هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاهکار بینش پژوه - 1
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 2:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

توانا بود هر که دارا بود               

زثروت دل پیر برنا بود

 

پر قو بود پول را رختخواب               

هنر رختجوابش مقوا بود

 

به ثروت هر ان ابله بی سواد           

به نزد کسان وه! چه اقا  بود

 

همه سهم استاد دانشکده                 

پشیزی حقوق و مزایا بود

 

به لیفتینگ و ماساژ و میزامپیلی 

ننه کبلعلی هم گلارا بود

 

به زور روژ و سایه و خط لب

اگر پیرو عفریته زیبا بود

 

توانا بود هر که دارا بود

زثروت دل پیر برنا بود

 

بنوشند بازاریان خون خلق را

کشان خون مردم گوارا بود

 

کدامین کس از شاعری برج ساخت

چه حافظ چه سعدی چه لورکا بود

 

ره کسب پول و درم دزدی است

که از درس و تحصیل دارا بود ؟

 

از این پس پدر زیر خرج گران

بزاید برش کار , ماما بود

 

از این پس پسر می نویسد دگر

هر انکس که نان داد بابا بود

 

توانا بود هر که دارا بود

زثروت دل پیر بنا بود



:: موضوعات مرتبط: شعر
792
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 2:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
کافه نادری کجا بود ؟ آدماش حالا کجان ؟
لای شعرا خوابیدن ، خفته میون قصه هان

نقد شعر تازه ای از فدریکو گارسیا لورکا
گاهی بیگانه ی آلبر کامو ، گاهی مسخ کافکا

صحبت از خیمه نس و اکتاویو پاز و نرودا
گفتن یه شعر جوندار واسه میز گرد فردا

از جلال آل احمد تا براهنی ، سپانلو
از گلسرخی و بهرنگی و حتی خود شاملو

صادق هدایت و زنده بگور و بوف کورش
دولت آبادی ، کلیدر ، کدکنی ، شعر و شعورش

شاملو و دشنه در دیس ، اخوان و باغ بی برگ
بانوی شعر معاصر و تولدی پس از مرگ

طعم قهوه ی فرانسه ، بوی سیگار فرنگی
همه جنتلمن و شیک پوش ، نه مفنگی و کلنگی

کرواتای شل و پالتو و ته ریش و یه عینک
یه سیگار کنج لبا ، تو دستا خودنویس و فندک

کافه نادری کجا بود ؟ آدماش حالا کجان ؟
لای شعرا خوابیدن ، خفته میون قصه هان


:: موضوعات مرتبط: شعر
794
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 2:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

کی فکر می کرد یه روز نگات اینجوری داغونم کنه
آواره و دربدر ِ کوه و بیابونم کنه


عشق تو اینجوری بیاد رخنه کنه تو تن من
مثل یه سیلاب بزنه خراب و ویرونم کنه

کی فکر می کرد منو به هم نشون بدن مردم شهر
قصه ی تو مضحکه ی اهل خیابونم کنه

کی فکر می کرد که عشق تو از اونهمه غرور من
یه کوه گریه بسازه ابر بهارونم کنه

کی فکر می کرد چشمای تو یه روز بشه اسلحه و
خشاب سرمه ات بزنه گلوله بارونم کنه

از یه نگاه شروع شد و به مرگ من تموم میشه
همیشه این عاشقه که به پای عشق حروم میشه



:: موضوعات مرتبط: شعر
329
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 2:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سه غم آمد به سوی مو به یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره داره

غم یار و غم یار و غم یار...



:: موضوعات مرتبط: شعر
191
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 2:14 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
روزی که
دانش لب آب زندگی می کرد،
انسان
در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه های لاجوردی خوش بود.
در سمت پرنده فکر می کرد.
با نبض درخت ، نبض او می زد.
مغلوب شرایط شقایق بود.
مفهوم درشت شط
در قعر کلام او تلاطم داشت.
انسان
در متن عناصر
می خوابید.
نزدیک طلوع ترس، بیدار
می شد.

اما گاهی
آواز غریب رشد
در مفصل ترد لذت
می پیچید.
زانوی عروج
خاکی می شد.
آن وقت
انگشت تکامل
در هندسه دقیق اندوه
تنها می ماند.


:: موضوعات مرتبط: شعر
1347
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 1:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
اینجا همه هر لحظه می پرسند :

« حالت چطور است ؟ »

اما کسی یک بار

از من نپرسید :

« بالت ... »



:: موضوعات مرتبط: شعر
1352
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 1:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
رفتی
درست زمانی که
دوست داشتنت را اعتراف کردم
و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها
میروند
به راهی -
به امید کسی -
که شاید قرار نیست
اصلا باشد


:: موضوعات مرتبط: شعر
خدایا
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 1:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
خدایا کفر می‌گویم، پریشانم ؛

نمیدانم چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی!

تو مسئولی خداوندا به این آغاز و پایانم !!

خداوندا! اگر روزی‌ بشر گردی‌ ،

ز حال بندگانت با خبر گردی‌ ،

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت!

از این بودن، از این بدعت...

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است؟!

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است

و از احساس سرشار است…


:: موضوعات مرتبط: شعر
لیلی و مجنون
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت 1:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خوشا انکس که جانش از تو سوزد

چو شمعی پای تو سر بر فروزد

خوشا عشق و خوشا ناکامی عشق

خوشا بر نامی و رسوایی عشق

خوشا بر جان من هر شامو هر روز

همه درد و همه داغ و همه سوز

خوشا عاشق شدن اما جدایی

خوشا عشق و نوای بی نوایی

خوشا در سوز عشق سوختن ها

درون شعله اش افروختن ها

چو عاشق از نگارش کام گیرد

 چراغ ارزو هایش بمیرد

اگر میداد لیلی کام مجنون

کجا افسانه میشد نام مجنون

هزاران دل به حسرت خون شد از عشق

یکی در این میان مجنون شد از عشق

در این اتش هر ان کس بیشتر سوزد

چراغش در جهان روشن تر افروخت

نوای عاشقان در بی نواییست

 

دوام عاشقی ها در جداییست



:: موضوعات مرتبط: شعر
دل
چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۸۹ ساعت 1:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دلت نگیره مهربون، عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته می دونی، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش، اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبیات ببخش …



:: موضوعات مرتبط: شعر
عشق
یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۹ ساعت 17:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عشق

 دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

ــ 

      



:: موضوعات مرتبط: شعر
دیریست دلم گرفته باران
یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۹ ساعت 11:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دیریست دلم گرفته باران
اشکم که ز غم سرشته باران

 

چندیست "اسیر دست اویم"
بر لوح دلم نوشته باران!
باران! دل من چو راز دارد،
از او طلب نیاز دارد،

 

آن ماه سفر کرده ی دیروز،
مرغیست خموش و ناز دارد.
باران به دلم غمی نشسته
من بال و پرم. ولی شکسته!

 

باران مه من چه حال دارد؟؟؟
این دل ز تو هم سوال دارد!
باران برِ من ببار باران
از او خبری بیار باران

 

آه ای دل ناصبور، صبری
آرام بمان، قرار قدری...



:: موضوعات مرتبط: شعر
هوای بارانی
پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۹ ساعت 22:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 

امروز هوای دلم بارانی است.

چه زیباست در زیر باران راه رفتن.

دلم بی قرار لحظه های رسیدن به توست.

بدون تو من،شب زده ی خسته از شبم.

دیگر راه به ستاره ها ندارم.

من کجا به انتظار تو بمانم؟

کاش خدا در این باران

معجزه ای از دیدار تو

برایم داشت.



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
خدا حافظ...
جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ ساعت 16:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

 

خداحافظ گل پونه ..گل تنهای بی خونه

 

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

 

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو


هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم


نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

 

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم


از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی


تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

 

تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندم


تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

 

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی


طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ . . .

 

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام


خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید


به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس


نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها


بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ 

همین حالا

خداحافظ

 



:: موضوعات مرتبط: شعر
طاقت
یکشنبه ۲ آبان ۱۳۸۹ ساعت 23:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

طاقت بيار اي دل من گرچه نمونده طاقتي

 صبر و تحملت كجاست؟ چرا پر از شكايتي؟ ‌

‌‌ اي دل نمي‌ذارم كه باز، بشكني توي لحظه‌هام

ابر غمو هديه بدي، به بخت سنگين چشام‌

‌‌ امون بده فقط يه بار، منم رفيق گريه‌هات‌

 آتيش بزن به عشقشو، بذار بسوزه با صدات‌

 با تنهائيت بازم بساز، نمك به زخم خود نپاش‌

يه روز مي‌آد كه بشنوي بگن پشيمونه چشاش

 بشكن حصار حصرتو، عمق وجود و تازه كن

ريشه نفرتو بكن، از نو شروع تازه كن.



:: موضوعات مرتبط: شعر
بوسه
شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت 15:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
لحظه آغوش تو

موسم تحریر غم

چشم تو آتشفشان

چشم من درگیر نم

ماه نیمه پشت سر

بغض تو پر پیچ و خم

در نگاه ناوکت

آسمان را دیده ام

آن بی تو ابرکی

بام شرجی دلم

زل زدن در چشم تو

عاقبت شد پیشه ام

عمری از رویای تو

 یاد بوسه چیده ام

وقت بوسه عمر من

شد عبوری ناز و کم



:: موضوعات مرتبط: شعر
اشعار خواندنی و بسیار احساسی جدید
شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 14:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز

ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند

دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها

(( فروغ فرخزاد ))

متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: شعر
خداحافظ برو عشقم..
دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 13:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه....

برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه....

 نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست....

نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست....

منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند....

که باید بی تو پرپرشه که باید از نگات دل کند....

حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم....

اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم....

نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم....

که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم....

فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه....

برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه....

برو عشقم خداحافظ برو تو گریه لالم کن....

خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن..



:: موضوعات مرتبط: شعر
من همین یکدانه دل دارم بفرما بشکنش
جمعه ۵ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 11:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بر همان عهد که با یاد و خیالت بستم / یاد من هم نکنی باز به یادت هستم .

از سوز محبت چه خبر اهل هوس را / این آتش عشق است نسوزد همه کس را .

الهی همیشه مثل چراغ راهنمایی باشی ، لپت همیشه قرمز ، روی دشمنات زرد ، دلت همیشه سبز .

من همین یکدانه دل دارم بفرما بشکنش / کوزه ای از آب و گل دارم بفرما بشکنش / تو سبوی آرزوهای مرا بشکسته ای / هرچه باداباد ، این هم دل بفرما بشکنش .

گرچه راه قیامت پر خطر است ، اما جدایی ز دوستان قیامتی دگر است .

یادمون باشه روی شیشه ی دلمون حک کنیم که دوست داشتن تاریخ مصرف ندارد .

از شکستن دو چیز بترس ، قلبی که صادقانه دوستت داره و دلی که صادقانه به یادته .

دل ز تن بردی و در جانی هنوز / دردها دارم تو درمانی هنوز / ملک دل کردی خراب از تیغ ناز / اندر این ویرانه سالاری هنوز .

روزگار چون گرگ پیری پر بلاست / طعمه اش واماندگان از گله هاست / دوری از یاران مکن ای باوفا / گرگ دوران در کف این لحظه هاست .

باز باران تا همیشه / نم نمک بر روی شیشه / مینویسه تا بدونی / مهربونیت پاک نمیشه .



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
فدای اون مهر و وفات / دلم شده تنگ برات
پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 20:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

همیشه واسه گلی خاک میشم که اگه به آسمون رسید ، بدونه ریشه اش کجاست .

فدای اون مهر و وفات / دلم شده تنگ برات / چطور بگم ؟ باور کنی ! / چقدر عزیزی تو برام .

آسمان را بی ستاره ، دریا را بی موج ، دیده را بی اشک ، لب را بی خنده و زندگی را بی تو دوست ندارم ای بهترینم .

سرچشمه ی عمر آدمی یک نفس است / آن هم فدای یک هم نفس است .

در مرام ما نباشد جز وفاداری دوست / جان دهیم بهر رفیقی که وفاداری در اوست .

من آنقدر دوستت دارم که اگر از پریشانی یک لحظه دوست داشتنم آگاه بودی ، تمام لحظه های عمرت برایم می گریستی .

با جمله ی رندان جهان هم کیشم / خیام ترانه های پر تشویشم / انگار شراب از آسمان می بارد / وقتی که به چشمان تو می اندیشم .

آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم .

اگر با آتش عشقت مرا بسوزانی باز هم با خاکسترش خواهم نوشت دوستت دارم .

عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی و عاشقانه در غمت خواهم مرد بی آنکه بخواهم در مرگم اشک بریزی



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
میدونی چرا خورشید داغه ؟
پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 20:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

میدونی چرا خورشید داغه ؟ چون میبینه تو مال منی آتیش میگیره .

کدامین شاخه ی گل را به خاطر مرامت تقدیمت کنم که وجودت عطر تمام گلهاست .

شب ساعت ابری مرا داد به تو / افتاد نگاه خسته ی باد به تو / باران زد و خیس شد تن خاطره ها / باران زد و باز یادم افتاد به تو .

صد دفعه گفتم لباساتو جلوم تکون نده ، دکتر گفته به گرد گلها حساسیت دارم !

رفتن همیشه راه نیست / وقتی که سینه ای پر آه نیست / شکستی تو دل من / آیا این گناه نیست ؟

اگه نگی دیوونه ام / تویی فقط بهونه ام / برای یک حس عمیق / تو این دنیای نارفیق .

بزار بگم دوست دارم / ساده و راحت و بلند / آخه همیشه دوری ها / از توی سکوت میاند .

عشق یعنی رفتن از شهر بهار / با دو چشم تر به سوی روزگار / عشق یعنی بی وفایی های یار / عشق یعنی سالها در انتظار .

درسته دلت از سنگه ولی اشکال نداره ، آخه من هنوز بت پرست موندم .

غریبانه در سکوت سهمگین نامت را بر حاشیه ی قلبم حک کردم تا با هر ضربانش بگویم دوستت دارم ، هیچوقت تو و محبتهایت را از یاد نمی برم .



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
ما اهل دلیم اشاره را می فهمیم ..
پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 20:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ما اهل دلیم اشاره را می فهمیم / راز شب پر ستاره را می فهمیم / با پنجره های بسته عادت داریم / با هرچه دل شکسته نسبت داریم .

چشم مستت به پاکی دریاست / قهر و نازت برای من زیباست / با تو هیچ از خدا نمی خواهم / با تو بودن برای من دنیاست .

در انتهای نگاهت کلبه ای می سازم تا مبادا بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت .

 دل ، عشق پر از رنگ و ریا دوست نداشت / یک لحظه تو را ز من جدا دوست نداشت / ای آینه دار خلوتم باور کن / اندازه ی من کسی تو را دوست نداشت .

آه ، تنهایی ما غمگین است / درد دوری به دلم سنگین است / یاد ایام گذشته به دلم / زنده بادا که چقدر رنگین است .

دریا باش تا بعضی ها از با تو بودن لذت ببرند و آنها که لیاقت ندارند در تو غرق شوند .

تو به پاکی عقیقی / مثل دریاها عمیقی / فهمیدی چرا می خوامت ؟ / آخه بهترین رفیقی .

برو جلوی آینه ببین کی توشه ، اگه اون نباشه میخوام دنیا نباشه .

 زندگی وقتی قشنگه که دلی برای دلی تنگ میشه ، الان زندگیم خیلی قشنگه .

اگه دیدی یه روزی از قلبت دود بلند شد نترس ! اون منم که معتاد محبتت شدم .


:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
شنبه ۹ مرداد ۱۳۸۹ ساعت 17:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
گلهای بهشت سایبانت / یک دسته ستاره ارمغانت / یک باغ از گلهای نرگس / تقدیم وجود مهربانت .

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو / تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو / یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود / می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو .

دستم از دستت جداست / این تمام ماجراست / دلخوشم شاید بیایی / فردا هم روز خداست .

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان / باید از جان بگذرد هرکه شود عاشقشان / روز اول که سرشتند ز خاکی گلشان / سنگی اندر گلشان بود ، همان شد دلشان .

زندگی را از درختان آموختم ، شکست را پذیرفتم و دوباره جوانه زدم .

ساحل دلت را به خدا بسپار ، خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد .

قاصدک ! شعر مرا از بر کن ، برو آن گوشه ی باغ ، سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن ، یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد .

هر روز برایت رویایی باشد در دست ، نه دور دست ، عشقی باشد در دل ، نه در سر ، و دلیلی باشد برای زندگی نه برای روز مره گی .

یادت باشه زیر گند کبود / تو بودی و من و کلی آدمای حسود / تقصیر همون حسوداست که حالا / هستی ما شده یکی بود یکی نبود .

دوستی مثل درخته ، اینکه چقدر میتونه بلند بشه مهم نیست ، اینکه چقدر ریشه اش میتونه عمیق بشه مهمه .



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
اشعار خواندنی و بسیار احساسی جدید
شنبه ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت 17:3 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دوشنبه

امروز باز غمیگنو زارم/ از دوشنبه ها بیزارم

دوباره امروز دوشنبه س/  عکسشو جلوم میذارم

روزی که قرار گذاشتیم/ هنوزم  یادم   نرفته

یاد اون روز دوشنبه/  با  منه هفته  به هفته

قرار شد بریم دوباره/ سرکوچه ی  گل یاس

همون جایی که یک روز/ کرد به من ابراز احساس

با چه  ذوقی رفتم  اون جا/ بی قرار  واسه  نگاهش

واسه  اینکه  باز  ببینم / عمق  چشمای  سیاهش

اومدش درست  به موقعه/ نبودش  مثل همیشه

یه غمی  تو صورتش  بود/ مثل  بارون  پشت شیشه

سرشو  او ورد بالا گفت / کلی حرف دارم  با چشمات

گفتم  بش خوبی  عزیزم؟/ چرا   تند تند   نفسهات؟

گفت نمی دونم چه جوری / بت  بزنم یه حرفیو

سخته ولی  باید  بگم / باید  بگم  یه چیزیو

گفتم  بهش  بیا  بریم / تا  باغ سیب . .  باغ امید

همون جایی که بیرونش / کاشته بودن درخت  بید

رفتیم  با هم  اما تو راه /  نه چیزی گفت  نه حرفی زد

انگاری داشت توی خودش/ با وجدانش  درجا  می زد

رسیدیم آخر ما  به  باغ/  شب  شده  بود  هوا  دیگه

تو راه میگفتم  با خودم / یعنی چی  میخواد  بم  بگه

رفتیم  نشستیم  یه  گوشه / زل  زده  بودم  به نگاش

چقد غریبه بود  با من / تاریکو سرد بودن  چشاش

گفتم  بهش  بگو  دیگه/ خسته شدم  از  این سکوت

چیزی  بگو  نذار تا من/  تو  مبهمی کنم  سقوط

گفتش که چشماتو  ببند/  نگفتمم  بازش  نکن

می فهمی  حرف دلمو/ تو رو خدا سازش  بکن..!!

گفتم با چی سازش کنم؟ / چرا  غریبی  تو با من؟

سرد نگات؟ سرد صدات؟ /  عجیبن حرفات؟ مبهمن؟

گفتش دیگه چیزی نگو/  انقد  سوال نپرس ازم

گفتش که چشماتو  ببند/  نمی  تونم ..!  نپرس  بازم

چه حالی داشتم اون شب / چشمامو  بستم چه غریب

منتظر یه  اتفاق/  منتظر  چیزی  عجیب

گذشتن  لحظه های شوم / اما صدایی  نیومد

گفتم چی شد؟خسته شدم؟ / بازم  ندایی نیومد

گفتم  چشامو  باز کنم؟ /  اما صدایی  نشنیدم

باز کردم  آخر چشامو /  اما  من  اونو  ندیدم

یه  برگه روی چمنا /  افتاده  بود  چه  بی صدا

نوشته بود  منو  ببخش/  این  جوری شد از من جدا

هرچی  تونسم  داد زدم /  اما دیگه ندیدمش

تنهام گذاشت اون بی وفا / آخه چه  جور ببخشمش؟؟؟؟

دوشنبه بود اون شب سرد/  تنهام گذاشت اون بی خبر

از اون همه خاطره ها /  مونده یه  عشق  بی ثمر

مونده یه عالمه سوال/  سوالای  بی   انتها

بینمونم  چیزی   نبود؟! /  عاشق  بودیم  از ابتدا..!!

حالا  دوشنبه ها  همش/  ناله  و گریه  می کنم

به  یاد  اون  روز  غریب / ازش  گلایه  می کتم

رفت  و دیگه  تنها  شدم /  دنبالشم  حتی  تو  فال

کاش که میشد دوشنبه ها/  پاک  بشه  از  تقویم سال  ..!!





من از تو مینویسم کلام تازه ای

تو از من مینویسی که پر اوازه ای

رسیده وقت رفتن نشسته تو چشام

سکوت مبهم تو شکسته تو صدام

برای کوچ اخر تو همراه منی

برای دل بریدن دلیل رفتنی

میمونه کنج سینم هوای انتظار

میخونم شعر رفتن تا برگرده بهار

تو دریای نگاهت شکسته قایقم

تو دنیای بزرگت غریبی عاشقم

برای شعر خوب تو میخونم

مسافر وقت رفتن خدا حافظ بگو

تو کوله بار عشقی سفر تا راه دور

که زیر سایه بون تو میمونم

سفر تا انتها تو هم با من بیا تو ای همراه من تموم لحظه ها

تو تنها عاشقی برای قصه هام بیا با من بمون تو نبض جاده ها

که مقصد منتظر برای ما

سکوت و میشکنه صدای ما


غم دوری از چشمات منو آخر میکشه

به خودم میگم میای و بیخودی دلم خوشه

بیخودی فکر میکنم یه روز از راه میرسی

دوباره میبینمت توی اوج بی کسی

بیخودی منتظرت لب جاده میشینم

بیخودی هر ثانیه تورو از دور میبینم . . . . .

 



نیازمند چیزی بودم که باورش کنم

نگاهت بر من افتاد و باور کردم

خواهان کسی بودم تا باورش کنم

خود و رویاهایت را با من تقسیم کردی و باورت کردم

اما…

آنچه را که به راستی به آن نیازمند بودم

باور کردن خود بود

مرا به دنیای درونت بردی و با اکسیر عشق یاریم کردی

و به برکت توست

که امروز زنده ام ٬ لمس می کنم و باور دارم

کسی ٬ چیزی یا خود را

آری تنها به خاطر وجود توست

 




در من قدم بزن که تو را هی غزل شوم ، من شاعر نگاه توام ای همیشه مرد !

در من نفس بکش که تنم شعله ور شود ، بگذار از تو گرم شود این هوای سرد
تو سیب سرخ دفتر نقاشی منی ، سرشاری از طراوت عطر خدا و عشق

از بس که من به سرخی قلب تو عاشقم ، کم مانده دق کند به خدا این مداد زرد !
من فکر می کنم که تو کوهی ، نجیب و سخت ، کوهی که در عمیق ترین نقطه ی دلش

یک چلچله برای خودش لانه ساخته ، تا تو پناه او بشوی در هجوم درد
من شک ندارم از تو خدا سبز می شود ، هم پرسه با نگاه تمام ستاره ها !

ایمان من به نور رسید آن زمان که دل در آیه های روشن چشمت نگاه کرد
ما را به نام هم زده او تا یکی شویم ، ما یک نفر دو تایی ِ * عاشقتر ازجنون !

ما ماتَرین خلقت اوییم تا ابد ! ما مزدوج ترین نفر منحصر به فرد !

لبخند تو بهانه ی این شعر تازه است ، « وقتی تو دلخوشی همه ی شهر دلخوشند»**

این جمله را فقط به تو تقدیم می کنم : من دوستت … عزیز غزل … ای همیشه مرد …

 




جایی به اسم تو

آدم هایی به اسم من

و این ضمیر آخر شخص که اینجا انتظار می کشد

بدون هیچ فعلی ، بدون هیچ حرفی

جایی به اسم تو

خیابانهایی که به اسم تو نام می گیرند

و ایستگاه های خسته این خیابان

که همه ی آدمها را دور خودشان می چرخاند

 آقا ، من ایسگاه آخر پیاده میشوم

چشمهایم را ایستگاه قبل جا گذاشته ام

اینجا

ایستگاه آخر

جایی به اسم تو

دستهای تو

دستهایی که خیابان را بغل کرده

و چشمهای بسته ی من

 



ببین ابریه هوامو موقع تر شدنه

کاسه ی صبره دیگه دورو ور سر شدنه

یه پیاله بغض تازه با یه فنجون تپش

روی میزه معطل اینورو اونور شدنه

گاهی لبخندی و گاهی مث بارون میریزی

رو دروغی که حالا تو مرز باور شدنه

همه ی حرفا دروغ! نه همه ی قصه ها خوبن

مث دیواری که توی نوبت در شدنه

مینوشم فنجون چشماتو پر از تلخی غم

میدونم چشات فقط دنبال محشر شدنه

دیگه وقت رفتنه اما چرا جا میمونیم

توی این قصه ای که دنبال آخر شدنه؟!



:: موضوعات مرتبط: شعر
عاشقانه:ماه شب
پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۸۹ ساعت 16:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گفتم ارزانی کیست ماه شب دیدن را ؟ / گفت آن کس که شناسد گل و گل چیدن را .

روزی که یادت نکنم روز خدا نیست / سوگند به اسمت که دلم از تو جدا نیست .

اگر یه روز یه شاپرک تو خونتون کشید سرک / یه خورده یاد من بیفت ، نگو ولش کن به درک .

دنیای کوچیک ما چه بی وفاست / قلب آدما چرا از هم جداست / ما از بهشتیم ، اینجا کجاست ؟ / پر غم و ترسه چه بی هواست .

مهربون من ای تو عزیزترین یادگار / با خیال تو خیلی تازه تره روزگارم / در هوای تو عاشقانه نفس می کشم / مهربونی کن پاتو روی چشام بزار .

صادق ترین احساس را در صادق ترین روز خدا به صدیق ترین آشنای بی مدعا تقدیم می کنم .

یک سبد دعای خوشبختی مال تو / دست من بود میگفتم همه ی دنیا مال تو .

نیستی همنفسم سهم دلم بی کسیه / تنهایی پر از غم و حسرت و دلواپسیه / بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه / زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نمیشه .

من در میان عاشقان آشفته ام / عاشق عشقی جاودانه ام / چه زیبا است این عشق / با او در خلوتم جا مانده ام .

تقسیم سادگی ، سادگیم را با تو قسمت میکنم تا تو نیز همانند من به عشق و دوستی بنگری و آن را مقدس بداری و بدانی برایم چه زیباست هنگامه ی نسیمی که بوی تو را به ارمغان می آورد ، آری ، معنای با تو بودن را فقط سادگی شمیم عشق میفهمد .



:: موضوعات مرتبط: شعر
چند بيت شعر پرمعنا
سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹ ساعت 17:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اگر لذت ترك لذت بداني
دگر شهوت نفس لذت نخواني
از سينه تنگم دل ديوانه گريزد
ديوانه عجب نيست كه از خانه گريزد

 عاشقي پيداست از زاري دل
نيست بيماري چو بيماري دل

 روزاحباب تو نوراني الي يوم الحساب
روزاعداي تو ظلماني الي يوم القيام

 ديوانه كرد آرزوي وصل او مرا
از سر برون نمي‌رود اين آرزو مر

 گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي
با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد

 آنكةعاشقانةخنديدخندهاي منودزديد
پشت پلك مهربوني خواب يك توطئةميديد

 توراميبينم وميلم زيادت ميشود هردم
توراميبينم ودردم زيادت ميشود دردم

هركسي هم نفسم شددست آخرقفسم شد
منه ساده بخيالم كه همه كاروكسم شد

نيازارم ز خود هرگز دلي را
كه مي ترسم در آن جاي تو باشد

 گر بي خبر آمديم به كوي تو، دور نيست
فرصت نيافتيم كه خود را خبر كنيم

 گرچه ميدانم نمي‌آيد،ولي هردم از شوق
سوي درمي‌آيم و هرسو،نگاهي ميكنم

 از سوز محبت چه خبر اهل هوس را
اين اتش عشق است نسوزد همه كس را

 آورم پيش تو از شوق پيام دگران
گويمت تا سخن خويش به نام دگران

 من بخال لبت اي دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم

 گاه گاهي به من ازمهر پيامي بفرست
فارغ ازحال خود و جان و جهانم مگذار

 غمي خواهم كه غمخوارم تو باشي
دلي خواهم كه دل آزارم تو باشي

 گر نرخ بوسه را لب جانان به جان كند
حاشا كه مشتري سر مويي زيان كند

گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نيست بگو راست بگو

 صبر در جور و جفاي تو غلط بود غلط
تكيه بر عهد و وفاي تو غلط بود غلط

 گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم

 غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر
شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر

 دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست

 زدرد عشق توبا كس حكايتي كه نكردم
چرا جفاي تو كم شد؟شكايتي كه نكردم

 تو كيستي،كه اينگونه،بي تو بي تابم؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم

 بشنو از ني چون شكايت ميكند
از جداييها حكايت ميكند



:: موضوعات مرتبط: شعر
واژه ي عشق
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۹ ساعت 13:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

واژه ی عشق 
به معناي حريم امنيست
دور محدوده ي تنهایيمان
و تو اين معنا را چه غلط فهميدي
كه به تنهايي من سنگ زدي
 و به شيدايي  من خنديدي.
خنده ات آتش شد
آتشش بال و پرم را سوزاند
و تو اين را ديدي
باز میخندیدی!
تو چه میفهمیدی؟
تو نميفهميدي.
 

واژه ي عشق
به معناي گذشتن با هم
از ميان كوچه باغ سبزدلگرميها
يا نشستن لب مرداب پر از نيلوفر
كه درونش چند مرغابي آزاد به ما مينگرند
و من و تو با هم
جمله اي ساده بسازيم از غم.
تو چه ميدانستي؟
كه خيال من از اين حادثه ها لبريز است
تو چه ميدانستي؟
كه من از فاجعه هم شعر و غزل ميسازم
تو چه ميدانستي؟
واژه ي عشق به معناي تو بود                       
تو چه میدانستی؟
تو نمیدانستی
تو نمیدانستی.



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
عشق تا عمق جنون
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۹ ساعت 13:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آخر ز داغ تو خـــون گــــــــريه مـي كنم
در خود شكستم و به برون گريـــه ميكنم
 

يك روز و هفته يا كه به سالي نبوده داغ
عمريست من به داغ قـــرون گريه ميكنم
 

عقلم به عشق برد و به تيغـــم جواب داد
از عشق تا به عمق جــــنون گريه ميكنم
 

حيف است گريه گاه نشــستن به پيش تو
دور از تو خرد و خسته كنون گريه ميكنم
 

تا بسته راه بغـــــــض من اين ماتم درون
كم بود ناله تا كه فــــــــــزون گريه ميكنم
 

ديگر نه خنده مي زند اين روي غمگسار
بر هيكل ستم كــــــش دون گريــــه ميكنم
 

سرخ است گرچه باز دو چشمانم از فراق
من بر امـــــــيد خوار و زبون گريه ميكنم

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده
زیبا ترین جملات عاشقانه
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۹ ساعت 12:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را.......گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نیست بگو راست بگو.....مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم

گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================

زندگیبرای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو )

=======================

عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

=======================

به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی

=======================

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن

=======================

روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من وتو با هم داره تصویر قشنگی عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم

=======================

آفرینش روز و شب، زیبایی زمین و کهکشانها، درخشش ستارگان فروزان، همه حاکی از وجود پروردگار یکتاست، پس از او اطاعت می کنیم، چون او معین کرده که مرگ آغاز جاودانه هاست.

=======================

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم

=====================

خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند

======================

هزار دستگاه ریو، صد دستگاه آپارتمان، هزار سکه طلا و میلیاردها ریال اسکناس دو هزارتومانی فدای یه تار موی گلی مثل تو

======================

هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند

بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم

=======================

خوشبختی مثل یه پروانه است . وقتی دنبالش می دوی پرواز می کنه اما وقتی وایسی میاد رو سرت میشینه

=======================

من همه ی قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اونم از غصه ی توست

=======================

سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا

=======================

تو بارانی من باران پرستم تودریایی من امواج تو هستم اگرروزی بپرسی باز گویم: تو من هستی و من نقش تو هستم

=======================

طبق قانون بقای شادی هیچ شادی از بین نمیره؛ بلکه فقط از دلی به دلی دیگه جابه جا می شه

=======================

اگرکسی واقعا کسی رو دوست داشته باشد بیشتر از اینکه بهت بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش...پس مواظب خودت باش

=======================

وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن

=======================

عیب جامعه این است که همه می خواهند آدم مهمی باشند و هیچ کس نمی خواهد فرد مفیدی باشد

=======================

ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را/ اینگونه به خاک ره میفکن ما را/ ما در تو به چشم دوستی می بینیم/ ای دوست مبین به چشم دشمن ما را

رسم زمونه : تو چشم میذاری من قایم میشم .........اما تو یکی دیگه رو پیدا میکنی

======================

تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

======================

عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود

======================

مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم

====================== می خوام روی تمام سنگ های دنیا بنویسم دلم واست تنگ شده و آرزو میکنم یکی از اون سنگ ها به سرت بخوره تا بفهمی دل تنگی چه دردی

=====================

غیر از غم عشق تو ندارم , غم دیگر شادم که جز این نیست مرا همدم دیگر

=====================

زدرد عشق توبا کس حکایتی که نکردم چرا جفای تو کم شد؟شکایتی که نکردم !!!

=====================

گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نیست بگو راست بگو

=====================

گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند

=====================

تو را برای وفای تو دوست می دارم******وگرنه دلبر پیمانه *** فراوان است

=====================

هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را



:: موضوعات مرتبط: شعر، داستان و متن آموزنده