هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

فضايل قرآني فاطمه(سلام الله علیها )
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:2 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
فضايل قرآني فاطمه(سلام الله علیها )

فاطمه زهرا (سلام الله عليها) يگانه بانوي بزرگ اسلام است كه شناخت حقيقي ابعاد وجودي اين سرور زنان دو جهان تنها در عهده ائمه اطهار عليهم السلام و از طريق قرآن مجيد و كلام معصومين(علیهم السلام) امكان پذير خواهد بود و از همين رو ادعاي شناخت و معرفت حقيقي اين شخصيت با عظمت فقط برازنده انسان كامل و معصوم است.
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در تاريخ اسلام بانويي نمونه و يگانه است كه در عرصه هاي مختلف جايگاه درخشنده اش بروز و ظهور پيدا كرده است و شان و منزلت اين كوثر پرعظمت در روايات و احاديث و تفاسير و تاويل هايي كه از سوي معصومين به آن اشاره گرديد بارها يادآوري شده است.
احاديثي كه فضايل حضرت زهرا را بيان مي كند بسيار زياد است اما آنچه كه در اين نوشتار به آن پرداخته شده، رواياتي است كه در تفسير و تاويل و بيان شان نزول برخي از آيات قرآن درباره فاطمه(سلام الله علیها) وارد شده است. بديهي است كه اين مطالب تنها گوشه اي از فضايل شخصيت باعظمت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

شناخت فاطمه (سلام الله علیها) محوريت ليله القدر

در تفسير فرات كوفي از امام صادق(علیه السلام) درباره آيه نخست سوره قدر «انا انزلناه في ليله القدر» روايت شده است كه حضرت فرمودند: منظور و مراد از «ليله» فاطمه است و مقصود از «القدر» الله جل جلاله است، پس هر كسي كه فاطمه(س) را آن گونه كه حق آن است، بشناسد، به تحقيق شب قدر را درك كرده است و همانا او فاطمه ناميده شد زيرا كه مردم از شناخت او بازماندند (عاجز ماندند). (1)

آيين پايدار

در كتاب البرهان في تفسير القرآن، نوشته سيدهاشم بحراني، در تفسير آيه پنجم سوره بينه آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد: «ذلك دين القيمه» از حضرت امام محمدباقر(ع) روايت شده كه فرمودند: منظور از اين آيه فاطمه(س) است (2)
در اين رابطه بايد گفت كه ولايت اهل بيت(ع) لازمه قبولي همه فرائض و عبادات است و در حقيقت دين بدون ولايت محمد و آل محمد كامل و پايدار نيست و اينكه در روايت، پايداري دين به (محبت) فاطمه (و ذريه او) تفسير شده است، حاكي از همين مطلب مهم مي باشد.
فاطمه زهرا بر اساس سخنان معصومين عليهم السلام حجت و نشانه الهي بر اين ذوات مقدسه بوده است و ولايت و محبت او و فرزندانش يكسان و در راستاي ولايت الهي است و آييني كه اين ولايت را همراه نداشته باشد پايدار نمي ماند. (3)
همچنان كه امام صادق(ع) مي فرمايند: هنگامي كه بنده اي در آخرت در برابر خداوند متعال قرار مي گيرد، نخست درباره نمازهاي واجب، زكات، روزه و ولايت ما اهل بيت مورد سوال قرار مي گيرد، پس اگر به ولايت ما اقرار نموده و بر اين عقيده از دنيا رخت بربسته باشد، نماز، زكات، روزه و حج او مورد قبول حق تعالي خواهد بود، اما چنانكه اقرار به ولايت ما نكند هيچ يك از اعمال او پذيرفته نخواهد شد. (4)

خانه آسماني

علامه مجلسي از انس بن مالك و بريده نقل مي كند كه: رسول خدا(ص) آيه 37 سوره نور را قرائت نمودند: «في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال» در اين هنگام مردي برخاست و سوال كرد: يا رسول الله، اين خانه ها كدام است؟ حضرت فرمودند: خانه هاي انبياء. ابوبكر برخاست و پرسيد: اي رسول خدا، آيا اين خانه نيز از همان خانه هاست؟ (به خانه علي و فاطمه اشاره نمود) حضرت فرمود: آري از برترين آنهاست. (5)
ابن عباس نيز در اين باره مي گويد:
در مسجد پيامبر(ص) بوديم كه قاري، آيه فوق را تلاوت كرد. پرسيدم: اي رسول خدا اين خانه ها كدام خانه هاست؟ حضرت فرمودند: خانه هاي انبياء و به دست خويش به خانه فاطمه زهرا(س) اشاره فرمودند. (6)

ادب و امر پروردگار

امام صادق(ع) از پدران خود، از حضرت فاطمه(س) نقل مي كند كه فرمود: وقتي آيه 64 سوره نور نازل شد: «لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً» «آن گونه كه يكديگر را صدا مي زنيد، پيامبر را نخوانيد».
از اين كه بگويم «يا أبه» (پدر جان) خودداري نمودم و ايشان را رسول الله خطاب مي كردم. پيامبر به من روي كرده فرمودند: فاطمه جان! اين آيه درباره تو و خانواده و نسل تو نازل نگرديده است، زيرا كه تو از مني و من از تو. اين آيه درباره جفاكاران و انسان هاي خودخواه و متكبر قريش نازل شده است. فاطمه جانم، تو به من بگو «پدرم» زيرا اين سخن، دلم را زنده مي كند و خدا را راضي مي گرداند، پس صورت مرا بوسيدند... (7)

مرارت دنيا و شيريني آخرت

علامه مجلسي در بحارالانوار از تفسير ثعلبي، از امام صادق(ع) نقل مي كند كه: رسول اكرم(ص)، فاطمه زهرا(س) را ديدند كه لباسي از پوست شتر بر تن داشت و به دست خود (گندم يا جو) آسياب مي كرد و فرزند خود را نيز شير مي داد. اشك از چشمان رسول خدا(ص) سرازير شده و فرمودند: دخترم، تلخي و سختي دنيا را پيشاپيش بچش تا شيريني آخرت را پس از آن دريابي.
عرض كرد: اي رسول گرامي پروردگار، خداي بزرگ را بر نعمت هايش سپاس مي گويم و به خاطر بخشيده هايش شكر فراوان دارم. پس از اين گفتگو بود كه آيه ششم سوره ضحي نازل شد: «ولسوف يعطيك ربك فترضي». «به زودي پروردگارت آن چنان بخششي بر تو نمايد كه راضي و خشنود گردي». (8)

عذاب و دوري از رحمت الهي در كمين دشمنان

در تفسير قمي درباره آيه 57 سوره احزاب آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد: «ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخره و أعد لهم عذاباً مهينا» «آنان كه خدا و پيامبرش را آزار مي دهند، خداوند آنانرا از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براي آنها عذاب خواركننده اي آماده كرده است.»
علي بن ابراهيم قمي با بيان اينكه اين آيه درباره غصب حق اميرالمؤمنين(ع) و حق فاطمه زهرا(س) نازل شده است، روايتي از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه در آن حضرت فرمودند: «هركس فاطمه را در حيات و زنده بودن من آزار دهد گويي بعد از مرگ من نيز او را آزرده است و هر آنكه او را پس از رحلت من بيازارد مانند كسي است كه در هنگام زندگي من، او را بيازرده است، هركس فاطمه را آزار دهد به من آزار رسانده و كسي كه من را آزرده خاطر سازد خداي متعال را آزرده است و اين قول خداي عزوجل است كه فرمود: «ان الذين يوذون الله و رسوله... الخ»(9)

قيامت و دستگيري از شيعيان و دوستداران

در تفسير آيات چهارم و پنجم سوره روم كه در آن حق تعالي فرموده است:
«... يومئذ يفرح المؤمنون¤ بنصرالله ينصرمن يشاء...» «در آن روز مؤمنان بخاطر ياري خداوند خوشحال خواهند شد و او هركس را بخواهد ياري مي دهد.»
شيخ صدوق از رسول خدا(ص) روايت مي كند كه حضرت از جبرئيل سؤال كرد: حبيب من جبرئيل، چرا فاطمه در آسمانها به «منصوره» و در زمين به «فاطمه» نام گرفت؟ جبرئيل فرمود «او در زمين فاطمه ناميده شد زيرا كه شيعيان او از آتش جهنم و دشمنانش از محبت او دور شدند و در آسمانها نيز منصوره ناميده شد، (به خاطر ياري نمودن مؤمنان در قيامت) آنچنانكه مراد از قول خدا در آيات «يومئذ يفرح المؤمنون¤ بنصرالله ينصرمن يشاء» ياري فاطمه(س) به محبان و دوستدارانش در قيامت است. (10)
همچنين شبيه اين روايت تفسيري را فرات كوفي نيز در تفسير خود از حضرت صادق(ع) نقل كرده است. (11)

نعمت هاي ابدي پاداش محبت

فرات ابن ابراهيم در تفسيرش از رسول خدا(ص) روايت مي كند كه حضرت فرمود: دخترم فاطمه(س) با فرزندان و شيعيانش وارد بهشت مي شوند و در اين باره است كه خداي متعال مي فرمايد: «لايحزنهم الفزع الاكبر¤ و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون». (انبياء103. ) «هرگز هول و هراس روز قيامت آنها را غمگين نمي سازد و بدانچه مشتاق هستند در بهشت تا ابد از نعمت ها بهره مندند.» به خدا سوگند آنها فاطمه و ذريه و شيعيانش هستند. (12)
ستاره اي فروزان پروردگار متعال در آيه 36 سوره نور مي فرمايد:
«خداوند روشني آسمان ها و زمين است. داستان روشنايي حضرت او چونان چراغداني است كه چراغي در آن است و آن چراغ در آبگينه اي و آن آبگينه گويي ستاره اي است درخشان...»
حافظ ابن المغازلي شافعي در كتاب مناقب (ص317) با اسناد به علي بن جعفر نقل مي كند كه: از امام كاظم(ع) مقصود اين سخن خدا را پرسيدم (كه در آيه فوق ذكر شد)، حضرت فرمود: منظور از چراغ دان فاطمه است و چراغ حسن و آبگينه حسين. مقصود از «گويي ستاره اي است رخشان» فاطمه است كه اختري بود فروزان در ميان زنان جهان و «روغن آن چراغ دان گويي كه مي درخشد» اشاره به دانش آن حضرت دارد كه همواره مي تراود. (13)
از رسول خدا(ص) نيز روايت شده است كه فرمودند: نور دخترم فاطمه از نور خداست. (14)

مژده به دوستداران

ابوذر غفاري صحابي بزرگ رسول خدا(ص) نقل مي كند: به سلمان و بلال مي نگريستم كه به سوي پيامبر مي آمدند، ناگهان سلمان خود را بر پاهاي رسول خدا افكند و آن را غرق بوسه ساخت. پيامبر سلمان را از اين كار بازداشت و فرمود: رفتاري كه عجم ها با پادشاهان خويش دارند، بر ما روا مدار. من بنده اي از بندگان خدايم. مانند ساير بندگان مي خورم و همچون آنها مي نشينم. سلمان گفت: مولاي من، تو را به خداوند سوگند مي دهم كه از فضل و فرزانگي فاطمه در روز قيامت برايم سخن بگو. پيامبر خندان و شادان به سلمان فرمود: سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، او بانويي است كه از پهنه رستاخيز، سوار بر ناقه اي مي گذرد، ناقه اي كه سرش را از خشيت خدا آفريده اند و چشمانش را از نور حق تعالي... جبرئيل از سمت راست فاطمه، ميكائيل از سمت چپ و علي در پيش و حسن و حسين از وراي وي مي روند... درحالي كه اينان نرم و آهسته بر پهنه رستاخيز مي خرامند، بانگي از جانب خداوند برمي خيزد: اي آفريده ها، چشمانتان را فرو بنديد و سرهايتان را فرو افكنيد كه اين فاطمه دختر پيامبرتان محمد و همسر علي امام شما و مادر حسن و حسين است كه مي گذرد.
در اين هنگام فاطمه با دو جامه سپيد بر تن از صراط مي گذرد. وقتي بر بهشت قدم مي گذارد، كرامت هايي را مي نگرد كه خداوند برايش فراهم آورده است، زبان سپاس مي گشايد و مي فرمايد: «سپاس خدايي را كه اندوه را از ما زدود، براستي كه پروردگار ما همواره مي آمرزد و پاداش مي بخشد، پروردگاري كه ما را در سرايي جاودان جا داده است، سرايي كه هيچ رنجي در آن به ما نرسد. (فاطر. 35)
در اين حال خداوند به فاطمه وحي مي كند: فاطمه از من بخواه تا بر تو ببخشم و آرزو كن تا به برآوردنش، خرسندت سازم.
فاطمه مي گويد: پروردگار من، تو آرزوي مني و از آن هم فزونتري، از تو مي خواهم كه دوستداران من و عترت مرا به آتش نسوزاني.
خداي تعالي به او وحي مي فرستد: فاطمه! به عزت و جلال و بلندمرتبگي خود سوگند كه دو هزار سال پيش از آن كه آسمان ها و زمين را بيافرينم، بر خويشتن پيمان بسته بودم تا دوستداران تو و عترت تو را در آتش عذاب نكنم. (15) اين روايت در جلد سوم تفسير برهان علامه بحراني نيز نقل شده است.

اجر رسالت

در تفسير آيه 23 سوره شوري كه خداوند متعال مي فرمايد:
«(اي رسول ما به امت) بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه موّدت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد.»
ابن عباس نقل مي كند هنگاميكه اين آيه نازل شد، گفتند: اي فرستاده خدا، آنان كه خداوند متعال ما را به محبت و دوستي شان امر فرمود، چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: علي و فاطمه و دو پسران آنها. (16)
پيامبر اسلام(ص) در جايي ديگر در اين باره فرمودند: خداي تعالي پاداش و اجر مرا بر شما، مهر ورزيدن نسبت به اهل بيتم قرار داده است و من فرداي قيامت از شما درباره محبت و دوستي تان با آنان، سؤال خواهم كرد. (17)
علي عليه السلام نيز در اين باره مي فرمايد: در سوره شوري درباره ما آيه اي هست و وظيفه محبت به ما را جز مؤمن حفظ نمي كند. (18)

اهل بيت پيامبر

در آيه 33 سوره احزاب خداي متعال مي فرمايد:
«خدا چنين مي خواهد كه پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك و منزه سازد.»
در شأن نزول اين آيه روايات متواتري نقل شده كه آيه تطهير در خانه ام سلمه نازل شده است و در آن هنگام رسول اكرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، علي(ع) و حسنين(ع) حضور داشته اند. ام سلمه نيز از پيامبر(ص) درخواست مي كند كه من نيز به جمع شما داخل شوم و زير كساء در كنار شما خاندان نبوت باشم؟ حضرت او را نهي مي نمايد و مي فرمايد: «نه! تو داخل مشو، هرچند تو برخير هستي، اما اين آيه مخصوص ما پنج تن است».
اين روايت توسط بسياري از صحابه نقل شده كه از آن جمله مي توان به ابوسعيد خدري، عبدالله بن جعفر، ام سلمه، عايشه، جابربن عبدالله انصاري و مقداد بن اسود اشاره كرد.
در روايت آمده كه بعد از نزول اين آيه (احزاب. 33) حضرت رسول(ص) هر روز هنگام خروج از خانه براي اقامه نماز صبح در مسجد، به در خانه فاطمه زهرا(س) مي آمد و مي فرمود: «سلام بر شما اهل بيت، خداوند مي خواهد آلودگي ها را از شما بزدايد و پاك گرداند و...»(19)

انفاق قرآني و لباس نو

صفوري شافعي از ابن جوزي نقل مي كند: رسول خدا(ص) در شب عروسي براي فاطمه زهرا(س) پيراهن تازه اي تهيه كردند و جامه اي كهنه و وصله دار نيز در نزدشان بود. در اين هنگام سائلي در زد و گفت: از خانه رسول خدا جامه اي كهنه مي خواهم. فاطمه زهرا(س) خواست كه جامه وصله دار را به وي دهد، ولي فرموده خدا در قرآن را به ياد آورد كه: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» (آل عمران92. ) «به نيكوكاري نمي رسيد مگر آنكه از آن چه دوست مي داريد، انفاق كنيد.» پس جامه نو را به سائل داد.
وقتي كه هنگام زفاف نزديك شد، جبرئيل به محضر نبي اكرم(ص) آمد و عرض كرد: يا رسول الله، پروردگارت سلام مي رساند و مرا نيز فرمان داده كه به فاطمه سلام برسانم و براي فاطمه، توسط من جامه اي از ديباي سبز از جامه هاي بهشتي فرستاده است. (20)
فضايل فاطمه زهرا(س) در قرآن به قدري است كه شرح آن در اين مقاله نمي گنجد، چه آنكه اهل بيت پيامبر كه حجت الهي بر مردم هستند، خود قرآن ناطق اند و بيان تفسير و تأويل آيات الهي بر عهده آنان گذارده شده است. احاديث و روايات و آياتي كه به فضايل اين بانوي بزرگ و يكتاي اسلام اشاره دارد متعدد و فراوان است كه تنها به گوشه اي از آن اشاره شد.

آنچه باعث تأسف است آنكه با همه اين فضايل و تأكيدات و سفارشات پيامبر مبني بر نگاه داشتن حرمت و جايگاه فاطمه زهرا(س)، متأسفانه نيت هاي شيطاني و احقاد بدريه و حنينيه و كينه هاي رسوب شده، اجازه نداد امت اسلام از آن سرچشمه علم و ايمان و معرفت بهره مند شود و تنها چند روز پس از رحلت پيامبر(ص) حرمتش شكسته شد و جهان از نعمت وجودش محروم گشت.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: روزنامه کیهان



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: فضايل قرآني فاطمه, سلام الله علیها
عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود:

فاطمة بضعة منّي، من اغضبها فقد أغضبني فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است.
و ما كان المؤمنون لينفروا كافّة فلولا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا في الدّين ولينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلّهم يحذرون. 1
نبايد مؤمنان همگي بيرون رفته و رسول را تنها بگذارند بلكه چرا از هر طائفه‌اي گروهي براي جنگ و گروهي نزد رسول براي آموختن علم مهيا نباشند؟ تا آن علمي كه آموخته‌اند به قوم خود بياموزند كه قومشان هم شايد خداترس شده و از نافرماني حذر كنند.
صاحب معالم(ره) فقه را اينگونه تعريف مي‌كند: «علم به احكام شرعي فرعي به وسيلة ادّلة تفصيلي آنها». اما اين تعريف، تعريف جامعي نيست، چرا كه قرآن و سنّت قطعي، فقه را در اين چارچوب منحصر نكرده‌اند، اين يك بحثي است بسيار مهم و جدي كه نياز به تحقيقات زيادي در مباحث اجتهاد و تقليد به شكلي ويژه دارد، و همچنين در مباحث ولايت فقيه، امر به معروف و نهي از منكر، وجوب تعليم جاهل و ارشاد او، حجيت خبر و حجيت فتوي.
امّا كلمة «لولا» در آيه، حرف تحضيض است؛ يعني تشويق به فقه و درك دين. تفقه در دين، فقط تفقه در احكام طهارت نيست، طهارت بخش كوچكي از دين است، برخي از يك شي، تمام آن شي نيست. فقهي كه هم اكنون معروف است به چهار قسمت تقسيم مي‌شود؛ ايقاعات، عقود، احكام و عبادات، هركدام از اينها قسمت كوچكي از فقه است، حوزة فقه بسيار وسيع‌تر از آنهاست. از ديدگاه امام صادق(ع) فقيه، فقط كسي كه علم اصول فقه و مباني اصول را از مباحث وضع الفاظ تا آخر مبحث تعادل و تراجيح مي‌خواند نيست، كسي كه علم فقه را از بحث طهارت تا احكام عاقله مي‌خواند نيست، خداوند متعال مي‌فرمايد: «ليتفقّهوا في الدين و لينذروا قومهم» يعني فقيه كسي است كه مردم را از تمام دين انذار مي‌كند، پس فقيه بايد تمام دين را درك كرده باشد. براي كساني مثل شما كه در اين راه قدم برداشته بايد اين جمله كاملاً واضح باشد، فقيهي كه بخشي از فقه را درك كند و به همان اكتفا كند همانند بنّايي است كه ساختمانش را نصف و نيمه رها كرده است. چنين فقيهي امكان ندارد مشكلات ديني مردم را حل كند.
مراد خداوند از «كساني كه در دين تفقه كنند»، فقيهاني است كه برگزيدة قومشان هستند، كساني كه صلاحيت تفقه در دين و انذار را داشته باشند تا اينكه بتوانند مشكلات ديني مردم را حل كنند.
در «ليتفقّهوا في الدين... » مراد كدام دين است؟ همان ديني كه حضرت ابراهيم و يعقوب به آن سفارش كردند:
و وصّي بها إبراهيم بنيه و يعقوب يا بنيّ إنّ الله اصطفي لكم الدّين فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون. 2
ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود راجع به تسليم بودن در فرمان خدا سفارش و توصيه نمودند. اي فرزندان! خدا شما را به آيين پاك برگزيد، پيوسته از آن پيروي كنيد و تا پاي جان سپردن الاّ تسليم رضاي خدا نباشيد.
و همان ديني كه خداوند تعالي مي‌فرمايد: إنّ الدّين عند الله الاسلام و ما اختلف الّذين أوتوا الكتاب إلّامن بعد ماجاءهم العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فإنّ الله سريع الحساب. 3
همانا دين پسنديده نزد خدا آئين اسلام است و اهل كتاب در آن راه مخالفت نپيمودند مگر پس از آنكه به حقانيت آن آگاه شدند و اين خلاف را از راه رشك و حسد در ميان آوردند و هركس به آيات خداوند كافر شود بترسد كه محاسبه خدا زود خواهد بود.
پس منظور از تفقّه مطلوب، تفقه در اسلام است. كه لازمه‌اش وجود فقيهي مطلوب است كه در اين آيه كريمه به صفات آن اشاره شده است، آن فقيه همان اكسير اعظم است.
به عنوان مثال در احكام فقهي آمده است كه: «ملعون است كسي كه نمازش را به تأخير بياندازد تا اينكه ستارگان ظاهر شوند» و همچنين داريم كه «ملعون است كسي كه رياست را دوست داشته باشد». چرا اولين حديث را حكمي فقهي مي‌دانيم و دومين حديث را نه؟ از طرفي علاوه بر اينكه بحث مي‌كنيم كه معناي «لعن» چيست؟ آيا دلالت بر حرمت دارد يا كراهت؟ موضوع و محمولش چيست؟ بايد بحث كنيم كه چرا كسي كه رياست را دوست دارد لعن مي‌شود، دوست داشتن رياست به چه معناست، آيا لعن در اينجا لعن تمحيضي است يا تحريمي؟ اينها مسائل مهمي است كه الحمدلله شما در سطحي از علوم هستيد كه با آنها آشناييد.
يا اينكه مبحث وجوب «تولّي» و «تبّري». كه در آنجا از اين بحث مي‌شود كه آيا بر ما واجب است تا از هركسي كه ولي خدا و حجّت خدا را به غضب در مي‌آورد برائت جوييم، آيا اين فقه است يا نه؟ آيا برائت واجب است يا نه؟ اگر واجب است كدام موضوع است و كدام محمول؟ نسبت بين اين دو فرض چيست؟ يا اينكه آيا واجب است كه تبّري و تولّي در هر سطحي مساوي با هم باشند. تا زماني كه اين مسائل در دين وجود دارد ناچاريم كه در آنها تفقه كنيم، و با اين تفقه است كه مشمول اين بخش از آيه مي‌شويم كه «ليتفقهوا في الدين» و پس از تفقه، انذار مردم و «لينذروا قومهم».
مقام صديقه كبري فاطمه زهرا(س) مقام بسيار بزرگي است، ايشان بر گردن مسلمانان حق بزرگي دارند، ولي متأسفانه آنگونه كه مستحق است اين حق را ادا نكرده‌ايم، از آن مي‌ترسم كه محكمه‌اي در دنيا كه قاضي آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و يا در آخرت كه قاضي آن خداوند تبارك و تعالي باشد تشكيل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند كه آيا براي اداي حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) كاري انجام داده‌ايد؟ حتي به مقدار اعتراف يك فقيه سني؟ مي‌ترسم كه آن زمان جوابي نداشته باشيم.
بايد آنچه را كه صحيح بخاري دربارة حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببينيم و لو غير عامدانه؟ متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود:
فاطمة بضعة منّي، من اغضبها فقد أغضبني
فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است.
مي‌خواهيم در مورد اين حديث بحث و بررسي كنيم، حديثي كه يك فقيه سني آن‌را روايت مي‌كند و در ميان فقهاي اهل سنّت، سند اين حديث صحيح و از درجة بالايي برخوردار است، چرا كه بخاري ـ كسي كه در صحت احاديث بسيار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل كرده است و از طرفي ذهبي ـ كه از نقادترين افراد نسبت به احاديث است ـ اين حديث را صحيح و معتبر دانسته و آن را به گونه‌اي ديگر روايت مي‌كند:
إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضب فاطمة. 4
همان خداوند با خوشنودي فاطمه خشنود و با ناراحتي فاطمه ناراحت مي‌شود.
پس در نزد آنها اين حديث از لحاظ سند در حد قطعي الصدور از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است. ما حديث بخاري را مفّسر و مؤيدي برحديث ذهبي مي‌دانيم. حال مي‌گوييم اين حديث بر چه چيزي دلالت مي‌كند؟ خشنودي و غضب در انواع مردم از كجا ناشي مي‌شود؟ حيات نباتات به دو عامل بستگي دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، اين دو قوت در حيات حيوان به صورت دو قوة خشنودي و خشم ظاهر مي‌شود، كه هر دو ناشي از طبع و غريزه‌اند، امّا در حيات انساني چه؟ معناي حيات انساني آن است كه هريك از ما به درجة انسانيتي برسد كه ركن و پشتيبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله»5 اينجاست كه عقل منشأ تمام خشنودي‌ها و خشم‌ها در وجود انسان مي‌گردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غريزه بود.
آيا من به مرحلة انسانيتي كه منشأ خشنودي و خشمش، عقل است رسيده‌ام؟ مي‌گويم: هرگز، اصلاً، هر عاقلي در اولين درجات تعقلش بايد بداند كه به درجة انسانف عاقل نرسيده است، اين اعتراف خيلي مهم است.
آيا ما تاكنون نفهميده‌ايم كه محك انسانيت‌مان و ميزان آن چيست و به چه مقدار است؟ خوشحالي و خشم ما به خاطر حاجات بدني ما است، هركدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامي كه شخصي كه به او اطمينان و اعتقاد دارد او را ترك كند، آيا ناراحت مي‌شود يا نه؟ اين ناراحتي خود يك گناه است، به درجة انسانيت نرسيده است، هيچ‌كدام از ما به درجة انسانيت نرسيده است مگر اينكه منشأ خشم و خشنودي او عقلاني باشد نه غريزي.
پس هرگاه در زندگي‌مان، منشأ خشنودي و خشم‌مان را، حتي براي يك بار از عقل ديديم، آن موقع است كه براي يك بار انسان شده‌ايم، امّا اگر خشنودي و غضبمان ناشي از بطن و فرج بود مطمئناً از حيوانات خواهيم بود ولي در شكل انسان.
امّا انسان عقلاني كسي است كه براي هميشه با خشنودي عقل، خشنود مي‌شود و با خشم عقل، خشمگين مي‌گردد. پس اگر كسي را در روي كرة زمين پيدا كرديد كه به اين درجه از شخصيت رسيده بود مرا خبر كنيد تا پيش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلكه گرد وغبار گام‌هايش را نيز ببوسم.
بالاتر از اين مرتبه مقامي است كه ممكن است انسان به آنجا برسد، و آن زماني است كه ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارك و تعالي فاني گردد، ديگر او اراده‌اي ندارد و ارادة او عين ارادة خداست. و اين همان درجه‌اي است كه تمام كارهايش «يرضي لرضا الله و يغضب لغضب ربّه» مي‌شود. يعني اگر فرزندش را كشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده كردند به‌خاطر رضاي خداوند خشنود مي‌گردد، نه رضاي نفسش، تصور اين درجه بسيار مشكل است چه رسد به تحقق اين امر!
اين همان مقام عصمت خاتم‌الانبياء(ص) است. عصمت آن مخلوقي كه نظيرش در ميان تمام مخلوقات وجود ندارد، كسي كه حب و بغضش در حب و بغض خداوند فاني شده است. چيزي را دوست نمي‌دارد مگر اينكه خداوند آن را دوست بدارد و از چيزي خشمگين نمي‌شود مگر اينكه خداوند را از آن چيز خشمگين ببيند.
و اين همان بشري است كه به مقام «و ماينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي»6 رسيده است. و اين همان درجه‌اي است كه از آن به عصمت خاتميه تعبير مي‌شود، عصمتي كه غير از عصمت ابراهيميه است، عصمت ابراهيميه نيز با عصمت يونسيه متفاوت است.
عصمت حضرت يونس(ع) هم عصمت است اما:
وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادي في الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانك إنّي كنت من الظّالمين. 7
و ياد آر حال يونس را هنگامي‌كه از ميان قوم خود غضبناك بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در مضيقه و سختي نمي‌‌افكنيم آنگاه در آن ظلمت‌ها فرياد كرد كه الهي، خدايي به جز ذات يكتاي تو نيست تو از شرك و شريك پاك و منزهي و من از ستمكارانم.
او پيامبر خدا و معصوم است. اما خودش را محتاج مي‌بيند كه به مقامي بالاتر برسد «سبحانك إنّي كنت من الظّالمين». كه آن حضرت، قبل از آنكه وارد شكم ماهي شود به آن مقام نرسيده بود.
همچنين يوسف(ع) نيز پيامبر خدا و معصوم است. و برهاني كه خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأي برهان ربّه كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصين. 8
آن زن باز اصرار كرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان يوسف نبود او هم به ميل طبيعي اهتمام مي‌كرد اينچنين عمل زشت و فحشا را از او دور كرديم كه همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ايشان در يك درجه عصمت داشتند كه:
و قال للّذي ظنّ أنّه ناج منهما اذكرني عند ربّك فأنساه الشّيطان ذكر ربّه فلبث في السّجن بضع سنين. 9
آنگاه يوسف از رفيقي كه او را اهل نجات يافت درخواست كرد كه مرا نزد پادشاه ياد كن در آن حال شيطان ياد خدا را از نظرش ببرد بدين سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسليم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودي و غضب خداوند، مقامي خاص است كه اين مقام مخصوص برترين مخلوقات و خاتم پيامبران و آقاي رسولان است، اين مقامي است كه مي‌توان گفت: اوست كه از خشنودي خدا خشنود و از غضب خدا خشمگين مي‌شود، و از طرفي ديگر خداوند تبارك و تعالي نيز از خشنودي او خشنود و از غضب او خشمگين مي‌شود.
آيا بخاري و ذهبي فهميده‌اند كه چه چيزي را روايت كرده‌اند:
إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضب فاطمة.
و آيا فهميده‌اند كه اگر پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودي خدا خشنود و با غضب خدا غضبناك مي‌شود».
اين كلام دال بر اين مطلب است كه منشأ خشنودي و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ايشان نيست بلكه منشأ آن خداوند تبارك و تعالي است. معناي اين همان درجه عصمت كبري است كه رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، كلام پيامبر اكرم(ص) است كه مي‌فرمايند:
إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمة.
همانا خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناك مي‌شود.
اين به چه معناست كه به درجه‌اي برسد كه «لام» خشنودي از طرف فاطمه(س) باشد (يعني خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود شود و اين مقام بالاتر است از اينكه فاطمه(س) از خشنودي خدا خشنود گردد. )
اينجاست كه معناي اين سؤال فهميده مي‌شود كه فاطمه(س) را چه كسي مي‌شناسد، اين فاطمه(س) چه كسي است؟ و در جواب مي‌گوييم: امام جعفر صادق(ع) كسي است كه مي‌داند فاطمه كيست، ايشان مي‌فرمايند:
إنّما سمّيت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها. 10
همانا فاطمه، فاطمه ناميده شد، چرا كه مردم از شناخت ايشان ناتوانند.
پس با دليل ثابت كرديم كه از معرفت و درك مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستيم، ما از معرفت آن درجة بالايي كه خداوند متعال رضايش را در رضايت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستيم، عاجز هستيم از معرفت اين مخلوق رباني و حوراي انساني، او كيست؟...
اميرمؤمنان حضرت علي(ع) در شب دفن پيكر مبارك حضرت فاطمه(س) مي‌فرمايند:
أمّا حزني فسرمد و أمّا ليلي فمسهّد11
حزن و اندوهم هميشگي شد و خواب بر من حرام گشت.
بهتر است بدانيم كسي كه اين جمله را بيان مي‌‌كند دنيا و آخرت را شناخته و هر دو آن‌ها را زير پايش گذاشته است! چرا كه اوست كه فاطمه(س) را مي‌شناسد. ملاحظه كنيد هنگامي كه برجنازة حضرت نماز مي‌خواند چه مي‌فرمايد. آنچه براي او در كنار پيكر همسرش اتفاق افتاد، هيچ كجا رخ نداده است، نمي‌توانيم بيشتر از اين بگوييم. از مصباح الأنوار در بحارالانوار حديثي از ابي عبدالله الحسين(ع) نقل شده است. كه حضرت فرمودند:
إنّ أميرالمؤمنين(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل في الغسلة الخامسة الآخرة شيئاً من الكافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الكفن، و كان هو الذي يلي ذلك منها، و هو يقول: أللّهمّ إنّها أمتك، و بنت رسولك، وصفيّك و خيرتك من خلقك، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بينها و بين أبيها محمد(ص). فلمّا جنّ الليل غسّلها عليّ، ووضعها علي السرير، و قال للحسن: أدع لي أباذر فدعاه، فحملا إلي المصلّي، فصلّي عليها ثم صلّي ركعتين، و رفع يديه إلي السماء فنادي: هذه بنت نبيك فاطمة، أخرجتها من الظّلمات إلي النور، فأضاءت الارض ميلا في ميل!12
اميرالمؤمنين(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداري از كافور استفاده كردند و مئزري بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدايا، فاطمه از آن، تو و دختر رسول توست، صفي و برگزيدة خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالي گردان و بين او و پدرش جمع كن... و آن هنگام كه شب شد، علي(ع) او را غسل داد و بر تختي خوابانيد و رو به حسن كرد و گفت: اباذر را بياور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوي محراب حمل كرد و دوباره دو ركعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: اين دختر پيامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوي نور هدايت فرما. در آن هنگام منطقه‌اي از زمين نوراني شد.
جملة آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرماييد، اين جمله مجمل بيان شد، ممكن نيست جز براي غيرخدا اين جمله گفته شود، مي‌فرمايد: خداوندا! فاطمه(س) را از اين دنياي تاريكي‌ها گرفتي و به سوي نور، نور آسمان‌ها و زمين فرستادي.
ملاحظه بفرماييد كه خداوند متعال دعاي اميرالمؤمنين را اجابت فرمود. مثل اينكه خداوند به حضرت فرمود: بله، همان‌گونه كه روح او را از نور پروردگارش خلق كردم او را به سوي نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امير(ع) تمام نشده بود كه خداوند او را تصديق نمود و نقطة نوري از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتي از زمين را نوراني كرد.
اين چه معنايي مي‌دهد؟ به اين معناست كه «إنّالله و إنّا إليه راجعون» براي همه است، ولي فاطمه(س) به نور خدا پيوست، نوري كه از آن خلق شده بود.
اين مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندي پيوست و اينگونه آن جهان از بدن طاهري كه از عالم ظلماني به عالم روحاني شتافت استقبال نمود.
اين فاطمه است كه به آن مقام رسيد. كه «إنّ الربّ ليغضب لغضب فاطمة و يرضي لرضاها. » بهتر است كه در اينجا به مناسبت اشاره‌اي كنيم به آنچه كه بخاري در روايت صحيحه‌اي از عايشه آورده است كه او گفت:
فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناك شد و [يكي از صحابه] روي برگرداند، بعد از آن طولي نكشيد كه درگذشت. 13
و از ديگري روايت كرده است كه:
حضرت فاطمه(س) به علي(ع) وصيت كرده بود كه او را مخفيانه دفن كند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.
از اين اعترافات مي‌شود به نتيجه‌اي رسيد كه دو مقدمه دارد. مقدمة اول همان است كه اهل سنت مي‌گويند كه إنّ الله ليغضب لغضبها و همچنين مي‌گويند كه فاطمه(س) از آن صحابه غضبناك شد و از او روي برگرداند و در حالي كه از او غضبناك بود درگذشت پس غضب خدا بر او حلال گشت و مقدمة دوم اين است كه خداوند مي‌فرمايد:
و من يحلل عليه غضبي فقد هوي. 14
و هركس مستوجب خشم من گرديد همانا خوار و هلاك خواهد شد.

پي نوشت :

برگرفته از كتاب: الحق المبين في معرفة المعصومين(ع)، اين سخنراني در تاريخ (9 جمادي الاول 1411 برابر با 7/9/1369) ايراد شده است.
1. سورة توبه (9)، آية 122.
2. سورة بقره (2)، آية 132.
3. سورة آل عمران(3)، آية 19.
4. مستدرك الحاكم، جلد 3، ص 154.
5. علل الشرايع، جلد 1، ص 103.
6. از روي هوا و هوس حرفي را نمي‌زند و هرچه كه مي‌فرمايد چيزي جز وحي خداوندي كه به او نازل شده نيست. سورة نجم (53)، آية 3 و 4.
7. سورة انبياء (21)، آية 87.
8. سورة يوسف (12)، آية 24.
9. سورة يوسف (12)، آية 42.
10. تفسير فرات، ص 581.
11. امالي المفيد، ص 281.
12. مقتل حسين خوارزمي، ج1، ص 86؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214.
13. صحيح بخاري، ج 4، ص 41.
14. سورة طه (20)، آية 81.
15. سورة جمعه (62)، آية 5.

منبع:ماه نامه موعود - 54



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا, سلام الله علیها, فاطمه زهرا, زهرا