میم.گاف
راز هایش سر به مهر
خانه هایش بی پناه
کفش هایش جفت ، جفت
روی تختش منتظر ، بی رنگ و رخ
می پريشد فکر هايش ، دم به دم
می فشارد چشم هايش ، ملتهب
کز همه نامهربانی های دی
کفن مرگ غمينش سرد ، سرد
یادش آید مادری را ، زود زود
در شب تاریک هم آغوشیش
می کشیدش رو به زیر
زیرش به رو
ننگ بادا او ، که بردش آبرو
یادش آید دشنه اش را سرخ فام
کان که هر شب می زدش بر سینه ام
می کشیدش چپ به را
رایش به چپ
می برید عشق هر معشوقه ام
ناگهان امشب که جانش می رود
یادش آمد جوجه هایم رنگ ، رنگ
می پریدند پر به پر
در فضای کوچکش زندان تن
يادش آمد ديگر او را چاره نيست
خون سرخ دوستان خشکيده است
دامن و دامان او نفرين خلق
باز آيد نعره های پير مرگ