس از صليب سرخ بين الملي در ملاقات با گروگان ها مشخص نمود که تمام گروگان ها در سفارت به سر مي برند ، کارتر در دفتر کارش کلمه رمز «برويد» را که اعلام کننده آغاز حمله بود را صادر کرد .
عمليات در غروب روز پنجشنبه 4 ارديبهشت 58 شروع شد و شش فروند هواپيماي130-c و نود نفر از كماندوهاي آمريكا موسوم به نيروهاي دلتا، از قاهره به ناو هواپيمابر Nimitz در درياي عمان منتقل شدند.
نيمه شب پنجشنبه 4 ارديبهشت ماه مطابق با ساعت 13 به وقت واشنگتن هواپيماهي مذكور و هشت فروند هلي كوپتر نفربر از عرشه ناو هواپيمابر نيميتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع كم و با استفاده از نقاط کور رادار ، راهي ايران شدند.پس از ورود به حريم ايران اسلامي ، يكي از هلي كوپترها در 120 كيلومتري شهر راور كرمان دچار نقص شد و ناگزير فرود آمد. سرنشينان اين هلي كوپتر ديگري منتقل شدند كه پس از طي مسافتي دستگاه هيدروليك اين هلي كوپتر نيز از كار افتاد، اما توانست خود را به نام هواپيمابر نيميتز برساند.
در هر صورت ، شش فروند هواپيمي 130 - C و شش فروند هلي كوپتر در محل مورد نظر واقع در صحري طبس در تاريكي شب فرود آمدند. در حال سوختگيري هلي كوپترها بري اجري مرحله بعدي عمليات ، يكي ديگر از آنها دچار نقص فني شد. با از كار افتادن اين هلي كوپتر، تمام برنامه هي امريكاييها به هم خورد زيرا آنها با محاسباتي كه انجام داده بودند، بري انجام مرحله بعدي عمليات حداقل به شش فروند هلي كوپتر نياز داشتند. موقعيت به ناو نيميتز و از آنجا به كاخ سفيد گزارش شد و از رييس جمهور كسب تكليف شد كارتر دستور توقف عمليات و عقب نشيني را صادر كرد؛ اما سپاه شيطان در چنگال عذاب الهي گرفتار شد. آن هنگام كه آمريكاييها قصد بازگشت كردند توفاني از شن برخاست ، هواپيماها و هلي كوپترهي آمريكايي ، در حال برخاستن از زمين دچار مشكل شدند، يك هواپيما و يك فروند هلي كوپتر با هم برخورد كردند و هر دو آتش گرفتند. در اثر حادثه ، هشت تن از امريكاييها در آتش عذاب الهي سوختند و بقيه پنج فروند هواپيمي 130 - C نيز از خاك ايران اسلامي فرار كردند. برژيسكي حالت كارتر را پس از صدور دستور توقف عمليات و عقب نشيني و آتش گرفتن هواپيما و هلي كوپتر امريكايي چنين توصيف كرده است : «وي بعدا سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روي ميز گذاشت ... با شنيدن اين خبر به مانند مار زخمي به خود پيچيد و آثار درد و نگراني بر تمامي صورت او آشكار شد و به اطرافيانش بد و بي راه مي گفت.»[16]

نقش بني صدر

يکي از ابعاد اين جنايت هماهنگي و همکاري عناصر ليبرال و وابسته به آمريکا در اجراي هرچه دقيق تر اين تجاوز نظامي بود ؛ قبل از شروع عمليات بني صدر توسط فرماندهان نظامي منصوب خود نظير تيمسار شادمهر ، رئيس ستاد مشترک وقت ارتش و تيمسار باقري ، فرمانده وقت نيروي هوايي به پايگاه يکم شکاري دستور جمع آوري سريع توپ هاي 23 ميليمتري ضد هوايي که حريم هوايي فرودگاه و پايگاه را تامين مي کرد ، داد . به نحوي که باند فرودگاه تهران تا روز تهاجم بدون مراقبت بود. مشابه اين دستور به پايگاههاي ديگر ؛ مانند شيراز ، ايستگاه رادار مشهد و...نيز ابلاغ شده بود.
پس از شکست تجاوز طبس نيز ، بلافاصله کارتر طي بيانيه اي که از طريق راديو آمريکا در سراسر جهان پخش گرديد، ضمن اعلام عدم موفقيت اين طرح، اعلام داشت که اسناد طبقه بندي شده "سري" در صحنه عمليات در هلي کوپترها به جاي مانده است. در واقع کارتر با اين کار به بني صدر هشدار داده بود که اسنادي که ارتباط با اين طرح را بر ملا مي سازد، در صحنه عمليات بر جاي مانده و بايد هر چه سريع تر فکري به حال آنها کرد.چند ساعت پس از اين پيام کارتر، به دستور مستقيم بني صدر که در آن زمان فرماندهي کل قوا را نيز بر عهده داشت، بمب افکن هاي ايران، هلي کوپتر هاي در شن مانده و بي دفاع را بمباران کردند!! که در اين حادثه علاوه بر انهدام تجهيزات نظامي پيشرفته و اسناد سري فرمانده سپاه يزد ، محمد منتظر قائم نيز به شهادت رسيد .[17]

بازتاب و پيامدهاي تجاوز نظامي

با شكست تجاوز نظامي آمريکا ، هيچكس در ايران از عمق مسئله آگاه نبود، كسي نمى‏دانست كه چگونه طي هفته‏هي متوالي، دهها سازمان و كارشناس و خبره و جاسوس با استفاده از كاملترين اطلاعات چه طرح پيچيده و دقيقي را مهيا كرده‏اند و چه ترفندهايي محاسبه شده‏ي اتخاذ كرده‏اند. هيچكس نمى‏دانست كه قرار بود پس از خروج گروگانها از ايران عمليات بمباران تاسيسات و مراكز و اقتصادي ايران از سوي امريكا و با استفاده از ناوگانهي جنگي موجود در منطقه به اجرا گذاشته شود. البته خروج گروگانها چنان روحيه‏ي به امريكائيان مى‏داد و آنان را مغرور و سرمست از پيروزي مى‏كرد و متحدين اروپايي اش را به موافقت يا همكاري ترغيب مى‏ساخت و در منطقه ارعاب بوجود مى‏آورد و متقابلا روحيه بخشي از مردم ايران را تضعيف مى‏كرد و دولتهي ارتجاعي منطقه را دلگرم مى‏نمود كه مرحله دوم عمليات با موانع كمتري اجرا مى‏شد، گرچه كسي به دقايق سناريوي امريكايي واقف نبود اما اجمالا مردم ايران ‏دانستند كه با لطف و عنايت الهي خطر بزرگي از بيخ گوش آنها رد شده است.
البته آنچه که آمريکائيها در محاسبات خود در نظر نمي گرفتند؛ علاوه بر اتکاي اين انقلاب به قدرت لايزال الهي ، روحيه و عزم ملي و مذهبي مردم مسلمان و انقلابي ايران بود كه به تازگي از مبارزه با رژيم مقتدر شاه پيروزمند بيرون آمده بودند و اين روحيه همچنان که تا کنون در حوادث مختلف از خرداد سال 1360وشکست راهپيمايي مسلحانه سازمان منافقين تا پيروزي در جنگ تحميلي و...نشان داد ، چنان نيرومند بود كه معلوم نبود اگر نيروي دلتا وارد ايران مى‏شد ديگر قادر به خروج از دام گسترده‏ي در كشور بود يا نه؟ طرح امريكايى‏ها بري اجرا در كشوري با شرايط عادي ايده آل بود اما بري مقابله با كشوري كه در شرايط انقلابي به سر مى‏برد، طرحي كاملا ذهني، خيالپردازانه و غير عملي و مانند مشت بر سندان كوفتن بود.[18]
چندي بعد جنازه آمريكايي‌ها تحويل دولت آمريكا شد و دولت كارتر زيربار انتقادات فراواني كه از در و ديوار مي‌باريد، مراسم استقبال و تدفين باشكوهي ترتيب داد تا «شرافت ملي» لكه دار شده آمريكا را طوري بپوشاند كه ديگر ديده نشود. اما با اين حال بي نتيجه ماندن ديپلماسي كارتر در حل بحران ايران وقتي كه با شكست نظامي در طبس همراه شد، حيات سياسي دولت او را چنان متزلزل ساخت كه پس از چهار سال مجبور به ترك كاخ سفيد شد تا ريگان جمهوري خواه بر جاي او بنشيند. طعم شکست ماجراي طبس براي کارتر آنچنان تلخ
بود که بعدها در مصاحبه با روزنامه کويتي الانبا چنين گفت: « دوران رياست جمهوري من بدترين دوره هاي رياست جمهوري در آمريکا بوده چه در آن زمان دولت آمريکا در دست آيت الله خميني در ايران به گروگان گرفته شد.»[19]
نتيجه ماجراي تهاجم نظامي به طبس ، پيروزي بزرگ ايران و الگو قرار گرفتن آن از سوي کشورهاي جهان سوم و به ويژه کشورهاي اسلامي ، و در مقابل تضعيف موقعيت ابرقدرتي آمريکا در صحنه روابط بين الملل و واماندگي آن در مواجه با انقلاب اسلامي بود . به قول استاد دانشگاه «ويليام و مرى‏» : «در آوريل 1980 (1359) پنجه‏هي خرد شده عقاب آمريكا در كويرهي ايران جا ماند و مدفون شد.» [20]
اين شكست آنقدر عظيم بود كه گويي نيروهاي شيطاني نيز به ياري و مساعدت نيرويي ماورا طبيعت در اين واقعه اعتراف داشتند. بطوري كه وقتي از « هارولد بروان » « وزير دفاع وقت آمريكا چگونگي اين شكست را جويا شدند چنين پاسخ داد : « آيت الله امام خميني (ره ) در بالكن مقر سكونت خود حضور يافت و با هر حركت دست او يك هواپيما به زمين افتاد . » [21]
پيام مهمي که در بازخواني ناکامي توطئه هاي گوناگون دشمنان که از ابتداي انقلاب اسلامي تا کنون بر عليه انقلاب اسلامي داشته اند اين است که تا مادامي که مسئولين نظام اسلامي و مردم در مسير آموزه هاي حيات بخش الهي گام بردارند ؛ امدادهاي غيبي همواره پشت و پناه انقلاب و جمهوري اسلامي بوده و خواهد بود. همانگونه که بنا به گفته امام (ره) آن دانه هاي شن مامور خداوند بودند ، امدادهاي غيبي الهي ، با خنثي کردن توطئه آمريکا، بقا و استمرار انقلاب اسلامي را تضمين کرد.

پي نوشت :

[1] - هادي سجادي پور ، بازخواني روند و پيامدهي تسخير لانه جاسوسي آمريكا ، شريف نيوز ،آبان 1384 .
[2] - ر.ک : جيمي کارتر ، وفاي به عهد ، كتاب خاطرات كارتر ؛ و ر. ک ؛ اميررضا ستوده و حميد كاوياني، بحران 444 روزه تهران، ص20 .
[3] - دكتر بهرام نوازني، الگوهي رفتاري ايالات متحده آمريكا در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 98 .
[4] - james a.bill, (new york :yale university press,1988pp.284 -293 ؛ و ر.ك: هاميلتون جردن، بحران.ترجمه محمود مينا، تهران: نشر نو، 1362.صص 30- 35.
[5] - صادق سليمي بني ، ارمغان دموکراسي ؛ جهت گيري سياست خارجي ايالات متحده آمريکا در قبال جمهوري اسلامي ايران ، قم : دفتر نشر معارف ، 1383 ، ص 266 .
[6] - خبر گزاري مهر ،طبس ؛ شکستي خفت بار در کارنامه شيطان بزرگ ، ۱۳۸۳/۰۲/۰۴ .
[7] - برژينسكي « سقوط شاه , جان گروگانها و منافع ملي » ترجمه منوچهر يزدانيار « تهران . كاوش . 1362 » ص 95 .
[8] - جلويتو كيه زا « هدف , تهران , تهاجم كارتر و وقايع پشت پرده » ترجمه هادي سهرابي « تهران . نشر نو1362 » ص 136 .
[9] - Eagle ClAw
[10] - ر.ک : سايروس ونس و برژنسکي ، توطئه در ايران ، ترجمه محمود مشرقي ، تهران :انتشارات هفته ، 1362 ، 90 .
[11] - كشورهي مصر، عربستان سعودي تركيه ، عمان و پاكستان در طي اين عمليات امكانات خود را در اختيار امريكا قرار داده بودند.
[12] - charle a.beck with & donald knox,delta force. (new york : harcourt bracejovanovich, pp.253 -257
[13] -حادثه طبس , چارلي بكويت , انتشارات اسلامي , تابستان 1367 , ص 8.
[14] - توطئه در ايران، پيشين ، ص 190 .
[15] - اشغال لانه جاسوسي امريكا زمينه‏ها و پيامدها ، مجله حضور ، شماره 8 .
[16] -گروه تحقيق واحد مرکزي خبر صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، شکست بزرگ امريکا در واقعه طبس ، 4/2/1361 ، ص 197 .
[17] - همان ، ص 7 .
[18] - اشغال لانه جاسوسي امريكا زمينه‏ها و پيامدها ، پيشين .
[19] - روزنامه کيهان، 24/2/1363 .
[20] - james a.bill,op.cit,p.301.
[21] - روزنامه جمهوري اسلامي 73/2/5 .

نويسنده : علي رضا محمدي

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: نشریه الکترونیکی پرسمان



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: زمينه ها و اهداف حمله نظامي آمريکا به طبس, حمله نظامي آمريکا به طبس
5خیری که در سکوت نهفته است
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 19:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
5خیری که در سکوت نهفته است

سكوت و سخن هر دو در جای خود خوب و مطلوب و در غیر آن نامطلوب است. پس بایستى سخنان را طبقه‏بندى كرد و در موارد لزوم سخن گفت. در موارد غیرضرورى نیز از سخن باز ایستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدایت كسى یا براى ابراز محبت به همسر و فرزند باشد، بسیار نیكو است..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: 5خیری که در سکوت نهفته است, سکوت نهفته
وقتی خانه ای برای خانواده باش!
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 15:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://s2.picofile.com/file/7713221612/khanevade.jpg
کمتر کسی هست که نام آیت الله محمد تقی بهجت را نشینده باشد؛ بزرگمردی که سخن گفتن درباره اش کار سختی است. سیر و سلوک این عالم ربانی آن قدر معنویت داشت که شاید باورش برای خیلی ها سخت باشد اما برای بستگان و افرادی که رفت و آمد بیشتری با این عارف داشتند. عادی بود چرا که گذر زمان به آنها کمک کرد تا او را به خوبی بشناسند. اما برای ما بیشتر از سیر و سلوک و عرفان این عامل ربانی گفته اند و سبک زندگی ایشان تا حدی مغفول واقع شده است. رفتار و سلوک چنین بزرگانی، همه درس عشق و معرفت است و دانستن ذره ای از آن می تواند راهگشای زندگی باشد..

متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، دين و انديشه
:: برچسب‌ها: وقتی خانه ای برای خانواده باش, آیت الله محمد تقی بهجت, محمد تقی بهجت, بهجت
ديدگاه اسلام درباره رابطه‏ هاي دوستانه ميان دختر و پسر
دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 10:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ديدگاه اسلام درباره رابطه‏ هاي دوستانه ميان دختر و پسر

بنا بر اين نظريه، ارتباط زن با مرد نامحرم، بايد به موارد ضرورت محدود گردد. در نتيجه، در محيط‏هاي اجتماعي نيز تا حد توان، بايد اين برخوردها و ارتباط‏ها كاهش يابد تا زمينه انحراف‏ها و تحريك‏ها به حداقل برسد..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی، دين و انديشه، جوانان
:: برچسب‌ها: ديدگاه اسلام درباره رابطه‏ هاي دوستانه ميان دختر و, ديدگاه اسلام درباره رابطه‏ هاي دوستانه, رابطه دختر و پسر
بازی شیطان با افکار انسان
یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 23:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بازی شیطان با افکار انسان

افكار باطله كه منشأ كارهاى باطل و حرام‏اند گاهى از جانب شیاطین بقلب القاء میشود و گاهى از مردمان ناپاک در هر صورت فقط پناه بردن بخدا از شرّ آنها مصون میدارد.آن كه به سوی افكار پست و پلیدی دعوت می كندشیطان است. كه به آن وسوسه می گوییم..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: بازی شیطان با افکار انسان, بازی شیطان, شیطان, افکار انسان
زندگي امروز با حضرت زهرا(سلام الله عليها)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:18 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 زندگي امروز با حضرت زهرا(سلام الله عليها)

مکتب فاطمه (سلام الله عليها) مکتبي اعجازآميز است. مکتبي است که تمام آثار درخشان پديد آمده از اين مکتب، حيرت آدمي را بر مي انگيزاند. هر بُعد و جنبه اي از حيات فاطمه (سلام الله عليها)که مورد مطالعه قرار مي گيرد، نکته آموزنده و هدايت کننده و شگفت آوري دارد. برکات آن بر همه افراد نازل است و بر امتي که خواستار رهايي است نازل تر. چه بسيارند درس هايي که از زمينه هاي مختلف زندگي فاطمه (سلام الله عليها)حاصل مي شود و مسلمانان با استفاده از آنها، مي توانند راه حيات را براي خود هموار سازند. از مسايل درس آموز حيات فاطمه (سلام الله عليها)، مسأله همسرداري و خانه داري اوست. بناي زندگي ويژه اي که اساس آن مبتني بر اهداف و مقاصد انساني و الهي، انس و صفا، تکميل و تکامل، خلوص و وحدت بوده است و ثمره آن رشد طرفين، توليد نسل و گزينش بر اساس کفويت ايماني و اخلاقي و برتري يکي بر ديگري در رديف افسانه هاست.

خانه فاطمه (سلام الله عليها)
 

نخست از خانه فاطمه (سلام الله عليها)حرف بزنيم، جايي که او و علي (عليه السلام)در آن زندگي کرده اند و گل هاي بوستان خود را در آن پرورش داده اند. تا مدت هاي زياد، آن ها در اطاق اجاره اي زندگي را سرکرده اند که دور از خانه پيامبر بود. بعدها رسول خدا با يکي از صحابه سخن گفت و خانه اجاره اي آن ها را به محلي نزديک تر به خود آورد و سال ها گذشت تا آن ها خود صاحب خانه اي و حجره اي کوچک شدند. اين خانه که در کنار خانه پيامبر بود و بيش از يکي دو متر با آن فاصله نداشت، خانه اي بود کوچک و محقر، فرش آن شامل حصيري بود که تنها نيمي از اطاق را مي پوشاند و نيم ديگر با شن نرم مفروش بود. درب آن يک لنگه اي و معرف فقر اهل خانه. در اين خانه فاطمه (سلام الله عليها)با علي (عليه السلام)هم راز و بهتر بگوييم هم بند و هم سلول بود. از ديدي محلي براي زندگي و مسکن است، از سويي ديگر کارگاهي است براي کارهاي دستي فاطمه (سلام الله عليها) که براي کمک معاش و يا در بسياري از موارد براي خدمت به فقرا و مساکين انجام مي گرفت و از جهتي مرکز آمد و شد ياران علي (عليه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله عليها)، زنان مسأله دار و هدايت خواهي بود.
فاطمه (سلام الله عليها)اين خانه را مدرسه و دانشگاهي ساخته بود، نه تنها براي فرزندان خود، بلکه براي زنان مسلمان که سوالات مذهبي خود را از او مي پرسيدند. آن را کانون مقدسي ساخته بود که اعضاي خانه آن را سنگري دانسته، پناه و سکون خود را درآن جا مي جستند. اين کانون مطمئن ترين محل آرامش و پناه علي (عليه السلام) بود.

اهميت خانه داري
 

فاطمه (سلام الله عليها)از کساني نبود که خانه داري را کاري کوچک بشمرد و يا خانه را به شوق اداره و منصبي ترک گويد و يا آن را محل و مرکزي براي بلند پروازي خود قرار دهد. او به اين نکته آگاه بود که کانون خانوادگي و اداره آن کمتر از اداره يک کشور نيست و حتي پايه کشورداري به حساب مي آيد. و هم مي دانست و از زبان پيامبر شنيده بود که خدمت در خانه و خانه داري داراي اجر و حسنه است، حسنه اي که هيچ کاري از زن با آن برابري نمي کند.
روزي رسول خدا از اصحاب خود پرسيد: زن در چه حالي به خدا نزديک تر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (سلام الله عليها)اين سخن را شنيد و پيام فرستاد: «زن در حالي به خدا نزديک تر است که ملازم خانه باشد و از آن بيرون نشود. »
او مي دانست که خانه سنگر است، پايگاه اجتماعي اعضا است، همانند يک نهاد اجتماعي گران قدر است و کاري براي زن از نظر ارزشمندي معادل خانه داري نيست. بدين سان، هم خود را به خانه داري نهاد و اداره و مديريت آن و نيز تربيت فرزند را در آن به وجهي نيکو پذيرا شد. او در اين راه احساس خجلت و ننگي نداشت و زير بار وظايف آن شانه خالي نمي کرد.
مرکزيت خانه اش در مسير تربيت فرزند، مشاوره و همدلي با علي (عليه السلام)و مهرورزي به اهل خانه بود و حاصل چنين اقدامي، فاطمه (سلام الله عليها) را بيش از پيش محبوب کرد و او را راضي به اين تقسيم کار پيامبر بود که کار درون خانه از آن او و کار بيرون خانه از آن علي (عليه السلام) باشد و خداي را بر اين امر سپاس گزار و شاکر بود.

مسئوليت در خانه
 

او به فرموده رسول گرامي اسلام، رييس خانه بود. کدبانويي مجرب که گويي تمام دوره هاي مديريت خانواده را گذرانده و به وظايف خود نيکو آشنا بود. مسئوليتش سنگين بود، در آن روزگار دشوار؛ آن هم در دوره فقر خاندان پيامبر او بايد به امور زير مي رسيد:
ـ سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانه اي که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال درآنند.
ـ تربيت و اداره و نظافت و سرپرستي فرزندان که آن هم کاري اندک و آسان نيست.
ـ پيشه وري و صنعت گري چون بافتن پيراهن براي فرزندان و يا پشم ريسي براي کمک به معاش.
ـ آسياب کردن گندم يا جو با دستاس که رسول خدا فرموده: «دست فاطمه (سلام الله عليها)در اين راه زخمي شده است. »
ـ آوردن آب از بيرون که در آن روزگار اين هم مشکلي براي فاطمه (سلام الله عليها)بود و خانه ها آب نداشتند.
ـ هدايت و سرپرستي زنان جديدالاسلام که از برکت فاطمه (سلام الله عليها)هدايت مي شدند.
و بالاخره کارهاي ديگري که هر زني بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه مي دوند ولي باز هم کارشان نيمه کاره مي ماند. براي تهيه مختصر غذايي آن هم وقت مي گذراند ولي باز هم مطبوع طبع آن ها قرار نمي گيرد. درک سنگيني مسئوليت او ميسر نيست، مگر آن گاه که آدمي خود در شرايط آن قرار گيرد.

سکون خانه
 

خانه فاطمه (سلام الله عليها)از آن خانه هايي است که خدا خواسته نام او در آن جا بلند گردد و مورد تسبيح و تقديس باشد. طبيعي است که چنين خانه اي نمي تواند مرکز آشفتگي و هرج و مرج باشد. نخستين چيزي که بايد در آن حضور داشته باشد سکون و آرامش است و فاطمه(سلام الله عليها) سعي داشت چنين کند. او مي داند که ترقي و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زيادي مرهون زندگي آرام و ساکن او در محيط خانه است و خانه بايد سنگر آرامش و محل تجديد قوا باشد تا شوهر بنشيند، درست نقشه بکشد و درست طراحي کند و درست تصميم به اجرا و عمل بگيرد. خانه بايد در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتي کرده و مشقات بيرون را از تن به در نمايد.
خانه فاطمه (سلام الله عليها)براي علي(عليه السلام)چنين وضعي داشت. علي (عليه السلام)در کنار زهرا(سلام الله عليها)احساس آرامش مي کرد و حتي هرگاه که از حوادث و مشکلات زندگي به ستوه مي آمد به سنگر خانه پناه مي برد و در آن جا کمي با فاطمه (سلام الله عليها)سخن مي گفت و تجديد قوا مي کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه مي شد و اين امر در سراسر زندگي علي (عليه السلام) وجود داشت، حتي پس از وفات فاطمه (سلام الله عليها) و در سر مزارش.

گرمي و روشنايي کانون
 

فاطمه (سلام الله عليها)در محيط خانه چون ماهي درخشان بود که نور وجودش، کانون خانه و دل علي (سلام الله عليها)را روشن مي کرد. او مصداق اين آيه قرآن بود که : «او روشني بخش خانه بود، ديدارش رنج ها و غصه ها را از دل مي زدود(1)». علي (عليه السلام)خود فرمود: «وقتي به خانه مي آمدم و به زهرا نگاه مي کردم تمام غم و غصه ام زدوده مي شد. (2)»
فاطمه (سلام الله عليها) کانون خانواده را گرم مي داشت، علي (عليه السلام) و فرزندان را دل به اين خوش بود که در کنار فاطمه اند و در آن کانون اند. از ديدي، او چون شمعي بود که پروانه ها را به دور خود جمع کرده، به آن ها گرمي و نور مي داد. خانه اش کانون انس و صفا بود. اعضاي خانه با هم انس و آشتي و معاونتي داشتند و در کمال هم رنگي و صداقت، در سايه ايمان به خدا و رسول و کتاب او زندگي مي کردند. اگر علي (عليه السلام)تصميمي مي گرفت همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله عليها)تصميمي اتخاذ مي کرد ديگر افراد خانه با او همگام مي شدند و بالاخره فاطمه (سلام الله عليها)در گرم داشتن کانون لطف و عنايت به همسر، رحمت و دلسوزي به فرزندان، مصداق حديث پيامبر بود که، خيرنسائکم، الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن(3)و مصداق احاديث ديگر رسول چون عفيفه بودن، شوهر دوست و فرزند دوست بودن و ضمن اين که او خود ملهم به الهامات الهي بود.

اصل ساده زيستي
 

روزي پيامبر وارد منزل فاطمه (سلام الله عليها)شد، دخترش را ديد که روي زمين نشسته با يک دست فرزندش را در آغوش گرفته و با دست ديگر با آسياب دستي گندم ها را آرد مي کند، اشک در چشمان پيامبر حلقه زد و فرمودند: «دخترم، تلخي ها و مشکلات دنيا را به ياد شيريني و سعادت بهشتي بر خود گوارا ساز. »
ساده زيستي و ساده پوشي و زندگي با روح و صفا، سبک و سيره فاطمه (سلام الله عليها)بود و بر دوري گزيدن از اسراف کاري و زندگي در اسارت تجملات اصرار مي ورزيد؛ چرا که زندگي پر زرق و برق و تجملي به جاي اين که انسان را به نيک بختي و آزادي و آزادگي و آرامش خاطر برساند او را به انواع قيد و بندهاي بيهوده گرفتار مي نمايد.

اصل فروتني و مديريت پذيري
 

حضرت فاطمه (سلام الله عليها)در پاسخ درخواستي از سوي حضرت علي (عليه السلام)مي فرمايند: «خانه، خانه توست، زنان همراه مردان هستند و من در هيچ کاري با تو مخالفت نمي کنم. »
با اين که حضرت (سلام الله عليها)در ابعاد گوناگون زندگي ممتاز و هم سنگ اميرمؤمنان بودند و از لحاظ موقعيت معنوي و جايگاه اجتماعي و خانوادگي نيز همانند ايشان بودند. اما نه تنها در قلمرو زندگي به ويژه خانه و خانواده خود را با همتاي خويش هماهنگ و همراه مي کردند، بلکه در شرايط حساس و سرنوشت ساز از ديدگاه و موضع خويش به احترام آن حضرت گذشت مي کردند.

اصل عشق و صميميت در خانواده
 

آن بانوي بزرگوار، در همه ابعاد زندگي، به ويژه در زندگي مشترک الهام بخش و در رابطه با حقوق ديگران، سيره اش وفا و وفاداري بود. چرا که ايشان رهروان خويش را بر اين انديشه رهنمون مي کردند که وقتي ميان دو جوان پيمان زندگي مشترک بسته مي شود، زندگي انفرادي آنان به يک زندگي اجتماعي تبديل مي گردد و امضاي اين پيمان مقدس و انساني بدان مفهوم است که آن دو انسان با هم پيوند مي بندند تا پايان زندگي يار و ياور و وفادار يکديگر و رفيق راه هم باشند. خود حضرت نيز در اين رابطه مي فرمايند: «اي پسر عمو! از روزي که با تو زندگي کرده ام نه به تو دروغي گفته و نه خيانتي کرده و نه با تو مخالفتي ورزيده ام. »

اصل همسرداري
 

حضرت فاطمه (سلام الله عليها)مي فرمايند: «واي به حال زني که شوهرش را خشمگين کند و خوشا به حال کسي که همسرش از او خشنود باشد. »سيره فاطمه (سلام الله عليها)در زندگي مشترک، رعايت دقيق و ظريف حقوق و حرمت همتاي زندگيش بود. از اين رو کسي که انتظار دارد حقوق و حرمت او از سوي ديگران رعايت گردد و شخصيت و کرامت او گرامي داشته شود، خود بايد حقوق و حرمت ديگران را پاس دارد.

اصل برنامه ريزي در خانواده
 

حضرت فاطمه (سلام الله عليها)سمبل نظم و انضباط، نمونه ظرافت، دقت و تدبير بود. ايشان بر اين باور بود که دينداري و دين باوري راستين، پاي بست بودن به حساب و کتاب، قانون و مقررات و داشتن نظم و برنامه در زندگي مي باشد.

اصل همکاري و کمک کاري
 

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در تنگنا، خستگي و دشواري زندگي بود، ولي چنان نبود که شوهري خودخواه و تن پرور داشته باشد که اين همه کارها و تلاش ها را وظيفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه، علي(عليه السلام) چنين مردي نبود. او در کار و تلاش مردانه اش کمتر از فاطمه (سلام الله عليها)نبود. چه بسيار از کارهاي خانه را او انجام مي داد. حتي با فاطمه (سلام الله عليها)مي نشست و گندم آسياب مي کرد و حتي در مواردي نان مي پخت، رسيدگي به امور بيرون، تهيه نان براي چنان خانواده اي با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالي مشروع، آب کشي براي مزرعه و درختان، کار فردي براي آبياري درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگيري از بينوايان، بردن نان و آذوقه براي دردمندان، عبادت رسمي و حضور در عرصه هاي سياسي خود کاري بس وسيع و پردغدغه بود. در عين حال هرآنگاه که از کار روزمره فارغ مي شد و به خانه مي آمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله عليها)مي شتافت. اصلاً يکي از عوامل شادابي و تکامل خانواده ها تعيين حدود مسئوليت افراد در خانواده است. با تقسيم کار، عدالت اجتماعي در محيط کوچک خانواده سعادت مي آفريند. تفاهم و تعاون دو اصل لازم اخلاقي در تشکيل و پايداري سالم نظام خانوادگي است.
از ديدگاه اسلام مرد حق ندارد همسر خويش را به چشم يک خدمتکار بنگرد و کارهاي خانه را وظيفه واجب او بداند. اين صفا، ايثار، صميميت، رأفت و عطوفت زن است که زمينه پذيرش کارهاي طاقت فرسايي، چون: خانه داري، فرزندداري و همسرداري را پديد مي آورد. از اين رو اسلام مرد را موظف مي کند که همچون گلي پربها از همسر خويش مراقبت کند.
اما گذشته از اين صحبت ها، آيا من و شماي مادر و همسر که امروز کار و فعاليت در اجتماع و جامعه، جزء جدايي ناپذير زندگي مان شده، چقدر به خانه و همسر و فرزندانمان مي رسيم. اگر واقعاً درجه اهميت و اولي را به خانه داري و همسرداري و فرزندپروري که وظيفه اصلي ماست داده ايم و به کار بيرون مان هم مي پردازيم که عادليم و خوش انصاف و حق هم همين است که همسرمان برتر از يک گل از ما مراقبت و نگهداري و حفاظت نمايد. اما اگر نه، کار خانه را ننگ و عار مي دانيم و فراموش کرده ايم که براي چه ازدواج کرده ايم و قرار نيست فرزنداني بي ادب و بي تربيت تحويل جامعه بدهيم و مي بايست اول به نيازهاي همسر و فرزندانمان که هم حق طبيعي آن هاست و هم به واسطه برآوردن اين نيازها در درجه اول اين خودمان هستيم که به آرامش مي رسيم، لازم است در نظريات و باورهايمان پالايش کنيم و با تفکر و تأمل، به خود برسيم و به زن بودنمان. زني که کرامت و شرافت و بزرگي اش برتر است که از دامن زن، مرد به معراج مي رود...

پي نوشت ها :
 

1 ـ 19/انسان
2 ـ مناقب خوارزمي /ص256.
3 ـ نهج الفصاحه.
 

منابع
1 ـ در مکتب فاطمه (سلام الله عليها)دکتر علي قائمي
2 ـ جامي از زنان کوثر، استاد محمد تقي مصباح يزدي.
3 ـ نهج الحياه.
4 ـ بحارلانوار.
5 ـ بيت الاحزان.
6 ـ دلائل الامامه.
7 ـ فرهنگ فاطمه.
8 ـ سيري در سيره ريحانه پيامبر.
9 ـ بانوي نمونه اسلام.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و14



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: زندگي امروز با حضرت زهرا, سلام الله عليها, زندگي امروز, حضرت زهرا
حضرت زهرا سلام الله عليها از منظر اميرالمومنين عليه السلام
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حضرت زهرا سلام الله عليها از منظر اميرالمومنين عليه السلام


اگر چه بيان عظمت مقام حضرت فاطمه عليها السلام در نزد حضرت علي عليه السلام خود تحقيق مستقلي مي طلبد لکن در اين جا فهرست وار، به ذکر پاره اي از موارد، پرداخته شده تا بيانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش حضرت باشد. توجه به اين نکته نيز در نوشتار زير حائز اهميت است که، ميزان علاقه اميرالمومنين عليه السلام به همسرش الگويي براي همه خانواده هاست.

مباهات حضرت علي به همسرش فاطمه عليها السلام
 

شخصيت بزرگي چون علي عليه السلام به همسرش فاطمه عليها السلام افتخار مي کند و همسري با او را براي خود فضيلت و ملاک برتري بر ديگران و شايستگي پذيرش مسئوليت هاي سنگيني چون رهبري جهان اسلام مي داند. برخي از موارد که حضرت براي اثبات حقانيت خود به داشتن همسري فاطمه عليها السلام استناد فرموده اند عبارت است از:
* در پاسخ نامه اي به معاويه از جمله فضيلت ها و امتيازهايي که حضرت به آن اشاره مي فرمايند اين است که «بهترين زنان جهان از ماست و حماله الحطب و هيزم کش دوزخيان از شماست».(1)
*در جريان شوراي شش نفره که خليفه دوم براي جانشيني تعيين کرده بود حضرت خطاب به ساير اعضا فرمود: «آيا در بين شما به جز من کسي هست که همسرش بانوي زنان جهان باشد؟» همگي پاسخ دادند: نه.(2)
*حضرت علي عليه السلام در ضمن پاسخ به نامه معاويه مي نويسد: «دختر پيامبر صلي الله عليه وآله همسر من است، نوادگان حضرت احمد صلي الله عليه وآله همسر من است، نوادگان حضرت احمد صلي الله عليه و آله فرزندان من از فاطمه عليه السلام هستند، کدام يک از شما سهم و بهره اي چون من دارا هستيد».(3)
*در جريان سقيفه حضرت ضمن برشمردن فضايل و کمالات خويش و اين که بايد بعد از پيامبر، او رهبري و هدايت جامعه اسلامي را عهده دار شود به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند مي دهم! آيا آن کس که رسول خدا او را براي همسري دخترش برگزيد و فرمود خداوند او را به همسري تو [علي] درآورد من هستم يا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستي.(4)

فاطمه رکن علي است
 

از مقامات ممتازي که مخصوص پيامبر صلي الله عليه و آله و حضرت فاطمه عليها السلام مي باشد رکن بودن براي علي است. در حديثي مي خوانيم پيامبر صلي الله عليه وآله به حضرت علي عليه السلام فرمودند: «سلام الله عليک يا ابا الريحانتين فعن قليل ينهد رکناک»(5)
چه تعبير لطيف و زيبايي! همان تعبير حضرت علي عليه السلام در مورد زن که فرمودند زن ريحانه است. پيامبر نيز فرمودند: «سلام بر تو اي پدر دو گل [زينب و ام کلثوم]. به زودي دو رکن تو از دست مي روند».
علي عليه السلام بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند: «اين يکي از دو رکن بود» و بعد از شهادت حضرت زهرا عليها السلام فرمودند: «اين رکن ديگر است».

مددکار اطاعت الهي
 

انبياء و پيشوايان معصوم، تنها راه سعادت و خوشبختي انسان ها را پيروي از دستورات الهي مي دانستند و از اين رو بهترين همکار و دوست براي آنان کسي بود که در اين راستا به آنها کمک کند.
مي خوانيم علي عليه السلام در پاسخ پيامبر که سوال کردند: «همسرت را چگونه يافتي؟» گفتند: «بهترين ياور در راه اطاعت از خداوند». (6)

تمسک علي عليه السلام به کلام زهرا عليها السلام
 

حضرت در حديث اربع مائه بعد از اين که فرمودند در مراسم تجهيز مرده ها گفتار خوب داشته باشيد چنين ادامه دادند: «فان فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله لما قبض ابوها ساعدتها جميع بنات بني هاشم فقالت دعوا التعداد و عليکم بالدعاء» حضرت زهرا عليها السلام بعد از ارتحال رسول اکرم صلي الله عليه و آله به زنان بني هاشم که او را ياري مي کردند و زينت ها را رها کرده و لباس سوگ در بر نموده اند، فرمود: اين حالت را رها کنيد و بر شماست که دعا و نيايش نماييد». (7)
با اين که حضرت علي عليه السلام معصوم بوده و تمام گفته هاي او حجت است، ولي براي تثبيت مطلب به سخن زهرا عليها السلام تمسک مي کند. اين نشانگر عصمت حضرت صديقه طاهره عليها السلام بوده و اين که تمام رفتار، گفتار و نوشتار او حجت است و از اين جهت فرقي بين زن و مرد نيست.

تنها تسلي بخش علي عليه السلام
 

حضرت بعد از شهادت حضرت فاطمه خطاب به ايشان فرمودند: «بمن العزاء يا بنت محمد؟ کنت بک اتعزي ففيم العزاء من بعدک؟* با چه کسي آرامش يابم اي دختر محمد؟ من به وسيله تو تسکين مي يافتم؛ بعد از تو با چه کسي آرامش يابم؟».(8)

غضب خداوند به غضب فاطمه عليها السلام
 

حضرت علي عليه السلام از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل نموده که ايشان فرمودند: «ان الله عزوجل ليغضب لغضب فاطمه و يرضي لرضاها* خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه خشمگين و براي خشنودي و رضايت فاطمه راضي مي شود». (9)

برگزيده پيامبر صلي الله عليه و آله
 

حضرت علي عليه السلام در مصيبت حضرت زهرا عليها السلام خطاب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «قل يا رسول الله عن صفيتک صبري* يعني اين صفيه توست، بانويي که صفوه تو، مصطفي و برگزيده توست رحلت کرده و صبر فقدانش براي من دشوار است».(10)

تکرار مصيبت فقدان پيامبر صلي الله عليه و آله
 

هنگام ارتحال بزرگ بانوي اسلام حضرت فاطمه و بيان وصايا و حلاليت ايشان، حضرت در پاسخ مي گويد: «پناه به خدا، تو داناتر و پرهيزکارتر و گرامي تر و نيکوکارتر از آن هستي که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوري از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولي گريزي از آن نيست. به خدا قسم با رفتنت مصيبت رسول خدا را بر من تازه نمودي، يقيناً مصيبت تو بزرگ است مصيبتي که هيچ چيز و هيچ کس نمي تواند به انسان دلداري دهد و هيچ چيز نمي تواند جايگزين آن شود».(11)

مقدم نمودن خواست فاطمه بر خواست خويش
 

در هنگام وصيت حضرت زهرا عليها السلام در پاسخ امام به ايشان و گريستن هر دو، سپس امام سر مبارک فاطمه عليها السلام را به سينه چسباند و گفت: «هرچه مي خواهي وصيت کن، يقيناً به عهد خود وفا کرده، هرچه فرمان دهي انجام مي دهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خويش مقدم مي دارم.»(12)

پايان شکيبايي علي عليه السلام
 

علي عليه السلام که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حضرت زهرا عليها السلام تأثر و تألم خود را چگونه اظهار مي دارد، تا آن جا که بعد از دفن همسر گراميش در حالي که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پيامبر صلي الله عليه وآله عرضه داشت: «خدا چنين خواست که او زودتر از ديگران به رسول خدا بپيوندد، پس از او شکيبايي من به پايان رسيده و خويشتن داري از دست رفته، اما آن چنان که در جدايي تو صبر کردم در مرگ دخترت نيز جز صبر چاره اي ندارم شکيبايي بر من سخت است. پس از او آسمان و زمين در نظرم زشت مي نمايد و هيچ گاه اندوه دلم نمي گشايد. چشمم بي خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه اي بود که دل را خسته و غصه ام را پيوسته گردانيد و چه زود جمع ما را به پريشاني کشانيد... اگر بيم چيرگي ستمکاران نبود، براي هميشه اين جا [کنار قبر زهرا عليها السلام ] مي ماندم و در اين مصيبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از ديدگانم مي راندم.»(13)

پي نوشت ها :
 

1. بحارالانوار/ ج 41/ ص 151 و 224.
2. نهج البلاغه.
3. احتجاج/ ج 1/ ص 135.
4. همان/ ص 123.
5. ذخائرالعقبي في مناقب ذوي القربي/ ص 56.
6. بحارالانوار/ ج 43/ ص 117.
7. زن در آئينه جمال و جلال/ ص 42.
8. فاطمه الزهرا بهجه قلب مصطفي/ ص 578.
9. کنزالعمال/ ج 12/ ص 111.
10. نهج البلاغه/ فيض الاسلام/ خطبه 193.
11. فاطمه الزهرا من المهد الي اللحد/ ص 610- 609.
12. همان.
13. اصول کافي/ ج 1/ ص 159.
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنابع: فصلنامه پژوهشي و اطلاع رساني نهج البلاغه
  نشريه نسيم وحي شماره 28



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: حضرت زهرا سلام الله عليها از منظر اميرالمومنين علي, اميرالمومنين, حضرت زهرا سلام الله عليها
مقام معنوي زهراي اطهر عليها السلام
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:14 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مقام معنوي زهراي اطهر عليها السلام


شخصيت زهراي اطهر، درابعاد سياسي و اجتماعي و جهادي، شخصيت ممتاز و برجسته يي است؛به طوري که همه ي زنان مبارز و انقلابي و برجسته و سياسي عالم مي توانند از زندگي کوتاه و پر مغز او درس بگيرند . زني که در بيت انقلاب متولّد شد و تمام دوران کودکي را در آغوش پدري گذراند که درحال يک مبارزه ي عظيم جهاني فراموش نشدني بود. آن خانمي که در دوران کودکي، سختيهاي مبارزه ي دوران مکه را چشيد، به شعب ابي طالب برده شد، گرسنگي و سختي و رعب و انواع و اقسام شدتهاي دوران مبارزه ي مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدينه هجرت کرد، همسر مردي شد که تمام زندگيش جهاد في سبيل الله بود و در تمام قريب به يازده سال زندگي مشترک فاطمه ي زهرا و امير المؤمنين عليهما السلام، هيچ سالي، بلکه هيچ نيم سالي نگذشت که اين شوهر، کمر به جهاد في سبيل الله نبسته و به ميدان جنگ نرفته باشد و اين زن بزرگ و فداکار،همسري شايسته ي يک مرد مجاهد و يک سرباز و سردار دايمي ميدان جنگ را نکرده باشد.
پس،زندگي فاطمه ي زهرا عليها السلام، اگر چه کوتاه بود و حدود بيست سال بيشتر طول نکشيد؛اما اين زندگي،ازجهت جهاد و مبارزه وتلاش و کار انقلابي و صبر انقلابي و درس و فراگيري و آموزش به اين و آن و سخنراني و دفاع از نبوّت و امامت و نظام اسلامي، درياي پهناوري از تلاش و مبارزه و کار و در نهايت هم شهادت است.اين، زندگي جهادي فاطمه ي زهراست که بسيارعظيم و فوق العاده و حقيقتاً بي نظير است و يقيناً در ذهن بشر- چه امروز و چه در آينده - يک نقطه ي درخشان و استثنايي است .
مقام معنوي زهراي اطهر،بالاتر از مقام جهادي و اجتماعي اوست
امّا مقام معنوي اين بزرگوار، نسبت به مقام جهادي و انقلابي و اجتماعي او، باز به مراتب بالاتراست .فاطمه ي زهرا عليها السلام به صورت، يک بشر و يک زن، آن هم زني جوان است،اما در معنا ، يک حقيقت عظيم و يک نور درخشان الهي و يک بنده ي صالح و يک انسان ممتاز و برگزيده است . کسي است که رسول اکرم به امير المؤمنين عليهما السلام فرمود :« يا علي .. انت قائد المؤمنين الي الجنّة ... و فاطمة قد اقبلت يوم القيامة... تقود مؤمنات امّتي الي الجنّة»(1)
يعني در روز قيامت، اميرالمؤمنين عليه السلام مردان مؤمن را و فاطمه ي زهرا عليها السلام زنان مؤمن را به بهشت الهي راهنمايي مي کنند. او، عدل و همپايه و همسنگ اميرالمؤمنين است . آن کسي که وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، هزاران فرشته ي مقرّب خدا، به او خطاب و سلام مي کردند و تهنيت مي گفتند و همان سخني را بيان مي کردند که فرشتگان، قبلاً به مريم اطهر گفته بودند؛عرض مي کردند :« يا فاطمة انّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علي نساء العالمين »(2) اين مقام معنوي فاطمه ي زهراست.
زني ،آن هم در سنين جواني، از لحاظ مقام معنوي به جايي مي رسد که بنابر آنچه که در بعضي از روايات است، فرشتگان با او سخن مي گويند و حقايق را به او ارايه مي دهند . محدّثه است؛يعني کسي است که فرشتگان با او حديث مي کنند و حرف مي زنند .اين مقام معنوي و ميدان وسيع و قلّه ي رفيع، درمقابل همه ي زنهاي آفرينش و عالم است. فاطمه ي زهرا عليها السلام در قلّه ي اين بلنداي عظيم ايستاده و به همه زنان عالم خطاب مي کند و آنها را به پيمودن اين راه دعوت مي نمايد .
فاطمه عليها السلام، نمونه و اسوه ي زنان
آنهايي که درطول تاريخ -چه در جاهليت قديم و چه در جاهليت قرن بيستم - سعي کرده اند که زن را تحقير و کوچک کنند و او را دلبسته به همين زخارف و زينتهاي ظاهري معرفي نمايند و پايبند مد و لباس و آرايش و طلا و زيورآلات کنند و وسيله و دست مايه يي براي خوشگذرانيهاي زندگي وانمود نمايند و عملاً دراين راه قدم بردارند، منطق آنها منطقي است که مثل برف و يخ، در مقابل گرماي خورشيد مقام معنوي فاطمه ي زهرا عليها السلام ذوب مي شود و ازبين مي رود .
اسلام، فاطمه - آن عنصر برجسته و ممتاز ملکوتي -را به عنوان نمونه و اسوه ي زن معرفي مي کند. آن، زندگي ظاهري و جهاد مبارزه و دانش و سخنوري و فداکاري و شوهرداري و مادري همسري و مهاجرت و حضور در همه ي ميدانهاي سياسي و نظامي انقلابي و برجستگي همه جانبه ي او که مردهاي بزرگ را در مقابلش به خضوع وادار مي کرد،اين هم مقام معنوي و رکوع و سجود و محراب عبادت و دعا و صحيفه و تضرّع و ذات ملکوتي و درخشندگي عنصر معنوي و همپايه و هموزن و همسنگ اميرالمؤمنين و پيامبر بودن اوست. زن، اين است .الگوي زني که اسلام مي خواهد بسازد،اين است .(3)

پي نوشت ها :
 

1- بحار الانوار ، ج43،ص24.
2- بحار الانوار، ج43،ص24.
3-حديث ولايت، ج3،صص156-158.
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: مقام معنوي زهراي اطهر عليها السلام, مقام معنوي زهرا
شمّه‌ای از اخلاق، صفات و كرامات حضرت فاطمه
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شمّه‌ای از اخلاق، صفات و كرامات حضرت فاطمه


در وصف فاطمه عليهاالسلام

دركتاب "كشفُ الغُمَّةِ في مَعرفةِ الائمَّة، از قول امّ المؤمنين نقل شده است كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله عليه و آله در سيما و شمايل به رسول خدا صلی الله عليه و آله از همه كس شبيه‌تر بود.(1)
از عايشه نقل شده كه می ‌گويد: من كسی را در سخن گفتن شبيه‌تر از فاطمه عليهاالسلام به رسول خدا صلی الله عليه و آله نديدم. چون بر پيامبر صلی الله عليه و آله وارد می ‌شد، آن حضرت دستش را می گرفت، می بوسيد و در كنار خود می نشاند و چون پيامبر صلی الله عليه و آله بر فاطمه عليهاالسلام وارد می شد فاطمه از جا بلند می شد و به استقبال آن حضرت می رفت و پدر را می بوسيد و دستش را می گرفت و در جای خود می نشاند.(2)
و از عايشه نقل شده است كه از فاطمه ياد كرد و گفت: من جز پدرش (پيامبر صلی الله عليه و آله) كسی را راستگوتر از او نديدم. (3)
از جابر نقل شده كه می گويد: هيچ وقت فاطمه را در حال راه رفتن نديدم مگر اين كه به ياد رسول خدا صلی الله عليه و آله افتادم كه گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ متمايل می شد.(4)
از عايشه پرسيدند: چه كسی از همه مردم نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله محبوب‌تر بود؟ گفت: فاطمه. گفتند: ما تنها از مردان می پرسيم؟ گفت: همسر فاطمه.(5)
از مجاهد نقل شده كه می گويد: پيامبر صلی الله عليه و آله از خانه بيرون شد در حالی كه دست فاطمه را گرفته بود. فرمود: "هر كه اين را می شناسد و هر كه نمی شناسد، بداند كه اين فاطمه دختر محمد صلی الله عليه و آله پاره تن من و قلب و روح من است، هر كه او را بيازارد مرا آزرده، و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است."
از ثوبان خادم رسول خدا صلی الله عليه و آله نقل شده كه می گويد: وقتی كه رسول خدا صلی الله عليه و آله مسافرت می كرد، با آخرين كسی كه از اهل خانه خداحافظی می كرد، فاطمه بود و چون از سفر برمی گشت، نخستين كسی را كه ديدن می كرد، فاطمه بود.
از موسی بن جعفر عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش، روايت شده كه گويد: "علی عليه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله عليه و آله بر دخترش فاطمه عليهاالسلام وارد شد و در گردنش گردنبندی مشاهده كرد، صورتش ‍را از او برگرداند، فاطمه عليهاالسلام آن گردنبند را بريد و دور انداخت، رسول خدا صلی الله عليه و آله رو به دخترش كرد، و فرمود: فاطمه! تو از منی، آنگاه فقيری آمد، گردنبند را به او داد سپس رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: خداوند سخت خشمناك است بر كسی كه خون مرا بريزد و مرا با آزردن عترتم بيازارد." (8)

دعا در حق ديگران

جعفر بن محمد بن نقل از پدرش و او از علی بن حسين عليهماالسلام از طريق فاطمه صغري از حسين بن علی عليهما‌السلام به نقل از برادرش حسن بن علی بن ابی طالب عليهماالسلام فرمود: "مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعه‌ای ميان محراب ديدم كه همواره در ركوع و سجود بود تا سپيده صبح دميد و می شنيدم كه مردان و زنان مؤمن را دعا می كرد و آنها را نام می برد و دعای زيادی برای ايشان كرد و برای خودش دعايی نكرد، پس من عرض ‍كردم: مادر چرا همان طوری كه برای ديگران دعا می كنيد برای خودتان دعا نمی كنيد؟ فرمود: پسرم، اول همسايه، سپس خانه." (9)

خشنودي حضرت زهرا عليهاالسلام از شنيدن خبر مرگ

از عايشه نقل شده كه می گويد: وقتی كه رسول خدا صلی الله عليه و آله مريض شد دخترش فاطمه را خواست با او در گوشی صحبتی كرد او گريست سپس با او در گوشی سخنی گفت كه او خنديد. حقيقت حال را از فاطمه جويا شدم، فرمود: اما گريه من به اين علت بود كه حضرت از مرگش خبر داد لذا، من گريه كردم سپس خبر داد كه من نخستين فرد از خاندان او هستم كه به وی ملحق می شوم، از اين رو خنديدم.(10)

درخواست از رسول خدا صلوات الله عليه

در كتاب "مَن لايَحضُرُهُ الفَقيه" آمده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام به مردی از بنی سعد فرمود: "آيا از حال خودم و فاطمه عليهاالسلام تو را آگاه نسازم؟ او در خانه من آنقدر با مشك آب آورد كه بند مشك در سينه‌اش اثر گذاشت و به قدری دستاس كرد كه دستش تاول زد و آنقدر خانه را جارو زد كه جامه‌هايش به رنگ خاك در آمد و آنقدر زير ديگ آتش افروخت كه جامه‌هايش تيره شد و از اين همه كار سخت به زحمت افتاد. به او گفتم اگر خدمت پدرت برسی و از او تقاضای خدمتگزاری بكنی تو را از مشقت اين همه كار باز می دارد. فاطمه عليهاالسلام خدمت پيامبر صلی الله عليه و آله رسيد و چون جمعی را خدمت آن حضرت ديد، شرم كرد و برگشت اما پيامبر صلی الله عليه و آله دانست كه فاطمه عليهاالسلام برای حاجتی آمده است، از اين رو فردای آن روز هنوز ما در بستر بوديم وارد شد. سلام داد، ما ساكت شديم و از اين كه در بستريم خجالت كشيديم. دوباره سلام داد، ما ساكت مانديم، باز هم سلام داد و ما ترسيديم اگر جواب ندهيم برگردد، زيرا روش پيامبر صلی الله عليه و آله چنين بود كه سه مرتبه سلام می داد، اگر اجازه دادند وارد می شد، اگر نه برمی گشت.
از ابن‌عباس به نقل از پيامبر صلی الله عليه و آله آمده است كه فرمود: "يا علی، خداوند فاطمه را به همسری تو در آورد و زمين را مهريه او قرار داد پس هر كس با دشمنی تو روی زمين راه رود، مرتكب حرام شده است."
اين بود كه جواب سلام آن حضرت را داديم و عرض كرديم يا رسول الله وارد شويد. پيامبر صلی الله عليه و آله وارد شد و بالای سر ما نشست و فرمود: فاطمه! ديروز چه حاجتی نزد پدرت داشتی ؟ ترسيدم كه اگر پاسخ ندهيم از جا برخيزد اين بود كه من سر برآوردم و گفتم: يا رسول الله به خدا سوگند من به عرضتان می رسانم، فاطمه به قدری با مشك آب كشيده است كه بند مشك در سينه‌اش اثر گذاشته و به قدری دستاس كرده كه دستش تاول زده و آنقدر خانه را جارو زده كه جامه‌اش به رنگ خاك در آمده و به قدری زير ديگ آتش افروخته كه جامه‌هايش تيره شده است. لذا به او گفتم اگر نزد پدرت بروی و از او تقاضای خدمتكاری بنمايی، تو را از مشقت اين همه كار باز می دارد. پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: آيا نمی خواهيد به شما چيزی را بياموزم كه بهتر از خدمتگزار است؟ هرگاه به خوابگاه رفتيد سی و چهار مرتبه" الله اكبر" و سی و سه مرتبه "سبحان الله" و سی و سه مرتبه "الحمدلله" بگوييد. فاطمه عليهاالسلام با شنيدن اين سخنان سر بر آورد و عرض كرد: من از خدا و رسولش راضی ام، من از خدا و رسولش راضی ‌ام." (12)

آزار فاطمه؛ آزار پيامبر

از مجاهد نقل شده كه می گويد: پيامبر صلی الله عليه و آله از خانه بيرون شد در حالی كه دست فاطمه را گرفته بود. فرمود: "هر كه اين را می شناسد و هر كه نمی شناسد، بداند كه اين فاطمه دختر محمد صلی الله عليه و آله پاره تن من و قلب و روح من است، هر كه او را بيازارد مرا آزرده، و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است." (13)

كفو علي عليه السلام

در كتاب "الفردوس" از پيامبر صلی الله عليه و آله نقل شده است: "اگر علی عليه السلام نبود، برای فاطمه عليهاالسلام همتايی نبود." (14)
و نيز در همان كتاب از ابن‌عباس به نقل از پيامبر صلی الله عليه و آله آمده است كه فرمود: "يا علی، خداوند فاطمه را به همسری تو در آورد و زمين را مهريه او قرار داد پس هر كس با دشمنی تو روی زمين راه رود، مرتكب حرام شده است."(15)
از جعفر بن محمد صلی الله عليه و آله به نقل از پدرش روايت شده كه می گويد: "رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: فاطمه! آيا می دانی برای چه تو را فاطمه ناميدند؟ علی عليه السلام پرسيد: چرا؟ فرمود: چون او و پيروانش از آتش دوزخ بر كنار شده اند."

دعاي رسول خدا در حق علي و فاطمه عليهماالسلام

ابن بابويه ضمن حديث طولانی كه راجع به تزويج اميرالمؤمنين عليه السلام با فاطمه ايراد كرده، آورده است كه پيامبر صلی الله عليه و آله، فاطمه و علي عليهماالسلام را طلبيد، و آنها را در مقابل خود نشاند؛ آنگاه آنها را در آغوش كشيد، عرض كرد: خداوندا! اينها از منند و من از ايشانم، خداوندا چنان كه از من پليدی را برطرف كرده‌ای و مرا پاك و پاكيزه قرار داده‌ای از ايشان نيز پليدی را برطرف كن و آنان را پاك و پاكيزه گردان! سپس فرمود: برخيزيد و به خانه‌تان برويد، خداوند ميان شما الفت افكند و به راه و رفتار شما بركت دهد و وضع معيشت شما را اصلاح كند! و بعد از جا برخاست و با دست خود، در را به روی آنها بست. (16)
ابن‌عباس می گويد: اسماء نقل كرد كه من همچنان به رسول خدا صلی الله عليه و آله می نگريستم، آن حضرت، به خصوص ايشان را دعا می كرد و كسی را در دعای به ايشان شركت نمی داد تا وارد حجره خود شد.(17)
در روايتی آمده است كه فرمود: "خداوند به راه و رفتار شما بركت دهد و شما را متحد سازد و بين دل‌های شما بر اساس ايمان الفت ايجاد كند! امور خانواده‌ات را بر عهده گير! درود بر شما." (18)

اراده خداوند بر پاكي اهل‌بيت عليهم السلام

از نافع بن ابی حمراء نقل شده كه می گويد: رسول خدا صلی الله عليه و آله را هشت ماه تمام می ديدم هر وقت برای نماز صبح از خانه بيرون می آمد از در خانه فاطمه عليهاالسلام می گذشت و می گفت: "درود بر شما، نماز! همانا خداوند اراده فرموده است تا از شما اهل‌بيت، پليدی را بزدايد و شما را پاك و پاكيزه قرار دهد." (19)

خشنودي ملائك

از جابر بن عبدالله روايت شده است كه می گويد: چون رسول خدا صلی الله عليه و آله فاطمه را به همسری علی عليه السلام در آورد، فرمود: "خدای تعالی از بالای عرش دستور اين تزويج را صادر كرد و جبرئيل خطبه عقد را خواند و ميكائيل و اسرافيل با هفتاد هزار فرشته شاهد بودند و خداوند به درخت طوبی وحی كرد كه هر چه دُرّ، ياقوت و مرواريد داری ثنار كن و به حورالعين وحی كرد تا آنها را جمع كنند زيرا آنها به دليل خوشحالی از تزويج فاطمه با علی آن گوهرها را تا روز قيامت به يكديگر هديه می دهند."(20)
از شرحبيل بن سعيد نقل شده كه می گويد: رسول خدا صلی الله عليه و آله در بامداد عروسی فاطمه عليهاالسلام با كاسه‌ای شير بر آن حضرت وارد شد، فرمود: "پدرت فدايت باد! از اين شير بياشام، سپس رو به علی عليه السلام كرد و فرمود: پسر عمويت فدايت باد! شير بنوش." (21)
رسول خدا صلی الله عليه و آله دست مبارك و پاكيزه‌اش را بين شانه‌های علی عليه السلام گذاشت و فشرد و سپس فرمود: يا علی ! اين غذا عوض آن دينار است، اين از جانب خدا پاداش دينار تو است. خداوند هر كه را بخواهد بی حساب روزی می دهد. آنگاه اشك چشم پيامبر صلی الله عليه و آله جاری شد و فرمود: سپاس خدا را كه نخواست شما را از اين دنيا بيرون برد تا اين كه تو را يا علی به منزله زكريا و فاطمه را به منزله مريم دختر عمران قرار دهد."

آفرينش اهل‌بيت عليهم السلام

از علی عليه السلام نقل شده كه می گويد: "شنيدم رسول خدا صلی الله عليه و آله می فرمود: خدای بزرگ من، علی، فاطمه، حسن و حسين را از يك نور آفريده است." (22)

معناي نام "فاطمه" عليهاالسلام

در روايت ديگری از ابوهريره نقل است كه می گويد: فاطمه را از آن جهت فاطمه گفتند كه خداوند دوستانش را از آتش دوزخ بر كنار ساخته است. (23)
از جعفر بن محمد صلی الله عليه و آله به نقل از پدرش روايت شده كه می گويد: "رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: فاطمه! آيا می دانی برای چه تو را فاطمه ناميدند؟ علی عليه السلام پرسيد: چرا؟ فرمود: چون او و پيروانش از آتش دوزخ بر كنار شده اند." (24)
از آن حضرت نقل شده كه گويد: "فاطمه عليهاالسلام در نزد خدای تعالی نُه اسم دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، رضيه، مرضيه، محدثه، و زهرا. فرمود: از آن جهت او را فاطمه گفتند، كه از بدی بريده است، و اگر علی عليه السلام نبود او در روی زمين همتايی نداشت." (25)

معناي نام "زهرا"

از امام باقر عليه السلام پرسيدند كه چرا حضرت فاطمه عليهاالسلام را زهرا ناميدند؟ فرمود: "برای آن كه خدای تعالی آن حضرت را از پرتو عظمت خود آفريد و چون تابيد تمام آسمان‌ها و زمين را به نور خود روشن كرد و چشم فرشتگان خيره گشت و برای خدا به سجده افتادند و عرض كردند: ای خدا و ای مولای ما اين چه نوری است؟ خدا به ايشان وحی كرد، اين قسمتی از نور من است كه در آسمان خود جا داده‌ام و آن را از عظمت خويش آفريده‌ام، آن نور را از صلب پيامبری از پيامبرانم بيرون آوردم و آن پيامبر را بر تمام انبياء برتری دادم و از همان نور، امامانی را به وجود می آورم كه قيام به امر كرده و به حقانيت من هدايت می كنند و پس از پايان گرفتن وحی، آنان را جانشينان خود در زمين قرار می دهم." (26)
از امام باقر عليه السلام پرسيدند كه چرا حضرت فاطمه عليهاالسلام را زهرا ناميدند؟ فرمود: "برای آن كه خدای تعالی آن حضرت را از پرتو عظمت خود آفريد و چون تابيد تمام آسمان‌ها و زمين را به نور خود روشن كرد و چشم فرشتگان خيره گشت و برای خدا به سجده افتادند.

برگزيدگان عالم

از علی عليه السلام نقل شده كه می گويد: "رسول خدا صلی الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود: دخترم! خدای تعالی توجهی به دنيا فرمود، در نتيجه مرا بر مردان جهان برگزيد سپس دوباره عنايتی كرد، همسر تو را بر مردان جهان برگزيد، و نيز سومين بار به دنيا نگريست پس تو را بر زنان جهان برگزيد و بالاخره مرتبه چهارم توجهی فرمود و پسران تو را بر جوانان عالم برگزيد." (27)
درباره معنای قول خدای تعالی: "فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتَابَ عَليه"(بقره/۳۷)؛ سپس آدم از پروردگار خود كلماتی دريافت داشت (و با آنها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت. روايت شده است كه فرمود: "حضرت آدم عليه السلام به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسين از خداوند درخواست كرد." (28)

زنان برگزيده

از پيامبر صلی الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: "بهشت مشتاق چهار تن از زنان است؛ مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر است، و خديجه دختر خويلد كه در دنيا و آخرت همسر پيامبر صلی الله عليه و آله است و فاطمه دختر محمد صلی الله عليه و آله." (29)
در روايت عايشه آمده است: بانوی زنان بهشت چهار زن است: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمد صلی الله عليه و آله، خديجه دختر خويلد و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون. (30)

پي نوشت :

1- كشف الغمه، ص ۱۴۲.
2- همان، ص ۱۳۶.
3- همان، ص ۱۴۲.
4- همان، ص ۱۳۹.
5- همان.
6- كشف الغمه، ص ۱۳۵، از احمد اين حديث را نقل كرده است كه او را در مسند خود ج ۵، ص ۲۷۵ آورده است.
7- همان، ص ۱۴۲.
8- همان، صص ۱۳۵ و ۱۳۶.
9- همان.
10- همان.
11- من لا يحضره الفقيه، ص ۸۸.
12- كشف الغمه، ص ۱۴۰.
13- كتاب الفردوس، ص ۱۴۲.
14- همان.
15- كشف الغمه، ص ۱۴۲.
16- همان.
17- همان، صص ۱۴۲ و ۱۳۷.
18- همان.
19- همان، ص ۱۴۲.
20- همان.
21- همان، ص ۱۳۸.
22- همان، ص ۱۳۹.
23- همان.
24- همان.
25- همان.
26- همان، ص ۱۴۰.
27- همان.
28- همان.
29- همان، ص ۱۳۵.
30- همان، ص ۱۴۱.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: باشگاه اندیشه



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: شمّه‌ای از اخلاق, صفات و كرامات حضرت فاطمه, كرامات حضرت فاطمه, صفات حضرت فاطمه
فاطمه علیها السلام ازنگاه اهل بیت
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
فاطمه علیها السلام ازنگاه اهل بیت

فاطمه از نگاه پیامبر صلوات الله علیه

پیامبر گرامـى اسلام در مـوارد گوناگـون و به مناسبت هاى مختلف و تعبیـرات متفاوت دربـاره مقام و عظمت فاطمه(س) سخـن گفته است. رسول خدا كه خود مربى آن حضرت بـوده و در پرورش جنبه هاى وجـودى فاطمه زهرا(س) بزرگتـریـن نقـش را داشته است، بهتـر از هـر كـس مى تواند در باره او و ویژگیهاى والایش سخـن بگوید. در ایـن قسمت به چنـد گفتار از پیامبـر(ص) در باره فاطمه(س) بسنـده مـى شـود.

فاطمه محور حق و باطل است

در روایات مختلف و به مناسبت هاى گوناگـون از پیامبر(ص) نقل شده است: "ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضـى لرضاها"(1) خداوند به هنگام خشمگین شدن فاطمه خشمگیـن مـى شـود؛ و هنگام خـشنـودى او خـشنود مى گردد. و در برخى روایات چنیـن نقل شده است: "انها بضعه منى یوذینى ما آذاها(2)؛ او پاره تـن من است ، هر که او را آزرده نمـایـد، مـرا آزرده كـرده است". و در بعضـى نقل ها اضافه شـده است: "... و یسرنـى ما سـرها"(3) ؛ آنچه او را شـاد نمـایـد، مـرا شـاد مـى گـردانـد".

او بهترین زنان جهان است

پیامبر گرامى اسلام در مناسبت هاى بسیار فرمود: فاطمه(س) بهتریـن ِ زنان جهان است. روزى على و فاطمه و حسـن و حسین در محضر پیامبر بـودند. رسول خدا فرمود: پروردگارا! تو خود مى دانى اینان اهل بیت و گرامـى تریـن انسان ها نزد مـن هستند. پـس دوست بدار كسانـى كه اینها را دوست مـى دارند. و دشمن بدار كسانـى كه اینان را دشمـن مـى دارند .. . و كمك كـن كسانـى را كه به اینها كمك مـى كننـد و آنان را از هر ناپاكـى، پاك گـردان و آنان را از هـر گناهـى در امان بـدار . آنگاه فرمـود:
یا على! تـو امام امت و جانشیـن مـن هستى، كه مومنان را به سوى بهشت مى كشانى و گـویا مى بینـم دخترم فاطمه در حالى كه بر اسبـى از نـور سـوار است و فـرشتگـان زیادى اطـراف اوینـد، وارد صحنه قیامت مى شود ، و زنان مومـن امتـم را به بهشت سوق مى دهد. پـس هر زنى كه در شبانه روز نماز بخـواند و روزه به جا آورد و حج كند و زكات مالـش را بپردازد و از شوهرش اطاعت كند و بعد از مـن ولایت على را پذیرا باشد، با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت مى شـود. او سرور زنان جهان است. سؤال شد: آیا او سرور زنان ایـن جهان است؟
فرمود: مریم دختر عمران، سرور زنان ایـن جهان است. دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالـم، از اولین و آخـریـن خـواهـد بـود. او در محراب عبادت مى ایستد، در حالـى كه هفتاد هزار فرشته مقرب به وى سلام مـى كنند، و همان طـور كه فرشتگان مریـم را مـورد خطاب قرار مى دادند، او را نیز مـورد خطاب قرار داده و مـى گـویند: " ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علـى نساء العالمیـن " (4)؛ همانا خـداوند تـو را بـرگزید و پاكیزه گـردانیـد و در میان زنان جهان تـو را بـرتـرى داد.(5) سیـدة النساء بـودن آن حضـرت چنان مشهور و معروف بـود كه هیچ مسلمانـى تـوانایـى انكـار آن را نـداشت؛ از ایـن رو امامان معصـوم(ع) و پیروان آنها، در مـوارد گوناگـون از ایـن مـوضـوع بهره مـى جستند و از آن براى اثبات حقانیت علـى(ع) استفاده مـى كردند و مخالفان هـم تـوانایى انكار آن را نداشتند.

آیه تطهیر در باره فاطمه است

انس بـن مالك نقل مى كند: پیامبر گرامى اسلام ، مدت شـش ماه ، در آن هنگام كه براى اقامه نماز صبح از خانه خارج مى شد، چـون به خانه فاطمه مى رسید، مى فرمـود: اى اهل بیت پیامبر! نماز، و آنگاه آیه "انمـا یـریـد الله لیذهب عنكـم الـرجـس اهل البیت و یطهركــم تطهیرا"(6) را قرائت مى كرد.
فاطمه در نگاه علی علیه السلام

مبـاهـات علـى(ع) به همسـرى فـاطمه(س)

حضرت علـى(ع) در مـوارد گوناگـونـى بـراى اثبات حقانیت خـود به داشتـن همسـرى چـون فـاطمه(س) استنـاد مـى كرد؛ از جمله:
1ـ در جریان سقیفه على(ع) ضمـن برشمردن فضایل و كمالات خـویـش و اینكه او بایـد بعد از پیامبر رهبـرى و هـدایت جامعه اسلامـى را عهده دار شود به ابـوبكر فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهـم! آیا آن كسـى كه رسـول خدا او را براى همسرى دخترش برگزید و فرمـود:
خـداوند او را به همسرى تو (علـى) در آورد، مـن هستـم یا تـو؟! ابوبكر پاسخ داد: تو هستى.( 7)
2ـ در جریان شوراى شـش نفره كه به توصیه خلیفه دوم براى انتخاب جانشیـن وى تشكیل شده بـود و حضرت علـى(ع) یكـى از آنان محسـوب مـى شـد، حضرت خطاب به سایر اعضا فرمـود: شما را به خـدا سـوگند مى دهم! آیا در بیـن شما به جز مـن كسى هست كه همسرش بانوى زنان جهان بـاشـد؟ همگـى پـاسخ دادنـد: نه.(8)
3ـ معاویه به علـى(ع) نامه اى مـى نـویسد و براى خـود افتخارها و امتیازهاى علـى(ع) را مـدعى مـى شـود. علـى(ع) در پاسخ،ضمـن رد امتیازهاى بـى اسـاس معاویه، به فضیلتها و امتیازهاى خـود اشاره كرده، مى فرماید: نمى بینى مردمـى از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند كه همگان از فضیلتى برخوردار بـودند، تا آنكه شهید ما ـ حمزه ـ شـربت شهادت نـوشید و به سیدالشهدا ملقب گردیـد، و چـون رسـول خـدا(ص) بر او نماز خـوانـد، به گفتـن هفتاد تكبیر او را مخصـوص گرداند؟! نمى بینى مردمانى در راه خدا دست خـود را دادند و ذخیره ای از فضیلت براى خود نهادند، و چـون یكى از ما را ضربتى رسید و دست وى جدا گردید (جعفر بـن ابى طالب)، طیارش خـواندند كه در بهشت به سـر بـرد و ذوالجناحیـن كه با دو بال پـرید؟! و اگـر نبـود كه خدا خـود ستـودن را نهى كرد، گـوینده (علـى) فضیلتهاى فـراوانـى بـرمـى شمرد كه دلهاى مـومنان با آن آشناست و در گـوش شنـونـدگان خـوش آواست ...

فاطمه(س) در نگاه امام حسن(ع)

امام حسـن(ع) در موارد متعددى راجع به مادر گرامیـش ، سخـن گفته است، از جمله نقل شـده است : مـادرم را دیـدم كه در شب جمعه در محراب عبادت ایستاده و پیـوسته تا هنگامـى كه خـورشید پهنه افق را فرا گرفته بود، مشغول ركـوع و سجـود بـود، و شنیـدم كه براى مردان و زنان باایمان دعا مى كرد و اسامى یكایك آنها را مـى بـرد و براى خویشتـن چیزى از خدا نخـواست. عرض كردم: مادر! چرا همان گـونه كه براى دیگران دعا مى كنى، براى خـود دعا نمى كنى؟
فرمود: فـرزنـدم! اول همسـایه، بعد از آن خـانه . (9)

فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع)

امام حسیـن(ع) در مـوارد متعددى از مـادرش فـاطمه به عظمت یـاد كرده و از اینكه مادرى چـون فاطمه دارد، مباهات مـى كند و آن را از امتیازات و برترى خـود بر دیگران به حساب مـىآورد. در جریان عاشـورا ایـن مـوضـوع به خـوبـى مشـاهـده مـى شود .
در روز عاشورا بعد از شهادت على اصغر، امام حسیـن(ع) بر مركب خویـش سـوار شد و براى جنگ و جهاد حركت كرد و اشعارى خـواند كه مضمونش چنین بود:
... عمر سعد با لشكرى سنگیـن براى ظلم و ستـم به سوى مـن آمده ، نه به جهت كار ناشایستـى كه از من سر زده باشـد. تنها جرم مـن آن است كه به روشنایـى خـورشیـد و ماه (پیامبـر و علـى) افتخار مـى كردم. به علـى که پـس از پیامبر برترین بود و به پیامبر قرشى از طرف پدر و مادر. بهتریـن مخلـوقات ، پدرم بـود و بعد از آن مـادرم. پـس مـن فـرزنـد بهتـریـن انسـانها هستم.

فاطمه(س) در نگاه امام سجاد(ع)

امام سجـاد(ع) نیز در مـواردى از عظمت و مـرتبت فـاطمه(س) سخـن گفته است؛ از جمله:

فراگیرى دعاى فاطمه

امام سجاد(ع) مـى فرماید: در روز عاشـورا، پدرم مرا در حالـى كه خـون از بدنـش مى جـوشید، به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! دعایى را كه مادرم فاطمه زهرا به مـن آمـوخته است و او خـود از رسـول خـدا فـرا گرفته و پیامبـر آن را از جبـرئیل فـرا گـرفته كه به هنگام گرفتارى و نیاز شـدیـد و مشكلـى كه براى وى پیـش مـىآمـد بخواند، از من فرا گیر و بخوان:
"بحق یـس و القرآن الحكیـم و بحق طه و القـرآن العظیـم یا مـن یقدر على حوائج السائلیـن، یا مـن یعلـم ما فى الضمیر، یا منفس عن المكروبین یا مفرج عن المغمـومیـن، یا راحم الشیخ الكبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا مـن لا یحتاج الى التفسیر صلى على محمد و آل محمد." (10)

شفاعت فاطمه برآورده مى شود

امام سجاد(ع) مـى فرماید: آن گاه كه قیامت فرا رسـد ، منادى ، ندا دهد : در ایـن روز، ترس و اندوهى به خـود راه ندهید. هنگامـى كه چنین اعلام شـود، تمام مردم سرها را بلند مـى كننـد و از ایـن عفـو عمومى خـوشحال مى شوند و وقتى گفته شـود: كسانى كه به آیات ما ایمان آوردنـد و مسلمـان شـدنـد،(11) به جز مسلمـانـانـى كه دوستـدار اهل بیت هستند، همگـى سـرها را بزیر اندازنـد. آن گاه اعلام مى شـود: ایـن است فاطمه دخت محمد. او و همراهانـش به سـوى بهشت مى روند: سپـس خداوند فرشته ای خدمت وى مى فرستـد و مـى گـوید:
حاجتت را از مـن بخواه! فاطمه(س) عرضه مى دارد: پروردگارا، حاجت مـن آن است كه مرا و كسانـى كه فرزندان مرا یارى كردنـد، مـورد عفو قرار دهى.(12)

فاطمه(س) در نگاه امام باقر(ع)

از امام باقر(ع) در باره مقام و عظمت حضـرت فاطمه(ع) روایاتـى بسیار نقل شده است از جمله این سخـن امام صادق(ع) نقل مى كند كه جابـر به امام باقر(ع) عرض كرد: اى فـرزنـد رسـول خـدا! مـن به فدایت گردم! درباره فضیلت جده ات فاطمه(س) حدیثى برایم نقل كـن كه هـر گاه آن را بـراى شیعیان نقل كنـم، خـوشحال شـونـد. امام باقر(ع) فرمود: پدرم از جدم و او از رسـول خدا نقل مى كند: چـون روز قیامت فرا مـى رسد، براى پیامبران و انبیاى الهى، منبرهایـى از نـور نصب مـى كننـد كه منبـر مـن از همه بـالاتـر است. آن گاه خداوند فرمان مى دهد: اى محمد! سخنرانى كـن. مـن هم چنان سخنانى مـى گـویـم كه هیچ كدام از پیامبران همانند آن را نشنیده باشند.
آن گاه براى اوصیاء منبرهایى از نـور نصب مى كنند و براى وصى مـن علـى در وسط آن منبره، منبرى نصب مى شـود كه از همه آنها بالاتر است. سپس خداوند فرمان مى دهد:
اى على! خطبه بخـوان و علـى سخنانـى بیان مـى كند كه هیچ كـس از اوصیاء هماننـد آن را نشنیـده بـاشنـد. آن گـاه بـراى فـرزنـدان پیامبران منبرهایى نصب مى شـود و براى دو فرزندم (حسـن و حسیـن) منبرى از نـور نصب مى شود و به آنها گفته مى شـود: سخـن بگـویید.
آنان چنان سخنانـى بر زبان جارى كنند كه هیچ كـدام از فرزنـدان پیـامبـران، همـاننـد آن را نشنیـده بـاشند. آن گـاه جبـرئیل نـدا مـى دهـد: فـاطمه دختـر محمـد كجاست؟ خدیجه دختر خـویلد كجاست؟ مریـم دختر عمران، آسیه دختر مزاحـم، ام كلثـوم مـادر یحیـى كجـاینـد؟ آنـان از جـاى بـرمـى خیزنـــد.
سپـس خـداونـد از اهل محشـر مـى پـرسـد: امروز عظمت از آن كیست؟
محمد و على و حسـن و حسین مى گویند: از خداى یكتاى قهار. آن گاه خداوند مى فرماید: اى اهل محشر! مـن كرامت را براى محمد و على و حسـن و حسین و فاطمه قـرار دادم. سـرها را پاییـن بینـدازیـد و چشمها را فرو بنـدید، چـون فاطمه مـى خـواهد به بهشت برود. سپـس جبرئیل ناقه اى از ناقه هاى بهشتـى مـىآورد و حضـرت فاطمه بـر آن سـوار مى شـود و در حالى كه فرشتگان زیادى او را احاطه كرده اند، وى را به بهشت مىآورند. فاطمه هنگامى كه به نزدیك بهشت مـى رسد، درنگ مى نماید. خـداونـد مـى فرمایـد: درنگ شما براى چیست؟ فرمان دادم كه شما را به بهشت ببرند. فاطمه عرضه مـى دارد: پروردگارا! دوست دارم در چنیـن روزى مقامـم شناخته شـود. خداوند مى فرماید:
اى دختر حبیبـم! برگرد و نظر افكـن و هر كـس را كه دوستى تو یا دوستى یكی از فرزندان تو در دلـش باشد، او را گرفته و وارد بهشت كن.
سپـس امام باقر(ع) فرمـود: به خـدا سـوگند! اى جابر! در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانـش را همانند پرنده اى كه دانه خـوب را از دانه بد جدا مى كند، از بیـن جمعیت جدا مى كند، هنگامى كه شیعیان آن حضرت همراهـش به نزدیك بهشت رسیدند، آنان نیز درنگ مـى كنند.
خداوند مى فرماید: اى دوستان مـن! درنگ شما براى چیست، در حالـى كه فـاطمه در بـاره شمـا شفـاعت كرده است؟
آنان پاسخ مـى دهنـد: دوست داریـم در چنیـن روزى منزلت ما روشـن شـود. خداوند مى فرماید: دوستان مـن! نظر افكنید و هر كـس كه به جهت محبت فاطمه شما را دوست مـى دارد یا شما را مهمانـى كرده یا به شما لباس داده یا شـربت آبـى به شما داده یا در غیاب شما از شمـا دفـاع كـرده، بـرگیـریـد و همـراه خـود به بهشت ببـریـد.
سپـس امام باقر(ع) فرمـود: اى جابر! در آن روز باقـى نمـى مانند مگـر افراد شك كننـده یا كافـر یا منافق (و بقیه از بـركت وجـود فاطمه به بهشت مى روند)!(13)

فاطمه(س) در نگاه امام صادق(ع)

از امـام صـادق(ع) در مقـام و مـرتبت و عظمت مـادرش فــاطمه(س) روایات زیادى نقل شـده كه دو نمـونه ذكر مـى شـود: معرفت او بـر همگان لازم است مرحوم مجلسى در ضمـن روایتى از امام صادق(ع) نقل مـى كنـد: فاطمه صـدیقه كبـرا است. محـور حـركت انسان هاى گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه(س) بـوده است.(14)
روایت دیگری از امام صادق(ع) در ذیل آیه شـریفه"انا انزلناه فـى لیله القـدر"است که مـى فرماید: منظور از "لیله" فاطمه و منظور از "قدر" خداوند است. هر كـس فاطمه را آن گونه كه سزاوار است بشنـاسـد ، " لیلة القـدر" را درك كرده است. (15)

فاطمه(س) در نگاه امام كاظم(ع)

سلیمان بن جعفـر مـى گـویـد: از حضـرت مـوسـى بـن جعفر(ع) شنیدم: در خانه اى كه اسم محمد، على، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، اسـم فاطمه باشد، فقر و تنگدستى وارد نخـواهد شد.(16)
از حضرت موسى بـن جعفر(ع) نقل شده است: همـانـا فـاطمه، صـدیقه و شهیده است . (17)

فاطمه(س) در نگاه امام رضا(ع)

از حضرت علـى بـن مـوسـى الرضا(ع) روایات متعددى در باره مقام و جـایگـاه رفیع حضـرت فـاطمه(س) شده است.
روایت متعددی درباره مقام و جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده است .
اگر علـى(ع) نبـود، همسرى براى فاطمه(س) یافت نمـى شد حضرت امام رضا(ع) از پدران بزرگـوار خـود از علـى(ع) نقل مى كند كه پیامبر به مـن فـرمود: اى علـى! عده اى از بزرگان قـریـش، مرا در مـورد ازدواج فاطمه، سرزنـش كرده و گفتند: فاطمه را از تـو خواستگارى كردیم و موافقت ننمودى و او را به على دادى، به آنها گفتـم: به خدا سوگند! مـن از پیش خود در ایـن باره مخالفت نكردم و به نظر شخصـى او را به ازدواج علـى در نیاوردم، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمـود. جبرئیل بر مـن نازل شده و گفت: اى محمد! خداوند عزوجل مـى فرماید: اگر علـى(ع) را نمـىآفریـدم، براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمیـن یافت نمى شد. (18)

برترى فاطمه(س) بر همگان

همسرى با فاطمه زهرا(س) آنچنان سبب كمال و بـرترى و مباهات است كه امام رضا(ع) از پدر و اجداد گرامیـش نقل مى كند كه پیامبر به علـى(ع) فرمـود: سه فضیلت به تـو داده شد كه به مـن داده نشـده است. على(ع) عرض كرد: چه چیزهایى به مـن داده شده است؟
فرمـود: تو پدرزنى همچون من دارى،كه مـن چنین پدرزنى ندارم، همسرى چون فاطمه به تو داده شده، كه به من داده نشده است، حسـن و حسین به تـو داده شده، كه به مـن داده نشـده است.(19)

فاطمه(س) از منظر امام جواد(ع)

از آن حضرت در باره حضـرت زهـرا(س) روایاتـى نقل شـده كه به دو مورد بسنـده مـى شـود. مـوسـى بـن قاسـم گوید به حضرت جواد عرض كردم: تصمیـم گرفته بودم براى شما و پـدر بزرگـوارت طـواف كنـم. گفتنـد كه به نیابت جانشینان نمى شود طواف كرد. فرمود: هر قدر كه مى توانى طواف كـن، چون ایـن كـار جـایز است.
سه سـال بعد خـدمت آن حضـرت رسیــدم و راجع به طـوافهایى كه براى معصـومان انجام داده بـودم، تـوضیحاتى دادم. سپـس عرض كردم: گاهى از طرف مادرت حضرت فاطمه نیز طـواف كردم و گاهى هـم نكردم. فرمـود: آن را زیاد انجام بده ، زیرا كه برتریـن چیزى است كه بدان عمل مى كنى.(20)

فاطمه(س) به روایت امام هادى(ع)

آن حضـرت در وجه نامگذارى حضـرت صـدیقه طاهـره به"فاطمه" از رسـول خـدا نقل مـى كنـد: دختـرم فاطمه را بـدان جهت "فـاطمه" نامیدند كه خـداوند عزوجل او و دوستانـش را از آتـش جهنـم به دور نگه مى دارد.(21)

فاطمه(س) در نگاه امام عسكرى(ع)

از امام حسـن عسكـرى(ع) نیز روایاتـى دربـاره حضـرت فـاطمه(س) رسیده است.

بهشت درخشان از نور زهرا است

امام حسـن عسكرى(ع) از پدران بزرگـوارش از على(ع) نقل مى كند كه پیامبر(ص) فرمـود: آن هنگام كه خـداونـد آدم و حـوا را آفریـد، آنـان در بهشت به خـود مبـاهـات مـى كـردنـد. آدم به حــوا گفت:
خداوند هیچ مخلـوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمـود: این دو بنـده ام را به فردوس بریـن ببر! زمانـى كه وارد فـردوس شـدنـد، چشمانشان به بانـویـى افتاد كه جامه اى زیبـا از جامه هاى بهشتـى در بر داشت و تاجـى نـورانـى بر سر گذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشـش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهره اش درخشان بـود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبـم جبـرئیل! ایـن بانـو كه از زیبایـى چهره اش بهشت نـورانـى گشته، كیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد، پیامبرى است كه از نسل تـو می باشد كه در آخر الزمان خـواهـد آمـد. گفت: ایـن تاجـى كه بر سر دارد ، چیست؟ پاسخ داد:
شوهرش على بـن ابى طالب است. گفت: این دو گوشواره كه بر دو گوش او است، چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسـن و حسین مى باشند. آدم گفت:
حبیبـم! آیـا اینـان پیـش از مـن آفـریـده شـده اند؟
گفت: بلـى، اینان در علـم مكنـون خداوند چهار هزار سال پیـش از آنكه تـو آفـریـده شـوى، وجـود داشتنـد.(22)

پاداش عالمان

از آن حضرت نقل شده است: زنـى خـدمت حضرت زهرا شرفیاب شده، عرض مى كند: مادر ناتـوانى دارم كه نسبت به مسایل نماز شبهاتى دارد. مـرا فـرستـاده است كه از شمـا بپـرسـم.
حضـرت پاسخ او را داد: مجـددا سـوال دیگـرى مطـرح كـرد كه پاسخ شنید. باز هـم سوالى دیگر تا به ده سـوال رسید و پاسخ گرفت. زن از سؤال هاى ِ بسیار ، شرمنده شده، گفت: بیش از ایـن شما را به زحمت نمـى انـدازم! حضـرت فـرمـود: هـرچه مـى خـواهـى، سـوال كن.
سپـس براى تقویت روحیه وى فرمود: اگر به كسى كارى واگذار كنند، مثلا بار سنگینـى را به او بـدهند كه به ارتفاع بلندى حمل كند و در برابر صـد هزار دینار مزد بـدهند، آیا احساس خستگـى مـى كند؟
زن پاسخ داد: خیر. حضرت فرمود: مـن در مقابل هر پرسشى كه جـواب مـى گـویـم، پاداشـى به مراتب بیشتر از ایـن از خـداونـد دریافت مـى كنـم. پـس سزاوارتر است از جـواب پـرسش ها خسته نشـوم. آنگاه فرمود: از پدرم(ص) شنیدم كه فرمـود: در روز قیامت عالمان شیعه، در پیشگاه خداوند حاضر مى شـوند و به اندازه دانششان و كوششى كه در راه ارشاد بندگان خدا نمـوده اند،به آنان مقام و مرتبه داده مى شـود، به طورى كه به برخى از آنان یك میلیون نور مى دهند.(23)

فاطمه(س) در نگاه حضرت مهدى(عج)

عده اى از شیعیان درباره جانشینـى حضـرت امام حسـن عسكرى(ع) با یكـدیگر اختلاف داشتنـد. در ایـن باره خـدمت حضـرت بقیه الله(عج) نـامه اى نـوشتنـد و جـریـان اختلاف را ذكـر كـردند.
حضرت ضمـن پاسخ به نامه آنها فرمود: " و فى ابنة رسـول الله(ص) لى اسوه حسنه " (24) دختر رسـول خدا (فاطمه) براى مـن سرمشق و الگوى نیكویى است.
حضـرت حجت بـن الحسـن العسكـرى(عج) كه جهان را بـا ظهور و احكام نورانى خـود متحـول مى كند و آنچنان حكـومتى در روى زمیـن تشكیل مـى دهـد كه تا به حال ایجاد نشـده است و عدالت را در تمام كـره زمیـن حاكـم مى گرداند، فاطمه(س) را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حكومتى خود مى داند.
آنچه گذشت جلـوه اى از سخـن معصـومان علیهم السلام در باره عظمت و جایگاه رفیع فاطمه زهرا(س) بـود. به امیـد آنكه مـورد عنایت آن حضرت واقع شـود و در جهان ابدى، ما را مشمول شفاعت خـویـش قرار دهد.

پي نوشت :

1ـ بحار، ج43، ص54.
2ـ اعلام الـورى، فضل بـن حسـن طبرسى، تحقیق موسسه آل البیت قـم، چاپ اول، 1417، ج1، ص294.
3ـ بحـار، ج43، ص،26 / عوالـم العلوم، 1/11، ص148.
4- آل عمران /42.
5- بحـار، 43، ص24،حدیث ،2 منـاقب ابـن شهر آشـوب، ج3، ص360، موسسه انتشاراتى علامه، قم.
6ـ احزاب، 23.
7- بحار،ج29، ص11.
8ـ احتجاج، ، ص321.
9- بحار، ج 43، صص 81-82، حدیث 3.
10- بحار، ج 92، ص 196.
11ـ زخرف، 69.
12ـ عوالـم العلـوم، 1780/2/11 ـ 1779.
13ـ بحـار، ج43، ص64/ عوالم، ج2،ص116.
14ـ همان، ج43، ص105.
15ـ بحار، ج43، ص65، حدیث 580.
16ـ سفینه البحار، ج4، ص295.
17ـ مرآه العقول،ج5، ص315.
18ـ بحار، ج43، ص،92/ مسنـد الامام الـرضا، ج1، ص41، حـدیث 177.
19ـ مسنـد الـرضـا، ج1، ص119، حـدیث 81.
20- كافى، ج4، ص314، حدیث 2.
21ـ همان، ص74.
22ـ لسان المیزان، ج3، ص346.
23ـ همان، ص3، حدیث3.
24ـ همان، ج53، ص180.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: سایت خلیج فارس



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: فاطمه علیها السلام ازنگاه اهل بیت, اهل بیت
وصایای حضرت فاطمه سلام الله علیها
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
وصایای حضرت فاطمه سلام الله علیها

وصایای فاطمه (س) به طور پراکنده و نامنظم در روایات و تواریخ نقل شده است . به جز امیرالمؤمنین (ع) که نامش در وصایای فاطمه(ع) زیاد دیده می شود ، نام این سه بانوی محترمه، یعنی ام ایمن ، اسماء و سلمی همسر ابی رافع نیز در روایات آمده است.
ام ایمن همان بانوی فداکار و با ایمانی است که به صدق مدعای فاطمه شهادت داد و طبق روایات پیغمبر درباره اش فرمود:" او زنی است از اهل بهشت... " ، او در خانه پیغمبر و خدیجه زندگی می کرد و پس از آن نیز به مدینه هجرت کرد و به خانه اسامه رفت و پس از او نیز در خدمت اهل بیت پیغمبر ، انجام وظیفه می کرد.
اسماء بنت عمیس که پس از آنکه شوهرش جعفربن ابیطالب در جنگ مؤته به شهادت رسید به همسری ابوبکر در آمد و این جریان قبل از رحلت رسول خدا (ص) بود.
" سلمی" نیز نام زنی است که خدمتکاری رسول خدا(ص) را می کرد، او کنیز " صفیه " دخترعبدالمطلب بود، و او همان زنی است که قابلگی فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (ص) را به عهده داشت، و همچنین قابله " ابراهیم " فرزند رسول خدا(ص) بوده و در ماجرای وفات فاطمه(ع) نیز در غسل دادن او به علی(ع) و اسماء کمک می کرد. (1)
به هر صورت درباره ام ایمن مطلبی در وصیت نامه نیست جز آنکه در روایات نام او آمده و این که فاطمه (ع) به او وصیت کرد . (2)
در مورد سلمی نیز در چند حدیث آمده که گوید: هنگامی که فاطمه (ع) بیمار شد من از او پرستاری می کردم تا در یکی از روزها که علی(ع) برای انجام کاری ازخانه بیرون رفت و فاطمه (ع) با اینکه حالش خوب بود به من فرمود: مادر! قدری آب غسل برای من حاضر کن . من حاضر کردم و فاطمه برخاسته وغسل کرد ، سپس لباس های نو خود را پوشید و به من دستور داد فرشی برای او در وسط اتاق بیندازم ، روی آن خوابید و پاهای خود را به طرف قبله کشید ، آن گاه دست خود را زیر گونه اش گذارده و فرمود: من اینک از دنیا می روم، بدین ترتیب از دنیا رفت و من علی (ع) را خبر کردم . (3)
درباره اسماء بنت عمیس نیز در پاره ای از روایات آمده که گوید: فاطمه (ع) به من وصیت کرد کسی جز من و علی (ع) او را غسل ندهد، و من نیز هنگام غسل فاطمه طبق وصیتی که کرده بود به علی (ع) کمک کردم و هر دو با هم جنازه را غسل دادیم. (4)
درچند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که اسماء گوید، فاطمه درهنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از این وضعی که درباره حمل جنازه ها مرسوم است ، شرم می کنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روی تخته ای می گذارند و پارچه ای روی آن می اندازند وپستی و بلندی های بدن او برای بیننده آشکار است.
اسماء گوید: به ایشان عرض کردم: من چیزی را که درحبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانت می دهم . سپس چند عدد چوب تر و تختی را آورد و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن را بر کنار تخت بست و چادر روی آن کشید، فاطمه( ع) که آن را دید خوشحال شد و تبسم کرد، اسماء گوید: من از روزی که رسول خدا(ص) از دنیا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پیغبر ندیده بودم. (5)
در روایتی است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه زن از مرد تشخیص داده نمی شود. (6) و در حدیثی است که فرمود:
برای من نیز یک چنین چیزی درست کن، و مرا مستور کن، خدایت از آتش دوزخ مستور دارد.(7)

وصایای حضرت زهرا به حضرت علی علیهما السلام

از جمله کرامات فاطمه علیها سلام که محدثین شیعه و اهل سنت روایت کرده اند این است که وی از مرگ خود خبرداد و روز و وقت آن را تعیین کرد ، چنانکه در روایات پیش از این نیز گذشت و در حدیثی است که وقتی به علی (ع) گفت: هنگام مرگ من رسیده! علی (ع) فرمود: ای دختر پیغمبر، با اینکه وحی از ما قطع شده این خبر را از کجا دانستی ؟
فاطمه پاسخ داد، هم اکنون خواب مختصری مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را دیدم که به من فرمود: امشب نزد ما خواهی بود و من می دانم که او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است. (8)
و در روایتی است که پس از آن به علی (ع) گفت: چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن (9)
و در نقلی هم آمده که فاطمه (ع) وصایای خود را در رقعه ای نوشته و زیر سرش نهاده بود و چون از دنیا رفت، علی (ع) آن رقعه را بیرون آورد و جملات زیر را در آن مشاهده کرد:
" بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله، اوصت وهی تشهد ان لا اله الا الله، وان محمداً عبده و رسوله ، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتیة لا ریب فیها، و ان الله یبعث من فی القبور.
" یا علی انا فاطمة بنت محمد زوجنی الله منک لا کون لک فی الدنیا و الآخرة، انت ولی بی من غیری، حنطنی و غسلنی و کفنی با للیل، و صل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة" (10)
" به نام خدای بخشاینده و مهربان، این است آنچه دختر رسول خدا بدان وصیت می کند، و این وصیت را در حالی می کند که گواهی می دهد معبودی جز خدای یکتا نیست، و گواهی می دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهی می دهد که بهشت حق است، و جهنم حق است، و قیامت خواهد آمد و هیچ گونه شکی در آن نیست، و گواهی می دهد که خدای تعالی هر کس را که در گورهاست مبعوث و زنده خواهد کرد.
ای علی ! منم فاطمه دختر محمد که خدای تعالی مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا وآخرت از آن تو باشم، و تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگران هستی !
کار حنوط ، غسل و کفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن، و کسی را خبر نکن ، تو را به خدا می سپارم ، و بر فرزندان خود تا روز قیامت سلام می رسانم (11)

پي نوشت :

1- اسد الغابة، ج 5، ص 478.
2- بحار الانوار ، ج 43، صص 181 و 204.
3- کشف الغمه ، ج 2، ص 127.
4- بحار الانوار، ج 43، صص 184 و 198/ کشف الغمه ، ج 3، صص 126 و 130.
5- احقاق الحق ، ج 10، ص 474/ بحار الانوار، ج 43، صص 189و 213.
6- کشف الغمه، ج 2، ص 130.
7- بحارالانوار، ج 43، ص 213.
8- همان، ص 179.
9- بحار الانوار، ج 43، صص 192 و 191.
10- همان، ص 214.
11- همان، ص 214.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: سایت خلیج فارس



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: وصایای حضرت فاطمه سلام الله علیها, وصایای حضرت فاطمه
حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني (ره)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني (ره)

هستي شناسي و انسان شناسي امام خميني تحت تاثير انديشه عرفاني قرار دارد.امام خميني نزديكترين قرائت به اسلام حقيقي را، قرائت عارفان اعلام كرده است. به نظر وي هيچ‌يك از طوايف علمي از متكلمين و فلاسفه به اندازه عارفان به فهم دين و زبان دين قائل نشده‌اند. قبل از ورود در موضوع مقاله، فهم اين نكته ضروري است كه امام خميني در آثار كتبي و شفاهي‌اش به حضرت صديقه طاهره (س)، با زاويه ديد عرفان نگريسته‌اند. از طرفي امام چون به عزت اسلامي توجه خاص داشت و خود منظر عزت مسلمين بود، نسبت به مظالمي كه در دنيا نسبت به حقوق زن مي‌شد و بخشي از اين مظالم ناشي از قرائت‌هاي غلط از اسلام شكل گرفته بود، به شدت نسبت به حقوق زن حساس بود. مشاركت زنان مسلمان كه تا قبل از انقلاب مقوله‌اي فراموش شده بود با تهييج امام خميني در انقلاب اسلامي شكل گرفت. شاخص امام خميني در همه بحث‌هاي مربوط به حقوق زنان بر مبناي سيره مبارك حضرت فاطمه (س) و انديشه‌ها و گفتارهاي آن بزرگوار شكل مي‌گرفت. بنابراين به طور كلي حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني در دو قسمت پررنگ است:
1. حوزه عرفان
2. حوزه سياست

الف – مقام عرفاني فاطمه (س)

امام خميني در آثارشان مقام ائمه اطهار (س) را به لحاظ مراتب معنوي و باطني مساوي رسول الله (ص) دانسته‌اند، اگرچه رسول اكرم (ص) در باطن اصل و ائمه (ع) پيرو و به تبع آن حضرت مطرح شده‌اند، اما از آنجا كه "كلهم نور واحد" هستند، ترتب پيامبر (ص) بر حضرت زهرا (س) ترتب زماني است و نه رتبي. به نظر امام خميني رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) قبل از اين عالم، انواري بوده‌اند در ظل عرش، و در انعقاد نطقه و طينت از بقيه مردم امتياز داشته‌اند و مقاماتي دارند الي ماشاءالله، چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض مي‌كند:لو دنوت انمله لاحترقت (هرگاه كمي نزديكتر مي‌شدم، سوخته بودم) يا اين فرمايش كه" ان لنا مع الله حالات لايسعه ملك مقرب و لانبي مرسل" (ما با خدا حالاتي داريم كه نه فرشته مقرب آن را مي‌تواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل"، اين جزء اصول مذهب ماست كه ائمه (ع) چنين مقاماتي دارند... اين مقامات سواي وظيفه حكومت است. (ولايت فقيه ص 53-54(
مطابق اين انديشه‌، اگر حضرت زهرا (س) در زمان پيامبر (ص) مي‌بودند رسالت را بر عهده مي‌گرفتند.
نكته عرفاني ديگري كه امام به تبع از عارفان بزرگوار اسلام در مقام حضرت زهرا (س) به خوبي تحليل كرده‌اند، در تفسير سوره ليله‌القدر است، عارفان در آثارشان نماد روز را به امير‌المومنين(ع) و نماد شب را به حضرت زهرا (س) تطبيق كرده‌اند. روز مظهر ولايت و شب مظهر غيب است.
در روز ماه رمضان تكليف روزه‌داري بر عهده روزه دار است و در شب رمضان، تكليف برداشته مي‌شود. در روايات شيعه، ليله‌القدر را به صديقه طاهره (س) تطبيق نموده‌اند. در حقيقت ليله‌القدر از باطن مبارك فاطمه نازل مي‌شود. به اعتقاد امام خميني دلالت بر آنچه احتمال داديم از حقيقت ليله‌القدر مي‌كند حديث شريف طولاني كه در تفسير برهان از كافي شريف نقل فرموده و در آن حديث است كه نصراني مي‌گفت به حضرت موسي بن جعفر كه تفسير باطن " حم والكتاب المبين انا انزلناه في ليله مباركه اناكنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم" (دخان11-4) چيست، امام فرمود: اما "حم" محمد صلي الله عليه و آله است و اما "كتاب‌ مبين" اميرالمومنين علي است و اما "اليله" فاطمه عليهما‌السلام است. (آداب‌الصلوه،329-330)
نكته عرفاني ديگري كه بارها امام خميني در مورد حضرت صديقه (س) مطرح نموده‌اند، تنزيل جبرئيل در مجلس حضرت فاطمه (س) بوده است. جبرئيل آن‌گونه كه قرآن توصيف فرموده بزرگترين فرشته خداست كه مأمور علم در جهان است. تمام علومي كه در عالم منتشر مي‌شود از خزينه فرشته‌اي به نام جبرئيل نازل مي‌گردد. خداوند از وي به "قوي و امين" تعبير نموده و كفر به جبرئيل را كفر به خدا مي‌داند.
عارفان در تنزيل معاني از عالم غيب سخن عميقي دارند. به نظر عرفا پيامبر صرفا آينه‌اي نبود كه سخن خدا را در خود منعكس كند بلكه نزول و تنزيل رابطه‌اي مستقيم با حقيقت فردي دارد كه بروي وحي نازل مي‌شود. در حقيقت مطابق انديشه‌ عرفاني، پيامبر (ص) به لحاظ قدرت باطني به درجه‌اي بود كه جبرئيل را از مرتبه عقول نازل مي‌كردند و مانند بچه دبستاني بدنيا مي‌آوردند و با وي گفتگو مي‌كند...
بااين مبنا را مي‌توان نزول جبرئيل در محضر حضرت فاطمه (س) را درك كرد. امام خميني ضمن آنكه خود را عاجز از توصيف معنوي حضرت فاطمه (ع) مي‌داند، مي‌گويد: "فقط اكتفا مي‌كنم به يك روايت كه در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق (ع) مي‌فرمايد: فاطمه (س) بعد از پدرش 75 روز زنده بودند در اين دنيا، و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مي‌آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي‌كرد و مسائلي از آينده نقل مي‌كرد. ظاهر روايت اين است كه در اين 75 روز مراد دهاي بوده است، يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غير از طبقه اول از انبياي عظام درباره كسي اين طور وارد شده باشد كه در ظرف 75 روز جبرئيل اين رفت و آمد را داشته است و مسائلي را در آتيه‌اي كه واقع مي‌شده است، مسائل را ذكر كرده است و آنچه كه به ذريه او مي‌رسيده است در آتيه، ذكر كرده است و حضرت امير هم آنها را نوشته است، كاتب وحي بوده است، حضرت امير، همان‌طوري كه كاتب وحي رسول خدا بوده است، كاتب وحي حضرت صديقه در اين 75 روز بوده است. مسأله آمدن جبرئيل براي كسي يك مسئله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي همه كسي مي‌آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي‌خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است، چه ما قائل شويم به اينكه قضيه تنزيل، تنزل جبرئيل، بواسطه روح اعظم خود اين ولي است يا پيغمبر است. او تنزيل مي‌دهد او را وارد مي‌كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، حق تعالي او را مأمور مي‌كند كه برو و اين مسائل را بگو... حتما درباره ائمه هم من نديده‌ام كه وارد شده باشد اين طور كه جبرئيل بر آنها نازل شده باشد، فقط اين است كه براي حضرت زهرا (س) است كه آنكه من ديده‌ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين 75 روز وارد مي‌شده است. در هر صورت من اين قرائت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا (س) ذكر كرده‌اند، با اينكه آنها هم فضايل بزرگي است _ اين فضيلت را من بالاتر از همه مي‌دانم كه براي غير انبيا (عليهم‌السلام) آن هم نه همه انبيا، براي طبقه بالاي انبيا (عليهم‌السلام) و بعضي از اوليايي كه در رتبه آنها هست، براي كس ديگر حاصل نشده، اين از مختصات حضرت صديقه (س) است. (صحيفه نور/ 20ص4-16(

ب- مقام سياسي اجتماعي حضرت فاطمه (س)

امام در حوزه سياست، آراء مهمي دارند. آراء سياسي امام قبل از آنكه در حوزه سياست مطرح شده باشد در مباني عرفاني ايشان طرح گرديده است. امام خميني در كتابهاي عرفاني چه در تفسير "انعمت عليهم" و چه در تفسيري كه از "كوثر" ارائه مي‌دهند، مقام انعمت عليهم را برزخ ميان وحدت و كثرت يعني مقام "ضالين"، "مغضوب عليهم" مي‌دانند و تعبيرشان از "حوض كوثر" تعبيري عرفاني است، حوض كه آب در آن جمع مي‌شود در مظهر وحدت جمعي و "كوثر" اشاره به كثرت دارد.
در روايات است كه سوره كوثر به معناي خير كثير مصداق اتمش حضرت فاطمه (س) است. خداوند از طريق فاطمه (س) و اولاد پاك او بركات را در عالم پراكنده مي‌كند و از قيامت تمام فضليت‌ها در اين حوض تجسم پيدا مي‌كنند.
به اعتقاد امام خميني عينيت دين و سياست، با تفسيري كه از كوثر ارائه مي‌دهند قابل تبيين است. بنابراين فاطمه (س) مظهر اتم رابطه دين و سياست مي‌گردد. از اين معناي بلند عرفاني كه تبيين رابطه دين و سياست را عمق مي‌بخشد بگذريم، براي امام خميني فاطمه (س) مظهر دين سياسي است.
به نظر امام اسلام حقيقي كه اسلام پابرهنگان و اسلام مبارزه فقر و غنا با اشرافيت است، در كوخ كوچك حضرت فاطمه (س) به حد اعلي درجه خود رسيده است. امام بر ساده‌زيستي خانه زهرا (س) تأكيد زيادي مي‌كردند و از خانم‌هاي انقلابي مي‌خواستند كه در دنيا خود را از تعلقات پاك كنند اما مانند زهرا (س) در عرصه‌هاي اجتماعي حضور پيدا كنند، خود را صرفا با ادعيه و زيارات مشغول نكنند.
زن مسلمان حقيقي از نظر مصرف‌گرايي به حداقل قناعت مي‌كند اما از نظر نفع‌بخشي به جامعه حداكثر فايده را به اجتماع مسلمين مي‌رساند. امام در توصيف خانه حضرت زهرا (س) مي‌گويند: حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود، از حجاز تا مصر، آفريقا، و يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهي وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته‌ايم با هم، اين هم ( اشاره به زيرانداز) زير پايش نبود. همين بود كه يك پوست داشتند، به حسب نقل _ يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مي‌خوابيدند و روز روي همين پوست علوفه اشترش را مي‌ريخت پيغمبر هم همين شيوه را داشت، اسلام اين است. (سخنراني مورخ 13/4/52) همين خانه كه تا اين حد ساده بود، از نظر بركات اجتماعي اعجاب‌آور بود. اين خانه كوچك فاطمه سلام‌الله عليها و اين افرادي كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار، پنج نفر بودند بر حسب واقع، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند، خدمتهايي كردند كه ما را و شما را و همه بشريت را به اعجاب آورده است. (18/12/60)
زني كه در حجره‌اي كوچك و محقر، انسانهايي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي مي‌درخشد (25/1/61)
ما يك كوخ چهار-پنج نفري در صدر اسلام داشتيم و آن كوخ فاطمه زهرا (س) است. از اين كوخها هم محقرتر بوده لكن بركات اين چي است؟ اين كوخ‌نشينان در كوخ محقر، در ناحيه معنويات آن قدر در مرتبه بالا بودند كه دست ملكوتيها هم به آن نمي‌رسد و در جنبه‌هاي تربيتي آن قدر بوده است كه هرچه انسان مي‌بيند بركات در بلاد مسلمين هست و خصوصا در مثل بلاد ماها، اينها از بركت آنهاست. (1/1/62)

امام خميني معتقد بودند كه ادعاهاي زنان مسلمان نسبت به دست‌آويز به حبل فاطمه (س) به صرف ادعا صحيح نيست و گوينده آن اگر در مقام عمل به عامل به سيره فاطمه (ص) نباشد، دروغگو خوانده مي‌شود. به نظر امام اگر زنان مسلمان شيعه ايراني، زهد و تقوا و ساده‌زيستي و حق پرستي زهرا را تبعيت نكند. بايد بدانند كه داخل در روز زن نشده‌اند، هر كسي نپذيرفت، اين در روز زن وارد نشده است و در اين شرافت وارد نشده است. (11/12/62)

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: سایت موعود



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: حضرت فاطمه, س, در انديشه امام خميني, ره
فضايل قرآني فاطمه(سلام الله علیها )
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:2 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
فضايل قرآني فاطمه(سلام الله علیها )

فاطمه زهرا (سلام الله عليها) يگانه بانوي بزرگ اسلام است كه شناخت حقيقي ابعاد وجودي اين سرور زنان دو جهان تنها در عهده ائمه اطهار عليهم السلام و از طريق قرآن مجيد و كلام معصومين(علیهم السلام) امكان پذير خواهد بود و از همين رو ادعاي شناخت و معرفت حقيقي اين شخصيت با عظمت فقط برازنده انسان كامل و معصوم است.
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در تاريخ اسلام بانويي نمونه و يگانه است كه در عرصه هاي مختلف جايگاه درخشنده اش بروز و ظهور پيدا كرده است و شان و منزلت اين كوثر پرعظمت در روايات و احاديث و تفاسير و تاويل هايي كه از سوي معصومين به آن اشاره گرديد بارها يادآوري شده است.
احاديثي كه فضايل حضرت زهرا را بيان مي كند بسيار زياد است اما آنچه كه در اين نوشتار به آن پرداخته شده، رواياتي است كه در تفسير و تاويل و بيان شان نزول برخي از آيات قرآن درباره فاطمه(سلام الله علیها) وارد شده است. بديهي است كه اين مطالب تنها گوشه اي از فضايل شخصيت باعظمت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

شناخت فاطمه (سلام الله علیها) محوريت ليله القدر

در تفسير فرات كوفي از امام صادق(علیه السلام) درباره آيه نخست سوره قدر «انا انزلناه في ليله القدر» روايت شده است كه حضرت فرمودند: منظور و مراد از «ليله» فاطمه است و مقصود از «القدر» الله جل جلاله است، پس هر كسي كه فاطمه(س) را آن گونه كه حق آن است، بشناسد، به تحقيق شب قدر را درك كرده است و همانا او فاطمه ناميده شد زيرا كه مردم از شناخت او بازماندند (عاجز ماندند). (1)

آيين پايدار

در كتاب البرهان في تفسير القرآن، نوشته سيدهاشم بحراني، در تفسير آيه پنجم سوره بينه آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد: «ذلك دين القيمه» از حضرت امام محمدباقر(ع) روايت شده كه فرمودند: منظور از اين آيه فاطمه(س) است (2)
در اين رابطه بايد گفت كه ولايت اهل بيت(ع) لازمه قبولي همه فرائض و عبادات است و در حقيقت دين بدون ولايت محمد و آل محمد كامل و پايدار نيست و اينكه در روايت، پايداري دين به (محبت) فاطمه (و ذريه او) تفسير شده است، حاكي از همين مطلب مهم مي باشد.
فاطمه زهرا بر اساس سخنان معصومين عليهم السلام حجت و نشانه الهي بر اين ذوات مقدسه بوده است و ولايت و محبت او و فرزندانش يكسان و در راستاي ولايت الهي است و آييني كه اين ولايت را همراه نداشته باشد پايدار نمي ماند. (3)
همچنان كه امام صادق(ع) مي فرمايند: هنگامي كه بنده اي در آخرت در برابر خداوند متعال قرار مي گيرد، نخست درباره نمازهاي واجب، زكات، روزه و ولايت ما اهل بيت مورد سوال قرار مي گيرد، پس اگر به ولايت ما اقرار نموده و بر اين عقيده از دنيا رخت بربسته باشد، نماز، زكات، روزه و حج او مورد قبول حق تعالي خواهد بود، اما چنانكه اقرار به ولايت ما نكند هيچ يك از اعمال او پذيرفته نخواهد شد. (4)

خانه آسماني

علامه مجلسي از انس بن مالك و بريده نقل مي كند كه: رسول خدا(ص) آيه 37 سوره نور را قرائت نمودند: «في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال» در اين هنگام مردي برخاست و سوال كرد: يا رسول الله، اين خانه ها كدام است؟ حضرت فرمودند: خانه هاي انبياء. ابوبكر برخاست و پرسيد: اي رسول خدا، آيا اين خانه نيز از همان خانه هاست؟ (به خانه علي و فاطمه اشاره نمود) حضرت فرمود: آري از برترين آنهاست. (5)
ابن عباس نيز در اين باره مي گويد:
در مسجد پيامبر(ص) بوديم كه قاري، آيه فوق را تلاوت كرد. پرسيدم: اي رسول خدا اين خانه ها كدام خانه هاست؟ حضرت فرمودند: خانه هاي انبياء و به دست خويش به خانه فاطمه زهرا(س) اشاره فرمودند. (6)

ادب و امر پروردگار

امام صادق(ع) از پدران خود، از حضرت فاطمه(س) نقل مي كند كه فرمود: وقتي آيه 64 سوره نور نازل شد: «لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً» «آن گونه كه يكديگر را صدا مي زنيد، پيامبر را نخوانيد».
از اين كه بگويم «يا أبه» (پدر جان) خودداري نمودم و ايشان را رسول الله خطاب مي كردم. پيامبر به من روي كرده فرمودند: فاطمه جان! اين آيه درباره تو و خانواده و نسل تو نازل نگرديده است، زيرا كه تو از مني و من از تو. اين آيه درباره جفاكاران و انسان هاي خودخواه و متكبر قريش نازل شده است. فاطمه جانم، تو به من بگو «پدرم» زيرا اين سخن، دلم را زنده مي كند و خدا را راضي مي گرداند، پس صورت مرا بوسيدند... (7)

مرارت دنيا و شيريني آخرت

علامه مجلسي در بحارالانوار از تفسير ثعلبي، از امام صادق(ع) نقل مي كند كه: رسول اكرم(ص)، فاطمه زهرا(س) را ديدند كه لباسي از پوست شتر بر تن داشت و به دست خود (گندم يا جو) آسياب مي كرد و فرزند خود را نيز شير مي داد. اشك از چشمان رسول خدا(ص) سرازير شده و فرمودند: دخترم، تلخي و سختي دنيا را پيشاپيش بچش تا شيريني آخرت را پس از آن دريابي.
عرض كرد: اي رسول گرامي پروردگار، خداي بزرگ را بر نعمت هايش سپاس مي گويم و به خاطر بخشيده هايش شكر فراوان دارم. پس از اين گفتگو بود كه آيه ششم سوره ضحي نازل شد: «ولسوف يعطيك ربك فترضي». «به زودي پروردگارت آن چنان بخششي بر تو نمايد كه راضي و خشنود گردي». (8)

عذاب و دوري از رحمت الهي در كمين دشمنان

در تفسير قمي درباره آيه 57 سوره احزاب آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد: «ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخره و أعد لهم عذاباً مهينا» «آنان كه خدا و پيامبرش را آزار مي دهند، خداوند آنانرا از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براي آنها عذاب خواركننده اي آماده كرده است.»
علي بن ابراهيم قمي با بيان اينكه اين آيه درباره غصب حق اميرالمؤمنين(ع) و حق فاطمه زهرا(س) نازل شده است، روايتي از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه در آن حضرت فرمودند: «هركس فاطمه را در حيات و زنده بودن من آزار دهد گويي بعد از مرگ من نيز او را آزرده است و هر آنكه او را پس از رحلت من بيازارد مانند كسي است كه در هنگام زندگي من، او را بيازرده است، هركس فاطمه را آزار دهد به من آزار رسانده و كسي كه من را آزرده خاطر سازد خداي متعال را آزرده است و اين قول خداي عزوجل است كه فرمود: «ان الذين يوذون الله و رسوله... الخ»(9)

قيامت و دستگيري از شيعيان و دوستداران

در تفسير آيات چهارم و پنجم سوره روم كه در آن حق تعالي فرموده است:
«... يومئذ يفرح المؤمنون¤ بنصرالله ينصرمن يشاء...» «در آن روز مؤمنان بخاطر ياري خداوند خوشحال خواهند شد و او هركس را بخواهد ياري مي دهد.»
شيخ صدوق از رسول خدا(ص) روايت مي كند كه حضرت از جبرئيل سؤال كرد: حبيب من جبرئيل، چرا فاطمه در آسمانها به «منصوره» و در زمين به «فاطمه» نام گرفت؟ جبرئيل فرمود «او در زمين فاطمه ناميده شد زيرا كه شيعيان او از آتش جهنم و دشمنانش از محبت او دور شدند و در آسمانها نيز منصوره ناميده شد، (به خاطر ياري نمودن مؤمنان در قيامت) آنچنانكه مراد از قول خدا در آيات «يومئذ يفرح المؤمنون¤ بنصرالله ينصرمن يشاء» ياري فاطمه(س) به محبان و دوستدارانش در قيامت است. (10)
همچنين شبيه اين روايت تفسيري را فرات كوفي نيز در تفسير خود از حضرت صادق(ع) نقل كرده است. (11)

نعمت هاي ابدي پاداش محبت

فرات ابن ابراهيم در تفسيرش از رسول خدا(ص) روايت مي كند كه حضرت فرمود: دخترم فاطمه(س) با فرزندان و شيعيانش وارد بهشت مي شوند و در اين باره است كه خداي متعال مي فرمايد: «لايحزنهم الفزع الاكبر¤ و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون». (انبياء103. ) «هرگز هول و هراس روز قيامت آنها را غمگين نمي سازد و بدانچه مشتاق هستند در بهشت تا ابد از نعمت ها بهره مندند.» به خدا سوگند آنها فاطمه و ذريه و شيعيانش هستند. (12)
ستاره اي فروزان پروردگار متعال در آيه 36 سوره نور مي فرمايد:
«خداوند روشني آسمان ها و زمين است. داستان روشنايي حضرت او چونان چراغداني است كه چراغي در آن است و آن چراغ در آبگينه اي و آن آبگينه گويي ستاره اي است درخشان...»
حافظ ابن المغازلي شافعي در كتاب مناقب (ص317) با اسناد به علي بن جعفر نقل مي كند كه: از امام كاظم(ع) مقصود اين سخن خدا را پرسيدم (كه در آيه فوق ذكر شد)، حضرت فرمود: منظور از چراغ دان فاطمه است و چراغ حسن و آبگينه حسين. مقصود از «گويي ستاره اي است رخشان» فاطمه است كه اختري بود فروزان در ميان زنان جهان و «روغن آن چراغ دان گويي كه مي درخشد» اشاره به دانش آن حضرت دارد كه همواره مي تراود. (13)
از رسول خدا(ص) نيز روايت شده است كه فرمودند: نور دخترم فاطمه از نور خداست. (14)

مژده به دوستداران

ابوذر غفاري صحابي بزرگ رسول خدا(ص) نقل مي كند: به سلمان و بلال مي نگريستم كه به سوي پيامبر مي آمدند، ناگهان سلمان خود را بر پاهاي رسول خدا افكند و آن را غرق بوسه ساخت. پيامبر سلمان را از اين كار بازداشت و فرمود: رفتاري كه عجم ها با پادشاهان خويش دارند، بر ما روا مدار. من بنده اي از بندگان خدايم. مانند ساير بندگان مي خورم و همچون آنها مي نشينم. سلمان گفت: مولاي من، تو را به خداوند سوگند مي دهم كه از فضل و فرزانگي فاطمه در روز قيامت برايم سخن بگو. پيامبر خندان و شادان به سلمان فرمود: سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، او بانويي است كه از پهنه رستاخيز، سوار بر ناقه اي مي گذرد، ناقه اي كه سرش را از خشيت خدا آفريده اند و چشمانش را از نور حق تعالي... جبرئيل از سمت راست فاطمه، ميكائيل از سمت چپ و علي در پيش و حسن و حسين از وراي وي مي روند... درحالي كه اينان نرم و آهسته بر پهنه رستاخيز مي خرامند، بانگي از جانب خداوند برمي خيزد: اي آفريده ها، چشمانتان را فرو بنديد و سرهايتان را فرو افكنيد كه اين فاطمه دختر پيامبرتان محمد و همسر علي امام شما و مادر حسن و حسين است كه مي گذرد.
در اين هنگام فاطمه با دو جامه سپيد بر تن از صراط مي گذرد. وقتي بر بهشت قدم مي گذارد، كرامت هايي را مي نگرد كه خداوند برايش فراهم آورده است، زبان سپاس مي گشايد و مي فرمايد: «سپاس خدايي را كه اندوه را از ما زدود، براستي كه پروردگار ما همواره مي آمرزد و پاداش مي بخشد، پروردگاري كه ما را در سرايي جاودان جا داده است، سرايي كه هيچ رنجي در آن به ما نرسد. (فاطر. 35)
در اين حال خداوند به فاطمه وحي مي كند: فاطمه از من بخواه تا بر تو ببخشم و آرزو كن تا به برآوردنش، خرسندت سازم.
فاطمه مي گويد: پروردگار من، تو آرزوي مني و از آن هم فزونتري، از تو مي خواهم كه دوستداران من و عترت مرا به آتش نسوزاني.
خداي تعالي به او وحي مي فرستد: فاطمه! به عزت و جلال و بلندمرتبگي خود سوگند كه دو هزار سال پيش از آن كه آسمان ها و زمين را بيافرينم، بر خويشتن پيمان بسته بودم تا دوستداران تو و عترت تو را در آتش عذاب نكنم. (15) اين روايت در جلد سوم تفسير برهان علامه بحراني نيز نقل شده است.

اجر رسالت

در تفسير آيه 23 سوره شوري كه خداوند متعال مي فرمايد:
«(اي رسول ما به امت) بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه موّدت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد.»
ابن عباس نقل مي كند هنگاميكه اين آيه نازل شد، گفتند: اي فرستاده خدا، آنان كه خداوند متعال ما را به محبت و دوستي شان امر فرمود، چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: علي و فاطمه و دو پسران آنها. (16)
پيامبر اسلام(ص) در جايي ديگر در اين باره فرمودند: خداي تعالي پاداش و اجر مرا بر شما، مهر ورزيدن نسبت به اهل بيتم قرار داده است و من فرداي قيامت از شما درباره محبت و دوستي تان با آنان، سؤال خواهم كرد. (17)
علي عليه السلام نيز در اين باره مي فرمايد: در سوره شوري درباره ما آيه اي هست و وظيفه محبت به ما را جز مؤمن حفظ نمي كند. (18)

اهل بيت پيامبر

در آيه 33 سوره احزاب خداي متعال مي فرمايد:
«خدا چنين مي خواهد كه پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك و منزه سازد.»
در شأن نزول اين آيه روايات متواتري نقل شده كه آيه تطهير در خانه ام سلمه نازل شده است و در آن هنگام رسول اكرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، علي(ع) و حسنين(ع) حضور داشته اند. ام سلمه نيز از پيامبر(ص) درخواست مي كند كه من نيز به جمع شما داخل شوم و زير كساء در كنار شما خاندان نبوت باشم؟ حضرت او را نهي مي نمايد و مي فرمايد: «نه! تو داخل مشو، هرچند تو برخير هستي، اما اين آيه مخصوص ما پنج تن است».
اين روايت توسط بسياري از صحابه نقل شده كه از آن جمله مي توان به ابوسعيد خدري، عبدالله بن جعفر، ام سلمه، عايشه، جابربن عبدالله انصاري و مقداد بن اسود اشاره كرد.
در روايت آمده كه بعد از نزول اين آيه (احزاب. 33) حضرت رسول(ص) هر روز هنگام خروج از خانه براي اقامه نماز صبح در مسجد، به در خانه فاطمه زهرا(س) مي آمد و مي فرمود: «سلام بر شما اهل بيت، خداوند مي خواهد آلودگي ها را از شما بزدايد و پاك گرداند و...»(19)

انفاق قرآني و لباس نو

صفوري شافعي از ابن جوزي نقل مي كند: رسول خدا(ص) در شب عروسي براي فاطمه زهرا(س) پيراهن تازه اي تهيه كردند و جامه اي كهنه و وصله دار نيز در نزدشان بود. در اين هنگام سائلي در زد و گفت: از خانه رسول خدا جامه اي كهنه مي خواهم. فاطمه زهرا(س) خواست كه جامه وصله دار را به وي دهد، ولي فرموده خدا در قرآن را به ياد آورد كه: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» (آل عمران92. ) «به نيكوكاري نمي رسيد مگر آنكه از آن چه دوست مي داريد، انفاق كنيد.» پس جامه نو را به سائل داد.
وقتي كه هنگام زفاف نزديك شد، جبرئيل به محضر نبي اكرم(ص) آمد و عرض كرد: يا رسول الله، پروردگارت سلام مي رساند و مرا نيز فرمان داده كه به فاطمه سلام برسانم و براي فاطمه، توسط من جامه اي از ديباي سبز از جامه هاي بهشتي فرستاده است. (20)
فضايل فاطمه زهرا(س) در قرآن به قدري است كه شرح آن در اين مقاله نمي گنجد، چه آنكه اهل بيت پيامبر كه حجت الهي بر مردم هستند، خود قرآن ناطق اند و بيان تفسير و تأويل آيات الهي بر عهده آنان گذارده شده است. احاديث و روايات و آياتي كه به فضايل اين بانوي بزرگ و يكتاي اسلام اشاره دارد متعدد و فراوان است كه تنها به گوشه اي از آن اشاره شد.

آنچه باعث تأسف است آنكه با همه اين فضايل و تأكيدات و سفارشات پيامبر مبني بر نگاه داشتن حرمت و جايگاه فاطمه زهرا(س)، متأسفانه نيت هاي شيطاني و احقاد بدريه و حنينيه و كينه هاي رسوب شده، اجازه نداد امت اسلام از آن سرچشمه علم و ايمان و معرفت بهره مند شود و تنها چند روز پس از رحلت پيامبر(ص) حرمتش شكسته شد و جهان از نعمت وجودش محروم گشت.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: روزنامه کیهان



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: فضايل قرآني فاطمه, سلام الله علیها
فاطمه، بنيانگذار تشيع
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
فاطمه، بنيانگذار تشيع

درباره سيره و زندگاني فاطمه زهرا (سلام‌الله عليها) تاكنون مطالب متعدد و گوناگوني منتشر شده است.در اين زمينه بايد گفت، رويكرد اين مطالب با اينكه عمدتا متوجه وجهه سياسي دختر پيامبر(ص) مي‌باشد، اما نه تنها آنگونه كه بايد تأثير و ابعاد حركت زهرا(س) را پس از ارتحال پيامبر(ص) تبيين نكرده، بلكه اذهان را از توجه به ديگر ابعاد وجودي آن بزرگوار، نيز بازداشته است.
در بخش اول اين گزارش، به ابعادي از نقش و هويت فاطمه زهرا(س) در خانواده پرداخته مي‌شود و در بخش دوم، گوشه‌هايي از عملكرد تاريخي زهرا(س) پس از ارتحال پيامبر(ص) مورد توجه قرار مي‌گيرد.

‌ يک زوج نمونه

شواهد تاريخي فراواني وجود دارد که نشان دهد، علي(ع) و فاطمه(س) يک زوج نمونه بوده‌اند. هر دو مسؤوليت‌پذير و کوشا و در عين حال صميمي ‌و با معرفت، زندگي زيباي خود را اداره مي‌کردند. فاطمه(س)، خواستگاران متعددي داشت که مورخان به نام آنها اشاره کرده‌اند. از جمله، دو نفري که بعدها خليفه شدند و اگر نتوانستند، دختر پيامبر(ص) را بگيرند، دست کم توانستند دخترانشان را راهي خانه آن حضرت کنند.
محمد بن سعد گويد: آن دو نفر به خواستگاري آمدند، اما پيامبر(ص) نپذيرفت. وقتي علي(ع) به خواستگاري آمد، آن حضرت درخواست او را پذيرفت و به او فرمود: «لست بدجال». ابن سعد در تفسير اين کلمه مي‌افزايد: پيامبر فرمود من دجال نيستم. دليلش هم آن بود که قبلا وعده فاطمه(س) را به علي(ع) داده بود (طبقات الکبري، ج 8، ص 19). اما برخي علاقه‌مند هستند تا آن جمله را اين چنين بخوانند: «تو دجال نيستي». اين طعنه‌اي به ديگران بود. شايد همين احتمال بود که سبب شد تا کساني از محدثان سني، از قديم منکر اين خبر بشوند و آن را دروغ بدانند.
ابن جوزي مي‌گويد: راوي اين خبر شخصي به نام موسي بن قيس است که از رافضيان غالي بود و آنان او را عصفور الجنة مي‌خواندند. وي مي‌گويد اين خبر کذب است (الموضوعات، ج 1، ص 382). رافضي بودن البته دليل کذب خبر نمي‌شود چرا که بسياري از روايات اهل سنت از طريق همين رافضي‌ها در منابع حديثي آنها نقل شده است.
عبدالرزاق صنعاني چنين روايت مي‌کند که وقتي پيامبر فاطمه(س) را به عقد علي(ع) درآورد، به دخترش گفت: تو را به عقد کسي درآوردم که در دنيا سعادتمند است و در آخرت از صالحان. او را همراهي کن. سپس حضرت دستور داد تا ظرف آبي آوردند. مشتي از آب درون آن را برداشت و بر سر فاطمه ريخت و دستش را تا روي سينه آن حضرت کشيد، آنگاه دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم انها مني و انا منها»، خدايا او از من است و من از او هستم. «اللهم کما اذهبت عني الرجس و طهرتني، فطهرها»، خدايا، همان‌گونه که پليدي را از من دور کردي، از او هم دور ساز. آنگاه علي(ع) را صدا زد و با او هم همان کاري را کرد که با فاطمه(س) کرد. آنگاه به آنان فرمود: اکنون به خانه خودتان برويد و کنار هم باشيد. آنها به خانه خويش رفتند و آن حضرت خود در را به روي آنان بست. در همين حال حضرت همچنان در حق آن دو نفر دعا مي‌کرد (المصنف ، ج 5، ص 489).
به راستي اين ذريه رسول(ص) مگر مي‌توانست جز با دعاي پيامبر(ص) چنين عظمتي به دست آرد؟ ابراهيم(ع) با همين دعاهاي خود براي ذريه‌اش بود که نسلش از نمازگزاران شدند و رسول(ص) مي‌فرمود که من خود استجابت دعاي ابراهيم هستم. خداوند بي‌اندازه به ذريه انبيا اعتبار مي‌نهد و همين اعتبار بلکه بيش از آن را براي اهل بيت و ذريه رسول ـ که از نسل فاطمه و علي است ـ قائل مي‌باشد. چنين اعتباري از همين دعاها آشکار است و همين است که اين زوج را زوج نمونه کرده و نسل آنان را که کوثري در کنار کوثر قرآن هستند اينچنين مبارک قرار داده است.
نوشته‌اند که پيامبر(ص) به آنان فرموده بود که کارهاي بيرون خانه به عهده علي(ع) باشد و کارهاي درون خانه به عهده فاطمه (مصنف ابن ابي شيبيه ، ج 7، ص 8). بنابر اين، اين درست است که زن شرعا مسؤوليتي در خانه ندارد اما عرفا اين پذيرفته است که کارهاي داخلي منزل بر عهده همسر است.
در زندگي اين زوج جوان يک مشکل وجود داشت و آن اين بود که شوهر مجاهد اين زن، غالبا در ميدان مبارزه و جهاد بود و در بسياري از اوقات نمي‌توانست کنار همسرش باشد. بنابراين همسر مي‌بايست بخشي از کارهاي بيرون خانه را هم انجام مي‌داد. اما مهم آن بود که اهميت کار شويش را درک مي‌کرد و از اين بابت آسوده خاطر بود.
در دو سه سالي که فاطمه بنت اسد، مادر امير مؤمنان(ع) زنده بود و در مدينه در خانه اين زوج زندگي مي‌کرد، او هم در کارهاي خانه به فاطمه(س) کمک مي‌کرد و براي همين آن حضرت مي‌توانست گهگاه کارهاي بيرون خانه را هم انجام دهد.
يک بار پيامبر ضمن سخناني که قاعدتا مي‌بايست در باره شيوه زندگي کردن مطلوب بوده باشد، فرمود: من از مرداني که همسرانشان را تند تند طلاق داده و دايما در پي چشيدن مزه ديگرانند، متنفرم. کساني که آنچه مي‌يابند، مي‌خورند و در پي چيزي هستند که آن را نمي‌يابند. در خانه براي همسرشان مثل شير هستند و در بيرون در مقابل ديگران فردي ترسو. آنگاه حضرت افزود: اما علي براي فاطمه، چنان است که آنچه را مي‌يابد مي‌خورد و در پي آنچه نمي‌يابد، نيست. او در خانه در برابر همسرش ملايم و در بيرون مانند شير است (اخبار السناء، محمد بن حبيب ، ص 254).
همين که فاطمه گاه مجبور بود کارهاي بيرون خانه را هم انجام دهد، آنان را در اين انديشه انداخت که بتوانند با کمک پيامبر(ص) خادمي ‌براي خود دست و پا کنند. محمد بن حبيب مي‌گويد: پس از مذاکره به اين نتيجه رسيدند و فاطمه نزد پدر رفت تا درخواست خود را مطرح کند. وقتي آنجا رسيد، حيا کرد در اين باره چيزي بگويد. پيامبر(ص) پرسيد: فاطمه براي نيازي آمده است يا براي زيارتي. فاطمه اشک در چشمانش آمد و عرض کرد: اي رسول خدا، من خود در منزل از چاه خانه آب مي‌کشم، کسي مرا نمي‌بيند و خود در خانه آرد درست کرده نان مي‌پزم کسي مرا نمي‌بيند و خود در خانه حمام مي‌کنم و کسي مرا نمي‌بيند. آنگاه دستانش را که از کار پينه بسته بود به پدر نشان داد. سپس عرض کرد: آنچه دشوار است تهيه هيزم است که بايد از جاهاي دور آن را تهيه کنم. شما مي‌دانيد که زن بايد محفوظ باشد و اين چيزي است که مرا آزار مي‌دهد. پدر فرمود: دخترم چيزي به تو ياد مي‌دهم که براي تو از هر خادمي‌ بهتر باشد. وقتي به خانه رفتي، محل استراحت شوهرت را مرتب کن، وقتي شوهرت از راه رسيد تا در خانه به استقبالش برو و ردايش را از دوش او برگير. آنگاه که نشست، کنارش بنشين و کفش او را از پايش بيرون آر. اگر غذا مي‌خورد، هرچه در منزل داري برايش حاضر ساز. وقتي غذايش تمام شد، کنارش بنشين. اگر تو را به رختخوابش دعوت کرد، دعوتش را اجابت کن. اگر نکرد، در همان نزديکي بخواب. وقتي دراز کشيدي، 33 بار تکبير بگوي. 33 بار تسبيح و 33 بار تحميد باري تعالي . صدمين ذکر تو اين است که بگويي «لااله‌الاالله وحده لا شريک له». ... اي فاطمه، اين براي تو از هر خادمي‌ بهتر است، بهتر است؛ بهتر است و حضرت شش بار اين مطلب آخر را تکرار کرد(اخبار النساء، ص 161 – 162). در برخي نقل‌هاي مشهورتر، تکبير، 34 مرتب توصيه شده است.

محبوبيت فاطمه نزد پيامبر(ص)

حضرت زهرا(س) براي پيامبر(ص) بسيار عزيز و گرامي‌ بود و همين موقعيت و محبوبيت او بود که برخي از همسران رسول خدا(ص) را که صاحب فرزندي از آن حضرت نشده بودند، روي فاطمه(س) حساس کرد. براي نشان دادن محبوبيت فاطمه نزد پدر که، هم امري طبيعي بود و هم ناشي از عظمت وجودي شخص فاطمه، که البته خواهرانش از آن عظمت بي‌بهره بودند، شواهد زيادي مي‌توان از اخبار تاريخي نقل شده در منابع اسلامي ‌به دست آورد.
از جمله محمد بن سعد در کتاب طبقات (ج 8، ص 22) گويد: وقتي رسول خدا(ص) وارد مدينه شد، براي مدت يک سال يا نزديک به آن در خانه ابوايوب انصاري بود. وقتي فاطمه را به ازدواج علي درآورد، به علي فرمود: خانه‌اي براي خود پيدا کن. علي منزلي را يافت که از خانه رسول خدا(ص) دور بود. در همان جا ازدواج کرد. اندکي بعد رسول خدا(ص) نزد فاطمه آمد و فرمود: من مي‌خواهم تو را به منزلي که به من نزديک باشد انتقال دهم. فاطمه عرض کرد: شما با حارثه بن نعمان صحبت کنيد تا خانه‌اش را به ما بدهد. حضرت فرمود: حارثه يک بار به خاطر من خانه‌اش را عوض کرده و من اين بار حيا مي‌کنم چنين درخواستي از او بکنم. خبر به حارثه رسيد و او خانه‌اش را به فاطمه و علي واگذار کرد. وي نزد پيامبر آمد و گفت: اي رسول خدا، شنيده‌ام که تو مي‌خواهي فاطمه را نزد خود بياوري. اينها منازل من است که بهترين خانه‌هاي بنونجار است. من و اموالم براي خدا و رسول است. مالي که تو از من در اختيار بگيري بهتر از مالي است که از من نپذيري. حضرت فرمودند: راست مي‌گويي، خداوند به تو برکت دهد و به اين ترتيب بود که فاطمه به خانه‌اي چسبيده به خانه پيامبر منتقل شد.
از زماني که حضرت فاطمه زهرا(س) به اين خانه منتقل شد، دشمني عده‌اي با وي آغاز گرديد. زماني که آنان شاهد بودند که رسول خدا(ص) هر صبحگاهان پرده را کنار زده و به اهل آن خانه سلام مي‌دهد، بيشتر خشمگين مي‌شدند. اين حس زنانه که بارها و بارها به دشمني با پيامبر(ص) برخاسته بود، تنها ناشي از حس زنانه نبود، بلکه به عقيده من يک کينه قريشي بود که طوايف مختلف آن نسبت به بني‌هاشم داشتند و نمي‌توانستند آنان را تحمل کنند.

فاطمه هيچ نمي‌کند جز آنچه محمد(ص) مي‌خواهد

طبري به نقل از امام صادق(ع) آورده که آن حضرت فرمود: کنيه فاطمه زهرا(س) «ام‌ابيها» بود (المنتخب من ذيل المذيل طبري، ص 6) . اين نهايت ارتباط ميان يک دختر را که در ضمن دختر کوچک خانواده است، با پدر نشان مي‌دهد. کسي که در حکم مادر براي پدرش مي‌باشد.

يک اصل در تشيع اصيل مهم است و آن است که شيعه واقعي کسي است که سنت پيامبر(ص) از روايت علي(ع) و جعفر بن محمد(ع) مي‌گيرد. اين تعريفي است که ابان بن تغلب از تشيع کرده است. اين منش برگرفته از سيره اصيل امام علي(ع) است که خود را مطيع محض پيامبر مي‌ديد و در برابر سخن و فعل او اجتهاد نمي‌کرد. اکنون مي‌خواهم يک نص تاريخي را بشناسانم که مي‌رساند فاطمه هم چنين بوده است. يعني به هيچ روي حاضر نبود در برابر پدر سخني بگويد که مي‌دانست او راضي بدان نيست. اين حکايت را باز عبدالرزاق صنعاني و بسياري ديگر از مورخان و سيره نگاران نقل کرده اند. روايت عبدالرزاق به مقسم نامي‌از موالي عبدالله بن عباس باز مي‌گردد. او مي‌گويد: پس از آن که ميان مسلمانان و مشرکان در حديبيه مصالحه شد که ده سال جنگ متوقف باشد و آنگاه که قريش با کمک به همپيمانانش بنوبکر بر ضد خزاعه وارد جنگ شد، ابوسفيان دانست که قرارداد نقض شده است. با قريش مشورت کرد و آنان از او خواستند تا به مدينه رفته دوباره رضايت محمد(ص) را جلب کند. ابوسفيان به مکه آمد و نزد محمد(ص) رفت و گفت: مي‌بايست قرارداد فيما بين ما تجديد شود. پيامبر(ص) فرمود: ما بر پيمان خود هستيم مگر شما حرکتي در جهت نقض آن قرارنامه انجام داده‌ايد؟ ابوسفيان گفت: خير. پيامبر فرمود: بنابر اين ما بر همان قرار گذشته هستيم. در اين وقت ابوسفيان دانست که محمد(ص) راضي به تجديد عهد نيست. تصميم گرفت واسطه‌اي پيدا کند. اولين شخصي که به ذهنش آمد، علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) بود. نزد وي آمد و خواسته‌اش را مطرح کرد. علي(ع) گفت که روي سخن پيامبر حرفي نمي‌زند. پس از آن ابوسفيان سراغ فاطمه زهرا(س) آمد و از او خواهش کرد تا وساطت کند. اما فاطمه هم به او گفت: «ما کنت لافتات علي رسول الله(ص) بامر». من روي دستور و فرمايش پيامبر(ص) چيزي نمي‌گويم. ابوسفيان حتي سراغ حسن و حسين که کودک اما نزد پيامبر عزيز بودند، رفت و آنان نيز در حالي که چشمشان به مادرشان بود گفتند: نظر ما همان است که مادرمان گفت. تير ابوسفيان در همه اين موارد به سنگ خورد و دست خالي به مکه بازگشت و به قريش گفت آماده باشند که محمد(ص) به سراغ آنان خواهد آمد(مصنف عبدالرزاق ، ج 5، ص 374).

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: باشگاه اندیشه



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: فاطمه بنيانگذار تشيع, فاطمه
ثمرات علمى و عملى تبيين شخصيت حضرت فاطمه
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ثمرات علمى و عملى تبيين شخصيت حضرت فاطمه

حضرت آيت الله جوادى آملى در جمع استادان و دانشجويان شركت كننده در طرح ولايت به تبيين شخصيت والاى حضرت فاطمه (س) در دو بعد علمى و عملى پرداخت و گفت: تبيين علمى شخصيت آن حضرت ثمره اعتقادى دارد اما آنچه ما موظفيم بررسى كنيم سيره و سنت آن حضرت است كه براى ما ثمره عملى دارد. در عين حال بايد گفت كه قسمت اول پشتوانه علمى قسمت دوم است.
آيت الله جوادى آملى همچنين به روايتى از آن حضرت كه مى تواند راهنماى همه انسان ها در زندگى شان باشد اشاره مى كند و تاكيد مى كند كه عمل به اين دستور شدنى است و آن اين است كه اگر كسى عمل خالص بكند و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پيشگاه خداوند ببرد آنگاه خداوند مهمترين و والاترين مصلحت او را به او عطا مى كند.
در تبيين شخصيت حضرت فاطمه (س) آن بخشى كه مربوط به مسايل اعتقادى است و ثمره علمى دارد بررسى مقام منيع آن بانو (سلام الله عليها) است كه اين همتاى قرآن كريم است، همتاى نبوت است، همتاى رسالت است، همتاى ولايت است. چيزى از ولى الله مطلق كم ندارد، اينها يك نورند و مانند آن، اينگونه از مباحث به هر نتيجه اى كه منتهى بشود براى ما ثمره اعتقادى دارد، ثمره علمى دارد. اما نتيجه عملى ندارد. زيرا ما نه آن توان را داريم كه آن حضرت را در ولايت مطلقه، همتاى قرآن الگو قرار بدهيم، نه همچنين ماموريتى داريم.
بخش دوم مربوط به سيره و سنت آن حضرت است كه ما هم موظفيم بررسى كنيم و هم ماموريم پيروى كنيم. آن بخش اول به طور اجمال اينجا مطرح مى شود نه به طور تفصيل، براى اين كه پشتوانه علمى بخش دوم خواهد بود. راز اين كه اين بانو (س) حجت بر ائمه (ع) است و اگر على بن ابيطالب (ع) نبود، احدى همتاى آن حضرت نبود، «آدم و من دونه»؛ اين است كه اين مثل خود قرآن كريم در مقام حدوث و بقا شكل گرفت. قرآن از زمين برنخاست، از فكر كسى تدوين نشد. هيچ عالم بشرى اين قرآن را تدوين نكرد، تنظيم نكرد. سوره هايش، آياتش، معارفش، مفاهيمش را بررسى نكرد و انشا نكرد. مستقيما از جهان غيب نازل شد و در طى بيست و سه سال ماند و براى ابد جاى خود را تثبيت كرد. اين سه تا كار را قرآن كرد: يعنى از زمين برنخاست، از آسمان نازل شد، اولا؛ و نزول اش هم بيست و سه سال طول كشيد، ثانيا؛ و ماند كه براى ابد بماند، ثالثا.
انسان كامل، مخصوصا فاطمه زهرا (س) هم وقتى هويت آن حضرت را ارزيابى مى كنيم، مى بينيم در همين مثلث خلاصه مى شود؛ او از زمين برنخاست. از آسمان نازل شد، و تقريبا هم سفر قرآن كريم بود. تا قرآن آيات و سوره هايش نازل مى شد، اين هم روزانه متكامل مى شد، ترقى مى كرد. و تا قرآن به پايان رسيد، عمر اين بى بى هم به پايان رسيد و براى ابد ماند. گرچه «انك ميت و انهم ميتون» شامل همه انسان ها هست.
وقتى وجود مبارك پيغمبر (ص) به مقام شامخ نبوت بار يافتند، به معراج رسيدند، در معراج غذايى ميل كردند. وقتى از معراج نازل شدند، به زمين آمدند، ديگر تماسى نداشتند، مگر اين كه آن غذا به صورت نطفه دربيايد؛ آن ميوه آسمانى و غيبى و بهشتى. آن ميوه غيبى و بهشتى وقتى در صلب مطهر رسول اكرم به صورت نطفه فاطمه (سلام الله عليها) در آمد، در قرار مكين خديجه (سلام الله عليها) مستقر شد. پس وجود مبارك اين بانو، نظير افراد ديگر، نظير مردها و زن هاى عادى نيست كه نطفه آنها محصول آب و غذا و ميوه زمين باشد، از زمين برخاسته باشد، همانطورى كه قرآن نظير كتاب هاى بشرى نيست كه محصول فكر بشر باشد، نطفه وجود مبارك فاطمه (س) هم محصول آن ميوه غيب است، ميوه بهشت است، از زمين برنخاست. منتها اين چند سالى كه طول كشيد تا اين نطفه مستقر بشود، اين مقدمه انعقاد نطفه است.
بايد وحى نازل بشود، تا پيامبر به آن مقام وحى يابى برسد، بايد آن انقطاع وحى به عنوان آزمون فرا برسد، بايد نوبت معراج فرا برسد، بايد پيغمبر به معراج برود، بايد در معراج آن ميوه بهشتى را ميل كند، بعد آن نطفه بشود تا بشود فاطمه. وقتى هم كه از معراج آمدند، يك سال يا كمتر طول كشيد، مثلا كمتر از يك سال طول كشيد تا وجود مبارك فاطمه (س) متكومه بشود، اين طليعه پيدايش و تجلى آن بانو در عالم طبيعت است.
ضلع دوم اين مثلث آن است كه حالا چون بيست و سه سال اين قرآن به تدريج نازل شد، اين پنج سال اول تقريبا مقدمه بود براى پيدايش چنين معراجى و چنان ميوه اى و چنين نطفه اى. همراه با نزول آيات و سور و معارف قرآن كريم اين بانو ترقى مى كرد. اگر دو ساله بود در شعب ابى طالب با آن آيات و مشكلاتى كه نازل مى شد، ترقى مى كرد و اگر چند سال در مكه تشريف داشتند، با آيات مكى مترقى مى شدند و اگر چند سال در مدينه تشريف داشتند، با آيات مدنى. وجود مبارك فاطمه (س) از چندين راه با قرآن رابطه داشت. گاهى مستقيم، گاهى غيرمستقيم؛ مستقيم اش هم دو نحو بود: يك نحو مستقيم اش اين بود كه از وجود مبارك پيغمبر آيات را، تلاوت آيات را، تعليم كتاب و حكمت را، تزكيه را؛ اين چهار كار را كه وظيفه رسمى پيغمبر بود، فرا مى گرفت.
اين چهار برنامه را مستقيما از مشهد و مكتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده مى كرد. و هر روز اين دو شاگرد را به پيشگاه رسول گرامى مى فرستاد؛ يعنى حسن و حسين سفيران فاطمه بودند. هر روز وجود مبارك فاطمه (س) حسنين را به مشهد و به محضر و به مكتب پيغمبر مى فرستاد، بعد از آنها استنطاق مى كرد كه امروز چه آيه اى نازل شد؟ پيغمبر چه فرمود؟ آيه را چنين معنا كرد، چنان معنا كرد. اين آيه را با آن آيه چگونه هماهنگ كرد؟ اينها گزارش مى دادند. در تكميل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاكره مى كرد.
سفير سومى كه وجود مبارك فاطمه (س) داشت، على بن ابيطالب بود كه باب مدينه علم بود. او هم مرتب گزارش مى داد: امروز اين آيه نازل شد، پيغمبر اينچنين معنا كرد، اين چنين تفسير كرد و مانند آن. اين سه راه را كه يكى مستقيم و دو تا غيرمستقيم، وجود مبارك بى بى (س) داشت. راه ديگرى كه غيرمستقيم است و هر كسى مى تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تكوين هر فيضى كه به انسان عادى مى رسد به وسيله آن انسان كامل است كه بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء، ولى به حسب ظاهر انسان يك راه مستقيمى هم با ذات اقدس اله دارد. آن راه را هم خدا وعده داده كه اتقوا الله و يعلمكم الله. در سوره انفال بالاتر از اين را وعده داد؛ ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا. شما را به فرقان نائل مى كند، متبرك مى كند كه بالاتر از آن است.
خب اين كه فرمود: تقوا پيشه كنيد از يك سو، خداوند معلم شما مى شود از سوى ديگر؛ اتقوا الله و يعلمكم الله، اين بى بى (س) در اثر آن تقواى كامل شاگرد مستقيم ذات اقدس اله بود، معارفى را از آنجا فرا گرفت و از اين كه در سوره انفال خدا وعده داد: ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا، اين بى بى (س) مثل اعلاى تقوا بود. ذات اقدس اله فرقان بين حق و باطل را به او عطا كرده است. اين مجموعه اينقدر ادامه داشت تا قرآن به پايان برسد. همين كه در اواخر عمر مبارك پيغمبر (ص) قرآن به پايان رسيد، ديگر آيه اى نازل نشد، طولى هم نكشيد كه اين پدر و آن دختر، هر دو رحلت كردند.
بى بى (س) بيش از ۷۵ روز يا ۹۵ روز بعد از رحلت رسول گرامى (سلام الله عليهما) نماند. تقريبا وقتى نازل شدن قرآن تمام شد، عمر اين بى بى هم تمام شد. او با قرآن نفس مى كشيد، با قرآن كامل مى شد، با قرآن مترقى بود، با قرآن مانوس بود. منتها قرآن آمد كه بماند، اين بى بى هم آمد كه بماند. بدن اش البته رحلت كرده است، و اما جان او همچنان زنده است. اين بخش اول كه پشتوانه مسايل بخش دوم است. اما آنچه كه ما موظفيم به اين بانو اقتدا كنيم و وظيفه داريم، مامور هستيم و راهش هم ممكن است، آن است كه اين بانو (سلام الله عليها) هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانى را فرمودند و عمل كردند و تعليم دادند و دستور عمل كردن را هم به ما داد. سر اين كه در پايان بخش اول به اين نتيجه رسيديم كه وجود مبارك فاطمه آمد كه بماند، نيامد كه برود. نظير افراد ديگر نيست كه مى آيند و مى روند، بلكه او آمد كه بماند.
اما آن كه زهرا (س) آمد كه بماند، تحليل بخش پايانى سوره كوثر مى تواند سند اين بحث باشد. در جريان سوره كوثر؛ يعنى: انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك والنحر. ان شانئك هوالابتر، مستحضريد كه غالب مفسران شيعه و سنى گفتند كه: عده اى از سناديد قريش، مشركان، بدخواهان، معاندان، روى همان سنت هاى باطلى جاهليت گفتند: پيغمبر بعد از مردن، نام او و مكتب او و ياد او از بين مى رود. براى اين كه او كه پسر ندارد.
ذات اقدس اله فرمود به اين كه: تو براى هميشه مى مانى. براى اين كه من به تو چيزى دادم كه هيچ كس نمى تواند او را از بين ببرد و به تو فرزندى دادم كه حافظ و مجرى آن چيز است. آن چيزى كه به تو دادم «قرآن» است. و آن كسى هم كه حافظ قرآن، مفسر قرآن، مبين قرآن، معلم قرآن، مجرى احكام و حقوق قرآن است، فرزندان همين دختر اند! فرمود: انا اعطيناك الكوثر. اين كوثر مصاديق فراوانى دارد؛ دين هست، قرآن هست و ولايت هست. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربك والنحر. ان شانئك هوالابتر. يعنى آنها كه تو را شماتت مى كردند، بدى تو را مى خواستند، انقطاع نسل تو را مى خواستند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابتر اند، نه تو ابترى! اين ابتر، اين لفظ چون در مقام تهديد است، مفهوم دارد. اگر بگويند: فلان شخص ابتر است، معنايش اين نيست كه ديگرى ابتر نيست، چون مفهوم ندارد. ولى اگر در لسان تهديد باشد، در ارزيابى هر دو باشد، در مرزبندى باشد، در تفريق باشد، اين مفهوم دارد. ان شانئك هوالابتر. يعنى تو ابتر نيستى، آنها ابتراند. آنها منقطع النسل اند، تو منقطع النسل نيستى. نام آنها و يادمان آنها و ياد آنها از بين مى رود، نام تو و ياد تو هميشه مى ماند. خب؛ تهديد ذيل اين سوره مباركه انا اعطيناك الكوثر نشانه آن است؛ چون در مقام تهديد است، دو تا پيام دارد؛ يكى اين كه دشمنان تو منقطع مى شوند، از بين مى روند.
يكى اين كه تو از بين نمى روى! تو ابتر نيستى، تو متصل و پيوسته اى! اگر چنانچه وجود مبارك پيغمبر دختر مى داشت و لاغير، براساس گمان باطلى و ظن جاهلى جاهليت آن را ابتر مى پنداشتند و اگر پسر مى داشت، پسرش نظير پسر نوح بود، باز او ابتر مى بود. چون اين پسر نه تنها سبب دوام دين پدر نمى شد، بلكه مايه انقراض دين پدر بود. اگر فرزند مى داشت، فرزند بى تفاوت، كارى به دين نداشت. نه معاند بود، نه مخالف بود، نه معالف، باز هم اين شخص ابتر بود. قرآن كريم فرمود: اينچنين نيست كه تو فرزند صالح داشته باشى يا بى تفاوت. فرزند صالح دارى و مصلح دارى و اهل قرآن دارى و همتاى قرآن دارى و از بين نمى رود و از همين دختر هم هست. هم به دختر بها مى دهد، هم او را حافظ قرآن مى داند، و از نسل او مجريان و مفسران قرآن به بار مى آورد كه باعث دوام نبوت و بقاى وحى و مكتب رسالت باشد كه تو ابتر نيستى، تو مستدام و مستمرى، آنها ابتراند. ان شانئك هوالابتر. بنابراين اين بانو توانست حافظ قرآن باشد.
اگر يك انسانى معصوم بود، ما يقين داريم حرف او، فعل او، تقرير او، سكوت او و قيام و قعود او حجت خداست. اين كه در زيارت آل ياسين به پيشگاه ولى عصر (ارواحنا فداه) سلام عرض مى كنيم، به تك تك حالات او سلام عرض مى كنيم، براى اين كه تك تك حالات او معصومانه است. والسلام عليك حين تقوم و تقعد، حين تقرء و تبيّن، حين تركع و تسجد. آن وقتى كه برمى خيزى، آن وقتى كه مى نشينى، آن وقتى كه سخن مى گويى، آن وقتى كه تقرير مى كنى، آن وقتى كه ركوع دارى، آن وقتى كه سجود دارى، جامع همه اينها همان است كه در سوره مباركه انعام آمده است كه: ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى. خب اگر كسى معصوم بود، حيات و مماتش اين است، شئون حيات و ممات اين است، ما به تك تك اين شئون معصومانه معصوم عرض ادب مى كنيم. معيار حجيت عصمت است، نه نبوت، نه رسالت و نه امامت. و چون اين بانو (سلام الله عليها) معصومه است، حجت خداست. اين كه در نهج البلاغه، گاهى على بن ابيطالب (سلام الله عليه) به سخنان بى بى استشهاد مى كند كه فاطمه چنين گفت، اين استدلال به قول حجت الله است.
اما سر اين كه او حجت بر معصومين هم هست، اين است كه ائمه (عليهم السلام) عالم به غيب اند. اما منابع علمى اينها؛ گاهى از رسول اكرم شنيدند، گاهى از فاتح قرآن كمك مى گيرند، و گاهى از مصحف فاطمه. وقتى امام معصوم (سلام الله عليه) دارد خبر غيب مى دهد، از او سوال مى كنند كه اين خبر غيب را از كجا گفتى؟ مى گويد: در مصحف مادرمان بود. خوب اين مصحف فاطمه چيست؟ همان است كه جبرييل (سلام الله عليه) نازل مى شد،و اين معارف را مى فرمود و وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) تلقى مى كرد، بعد به امير المومنين مى فرمود، اميرالمومنين املاى او را مى نوشت و كتابت مى كرد، كاتب اين بخش از وحى هم بود، شده مصحف فاطمه. آن وحى تشريعى بود كه با انقطاع عمر مبارك رسول گرامى (ص) به پايان رسيد.
اگر در نهج البلاغه آمده است كه وجود مبارك اميرالمومنين درباره رحلت پيغمبر (سلام الله عليهما) فرمود: لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت احمد من اخبار السما، آن ناظر به وحى تشريعى است. وگرنه وحى تسديدى، تعريفى، انبائى، انحا و اقسام وحى الى يوم القيامه مخصوصا در شب هاى قدر نازل مى شود اين دوام دارد. اينگونه از وحى ها در شب هاى جمعه در ليالى قدر بر ائمه نازل مى شد و بر وجود مبارك ولى عصر (ارواحنا فداه) هم نازل مى شود. اين وحى قطع نشده است. اينگونه از معارف غيبى به وسيله جبرئيل (سلام الله عليه) نازل مى شد فاطمه (سلام الله عليها) تلقى مى كرد و اين ها را حفظ مى كرد براى اميرالمومنين املاء مى فرمود وجود مبارك اميرالمومنين (سلام الله عليه) اينها را مى نوشت شده مصحف فاطمه و اين مصحف الآن در نزد وجود مبارك ولى عصر (ارواحنا فداه) است. اين از منابع علم غيب ائمه است كه وقتى از يك امام معصومى سوال مى كردند يا گاهى خود آنها بلا واسطه و قبل از سوال و مستقيم مى فرمودند: در مصحف جده ما در مصحف فاطمه چنين آمده است. اين مى شود حجت خدا بر خلق اجمعين مخصوصا در معارف غيبى نسبت به ائمه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين).
حالا اين بانو كه براى همه ما ا سوه است در اين بخش ما موظف ايم مثل آن حضرت حركت كنيم منتها اين در حد آفتاب و ما در حد شمع اين فضاى كل جهان را روشن مى كند ما در زندگى خاص خودمان مثل شمع نور بدهيم به فضا و زندگى خود را روشن كنيم اين است كه فرمود: اگر كسى عمل خالص بكند و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پيشگاه ذات اقدس اله ببرد ذات اقدس اله بهترين و والاترين مصلحت او را به او عطا مى كند و نازل مى كند. يك وقت انسان كار خوب انجام مى دهد و ديگر به اين فكر نيست كه من اين كار خوب را حفظ بكنم. اين مثل يك باغبانى است كه يك نهالى را غرس كرده است و ديگر به فكر آبيارى او نيست. ما ماموريم كه مثل يك باغبانى كه دركنار منزلش يك نهالى غرس كرده مثل فرزند از او نگه دارى كنيم، دائما به سراغ او باشيم، حدوثا و بقاء پس يك وقت يك كسى كار خير انجام مى دهد به اين فكر نيست كه او را حفظ بكند ! گاهى او را مى گويد گاهى او را با منت ذكر مى كند گاهى مثلا خوش اش مى آيد كه ديگران بازگو كنند يا از او بهره بردارى كنند بهره بردارى تبليغى و سياسى. اين شخص كار خوب كرده است و اما كار او زمينى است همين جا ماند. بعضى ها كار خوب انجام مى دهند براى ضبط و نگه دارى او هم تلاش و كوشش مى كنند اما تا يك مدت محدودى، برخى ها تلاش و كوشش شان زياد هست اما آن قدرت را ندارند كه بالا ببرند. وجود مبارك بى بى (سلام الله عليها) نفرمود اگر كسى كار خوب بكند خدا بهترين مصلحت را به او مى دهد. فرمود: كار خوب بكن اين را نگه بدار اين را هديه بكن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود كه نمى تواند هديه اى را به پيشگاه ذات اقدس اله اعطا بكند.
اگر كسى به جايى رسيد كه خودش كار خير خود را به خدا تقديم كرد خودش بالا برد نه ملائكه بالا ببرند. كار خير را ملائكه مى برند گزارش مى دهند. بالاخره جواب را هم آنها مى آورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است بهره اش هم كم است. ولى اگر كسى خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه بالا برود و اين كار خير خود را به پيشگاه ذات اقدس اله تقديم بكند. خودش اصعاد كند، خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضل ترين مصلحت او را ذات اقدس اله نازل مى كند. خود خدا نه به فرشته ها بگويد.
خوب اين دستورى كه وجود مبارك بى بى به ما داده است. فرمود: اين كار شدنى است. اين كار را انجام بدهيد و مانند آن.
بحثى كه مربوط به جريان روز است همه ما بايد از اين بحث به عنوان بزرگداشت بى بى مخصوصا نسل جوان استفاده بكنيم. اين است كه زن ها در عالم زن هاى كامل، برجسته، بزرگ و بزرگوار خيلى اند. مثل اينكه مردان خيلى اند، اما كسى كه مثل على بن ابيطالب بشود كم است. زن هاى بزرگ و بزرگوار هم زياد اند اما كسى مثل بى بى فاطمه بشود كم است. يك وقتى امام (رضوان الله عليه) مى فرمود: جبرئيل براى هر پيغمبرى كه نازل نمى شد؛ براى انبياى خاص نازل مى شد. اين كه مرحوم كلينى (رضوان الله تعالى عليه) در كتاب شريف اصول كافى نقل مى كند: جبرئيل بر وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) نازل مى شد اين نشانه آن است كه مقام آن حضرت نسبت به برخى از انبياء بزرگتر و برجسته تر است. اين نه براى آن است كه زن هاى بزرگ در عالم كم اند. اگر از على بن ابيطالب تجليل مى شود نه براى آن است كه مرد هاى بزرگ در عالم كم اند. مردان بزرگ در عالم خيلى اند اما على خيلى بزرگ است. زنهاى بزرگ هم در عالم خيلى اند اما فاطمه خيلى بزرگ است.
اگر كسى خواست ببيند فاطمه چه قدر مقام دارد بايد بگويد: همتاى على است. اگر درباره اين بى بى سخن مطرح هست براى آن است كه او خيلى بزرگ است. جبرئيل براى هر پيغمبرى نازل نمى شود. و اين بى بى وقتى مقام علمى او روشن مى شود كه اين دو تا خطبه اى كه يكى در مسجد، يكى در منزل ايراد كرده اند آن خطبه ها را ببينند بعضى خطبه هاى نهج البلاغه را ببينند، خطبه هاى نهج البلاغه هم يكسان نيستند.
بعضى ها عرشى اند بعضى متوسط اند. آن خطبه هاى عرشى نهج البلاغه را هم ببينيد عميق ترين جمله ها خطبه هاى عرشى نهج البلاغه را ببينند. آنگاه مى فهمد آن بخش هاى عرشى خطبه هاى عميق نهج البلاغه قبل از اينكه على بن ابيطالب (سلام الله عليه) آن خطبه ها را بگويد و بفرمايد لااقل بيست و پنج سال قبل اش همين بانو فرمود. يك خطابه اى دارد كه قابل درك است براى خيلى ها. يك خطبه اى دارد كه آن به اين زودى ها درك شدنى نيست. خطبه اى كه اينها مى خواندند به اين فكر نبودند كه مردم بفهمند. خطبه را كه براى مردم نمى خوانند مثل دعا. اينها يك ارتباطى با خدا داشتند يك ارتباطى با جامعه و خلق. آن بخشى كه به خطبه بر مى گردد به حمد بر مى گردد به توحيد بر مى گردد به ثناء بر مى گردد آن كارى با مردم ندارد كه مردم مى خواهند بفهمند يا نفهمند.
دعاى عرفه سيد الشهداء را مردم مى خواهند بفهمند يا نفهمند. اما اين بيست جلد وسائل و امثال اينها براى مردم است. فهميدن اش هم سخت نيست. فهميدن اين مطالب بيست جلد وسائل و مستدرك و اينها چون براى بيان مردم، هدايت مردم، راهنمائى مردم، اخلاق مردم، حقوق مردم، فقه مردم است فهميدنى است. منتها يك سى چهل سال درس مى خواهد. اما آن يك درسى نيست كه انسان با اين سى چهل سال حل بشود. نشانه اش اين است كه خيلى ها رفتند و ماندند. دعاها حسابشان جداست، خطبه ها حسابشان جداست، آنجا كه ائمه با خدا سخن مى گويند حسابشان جداست آنجا كه با خلق خدا دارند سخن مى گويند حسابشان جداست.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: باشگاه اندیشه



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: ثمرات علمى و عملى تبيين شخصيت حضرت فاطمه, شخصيت حضرت فاطمه, حضرت فاطمه
عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود:

فاطمة بضعة منّي، من اغضبها فقد أغضبني فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است.
و ما كان المؤمنون لينفروا كافّة فلولا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا في الدّين ولينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلّهم يحذرون. 1
نبايد مؤمنان همگي بيرون رفته و رسول را تنها بگذارند بلكه چرا از هر طائفه‌اي گروهي براي جنگ و گروهي نزد رسول براي آموختن علم مهيا نباشند؟ تا آن علمي كه آموخته‌اند به قوم خود بياموزند كه قومشان هم شايد خداترس شده و از نافرماني حذر كنند.
صاحب معالم(ره) فقه را اينگونه تعريف مي‌كند: «علم به احكام شرعي فرعي به وسيلة ادّلة تفصيلي آنها». اما اين تعريف، تعريف جامعي نيست، چرا كه قرآن و سنّت قطعي، فقه را در اين چارچوب منحصر نكرده‌اند، اين يك بحثي است بسيار مهم و جدي كه نياز به تحقيقات زيادي در مباحث اجتهاد و تقليد به شكلي ويژه دارد، و همچنين در مباحث ولايت فقيه، امر به معروف و نهي از منكر، وجوب تعليم جاهل و ارشاد او، حجيت خبر و حجيت فتوي.
امّا كلمة «لولا» در آيه، حرف تحضيض است؛ يعني تشويق به فقه و درك دين. تفقه در دين، فقط تفقه در احكام طهارت نيست، طهارت بخش كوچكي از دين است، برخي از يك شي، تمام آن شي نيست. فقهي كه هم اكنون معروف است به چهار قسمت تقسيم مي‌شود؛ ايقاعات، عقود، احكام و عبادات، هركدام از اينها قسمت كوچكي از فقه است، حوزة فقه بسيار وسيع‌تر از آنهاست. از ديدگاه امام صادق(ع) فقيه، فقط كسي كه علم اصول فقه و مباني اصول را از مباحث وضع الفاظ تا آخر مبحث تعادل و تراجيح مي‌خواند نيست، كسي كه علم فقه را از بحث طهارت تا احكام عاقله مي‌خواند نيست، خداوند متعال مي‌فرمايد: «ليتفقّهوا في الدين و لينذروا قومهم» يعني فقيه كسي است كه مردم را از تمام دين انذار مي‌كند، پس فقيه بايد تمام دين را درك كرده باشد. براي كساني مثل شما كه در اين راه قدم برداشته بايد اين جمله كاملاً واضح باشد، فقيهي كه بخشي از فقه را درك كند و به همان اكتفا كند همانند بنّايي است كه ساختمانش را نصف و نيمه رها كرده است. چنين فقيهي امكان ندارد مشكلات ديني مردم را حل كند.
مراد خداوند از «كساني كه در دين تفقه كنند»، فقيهاني است كه برگزيدة قومشان هستند، كساني كه صلاحيت تفقه در دين و انذار را داشته باشند تا اينكه بتوانند مشكلات ديني مردم را حل كنند.
در «ليتفقّهوا في الدين... » مراد كدام دين است؟ همان ديني كه حضرت ابراهيم و يعقوب به آن سفارش كردند:
و وصّي بها إبراهيم بنيه و يعقوب يا بنيّ إنّ الله اصطفي لكم الدّين فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون. 2
ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود راجع به تسليم بودن در فرمان خدا سفارش و توصيه نمودند. اي فرزندان! خدا شما را به آيين پاك برگزيد، پيوسته از آن پيروي كنيد و تا پاي جان سپردن الاّ تسليم رضاي خدا نباشيد.
و همان ديني كه خداوند تعالي مي‌فرمايد: إنّ الدّين عند الله الاسلام و ما اختلف الّذين أوتوا الكتاب إلّامن بعد ماجاءهم العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فإنّ الله سريع الحساب. 3
همانا دين پسنديده نزد خدا آئين اسلام است و اهل كتاب در آن راه مخالفت نپيمودند مگر پس از آنكه به حقانيت آن آگاه شدند و اين خلاف را از راه رشك و حسد در ميان آوردند و هركس به آيات خداوند كافر شود بترسد كه محاسبه خدا زود خواهد بود.
پس منظور از تفقّه مطلوب، تفقه در اسلام است. كه لازمه‌اش وجود فقيهي مطلوب است كه در اين آيه كريمه به صفات آن اشاره شده است، آن فقيه همان اكسير اعظم است.
به عنوان مثال در احكام فقهي آمده است كه: «ملعون است كسي كه نمازش را به تأخير بياندازد تا اينكه ستارگان ظاهر شوند» و همچنين داريم كه «ملعون است كسي كه رياست را دوست داشته باشد». چرا اولين حديث را حكمي فقهي مي‌دانيم و دومين حديث را نه؟ از طرفي علاوه بر اينكه بحث مي‌كنيم كه معناي «لعن» چيست؟ آيا دلالت بر حرمت دارد يا كراهت؟ موضوع و محمولش چيست؟ بايد بحث كنيم كه چرا كسي كه رياست را دوست دارد لعن مي‌شود، دوست داشتن رياست به چه معناست، آيا لعن در اينجا لعن تمحيضي است يا تحريمي؟ اينها مسائل مهمي است كه الحمدلله شما در سطحي از علوم هستيد كه با آنها آشناييد.
يا اينكه مبحث وجوب «تولّي» و «تبّري». كه در آنجا از اين بحث مي‌شود كه آيا بر ما واجب است تا از هركسي كه ولي خدا و حجّت خدا را به غضب در مي‌آورد برائت جوييم، آيا اين فقه است يا نه؟ آيا برائت واجب است يا نه؟ اگر واجب است كدام موضوع است و كدام محمول؟ نسبت بين اين دو فرض چيست؟ يا اينكه آيا واجب است كه تبّري و تولّي در هر سطحي مساوي با هم باشند. تا زماني كه اين مسائل در دين وجود دارد ناچاريم كه در آنها تفقه كنيم، و با اين تفقه است كه مشمول اين بخش از آيه مي‌شويم كه «ليتفقهوا في الدين» و پس از تفقه، انذار مردم و «لينذروا قومهم».
مقام صديقه كبري فاطمه زهرا(س) مقام بسيار بزرگي است، ايشان بر گردن مسلمانان حق بزرگي دارند، ولي متأسفانه آنگونه كه مستحق است اين حق را ادا نكرده‌ايم، از آن مي‌ترسم كه محكمه‌اي در دنيا كه قاضي آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و يا در آخرت كه قاضي آن خداوند تبارك و تعالي باشد تشكيل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند كه آيا براي اداي حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) كاري انجام داده‌ايد؟ حتي به مقدار اعتراف يك فقيه سني؟ مي‌ترسم كه آن زمان جوابي نداشته باشيم.
بايد آنچه را كه صحيح بخاري دربارة حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببينيم و لو غير عامدانه؟ متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود:
فاطمة بضعة منّي، من اغضبها فقد أغضبني
فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است.
مي‌خواهيم در مورد اين حديث بحث و بررسي كنيم، حديثي كه يك فقيه سني آن‌را روايت مي‌كند و در ميان فقهاي اهل سنّت، سند اين حديث صحيح و از درجة بالايي برخوردار است، چرا كه بخاري ـ كسي كه در صحت احاديث بسيار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل كرده است و از طرفي ذهبي ـ كه از نقادترين افراد نسبت به احاديث است ـ اين حديث را صحيح و معتبر دانسته و آن را به گونه‌اي ديگر روايت مي‌كند:
إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضب فاطمة. 4
همان خداوند با خوشنودي فاطمه خشنود و با ناراحتي فاطمه ناراحت مي‌شود.
پس در نزد آنها اين حديث از لحاظ سند در حد قطعي الصدور از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است. ما حديث بخاري را مفّسر و مؤيدي برحديث ذهبي مي‌دانيم. حال مي‌گوييم اين حديث بر چه چيزي دلالت مي‌كند؟ خشنودي و غضب در انواع مردم از كجا ناشي مي‌شود؟ حيات نباتات به دو عامل بستگي دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، اين دو قوت در حيات حيوان به صورت دو قوة خشنودي و خشم ظاهر مي‌شود، كه هر دو ناشي از طبع و غريزه‌اند، امّا در حيات انساني چه؟ معناي حيات انساني آن است كه هريك از ما به درجة انسانيتي برسد كه ركن و پشتيبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله»5 اينجاست كه عقل منشأ تمام خشنودي‌ها و خشم‌ها در وجود انسان مي‌گردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غريزه بود.
آيا من به مرحلة انسانيتي كه منشأ خشنودي و خشمش، عقل است رسيده‌ام؟ مي‌گويم: هرگز، اصلاً، هر عاقلي در اولين درجات تعقلش بايد بداند كه به درجة انسانف عاقل نرسيده است، اين اعتراف خيلي مهم است.
آيا ما تاكنون نفهميده‌ايم كه محك انسانيت‌مان و ميزان آن چيست و به چه مقدار است؟ خوشحالي و خشم ما به خاطر حاجات بدني ما است، هركدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامي كه شخصي كه به او اطمينان و اعتقاد دارد او را ترك كند، آيا ناراحت مي‌شود يا نه؟ اين ناراحتي خود يك گناه است، به درجة انسانيت نرسيده است، هيچ‌كدام از ما به درجة انسانيت نرسيده است مگر اينكه منشأ خشم و خشنودي او عقلاني باشد نه غريزي.
پس هرگاه در زندگي‌مان، منشأ خشنودي و خشم‌مان را، حتي براي يك بار از عقل ديديم، آن موقع است كه براي يك بار انسان شده‌ايم، امّا اگر خشنودي و غضبمان ناشي از بطن و فرج بود مطمئناً از حيوانات خواهيم بود ولي در شكل انسان.
امّا انسان عقلاني كسي است كه براي هميشه با خشنودي عقل، خشنود مي‌شود و با خشم عقل، خشمگين مي‌گردد. پس اگر كسي را در روي كرة زمين پيدا كرديد كه به اين درجه از شخصيت رسيده بود مرا خبر كنيد تا پيش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلكه گرد وغبار گام‌هايش را نيز ببوسم.
بالاتر از اين مرتبه مقامي است كه ممكن است انسان به آنجا برسد، و آن زماني است كه ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارك و تعالي فاني گردد، ديگر او اراده‌اي ندارد و ارادة او عين ارادة خداست. و اين همان درجه‌اي است كه تمام كارهايش «يرضي لرضا الله و يغضب لغضب ربّه» مي‌شود. يعني اگر فرزندش را كشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده كردند به‌خاطر رضاي خداوند خشنود مي‌گردد، نه رضاي نفسش، تصور اين درجه بسيار مشكل است چه رسد به تحقق اين امر!
اين همان مقام عصمت خاتم‌الانبياء(ص) است. عصمت آن مخلوقي كه نظيرش در ميان تمام مخلوقات وجود ندارد، كسي كه حب و بغضش در حب و بغض خداوند فاني شده است. چيزي را دوست نمي‌دارد مگر اينكه خداوند آن را دوست بدارد و از چيزي خشمگين نمي‌شود مگر اينكه خداوند را از آن چيز خشمگين ببيند.
و اين همان بشري است كه به مقام «و ماينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي»6 رسيده است. و اين همان درجه‌اي است كه از آن به عصمت خاتميه تعبير مي‌شود، عصمتي كه غير از عصمت ابراهيميه است، عصمت ابراهيميه نيز با عصمت يونسيه متفاوت است.
عصمت حضرت يونس(ع) هم عصمت است اما:
وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادي في الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانك إنّي كنت من الظّالمين. 7
و ياد آر حال يونس را هنگامي‌كه از ميان قوم خود غضبناك بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در مضيقه و سختي نمي‌‌افكنيم آنگاه در آن ظلمت‌ها فرياد كرد كه الهي، خدايي به جز ذات يكتاي تو نيست تو از شرك و شريك پاك و منزهي و من از ستمكارانم.
او پيامبر خدا و معصوم است. اما خودش را محتاج مي‌بيند كه به مقامي بالاتر برسد «سبحانك إنّي كنت من الظّالمين». كه آن حضرت، قبل از آنكه وارد شكم ماهي شود به آن مقام نرسيده بود.
همچنين يوسف(ع) نيز پيامبر خدا و معصوم است. و برهاني كه خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأي برهان ربّه كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصين. 8
آن زن باز اصرار كرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان يوسف نبود او هم به ميل طبيعي اهتمام مي‌كرد اينچنين عمل زشت و فحشا را از او دور كرديم كه همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ايشان در يك درجه عصمت داشتند كه:
و قال للّذي ظنّ أنّه ناج منهما اذكرني عند ربّك فأنساه الشّيطان ذكر ربّه فلبث في السّجن بضع سنين. 9
آنگاه يوسف از رفيقي كه او را اهل نجات يافت درخواست كرد كه مرا نزد پادشاه ياد كن در آن حال شيطان ياد خدا را از نظرش ببرد بدين سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسليم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودي و غضب خداوند، مقامي خاص است كه اين مقام مخصوص برترين مخلوقات و خاتم پيامبران و آقاي رسولان است، اين مقامي است كه مي‌توان گفت: اوست كه از خشنودي خدا خشنود و از غضب خدا خشمگين مي‌شود، و از طرفي ديگر خداوند تبارك و تعالي نيز از خشنودي او خشنود و از غضب او خشمگين مي‌شود.
آيا بخاري و ذهبي فهميده‌اند كه چه چيزي را روايت كرده‌اند:
إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضب فاطمة.
و آيا فهميده‌اند كه اگر پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودي خدا خشنود و با غضب خدا غضبناك مي‌شود».
اين كلام دال بر اين مطلب است كه منشأ خشنودي و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ايشان نيست بلكه منشأ آن خداوند تبارك و تعالي است. معناي اين همان درجه عصمت كبري است كه رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، كلام پيامبر اكرم(ص) است كه مي‌فرمايند:
إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمة.
همانا خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناك مي‌شود.
اين به چه معناست كه به درجه‌اي برسد كه «لام» خشنودي از طرف فاطمه(س) باشد (يعني خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود شود و اين مقام بالاتر است از اينكه فاطمه(س) از خشنودي خدا خشنود گردد. )
اينجاست كه معناي اين سؤال فهميده مي‌شود كه فاطمه(س) را چه كسي مي‌شناسد، اين فاطمه(س) چه كسي است؟ و در جواب مي‌گوييم: امام جعفر صادق(ع) كسي است كه مي‌داند فاطمه كيست، ايشان مي‌فرمايند:
إنّما سمّيت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها. 10
همانا فاطمه، فاطمه ناميده شد، چرا كه مردم از شناخت ايشان ناتوانند.
پس با دليل ثابت كرديم كه از معرفت و درك مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستيم، ما از معرفت آن درجة بالايي كه خداوند متعال رضايش را در رضايت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستيم، عاجز هستيم از معرفت اين مخلوق رباني و حوراي انساني، او كيست؟...
اميرمؤمنان حضرت علي(ع) در شب دفن پيكر مبارك حضرت فاطمه(س) مي‌فرمايند:
أمّا حزني فسرمد و أمّا ليلي فمسهّد11
حزن و اندوهم هميشگي شد و خواب بر من حرام گشت.
بهتر است بدانيم كسي كه اين جمله را بيان مي‌‌كند دنيا و آخرت را شناخته و هر دو آن‌ها را زير پايش گذاشته است! چرا كه اوست كه فاطمه(س) را مي‌شناسد. ملاحظه كنيد هنگامي كه برجنازة حضرت نماز مي‌خواند چه مي‌فرمايد. آنچه براي او در كنار پيكر همسرش اتفاق افتاد، هيچ كجا رخ نداده است، نمي‌توانيم بيشتر از اين بگوييم. از مصباح الأنوار در بحارالانوار حديثي از ابي عبدالله الحسين(ع) نقل شده است. كه حضرت فرمودند:
إنّ أميرالمؤمنين(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل في الغسلة الخامسة الآخرة شيئاً من الكافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الكفن، و كان هو الذي يلي ذلك منها، و هو يقول: أللّهمّ إنّها أمتك، و بنت رسولك، وصفيّك و خيرتك من خلقك، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بينها و بين أبيها محمد(ص). فلمّا جنّ الليل غسّلها عليّ، ووضعها علي السرير، و قال للحسن: أدع لي أباذر فدعاه، فحملا إلي المصلّي، فصلّي عليها ثم صلّي ركعتين، و رفع يديه إلي السماء فنادي: هذه بنت نبيك فاطمة، أخرجتها من الظّلمات إلي النور، فأضاءت الارض ميلا في ميل!12
اميرالمؤمنين(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداري از كافور استفاده كردند و مئزري بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدايا، فاطمه از آن، تو و دختر رسول توست، صفي و برگزيدة خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالي گردان و بين او و پدرش جمع كن... و آن هنگام كه شب شد، علي(ع) او را غسل داد و بر تختي خوابانيد و رو به حسن كرد و گفت: اباذر را بياور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوي محراب حمل كرد و دوباره دو ركعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: اين دختر پيامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوي نور هدايت فرما. در آن هنگام منطقه‌اي از زمين نوراني شد.
جملة آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرماييد، اين جمله مجمل بيان شد، ممكن نيست جز براي غيرخدا اين جمله گفته شود، مي‌فرمايد: خداوندا! فاطمه(س) را از اين دنياي تاريكي‌ها گرفتي و به سوي نور، نور آسمان‌ها و زمين فرستادي.
ملاحظه بفرماييد كه خداوند متعال دعاي اميرالمؤمنين را اجابت فرمود. مثل اينكه خداوند به حضرت فرمود: بله، همان‌گونه كه روح او را از نور پروردگارش خلق كردم او را به سوي نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امير(ع) تمام نشده بود كه خداوند او را تصديق نمود و نقطة نوري از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتي از زمين را نوراني كرد.
اين چه معنايي مي‌دهد؟ به اين معناست كه «إنّالله و إنّا إليه راجعون» براي همه است، ولي فاطمه(س) به نور خدا پيوست، نوري كه از آن خلق شده بود.
اين مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندي پيوست و اينگونه آن جهان از بدن طاهري كه از عالم ظلماني به عالم روحاني شتافت استقبال نمود.
اين فاطمه است كه به آن مقام رسيد. كه «إنّ الربّ ليغضب لغضب فاطمة و يرضي لرضاها. » بهتر است كه در اينجا به مناسبت اشاره‌اي كنيم به آنچه كه بخاري در روايت صحيحه‌اي از عايشه آورده است كه او گفت:
فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناك شد و [يكي از صحابه] روي برگرداند، بعد از آن طولي نكشيد كه درگذشت. 13
و از ديگري روايت كرده است كه:
حضرت فاطمه(س) به علي(ع) وصيت كرده بود كه او را مخفيانه دفن كند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.
از اين اعترافات مي‌شود به نتيجه‌اي رسيد كه دو مقدمه دارد. مقدمة اول همان است كه اهل سنت مي‌گويند كه إنّ الله ليغضب لغضبها و همچنين مي‌گويند كه فاطمه(س) از آن صحابه غضبناك شد و از او روي برگرداند و در حالي كه از او غضبناك بود درگذشت پس غضب خدا بر او حلال گشت و مقدمة دوم اين است كه خداوند مي‌فرمايد:
و من يحلل عليه غضبي فقد هوي. 14
و هركس مستوجب خشم من گرديد همانا خوار و هلاك خواهد شد.

پي نوشت :

برگرفته از كتاب: الحق المبين في معرفة المعصومين(ع)، اين سخنراني در تاريخ (9 جمادي الاول 1411 برابر با 7/9/1369) ايراد شده است.
1. سورة توبه (9)، آية 122.
2. سورة بقره (2)، آية 132.
3. سورة آل عمران(3)، آية 19.
4. مستدرك الحاكم، جلد 3، ص 154.
5. علل الشرايع، جلد 1، ص 103.
6. از روي هوا و هوس حرفي را نمي‌زند و هرچه كه مي‌فرمايد چيزي جز وحي خداوندي كه به او نازل شده نيست. سورة نجم (53)، آية 3 و 4.
7. سورة انبياء (21)، آية 87.
8. سورة يوسف (12)، آية 24.
9. سورة يوسف (12)، آية 42.
10. تفسير فرات، ص 581.
11. امالي المفيد، ص 281.
12. مقتل حسين خوارزمي، ج1، ص 86؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214.
13. صحيح بخاري، ج 4، ص 41.
14. سورة طه (20)، آية 81.
15. سورة جمعه (62)، آية 5.

منبع:ماه نامه موعود - 54



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا, سلام الله علیها, فاطمه زهرا, زهرا
فاطمه(ع) در کلام الهي
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 فاطمه(ع) در کلام الهي

قرآن مجيد که کلام راستين خداست و در نهايت اتقان و درستي قرار دارد، بي هيچ شک و شائبه اي بازگوکننده حقايقي است که ذهن بشري از نيل به بسياري از آنها، عاجز و ناتوان است. فاطمه زهرا(ع) نيز حقيقتي بي مانند دارد که جز در سايه سار قرآن و کلام معصومان نمي توان بدان دست يافت. بدين لحاظ، در اين مجال به بررسي برخي از آيات قرآن و بيان پاره اي از اين حقايق مي پردازيم.

1.خانه فاطمه(ع) جلوه گاه نور هدايت الهي
 

قرآن کريم، خداوند را نور آسمان ها و زمين مي خواند و تصريح مي کند که او هر فردي را که بخواهد، به نور خويش هدايت مي کند. در ادامه مي فرمايد:«[ اين نور هدايت] در خانه هايي است که خداوند اذن فرموده است رفعت بيابند؛ خانه هايي که نام خدا در آنها ذکر مي شود و مرداني که تجارت و معامله، آنان را از ياد الهي غافل نمي کند و مي ترسند از روزي که در آن، دل ها و چشم ها زير و رو مي شود، صبح و شام در آنها، تسبيح او مي گويند.»(1)
هنگامي که پيامبر خدا (ص)آيات مذکور را تلاوت کرد، يکي از اطرافيان حضرت پرسيد: يا رسول الله! اين خانه ها کدام خانه هايند؟ فرمود:«خانه هاي انبيا». ابوبکر برخاست و گفت: يا رسول الله! آيا خانه فاطمه و علي از مصاديق اين آيه
است؟ پاسخ شنيد:«آري، از برترين مصاديق آن است.»(2)

2. مشکات الهي
 

قرآن براي تبيين و معرفي نور خداوند، مثالي ذکر مي کند:
«مثل نور خداوند، مثل چراغداني است که درون آن، چراغي گذارده باشند...»(3).
راوي مي گويد: از امام (ع)درباره اين کلام الهي پرسيدم. فرمود:«آن چراغدان، فاطمه(ع) است و آن چراغ، امام حسن (ع)و آن زجاجه (فانوس يا حباب شفاف)، امام حسين (ع)است.»(4) اين بيان در حقيقت اشاره به جايگاه والا و متعالي فاطمه (ع)و فرزندانش در عالم تکوين و هدايت بشر دارد.

3. ستاره فروزان
 

امام(ع)، ذيل اين آيه قرآن که مي فرمايد:«ستاره اي درخشنده چون مرواريد»(5)، فرمود:«فاطمه ستاره درخشان و فروزاني از ميان جمله زنان عالم است.»(6)

4. انسان بزرگ الهي
 

امام باقر (ع)درباره آيه «همانا آن از مسائل مهم است(و) هشدار و انذاري است براي همه انسان ها»(7) فرمود:«يعني فاطمه»(8). واژه «کُبَر»جمع«کبري» و تأنيث اکبر است. بنابراين، آيه مذکور چنين معنا مي شود:«فاطمه زهرا(ع) يکي از بزرگان است»(9).
در بياني کوتاه مي توان گفت: اين تفسير، عظمت معنوي آن بانوي بزرگوار اسلام را بازگو مي کند که در اثر آراسته شدن وي به سجايا و کمالات الهي برايش حاصل گشته است.

5. درياي فضيلت
 

ذيل اين آيه که مي فرمايد:«(خداوند) دو دريا را در کنار يکديگر قرار داد؛ در حالي که با هم تماس دارند. در ميان آن دو، برزخي است که يکي بر ديگري غلبه نمي کند.»(10)، از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:«علي و فاطمه، آن دو بحر عميقي اند که هيچ يک را بر ديگري برتري نيست. بين آن دو، واسطه اي است که همان رسول خداست و محصول اين بحر عميق، لؤلؤ و مرجان است که آن دو، حسن و حسين هستند.»(11)
ثعلبي در تفسير خود، از سفيان ثوري نقل مي کند:«مرج البحرين يلتقيان» يعني فاطمه و علي، و منظور از «يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسين و مراد از «بينهما برزخ» رسول خداست.»(12)
ابوسعيد خدري نيز آيات ياد شده را همين سان تبيين و تفسير مي کند.(13)

6. کوثر رسول الله(ص)
 

حضرت خديجه براي پيامبر(ص) فرزند پسري به دنيا آورده بود که عبدالله نام گرفت، اما پس از مدتي از دنيا رفت. روزي از روزها، يکي از سران مشرکان به نام عاص بن وائل، پيامبر(ص) را هنگام خروج از مسجدالحرام ملاقات کرد و با وي به گفتگو پرداخت. گروهي از سران قريش که اين گفتگو را ديده بودند، به محض ورود عاص بن وائل به مسجد از او پرسيدند: با چه کسي گفتگو مي کردي؟ گفت: با آن «ابتر»(14)! خداوند در حمايت از پيامبر(ص) خويش، سوره کوثر را نازل کرد و فرمود:«( اي پيامبر(ص))! ما به تو کوثر( خير و برکت فراوان) عطا کرديم. پس براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني کن و بدان که دشمن تو قطعاً بريده نسل و دم بريده خواهد بود.»(15)
مفسران کلام الهي، «کوثر» را خير و برکت بسيار معنا کرده و گفته اند:«مقصود از آن، فراواني نسل و ذريه پيامبر(ص) است و اين معنا از طريق فرزندان فاطمه (ع)محقق شده است؛ به گونه اي که عدد ذريه او از شمارش خارج است و اين روند تا روز قيامت تداوم دارد.»(16).
بسياري از بزرگان علماي شيعه، وجود مبارک فاطمه زهرا(ع) را روشن ترين مصداق کوثر قلمداد کرده اند؛ زيرا شأن نزول آيه، بيانگر اين است که بت پرستان مکه، پيامبر(ص) را متهم به مقطوع النسل بودن مي کردند و قرآن ضمن نفي گفتار آنان، به پيامبر(ص) مي فرمايد:«ما به تو کوثر عطا کرديم.» از اين تعبير چنين برداشت مي شود که اين خير کثير(کوثر)، همان فاطمه زهرا (ع)است.(17)

7. شاخه اي از شجره الهي
 

خداي متعال کلمه طيبه را به شجره طيبه اي مانند مي کند و مي فرمايد:«آيا نديدي که خداوند چه سان مثل زده؟ کلمه طيبه( سخن و ايمان پاک) همانند درختي پاک است که ريشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است.»(18)
يکي از ياران امام باقر(ع) نقل مي کند: خدمت آن حضرت رسيدم و درباره آيه ياد شده پرسيدم. حضرت (ع)پاسخ داد:
«آن درخت(شجره طيبه)، محمد مصطفي (ص)است. تنه آن درخت، اميرمؤمنان علي(ع)، ميوه آن، امام حسن و امام حسين(ع)، شاخه اصلي آن فاطمه(ع) است و شاخه هاي کوچک آن، ائمه اطهار از فرزندان فاطمه(ع)، و برگ هاي اين درخت، شيعيان و دوستداران ما اهل بيت اند.»(19)

8. حقيقت شب قدر
 

امام صادق(ع) درباره آيات نخستين سوره قدر(20) فرمود:«ليله( مقصود حقيقي از آن شب)، فاطمه است و قدر، خداوند است. بنابراين هرکس فاطمه را آن سان که حق معرفت اوست، بشناسد، شب قدر را درک کرده است و حقيقت اين است که فاطمه (ع)فاطمه ناميده شد، چون خلايق از شناختش ناتوان گشتند.(21)

9. فاطمه(ع)، صراط مستقيم الهي
 

حداقل ده مرتبه در نمازهاي شبانه روز، از خداي بزرگ مي خواهيم که ما را به «صراط مستقيم» هدايت و راهنمايي کند. پيامبر(ص) عظيم الشأن اسلام در تفسير صراط مستقيم مي فرمايد:«همانا خداوند، علي(ع)، و همسرش و فرزندانش را حجت خويش بر خلق خود قرار داده است و آنها دروازه هاي علم در امت من اند. هرکه به سوي آنان رهنمون شود، به صراط مستقيم هدايت گشته است.»(22)

10. ايمان به فاطمه(ع)، شرط هدايت
 

امام باقر(ع) در تفسير آيه 136 و 137 سوره بقره مي فرمايد:«از آيه «آمنا بالله و ما انزل الينا»، علي، حسن، حسين و فاطمه اراده گشته و اين حکم، بر امامان پس از ايشان نيز جاري است» و نيز فرمود:«فان آمنوا»يعني: مردم. «بمثل ما آمنتم به» يعني: به علي، فاطمه، حسن، حسين (ع)و ائمه پس از آنان. «فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم في شقاق»(23).

11. پذيرش توبه با توسل به فاطمه(ع)
 

قرآن کريم مي فرمايد: وقتي حضرت آدم (ع)و همسرش حوا (ع)به رغم نهي الهي، از ميوه درخت ممنوعه تناول کردند، به سبب تخلف از دستور الهي از بهشت اخراج شدند و به زمين هبوط کردند. «سپس آدم از سوي پروردگارش کلماتي دريافت کرد( و با آن کلمات توبه کرد) و به درستي که خداوند، توبه پذير و مهربان است.»(24)
ابن عباس مي گويد: از رسول خدا (ص)درباره کلماتي که حضرت آدم از پروردگار خويش دريافت کرد و با آن کلمات توبه کرد، پرسيدم. فرمود:
«از خدا خواست که به حق محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين(ع) توبه اش را بپذيرد. خداوند نيز پذيرفت.»(25)

12. صالح درگاه الهي
 

قرآن کساني را که فرمان بردار خدا و رسول وي اند، به هم نشيني با آناني وعده مي دهد که از نعمت هاي بي پايان و ابدي الهي بهره مندند.(26) انس بن مالک مي گويد: يک روز صبح، پس از آنکه نماز صبح را با پيامبر(ص) به جاي آورديم، به آن حضرت عرض کردم: يا رسول الله! آيا اين سخن خداي را برايمان تفسير مي کني که مي فرمايد:«و کسي که خدا و پيامبر(ص) را اطاعت کند، ( در روز رستاخيز) هم نشين کساني خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقان خوبي اند.»(27) فرمود: مقصود از «پيامبران» منم. منظور از «صديقان» برادرم علي (ع)است. مقصود از «شهدا» عمويم حمزه است و مقصود از «صالحان» نيز دخترم فاطمه(ع) و دو فرزندش ( حسن و حسين(ع)) اند.(28)

13. مقرب الهي و ناظر اعمال نيکان
 

خداي متعال در کتاب آسماني خويش هنگام خبردادن از مواهب عظيم و نعمت هاي روح پرور بهشت براي نيکوکاران مي فرمايد:«نامه اعمال ابرار و نيکان در عليين است و تو چه مي داني که عليين چيست؟! نامه اي است رقم خورده و سرنوشتي است قطعي که مقربان( خاصان و برگزيدگان درگاه الهي) شاهد آن اند.»(29)
امام باقر(ع) در تفسير اين کلام الهي مي فرمايد: منظور از آن «مقربان» پيامبرخدا(ص)، علي، فاطمه، امام حسن و امام حسين(ع) است.(30)
بنابراين فاطمه (ع)يکي از مقربان و خاصان درگاه الهي است و شاهد و ناظر بر نامه اعمال نيکان در روز رستاخيز خواهد بود.

14. فاطمه(ع)، مبرا از هر ناپاکي
 

آيه تطهير در خانه ام سلمه بر پيامبر(ص) فرستاده شد:«خداوند مي خواهد که پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد»(31). علت نزول آن نيز چنين است که پيامبر(ص) خدا اميرمؤمنان علي، فاطمه، امام حسن و امام حسين (ع)را فراخواند. عبايي را روي آنها کشيد و وقتي هر پنج نفر زير عبا قرار گرفتند، فرمود:«بار خدايا! اينان اهل بيت من اند. پس آلودگي و ناپاکي را از ايشان دور ساز و پاک و پاکيزه بگردانشان».(32)
زمخشري مي نويسد: رسول خدا(ص) عباي پشمينه سياه رنگي بر دوش داشت. وقتي امام حسن(ع) به محضرش شرفياب شد، پيامبر(ص) وي را به زير عباي خود فراخواند. پس از مدتي امام حسين (ع)آمد، او را نيز بدانجا فراخواند. پس از وي فاطمه(ع) و سپس اميرمؤمنان (ع)آمد و به زير عباي رسول الله (ص)رفتند. پس از آن، پيامبر(ص) فرمود:«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت...»(33)
ابوسعيد خدري تصريح مي کند: اين آيه در شأن پيامبر(ص) خدا، علي، فاطمه، امام حسن و امام حسين (ع)نازل شده است.(34) ام سلمه نيز بدين مطلب تصريح دارد.(35) ابن حجر هيثمي نيز اذعان مي کند که اکثر مفسران بر اين عقيده اند که آيه تطهير در شأن علي، فاطمه و حسن و حسين (ع)نازل شده است.(36)

15. فاطمه(ع)، بهترين الگو
 

خداوند به پيامبر(ص) خويش مي فرمايد:«خانواده ات را به نماز فرمان بده و بر آن پايدار باش.»(37) در اين زمينه مي نويسند: از زماني که اين آيه نازل شد، پيامبر(ص) خدا پيوسته، هنگام نماز، بر در خانه علي و فاطمه(ع) حاضر مي شد و مي فرمود:«خداوند، شما را رحمت کند؛ هنگام نماز است. به درستي جز اين نيست که خداوند مي خواهد پليدي و ناپاکي را از شما اهل بيت دور کند.(38)»(39).
پيامبرخدا (ص)با عبارات «خداوند مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت دور کند»، به همگان فهماند که آيه تطهير، در شأن اهل بيت است و
علت دعوت به نماز، بي تفاوتي علي و فاطمه (ع)به عبادت نيست، بلکه از باب الگودهي به مسلمانان است و آن دو بزرگوار، مبرا از هر قصور و تقصيري در اجراي دستورهاي الهي اند. برخي از اصحاب در اين رابطه نقل مي کنند: پيامبر(ص) نه ماه پي در پي اين کار را انجام داد.(40)

16. پاداش بيکران براي فاطمه(ع)
 

صادق آل محمد(ع) نقل مي کند: رسول خدا (ص)وارد خانه فاطمه (ع)شد؛ در حالي که فاطمه لباس خشني از پشم شتر بر تن داشت، با يک دست، آسياب مي کرد و با دست ديگر، کودکش را شير مي داد. با مشاهده اين وضعيت، اشک از چشمان پيامبر(ص) سرازير شد. فرمود: «دخترم! تلخي دنيا را در برابر شيريني آخرت تحمل کن؛ زيرا خداوند اين آيه را بر من نازل کرده است: به زودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوي(41).»(42)

17. سربلند از امتحان الهي
 

عبدالله بن مسعود در تفسير اين آيه که مي فرمايد:«امروز آنها را به سبب صبر و استقامتشان پاداش بخشيدم؛ آنها پيروز و رستگارند»(43)، مي گويد: يعني امروز به سبب اينکه علي بن ابي طالب، فاطمه، حسن و حسين(ع) بر طاعت، گرسنگي، فقر، و امتحانات الهي در دنيا صبر پيشه کردند، بهشت را بدانان پاداش دادم و به درستي که آنها رستگار و سربلند از حساب و کتاب الهي هستند.(44)

18. اسوه ايثار و اخلاص
 

امام حسن و امام حسين(ع) در خردسالي بيمار شدند. رسول الله(ع) همراه جمعي از ياران خويش به عيادت آنها آمدند. سپس به علي(ع) فرمودند: اي اباالحسن! خوب است براي شفاي دو فرزند خويش، نذري کني. از اين رو، علي(ع)، فاطمه(ع) و فضه خادمه، هر سه نذر کردند که در صورت شفاي اين دو کودک، سه روز «روزه » بگيرند...
در پايان داستان ايثار و فداکاري اهل بيت (ع)آمده است که فرشته وحي الهي نازل شد و فرمود: اي محمد! خداوند با چنين خانداني به تو تهنيت مي گويد. سپس، سوره «هل اتي» را بر او خواند.(45)
خداوند در اين سوره، سه صفت آشکار و برجسته اين خانواده را- که فاطمه(ع) نيز يکي از آنان است- متذکر مي شود که عبارت است از :1. وفاي به نذر: «به نذر خود وفا مي کنند و از روزي که شر و عذابش گسترده است، بيمناک اند»(46)؛
2. ايثار:«و غذاي خود را با اينکه به آن علاقه و نياز دارند، به مسکين و يتيم و اسير مي دهند»؛ (47)
3. اخلاص:«ما، شما را فقط به خاطر خدا اطعام مي کنيم و هيچ پاداش و سپاسي از شما نمي خواهيم».(48)

19. برترين زن مسلمان
 

هنگامي که پيامبر(ص) با مسيحيان نجران درباره مسيحيت و نفي الوهيت حضرت عيسي(ع) گفتگو مي کرد و آنان با وجود استدلال آن حضرت، سخن او را نپذيرفتند، خداوند به پيامبر(ص) خويش دستور داد با آنها «مباهله » کند. آن حضرت در حالي که براي مباهله حضور يافت که حسين (ع)را در آغوش داشت و دست حسن(ع) را گرفته بود و فاطمه (ع)پشت سرش مي آمد و علي هم پشت سر فاطمه(ع) قرار گرفته بود. پيامبر(ص) به اهل بيت خود فرمود:«وقتي دعا کردم، آمين بگوييد».
اما اسقف نجران با ديدن آن چهره هاي پرجاذبه الهي گفت: اگر آنان از خدا بخواهند کوه را از جايش برکند، مي کند، مباهله نکنيد که هلاک مي شويم و بر روي زمين يک نصراني تا روز قيامت باقي نمي ماند.
بنابراين، آنان مباهله نکردند و خواستند بر دين خود باقي بمانند و در نهايت، با آن حضرت توافق کردند که جزيه بپردازند.(49)
اين واقعه زماني بود که خداوند فرمود:«هرگاه بعد از علم و دانشي که ( درباره مسيح) به تو رسيده، ( باز هم) کساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنيم و لعنت خدا بر دروغگويان قرار دهيم.»(50)
ابن عباس در تفسير اين آيه مي گويد: منظور پيامبر(ص) از فرزندان ما، حسن و حسين، مقصود از زنان ما، فاطمه و منظور از نفوس ما، شخص پيامبر(ص) و علي است.(51)
ابوسعيد خدري نيز مي گويد: زماني که اين آيه نازل شد، رسول الله، علي و فاطمه و حسن و حسين (ع)را فراخواند و فرمود:«بارخدايا! اينها اهل من اند.»(52)
درواقع، تعبير «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» درباره اين چهار معصوم، بيانگر برتري و فضيلت آنان بر سايرين است؛ زيرا پيامبر(ص) از ميان همگان، فقط آن چهار نفر را برگزيد.

20. محبت کوثر، مزد رسالت
 

خداوند خطاب به پيامبر(ص) خويش مي فرمايد:«بگو هيچ پاداشي از شما ( بر رسالتم) درخواست نمي کنم، جز دوست داشتن نزديکان را»(53). اين آيه، مودت و محبت نسبت به نزديکان پيامبر(ص) را به عنوان اجر و مزد رسالت پيغمبر(ص) معرفي مي کند و آن را از امت مسلمان مي خواهد. ابن عباس روايت مي کند: وقتي اين آيه نازل شد، به پيامبر(ص) عرض کردند:«يا رسول الله! آناني که محبت و مودت آنها بر ما واجب شده است، چه کساني اند؟» فرمود:«علي، فاطمه، حسن و حسين(ع)»(54).

پي نوشت ها :
 

1. «في بيوت اذن الله أن ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال...»نور/36 و 37.
2. الکشف و البيان(تفسير ثعلبي)، تحقيق: ابومحمد ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، چ1، 1422ق، ج7، ص 107.
3. «مثل نوره کمشکاة فيها مصباحٌ...»نور/35.
4. مناقب الامام علي بن ابي طالب، ابن مغازلي، بيروت، دارالاضواء، چ3، 1424ق، ص 263، ح361.
5. «کانها کوکبٌ درّي».نور/35.
6. مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 263، ح 361.
7. «إنها لاحدي الکبر نذيراً للبشر».مدثر/ 35 و 36.
8. تفسير نورالثقلين، عبدعلي بن جمعه عروسي حويزي، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، مؤسسه اسماعيليان، چ4، 1412ق، ص 458، ح22.
9. همان.
10. «مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان». الرحمن/ 19 و 20.
11. ينابيع الموده، سليمان قندوزي، تحقيق: علاء الدين اعلمي، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چ1، 1418ق، ج1، ص 139.
12. الکشف و البيان، ج9، ص 182.
13. مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 277، ح390.
14. «مشرکان مکه، پيامبر(ص) را پس از وفات پسرانش از روي طعنه «ابتر» صدا مي زدند؛ چون فرزند پسري نداشت.»
15. «انا اعطيناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر».کوثر/1-3.
16. مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسي، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1415ق، ج10، ص 458-460.
17. برگزيده تفسير نمونه، احمد علي بابايي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چ6، 1379ش، ج5، ص 599-560.
18. «الم تر کيف ضرب الله مثلاً کلمة طيبه کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء». ابراهيم/ 24.
19. شواهد التنزيل، حاکم حسکاني، تحقيق: محمد باقر محمودي، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چ1، 1393ق، ج1، ص 311.
20. «انا انزلناه في ليله القدر».قدر/1.
21. تفسير فرات کوفي، تحقيق: محمد الکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1416ق، ص 581 و 582، رقم 747؛ بحارالانوار، تحقيق: محمود درياب، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، چ1، 1421ق، ج18، ص 52.
22. شواهد التنزيل، ج1، ص 58، ح 89.
23. التفسير للعياشي، تحقيق: قسم الدراسات الاسلاميه مؤسسه البعثه؛ قم، بنياد بعثت، چ1، 1421ق، ج1، ص 159، رقم 212/ 111.
24. «فتلقي ادم من ربه کلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم»بقره/37.
25. ينابيع الموده، ج1، ص 112؛ الطرائف، سيد بن طاووس، قم، نشر خيام، چ 1371ق، ص 112، ح 166؛ الدرالمنثور، جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالفکر، 1414ق، ج1، ص 19.
26. «و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقا». نساء/69.
27. همان.
28. بحارالانوار، ج10، ص 361.
29. «ان کتاب الابرار لفي علييين و ما ادريک ما علييون کتاب مرقوم يشهده المقربون». مطففين/18-21.
30. بحارالانوار، ج10، ص 361.
31.احزاب/ 33.
32. ينابيع الموده، ج1، ص 125.
33. الکشاف، تحقيق: عبدالرزاق المهدي، بيروت، داراحياء التراث العربي، چ2، 1421ق، ج1، ص 396.
34. الکشف و البيان، ج8، ص 42؛ ينابيع الموده، ج1، ص 127؛ شواهد التنزيل، ج1، ص 25، ح 661؛ ذخائر العقبي، مکتبه القدسي، 1356ق، ص 24؛ فرائد السمطين، ابراهيم بن محمد جويني، تحقيق: محمدباقر محمودي، بيروت، مؤسسه المحمودي للطباعه و النشر، چ1، 1400ق، ج2، ص 10، ح356؛ جامع البيان عن تأويل آيات القرآن، محمد بن جرير طبري، تحقيق: صدقي جميل العطار، بيروت، دارالفکر، 1415ق، ج22، ص 9، ح 21727.
35. مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 254، حديث 345؛ الاصابه في تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلاني، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالکتب العلميه، چ1، 1415ق، ج8، ص 265؛ اسد الغابه، بيروت، دارالفکر، چ1، 1419ق، ج6، ص 225.
36. الصواعق المحرقه، تحقيق، عبدالوهاب عبداللطيف، مکتبة القاهره، چ2، 1385ق، ص 143.
37. «وامر اهلک بالصلاة و اصطبر عليها». طه/132.
38. «الصلاة رحمکم الله «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت».
39. شواهد التنزيل، ج1، ص 381، ح 526.
40. الکشف و البيان، ج8، ص 42.
41. «و لسوف يعطيک ربک فترضي». ضحي/5.
42. مجمع البيان، ج10، ص 382؛ الکشف و البيان، ج10، ص 225؛ موفق؛ مقتل الحسين خوارزمي، ابن احمد مکي، تحقيق: محمد سماوي، قم، انوارالهدي، چ1، 1418ق، ج1، ص 105، ح34.
43. «اني جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون».مؤمنون/ 111.
44. شواهد التنزيل، ج1، ص 408، ح 665.
45. الکشاف، ج4، ص 670 و 671؛ التفسير للعياشي، ج3، ص 163-165؛ الکشف و البيان، ج10، ص 99-101؛ مجمع البيان، ج10، ص 209 و 210؛ شواهد التنزيل، ج2، ص 300-302، ح 1042؛ تذکرة الخواص، ابن جوزي، بيروت، مؤسسه اهل البيت، 1401ق، ص 281-283؛ ينابيع الموده، ج1، ص 108 و 109.
46. «يوفون بالنذر و يخافون يوماً کان شره مستطيراً».انسان/ 7.
47. «و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا». انسان/ 8.
48. «انما نطعمکم لوجه الله لا نريد منکم جزاءً و لا شکورا». انسان/ 9.
49. ر.ک: الکشاف، ج1، ص 396 و 397؛ الکشف و البيان، ج3، ص 85 و 86.
50. «فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الکاذبين». آل عمران/61.
51. مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 264، ح 362؛ شواهد التنزيل، ج1، ص 142، ح 194.
52. «اللهم هؤلاء اهلي»، ذخائر العقبي، احمد بن عبدالله طبري، ص 25.
53. «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي». شوري/ 23.
54. ينابيع المودة، ج1، ص 124؛ الطرائف، ص 112، ح 167؛ الکشف و البيان، ج8، ص 310؛ مجمع البيان، ج9، ص 48؛ مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 258، ح 352؛ فرائد السمطين، ج2، ص 13، ح 359؛ بحارالانوار، ج10، ص 196.
  نويسنده:مرتضي حسيني شاه ترابي

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:نشريه فرهنگ کوثر، شماره 77.



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: فاطمه, ع, در کلام الهي, کلام الهي
گزيده‏هایى از زندگی و فضایل و سیره سیاسی حضرت زهرا(س) (1)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
گزيده‏هایى از زندگی و فضایل و سیره سیاسی حضرت زهرا(س) (1)

چکیده:
زندگى پر بركت حضرت فاطمه(س) به عنوان بهترين الگو و نمونه فرا روى انسان‌های مسلمان و آزاده قرار دارد كه با الهام گرفتن از آن مى‏توان در مسير سعادت و خوشبختی گام نهاد و با الگو گرفتن از آن، مسير كمال را پيموده به حيات معقول دست يافت. جامعه مسلمان امروز به ويژه زنان بيش از پيش به الهام گیری از زندگى حضرت زهرا(س) نيازمند مى‏باشند؛. او هم در نزد رسول خدا وهم در نزد مسلمانان راستین از احترام و مقام ویژه برخوردار است و فضیلت‌های که برای این بانوی بزرگوار در کتب احادیث و روایات آمده فراوان است و نام‌ها و القاب زیبای که برای این بانو در احادیث به چشم می‌خورد بیانگر مقام شگرف و جایگاه ویژه آن بزرگوار می‌باشد. او هما نگونه که در مقام دختر پیامبر اسلام دارای مقام بلند و جایگاه منیع است در مقام همسر علی و مادر حسنین نیز مقام ارجمند دارد و همچنین از امتيازات ويژه و منحصر به فرد آن حضرت است اينكه: او تنها بانوى است كه در ميان امت پيامبر خاتم(ص)، معصوم و از هر گونه خطا و لغزش دور بوده و پيراسته ‏مى‏باشد و از نظر عبادت و بندگى در اوج از عظمت قرار دارد به گونه‏اى كه در این جهت نيز كسى به پاى او نمى‏رسد، . همان گونه که سیره فردی و اخلاقی فاطمه (س)الگوی زنان و مردان عالم بوده است زندگانى پربار و سيره سياسى حضرت نيز چون ابعاد ديگر زندگى او به عنوان چراغى فرا روى انسانهاى مسلمان قرار دارد كه با الهام از آن مى‏توان شيوه رفتار های سیاسی و اجتماعی و فردی را فرا گرفته و زمينه یک زندگی سالم با معيار اصيل دينى و قرآنى را فراهم‏نمود. اینها مسایلی است که در این نوشته به آن پرداخته‌ایم.
کلیدواژه ها: فاطمه، فضایل، سیره سیاسی، زمان‏شناسى، دین وسیاست،
مقدمه :
فاطمه زهرا سلام الله علیها یگانه دختر بزرگوار پیامبر اسلام است که در ابعاد مختلف زندگی چه فردی و چه اجتماعی می‌تواند به عنوان بزرگ‌ترین الگو برای زنان مسلمان باشد مخصوصاً در عصرى كه پوچى و بى هويتى و ولنگارى، هجمه‏هاى فرهنگى بيگانگان، با پيشرفت علم و فن آورى و تبادل سريع اطلاعات( كه جهان را به دهكده تبديل نموده است؛) و در عصرى كه سيل شهوات با اشكال مدرن آن از هر سو بر مغز و فكر و انديشه زنان و مردان مسلمان يورش می‌برد، ما را بيشتر به فرهنگ و انديشه این بانوی نمونه اسلام نيازمند ساخته است تا بتوانيم از ميان لجن زارهاى دنياى مادى زده امروز، راه خويش را پيدا نموده خود و جامعه اسلامی را نجات بخشيم. بدين جهت هم سيره و رفتار فردی و هم اجتماعی، از جمله موضع‏گيرى و جهت‏گيرى سياسى آن حضرت پس از در گذشت رسول خدا(ص) و بحران سقيفه و دفاع آن حضرت از امام على(ع) از اهميت فراوانى بر خور دار است، زيرا او بر اساس فرمايش رسول خدا(ص) ملاك حب و بغض خداوند به عبارتى پس از رسول خدا(ص) معيار حق و باطل بوده است. آن حضرت بلافاصله پس از درگذشت رسول خدا(ص) به جاى اينكه به عنوان يك زن مصيبت ديده، گوشه عزلت را برگزيده در فراق پدرش اشك ماتم بريزد، در متن اجتماع وارد گرديده و با رفتن به خانه‏هاى مهاجر و انصار براى برگرداندن خلافت به جايگاه اصلى آن تلاش ورزيد. اگر حضرت ديانت را منحصر به مسايل فردى و عبادى مى‏دانست و هيچ كارى به حكومت و اداره امور سياسى مردم نمى‏داشت، هيچ يك از رنج‌ها و گرفتاری‌ها و مصيبت‏هاى كه بر او وارد آمده است وارد نمی‌آمد او مانند رسول خدا(ص) سعى در ايجاد زمينه براى هدايت خلق و سپردن سرنوشت آنان به شايستگان واقعى برآمد. از ديدگاه زهرا(س) دين زمانى مى‏تواند در زندگى مردم نمود يافته و مردم به آن پايبند باشند كه در سايه حاكم و زمامدار الهى زندگى نمايند، اگر حاكم و زمامدار جامعه، انسان عادل و شايسته نباشد، نه تنها به دين و شريعت و برنامه‏هاى آن عمل نمى‏گردد كه دين بازيچه دست بازیگران سیاست قرار مى‏گيرد. و از طرفی آن حضرت نقش عمده و چشمگیر در دفاع و حمايت از ولايت و امامت امام على(ع) داشته و توانسته است با روشنگری‌های خويش ياد و نام على(ع) را در اذهان مردم زنده نگه دارد و از توطئه‏هاى كه براى بر كنارى آن حضرت انجام يافته بود پرده بردارد و با موضع گیری‌های صریحش برای دفاع از ولایت و جانشینی علی (ع) به رابطه بین سیاست و دیانت تاکید نموده و با قاطعيت و انعطاف ناپذيرى در مسير حاكميت حق با تمام توان، از اهداف و آرمان‏هاى ناب و اصيل دينى كه برخاسته از قرآن و سنت رسول خدا(ص) بود، دفاع نمود و مانند پدرش و همسرش على بن ابى طالب در اداى تكليف هيچ گونه سستى نشان نداد و بر سر اصول سياسى اسلام مصلحت انديشى نكرد. از اصول كه در سيره سياسى حضرت به عنوان الگو قابل استفاده است زمان‏شناسى آن حضرت است. و همچنین قاطعیت در مسیر حق و تاکید آن حضرت بر عدم جدایی قرآن و عترت و همچنین فرهنگ شهادت طلبی که با قربانی نمودن فرزندش محسن و شهادت خودش، این فرهنگ را ترویج نمود. ما، در این نوشته ابتدا به بیوگرافی مختصر از آن حضرت پرداخته و سپس نام‌ها و القاب آن حضرت را متذکر شده‌ایم و در مرتبه بعد شمه ای از فضایل آن بزرگوار را برشمرده‌ایم و در پایان به اصول و مبانی استخراج شده از سیره سیاسی آن حضرت پرداخته‌ایم: اصولی همچون: 1 - رابطه ديانت و سياست، 2 - قاطعيت در مسير حاكميت حق، 3 - زمان‏شناسى، 4 - تلاش بر جداى ناپذيرى قرآن و عترت، 5- فرهنگ شهادت‏طلبى، و. . . اینک در آغاز این بحث به بیوگرافی مختصر از زندگی آن حضرت می‌پردازیم و سپس فضایل آن حضرت را بر می شماریم.

1-بيوگرافى مختصر از زندگى حضرت زهرا(س)
 

نام: فاطمه، كنيه‏هاى مشهور: ام الحسن، ام الحسين، ام ابيها و ام الائمّه:
لقب‏هاى مشهور: زهرا، ، صديقه، طاهره، كبرى، سيده، بتول.
اسم پدر: حضرت محمد ابن عبدالله اسم مادر: خديجه بنت خويلد محل تولد: مكّه مکرمه سال تولد: سال دوم بعثت به روايتى سال پنجم، روز میلاد، بيستم جمادی‌الثانی.
نام همسر: على ابن ابى طالب‏. و زمان ازدواج: رجب يا ذی‌الحجه سال دوم هجرت به مدينه، مدت زندگى با امام على(ع): نُه سال ميزان مهريه: 400 مثقال نقره مسکوک فرزندان: حسن، حسين، زينب، ام كلثوم، فرزند سقط شده به نام محسن شهادت: سال 11 هجرى محل دفن: نامعلوم، تعداد روايات باقى مانده در مورد حضرت: 2000 مورد، تعداد سخنان باقيمانده: 130 مورد، تعداد اشعار باقیمانده: 29 قطعه، خطبه‏هاى باقى مانده: دو خطبه، آثار علمى باقيمانده:مصحف كه به خط امام على(ع) نوشته شده و اينك در نزد فرزندش امام مهدى(عج)مى‏باشد. در اين گفتار براى آشنايى و پيش درآمد بحث بر آنیم تا مختصر و گذرا شرح حال و تاریخچه ای از زندگانی حضرت فاطمه(س) را یادآوری نمايیم:
1-ولادت حضرت فاطمه:
حضرت فاطمه(س)، بنا بر مشهور نزد علماى شيعه در بيستم جمادی‌الثانی سال پنجم هجرت ديده به جهان گشود. (1) مادر آن حضرت، بانوى جلیل‌القدر خديجه دختر خویلد و از خانواده‏هاى اصيل قريش است، او داراى فضايل فراوان است ازجمله اينكه: او اولين بانويى بود كه به رسول خدا(ص) ايمان آورد و با آن حضرت نماز گذارد. و او به سبب نجابت و پاكدامنى به طاهره لقب يافته بود. (2)رسول خدا(ص) در سن بيست و پنج سالگى با خديجه(س) ازدواج نمود و او نخستین زنى است كه به عقد پيامبر(ص) در آمد و تا او زنده بود رسول خدا(ص) زن ديگر اختيار نكرد. همه فرزندان رسول خدا(ص) به جز ابراهيم كه مادرش ما ریه قبطيه بود از دامان پاك خديجه به دنيا آمدند كه كوچك‏ترين آنان حضرت فاطمه(س)بود. (3)رسول خدا پس از ازدواج با خديجه داراى چند فرزند شد كه به تقدير الهى فرزندان او يكى پس از ديگرى از دنيا رفتند؛ منافقين كه از هر وسيله بر عليه رسول خدا(ص) استفاده مى‏كردند، اين بار حضرت را به جهت نداشتن فرزند، ابتر صدا نموده او را آزار مى‏دادند. خداوند با نزول سوره مباركه كوثر(4)، حضرت را دلدارى داد و از نسل و زريه با بركت او خبر داد. (5)بر اساس روايات شكل‏گيرى وجود با بركت حضرت زهرا(س)و خلقت حضرت با تشريفات و مقدمات خاص انجام يافته است كه عظمت وجودى حضرت را براى ما بيان مى‏كند. رسول خدا(ص) به دستور خداوند به مدت چهل شبانه روز از خديجه (س) دورى گزيده به عبادت پرداخت، پس از گذشت چهل روز، از جانب خداوند براى آن حضرت طعام بهشتى رسيد و به او دستور داد آن را ميل نموده با خديجه(س(هم بستر شود، خديجه (س) گويد: هنوز رسول خدا از من دور نشده بود كه وجود زهرا را در شكم خويش احساس كردم. (7)از امام رضا(ع) نقل شده است كه رسول خدا(ص) فرمود: چون به آسمان عروج كردم جبرئيل دستم را گرفته وارد بهشت نمود، سپس خرمايى را ميل نمودم و از آن نطفه در من پديد آمد، چون به زمين بازگشتم همسرم خديجه به فاطمه(س) باردار شد، فاطمه(س) حوريه‏اى است به صورت انسان و من هرگاه مشتاق بوى بهشت مى‏شوم فاطمه(س) را مى‏بويم. (7)

2- نام‏ها و القاب حضرت

در روايات نام‌ها و لقب‏هاى متعدد براى آن حضرت ذكر شده است كه هر یک به بعدى از ابعاد عظيم وجودى آن حضرت اشاره دارد كه از اين طريق گوشه‏هاى از شخصیت بزرگ او را براى ما ترسيم مى‏نمايد. از امتيازات ويژه كه تنها اولياى الهى از آن بهرمند بوده است اينكه: نامگذارى حضرت فاطمه به دستور خداوند صورت گرفته است. از امام باقر(ع) روايت شده است كه: چون حضرت زهرا(س) ديده به جهان گشود، خداوند به يكى از فرشتگان دستور داد به زمين فرود آمده اسم مبارك فاطمه، را بر زبان رسول خدا(ص) جارى سازد، بدين ترتيب رسول خدا(ص) نام او را فاطمه ‏نهاد. (8)
الف: فاطمه:
از نام‏هاى مشهور حضرت، اسم مبارك فاطمه(س) مى‏باشد كه روايات رسيده از رسول خدا(ص) و اهل‌بیت آن حضرت، به معنى و رمز گزينش اين نام براى حضرت اشاره شده است. ابن عباس از رسول خدا(ص) روايت نموده است كه فرمود: او بدان جهت فاطمه(س) ناميده شد كه خداوند دوستان و پيروان او را از آتش جهنم بازداشته است. (9) امام رضا (ع) از پدران و آنان از رسول خدا(ص) روايت نموده‏اند كه حضرت به فاطمه(س) فرمود:اى فاطمه! مى‏دانى چرا به اين نام خوانده شدى؟ على(ع) عرض نمود: یا رسول الله! علت آن چيست؟ فرمود: بدين جهت كه خداوند او و پيروان و دوستانش را از آتش جهنم بازداشته است. (10)
ب: زهرا:
از جمله نامهاى مبارك آن حضرت زهرا مى‏باشد، از امام صادق(ع)است كه فرمود: حضرت فاطمه(س) در پيشگاه خداوند داراى نه نام مى‏باشد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، زهرا، محدّثه. (11)از امام حسن عسكرى(ع) روايت شده كه فرمود: او را بدان جهت زهرا می‌گفتند که در روز سه بار چهره‏اش براى اميرالمؤمنين می‌درخشید، صبحگاهان چون خورشيد، و در نيمه روز چون ماه تابان و در شامگاهان همانند ستاره تابناك تلألؤ نموده و مى‏درخشيد. (12)
ج: بتول:
از نامهاى ديگر آن حضرت كه در روايات آمده است بتول، مى‏باشد از رسول خدا(ص) روايت است كه فرمود: او به اين جهت بتول ناميده شد كه هيچگاه خون حيض و نفاس نمى‏ديد و بر خلاف زنان ديگر به عادت ماهيانه مبتلا نمى‏شد. (13)اين اثير گويد: فاطمه را به اين نام خواندند زيرا او از ميان زنان هم عصر خويش جدا بود و هيچكس از نظر فضل و كمال و ديانت و حسب به پاى او نمى‏رسيدند و نيز گفته شده او را بدين خاطر بتول مى‏گفتند كه او خود را از دنيا بريده و به خدا پيوسته ‏بود. (14)
د: محدثه:
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: فاطمه(س)را بدان جهت محدثه می‌گفتند كه فرشتگان الهى بر او فرود مى‏آمدند و آن گونه كه مريم دختر عمران را صدا مى‏نمودند، او را مورد خطاب قرار داده مى‏گفتند: اى فاطمه به درستی كه خداوند تو را برگزيد و پاکیزه‌ات ساخت و از ميان زنان جهان تو را اختيار نمود؛ اى فاطمه براى پروردگارت قنوت نما؛ فاطمه(س) نيز با آنان گفتگو مى‏نمود. (15)برخى از كينه‏هاى آن حضرت عبارتند از: ام الحسن، ام الحسين، ام المُحسَّن، ام الائمه، ام ابيها، علامه اردبیلى گويد: رسول خدا(ص) به جهت تعظيم و بزرگداشت آن حضرت او را ام ابيها خطاب مى‏نمودند. (16)

3-دوران كودكى حضرت:
 

حضرت فاطمه (س)در سن خرد سالى در حالى كه بيش از پنج سال نداشت مادرش را از دست داد و از آن پس در سايه حمايت پدرش رسول خدا(ص) زندگى مى‏نمود؛ در سال‌های آخر كه رسول خدا(ص) در مكه بود تاريخ، نقش فعّال حضرت فاطمه(س) را در كنار پدر، نشان می‌دهد، گويند وقتى مشركين مكه نقشه قتل رسول خدا(ص) را كشيدند، فاطمه(س) نزد رسول خدا(ص) آمده او را از تصميم خطرناك آنان آگاه نمود. (17)پس از هجرت رسول خدا(ص) از مكه به مدينه، حضرت فاطمه(س) نيز به مدينه هجرت نمود و نام خويش را در اين افتخار بزرگ و تاريخى ثبت كرد.

4-ازدواج حضرت فاطمه(س)
 

چون صديقه‏اى طاهره(س) به سن ازدواج رسيد، بزرگان از مهاجر و انصار از او خواستگارى نمودند، ولى رسول خدا(س)آنان را جواب رد داده فرمود: در امر ازدواج فاطمه(س) منتظر دستور و فرمان خداوند هستم. (18)اين نكته‏اى تاريخى از عظمت و جايگاه زهرا(س) سخن می‌گوید، گويا جز خداوند كسى نمی‌داند، چه كسى لياقت و شايستگى همسرى زهرا(س)را دارد! پس بايد اين امر فرخنده به راهنمايى و دستور او صورت پذيرد. وقتى على(ع) فاطمه (س)را از رسول خدا(ص) خواستگارى نمود، رسول خدا ضمن اظهار شادمانى به او جواب مثبت داده فرمود: يا على! بشارت می‌دهم تو را، به درستى كه خداوند در آسمان زهرا را به عقد تو در آورده، پيش از آن كه من در زمين او را به عقد تو در آورم. (19) ابن ابى الحديد گويد: على با زهرا ازدواج نكرد مگر پس از آنكه خداوند او را به شهادت فرشتگان به عقد على(ع) در آورد. (20)در شب عروسى و زفاف حضرت فاطمه(س) رسول خدا(ص) استر شهباى خود را در حالى كه پارچه بر آن انداخته آورد و فاطمه(س) را بر آن سوار نمود، زمام ناقه را سلمان در دست گرفته و خود از پشت سر، استر را حركت می‌داد، در بين راه صداى افتادن چيزى را شنيده مشاهده كرد كه جبرئيل و ميكائيل هر يك با هفتاد هزار فرشته وارد شدند، پرسيد چه شده است كه به زمين فرود آمده‏ايد؟ گفتند آمده‏ايم تا فاطمه(س) را همراهى نموده به خانه على(ع) ببريم! آنگاه جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان و رسول خدا تكبير گفتند، از آن زمان گفتن تكبير در مراسم عروسى مرسوم گرديد(21)زندگى مشترك على (ع)و فاطمه(س) آنچنان در اوج صفا و صميميت و محبت بود كه على(ع) از شكوه و عظمت آن این‌گونه ياد نموده است: به خدا سوگند هيچگاه او را به خشم در نياورده ناراحت ننمودم تا اينكه خداوند روح پاكش را قبض نموده از دنيا برد، او نيز هيچگاه مرا خشمگين نساخته نافرمانيم ننمود، هرگاه به چهره او مى‏نگريستم غم و اندوه من از ميان مى‏رفت. (22)
حضرت فاطمه(س) داراى پنج فرزند بود كه عبارتند از حسن حسين زينب، ام كلثوم، و محسن كه پيش از آمدن به دنيا به شهادت رسيد و رسول خدا اين نام را بر او نهاده بود. (23)بنا بر ديدگاه علماى شيعه عمر شريف آن حضرت هجده سال بود كه مدت هشت سال در مكه و ده سال در مدينه منوره زندگى نمود و در سال يازدهم هجرى چشم از جهان فرو بست. (24)

5فضايل حضرت زهرا(س)
 

حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) داراى فضايل فراوان و از مقام و جايگاه بزرگ در ميان مسلمانان برخوردار است. در طول تاريخ بسيارى از نويسندگان مسلمان خود را ملزم به تدوين كتابى پيرامون فضايل و زندگى حضرت فاطمه(س) مى‏دانستند، انبوه کتاب‌های كه در مورد آن حضرت به زبان‌های مختلف و زنده دنيا نوشته شده است گوياى اين مسأله است. (25)بيان فضيلت و مقام بلند و عظيم زهرا(س) كار يست دشوار كه تنها از عهده كسانى بر مى‏آيد كه آن حضرت را به طور كامل بشناسند و اين جز از رسول خدا(ص) وائمه)عليهم السلام(بر نمى‏آيد، از اين رو روايات چندى از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار: درباره فضايل آن بانوى بزرگ نقل می‌نمایم.
1: عصمت حضرت زهرا (س)
از امتيازات ويژه و منحصر به فرد آن حضرت است اينكه: او تنها بانوى است كه در ميان امت پيامبر خاتم(ص) معصوم و از هر گونه خطا و لغزش دور بوده و پيراسته ‏مى‏باشد. از ادله‏اى عصمت آن حضرت كه او را معصوم دانسته آيه 33 سوره احزاب است كه به آيه تطهير شهرت دارد، خداوند در اين آيه فرموده است اًِّنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً(26)
خداوند اراده نموده است كه هر گونه نا پاكى و پليدى را از رسول خدا(ص) و اهل‌بیت او دور ساخته و آنان را پاك و پاكيزه نمايد. مفسران و مورخان نوشته‏اند چون اين آيه نازل شده رسول خدا(ص) على(ص) و فاطمه(س) و حسنين(ع) را جمع نموده كسائى خيبرى روى آنها انداخته فرمود: بار خدايا اينها اهل بيت من هستند، هر گونه ناپاكى را از اينان دور فرما، ام سلمه گويد:من نزدیک در بودم، گفتم يا رسول الله من هم جز آنان هستم؟ فرمود: تو بر خير يا در مسير خير مى‏باشى، ولى جز آنان نيستى. (27)اين آيه تصريح بر اين دارد كه اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه هر گونه رجس و پليدى را از رسول خدا(ص) و اهل‌بیت آن حضرت دور سازد و به گواهى مفسرين حضرت زهرا(س) از اهل‌بیت رسول خدا(ص) مى‏باشد. از فضايل آن حضرت كه دال بر عصمت او نيز مى‏باشد، جريان سرنوشت ساز و تاريخى مباهله رسول خدا(ص) با علمأ نجران مى‏باشد كه رسول خدا(ص) از ميان زنان تنها فاطمه(س) را با خود برده و در اين جريان تاريخى و مهم سهيم نمود. (28)علاوه بر آيات قرآن، روايات و فرمايشات رسول خدا(ص) نيز دلالت بر عصمت و پاكى آن حضرت دارد. از جمله اين حديث شريف كه در کتاب‌های مختلف شيعه و اهل سنت از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمود: به درستى كه خداوند به سبب خشم فاطمه، خشمناك و به رضايت او راضى مى‏گردد. (29) و نيز فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را خشنود نمايد مرا خشنود ساخته، آنكه او را اذيت نمايد مرا اذيت نموده است. (30)از اين فرموده رسول خدا(ص)استفاده مى‏گردد كه تمام اعمال و حركات و انديشه زهرا(س) رنگ و بوى الهى داشته است و او هيچگاه خشم و رضايت اش برخاسته از هوى و هوس و كشش‏هاى نفسانى نبود، زيرا اگر در جايى انگيزه‏هاى برخاسته از نفس و غير الهى بر حركات و انديشه‏هاى او تأثیر می‌گذاشت، خشم و رضايت او جداى از خشم و رضايت پروردگار مى‏شد و اين چيزى است كه رسول خدا(ص) آن را به صراحت نفى نموده است. از اينجا است كه می‌توانیم بگوییم تمام اعمال و حركات حضرت زهرا(س) روى موازين شرعيه بوده و زَره ای خطا و لغزش در زندگى آن حضرت راه پيدا نكرده است، و اين چيزى نيست جز عصمت و پاكى آن حضرت كه شيعيان به آن معتقد هستند.
2-كرامت حضرت فاطمه(س)
حضرت فاطمه(س) علاوه بر فضايل ذاتى و اكتسابى كه داراست، داراى كرامات زيادى است، علامه امينى با ذکر دلايل فراوان از قرآن و روايات، حضرت زهرا(س) را از جمله‏اى اوليأ خاص الهى می‌داند، (31) گر چند آن حضرت از عمر طولانى برخوردار نبود، اما در عین حال در تاريخ نمونه‏هاى فراوان از كرامات آن حضرت نقل شده است كه بيانگر مقام و جايگاه ويژه آن حضرت در نزد خداوند مى‏باشد، جهت رعايت اختصار نمونه‏هاى از كرامات حضرت را ذكر می‌نمایم. سلمان فارسى گويد:در خانه زهرا(س) بودم، ديدم حضرت نشسته با آسياب جو آرد مى‏كند در حالى كه عمود آسيا خون آلود است، حسين(ع) كه كودك شير خوار بود به شدت گريه مى‏نمود، عرض كردم دختر رسول خدا(ص) خود را به زحمت مى‏اندازى، چرا اين كار را به فضه واگذار نمى‏كنى؟ فرمود: رسول خدا(ص) به من سفارش نموده است كه كارهاى خانه را ميان خويش تقسيم نموده روى نوبت انجام دهيم، امروز نوبت من است، سلمان گويد: عرض نمودم بانوى من! اجازه دهيد شما را كمك نمايم، من بنده آزاد شده‏اى شمايم، يا آسياب نمودن را به من بسپار، يا پرستارى از حسين(ع) را، فرمود من به پرستارى از حسين مناسب‌ترم شما جو را آرد نمائيد. سلمان گويد: مقدارى جو را آرد نموده صداى اذان را شنيدم و به مسجد رفتم، نماز را با پيامبر(ص) اقامه نمودم، پس از نماز جريان فاطمه(س) را با على(ع)در ميان گذاشتم، آن حضرت گريه كرد و به سوی خانه رفت، لحظه‏اى نگذشت كه خندان به سوی مسجد بازگشت. حضرت رسول خدا(ص) از علت خنده او پرسيد، او گفت:نزد فاطمه(س) رفتم، ديدم به پشت خوابيده و حسين(ع) روى سينه‏اش بخواب رفته است، آسيا در پيش روى او بى آنكه دستى آن را بگرداند خود به خود مى‏گردد؛حضرت رسول خدا(ص)با لبخند فرمود: اى على(ع) آيا نمی‌دانی كه براى خداوند فرشتگانی است كه در زمين گردش می‌کنند تا به محمد و آل محمد(ص)خدمت نمايند، و خدمت آنها تا روز قيامت ادامه دارد. (32)همچنين روايت شده است كه گاهى كه حضرت مشغول نماز بودند، كودك اش گريه مى‏نمود مى‏ديدند گهواره‏اش حركت مى‏كند و فرشتگان آن را حركت می‌دادند(33)نمونه از کرامات حضرت در داستان هجوم به خانه آن حضرت روايت شده است كه بيانگر جايگاه بلند حضرت در پيشگاه خداوند مى‏باشند. نقل است كه چون حضرت على(ع) را به زور به سوی مسجد براى بيعت با ابى بکر بردند، فاطمه(س) دست حسنين(ع) را گرفته از خانه بيرون آمد و خواست به سوی قبر حضرت پيامبر(ص) برود و ابى بكر و حاميان اش را نفرين نمايد، حضرت على(ع)به سلمان فرمود: اى سلمان! دختر رسول خدا(ص) را درياب كه دو طرف شهر مدينه را مى‏بينم كه آماده‏اى فرو رفتن به زمين است، سلمان گويد: به خدا قسم ديدم پايه‏هاى ديوار مسجد از زمين كنده شده به گونه‌ای كه مى‏شد از زير آن عبور نمود، خود را به فاطمه(س) رسانيدم عرض نمودم، بانوى من، خداوند پدرت رسول خدا(ص) را به عنوان رحمت فرستاد، تو مايه‏اى عذاب مباش، حضرت برگشت، ديوارهاى مسجد به جاى خويش استقرار يافت. (34)اينها نمونه‏هاى از كرامت و عظمت حضرت زهرا(س) مى‏باشد كه حكايت از شخصيت و جايگاه منيع او در پيشگاه خداوند دارد، جالب است كه بدانيم پس از مرگ آن حضرت نيز كراماتى از آن حضرت نقل شده است، روايت است كه وقتى زهرا(س) از دنيا رفت، امام على(ع) او را غسل داده كفن نمود، براى آخرين بار به فرزندان زهرا(س) فرمود تا با مادر خداحافظى نمايند، آنها جنازه‏اى مادر را در آغوش گرفتند، على(ع) گويد: من خدا را شاهد مى‏گيرم كه حضرت ناله‏اى جانكاه كشيده دستهاى خود را دراز نمود و فرزندان اش را مدّتى به سينه‏اش چسبانيد. (35)
3-محدّثه بودن حضرت فاطمه(س)
از فضايل و مناقب حضرت فاطمه(س) اين است كه او را محدّثه ناميده‏اند، روايات رسيده بر اين مسأله دلالت دارد كه آن حضرت را بدين جهت محدّثه مى‏گفتند كه با فرشتگان گفتگو مى‏نمودند. (36)سخن گفتن با فرشتگان از امتيازات و فضايل است كه جز اوليأ خاص الهى و بندگان مقرّب خدا كسى ديگر از آن بهرمند نيست و هر كسى توان و شايستگى گفتگو با فرشتگان را ندارد. اين مسأله كه ملائكه با غير پيامبران و انبياى الهى سخن مى‏گويند، مورد اتفاق همه علماى اسلام مى‏باشد، علامه امينى گويد: امت اسلامى همه بر اين امر اتفاق دارند كه در اين امت مانند امتان گذشته، مردانى بوده‏اند كه به آنان حديث گفته مى‏شده و به اصطلاح محدَّث بوده‏اند محدَّث كسى است كه بدون اينكه پيامبر باشد، و بدون اينكه فرشتگان را ببيند فرشتگان با او صحبت كرده باشند و يا اينكه در دلش چيزى مى‏افتد و به او الهام مى‏شود و به صورت كشف و الهام از سوى خداوند علمى به او آموخته مى‏شود و يا در دل او حقايق كه بر ديگران پوشيده است روشن مى‏گردد و یا چیزی شبيه اين مفاهيم، وجود چنين كسانى در ميان امت اسلامى مورد اتفاق است، به عقيده شيعه حضرت على(ع) و ديگر امامان معصوم از فرزندان آن حضرت از محدثین مى‏باشند. علامه در ادامه گويد: حضرت صديقه طاهره نيز محدثه بود. (37)قرآن به صراحت از سخن گفتن فرشتگان با حضرت مريم خبر مى‏دهد. (38)و همچنین از سخن گفتن فرشتگان با زن ابراهيم(39) و مادر موسى (40) خبر مى‏دهد كه فرشتگان با آنها سخن گفته‏اند پس اين نتيجه را مى‏گيريم كه سخن گفتن فرشتگان با غير انبيا ممكن بوده و در ميان بندگان الهى بوده و هستند كسانى كه شايستگى گفتگو با فرشتگان را دارند كه حضرت صديقه طاهره نيز از اين امتياز بهره‏مند بوده است. روايات زيادى بر اين است كه فرشتگان با حضرت فاطمه(س) گفتگو مى‏كردند و نتيجه اين گفتگو طبق برخى از روايات به صورت مصحف براى آن حضرت در آمد(41)كه بنام مصحف حضرت فاطمه(س) معروف است. حماد بن عثمان گويد: از امام صادق(ع)درباره مصحف حضرت فاطمه(س)پرسيدم، فرمود: چون حضرت پيامبر(ص) از دنيا رفت حضرت زهرا(س) به شدت اندوهناک گرديد، خداوند فرشته اى را نزد او فرستاد تا او را دلدارى دهد و به او حدیث گويد، حضرت فاطمه(س) اميرالمؤمنين(ع) را در جريان قرار داد، حضرت فرمود: هر گاه آن را احساس نمودى به من بازگو، حضرت فاطمه(س) به هنگام نزول فرشته حضرت على(ع) را خبر مى‏نمود و زهرا(س) آنچه را كه از فرشته دريافت مى‏نمود به على(ع) مى‏گفت و آن حضرت آن را مى‏نوشت تا اينكه به صورت كتاب و مصحفی از آن مجموعه به وجود آمد، در اين مصحف حلال و حرام وجود ندارد ولی علوم آينده در آن ثبت است. (42)از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه ملايك ضمن گفتگو با حضرت فاطمه آن را یکجا از طرف خداوند بر آن حضرت آورده است و در آن تمامى علوم آينده نهفته است و آن يكى از مراجع و مصادر علوم اهل بيت: مى‏باشد كه به آن مراجعه مى‏نموده‏اند و در زمان هر يك از ائمه: دست به دست منتقل مى‏شده و امروز در نزد حضرت ولى عصر مى‏باشد. (43)
4- علم حضرت فاطمه(س)
از فضايل حضرت فاطمه(س) كه او را از ديگران متمايز ساخته علم و دانش آن حضرت مى‏باشد، او در اين فضيلت نيز از ديگران پيشى جسته و در درياى از علم و معرفت قرار دارد، بهترين دليل و شاهد بر اين مسئله سخنان به جا مانده از آن حضرت است كه ما را به درياى از علم و دانش آن حضرت رهنمون مى‏سازد؛ خطبه معروف به فدكيه آن حضرت از همان آغاز تاكنون باعث حيرت و تعجب بسيارى از سخنوران و انديشمندان گرديده است. اين خطبه را مى‏توان يك دوره كامل از معارف اسلامى دانست كه در آن مسايل مختلف اسلامى بيان شده است. كه اوج علم و دانش و معرفت حضرت را ثابت مى‏نمايد. حضرت در مراحل مختلف از سخنان حضرت پيامبر(ص)بهره مى‏برد و بر دانش خويش مى‏افزوده و نيز سعى بر حفظ سخنان حضرت رسول خدا [ص]و رسانيدن آن به ديگران داشت. شخصى از مؤمنين مدينه روايتى را از حضرت فاطمه(ص) درخواست نمود، حضرت به فضه فرمود: آن روايت را كه بر كاغذى نوشته شده است بياور، پس از جستجوی فراوان اطلاع داد كه روايت مورد نظر گم شده است، حضرت زهرا(س) با ناراحتی فرمود وای بر تو بگرد پيدا كن، زيرا ارزش معنوى اين حديث نزد من برابر با ارزش حسن و حسين(ع) است. (44)
آنگاه كه خود نمى‏توانست در حضور پيامبر رسيده آيات قرآن را فرا گيرد، به وسيله فرزندش حسن(س) كه در مسجد آيات قرآن را گوش داده و حفظ مى‏كرد، یاد می‌گرفت و حفظ مى‏نمود. (45)عمار ياسر مى‏گويد: روزى على(ع) بر فاطمه وارد شد، چون چشم حضرت زهرا بر او افتاد صدا زد يا على(ع) نزديك بيا تا تو را از آنچه بوده و آنچه كه هست و از آنچه كه تاكنون نبوده تا روز قيامت خبر دهم، عمار گويد: ديدم على(ع) عقب به عقب قدم برداشته برگشت، من هم دنبال او آمده تا حضور پيامبر(ص) رسيديم.
پيامبر(ص) فرمود يا ابالحسن، جلو بيا، على(ع) نزديك رفت، چون مجلس خلوت شد رسول خدا(ص) فرمود: يا على! تو مى‏گويى یا من بگويم فرمود: یا رسول‌الله شنيدن از شما بهتر است، آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: آيا از زهرا چنان شنيدى و عقب برگشتى! فرمود: يا رسول الله آيا نور فاطمه نيز از نور ماست؟ فرمود آيا نمى‏دانى كه اين چنين است، على(ع)( به خاطر سپاس از خداوند سجده شكر به ‏جا آورد. (46)
5- عبادت زهرا(س)
صديقه طاهره از نظر عبادت و بندگى در اوج از عظمت قرار دارد به گونه‏اى كه در این جهت نيز كسى به پاى او نمى‏رسد، حسن بصرى گفته است در اين امت كسى بيشتر از فاطمه بندگى خداى را ننموده و عابدتر از او وجود ندارد، او آنقدر به نماز ایستاد كه پاهايش ورم كرد(47). داستان نقل شده از امام مجتبى(ع)گوشه‏اى از عبادت زهرا(س) را بازگو مى‏نمايد:او فرمود: مادرم فاطمه(س) را ديدم كه شب جمعه‏اى در محراب عبادتش ايستاده تا طلوع صبح در حال ركوع و سجود بود و شنيدم كه براى زنان و مردان با ايمان بسیار دعا مى‏كرد و نامهاى يكايك را مى‏برد و براى خودش چيزى از خدا نخواست، عرض كردم اى مادر! چرا آن گونه كه براى ديگران دعا مى‏كنى براى خود دعا نمی‌کنی؟ فرمود: پسرم، اول همسايه، بعد خانه‏اى خود. (48)

فاطمه(س) از نگاه رسول خدا(ص)
 

در برخورد رسول خدا(ص) با دخترش فاطمه مطالبى در احاديث نقل شده كه مقام و مرتبت خاص آن حضرت را نزد رسول خدا(ص) بيان مى‏دارد و اينكه حضرت با احدى جز دخترش زهرا(س) این‌گونه محبت و احترام از خود نشان نداده است.
روايت است كه هرگاه زهرا(س) بر رسول خدا(ص)وارد مى‏شد او دست زهرا(س)را گرفته مى‏بوسيد و در جاى خويش مى‏نشاند و هم چنين هرگاه رسول خدا بر او وارد مى‏شد، او به احترام پدر تمام قد مى‏ايستاد و پدر را مى‏بوسيد و دست او را گرفته و در جاى خود مى‏نشاند. (49)و نيز نقل شده كه هرگاه رسول خدا عازم سفر مى‏شد آخرين كسى از اهل اش كه با او خداحافظى مى‏نمود زهرا(س) بود و هرگاه از سفر بر مى‏گشت اولين كسى را كه با او دیدار مى‏كرد زهرا(س) بود. (50)در روايت ديگرى آمده است:كه چون از جانب خداوند دستور رسيد كه مسلمان رسول خدا(ص) را همانند انسان‌های عادى با اسم صدا نكنند(51)، فاطمه(س) گويد من نيز از آن پس تصميم گرفتم ديگر او را پدر صدا نزنم و او را رسول خدا صدا مى‏زدم، رسول خدا(ص) رو به من نموده فرمود: دخترم! اين آيه در مورد تو و اهل تو نازل نگرديده بلكه در مورد اهل كبر و جفا نازل شده، مرا پدر صدا كن، به درستى كه اين كار قلبم را شاد و موجب رضايت خداوند مى‏گردد، و سپس رسول خدا(ص) پيشانى او را بوسيد. (52)رسول خدا آن چنان به فاطمه(س) عشق مى‏ورزيد كه تا او را نمى‏بوسيد به خواب نمى‏رفت(53)، گاه اين عمل رسول خدا آتش حسرت و حسد برخى زنانش را برمى‏انگيخت و بر او خرده مى‏گرفتند، حضرت در جواب آنان مى‏فرمود: فاطمه فرشته است به صورت آدمى و من هرگاه مشتاق بوى بهشت مى‏شوم او را مى‏بويم. (54)به نظر مى‏رسد این‌گونه محبت و احترام صرفاً برخاسته از رابطه‏اى پدرى و فرزندی نيست، چه اينكه این‌گونه احترام و محبت در انسان معمولى نيست، بلكه حضرت مى‏خواسته مقام و منزلت جايگاه معنوى زهرا(س) را براى امت بيان نمايد، و اینکه آن حضرت پس از او ميزان حق و باطل و معيار هدايت و ضلالت است. (55)
 

فاطمه(س) در نگاه على(ع):

على(ع) در مواردی به همسرى زهرا(س) افتخار نموده و جود او را در كنار خويش دليل بر حقانيت خود دانسته است، او در مقام احتجاج به ابى بكر فرمود تو را به خدا سوگند آيا من كسى نيستم كه رسول خدا مرا برگزيده و دخترش فاطمه را به من تزويج نمود؟ آيا خداوند او را در آسمان، به عقد من در آورد يا تو؟ ابوبكر گفت: به عقد تو در آورد. (56)

و نيز فرمود: شما را به خدا سوگند! كيست كه جز من افتخار همسرى با سيده زنان دو عالم را داشته باشد، گفتند: جز تو كسى نیست. (57)و در جواب نامه معاويه فرمود:رسول خدا(ص) از ما و شخص دروغگو (ابوجهل) از شما، شير خدا از ما و سيدالاحلاف (ابوسفيان) از شما، دو آقاى جوانان اهل بهشت از ما و فرزندان آتش)فرزندان مروان) از شما، بهترين زنان دو عالم از ما و حمل كننده هيزم جهنم (زن ابی لهب عمه معاويه) از شما، نوشته‏اند چون اين نامه به معاويه رسيد دستور داد آن را پنهان نمايند تا اهل شام با خواندن آن به على(ع) متمايل نگردند. (58) آنچه بر شمرديم گوشه‏اى از فضايل و عظمت وجودى حضرت صديقه طاهره(س) است كه حديث نگاران و تاریخ‌نویسان شيعه و اهل سنت از رسول خدا(ص) نقل نموده‏اند. چنانچه گفته شد حضرت زهرا(س) به گواهى قرآن و سخنان رسول خدا(ص) معصوم و از هرگونه ناپاكى در رفتار و گفتار مبرّا و پيراسته بوده است، بدين جهت سيره و رفتار مختلف آن حضرت از جمله موضع‏گيرى و جهت‏گيرى سياسى آن حضرت پس از در گذشت رسول خدا(ص) و بحران سقيفه و دفاع آن حضرت از امام على(ع) از اهميت فراوانى بر خور دار است، زيرا او بر اساس فرمايش رسول خدا(ص) ملاك حب و بغض خداوند به عبارتى پس از رسول خدا(ص) معيار حق و باطل بوده است. در فصل بعد اصول و مبانی که از موضع گیری سیاسی آن حضرت بدست می‌اید و می‌تواند راهگشای زندگی مسلمین به ویژه شیعیان باشد را بررسی خواهیم کرد.


نویسندگان : سید عبدالهادی رضوی، سید عبدالله رضوی

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: گزيده‏هایى از زندگی و فضایل و سیره سیاسی حضرت زهرا, س, حضرت زهرا
غصب فدک، آتشی بر انگیخته (2)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
غصب فدک، آتشی بر انگیخته (2)


فدک بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)
 

در بررسی منابع اسلامی اولین کلمی که درباره‌ی فدک بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) به چشم می‌خورد این است: عمر می‌گوید: آنگاه که پیامبر از دنیا رفت نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتیم حتماً بعد از تمام کردن امر خلافت برای ابوبکر و از ایشان درباره‌ی ما ترک (اموال) پیامبر سؤال کردیم. حضرت فرمود: اموال پیامبر برای ما خواهد بود. گفتیم: خیبر چطور؟ فرمود: برای ماست. گفتیم: فدک چگونه؟ فرمود: برای ما خواهد بود. گفتیم: این امور متحقّق نخواهد شد مگر اینکه با قیچی گردن‌های ما را جدا کنی. (24)
این روایت را فقط اهل سنت نقل کرده‌اند و درکتب شیعه ندیده‌ایم، اما از آنجائی که به لحاظ سیر طبیعی، این گفتگو قریب به ذهن است آن را ذکر نمودیم. معمول کار هر سیاستمداری این است که منوّیات و مقاصد خود را بدون درگیری به دست آورد، اینجا نیز شاید به امید اینکه بتوانند نظر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را جلب کنند به این گفتگو نشسته‌اند، اما از این طریق نتوانستند به مراد خود برسند و ناچار برنامه های دیگری را طرح کردند که عبارت بود از مصادره فدک. (25)

فقراء مصرف کنندگان درآمد فدک
 

حضرت زهرا (سلام الله علیها) درسرزمین فدک نماینده ای قرار داد و کارمندانی را تحت فرمانش سپرد که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه راخدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) تقدیم می‌نمود. درآمد فدک را سالیانه از هفتادهزار سکه‌ی طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته‌اند. (26) هر ساله حضرت به اندازه‌ی قوت خود برمی داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم می‌کرد و تا هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله این شیوه ادامه داشت، (27) و چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سررسید درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه (علیهاالسّلام) زندگی خود را سامانی بخشند.
ده روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده‌ی حضرت زهرا (علیهاالسلام) را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را به طور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه‌ی خود صرف کردند، و کوچک‌ترین توجهی به سابقه‌ی مفصل امر الهی و عمل پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد فدک و سندی که تنظیم شده بود و شاهدانی که گواهی دادند و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حضور مردم فرموده بود نکردند.
این تصویری بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست یهودیان و انتقال آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اعطای فدک توسط آن حضرت به فاطمه (علیهاالسلام) و آنچه طی چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا (علیهاالسلام) به عنوان دوران شیرین فدک طی شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرار رسید و شیرینی گذشته را به کام فاطمه (علیهاالسّلام) و شیعیانش تلخ کردند.

از غصب فدک تا ریشه های اعتقادی آن
 

غصب سرزمینی به نام فدک از این مسئله حقوقی به یک مسئله اعتقادی تبدیل شد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در آن به بیدار کردن مردم پرداختند و بسیاری از آنچه باید در روزهای غصب خلافت می‌فرمودند در سایه‌ی غصب فدک بیان کردند. فرصت‌ها چنان یکی پس از دیگری سر می‌رسید که دشمن غفلت زده کاملاً خود راگم کرده بود و دست به کارهای ناشیانه ای می‌زد و هر بار یک پرده از باطل خود را بروز می‌داد.
ضربه های امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم کاری بود و هر بار که بر سر آن فرود می‌آمد دیگر نمی‌توانستند از جای خویش برخیزند. در یک کلمه می‌توان گفت: میدان پیکاری تشکیل شده بود که هر دو سوی جبهه هر سلاحی داشتند به میدان آورده بودند و یک جنگ تمام عیار درگفته بود که آتش آن را خود غاصبین برافروختند. نتیجه‌ی این جنگ بیداری نسل‌های حاضر و اینده و اتمام حجت کامل عیار درباره‌ی اهل بیت (علیهم السّلام) بود. (28)

عکس العمل حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)
 

وقتی ابوبکر اموال حضرت، مخصوصاً فدک را مصادره کرد؛ حضرت (علیهاالسلام) برای مطالبه حق خود قیام کرد. حضرت برای پس گرفتن اموال از سه طریق استفاده کرد:
1.برای ابوبکر پیغام فرستاد. 2. خودش را برای بیان دعوی در جمع کوچک، اقدام کرد. 3.حضرت در مسجد دادگاه علنی برگزار نمود.
در بعضی روایات کمله‌ی «أرسَلت» دارد یعنی: حضرت کسی را فرستاد؛ این کلمه دلالت می‌کند که خود حضرت نرفت، بلکه کسی را برای مطالبه فدک فرستاد.
در بعضی روایات کلمه‌ی «جائَت» وجود داردبه قرینه اینکه منتهی می‌شود به رد فدک، معلوم می‌شود حضرت قبل از آنکه قیام علنی بنماید برای احقاق حق به مسجد آمده‌اند.
و در بعضی روایات «أَتَت فاطمة علیهاالسلام» دارد که منتهی به احضار شهود می‌شود و فدک را به حضرت نمی‌دهند و ایشان ایراد خطبه نمی‌کنند. از این روایت نیز برمی آید که حضرت قبل از قیام علنی به مسجد آمدند و اقامه‌ی حجت کردند. از جمع این دو روایت معلوم می‌شود که حضرت قبل از قیام علنی، چند بار به مسجد آمده‌اند. دسته‌ی دیگر روایاتی هستند که خطبه حضرت را درمسجد نقل می‌کنند. (29) در اینجا برای روشن شدن چگونگی اقدام حضرت برای گرفتن فدک چند رایت را مطرح می نمائیم.
روایت اول: عایشه می‌گوید: «همانا زهراعلیهاالسلام دختر پیامبر، کسی را فرستاد نزد ابوبکر و چیزهائی را مطالبه کرد: حوائط مدینه، فدک، و باقیماندهی خمس خیبر. ابوبکر گفت: همانا پیامبر فرمود: اموالی که باقی می‌گذاریم کسی از ما ارث نمی‌برد و آل پیامبر از این مال استفاده می‌کنند. به خدا قسم چیزی را که پیامبر انجام می‌داد تغییر نمی‌دهم، و مثل پیامبر در اموال پیامبر عمل می‌کنم؛ و بالاخره ابوبکر چیزی را به فاطمه علیهاالسّلام نداد.» (30)
روایت دوم: «فاطمه علیهاالسلام به ابوبکر فرمود: »أم ایمن شاهد است که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فدک را به من هدیه کرد. ابوبکر در جواب گفت: ای دختر پیامبر، خدا هیچ مخلوقی خلق نکرده است که از پدرت پیامبر، نزد من محبوب‌تر باشد، و دوست داشتم آن روز که پدرت از دنیا رفت آسمان بر سرم فرو می‌ریخت. به خدا اگر عایشه فقیر شود، ولی درباره‌ی حق تو که دختر پیامبری ظلم می‌کنم؟ این مال برای پیامبر نبود، این مال برای مسلمانان بود و به واسطه آن پیامبر تجهیز قوای نظامی، می‌کرد و چون پیامبر از دنیارفت، من در آن تصرف کردم، آنگونه که پیامبر تصرف می‌کرد. (31)
روایت سوم: «ابوبکر سند فدک را برای فاطمه علیهاالسّلام نوشت، عمر وارد شد و گفت: چه چیزی نوشتید. ابوبکر گفت: سندی برای فاطمه علیهاالسّلام درباره‌ی ارشاد او از پدرش نوشته‌ام. عمر گفت: چه مالی به مسلمانان خواهی داد، در حالی که عرب‌ها با تو به جنگ برخواسته اند!؟ پس نوشته را گرفت و پاره کرد» (32)

دلائل غصب فدک
 

1.رشوه به مخالفان حکومت
 

همانگونه که می‌دانید و در تاریخ ذکر شده بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، عده‌ای خاص در سقیفه تصمیم گرفتند بر خلاف سفارشات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلافت را به ابوبکر واگذار کنند و هرچند از تصمیم نابخردانه مورد تأئید عده ای در جامعه قرار گرفت، ولی این پیروزی نسبی برای ادامه خلافت کافی نبود، چون این تصمیم مخالفان زیادی داشت، از جمله بنی امیه که در رأس آن‌ها ابوسفیان قرار گرفته بود، و خلاف خلیفه را به رسمیت نمی‌شناختند. در چنین شرایطی باید با دادن بعضی از پست‌ها به سران مخالف و رشوه مالی به عده ای دیگر مخالفان راهمراه و همیار حکومت نمود یا از سکوت آنها به نفع حکومت استفاده کرد. مثلاً خلیفه برای ساکت کردن ابوسفیان فرزند وی معاویه را برای حکومت شام انتخاب کرد، که ابوسفیان با شنیدن این خبر گفت: ابوبکر صله‌ی رحم کرده است. (33)
همچنین خلیفه باید برای ساکت کردن مهاجر و انصار به ویژه خزرجیان، که از روز نخست با او بیعت نکردند و با دلی پر از خشم از سقیفه بیرون آمدند، اموالی را بین آن‌ها تقسیم کند. هرچند کسانی متوجه این نکته بوده و این پول را رشوه می‌دانستند و از گرفتن آن سرباز می‌زدند در تاریخ آمده است: «زید بن ثابت» سهمیه یکی از زنان «بنی عدی» را به در خانه او آورد، آن بانوی گرامی پرسید: این چیست؟ زید گفت: سهمیه ای است که خلیفه میان زنان انصار تقسیم کرده است. آن بانو در جواب گفت: برای خرید نیم رشوه می‌دهید، سوگند به خدا چیزی از او نمی‌پذیریم. (34) شاهد این رشوه دادن به مخالفان حکومت تصریح خود عمر است، آنجا که ابوبکر سند فدک را ناچاراً برای فاطمه (علیهاالسلام) می‌نویسد. عمر می‌گوید: چگونه می‌خواهی امورات مردم را با خزانه خالی اداره کنی، در حالی که عرب با تو سر جنگ دارد!؟ (35)

2.تضعیف خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله
 

آن دو در مقابل گروه های مختلفی از مسلمانان قرار گرفته‌اند و می‌دانند در بین آن‌ها، آن کسی که صاحب حق می‌باشد، حضرت علی علیه السّلام است، آن کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را معین کرده امیرالمؤمنین علیه السلام است، و آن کسی که همه به معنویت او معترف هستند علی علیه السلام است. اگر محبوب دل‌ها دارای مال کثیری در این اوضاع آشفته باشد، کار حکومت آن دو دشوار خواهد بود. اینجاست که اموال پیامبر (صلی الله علیه و آله) را می‌گیرند، تا مردم از اطراف امیرالمؤمنین (علیه السلام) پراکنده شوند و صحابه‌ی راستین پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز، وقتی تنهایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببینند راهی جز سکوت نخواهند داشت. ابن ابی الحدید می‌نویسد: از علی بن تقی، عالم شیعه پرسیدم، آیا فدک غیر از چند درخت خرما و زمینی که ارزشی نداشت، چیز دیگری بود؟ گفت: این گونه نیست که فکر می‌کنی، بلکه بسیار با ارزش بود و درختان خرمای آن با نخل‌های موجود درکوفه (قرن هفتم) برابری می‌کرد و قصد ابوبکر و عمر از گرفتن فدک این بود که علی علیه السلام از عوائد آن برای نزاعِ درخلافت استفاده نکنند و به همین جهت بعد ازغصب فدک، سهم فاطمه و علی علیه السلام و سائر خاندان پیامبر را، از خمس نیز نداد (36)

3. کینه‌ها
 

مرحوم آیة الله محمّدباقر صدر می‌گوید: اگر بخواهیم تحقیقاتی حقیقی و دقیق داشته باشیم، باید در جهانِ
واقعی انسان‌ها مطالعه کنیم، انسان‌هایی که روزی روی همین کره خاکی می‌زیسته‌اند و جزئی از کل بشریّت بوده‌اند و احساسات گوناگونی، آنان رابه اختلاف می‌کشانده و انگیزه های مختلف خیر و شر در دل آن‌ها رسوخ می‌کرده است. (37) اگر با این دیدگاه بخواهیم به غصب فدک نگاه کنیم، ریشه‌های گوناگونی را برای این عمل می‌توان ارائه کرد: امیرالمؤمنین علیه السلام همان کسی است که از دیگران زودتر ایمان آورد. (38) امیرالمؤمنین (علیه السلام) : همان شخصیتی است که درعلم از همه برتر می‌باشد. (39)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) همان کسی است که در جهاد از همه بالاتر می‌باشد. (40) و حضرت زهرا (علیه السلام) دختر خدیجه است که هرگاه نامش پیش عایشه دختر خلیفه وقت برده می‌شود، بر خود می‌پیچد. (41) حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) کسی است که ابوبکر از او خواستگاری کرد و جواب رد شنید. (42) حال حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) می‌خواهد مال زیادی در اختیار داشته باشد؛ آیا این گونه مسائل در تصمیم گیری خلیفه و وزیرش در امر فدک، جایی داشته یا نه؟ در تاریخ تصریحی ندارد.
امابه هر حال انسان دارای عواطف و احساست و حب و بغض و انتقام و... می‌باشد. (43)
تاکنون ثابت شد که «فدک» ملک خاص رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده آن را در زمان حیاتش به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشیده است. اما بعداز رحلت رسول اکرم ابابکر غاصبانه به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشست و دستور داد وکیل حضرت زهرا (علیهاالسلام) از «فدک» خارج شود و بدین طریق «فدک» را نیز غصب کرد. به دنبال غصب فدک حضرت علی و فاطمه (علیهماالسلام) برای بازپس گرفتن حق خود پیش خلیفه غاصب آمده و به غصب «فدک» اعتراض نمودند. ابابکر گفت: فدک ملک رسول (صلی الله علیه و آله) بوده و الآن من جانشین رسول الله هستم و «فدک» بایددردست من باشد. واگر شما مالک «فدک» هستیدبایدبراین مطلب شاهدبیاورید. سؤالی که اینجامطرح می‌شود این است که آیا طبق قوانین شرع مقدس اسلام شاهد خواستن از حضرت زهرا (علیهماالسلام) امری صحیح بود یا نه؟
به یقین این کار ابابکر صحیح نبوده و مخالف با قوانین شرع اسلام می‌باشد، برای اثبات این مطلب به دلایل زیر توجه فرمائید:
1.قانون ذوالید: از نظر اسلام اگر ملکی در دستان شخصی باشد (ذوالید) مالک آن شناخته می‌شود، و اگر غیر از این باشد لازمه آن هرج و مرج در نظام جامعه است. حال اگر شخصی دیگری که ذوالید نیست، ادعای مالکیت داشته باشد، باید بر این ادعای خود دلیل بیاورد، و شارع مقدس در مقام قضاوت در این مسئله فرمود: «البنیةُ عَلَی المُدّعی» مدعی برای اثبات ادعای خود باید شاهد بیاورد. اما در مسئله فدک ثابت شد که «فدک» در اختیار حضرت زهرا علیهاالسالم بود، حال اگر مسلمانان با ابوبکر ادعا دارند که آن‌ها مالک «فدک» می‌باشند باید بر این ادعا و شاهد بیاورند ولی اینجا ابوبکر برخلاف حکم اسلام، از حضرت زهرا (علیهاالسلام) که ذوالید و مالک می‌باشند طلب شاهد نموده است. اکنون به روایت اشاره می‌کنیم که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چگونه ابوبکر را بر اشتباه خود آگاه نمود. در علل الشرایع: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: چون ابوبکر «فدک» را از حضرت زهرا (علیهاالسلام) گرفت و وکیل حضرت را از «فدک» خارج کرد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مسجد آمدند و ابوبکر را در مسجد نشسته بود و مهاجرین و انصار در اطراف او قرار گرفته بودند، حضرت رو به ابوبکر کرده و فرمودند: «ای ابوبکر چرا فاطمه را از فدک منع کردی در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را برای او قرار داده بود و وکیل او چندین سال در فدک بود. ابوبکر جواب داد: فدک ملک مسلمین است اگر فاطمه شاهد عادلی بر اثبات ملکیت خود بیاورد، پس» فدک از آن اوست وگرنه هیچ حقی در «فدک» ندارد. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای ابوبکر! آیا برای ما به خلاف حکم خدا بر مسلمانان حکم می‌کنی؟ ابوبکر گفت: «نه. حضرت فرمود: به من بگو اگر در دست مسلمانان چیزی باشد و من ادعا کنم آن چیز از آن من است از چه کسی تقاضای شاهد می‌کنی. ابابکر گفت: از شما، دوباره حضرت فرمودند و اگر در دست من چیزی باشد و مسلمانان در آن ادعای ملکیت کنند، باز از من تقاضای بینه و شاهد می‌کنی؟ پس ابابکر خاموش شد. (44)»

2. عصمت حضرت زهرا علیهاالسّلام
 

دلیل دیگر بر اینکه ابوبکر نمی‌بایست از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) شاهد بخواهد «عصمت» حضرت می‌باشد، که معصوم بودن حضرت زهرا (علیهاالسلام) ازهر گناه، احتمالِ ادعای دروغین را، در ایشان به طور کلی منتفی می‌سازد و این عصمت توسط آیه تطهیر ثابت شده و مورد قبول تمام علمای شیعه و سنیّی می‌باشد. بهترین سخن در اینجا کلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در احتجاج با ابوبکر است که می‌فرماید:
«انما یرد الله لیذهب عنکم الرِّجسَ أهلَ البیت و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً»؛ (همانا خداوند اراده کرده تا رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دورکند و شما را پاک گرداند) درباره‌ی چه کسانی نازل شده است، درباره‌ی ما یا غیرما؟ ابوبکر گفت: درباره‌ی شما ... حال ای ابوبکر بگو چه کر خواهی کرد اگر شهودی شهادت بدهند که فاطمه (علیهاالسلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کار خلافی انجام داده است. ابوبکر گفت بدهند که فاطمه (علیهاالسلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کار خلافی انجام داده است. ابوبکر گفت حد بر او جاری می‌کنم، همانگونه که بر زنان مسلمان چنین می‌کنم. علی (علیه السلام) فرمود: در این صورت تو درنزد خدا کافر به شمار می‌روی. ابوبکر گفت: به چه علت؟ حضرت فرمود: چون تو شهادت خداوندبه طهارت و پاک بوده حضرت فاطمه (علیها السلام) از هر گناهی را رد کرده‌ای و شهادت مردم را بر علیه او پذیرفته ای... پس مردم با کلماتی آمیخته از غصب، ابوبکر را انکار کرده و در حالی که همدیگر را نگاه می‌کردند می‌گفتند: به خدا قسم علی بن ابیطالب (علیهاالسلام) راست می‌گوید. (45)

3. علم قاضی
 

دلیل دیگر بر اینکه ابوبکر نباید شاهد مطالبه کند، این است که او باید به علم خود عمل می‌کرد، چون حاکم می‌تواند در مواردی که علم به وقوع چیزی دارد، بدون اینکه کسی شهادت بدهد حکم کند، زیرا علم او از گواهی شاهدان قوی‌تر است؛ و دلیل بر درستی گفتار ما روایت زیر می‌باشد: مرد اعرابی در مورد ناقه ای با رسول خدا به نزاع برخاست. حضرت به او فرمود: این ناقه مال من است و من پولش را به تو داده‌ام. اعرابی گفت: من بر این مطلب شهادت می‌دهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او پرسیدند: تو از کجا علم پیدا کردی؟
آیا در آنجا که من این شتر راخریدم حاضر بودی؟ گفت: نه، و لکن من از آنجا که یقین به رسالت شما دارم به این مطلب نیز یقین دارم. حضرت فرمود: من شهادت تو رانافذ و قابل اجرا می‌دانم؛ و آن را به منزله دو شهادت قرار می‌دهم. بدین جهت او را ذوالشهادتین نامیدند. (46)
این داستان همانند داستان حضرت زهرا (علیها السلام) است، از آن جهت که «خدیجه» ندیده بودکه پیامبر پول شتر را داده‌اند ولی چون می‌دانست او رسول خداست و معصوم از هر گناهی می‌باشد و جز به حق و راستی سخن نمی‌گوید، علم به صدقِ ادعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیدا کرد و به نفع او شهادت داد.
پیامبر هم نه تنها کار او را امضاء کرده و شهادت او را قبول کرد، بلکه او را نیز مورد تشویق قرار دادند، در مسئله «فدک» هم چون ابوبکر می‌دانست حضرت زهرا (علیها السلام) طبق آیه تطهیر معصوم بوده و از هر گناه پاک می‌باشد و در آنچه ادعا می‌کند صادق است، پس باید از این علم خود استفاده می‌کرد و به نفع حضرت زهرا (علیها السّلام) حکم به رد «فدک» می‌داد، و دیگر احتیاج به طلب بنیّه نبود.
فاطمه (علیها السلام) دو شاهد اقامه می‌کند
شاهدهای فاطمه (علیها السلام) دو فرد معمولی از صحابه نیستند، یکی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و دیگری أم أیمن است، آنان مقام مشخص نزد همه‌ی صحابه دارندکه اگر برای هر چیزی شهادت می‌دادند، به یقین پذیرفته می‌شود. شاید علت اینکه فاطمه (علیها السلام) این دو نفر را انتخاب می‌کند نیز همین باشد، و الاّ افراد زیادی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده‌اند که فدک مال فاطمه (علیها السلام) است. بعید است در سرزمین کوچک اسلام آن روز، کسی این خبر را نشنیده باشد، تا چه رسد به کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله مصاحبت‌های طولانی و مستمر داشتند. ام ایمن کسی است که پیامبر به او بشارت بهشت داده است. (47) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم احتیاج به معرفی ندراد لذا امتیازات این دو شاهد آنچنان است که خدشه‌ای در آن‌ها وارد نیست.
در اینجا نکته ای در کلام ام ایمن در شهادت دادن او وجود داردکه متذکر آن می‌شویم او می‌گوید: از پیامبر شنیدم که «فاطمة سیدة نساء اهل الجنه» پس سؤالی طرح کرد: آیا کسی که بزرگ زنان اهل بهشت است ادعای به غیر حق می‌کند؟ لذا این کلام معلوم می‌شود، در آن زمان برای صحابه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز جای سؤال بود که چگونه کلام دختر پیامبر قبول نمی‌شود و ازحضرت مطالبه شاهد می‌گردد. اینجاست که خلیفه ثانی اجازه‌ی سخن نمی‌دهد، و می‌گوید این حرف‌ها را کنار بگذار و شهادت بده. چرا اجازه سخن نمی‌دهند؟ آیا احتمالی غیر از این است که دوست ندارند حقائق کاملاً آشکار شود و به سر زبان‌ها بیافتد!؟
شاید از این می‌ترسیدند که‌ام ایمن آن قدر بگوید که مردم از خواب بیدار شوند و به خلیفه اعتراض کنند. وقتی‌ام ایمن شهادت را آغاز می‌کند و می‌گوید: در خانه فاطمه (علیها السلام) بودیم که پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین و مرا به عنوان شاهد بر این هدیه قرار داد. خلیفه ثانی می‌گوید: ام أیمن تو یک زنی، شهادت یک زن چیزی را ثابت نمی‌کند. درمورد کیفیت شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شاید بعد از آنکه کلمات ام ایمن را شنیدند، دانستند که اگر امیرالمؤمنین شهادت بدهد، کار را یکسره و حجت را تمام خواهد کرد، بدین مناسبت بهانه کردند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این شهادت ذینفع است، و شهادت او قبول نیست و قبل از آنکه امام علیه السلام کلامی بفرماید مجلس را خاتمه دادند. (48)
نتیجه
غصب فدک از مسائل مهم صدر اسلام است که از طریق ابوبکر وعمر دنبال شد وبه دودلیل آن‌ها دست به چنین عمل زشت وناپسندی زدند-با اینکه اوصاف وفضائل فاطمه زهراء (علیها السلام) وعلی (علیه السلام) را از زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیده بودند –یکی اینکه از نظر درآمد اقتصادی فدک بسیار جایگاه خاصی داشت ومی توانستند حکومت خود را با آن محکم‌تر قرار دهند ودیگر اینکه از طریق غصب فدک ضربه ای بر علی (علیه السلام) ودوستدارانش زده وآنها را ذلیل وخوار نگه دارند تا شاید دست از طرفداری از علی (علیه السلام) بردارند که البته هیچ گاه موفق نشدند.

پي نوشت ها :
 

1. فدک از غصب تا تخریب ص 7
2. المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام ‘ص : 279
3. ، ص 109 2-بحار الانوار ج 29
4. سوره مبارکه حشر، آیه 6 و 7.
5. تفسیر المیزان، ج 19، ص 353.
6. تفسیر المیزان، ج 19، ص 362، مجمع البیان، ج 9، ص 261.
7. فدک مجلسی، به نقل از مجمع البیان، ج 9، ص 260.
8. فدک، مجلسی، ص 50؛ به نقل از پاورقی کتاب «فدک» آیت الله سیدمحمدحسن قزوینی، ص 70.
9. مؤلف آن حاکم حسکانی از بزرگان اهل سنت، در قرن پنجم هجری بوده است.
10. شواهدالتنزیل، ج 1، ص 339.
11. و حق نزدیکان را بپرداز.
12. چون آیه «آت ذی القربی حقه» نازل شد پیامبر فاطمه را خواست و فدک را به او عطا کرد.
13. مجمع الزوائد، ج 7، ص 49.
14. درالمنثور، ج 4، ص 177.
15. کنزل العمال، ج 3، ص 767.
16. تبیان، ج 8، ص 253، البرهان، ج 3، ص 264، المیزان، ج 16، ص 189.
17. کافی: ج 1، ص 622، وسائل الشیعه، ج 6، ص 366.
18. مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 142.
19. فدک ذوالفقار فاطمة علیهاالسلام، ص 28؛ به نقل از مجمع البلدان ماده فدک، بحار، ج 29، ص 166.
20. فدک، غلامحسین مجلسی، ص 57؛ به نقل از الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 112.
21. فدک و العوالی، ص 278.
22. سفینه البحار، ج 2، ص 350.
23. فدک ذوالفقار علی علیه السلام، ص 28؛ به نقل از مجمع الزوائد، ج 9، ص 40.
24. همان، ص 29.
25. بحارالأنوار، ج 29، ص 118.
26. بحارالأنوار، ج 29، ص 123، ح 25.
27. اسرار فدک، محمدباقر انصاری، سیدحسین رجائی، ص 27.
28. فدک ذوالفقار علی علیه السلام، ص 32.
29. صحیح مسلم، ج 5، ص 1535، باب الجهاد، صحیح بخاری، ج 5، ص 82، باب فتح خیبر. بحارالأنوار، ج 29، ص 11.
30. بحارالأنوار، ج 29، ص 228 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 214.
31. سیره حلبی، ج 3، ص 488، البرهان، ج 3، ص 263، شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج 16، ص 274.
32. فدک از غصب تا تخریب، مجلسی، غلامحسین، ص 68؛ به نقل از تاریخ طبرسی، ج 3، ص 202.
33. همان.
34. مجمع الزوائد، ج 9، ص 40، بحارالانوار، ج 29، ص 129. البرهان، ج 3، ص 263.
35. شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 236.
36. فدک در تاریخ، ص 42.
37. مستدرک حاکم، ج 3، ص 136، مسند احمد، ج 4، ص 368.
38. مستدرک حاکم، ج 3، ص 126، مناقب خوارزمی، ص 82.
39. تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 229.
40. البدایه، ج 3، ص 157.
41. اسدالغابه، ج 7، ص 221.
42. خلاصه، فدک ذوالفقار فاطمه، سیدمحمدواحدی، ص 45 و 46.
43. علل الشرایع، ج 1، ص 190، بحارالانوار، ج 29، ص 124.
44. احتجاج، ص 92، بحارالأنوار، ج 29، ص 127، ح 27.
45. فدک، مجلسی، ص 78؛ به نقل از شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 101.
46. فدک ذوالفقار فاطمه علیها السلام، ص 60؛ به نقل از طبقات الکبری، ج 8، ص 224.
47. فدک ذوالفقار فاطمه، ص 66.
48. همان. ص 67 .

منابع ومأخذ
1-قرآن کریم
2-نهج البلاغه
3-تفسیر المیزان، طیاطبایی محمد حسین، ترجمه همدانی موسوی، محمد باقر نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چاپ 1374 ش
4-تفسیر البرهان، بحرانی سید هاشم، نشر بعثت، سال 1416 ق
5-معجم البلدان، الحموی یاقوت بن عبد الله، نشر دار صادر، بیروت، چاپ دوم،1995 م
6-کنز العمال، متقی هندی، نشر الرساله، بیروت 1409 ق
7-صحیح مسلم، نیشابوری مسلم بن حجاج، نشر دار الفکر، بیروت، مجمع الزوائد، هیثمی نور الدین ابوبکر، نشر دار الکتب العلمیه چاپ بیروت 1408 ق
8-صحیح بخاری، بخاری ابو عبد الله محمد بن اسماعیل، نشر دار الجیل، چاپ بیروت 1409 ق.
9- تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، تحقیق محمد بن ابو الفضل ابراهیم، نشر دار التراث، بیروت چاپ دوم 1387 ق
10 تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، نشر دار صادر، چاپ بیروت
11-البدایه والنهایه دمشقی ابن کثیر، نشر دار الفکر، بیروت 1407
12-اسد الغابه، عز الدین بن الاثیر الجزری؟، نشر دار الفکر، بیروت 1409 ق
13-بحار الانوار، مجلسی محمد باقر، نشر الوفاء، بیروت
14-الدر المنثور سیوطی جلال الدین، نشر دار الفکر، چاپ بیروت 1423 ق
15-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، تحقیق محمد ابولفضل ابراهیم، دار احیاءالکتب العربیه، بی تا
16-فدک ذولفقار فاطمه؛ واحدی سید محمد؛ نشر مسجد مقدس جمکران؛ چاپ 1379 ش
17- فدک، مجله کوثر، شماره 8 محمد قاسمی ص 91 بی تا
18-اسرار فدک انصاری محمد باقر؛ رجائی سید حسین نشر دلیل ما؛ چاپ 1380 ش
19-سوگنامه فدک نقوی محمد تقی نشر الهادی چاپ 1379

20-بانوی نمونه اسلام فاطمه زهراء؛ امینی ابراهیم نشر شفق چاپ 1376 ش

نويسنده:احمد ابراهیمی هرستانی
http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع : راسخون



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: غصب فدک, آتشی بر انگیخته
غصب فدک، آتشی بر انگیخته (1)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 0:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
غصب فدک، آتشی بر انگیخته (1)


چکیده
از مسائل حساس در صدر اسلام، فدک فاطمه زهرا (علیها السلام) است. فدک هدیه ای از طرف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به فاطمه زهرا (علیها السلام) بود که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) توسط غاصبان خلافت وولایت مصادره شد وتحت تسلط آنان در آمد ولی فاطمه (سلام الله علیها) در برابر غاصبانش با منطق قرآن وعقائد وکلام پیامبر به احتجاج بر می‌خیزد ودر پی آن میراث گرانبهای از دست رفته خویش را می‌طلبد. وباز گرداندن فدک به اموالش نه برای زمین پر بار وآب ونخل بی شمار فدک، بلکه برای استقرار نظام ولایتی بر قاعده اقتصاد فدک بود که در این مقاله مورد تحلیل وبررسی قرار گرفته است.
کلید واژه :حضرت علی (علیه السلا)، حضرت فاطمه (علیها السلام)، فدک، غصب، خلیفه
مقدمه
از آن زمانی که فدک به فاطمه (علیها السلام) مرتبط شد ارزش الهی واعتقادی به خود گرفت و فدک به امر خاص خداوند به فاطمه (علیها السلام) اعطاءشد تا دوست ودشمن فاطمه (علیها السلام) معرفی شوند، آری غصب فدک مسأله ای عظیم شد که تا ابد کسی نمی‌تواند آنرا کوچک تلقی نماید، غصب فدک در تاریخ شاخص گردید ویکی از علل آن به خاطر این است که در جریان بارز پس گیری فدک چهره های نفاق تا نسلهای آینده به مردم شناسانده شد تا چراغ روشنی در پیش رو داشته باشند که راه سوءاستفاده دزدان عقیده را مسدود نماید ورا ه آل محمد (علیهم السلام) خوب شناخته شود.

جنگ خیبر
 

جلگه وسیع حاصلخیزی را که در شمال مدینه به فاصله سی ودو فرسنگی آن قرار دارد «وادی خیبر» می‌نامند وپیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه واله) ملت یهود برای سکونت وحفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محکمی ساخته بودند از آنجا که آب وخاک این منطقه برای کشاورزی آمادگی کامل داشت تا ساکنان آنجا در امور زراعت وجمع ثروت وتهیه سلاح وطرز دفاع، مهارت کاملی پیدا کرده بودند وآمار جمعیت آن‌ها بالغ بر بیست هزار نفر بود ومیان آن‌ها مردان جنگاور ودلیر فراوان به چشم می‌خورد.
جرم بزرگی که یهودیان خیبر داشتند، این بود که تمام قبائل عرب را برای کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند وسپاه شرک با کمک مالی یهودیا ن خیبر در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده خود را به پشت مدینه رساندند. در نتیجه جنگ احزاب رخ داد وسپاه مهاجم با تدابیر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وجانفشانی یاران او پس از یک ماه توقف در پشت خندق متفرق شدند وبه وطن خود ازآن جمله یهودیان خیبر به خیبر بازگشتند ومرکز اسلام آرامش خود را باز یافت. ناجوانمردی یهودیان خیبر، پیامبر را بر آن داشت که این کانون خطر را بر چیند وهمه آن‌ها را خلع سلاح کنند. زیرا بیم آن می‌رفت که این ملت لجوج وماجراجو بار دیگر صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان بر انگیزند وصحنه نبرد احزاب بار دیگر تکرار شود. به خصوص تعصب یهود نسبت به آیین خود؛ بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود وبرای همین تعصب کور بود که هزار مشرک اسلام می‌آورد، ولی یک یهودی حاضر نبود دست از کیش خود بردارد، خلاصه پیامبر (صلی الله علیه واله) فرمان دادکه مسلمانان برای تسخیر آخرین مراکز یهود در سرزمین عربستان آماده شوند وپرچم سفیدی به دست حضرت علی (علیه السلام) داد و فرمان حرکت را صادرنمودورهبر بزرگ اسلام باهزاروششصد سرباز که دویست سواره نظام در میان آن‌ها بود به سوی خیبر پیشروی کرد.
اشغال شبانه نقاط حساس
دژهای هفتگانه خیبر، هرکدام نام مخصوصی داشتند ونامهای آنها به قرار زیر بود :ناعم قموص، کتیبه، نسطاه، شق، وطیح، سلالم، ..برخی از این دژها گاهی به یکی از سرداران آن دژ منسوب می شدمثلا می‌گفتند دژ مرحب، همچنین برای حفاظت وکنترل اخبار دژ، در کنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج‌ها، جریان خارج قلعه را به داخل گذارش دهند وطرز ساختمان برج ودژطوری بود که ساکنان آن‌ها بر بیرون قلعه کاملا مسلط بودند وبا منجنیق وغیره می‌توانستند دشمن را سنگباران کنند. در میان جمعیت بیست هزار نفری، دو هزار مرد جنگی ودلاور به چشم می‌خورد که فکرآنها از نظر آب وذخائر غذایی کاملاآسوده بود، ودر انبارها، ذخائر زیادی داشتند. نخستین کاری که برای تسخیر این دژهای محکم صورت گرفت این بود که تمام نقاط حساس وراهها بوسیله سربازان اسلام به صورت مخفیانه وشبانه اشغال گردید که نگهبانان برج‌ها نیز از این کار آگاهی نیافتند وصبح گاهان که کشاورزان خیبر با لوازم کشاورزی از قلعه‌ها بیرون آمدند چشمهای آنها به سربازان دلیر ومجاهد اسلام افتاد وآنها با دیدن این منظره با ترس و وحشت پا به فرار گذاردند وبه دژها پناه بردند ودر داخل دژها شورای جنگی تشکیل گردید؛ و نتیجه شورا این بود که زنان وکودکان را در یکی از دژها، وذخائر غذایی را در دژ دیگر جای دهند. دلیران وجنگاوران هر قلعه با سنگ وتیر از بالا دفاع کنند وقهرمانان هر دژ در موقع خاص از دژبیرون آیند و در بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. دلاوران یهودی با این نقشه توانستند مدت یک ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت کنند بطوریکه گاهی برای تسخیر یک دژ ده روز تلاش انجام می‌گرفت ونتیجه ای بدست نمی‌آمد. درباره جزئیات نبرد خیبر نمی‌توان نظر قاطع ابراز کرد، ولی از مجموع کتابهای تاریخ وسیره نویسان چنین استفاده می‌شود که سربازان اسلام دژها را یک به یک محاصره می‌کردند وکوشش می‌نمودند که ارتباط دژ محاصره شده را از دژهای دیگر قطع نمایند، وپس از گشودن آن دژ، به محاصره دژدیگر می‌پرداختند. دژهایی که با یکدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند ویا رزمندگان ودلاوران آنها به دفاع سر سختانه بر می‌خواستند گشودن آن‌ها سخت‌تر صورت می‌گرفت به عقیده گروهی از تاریخ نویسان، نخستین دژی که از خیبر پس از رنج‌های فراوان به دست ارتش اسلام افتاد دژ «ناعم» بود گشودن این دژبه قیمت کشته شدن یکی از سرداران بزرگ اسلام به نام «محمود بن مسلمه انصاری» وزخمی گشتن پنجاه تن از سربازان اسلام تمام شد. تصویب نمود که بعد از فتح دژ ناعم، سربازان متوجه قلعه «قموص» شوند. ریاست این دژ با فرزندان «ابی الحقیق» بود. این دژنیز با فداکاری‌های سربازان اسلام گشوده شد و «صفیه» دختر «حی بن اخطب» که بعدها در ردیف زنان پیامبر (صلی الله علیه واله) قرار گرفت، اسیر گردید. این پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت کرد ورعب ووحشت بر قلوب یهودیان مستولی گشت ولی مسلمانان از نظر مواد غذایی در مضیقه عجیبی بودند به طوری که برای رفع گرسنگی، از از گوشت برخی از حیوانات که خوردن گوشت آن‌ها مکروه است استفاده می‌نمودند؛ و دژی که مواد غذایی فراوانی درآنجا بود هنوز بدست مسلمانان نیفتاده بود. (1)

کرار غیر فرار
 

پس از فتح قلعه های مزبور سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وطیح» و «سلالم» یورش بردند. ولی مسلمانان در طی ده روز جنگ ودادن تلفات سنگین نتوانستند نتیجه ای بگیرند. در یکی از روزها «ابوبکر» مأمور فتح گردید وبا پرچم سفید تا لب دژآمد ولی بعد از مدتی مسلمانان بدون نتیجه بازگشتند وفرمانده وسپاه هر کدام گناه را بر گردن یکدیگر انداختند وهمدیگر را به فرار متهم می‌نمودند. روز دیگر فرماندهی لشکر به عهده عمر واگذار شده او نیز داستان دوست خود را تکرار کرد.
وبه نقل طبری، عمر، پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری وشجاعت فوق العاده فرمانده دژمرحب، یاران پیامبر را مرعوب می‌ساخت. این وصضع پیامبر ویاران او را سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات افسران ودلاوران وبه نقل طیبری، عمر، بعد از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری وشجاعت فوق العاده فرمانده دژمرحب، یاران پیامبر (صلی الله علیه واله) را مرعوب می‌ساخت. این وضع، پیامبر ویاران اورا سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات پیامبر افسران ودلاوران ارتش را گرد اورد وجمله ارزنده زیر را که در صفحات تاریخ ضببط است فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یَفْتَحُ اللَّهُ لَهُ لَیْسَ به فرار» (2)
؛ این پرچم را فردا بدست کسی می‌دهم که خدا وپیامبر را دوست دارد وخدا وپیامبر (صلی الله علیه واله) هم اورا دوست دارند وخداوند این دژرا بدست او می‌گشاید او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده واز صحنه نبرد فرار نمی‌کند؛ و بنابر نقل طبری وحلبی، پیامبر چنین فرمودند :کرار غیرفرار. یعنی به سوی دشمن حمله کرده وهرگز فرار نمی‌کند بالاخره فردابی آنروز سکوت پر انتظار مردم با جمله پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمودند : «علی کجاست؟»در هم شکسته شد. آری پیامبر (صلی الله علیه واله) پرچم را به دست علی (علیه السلام) دادند وچنین جمله ای را برای او بیان فرمودند : «هرگاه خداوند یک فردرا بوسیله تئو هدایت کند بهتر از این است که مالک چهار پایان (شتران) سرخ موی باشی.» آری پیامبر عالی قدر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) در بحبوحه جنگ، باز در فکر راهنمایی مردم بود وهمین می‌رساند که تمام این نبردها برای هدایت مردم بوده است. در این میان امیر المومنین (علیه السلام) به دژخیبر رسید وبا جنگاورانی چون حارث ومرحب جنگید وآنهارا کشت که این ضربات آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر آن‌ها بودند پا به فرار گذاردند وعلی (علیه السلام) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر حضرت علی (علیه السلام) زد وسپر از دست ایشان افتاد. امیر المومنین (علیه السلام) فورا متوجه در قلعه خیبر گردید وآنرا با قدرت الهی از جای کند وبجای سپر استفاده نمود. در نتیجه قلعه ای که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت کوتاهی به دست توانای حضرت علی (علیه السلام) گشوده شد.

فتح خیبر مقدمه صلح فدک
 

آری پس از پیرروزی لشکر اسلام در جنگ خیبر وفتح قلعه های خیبر با شجاعت‌ها ورشادتهای حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) اهالی یهودی فدک برای حفظ جان خود برای صلح ومصالحه با پیامیر وارد شدند. معجم البلدان از کتب مشهور اهل سنت در این زمینه چنین می‌نویسد : «فدک قریه بالحجاز بین‌ها وبین المدینه یومان وقیل ثلاثه، افاء الله ورسوله فی سنه سبع صلحا ...»(3)
فدک دهکده ای است در حجاز که فاصله‌اش تا مدینه دو یا سه روز است وخداوند متعال آنرا در سال هفتم هجری به صورت صلح بر پیامبرش بخشید. وداستان از این قرار بود که رسول خدا بعد از ورود به خیبر وفتح قلعه‌ها ودژهای محکم آن، سه روز در آنجا مانده وحلقه محاصره را بر یهودیان سخت گرفت. انان نمایندگانی نزد حضرت فرستاده، درخواست کردند که به آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند رسول خدا چین اجازه ای را به آنان داد این خبر به اهل فدک رسید نماینده ای نزد حضرت فرستاده در خواست کردند که حضرت با آنان بر نصف میوه‌ها واموالشان مصالحه کند، حضرت با تقاضای آنان موافقت فرمود بنابراین «فدک» از جمله آبادی‌ها واملاکی است که به صورت جنگ وتاخت وتاز فتح نشده است واز این رو به صورت خالص ملک آنحضرت شد. تاریخ نویس مشهور اهل تسنن محمد بن جریر طبری در تاریخ الامم والملوک می‌نویسد :...رسول خدا اهالی خیبر را در قلعه های خودشان به نامهای «وطیح وسلالم» محصور کرد تا جایی که یقین به هلاکت ونابودی خود کرده، از حضرت در خواست کردند که آنان را از آنجا کوچ دهد تا بدین وسیله خون خود را حفظ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت کرد سپس پیامبر بر تمام اموال آنان دست گذاشته ونواحی «شق ونطاه وکتیبه» وتمامی دژها وقلعه ها را غیر از قلعه «وطیح وسلالم» تصرف کرد. اهالی فدک که از این ماجرا با خبر شدند نماینده ای نزد حضرت فرستاده ودر خواست کردند همین رفتار را با آنان نیز داشته باشد، وبدین وسیله خون وجانشان را حفظ کرده، ودست از اموال خویش برداشتند. حضرت با پیشنها د آنان موافقت کرد. فردی که بین آنان وحضرت رسول وساطت می‌کرد «محیضه بن مسعود» هم پیمان قبیله بنی حارثه بود هنگامی که کار اهالی خیبر به انجام رسید از حضرت خواستند که با انان با نصف اموالشان مصالحه کند وگفتند ما نسبت به این سرزمین از شما آشناتریم وبهتر می‌توانیم انجا را آباد کنیم. حضرت بر مبنابی نصف با آنان مصالحه کرده، قرار گذاشت که این اختیار را داشته باشد که هر گاه خواست آنان را از این سرزمین بیرون کند وحق اخراج آن‌ها را داشته باشد. اهالی فدک نیز به همین گونه با آن حضرت مصالحه کردند خیبر «فیء» ومتعلق به مسلمانان بود، ولی فدک از آن رسول خدا بود زیرا آنان تاخت وتازی نسبت به آنجا نداشتند.

موقعیت جغرافیایی فدک
 

فدک سرزمینی از حجاز که فاصله‌اش تا مدینه دو یا سه روز بود وبا خیبر یک منزل فاصله داشت. دارای نخلهای زیاد وچشمه ای بود که فوران داشت وچشمه سارهای مختلف، آنرا در بر گرفته بودند.

ارزش فدک
 

فدک از دوجهت دارای ارزش والای است. یکی از جهت مالی ودیگر سیاسی. از جهت مالی فدک بر اساس شواهد تاریخی منبع اقتصادی مهمی بوده است واینگونه نبوده است که محلی باشد؛ با چند درخت خرما، وتوجهی به آن نشود، بلکه به اندازه ای وسیع وپر درآمد بوده که مورد طمع قرار می‌گرفته است. در اینجا به طور خلاصه به شواهدی می‌پردازیم؛ الف – ابوبکر در جواب حضرت فاطمه (علیها السلام) می‌گوید : «پیامبر آن را در جهاد مصرف می‌کرد» ومالی که برای تجهیز قوا باشد مال اندکی نخواهد بود. ب- آنگاه که ابوبکر رد فدک را نوشت عمر گفت : «با خرج‌ها چه خواهی کرد» واین دلالت می‌کند که فدک حداقل گوشه ای از بودجه حکومت را تأمین می‌کرده است. ج- معاویه فدک را بین یزید ومروان وعمربتن عثمان تقسیم کرد. معلوم می‌شود مال زیادی بوده است که بیتن سه نفر تقسیم شد. د-در زمان حکومت منصور، فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام)، قیام کردند منصور برای سخت گیری بر آن‌ها دستور مصادره فدک را داد. روشن می‌شود که فدک مال زیادی بوده که به عنوان محاصره اقتصادی آن را از فرزندان حضرت می‌گیرند. فدک از نظر سیاسی نیز جایگاهی رفیعی داشته است که در مباحث آینده روشن خواهد شد.

فدک ملک خاص رسول الله (صلی الله علیه و آله)
 

ما بحث را با طرح این سؤال که آیا «فدک» جزء بیت المال مسلمین بود یا ملک خاص رسول الله صلی الله علیه و آله ادامه می‌دهیم و آن را در کتب تاریخ و فریقین ثابت می نمائیم که «فدک» جز اموال شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

دلائل مالکیت رسول الله صلی الله علیه و آله
 

1.قرآن
قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ*مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَاب» (4)
خداوند هر غنیمی از آنان (یهودیان بنی النضیر) به رسول خود برگردانید. بدون جنگ شما بود؛ و شما بر اموال آنان هیچ اسب و شتری نتاختید، لکن خداوند رسولان خود را بر هر کس که بخواهد مسلّط می‌گرداند و او قادر بر هر چیزی می‌باشد. آنچه خدا از اموال اهل قری به رسول خود برگردانید از آنِ خدا و رسول او و از آنِ خویشان رسول و فقیران و مساکین و درماندگان در راه است تا اموال بین توان گران دست به دست نچرخد و هر دستوری که رسول به شما داد بگیرید و از هر گناهی نهیتان کرد آن را ترک کنید و از خدا بترسید که خدا عقابی سخت دارد.
«فی» مصدر فاء، یفیء و در لغت به معنای «رجوع و بازگشت» می‌باشد و چون پیامبر و امام علیه السلام مالک حقیقی تمام اموال می‌باشند زمانی که صاحبان اراضی و املاک بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند این اموال دوباره به آن بزرگواران برمی گردد و ملک خاص آنها می‌شود که در اصطلاح به آن «وفی» می‌گویند و آیه شریفه «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ» تصدیق بر این مطلب دارد که «فیء» سرزمینی است که «بلا خَیلٍ وَ لارِکابٍ» بدون جنگ و خونریزی به دست پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده و مالک آن، ایشان می‌باشند.
سپس فرمود: «فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ» یعنی قسمتی از فَیء مخصوص خدا و قسمتی از آن خصوص رسول خداست. منظور از اینکه گفتیم مخصوص خداست این است که باید زیر نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه ارضای خدا صرف شود و آنچه سهم رسول خدا است در مصارف شخصی آن جناب مصرف شود.
سپس فرمود: «وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» منظور از ذی القربی خویشانِ رسول خدا و دودمان آن جناب است. معنا ندارد که ما آن را به قرابت عموم مؤمنین حمل کنیم و مراد از یتامی و مساکین و ابن سبیل هم، یتمیمان و مساکین و ابن السبیل اهل بیت می‌باشند و از اهل بیت نیز در این زمینه روایت رسیده است. (5) قال علی بنِ الحُسَینِ علیه السلام: «هُم قُرَبائُنا وَ مَساکینُنا و أبناءُ سَبیلِنا» (6) امام چهارم حضرت زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: منظور این آیه قربای ما و مسکینان ما و ابن السبیل ما می‌باشد.
2.روایات
از ابن عباس روایت شده است که آیه شریفه: «مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی» درباره‌ی اموال کفار «اهل قری» نازل شد؛ و اهل قری عبارت بودند از بنی النظیر و بنی قریظه (که در مدینه بودند) و اهل «فدک» و اهل خیبر و روستاهای عرینه و ینبع که خدای تعالی اختیار اموال اینان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله سپرد، تا به هر نحوی که خواست در آن حکم کند و خبر داد که تمامی این اموال ملک شخصی اوست و لذا وقتی عده ای اعتراض کردند که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله این اموال را تقسیم نمی‌کند در پاسخشان آیه مذکور نازل شد. (7)
ابن ابی الحدید روایت کرده که ابوبکر گفت: ابوزید عمر بن شبه از حیان بن بشر از یحیی بن آدم از ابن ابی زائده از محمّد بن اسحاق از زهری روایت کرده که گوید: تعدادی از اهالی خیبردرحصار خود باقی مانده وازرسول خدا درخواست کردندکه خونشان را نریزدوبه آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت فرمود؛ و فخر رازی نیز گفته است: خداوند این آیات را در جواب اصحاب فرستاد و بیان نمود که غنیمت با «فَیء» فرق می‌کند زیرا در مورد تحصیل غنیمت شما مسلمین سختی و مشقت تحمل کرده‌اید و با جنگ و لشکرکشی بر آن مسلط شده‌اید، بر خلاف «فَیء» که دشمن خود تسلیم شده است، پس امر آن به رسول خدا واگذار گردیده و درهر مصرفی که وی مصلحت بداند آن را خرج می‌کند. (8)
پس در اینکه فدک مخصوص پیامبر بود، اشکال و شکّی وجود نداشته و ندارد؛ و هر چیزی که مال پیامبر است به موجب «الناس مسلّطون علی اموالهم» حضرت می‌تواند در آن هر تصرّفی بفرماید ملکیت آن را به کسی واگذار کند، یا عوائد آن را به کسی ببخشد یا در منافع عمومی مصرف نماید.

فدک هدیه به حضرت فاطمه علیهاالسّلام
 

به روایات زیادی ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیهاالسّلام هدیه کرد. درکتب تفسیر و حدیث اهل سنّت، روایات مختلفی در این باره نقل شده است و تصریح می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا (علیهاالسلام) داد. اما به چگونگی آن اشاره ای نمی‌کنند. از جمله کتب تفسیرِ از اهل سنِّت که به بررسی آیاتِ نازل شده درمورد اهل بیت پرداخته است، شواهدالتنزیل می‌باشد، (9) که در ذیل آیه‌ی شریفه: «وَآتِ ذی القربی حقّه» به طور یقینی، به هفت نقل و طریق، ثابت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیهاالسّلام عطاء کرده‌اند. سند این روایات را به ابی سعید خدری منتهی می‌کند؛ به جز یک مورد که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است. (11)
اما متن روایتی که به هفت طریق نقل کرده این است: «لما نزلت و آتِ ذی القربی حَقّه» (12) در دعا رسول الله (صلی الله علیه و آله) فاطمة (علیهاالسّلام) فاعطاها فدکا (13) و حافظ ابی بکر هیثمی ذیل همین آیه می‌نویسد: دعا رسول الله فاطمة فاعطاها فدکا. (14) سیوطی در درالمنثور سند روایت را به دو نفر منتهی می‌کند، یکی به ابی سعید و دیگری به ابن عباس (15) از ابن نقل می‌کند: «آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) فاطمه (علیهاالسلام) را خواست و فدک را برای او جدا کرد.» (16)
اما در نزد علماء شیعه بدیهی و ضروری است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) به دستور الهی عطا فرمود. (17) ما به یک روایت که در کتب مختلف نقل شده اکتفا می‌کنیم: «فأنزل الله علی نبیه صلی الله علیه و آله: »و آت ذی القربی حقّه فلم یدر رسول الله صلی الله علیه و آله من هم، فراجع فی ذلک جبرئیل، و راجع جبرئیل علیه السلام ربّه فَأوحی الله إلیه ان ادفع فدک إلی فاطمة علیهاالسلام، فدعاها رسول الله صلی الله علیه و آله فقال لها: یا فاطمة! إن الله امرنی ان ادفع إلیک فدک، فقالت: قد قبلت یا رسول الله من الله و منک، فلم یزل و کلاؤهما فیها حیوة رسول الله صلی الله علیه و آله. (18)
آنگاه که آیة : «و آتِ ذی القربی حقّه» نازل شد، پیامبر از جبرئیل سؤال کرد: ذا القربی کیست؟ جبرئیل از طرف پروردگار وحی نازل کرد: فدک را به حضرت زهرا علیهاالسلام هدیه کن. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسّلام را خواست و فرمود: خدا به من امر کرده که فدک را به تو بدهم. حضرت زهراعلیهاالسّلام هدیه را قبول کرد و تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در قید حیات بود، کارگزاران حضرت زهرا علیهاالسلام در آن مشغول کار بودند. بعضی از مورخین نوشته‌اند: (19)
حضرت زهرا (علیهاالسلام) ابتداءً عرضه داشت: «شما أولی به من می‌باشید. تا زمانی که شما هستید، من در آن تصرف نخواهم کرد». پیامبر فرمودند: «دوست ندارم بعد از من برای شما مشکل ایجاد کنند و آن را از شما بگیرند» حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) عرضه داشت: «هرچه شما دستور می فرمائید.» حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مردم را درخ انه دخترش جمع نموده و به آن‌ها اعلام فرمود که فدک مال فاطمه علیهاالسلام است و هر سال نیز به آن‌ها اعلام می‌کرد. اینجا بود که فاطمه (علیهاالسّلام) اهالی فدک را به عنوان کارگزاران خود باقی گذاشت، ولی تمام امورات آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) واگذار کرد. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به بیست و چهار هزار دینار با اهالی فدک مقاطعه کرد که هر سال تقدیم حضرت می‌نمودند. (20)

سند کتبی رسول الله (صلی الله علیه و آله)
 

«ففی الخرائج و الجرائح روی عن ابی عبدالله علیه السلام: ... فَدَعا بِأدیمٍ وَ دَعا عَلَیَّ بنَ ابیطالب علیه السلام فَقَالَ: اُکتُب لٍفاطٍمُةَ علیهاالسلام به فدک نِحلَةً مِن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله فَشَهِدَ عَلی ذلک بنَ ابیطالب وَ مَولَی رَسُولَ الله وَ اُمُّ أیمَن» (21)
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پوستی طلب کرد و به حضرت علی علیه السلام فرمود: بنویس فدک هدیه ای از رسول خدا برای فاطمه است و بعد حضرت علی و غلام خود (رباح) و ام أیمن را بر این مسئله شاهد گرفت.
وَ قالَ العلامَّةُ المَجلِسی: فَدَعا رَسُولُ الله فاطمة وَ کَتَبَ لَها کِتاباً جاءَت بِهِ بَعدَ وَفاةٍ أبیها إلی ابی بَکر و قالَت: هذا کِتابُ رَسُولِ الله لِی و لِابنِی. (22) علامه مجلسی می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت فاطمة (علیهاالسلام) را خواست و برای او (فدک) را نوشت و ایشان بعد از رحلت رسول الله آن کتابت را پیش ابابکر آورد و گفت: این نوشته رسول خدا برای من و فرزندان من است.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز در سفینه البحار این مسئله را ذکر نموده‌اند. (23)

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: غصب فدک, آتشی بر انگیخته
بهداشت جسم و جان در نگاه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 15:4 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بهداشت جسم و جان در نگاه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)

اين مقاله به اهميت بهداشت جسم و جان در سيره و سخن پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته و در ادامه مطالبي چون تاريخچه و جايگاه و ابعاد بهداشت و ذكر مصاديقي در اين خصوص و راههاي وصول به آن و در نهايت آثار و ثمرات دنيوي و اخروي آن را بيان نموده است. سلامت جسم و جان براي هر انساني از جمله آرزوهاي هميشگي اوست اگر چه برخي به لحاظ محروميتهاي موجود، آن را دور از دسترس و بلكه ناممكن مي‏پندارند اما بسياري هم هستند كه دست يافتن به اين امر مهم را براي خود و جامعه امري ممكن و كاملاً شدني مي‏دانند. اصولاً اين موضوع از ريشه‏هاي اصلي و اساسي يك جامعه مترقي است. جامعه‏اي متكامل شمرده مي‏شود كه تمامي اهرم‏هاي كمالش بر مبناي سلامت جسم و روان افرادش پايه ريزي شده باشد و از اين روست كه امروزه خوشبختانه سازمانهاي داخلي و حتي بين المللي نيز جهت عينيت بخشيدن به اين امر مهم به پا خاسته‏اند. زيرا مي‏دانند كه ناديده گرفتن اين مسئله مهم در طول تاريخ حيات بشر، چه خسارتهاي جبران ناپذيري را ببار آورده است و لذا بسيار مناسب است كه در تبيين اين موضوع مهم از الگوهاي ديني و متون مذهبي كمك گرفته شود و به جاست كه آداب زندگي پيامبر بزرگوار در بعد نظافت و بهداشت بار ديگر بازخواني گردد تا بشريت امروز كه بيش از هر زماني ديگر تشنه دستاوردهاي انبياست از آب زلال وحي سيراب گردد.
بهداشت جسم و جان در كلام پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
بهداشت: عبارت است از ايجاد كامل تندرستي بدني، رواني، اجتماعي و فقدان هر نوع ناتواني جسماني و به عبارت ديگر، داشتن علوم و هنر پيشگيري از بيماريها و طولاني كردن عمر و بالا بردن سطح سلامت و توانائي بشر. البته بايد توجه داشت كه صرف نداشتن بيماري جسمي به معني سالم بودن نيست بلكه در نگاه سازمان جهاني بهداشت، سلامت عبارت است از تأمين رفاه كامل جسمي رواني و اجتماعي، پس هر كه بيماري جسمي ندارد دليل سلامت او نيست بلكه شخص سالم كسي است كه از سلامت روح نيز برخوردار باشد. (1)

تاريخچه بهداشت:

آنچه كه نقل شده است سابقه تاريخي آن بر مي‏گردد به 3900 سال قبل از ميلاد مسيح، در آن زمان بيماري صرفاً يك بلاي آسماني به شمار مي‏آمد و كسي در حال بيماران دخالت نمي‏كرد و بيمار مي‏بايست خودش خوب شود و يا بميرد. در آن زمان مردي بنام اسقلبيوس (اسكولاب) در يونان زندگي مي‏كرد او اولين كسي بود كه به فكر افتاد تا چاره‏اي براي بيماران پيدا كند و نام خود را طبيب گذاشت. روزي به خانه آمد دخترش بنام «هيژي» بوي گفت: خوب است شما به جاي صرف وقت براي پيداكردن داروي بيماران كاري كني كه از بيماري پيشگيري شود. اين باعث شد كه به فكر پيشگيري بيفتد و لذا شروع كرد به مردم دستورات پزشكي و پيشگيري دادن و بالأخره در سال 1948 بعد از ميلاد مسيح(ع) اساسنامه سازمان جهاني بهداشت به تصويب رسيد. (2)

جايگاه بهداشت در اسلام:

الف)آيات

قرآن كريم انسانهاي طيّب و پاكيزه را در رديف توبه كنندگان معرفي مي‏كند. آنجا كه فرموده است «انّ اللّه يحب التوّابين و يحبّ المتطهرين»(3) يعني خداوند انسانهاي پاكيزه و با طهارت را دوست دارد. در آيه ديگر همسران مؤمنين را در بهشت جفتهاي پاكيزه مي‏داند(4) و در سوره مائده غذاهاي حلال را طعام پاكيزه معرفي مي‏كند اينكه با عبارت «قل لا يستوي الخبيث و لا الطّيب»(5)، (هرگز پاك و ناپاك برابر نيست)، و با بكارگيري كلمه طيب بيش از 35 بار در قالب مشتقات خود در ستايش پاكان و كلمه خبيث بمراتب كمتر در مزمت ناپاكان، همه اينها بيانگر اهتمام فوق العاده قرآن كريم است به طهارت و پاكيزگي.

ب) روايات

موضوع طهارت و پاكيزگي آنقدر مهم است كه در اكثر كتابهاي فقهيه و رساله‏هاي عمليّه، باب طهارت در آغاز كتاب آمده است و اين بيانگر ويژگي اوست كه بدون رعايت اين مسئله، بسياري از اعمال انسان نا تمام خواهد بود. پيامبر اعظم(ص) اهميت اين موضوع را با عبارتهاي متفاوت بيان فرموده است. در جايي فرموده است «يا انس اكثر من الطّهور يزد اللّه في عمرك»(6) يعني، خود را زياد شستشو كن تا خداوند عمرت را زياد كند و در جايي ديگر از حضرت نقل شده است، «انّ الاسلام نظيفٌ فتنظّفوا فانّه لا يدخل الجنة الّا نظيف»(7) يعني اسلام پاكيزه است شما هم پاكيزه باشيد و همانا جز پاكيزگان وارد بهشت نخواهند شد، و در بيان ديگر فرموده است «هر چه مي‏توانيد پاكيزه باشيد زيرا كه خداوند، اسلام را بر پاكيزگي نهاده است و هرگز جز پاكان به بهشت راه نخواهند يافت»(8) يعني طهارت و پاكيزگي ميدان وسيعي دارد و هر چه انسان در اين مورد دقت و تلاش نمايد باز مرحله بالاتري دارد و بالأخره اينكه حضرت فرموده است «خدا طيّب است و پاكيزگي را دوست دارد، بزرگوار است و بزرگواري را دوست دارد، بخشنده است، بخشندگي را دوست دارد، پس جلو خانه‏هاي خود را پاكيزه سازيد و خود را شبيه يهودان نكنيد»(9) و همچنين فرموده است «خداوند متعال كثافت و ژوليدگي را دشمن دارد از او متنفر است». (10)

ابعاد نظافت و بهداشت

الف) طهارت ظاهر

تمامي اصول و اسلوبي كه در راستاي سلامت بدن انسان و جسم او به كار مي‏رود بهداشت ظاهري مي‏گويند. و پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين مورد نيز بهترين الگو و اسوه انسانها است. و اينك به بخشي از مصاديق آن كه در كلام پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است به اختصار اشاره مي‏گردد.
پيامبر و بهداشت دهان امروزه ثابت شده است كه رعايت بهداشت دهان و دندان يكي از فاكتورهاي مهم سلامت انسان است و بسياري از آلودگيها و ميكربها از اين طريق وارد بدن مي‏شوند و لذا پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز نسبت به اين مسئله اهميت فوق العاده نشان داده است. حضرت در بياني فرموده است: «دندانها را تميز كنيد زيرا مايه نظافت است و نظافت مايه ايمان و ايمان همراه صاحبش در بهشت است»(11) و در سخن ديگرش آمده است: «مرا آنقدر به مسواك فرمان دادند تا آن كه بر دندانهاي خود بيمناك شدم»(12) و در جاي ديگري فرموده است «انّ افواهكم طرقٌ للقرآن فطيّبوه بالسواك» يعني «دهانهاي شما معبر قرآن است آنرا با مسواك پاك كنيد»(13) بالأخره در اين باره پيامبر اكرم(ص) بيانات بسياري دارد از جمله اينكه (مسواك زدن نصف ايمان است، مسواك زدن فصاحت مرد را زياد مي‏كند، و يا موجب پاكي دهان و رضايت پروردگار و روشني چشم است و يا لثه‏ها را محكم مي‏كند و بوي دهان را ببرد و معده را به صلاح آورد و درجات بهشت را بيفزايد و خداوند را خشنود و شيطان را به خشم آورد)(14) و يا دو ركعت نماز با مسواك بهتر است از هفتاد ركعت بدون مسواك و باز فرمود: «هر وقت جبرئيل نزد من آمد مرا به مسواك زدن فرمان داد». (15)
پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و بهداشت سر و صورت اين مورد نيز از موارد تأكيد شده اسلام است و از باب بهداشت و درمان به آن تصريح دارند. پيامبر اعظم(ص) در بياني مي‏فرمايد: «محاسن خود را شانه بزنيد و ناخن‏هاي خود را كوتاه كنيد زيرا كه شيطان ميان گوشت و ناخن جاريست»(16) در كتاب چهارده معصوم در سيره عملي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «حضرت تميزترين اعراب بود. در مسواك زدن وسواس عجيبي داشت، هميشه سر و رويش پاكيزه بود، موهايش را شانه مي‏زد و همواره بوي خوش از او به مشام مي‏رسيد»(17) اميرالمؤمنين(ع) مي‏فرمايد: «پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موهاي خود را شانه مي‏زد و اكثر اوقات آن را با آب صاف مي‏كرد و مي‏فرمود آب براي خوشبو كردن مؤمن كافيست»(18) و در روايت ديگر از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسيده است كه «ازاله موهاي زير بغل باعث از بين رفتن بوي بد مي‏شود و يا عطر زدن و با تيغ موي سر را تراشيدن و ازاله موهاي بدن از اخلاق انبياء است»(19) و نقل شده است كه حضرت هزينه‏اي كه جهت معطر كردن خود صرف مي‏كرد بيشتر بود از هزينه‏اي كه براي غذا پرداخت مي‏نمود. و باز مرحوم علامه مي‏گويد: حضرت شانه مي‏زد و سر خود را با انواع شانه‏ها مرتب مي‏كرد و قبل از خارج شدن از منزل جهت نماز، ناخن‏هاي خود را مي‏گرفت و سبيلش را كوتاه مي‏كرد و مضمضه كردن آب در دهان و استنشاق و ازاله موهاي زائد بدن را از سنّت انبياء مي‏دانست». (20)
پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و بهداشت لباس طهارت و پاكيزگي لباس آدمي آنقدر مهم است كه قرآن كريم در اين خصوص به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور مي‏دهد كه «لباست را پاكيزه كن»(21) در روايت آمده است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از ژوليدگي و پريشاني تنفّر داشت و حضرت از لباسهايش مراقبت مي‏كرد و آن را وصله مي‏نمود و كفش خود را پينه مي‏زد و بيشتر كاري كه در خانه انجام مي‏داد خياطي(22) بود، حضرت مي‏فرمايد: «لباس خود را تمييز كنيد و موهاي خود را كم نمائيد و آراسته و پاكيزه باشيد زيرا يهودان چنين نكردند و زنانشان زنا كار شدند»(23) و در نقل ديگر آمده است كه مي‏فرمايد: «البس جديداً و عش حميداً» يعني «لباس نو بپوش و بانام نيك زندگي كن». (24) و باز فرموده است «لباس خود را نيك كنيد و لوازم خود را اصلاح نمائيد»(25) مرحوم علامه طباطبائي مي‏گويد: «اكثر لباسهاي پيامبر سفيد بود و خود حضرت مي‏فرمود: «به زنده هايتان لباس سفيد بپوشانيد و با آن مردگانتان را دفن كنيد»(26) امام صادق(ع) مي‏فرمايد: «پيامبر(ص) از پوشيدن چيزي كه سياه بود كراهت داشت»(27) از مجموع اين احاديث چنين بر مي‏آيد كه لباس سفيد شايسته اندام يك مسلمانان است هم به لحاظ روشني آن و هم اينكه لباس سفيد، زودتر و بهتر آلودگيها را نشان مي‏دهد و انسان نسبت به طهارت آن سريعتر اقدام مي‏نمايد.

ب) طهارت باطن

عمده و اساس پرهيز از هر نوع آلودگي همان طهارت باطن است و شايد دليل اصلي پاكيزگي ظاهري نيز همين باشد. چرا كه بدون دست يافتن به طهارت ظاهري رسيدن به طهارت معنوي غير ممكن مي‏باشد و انبياء الهي در اوج اين كمال بودند و مأموريت اصلي آنها نيز هدايت بشر به همين سمت و سو است. قرآن كريم درباره اهل بيت (ع) مي‏فرمايد: «جز اين نيست كه خدا مي‏خواهد آلودگي را از شما اهل بيت دور كند و پاك و پاكيزتان گرداند»(28) در سخن پيامبر اعظم(ص) طهارت نخستين چيزي است كه مورد حسابرسي قرار مي‏گيرد، و يا هيچ نمازي بدون طهارت قبول نخواهد شد و يا طهارت بخشي از ايمان است»(29) و اصولاً ضرورت ايمان و تقوي نيز براي پرهيز از آلودگي جان آدمي معرفي شده است، آنجا كه علي (ع) مي‏فرمايد: «خداوند ايمان را براي پاك شدن از شرك واجب فرموده است و باز فرموده: (كه تقواي الهي داروي بيماري دلهاي شماست و پاك كننده آلودگي جانهايتان). چه اين كه حضرت در مقام ديگر فرموده است «حال كه از پاكيزه بودن چاره‏اي نداريد پس خود را از پليدي عيوب و گناهان پاك كنيد. »(30) قرآن و عترت راه وصول به طهارت روح و جان را مشخص كردند و اينك به برخي از آنها اشاره مي‏گردد.
الف) اجتناب از پرخوري اين مورد نه تنها در طهارت جسم بلكه در سلامت جان نيز بسيار اهميت دارد. در كلام بزرگان چنين آمده است كه «ابغض الاشياء بطنٌ مملو»(31) يعني مبغوض‏ترين چيزها شكم پر است، در سخن ديگري آمده است «لا تميتوا القلب بكثرة الطعام فانّ القلوب تموت كالزّرع اذا كثر الماء» يعني «با زياد خوردن قلب را نميرانيد چرا كه قلب مانند زراعت است. همانطور كه اگر به زراعت آب زياد داده شود از بين مي‏رود قلب انسان نيز از پرخوري صدمه مي‏بيند»(32)
در جرياني معروف آمده است كه طبيبي وارد مدينه شد تا بيماران آن شهر را مداوا نمايد هر چه صبر كرد كسي به او مراجعه نكرد. وقتي علّت آن را پرسيد، به وي گفته شد، دين ما آموخته است كه وقتي اشتهاء به غذا نداري از خوردن آن پرهيز كن و هرگاه هم كه با ميل و رغبت مشغول غذا خوردن هستي، كمي قبل از سير شدن از غذا دست بكش، و همين امر موجب شد كه كمتر كسي مريض شود، لذا به طبيب هم نيازي ندارند. آري با قطع نظر از صحت و سقم تاريخي اين داستان، اين مسئله ثابت شده است كه علت اصلي بسياري از بيماريهاي جسمي و روحي پرخوري و زياده روي در آن است. و پيامبر اعظم(ص) نيز مؤمن را از پرخوري بري‏ء دانسته است. آنجا كه مي‏فرمايد: «كافر هفت شكم دارد و مؤمن يك شكم و يا مؤمن به اندازه شكمش مي‏آشامد و اسراف نمي‏كند ولي كافر حريص است و هرچه مي‏آشامد سير نمي‏شود»(33) در همين راستا علي(ع) به فرزندش امام حسن(ع) مي‏فرمايد: «فرزندم آيا چهار نكته به تو نياموزم كه با رعايت آنها از طبّ بي نياز شوي؟» عرض كرد: «چرا، اي اميرمؤمنان» حضرت فرمود: «تا گرسنه نشدي غذا نخور و هنوز اشتها داري از غذا دست بكش و غذا را خوب بجو و قبل از خوابيدن قضاي حاجت كن. اگر اين نكات را رعايت كني از مراجعه به طبيب بي نياز مي‏شوي»(34) اصولاً روزه كه در شرع اسلام به عنوان يكي از واجبات رسمي و فروع دين تشريع شده داراي ثمرات بسياري است كه يكي از آنها طهارت جسم و جان است، تا آنجا كه درباره‏اش فرمودند «صوموا تصحّوا» يعني روزه بگيريد تا سالم بمانيد. (35) و باز در حديث ديگري آمده است كه «بر شما باد روزه گرفتن كه آن رگهاي شهوت را مي‏بُرد و سرمستي را مي‏بَرد»(36) تا آنجا كه در كلام پيامبر اعظم(ص) آمده است كه «برترين جهاد روزه گرفتن است»(37)
آفتهاي پرخوري گرچه برخي از مضرات پرخوري از احاديث گذشته نمايان شد اما در اينجا به بخش ديگري از آنها اشاره مي‏گردد. در بيانات پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است كه: «از پرخوري بپرهيزيد كه دل را سخت مي‏كند و اعضاي بدن را در طاعت خدا تنبل مي‏سازد و همتها را از شنيدن پند و اندرز كر مي‏نمايد»(38) و در همين راستا علي(ع) فرموده است «هر كس خوراكش زياد باشد سلامتي‏اش كم مي‏شود و بار زندگي بردوش او سنگين گردد»(39) و در جاي ديگر فرموده است: «سيري، پارسائي را نابود مي‏كند، سيري چه ياور خوبي براي گناهان است، تيزهوشي و پرخوري با هم جمع نمي‏شوند، هرگاه شكم از طعام مباح انباشته شود دل از ديدن خير و صلاح كور شود»(40) و باز فرموده است: «گرسنگي كشيدن چه ياور خوبي است در به بند كشيدن نفس و در هم شكستن عادتهاي آن»(41) و حضرت رضا(ع) فرموده است «هر كه مي‏خواهد تندرست و داراي بدني لاغر و چابك باشد از شام شبش كم كند»(42)
ب) اجتناب از بيكاري و پرخوابي يكي ديگر از عواملي كه در سلامت جسم و جان مؤثر است كار كردن و پرهيز از پرخوري است. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است «روز قيامت سخت‏ترين حسابرسي را كسي دارد كه كارهايش را ديگران انجام دهند و خودش بيكار بگردد. گو اينكه كار كردن موجب رنج و زحمت است اما بيكاري موجب فساد و تباهي»(43) و در بيان ديگرش فرموده است «خداوند از شخص تندرست و بيكار كه نه در كار دنياست و نه در كار آخرت نفرت دارد»(44) و در همين راستا از حضرت نقل شده است كه مي‏فرمايند: «از پرخوري بپرهيزيد كه صاحب خود را در قيامت تهيدست مي‏گذارد»(45) اميرالمؤمنين(ع) مي‏فرمايد: «چه بسيار خوابهاي شبانه كه تصميمات روز را بر هم زده است» امام باقر(ع) مي‏فرمايد «كه موسي(ع) به خداوند عرض كرد: كدام بنده‏ات نزد تو منفورتر است؟ فرمود: مردار شب و بيكاره روز»(46) و در بيان حضرت صادق(ع) است كه «پرخوابي باعث از دست رفتن دين و دنياست»(47) و بالأخره اينكه امام هفتم(ع) در چند بيان جداگانه فرمودند: «چشمانت را به پرخوابي عادت نده زيرا كه چشمها، نا سپاس‏ترين عضو بدن هستند و يا خداوند از بنده پرخواب بيكار نفرت دارد». (48)
آفتهاي بيكاري و پرخوابي از مجموع روايات گذشته چنين بر مي‏آيد كه برخي از مضرّات بيكاري و پرخوابي عبارتند از مورد تنفر خداوند قرار گرفتن، فساد و تباهي دامن گير شدن، تهيدستي در قيامت، بر هم زدن تصميمات روز، از دست دادن دين و دنيا، نا سپاس شدن در برابر پروردگار و ده‏ها زيان‏هاي جسمي و روحي ديگر كه در زبان روايات اهل بيت(ع) بيان شده است.

ج) مراقبت كردن از پاكي دل

شايد بتوان گفت كه بهداشت باطني چيزي غير از پاكي دل نباشد. مراقبت از آلودگي‏هاي دل و صفا دادن به آن همان طهارت جان و روح آدمي است. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‏فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي به چهره‏ها و دارايي‏هاي شما نمي‏نگرد بلكه به دل‏ها و كرده‏هاي شما مي‏نگرد»(49) و در جاي ديگر فرموده است: «اگر شيطان‏ها بر گرد دلهاي آدميان نمي‏گشتند، هر آينه انسانها ملكوت را مي‏ديدند»(50) و از حضرت مسيح(ع) نقل شده است كه، «اگر شهوت‏ها دلها را از هم ندرند و طمع، آلوده‏شان نسازد و نعمت برخورداري آنها را سخت نگرداند، بزودي ظرفهاي حكمت خواهند شد» و امام مجتبي(ع) فرموده است: «سالمترين دلها دلي است كه از شبهات پاك باشد» و امام باقر(ع) فرموده است: «هيچ دانشي چون سلامت جويي نيست و هيچ سلامتي چون سلامت دل نيست». (51)
اصولاً گناه سبب پريشاني دلها مي‏شود و از اسلوبشان باز مي‏دارد و آرامش دلها و آسايش آنها را از هم مي‏پاشد و بدين خاطر است كه علي(ع) مي‏فرمايد: «هيچ دردي براي دلها، دردناك‏تر از گناهان نيست»(52) و در بيان ديگر بهداشت باطن و پرهيز از دردهاي روحي را حتي مقدمه بهداشت جسم شمرده است، آنجا كه علي(ع) فرموده است: «همانا پرواي از خدا، داروي درد قلوب شماست و بينا كننده دلهايتان و شفا بخش بيماري جسمهايتان و اصلاح كننده تباهي سينه هايتان و پاك كننده آلودگي جانهايتان و زداينده ي نابينايي ديدگانتان»(53) و بالأخره در بيان ديگر، گناهان را اساس ويراني دلها شمرده است. زيرا كه فرموده است: «هيچ دردي براي دلها دردناكتر از گناهان نيست». (54)
عوامل نشاط دل و بهداشت باطن پيامبر اكرم(ص) در حديثي ياد مرگ و تلاوت قرآن را و در حديث ديگر خداو تلاوت قرآن را و در روايت ديگر موعظه و حكمت را موجب نشاط باطن مي‏داند. (55) چه اين كه در همين راستا امام صادق(ع) استغفار را سبب حيات دل و طهارت باطن مي‏دانند. همچنين پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‏فرمايد: «اگر مي‏خواهي دلت نرم شود مستمند را اطعام كن و بر سر يتيم دست نوازش بكش»(56) و يا اينكه فرموده است «دلهاي خود را به رقّت عادت دهيد و زياد بينديشيد و از خوف خدا بسيار بگرييد». (57)

د) مداومت بر وضوء و طهارت جسم و جان

قرآن كريم مي‏فرمايد «اي كساني كه ايمان آورديد هرگاه براي نماز برخاستيد صورتها و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سرهايتان و پاهايتان را تا برآمدگي روي پا مسح كنيد... خدا نمي‏خواهد شما در رنج بيفتيد بلكه مي‏خواهد كه شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس، گزاريد». (58) آيه شريفه به صراحت بيان مي‏كند كه وضوء موجب پاكيزگي مي‏شود و اين شامل طهارت باطن مي‏گردد. اهميت وضو به قدري است كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اجر و مزد معنوي آن را علي الخصوص در سرماي شديد زمستان چنين فرموده است: «هر كس در سرماي شديد وضو را به طور كامل بگيرد، دو سهم اجر دارد. »(59) و در بيان ديگري فرموده است «هر گاه بنده وضو گيرد گناهانش همچون برگهاي اين درخت فرو مي‏ريزد»(60) و بالأخره اينكه، نماز كه ستون و عمود دين است جز با طهارت ظاهري و معنوي انجام نمي‏پذيرد و كليد آنرا وضو دانسته‏اند، اهميت طهارت ظاهري و باطن وضو نه تنها به اينجا ختم نمي‏شود بلكه در بيان ديگر آمده است وضو روي وضو موجب مي‏شود كه ده ثواب ديگر بر او نوشته شود، و در سخن ديگر، خداوند توبه او را بي آنكه استغفار كند تجديد گرداند، و در كلام آخر، موجب روشنائي روي روشنائي يعني نورٌ علي نور، دانسته‏اند، حقيقتاً غير از اسلام كدام آئين ديگري وجود دارد كه نسبت به طهارت ظاهر و باطن اينهمه سفارش كرده باشد و پيروانش را با وعده‏هاي عالي نسبت به آن ترغيب نموده باشد تا آنجا كه پيامبر اكرم(ص) مي‏فرمايد: «در روز قيامت خداوند امّت مرا، بر اثر وضو با چهره‏هاي زيبا و دست و پاي سپيد محشور مي‏كند، (61) و يا اينكه، كسي كه با طهارت بخوابد همانند روزه دار شب زنده دار است و يا اينكه فرموده است «زياد وضو بگير تا خداوند عمر تو را زياد كند. اگر توانستي شب و روز با طهارت باشي اين كار را بكن زيرا اگر در حال طهارت بميري شهيد خواهي بود». (62) خلاصه اينكه حضرت رضا(ع) درباره حكمت وضو فرموده است: «براي اين كه بنده در حال مناجات با (خداوند) جبّار پاك باشد، فرمان او را اطاعت كرده از آلودگيها و نجاست پاكيزه گردد به اضافه اينكه وضو سبب از بين رفتن كسالت و زدودن خواب آلودگي و پاك ساختن دل براي ايستادن در حضور خداوند جبّار مي‏شود». (63)

هـ) ازدواج و بهداشت ظاهري و باطني

در متون ديني و غير آن ثابت شده است كه ازدواج سهم به سزائي را در سلامت فرد و جامعه دارد و قرآن كريم در مقام تشويق به آن مي‏فرمايد: «آنهائي كه بي همسرند و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد. اگر تنگدست باشند خدا آنان را از فضل خويش توانگر كند و خدا گشايشگر و داناست»، (64) و در آيه ديگر فرموده است «و از نشانه‏هاي او اين است كه براي شما از خودتان همسراني آفريد، تا بدان‏ها آرام گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. آري در اين (نعمت) براي مردمي كه مي‏انديشند بي گمان نشانه هايي است». (65)
ازدواج و انتخاب شريك زندگي، از جهات گوناگون در سلامت جسم و روان انسان نافع است كه يكي از آنها پاسخ صحيح و مثبت دادن به غريزه جنسي است و ديگر اينكه نجات انسان است از انزوا و تنهائي، كه در صورت عدم ازدواج، انسان گرفتار آن مي‏گردد و در نتيجه تبعات زيان آورش را مي‏بيند. پيامبر اعظم(ص) در بياني فرموده است «هر كه دوست دارد كه پاك و پاكيزه خدا را ديدار كند با داشتن همسر به ديدارش رود»(66) و در بياني ديگر فرموده است «در اسلام هيچ بنايي ساخته نشد كه نزد خداوند محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد»(67) و در تشويق و ترغيب اين امر در سخنان ديگر پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) چنين آمده است «همسردار خفته نزد خدا فضيلت دارد بر بي همسر روزه گير شب زنده دار»، (68) اهل و عيال اختيار كنيد، زيرا كه اين كار
روزي شما را بيشتر مي‏كند و يا بي همسران خود را همسر دهيد زيرا با اين كار خداوند اخلاق آنان را نيكو مي‏گرداند و روزيهايشان را زياد مي‏كند و بر جوانمرديهاي آنان مي‏افزايد»(69) از سوي ديگر افرادي كه در انتخاب همسر كوتاهي مي‏كنند مورد مذمّت قرار گرفته‏اند. امام صادق(ع) مي‏فرمايد: «بدترين مردگان شما بي همسرانند»(70) و يا بدترين افراد شما بي همسران شمايند، دو ركعت نماز فرد همسردار بهتر است از هفتاد ركعت نماز فرد بي همسر»(71) مسئله ازدواج در اسلام به لحاظ منافع فردي و اجتماعي و بهداشتي كه دارد آنقدر مورد اهتمام دين واقع شده كه روايات بسياري در ستايش افرادي است كه نسبت به ازدواج جوانان اقدام مي‏كنند و يا تشويق به تسريع در ازدواج دختران، و يا نكوهش مهريه سنگين و يا خدمت به زن و شوهر مطرح كردن حقوق هر يك از آنها و دهها مورد ديگر در اين راستا كه از طريق پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت(ع) او صادر شده است.

و) رعايت آداب سفره و سلامت جسم و جان

اين موضوع نيز در بهداشت آدمي نقش فراواني دارد و اسلام در اين راستا توصيه‏هاي اكيدي كرده است، امام مجتبي(ع) در برخي از آداب سفره فرموده است «بايد لقمه‏ها را كوچك برداشته و غذا را خوب جويده و در هنگام خوردن به صورت مردم نظر نكند»(72) و حضرت صادق(ع)
فرموده است «هر كس قبل و بعد از غذا دستهايش را بشويد در اول و آخر آن غذا، به آن بركت داده شود وتا زنده است در رفاه بسر برد و از بيماري جسمي در امان ماند»(73) و در بيان ديگر فرموده است كه پيامبر(ص) از فوت كردن در غذا يا آشاميدني نهي فرموده است و در سخن ديگر فرموده است «ظرفهاي خود را بدون در پوش نگذاريد، زيرا هر گاه روي ظرفها پوشيده نباشد شيطان در آنها آب دهان مي‏اندازد و هر چه بخواهد از آنها بر مي‏دارد»(74) از امام كاظم(ع) از آدم فرومايه سؤال شد، فرمود «كسي كه در كوچه و بازار مي‏خورد»(75) و باز چنين روايت شده است كه «نشستن بر سر سفره را طولاني كنيد كه اين اوقات از عمر شما به حساب نمي‏آيد» و از علي(ع) روايت رسيده است كه «غذاي داغ را سرد كنيد زيرا وقتي غذاي داغ در برابر پيامبر(ص) نهاده شد فرمود: «بگذاريد تا سرد شود. خداوند به ما آتش نمي‏خوراند و بركت در غذاي سرد است. »(76)

آثار پاكيزگي

الف) دنيوي

از برخي روايات گذشته چنين استفاده مي‏شود كه مراعات كردن اصول بهداشت ثمراتي را در پي دارد كه بعضي از آنها عبارتند از طولاني شدند عمر، بالا رفتن سطح سلامت و توانائي بشر، تأمين رفاه جسمي و رواني، جلب رضايت و محبوبيت خداوند، دوري از شباهت داشتن به يهودان، تكميل شدن ايمان، عمل به اقتضاي فطرت، افزون شدن فصاحت انسان، و به خشم آوردن شيطان، نام نيك پيدا كردن، محو شدن بوي بد در انسان، احياي قلب، بي‏نيازي از طبيب، بركت در رزق و جلوگيري از تهيدستي، نجات از اضطراب و پريشاني، اتمام نعمت از ناحيه پروردگار، از بين رفتن كسالت و تنبلي، مصونيت از وسواس شيطاني، و بالأخره اينكه اقتدا به سيره و سنّت پيامبران و دهها مورد ديگر از آثار بسيار نيك مراعات اصول بهداشت جسم و جان شمرده شده است.

ب) اخروي

اصولاً همه اعمال انسان در دنيا بازتاب آخرتي دارد چرا كه دنيا در كلام دين مزرعه و مقدمه آخرت معرفي شده است و مسئله مورد بحث ما نيز از اين قاعده مستثني نيست، اهميت دادن به مسئله بهداشت ظاهر و باطن همانطور كه داراي ثمرات دنيوي است، ثمرات اخروي را نيز در بر دارد كه به برخي از آنها كه رواياتشان ملاحظه شد اشاره مي‏گردد.
برخي از ثمرات اخروي آن عبارتند از، دخول در بهشت، هفتاد برابر شدن ثواب نماز، پذيرفته شدن نماز، سپري در برابر آتش، آسان شدن حساب و كتاب، حفظ دين، سلامت دل، فرو ريختن گناهان، دسترسي به اجر شهيد و شهادت، ديدار خداوند با جسم و جان پاكيزه، در زمره نيكان قرار گرفتن و دهها مورد ديگر كه از ثمرات اخروي مراعات بهداشت جسم و جان شمرده شده است.

پي‏نوشت‏:

1. كتاب بهداشت حوزه‏ها، انتشارات وزارت بهداري، ص 25.
2. همان مدرك، ص 27.
3. سوره مباركه بقره، آيه 22.
4. سوره مباركه نساء، آيه 57.
5. سوره مباركه مائده، آيه 99.
6. كتاب مكارم الاخلاق.
7. سيري ديگر در نهج الفصاحه، مؤلف: مرتضي تنكابني، ص112.
8. مدرك قبلي، ص 113.
9. همان مدرك ص113.
10. همان مدرك، ص360.
11. سنن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم)، مؤلف: علامه طباطبائي، ص 274.
12. سيري ديگر در نهج الفصاحه، ص 599.
13. همان مدرك، ص599.
14. همان مدرك، ص 600.
15. همان حديث 22.
16. سنن النبي، مولف علامه طباطبائي، ص113.
17. سيري ديگر در نهج الفصاحه، ص 72.
18. سنن النبي مؤلف علامه طباطبائي، ص 144.
19. همان مدرك، ص 145.
20. سنن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص160ـ150.
21. سوره مباركه مدثر، آيه 4.
22. سنن النبي(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 117.
23. همان مدرك ص 113، سيري ديگر در نهج الفصاحه، ص564.
24. سيري ديگر در نهج الفصاحه، ص564.
25. همان مدرك، ص565.
26. سنن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص174.
27. همان مدرك، ص182.
28. سوره مباركه احزاب، آيه 33.
29. منتخب الميزان الحكمه جلد 2، ص625.
30. همان مدرك، ص 625.
31. همان.
32. مكارم الاخلاق طبرسي ـ حلية المتقين مجلسي ـ وافي كتاب المطاعم.
33. زندگي نامه چهارده معصوم ـ مولف آزاد مهر، ص58.
34. منتخب ميزان الحكمه جلد 2، ص 619.
35. همان مدرك، ص607.
36. همان مدرك، ص 607.
37. همان مدرك، ص 609.
38. همان مدرك، ص 39، حديث 251.
39. همان مدرك، ص 39، حديث 252.
40. همان مدرك، ص 39، حديث 257، 258.
41. همان مدرك، ص 39، حديث 261.
42. همان مدرك، ص 40، حديث 264.
43. همان مدرك، ص 108.
44. همان مدرك، ص108.
45. همان مدرك، ص1025.
46. همان مدرك، ص 1025.
47. همان مدرك، ص1025.
48. همان مدرك، ص 1025.
49. منتخب ميزان الحكمه جلد 2، ص 849.
50. همان مدرك، جلد 2، ص 849.
51. همان مدرك، جلد 2، ص849.
52. همان مدرك، ج2، ص853.
53. همان.
54. منتخب ميزان الحكمه، ج 2، ص855.
55. همان.
56. همان.
57. همان.
58. سوره مباركه مائده، آيه 6.
59. منتخب ميزان الحكمه، ج2، ص1061.
60. همان.
61. همان.
62. همان.
63. همان.
64. سوره نور، آيه 32.
65. سوره روم، آيه 21.
66. منتخب ميزان الحكمه، ص 457.
67. همان.
68. همان.
69. همان.
70. همان.
71. همان.
72. منتخب ميزان الحكمه، ج1، ص41.
73. همان، ص41.
74. همان.
75. همان.
76. همان.

نويسنده: محمدرضا رضوانى‌پور



:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت، دين و انديشه
:: برچسب‌ها: بهداشت جسم و جان در نگاه پيامبر اعظم, صلی الله علیه و آله و سلم, بهداشت جسم, بهداشت
جایی که شفاعت هیچ کس پذیرفته نیست!
پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۱ ساعت 12:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
جایی که شفاعت هیچ کس پذیرفته نیست!

موضوع شفاعت در عالم برزخ منتفی است و انسان در قبر و در برزخ، با عمل خود دست به گریبان است و نتیجه عمل خوب یا بد خود را می‌بیند. یعنی بندگان باید خودشان برای عالم قبر و عالم برزخ، فکر و اقدام کنند..


متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: جایی که شفاعت هیچ کس پذیرفته نیست
اعمال روز " اربعین"
پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۱ ساعت 2:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اعمال روز

چنانکه امام رضا (ع) در این مورد می‌فرمایند:" براستی محرم ماهی است که مردمان عهد جاهلیت جنگ و خونریزی را در آن حرام می‌شمردند لیکن خون‌های ما را در این ماه حلال شمردند، و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشیدند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتیم به یغما بردند و حرمت رسول الله(ص) را در امر ما نگاه نداشتند..."

اعمال روز اربعين امام حسين (ع):

در اين روز زيارت امام حسين (ع) مستحب است و اين زيارت‌، همانا خواندن زيارت اربعين است كه از امام عسكري (ع) روايت ‌شده كه فرمود: " علامات مؤمن پنج چيز است، پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شب و روز گذاردن و زيارت اربعين كردن و انگشتر بر دست راست كردن و جَبين را در سجده بر خاك گذاشتن و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ را بلند گفتن است."

شيخ طوسي سپس متن زيارت اربعين را با سند به نقل از حضرت صادق (ع) آورده است‌:

السلام علي ولي الله و حبيبه‌، السلام علي خليل الله و نجيبه‌، السلام علي صفي الله و ابن صفيه‌.........

اين مطلبي است كه شيخ طوسي‌، عالم فرهيخته و معتبر و معقول شيعه در قرن ‌پنجم درباره اربعين آورده است‌.

طبعا بر اساس اعتباري كه اين روز ميان ‌شيعيان داشته است‌، از همان آغاز كه تاريخش معلوم نيست‌، شيعيان به حرمت ‌آن‌، زيارت اربعين مي‌خوانده‌اند و اگر مي‌توانسته‌اند مانند جابر بن عبدالله انصاری بر مزار امام ‌حسين (ع) گرد آمده و آن امام را زيارت مي‌كردند.

اين سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست ‌و شاهديم که ميليون‌ها شيعه عراقي و غير عراقي در اين روز بر مزار امام حسين (ع) جمع مي شون و جابر اولین زائر قبر حسی (ع)بود.

اربعین سید وسالارشهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد و التماس دعا



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: اعمال روز, اربعین
می دانید چرا شراب حرام است؟
یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۱ ساعت 12:33 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

می دانید چرا شراب حرام است؟

علاوه بر آیات و روایات امروزه از نظر علمى نیز مضرات مصرف مواد الکلى به اثبات رسیده است. دانشمندان به این واقعیت اعتراف داشته‏اند که از جمله آثار زیان بخش شراب، پیامد سویى است که روى مغز و عقل مى‏گذارد و آن را از کار مى‏اندازد. روشن است که با از بین رفتن عقل، پرده شرم و حیا دریده مى‏شود. در نتیجه میدان به دست غرایز حیوانى مى‏افتد. انسان به صورت حیوانى وحشى و لجام گسیخته درمى‏آید..

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: می دانید چرا شراب حرام است