پدربزرگ رعنا رعبانگیز
است. باورتان بشود یا نه آدم جرات نمیكند به او سلام كند، مزاح كه جای خود
دارد. هنوز هم نفهمیدهام ما را آدم حساب نمیكند یا اعصاب ندارد با كسی
حرف بزند.
سكینهخانم، مادر همسایه هم همیشه دارد از همه ناله میكند. زمین، آسمان، زمانه، دختر، پسر، نوه، نتیجه، بیمه، بازنشستگی و... .
سلوك با آدمها سخت
میشود، وقتی در بخش منفی افكار و رفتار خود گیر میكنند یا بیش از آنكه
لازم است از خود برای زندگی دیگران مایه میگذارند. یا فراری میشوی یا
همیشه مدیونی و گاه متوقع میمانی كه چرا مادر مثل همیشه نیست!
وقتی پیر میشویم رفتارهای ما چنان تثبیت میشود كه فكر میكنیم ما با آنها زاده شدهایم..
متن كامل در ادامه مطلب..