احساس
میكرد پسرش دیگر همان پسر چند سال قبل نیست. درست است كه حسابی قد كشیده
بود و صدایش همان صدای بچگانه كه او را بابایی صدا میزد، نبود. اما داستان
به همین جا ختم نمیشد. این روزها هر وقت در مورد درس و دوستان و ساعتهای
رفت و آمد پسرش میپرسید او حسابی از جواب دادن طفره میرفت. دلش میخواست
به پسرش بگوید كه مدل موها و لباسهایش را دوست ندارد، اما هر بار كه این
موضوع را مطرح میكرد كارشان به بحث و جدل میكشید. در نهایت هم پسرش در
حالی كه در منزل را محكم به هم میكوبید از خانه خارج میشد. توی ذهنش مدام
برای این رفتارهای پسرش دلیل تراشی میكرد، اما همین كه یاد دوران
نوجوانی خودش میافتاد به این نتیجه میرسید كه احتمالا در تربیت پسرش
مرتكب اشتباهی شده است..
اختلاف سليقه ميان نسل جوان و والدينشان مشکل جدي خانوادههاست
متن كامل در ادامه مطلب..