هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

مراقب باشید فراموش نکنید
پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 11:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
فراموشی، کم‌حواسی، کمبود حافظه و آلزایمر همه از مشکلاتی است که شما در دهه‌های پایانی زندگی خود ممکن است با آن مواجه شوید، اما روش‌هایی وجود دارد که شما را تا حدی از این مشکلات دور می‌کند یا آن را به تعویق می‌اندازد..





متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: مراقب باشید فراموش نکنید, فراموش, فراموشی, آلزایمر
سیاست خارحی سرتوشت ساز
چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 20:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
هر کدام از شما همسران فرزند یک خانواده دیگر هستید و زمانی که با هم ازدواج می‌کنید، شریک زندگی‌تان وارد خانه پدری‌تان خواهد شد. شما نیز همین‌طور. پس علاوه بر این‌که باید حواستان به ارتباط فی‌مابین خودتان باشد، باید مراقب «استراتژی‌های برون‌مرزی» خانواده هم باشید..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: سیاست خارحی سرتوشت ساز, خانواده
درباره عادت از زیر کار در رفتن ما ایرانی ها!
چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 20:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://s5.picofile.com/file/8108601942/236414_901.jpg


یک مدل جوگیری است، جو انجام کار، جو زندگی فعال بدون بازده مثبت، جو زندگی با انواع راههای از زیر کارت در رفتن. اسمش چیست؟ کار کردن، رسمش چیست؟ فراری از انجام کارها، احساسش چیست؟ زرنگی..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: موفقیت
:: برچسب‌ها: ایرانی ها, از زیر کار در رفتن, تنبلی
خوش​تيپ​ترين مرد زمستان 92 شما باشید
چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 15:18 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://s5.picofile.com/file/8108602034/239369_655.jpg


قرار است برای شما از فوت‌وفن یک پوشش زمستانی بگوییم؛ یک پوشش زمستانی مردانه با همه ریزه‌کاری‌هایش برای بی‌نقص و بهترین بودن!



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: مد و لباس
:: برچسب‌ها: خوشتیپ ترین مرد, زمستان 92, مد و پوشاک, کامران تفتی
گلچین اس ام اس زیبای روزهای برفی و زمستونی 25دی 1392
چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 13:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://s5.picofile.com/file/8108761092/Winter_SMS.jpg

 پروردگارا: آرامش را همچون دانه های برف
آرام و بی صدا
بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار

جملات زیبای برفی, اس ام اس روزهای برفی و زمستونی

دارد برف می آید،

در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند

جملات زیبای برفی, اس ام اس روزهای برفی و زمستونی

داره برف میاد،به آسمون نگاه کن هر وقت برف سیاه بارید بهم خبر بده،

اون موقع من دیگه دوستت ندارم

جملات زیبای برفی, اس ام اس روزهای برفی و زمستونی


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پيامك
:: برچسب‌ها: اس ام اس عاشقانه زمستونی اس ام اس های برفی اس ام ا
سلطان زمستان
چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 9:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
«... هوا بس ناجوانمردانه سرد است.../ نفس کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک/ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت/ نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم/ ز چشم دوستان دور یا نزدیک.../ زمستان است.» زمستان است و بهار پله‌پله پایین می‌آید تا دست‌های ترد و چرکمرده دخترکان گلفروش خیابان ولی‌عصر، چهارراه نیایش، میدان انقلاب و... دخترکانی که هر بار می‌بینمشان ناخودآگاه به ده قرن قبل برمی‌گردم و همصدا با کسایی مروزی زمزمه می‌کنم..



متن کامل در ادامه مطلب..



:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: داستان و متن آموزنده
رابطه جنسی بهتر با این برنامه غذایی
چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 9:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
غذاهایی برای داشتن رابطه جنسی بهتر


10 تا از بهترین غذاهایی که در داشتن روابط جنسی بهتر در هر سن و در هر مرحله از زندگی به شما کمک می کند را معرفی می کنیم. .




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: غذا, رابطه جنسی, اسپرم
زنانه : خونریزی غیر طبیعی رحم
سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خونریزی غیر طبیعی رحم


این دو هورمون در طول دوره، نوساناتی دارند که با قطع آنها پدیده ای به نام خونریزی ماهانه اتفاق می افتد. گاه مقدار، طول دوره و فواصل بین دو دوره ممکن است دستخوش تغییراتی شود و برای خانم ها نگرانی هایی را پدید آورد. .




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
:: برچسب‌ها: خونریزی غیر طبیعی رحم, خونریزی غیر طبیعی
تفاوت اضطراب در زنان و مردان
سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 21:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تفاوت هایی درساختارمغز، حرف زدن وگوش کردن، تجسم فضایی، احساسات وادراک، بیوشیمی بدن ونهایتا ، تفاوت درنوع عاشق شدن وازدواج. درهربخش ، راه حلهایی برای رویارویی با این تفاوت هانیز پیشنهاد شده است.از آنجا که چگونگی ارتباط با جنس مخالف وتشکیل خانواده ، ازدغدغه های اصلی نسل جوان محسوب می شود ، امیدوارم که این چند مقاله ، بتواند اطلاعات مفیدی را دراختیار شما عزیزان قرار دهد..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی، زنان، مردان
:: برچسب‌ها: مردان, تفاوت, اضطراب, زنان و مردان
راز موفقیت زنان در ربودن دل شوهران
سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 15:11 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

راز موفقیت زنان در ربودن دل شوهران


با صداقت احساس خواهید کرد که فشار بار سنگینی از روی شانه شما برداشته می‌شود، اگر از فشاری که از روی شانه او نیز برداشته می‌شود، سخنی به میان نیاوریم. او شاید شروع به افشای افکار و اندیشه‌هایش برای شما نماید و شاید حتی دقیقاً به‌‌همان طریقی عمل کند که شما می‌خواستید!




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زناشویی، زنان
:: برچسب‌ها: راز موفقیت زنان, ربودن دل شوهر, راز موفقیت زنان در ربودن دل شوهران
درگوشی با دختران تازه بالغ !!
سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 9:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

درگوشی با دختران تازه بالغ


تغییر و تحول ، مهم ترین نشانه این دوران است. تغییرات جسمی ، روحی، عاطفی. افکار تغییر می کند و خواسته های متضاد ما را دچار شک و تردید می کندکه آیا این تغییرات برای همه ایجاد می شود؟ آیا این اتفاق ها طبیعی است؟ زندگی جریان دارد و با دست های مهربانش تاج طلای بلوغ را بر سرمان می گذارد و در گوشمان زمزمه می کند :تاج گذاری ات مبارک..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
:: برچسب‌ها: تاج طلای بلوغ, بلوغ, بلوغ دختران
آموزش کاربردی در برابر آزار جنسی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 21:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آموزش کاربردی در برابر آزار جنسی


احتیاطهای سنتی درمورد غریبه‌ها برای محافظت از کودک کافی نیست چرا که اغلب افرادی که به کودک آسیب می‌زنند معمولاً برای او شناخته شده هستند از این رو تمایز قائل شدن بین یک غریبه و فردی آشنا اما غیر قابل اعتماد برای کودک دشوار است. به همین دلیل کودکان نیازدارند تا برای ارتقای ایمنی‌شان بر راهنماییهای عملی بزرگترها تکیه کنند..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، كودك
:: برچسب‌ها: آموزش کاربردی در برابر آزار جنسی, آزار جنسی
گزارشی تکان‌ دهنده از یک مرکز سقط جنین !!
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 19:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گزارشی تکان‌ دهنده از یک مرکز سقط جنین


اتفاقات مخفیانه زیادی در جامعه با جدیت در جریان است. سقط جنین‌های غیر قانونی و بوِیژه بارداری‌های نا‌مشروع از جمله این اتفاقات است؛ سقط‌هایی که این روز‌ها بیخ گوشمان اتفاق می‌افتد و تاسف‌بار اینکه بسیاری از آن‌ها در مراکزغیر قانونی و بدون مجوز صورت می‌گیرد و هزار و یک آسیب و عوارض همراه دارد..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: گزارشی تکان‌ دهنده از یک مرکز سقط جنین, سقط جنین
چطور نافتان را تمیز کنید
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 19:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


ناف قسمتی از بدن است که شاید تمیز کردن آن کمی سخت باشد، مخصوصاً بخاطر اینکه معمولاً آن را فراموش می‌کنیم. خوشبختانه، به کنار از حمام کردن‌ها و دوش‌ گرفتن‌های معمول، خیلی نیاز به تمیز کردن جداگانه نافتان ندارید، مخصوصاً اینکه باکتری‌های بسیار مفیدی در آن وجود دارد..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: چطور نافتان را تمیز کنید, ناف
20 عادت بد اجتماعی که باید به سرعت ترکشان کنید
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 15:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


وقتی به چیزی عادت می‌کنید، ترک کردن آن دیگر خیلی سخت می‌شود. در زیر به بعضی از عادت‌های بد اجتماعی اشاره می‌کنیم که ترک کردن آن دشوار است و راه‌هایی برای ترک آنها پیشنهاد می‌کنیم. یادتان باشد که تغییر دادن رفتارهایتان زمان می‌برد، به همین دلیل بهتر است هرازگاهی به خودتان یادآور شوید..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: 20 عادت بد اجتماعی که باید به سرعت ترکشان کنید, عادات بد اجتماعی
تفاوت فرهنگ و تمدن
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 10:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


قبل از هر چیز باید بگوییم که تمدن از لحاظ تئوری بسیار بزرگ‌تر از فرهنگ است، طوریکه یک تمدن به طور کل می‌تواند یک واحد فرهنگ را در بر بگیرد. تمدن واحد بزرگ‌تری نسبت به فرهنگ است زیرا مجموعه پیچیده‌ای از جامعه است که در یک محل خاص به همراه دولت، قوانین و حتی فرهنگ خود، وجود دارد. درنتیجه، فرهنگ فقط بخشی از تمدن است و نه بیشتر..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: تفاوت فرهنگ و تمدن, فرهنگ, تمدن
فال هفته
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 10:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
متولدین فروردین: سعی کنید با کسانی که در موقعیتی پایین‌تر از شما قرار دارند، مهربان‌تر باشید و بهتر با آنها برخورد کنید. البته یادتان باشد کمک‌کردن به دیگران هم باید بدون توقع و انتظار باشد و فراموش نکنید این موقعیتی که امروز دارید فرصتی است که خدا به شما داده و باید قدرش را بدانید. ​

متولدین اردیبهشت: بهتر است هرچه زودتر فکری به حال زندگی‌تان بکنید و تصمیمی قطعی بگیرید. این وضع که در حال حاضر در آن قرار گرفته‌اید، به هیچ وجه به نفع‌تان نخواهد بود و به نوعی وقت‌تان را تلف می‌کند. با همسرتان در این زمینه مشورت کنید​.

متولدین خرداد: این عادتی که دارید و همیشه سعی می‌کنید دیگران را خوشحال و راضی کنید، بسیار خوب است، اما اگر این وضع مانع از این شود که شما روال عادی زندگی را طی کنید، می‌تواند مخرب باشد. پس سعی کنید طوری به دیگران محبت کنید که این کار به وظیفه شما تبدیل نشود و در این کار افراط نکنید.

متولدین تیر: شما آدم مهربانی هستید و همیشه سعی کرده‌اید در گرفتاری‌های دیگران به آنها کمک کنید، اما برخلاف این دل مهربان، زبان تندی دارید که ممکن است عده زیادی را از خود برنجانید. خوب است به این موضوع کمی بیشتر دقت کنید و سعی داشته باشید زبان‌تان هم نرم و مهربان باشد.

متولدین مرداد: موضوعی فکر شما را مشغول کرده است، اما متاسفانه حاضر نیستید حرف دیگران را در این‌باره بشنوید و نظرشان را بدانید. در حالی که مشورت‌کردن با دیگران به نفع‌تان خواهد بود. پس بدون پیشداوری، با آشنایان مورد اعتماد صحبت کنید و نظرشان را بپرسید تا بتوانید راه درست را انتخاب کنید.

متولدین شهریور: موقعیت کنونی شما بسیار خوب است، اما گاهی موقعیت گذشته خود را فراموش می‌کنید. همین وضع هم باعث شده دچار غرور شوید و دیگر کسی را به غیر از خودتان نمی‌بینید. با این‌که پیشرفت خوب است و به انسان کمک می‌کند به اهدافش برسد، اما همراه با این پیشرفت باید سعی کنید ظرفیت‌تان را هم افزایش دهید.

متولدین مهر: کمی نگران هستید، اما به جای اضطراب و نگرانی خوب است به خدا توکل کنید و براساس برنامه‌ای که دارید، پیش بروید. مطمئن باشید اگر با اراده در راه اهداف‌تان قدم بردارید، به نتیجه خواهید رسید.

متولدین آبان: تا زمانی که خودتان نخواهید، هیچ کس نمی‌تواند به شما کمک کند تا تغییری در وضع زندگی‌تان ایجاد شود. پس به جای این‌که یکجا بنشینید و غصه بخورید، با همت و پشتکار بلند شوید و برای بهبود زندگی‌تان قدمی بردارید. ​

متولدین آذر: گرهی در کارتان افتاده که حسابی فکرتان را مشغول کرده است. برای حل‌کردن این مشکل باید با فردی که تجربه و اطلاعات کافی دارد، مشورت کنید. همچنین دقت داشته باشید فریب ظاهر دیگران را نخورید و بدون توجه و فکر تصمیمی نگیرید.

متولدین دی: اتفاقات خوبی در راه است فقط باید شرایط را آماده کنید و منتظر باشید. تحولی در زندگی‌تان ایجاد می‌شود که همراه با موفقیت است؛ البته در صورتی که حواستان را جمع کنید و نگذارید تصمیمات اشتباه کارتان را خراب کند.

متولدین بهمن: کارهایی را که قبلا انجام داده‌اید کم‌کم دارد به نتیجه می‌رسد اما نتیجه خوب یا بد را خودتان ساخته‌اید و همچنان هم آن را می‌سازید. پس اگر از وضع فعلی راضی هستید و وجدان‌تان هم آرام است، مشخص می‌شود تصمیم درستی گرفته‌اید، اما اگر نگرانید و احساس عذاب وجدان دارید، خوب است​​ ببینید کجای کار را اشتباه کرده‌اید.

متولدین اسفند: هوشیار باشید و با آگاهی کامل درباره مشکلی که برایتان پیش آمده تصمیم بگیرید. این مشکل شاید در ظاهر کمی پیچیده و غیرقابل حل به نظر برسد، اما به سادگی می‌توانید آن را برطرف کنید. از آن نترسید و آگاهانه به طرفش بروید.



:: موضوعات مرتبط: فال هفته
دل نوشته هایی به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:54 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دل نوشته هایی به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی


یادها و خاطره ها

تظاهرات میلیونی و سیل آسای مردم اصفهان در مناسبت های مختلف و فعالیت های گسترده ی روزانه در کوی بزرن و شهر و روستای این دیار در مبارزه با سلطه ی طاغوت و برقراری حکومت اسلامی افتخار بزرگی است که در تاریخ کهن اصفهان می درخشد. پیام ها و سخنرانی های امام راحل با سرهستی شگفت انگیز به همه جا می رسید. دل و جان مردم یک پارچه در تسخیر امام راحل بود.مساجد، کانون انقلاب و سنگر مبارزه و پایگاه هم دلی و تعاون بود مرزهای خودخواهی، قوم گرایی و بخشی نگری رنگ باخته وباورها فقط روی مرز حق و باطل تمرکز یافته بود. در این سوی مرز، مودت بود و محبت، همبستگی بود و وحدت. مدارا بود و تولی.
نسبت به آن سوی مرز- به خصوص در مورد ثلث شوم شاه، آمریکا و اسراییل غاصب و سر سپردگان آن ها صلابت بود و انعطاف ناپذیری، انزجار بود و ستیز شجاعانه، نفرت بود و تبری. خود محوری ها به خدا محوری، قوم گرایی ها به اسلام گرایی تبدیل شده بود. طلوع خورشید اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و اله و سلم) از آیینه ی روشن وجود امام راحل، دیوارهای کاذب تحزیه ی جامعه را درنوردیده و با نور وحدت، روشن کرده بود.
همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا.
وقتی بهمن پنجاه و هفت رسید، روزها به شتاب از پی آمدند و فرصتی برای تیرگی باقی نگذاشتند، چنان که شب ها فانوس فریادهای (الله اکبر) بر بام سرنوشت این ملت، درخشش دو چندان یافت و خورشید این قوم از پس سان ها تبعید به ایران بازگشت. امام آمده است، انقلاب به لبخند پیروزی دل سپرده است و دهه ی فجراندک اندک شکوه جاودانه اش را به رخ می کشد. خورشید در جشنی بی غروب بر بام روشن جهان ایستاد و تولد جمهوری محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) را نظاره کرد. هلهله ی پیروزی در گوش خانه ها و خیابان ها پیچید و عطر گلاب و صلوات در ساحل آرامش انقلاب، مواج شد، ضمیمی ترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و در سایه ی خورشیدی ترین مرد قرن به بام عام تفضل و رحمت الهی راه یافتیم و صبح روشن آزادی را به تماشا ایستادیم.

عید ظفر

22 بهمن «عید ظفر» است. در این روز بود که ملت ایران، میلاد نوین یافت و سرمه ی شریعت بر دیدگان بصیرت خویش کشید و امامت و ولایت را به شایسته ترین وجه، گردن نهاد.
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویش نومید است
آن روز که عالم ز ستمگری خالی است
ما را و همه ستم کشان را عید است

آشتي با صبح

منسيه عليمرادي
مي‌دانم، آري مي‌دانم؛ آن روز، پنجره‌ها براي آشتي با صبح، نفس تازه کشيدند.
آن روز، خوبي‌ها به صليب کشيده شده بود و خون از پنجه استعمار چکّه مي‌کرد و قفس، تنها جايگاه پرندگان بود؛ چون نغمه آزادي سرداده بودند.
مي‌دانم، همان دقايقي که گوش‌ها به ضبط صوت چسبيده بودند، تا نواي باران را که چکه‌چکه مي‌کرد و پليدي‌ها را مي‌شست، بشنوند.
چه شوري داشت، چه بلوايي شده بود و چه غوغايي مي‌کرد؛ تکاپوي خفته که بيدار شده بود و دستاني که زانوي غم بغل گرفته بودند؛ حالا مشت شده بود.
تندتند ورق بود که بر سينه ديوار مي‌چسبيد: «آزادي...». و بطري بود که بمب مي‌شد و حالا «شاهِ معکوسِ» روي ديوارها، تمام حشمت 2500 ساله را زمين مي‌ريخت.
آن روز کودک بود که رهِ مردان خدا مي‌پيمود و يک شبه مرد مي‌شد؛ مردي که در کوچه پس کوچه‌هاي شهر، نوک سلاح‌ها در انتظار سينه پر تپشش کمين کرده بود.
پيرزن کنج حلبي‌آباد، ديگر از شاه سخن نمي‌گفت، سراغ از «آقا» مي‌گرفت. مي‌دانم؛ آري خوب مي‌دانم شهدا، کف خيابان نماندند؛ دستاني آنها را بالا برد؛ اصلاً شهدا هيچ‌وقت زمين نمي‌مانند.
و مي‌دانم، حالا پس از سي‌سال از آن روزها، سيب معطر آزادي در دست من است، من دانه سيب خواهم کاشت و درختي از نو خواهم روياند.
آه، من تو را گم نخواهم کرد، «من همان دبستاني‌اي هستم که به من چشم اميد بسته بودي.» من تو را گم نخواهم کرد هرگز، هرگز!

جمهوری اسلامی

جمهوری ما نشانگر اسلام است
افکار پلید فتنه‏جویان خام است
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن زحیات خویشتن نومید است

غزل بهمن

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران

خورشید حقیقت

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت زافق سر زده است

فجر انقلاب

برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز

ريشه‌هاي کار کشته

سيده زهرا برقعي
يک گياه بياباني را تصور کن. مي‌خواهي از ريشه در بياوري‌اش؛ ولي هر چه سعي مي‌کني، کمتر نتيجه مي‌گيري. انگار شرايط سخت و گرم و خشک بيابان، ريشه‌ها را ضخيم‌تر و عمقي‌تر کرده است. ريشه‌ها به هم مي‌گويند: گيريم که هوا گرم و خشک است؛ گيريم آسمان با خاک اينجا قهر کرده و باران نمي‌بارد؛ مهم نيست، ما ريشه‌هايمان را آن‌قدر در دل خاک نفوذ مي‌دهيم که قطره‌اي آب پيدا کنيم... . و همين کار را هم مي‌کنند. ريشه‌ها به مثابه باورها و اعتقادات يک آدمي، عميق و قدرتمند مي‌شوند. اين‌طور است که گياه بياباني را بايد بي‌خيال شوي؛ وگرنه دست‌هايت از تيزي تيغ‌هايش آزرده مي‌شوند. ريشه‌ها کاري به کمبود نيروها و امکانات ندارند. آنها تا جايي که مي‌شود، نفوذ مي‌کنند و نفوذ آنها در دل خاک، گياه را راسخ‌تر مي‌کند. ريشه‌ها، باورِ گياهند.
باورها و اعتقادات، عجب چيزهاي عجيبي‌اند! اساطيري‌ترين واژه‌اي که معجزه‌آسا‌ترين کارها در تاريخ کرده است. وقتي به انجام دادن کاري باور داشته باشي، اگر همه بادها هم مخالف تو بوزند، باز هم «تو» برنده‌اي. نورِ باور که آذينِ انديشه تو باشد، درخشنده‌تريني، پايدارترين؛ مثل همان گياه پر از تيغِ بياباني، از ريشه در‌آوردنت دشوار مي‌شود. آن وقت گل‌ها و بوته‌ها و درخت‌هاي باغ‌هاي سرسبز استوايي به تو حسودي مي‌کنند. حسودي مي‌کنند که ريشه‌ات عميق‌تر شده. حسودي مي‌کنند که تو اين همه استواري؛ ولي آنها با باران‌هاي تند موسمي مي‌شکنند و ريشه‌کن مي‌شوند.
اعتقاد، چيز عجيبي است. ريشه‌دار بودن آن مقوله‌شگفت‌انگيزي است. ريشه‌دار بودن، براي قيام کردن عليه ديگران، ديگراني که تو را و ريشه‌دار بودن تو را نمي‌خواهند، برگ برنده توست. اعتقاد به پيروزي، عمق و نهايت توست. بال پرواز توست. سلاح بُرَنده تو در هر قيام و انقلابي است.
گفتم انقلاب... يادم افتاد انقلاب خودمان هم به‌سبب اعتقاد و ريشه‌دار بودنمان پيروز شد... ما گل‌هاي بياباني‌اي بوديم که ريشه‌هايمان در عمق خاک، سرود اتحاد مي‌خواندند.

صفحه‏ای زرین

«والفجرِ و لَیالٍ عَشْر...». دهه مبارک فجر، تجلی شکوه‏مند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت، با انقلاب اسلامی خویش، صفحه‏ای زریّن را در تاریخ حیات آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی و استقلال را در گوش جان جهانیان طنین‏انداز کرد. در این دهه مبارک، یاد حضرت امام (رحمت الله علیه) را گرامی می‏داریم؛ ابرمردی که هماره دم مسیحایی‏اش، جان‏بخش جان‏های حقیقت‏جوست و هنوز پس از گذشت سال‏ها از رحلت ملکوتی‏اش، نامش بر پایه‏های ستم استکبار لرزه می‏افکند و یادش، در دل‏های مستضعفان و آزادگان زمینْ، امید می‏آفریند و انگشت اشارت او، به آیندگانْ امتداد راه را نشان می‏دهد.

چشمه نور

ای گستره هر چه خوبی و حسن! ای ستاره درخشان آسمان ایران! ای نگاهت تپش گام‏های رهایی! ای طنین نَفَست سبزتر از هر چه بهار! ای صدف صدق و صفا! ای چشمه نور! ای خمینی پیروز! خوش آمدی به سرزمین دلیران و سبزقامتان. اماما! مقدمت را گرامی می‏داریم و بر شهیدانِ سال‏های آغازین انقلاب، از سر اخلاص گُلِ سلام نثار می‏کنیم؛ بزرگ‏مردانی که از این سرزمین پاک، به سوی افلاک پر گشودند؛ شهیدانِ والا مقامی که خارهای پلیدی را از سرزمین آینه‏ها تاراندند و آزادی و استقلال را برای ما به ارمغان آوردند. اینک در دهه مبارک فجر، یادِ یادآوران سرسبزی و طراوت، پویندگان راه حق و حقیقت، ایمان‏مداران پاسدار مکتب ولایت، نگاهبانان قلعه شرافت و مردانگی، و شهیدان راه عزّت و آزادگی را گرامی می‏داریم.

اشراق شرق

یادش به خیر روزی که عصاره تاریخ بر صحیفه سرخ بهمن چکید، آفتاب ناب بر یاسمن‏های بی‏تاب، از غرب تابید و اشراق شرق پدید آمد. یادش به خیر، روزهایی که سیمای زیبای یوسف، دیده کنعانیان عشق را بصیرت بخشید؛ بیضای دست آسمانی موسی، شراره‏های شعف را در ظلمت‏کده زمین پاشید؛ نفحه عیسویِ به عرش رفته، بر خاک‏نشینان دمید؛ نوح با کشتی صفا، به مهد موعود رسید؛ بت‏های سیاه جهالت، در پای حماسه و برهان ابراهیم بر خاک فرو افتادند و امام، به میهن اسلامی قدم نهاد و گل‏ها به ترنّم شادمانی دل‏ها گوش جان سپردند. یاد آن روزها، هماره در خاطر دل‏ها مستدام باد.

آن بزرگ مرد تاریخ

هنوز هم صدای جاویدان او در سراسر تاریخ به گوش می‏رسد. هنوز هم قامتش، به بلندای آسمان حقیقت است و در عشق و تکریم والایی‏ها، به صلابت صخره‏ها می‏ماند و به عظمت کوهساران. امام را می‏گویم؛ مردی که کران تا کران حیات را از تحرک و مبارزه و فریاد برضد استعمارگران، سرشار ساخت. فرزانه‏ای که نمونه مجسّم شجاعت و بی‏باکی بود. او که از هیچ قدرتی جز خداوند باک نداشت و در برابر هیچ گردن‏کشی سر فرود نیاورد. راستی، کدام تصویرگر می‏تواند جَبین پاک آن بزرگ‏مرد را به تصویر درآورد؟ کدام شاعر می‏تواند قصیده‏سرای آن ستم‏سوز و سپیده آفرین باشد؟ کدام نویسنده می‏تواند حکایت‏گر شورآفرینی‏ها و ایمان‏گستری‏های آن والامقام باشد؟ دهه مبارک فجر، بر نایب آن فجرآفرین و امت خداجوی ایران مبارک باد.

معجزه انقلاب

سال‏های حکومت ستم، گرفتار چنگ یأس بودیم. ناامید از پیروزی و مقهور قدرت، دشنام به «شب» می‏دادیم و نفرین به «ستم» می‏کردیم. اما... مسیحا نفسی، احیاگر نفوس شد و حیات این ملت را جانی تازه بخشید. «روح خدا» بود که در جان افسرده مردم دمیده شد. حنجره‏های داوودی، در رهگذر باد و چشم انداز آفتاب و در موج خون و شط شهادت، سرود فجر حقیقت را سرداد. امام آمد، نشسته بر بال فرشتگان. امام در پیام خدایی اش در شهید آباد «بهشت زهرا»، در «صور انقلاب» دمید و مردم را در عرصه‏های حق و محشر نهضت جان بخشید. «صبح صادق» انقلاب بود. فجر ایمان، از شرق مکتب سرزده بود که به نماز عشق ایستادیم. در محراب حق، رو به کعبه عرفان، با وضویی از خون ده‏ها هزار شهید، بر سجاده صدق نشستیم و پیشانی اخلاص بر مهر«تعبّد» نهادیم و دل به «ولایت» سپردیم و این، معجزه انقلاب بود.

رحمت و منت حق به نام انقلاب

بار دیگر معجزه‏ای در تاریخ اتفاق افتاد. بار دیگر دست توانای خدا از آستین غیب بیرون آمد. بار دیگر اراده خدای عزیز و حکیم به کار افتاد و رحمت و منت حق، ملتی مستضعف و ستم کشیده را در برگرفت و فیض روح القدس مدد فرمود و به کالبد ملتی مرده، روح و روان دمید. سرانجام آنچه به خواب شب هم نمی‏دیدیم و ناممکن می‏پنداشتیم، به وقوع پیوست و ملت ما و ملت‏های مسلمان و عالمیان را غرق بهت و حیرت و اعجاب نمود. قدرت‏های داخلی و ابرقدرت‏های بین‏المللی را با همه هوشیاری غافلگیر کرد، حساب‏ها و نقشه‏های سیاسی و طرح‏های دراز مدت و تصمیم‏گیری‏های مطالعه شده آنان را به هم ریخت و بالاخره، ملت مسلمان ایران آزادی را بازیافت.

بوی بهار

این روزها بوی خوش بهار آغشته به عطر معطر آزادی از راه می‏رسد و تقویم تاریخ یک بار دیگر برگ زرینی را به خود می‏افزاید و انقلاب شکوهمند اسلامی ما بیست‏وسومین سالگرد پیروزی خود را جشن می‏گیرد؛ انقلابی که صفحه‏ای زرین را در تاریخ حیات انسان‏های به خواب‏رفته گشود، و صلای دین‏داری، عدالت‏خواهی، استقلال‏طلبی و آزادگی را در گوش جان خفتگان طنین‏انداز کرد.

در انجماد ثانیه‏ها...

زهره نوربخش
تاریک بود، شب رَجَز می‏خواند، سوسوی ستاره‏ها را ابر تیره می‏سترد. خورشید، تبعیدی فردا بود، و شب در صحراها و کوه‏ها و دشت‏ها، در میان باغ و بر فراز رود و اقیانوس، حکم می‏راند و نفس‏ها را می‏برید، به چار میخ می‏کشید و خون سرخ ستاره‏ها را بر چهره آسمان می‏پاشید.
صدای غل و زنجیر می‏آمد، و جز آن، دیگر سکوت بود که کران تا کران، در گوش‏ها فریاد می‏کشید. درخت‏ها یخ زده بودند، رودها منجمد شده بودند، ماهی‏ها خواب بودند، و پنجره‏های رهایی یکی پس از دیگری بسته می‏شدند. دست‏ها آن‏قدر پنجه به دیوار کشیده بودند که فرسوده بودند. یاد باران کم کم از ذهن زمین پاک می‏شد، قندیل سکوت و وحشت و هراس در سردابه تاریخ، هر رهگذری را به خواب ابدی فرا می‏خواند؛ و این چنین شب رجز می‏خواند، و یکه‏تاز میدان بود تا این‏که چاووشان از آمدن صبح خبر دادند.
خبر در اندام شب پیچید. شب به خود نالید، تلألو نور خورشید از کرانه‏های دور، بر ذهن خفته جهان تابید. رودها به راه افتادند، ترنم باران بود و رقص جوباران، هلهله درختان بود و لبخند زمین و بازی گنجشکان و بال و پر گرفتن قناری‏ها، چکاوک‏ها و پرستوها. اکنون صدا، صدای بارش باران بود تا این‏که در میان گرگ و میش صبح، خورشید برآمد و پایان انجماد زمین را اعلام کرد.

و صدای اذان بلال زمان آمد

ابراهیم قبله آرباطان
آن روزها که زلال جاری «فرهنگ اسلامی»مان را با «فرهنگ فرنگی» سدّ می‏کردند تا از آن‏چه بر سرمان می‏آید، غافل باشیم؛ و آن روزها که «دین» را در مسلخ «تمدّن» قربانی می‏کردند تا بازار غارتشان هر چه بیش‏تر رونق بگیرد، سال‏هایی بود که همه پنجره‏های امید به دیوارهای سنگی باز می‏شد؛ و تمام کوچه پس کوچه‏های رسیدن، به بن‏بست منتهی می‏شد.
سال‏هایی که سنگینی سایه «خان‏ها» و «ارباب‏ها»، قلب زمین را می‏فشرد؛ روزگاری که شب، چتر تاریک و «از خود بیگانگی» را بر چشم‏های آسمان شهر کشیده بود و خورشید، خانه نشین تنهایی خود شده بود؛ ماه، به علامت عزا، هر شب خون می‏گریست؛ «دکّه‏های گمراهی» از وجب، وجب خیابان‏ها، تاراج شده بود و بیگانگان، فرزندان پاک وطن را به قیمت گوهر معصومیت‏شان، می‏خریدند.
شب، معنای کامل زیستن شده بود؛ و خورشید را جرأت دمیدن از پشت کوه‏های صعب العبورِ «خودباختگی» نبود؛ و سزای دمیدنِ گاه گاهِ ستارگان، یا افول در گورستان بود، یا غروب در پای دارها.
روشنایی را از کور سوی مشعل «مجسمه آزادی» می‏جستند و خورشید را از نور شمع.
خوشه‏های طلایی گندم امید، به آتش نیرنگ خائنان می‏سوخت و خاکستر آن بر چهره‏های شکسته و رنجور مردم می‏نشست.
آن روزها، حاصل تلاش مستضعفین، یا به چنگ شاهان می‏رفت، یا زیر دندان غارتگران.
کفر را لباس «تجدّد» پوشانیده بودند تا مردم را از دینشان جدا کنند؛ و قرآن در گنجه‏های غربت خانه‏ها خاک می‏خورد.
صدای أذان بلال زمان، از مأذنه‏های خاموش شهر برخاست و نوای بیداری را در گوش همه خفتگان نواخت. او آمد و با دست‏های گرمش، راه دریا را نشان داد و سد راه جاری شدن را برداشت. آری، او آمد و پیراهن زرّین آزادی را، بر قامت افراشته تک تک لاله‏ها پوشاند. او آمد و عاشورایی دیگر برپا کرد و حسین زمان خود شد. او آمد و خون بهای سنگین لاله‏های پر پر را، از شیطان‏ها گرفت و نهال خونین انقلاب را در دل فرزندان وطن کاشت. و این چنین بود که گل انقلاب از دست‏های مهربان مام وطن شکوفه داد و عطر افشانی کرد.
... و سال‏ها چنین بود تا این‏که:
... ابرهای رحمت، باریدن آغاز کرد و خورشید، ـ بعد از آن همه سکوت ـ دست‏های مهربان و گرم خود را بر سر شقایق‏ها و اطلسی‏ها کشید.
مردی از سلاله محمد مصطفی تبر ابراهیم بر شانه‏های مردانه‏اش، خشم موسی در سرش، مهر عیسی در قلبش، تقوای علی علیه‏السلام در سینه‏اش، مظلومیت و صلابت حسین علیه‏السلام در تقدیرش، و کتاب خدا در دستش، آمد. مردی با پاهایی به استواری کوه‏ها و قلبی مالامال از عشق به دمیدن و شکفتن.

روز خدا

جواد محمد زمانی
با گام‏های استوار رفتند؛ تا فتح قلّه‏ی انقلاب، فریادگر و پرخروش، مصمم و پرامید، در صف‏هایی به هم پیوسته و دل‏هایی از هم نگسسته؛ مردم روزِ بیست و دوّم بهمن را می‏گویم!
آن روز کوچه‏ها عطر خوش انقلاب را حس می‏کرد و مردم در زمستانی سرد، گرمی آغوش همدیگر را در تبریک پیروزی می‏چشیدند. اصحاب عاشورای خمینی (رحمت الله علیه) و دانش آموختگان دانشگاه حسینی، این بار حماسه‏ای دیگرگونه آفریده بودند و کعبه‏ی میهن را از بُت‏های زر و زور و تزویر پاک کرده بودند. آنان که ایمان را با مائده‏های آسمانی‏اش، در بازار شهر گسترده بودند و تلاش را میهمان زندگی مردم کرده بودند. هم آنان که خون را کمترین متاع به درگاه پروردگارشان می‏پنداشتند و هستی خود را خالصانه برای رهبر خود می‏گماشتند.
آن روز، حقیقت گُل متجلّی شد و باغ به این همه زیبایی خود تبریک گفت. آن روز پرنده‏هایی که کوچیده بودند بازگشتند و فضای آسمان در کثرت آنان، پنجره پنجره شده بود. آن روز درختان سرو به آزادی و آزادگیِ همگان، پیام تبریک فرستادند و برکه‏ها زلالیِ مردان و زنان انقلابی را درود گفتند. آن روز اقیانوس، مبهوت تلاطم‏های دلیرانه‏ای بود که کویر تشنه‏ی ایران را سیراب ساخته بود و سیلی خروشان شده بود، تا خانه‏ی عصیان را از جا بَر کند. آری، آن روز، روز خدا بود.
اینک در یاد روز آن بهارِ فراموش ناشدنی، به روح پاک شهیدان درود می‏فرستیم و با گرامی داشت خاطره‏ی آن مسیح انقلاب، راه پرافتخار خویش را ادامه می‏دهیم.

بشارت بهار

الهام موگویی
چه مژده‏ای زیباتر از آمدن بهار در پی یک زمستان تار و طولانی؟!
چه بشارتی شیرین‏تر از بشارت خورشید در پی یک شب سرد و تاریک؟!
چه پیامی نیک‏تر از پیام زلال آب برای لبانی تشنه و خشکیده؟!
چه نوایی برتر از بشارت «جاء الحق» و «زهق الباطل»؟!
قسم به شب پوشیده! که روز خواهد درخشید و بهاری‏ترین روز هستی، بر صحیفه‏ی شب تار و طولانی، مُهر پایان خواهد زد.
نسیم خوش عطر هدایت و نصرت، از هر سو می‏وزد و روح و جان عاشقان را می‏نوازد. بهار، با همه‏ی مهربانی‏ها و با همه‏ی طراوتش، نهال فتح و پیروزی را به ارمغان می‏آورد. پرندگان سفیدبال و عاشق، تنگی قفس اسارت را بال می‏گشایند و در قاب نیلگون آسمان، نغمه‏ی آزادی سر می‏دهند.
قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی.
وطن، این خاک مقدس، اقیانوسی می‏شود خروشان از موج‏های سنگین؛ و غریو «اللّه‏ اکبر»، از هرکوی و برزن، نویدنصرت را طنین انداز می‏کند.

شهر در قلمرو شب بود ... آمدی!؟

خدیجه پنجی
والفجر! و لیالٍ عشر ...
شب در عمیق لحظه‏ها، ریشه دوانده بود و تا افق‏های دور، جز سیاهی، رنگ دیگری دیده نمی‏شد. چشم‏ها، به تاریکی عادت کرده بودند و هیچ نگاهی، صادقانه به جستجوی نور، برنمی‏خاست. جرأت گشودنِ حتّی یک روزنه‏ی کوچک، در ذهنِ دست‏ها، جاری نبود. پنجره‏ها، میلی به تماشا نداشتند و زیبایی‏ها، چنگی به دل نمی‏زدند؛ چرا که دیدنِ زیبایی در قفس، زیبا نیست. در چارسوی باور شهر ـ تا جایی که چشم کار می‏کرد ـ تنها حضور یک فصل می‏وزید؛ آن‏هم زمستان بود. قلب‏ها به لحظه‏ی انجماد نزدیک بودند و جرقّه‏ی هیچ اندیشه‏ای، ذوبشان نمی‏کرد. شهر، قلمرو شب بود و سلطنت، از آنِ تاریکی؛ و در این میان، «انسان» ـ این موجود زجر کشیده‏ی تاریخ ـ با ناامیدی، سرنوشتِ تلخِ خود را می‏نگریست. زندان‏ها، از حضورِ پیروان سپیده، لبریز بود.
ناگهان، ورق برگشت، صدای قدم‏های نور، در دهلیزهایِ تنگ و تاریکِ زمان پیچید و از طنین استوارش، پشتِ شب لرزید. «خورشید»، با تمام عظمتش ـ از پشتِ ابرهایِ تیره‏ی روزگار ـ طلوع کرد؛ آمد و به یک چشم بر هم زدنی، طومار عمرِ چندین هزار ساله‏ی «شب» را، مچاله کرد، روح زمستان را به زنجیر کشید و در تقویم زمانه، نامِ «بهار» را نوشت. خورشید تابید و سِحر کلامش، گرم و نافذ، در دل و جانِ شهر، نفوذ کرد و طلسمِ تسخیرناپذیر پنجره‏ها را حس کرد؛ آمد و نگاهِ مهربانش را ـ عادلانه ـ با تمام شهر، قسمت کرد.

خورشید تبعیدی که آمد ...

تا تو آمدی، پرده‏های غفلت، کنار زده شد و پنجره‏ها به سمت نور باز شدند. اندیشه‏ها، میل پرواز یافتند و ایده‏ها، جرأت ابراز. هوای تازه، آرام آرام، واردِ دالان‏های تنگ و تاریک اذهانِ پوسیده شد. خورشید، همچنان تابید و نور پاشید، گیاهان نورس، قد کشیدند و غنچه‏ها، لب به اعتراض گشودند. درختان، دست به دست هم دادند و برای قیام سرخشان، به آفتاب، اقتدا کردند. حسّی غریب، همه چیز را به شکفتن واداشت و روح سبز زندگی به اجساد پوسیده، انگیزه‏ی تحرّک و تکاپو بخشید. درختان قیام کردند و حماسه‏ای سرخ جوانه زد. «شب»، با تمام جلال و جبروتش، ترسیده و خورشید را ـ از این آسمان به آن آسمان ـ تبعید کرد؛ ولی هم چنان نور خیره کننده‏ی خورشید، می‏تابید و حضورش، گرم و روشن‏تر از همیشه، به چشم می‏خورد. شب نمی‏دانست که آفتاب، مکان و زمان نمی‏شناسد و خورشید، در هر آسمانی که باشد، کدام ابر، توانِ به زنجیر کشیدن آفتاب را دارد؟ کدام؟!
چه غنچه‏هایی که در این راه ـ برای رسیدن به نور مطلق ـ از خون، حنا بستند و راهیِ حجله‏ی بهشت شدند!
چه گل‏هایی که در زیر شکنجه و تازیانه‏ی پاییز، به قافله‏ی شهادت پیوستند و «بهار» را در نهایت زیبایی به تصویر کشیدند! و امروز، روز شکوفایی گل‏های، زیبای پیروزی است و همه با هم، با گل و لبخند، جشن خواهیم گرفت روزِ به گل نشستن بهار همیشه سبز انقلاب سرخی را که سال‏ها پیش، از دل کویر قد کشیده و تا بلندای تاریخ شکفت!

فجر آزادی،‏ خوش‏آمدی!

سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش‏آمدی. خوش آمدی که با آمدنت غل‏های سنگین ازگردنمان فروریخت،زنجیرها از دست و پایمان گسیخت، کمرهای خمیده‏مان راست‏شد،برلب‏های پژمرده‏مان شکوفه‏های تبسم نشست، در قلب‏های سوخته‏مان‏گلبوته‏های عشق و امید روئید و برگونه‏های زردمان گلخنده‏های سرخ‏نمودار شد.
خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی باروت در فضای‏میهن اسلامی‏مان پیچید. قفس‏ها شکسته شد و نفس‏ها از زندان سینه‏هارهایی یافت. خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو دیارمان‏گریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد.
خوش آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحی‏داشت و طعم شیرین آوای انبیا. دم مسیحایی‏اش مردگان گورستان ترس‏و یاس را حیاتی نوین بخشید، قیامت‏بپا کرد، غباری عظیم‏برانگیخت، غباری که چشم «چپ‏» و «راست‏» را کور کرده است.
فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنت‏سپرد، کنگره‏های قصر استکبار را فروریخت. فجرآزادی! سوگند بنام زیبایت، «والفجر» ، «و الصبح‏اذا تنفس‏» ، «واللیل اذا ادبر» ، که نام پاک تو را رزمندگان‏پاکبازمان برکوه و دشت صحنه‏های نبرد، «والفجر» می‏نویسند، ومادران شهید پرورمان، گوهر اشک خویش را نثار مقدم تو می‏کنند.
فجرآزادی! ماهنوز طعم تلخ شلاق استبداد را از یاد نبرده‏ایم;هنوز نشانه‏های تحقیر را در سیمای پرچین پدرانمان می‏بینیم; هنوزعربده‏های مستانه‏ی شاهان، پرده گوشمان را می‏آزارد; هنوز جای‏زنجیرها بردست و پایمان پیداست. فجرآزادی! سینه‏های شکسته‏مان‏هنوز سنگینی صخره‏های دوهزار و پانصدساله را از یادنبرده است.
ای فجر! شب زدگان گیتی تو را می‏خواهند; ای آزادی! بندیان ستم‏تو را می‏جویند و ای خمینی! مستضعفان جهان نام تو را زمزمه‏می‏کنند.
فجرآزادی! به شهرما خوش آمدی; اندکی بیابالا، بیا که در دوسوی‏زمین انتظار تو را دارند. بیا که در صور، در صیدا، در قدس، دربیروت، در مراکش، در بغداد، در هرات، در مصر و در صحرا به‏انتظار تو نشسته‏اند.
فجرآزادی! در شهر پیامبر و در مسجدالحرام، به انتظار تواند،به زادگاه خویش هم سفری کن.
فجرآزادی! خبرداری که فجرهای کاذب چون دم گرگ در افق پیشاپیش‏تو به ارعاب خلق پرداخته‏اند؟ تو زودتر بیا که با آمدنت، گرگهامی‏گریزند. فجرآزادی! مقدمت را گرامی میداریم، پیامت را پاسداری‏می‏کنیم و در پیشگاه آفریننده‏ات «فالق الاصباح‏» و «رب الفلق‏»
سربه سجده می‏نهیم. ای فجر زندگی! انفجار نور! گامت‏بخیر، نامت‏بلند، فروغت فزونتر، حال که آمده‏ای پس بمان و بمان، جاودانه‏باش.

فجر صادق انقلاب

حجت الاسلام جوادمحدثی
فاصله شب تاریک حکومت طاغوت، تا صبح روشن فجر صادق انقلاب،ده روز خدایی بود، شبهایش همه شب قدر، آری ... «دهه فجر»
پس از آن ده روز، سپیده «روشن جمهوری اسلامی‏» دمید.
«کلمه‏الله‏» بر فراز زمان جای گرفت و آن روز بزرگ، یکی دیگراز «ایام الله‏» ماندگار تاریخ شد.
کاخ‏هایی که به قیمت ویرانی کوخ‏ها برپا شده بود، به دست کوخ‏نشینان سقوط کرد و محشری عظیم از اراده مومنان مصمم و مشیت‏تحول آفرین خدا پدید آمد. دیو گریخته بود که فرشته در آمد.
امام، در پیام خدایی‏اش و با دم مسیحایی‏اش در شهیدآباد «بهشت‏زهرا» ، در «صور انقلاب‏» دمید و مردم را در عرصات حق و محشرنهضت، جان بخشید.
آن ده روز فجر آفرین، از ده قرن هم پربارتر بود و 22 بهمن،اوج آن موج‏های خونین و موج آن شطهای خروشان بود.
باری... «صبح صادق‏» انقلاب بود و فجر ایمان از مشرق مکتب‏سرزده بود که به «نماز عشق‏» ایستادیم. با وضویی از خون‏دههاهزار شهید، برسجاده صدق نشستیم و پیشانی اخلاص بر مهر تعبدنهادیم و دل به «ولایت‏» سپردیم.
همین که خواستیم ذکر استقلال و آزادی بر «زبان انقلاب‏» جاری‏کنیم، شیاطین سربرداشتند و تیغ کینه برکشیدند و بذر فتنه‏کاشتند. «ناکثین‏» ، سوار بر «جمل قدرت طلبی‏» ، در بصره‏بی‏بصری فتنه به پا کردند. «قاسطین‏» ، دیگر بار «صفین‏» راپدید آوردند و صف حق و باطل برابر هم ایستاد و «مارقین‏» نیزدر «نهروان خیانت‏» از پشت‏خنجر زدند. بازرگانان، تهیدست ازبازار برگشتند و کالای «آزادی‏» شان قلابی از آب در آمد و روی‏دستشان بادکرد. شیادان و مزدورانی که سنگ «توده‏» و «خلق‏»
را به سینه می‏زدند، به دست همان توده و خلق، سنگسار شدند ونفاقشان علنی و مشتشان باز شد.
در این همه سال که برما گذشته است، «فجر پیروزی‏» با «شب‏کین توزی‏» درگیربوده و حق و باطل، هنوز هم به نوعی دیگر دربرابرهم صف آراسته‏اند. در این سالهای پرفراز و نشیب، با همه‏وجود، غربت‏حسین(ع)و مظلومیت علی(ع)را حس کردیم و میدان احد ومعرکه صفین و صحنه کربلا بارها برایمان تکرار شد.
با نفاق و کفر جنگیدیم و احزاب مهاجم را تا آن سوی «خندق‏پیروزی‏» عقب راندیم. پرچم شرق و غرب را از بام تزویر به زیرکشیدیم. و... دراوج قدرت، از پشت‏خنجر خوردیم و در نهایت‏تنهایی و مظلومیت، تنها خدای یکتا دلمان را گرم و عزم ما راجزم می‏کرد و به آینده امیدوارمان می‏ساخت.
در تمامی این مراحل، پیرو مرادما، همچون نوح، کشتیبان انقلاب‏در امواج توطئه‏ها بود و با بصیرتی الهی «راه‏» می‏نمود و برای‏«رهروان‏» از میان آن همه خطرها «معبر» می‏گشود.
دردمندانه به سوک امام امت(ره)نشستیم و پس از آن پیر، بامولای جدیدمان پیمان ولایت‏بستیم، ولی دشمن، جبهه جدیدی بر ضدانقلا گشود که رهبر انقلاب، از آن با «شبیخون فرهنگی‏» یاد کرد.
افعی‏های خفته در لابه لای جراید ومجلات، به نیش زدن و سمپاشی‏پرداختند.
محور عملیات دراین نبرد، مدرسه‏ها، خانه‏ها مطبوعات، فیلم‏ها،جشنواره‏ها، ماهواره و انترنت، القاءات برخی استادان دردانشگاه، نشر و پخش رمان‏های مبتذل وخانمان سوز، اشاعه بی‏دینی وسکولاریسم، قداست زدایی از مقدسات و توهین به باورهای دینی این‏امت‏بود. می‏خواستند عناصر فراری و مرده و فسیل شده را دوباره‏زنده کنند و ابوسفیان‏های کین‏توز را به صحنه آورند.
حادثه‏های تلخی داشتیم. و فراز و فرودهای شگفت، عبرت آموز وروشنگر بر این امت‏شهید داده گذاشت.
اینک، ماییم و «انقلاب اسلامی‏» ، که یادگار امام راحل است.
ماییم و رهبری که درخروش و خلوص و درایت و صلابت، «خلف‏صالح‏» امام امت است.
ماییم و نسلی پویا، که هم «آماج فتنه‏ها» ست و هم «ذخیره‏انقلاب.»
ماییم و یک جهان دشمن، که در قالب «نظامهای استکباری‏» شکل‏گرفته است.
ماییم و یک جهان دوست، که در مبارزات ضد استکباری و حق طبانه‏ملتهای مظلوم، متجلی است و همه چشم به «ام القری ایران‏»
دوخته‏اند و تشنه معارف ناب مکتب اهل‏بیت علیهم السلام اند.
ماییم و جنگ فرهنگها در عصرحاضر و تلاش گسترده «وهابیت‏آمریکایی‏» بر ضد «اسلام ناب محمدی‏» .
ماییم و جبهه‏های متعدد گشوده در برابر انقلاب، در ابعادسیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی، که این مرحله، بیش از گذشته،«بصیرت‏» و «هوشیاری‏» و «آمادگی‏» و «پیام رسانی‏» و«تبیین‏» می‏طلبد.
ما امروز هم، گرفتار مشکل «صدا» درجهان شلوغی هستیم که‏دروغهای نشسته برامواج صوتی و تصویری، عرصه را بر تابش و جلوه‏حق، تنگ ساخته است.
چشم و گوش انقلاب، باید بسیار تیزبین‏تر و حساس‏تر باشد، تاهم‏فتنه‏ها را در قالب‏های جدیدش بشناسد و هم دروغ‏ها، تحریف‏ها،شایعات و غوغا افکنی‏هاو فتنه‏انگیزی‏ها، فرزندان انقلاب و نسل دوم‏جمهوری اسلامی را از «جلوه ناب دین‏» غافل نسازد.
اگر ما پیمان نشکنیم و عوض نشویم، نه بیم شکست انقلاب هست، نه‏خوف سست‏شدن بنیان‏های آن.
رسالت رساندن این نهضت‏به «عصرحضور» و سپردن آن به دست‏«خورشید عصر غیبت‏» ، بر دوش ماست.
جبهه انقلاب و پیمان بستگان با آرمان دهه فجر، باید بیش ازاین «تلاش و تحرک و همبستگی نشان دهند.»

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنابع:

ماهنامه گلبرک، ش25
ماهنامه گلبرک، ش47
ماهنامه گلبرک، ش59
ماهنامه اشارات، ش45
ماهنامه اشارات، ش57
ماهنامه اشارات، ش117
ماهنامه کوثر، ش35


رهبری امام راحل در مراحل مختلف نهضت اسلامی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
رهبری امام راحل در مراحل مختلف نهضت اسلامی


امام در سال 1281 شمسی در یک خانواده مذهبی در خمین به دنیا آمد وی 5 ماهه بود که پدرش توسط یکی از ملاکین به قتل رسید. و از آن پس سرپرستی امام را مادرشان بر عهده داشت. امام تحصیلات مقدماتی را پیش برادرش آقای پسندیده خواند و در سال 1298 به اراک عزیمت کرد و از شاگردان آقای حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) شد. سال بعد به همراه ایشان وارد قم شد و در سال 1306 در درس خارج آقای حائری به تحصیل ادامه داد و در سال 1315 به مقام اجتهاد نائل آمد. (1)
امام در عنفوان جوانی ضمن پرداختن به تهذیب نفس در کنار تحصیل و تدریس علوم معقول و منقول، در مسائل سیاسی نیز به مطالعه پرداخته و در شرایط آن روز ایران و حوزه، اوضاع سیاسی داخلی و بین‏المللی را دنبال می‏کردند و در موقعیتهای مناسب، حتی در قالب تدریس اخلاق در حوزه علمیه، به ترویج اندیشه سیاسی و انقلابی و افشاگری چهره کریه استبداد و استعمار می‏پرداختند. (2)
بهر تقدیر، نهضت امام خمینی از آغاز تا فرجام و تا امروز چندین مرحله را طی کرده است که به طور اجمال به بیان آن می‏پردازیم.

الف ـ مرحله نظریه پردازی و تکون نهضت:

امام تا پیش از آغاز رسمی و علنی نهضت (سالهای 41 ـ 43) به طور زیر بنایی به انجام چند کار مهم سیاسی ـ فرهنگی مبادرت کردند.

1 ـ تلاش در جهت کسب آمادگیهای علمی و اخلاقی:

امام اعتقاد داشتند انسان پیش از آنکه وارد صحنه اجتماع و سیاست شود باید پیشاپیش خود را از هر لحاظ آماده کند. در غیر این صورت نه تنها تأثیر مثبت نخواهد داشت، چه بسا آثار تخریبی او برای خود و جامعه بیشتر هم باشد. کسب معرفت و تقوی، تواضع و فروتنی، زهد و ساده زیستی و تلاش در نیل به مقامات عالیه علمی و معنوی بخشی از این آمادگیها بودند تا جایی که در سنین جوانی یکی از پر جنب و جوش‏ترین کرسی تدریس را امام اداره می‏کردند .

2 ـ افشای چهره پهلوی اول و قلم به مزدان خائن:

امام با تألیف کتاب ارزشمند کشف اسرار در سالهای پس از 1320 (3) و در پاسخ به شبهات نویسنده کتاب اسرار هزار ساله، ضمن پاسخگویی به شبهات مربوطه، در جای جای کتاب مشکلات کشور و جهان اسلام را مطرح کرده و در صدد ارائه راه حل برآمد. امام در بخشی از این کتاب با اشاره به خیانت قلم به مزدان خائن و مطبوعاتی که مروج بی‏دینی در کشور بودند می‏نویسد: برخی از روزنامه‏ها و مجلات که به صورت اسف باری مرکز و کانون پخش فساد اخلاق و فحشا هستند باید اصلاح شوند چرا که برای نشر بی‏عفتی‏ها و افسار گسیختگی‏ها هیچ چیز بیشتر از این اوراق ننگین کمک نمی‏کند، این اوراق ننگین که در آن روز نشر افکار و الفاظ بیخردانه رضاخان را می‏کردند و امروز نیز به نام ترقی دست از این کشف حجاب ننگین برنمی‏دارند ضررشان از صدها احمدی و مختاری برای توده و کشور بیشتر است. اینها احساسات شرف آمیز یک توده را خفه می‏کنند نوک قلم اینها صدها بار مسموم‏تر و بدتر از نوک سوزن آمپول احمدیها است. (4)
امام در بخش دیگر از کتاب با اشاره به جنایات رضا شاه و حمایتهای قلم بدستان مزدور و روشنفکران حامی او می‏نویسد:
ما می‏گوئیم دولتی که برای پیشرفت کلاه لگنی نیم خورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصت تیر و سر نیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند این دولت دولت کفر و ظلم است و اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر است. ما می‏گوئیم دولتی که برخلاف قانون کشور و قانون عدل یک گروه دیوان آدم خوار را به نام پاسبان شهربانی در هر شهر و ده به جان زنهای عفیف بی‏جرم مسلمانان بریزد و حجاب عفت را با زور سر نیزه از سر آنها برباید و بغارت و چپاول ببرد و محرمات بی‏سرپرست را در زیر لگد و چکمه خورد کند و بچه‏های مظلوم آنان را سقط نماید این دولت دولت ظالمانه و اعانت بر آن عدیل کفر است.» (5)
امام در ادامه می‏فرمایند:
ما از رضاخان چندان توقعی نداریم او با وضع سربازی بزرگ شده بود و گوشت و خون او با این فجایع تربیت شده بود، او نمی‏توانست بفهمد که عفت و پاکدامنی و امانت و درستی برای یک سرباز اهمیتش بیشتر است تا برای دیگر افراد توده، و سرباز به دینداری نیازمندتر است از دیگران، لکن با قانونگذارها که خود را دانشمند به حساب می‏آورند سخن داریم...» (6)

3 ـ ارائه راه حل (سقوط رژیم پهلوی و تشکیل حکومت اسلامی) :

امام در مقام ارائه راه حل مشکلات کشور فرمودند:
«جمله آنکه این زمامداران خائن یا بی‏خرد باید عوض شوند تا کشور عوض شود و گرنه از این روزگار بدتری خواهید دید. تنها حکومتی که خرد و شرع آن را حق می داند حکومت خدا، یعنی حکومت قانون الهی است و اگر قوانین اسلام در این مملکت جریان پیدا کند روزی می‏رسد که پیشقدم در تمدن جهان باشد و این نوع حکومت اگر بدست فقیه هم نباشد بدون نظارت فقها هم امکان ندارد.» (7)
امام در پایان با بیان آیات مربوط به جهاد فرمودند: آیا چنین قرآن و آیینی هیچگاه به پیروان خود اجازه می‏دهند زیر بار ذلت بروند؟ بنابراین تنها راه رهایی جهاد رهایی بخش است که جز با آموزش نظامی همه طبقات (بسیج عمومی) امکان پذیر نیست. (8)

4 ـ تشکیل هسته مرکزی:

امام می‏دانستند شروع یک نهضت فراگیر و اداره آن نیازمند تشکیل هسته مرکزی و نیروهای زبده است که در مراکز حساس کشور حلقه اتصالی میان رهبری و ملت باشند، امام این هدف را با تشکیل کرسی درس، بویژه درس اخلاق، و تربیت دهها و صدها انسان وارسته و ایثارگر تأمین کردند تا جائیکه همین گروه عظیم بعدها در سمت نمایندگی امام در مراکز استانها و پس از انقلاب در مراکز حساس سیاسی، علمی و نظامی به کمک نهضت و انقلاب شتافتند و بسیاری از آنان نیز توسط عوامل استکبار جهانی به شهادت رسیدند و گروهی نیز در حال حاضر یا در کرسی مرجعیت و یا تدریس علوم حوزوی جزو پاسداران ارزشهای انقلاب هستند.

ب ـ آغاز شکل‏گیری نهضت به صورت آرام

با آنکه اندیشه ضد ظلم و ستم و مبارزه با استکبار و استعمار خارجی و استبداد داخلی و تشکیل حکومت اسلامی از آغاز جوانی و در قالب تدوین کتاب کشف اسرار برای امام مطرح بود با این حال، آن مرد خدا تا زمان رحلت آیة الله بروجردی (بسال 1340) عملا و علنا علم مبارزه را در دست نگرفتند، این در حالی بود که بزرگانی همچون نواب صفوی و آیة الله کاشانی نهضتهای فدائیان اسلام و ملی شدن نفت را رهبری می‏کردند و مورد اذیت و آزار قرار گرفته و بعضا به شهادت رسیدند، بهر تقدیر، عدم واکنش صریح و قاطع از سوی امام تا پیش از تاریخ یاد شده معلول عواملی است از قبیل وجود مرد قدرتمند و مرجع مطلق همچون آیة الله بروجردی که از یک سو، رژیم مبارزه با اسلام را به طور علنی انجام نمی‏داد و از جانب دیگر، امام نیز به دلیل رابطه استاد و شاگردی و نیز تبعیت از ولایت آقای بروجردی بر خویش روا نمی‏دانستند دست به کار شوند مضافا بر اینکه کار فرهنگی ـ سیاسی نیاز به زمان و بیداری مردم دارد چنانچه هر نهضتی از یک سری زمینه‏هایی که یک طرف آن به عملکرد خصم مربوط می‏شود، نیاز دارد و این زمینه‏ها بعدا بوجود آمده بود از همه مهمتر اینکه امام معتقد بودند قیام و نهضت، چون آتشفشانی مایه و مواد می‏خواهد و نیز قدرتی که آن را به خروش می‏آورد و مایه قیام دو عنصر مکتب و مردم هستند، رهبری می‏تواند قیام و انقلاب اسلامی را به ثمر برساند که از ژرفای مکتب و اراده توده‏های مردم برخاسته باشد. و این کار از دست فقیهی عادل برمی‏آید که در مسند مرجعیت عامه ولایت او مقبول همگان یا اکثریت قابل توجه جامعه اسلامی باشند. رسیدن به این جایگاه رفیع که ریشه در عمق مکتب و ایمان و اراده امت دارد، بی‏شک احتیاج به زمان، شرایط و امکانات بالقوه و بالفعل فراوان دارد که باید در یک فرایند خاصی شکل بگیرد و به ثمر بنشیند.

1 ـ تصویب لایحه انجمن‏های ایالتی و ولایتی و واکنش امام:

اولین رویارویی سیاسی علنی میان امام و رژیم در ارتباط با تصویب لایحه انجمن‏های ایالتی و ولایتی است. تشکیل انجمن مذکور که به موجب اصول 91 و 92 متمم قانون اساسی مصوب 1285 ش اولین دوره مجلس مشروطیت پیش‏بینی شده بود همچنان مسکوت مانده بود. شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان طبق مادتین 7 و 9 نظامنامه انجمن نیز به شرح زیر به تصویب مجلس اول رسیده بود. اولا باید متدین به دین حنیف اسلام باشند و فساد عقیده نداشته باشند ثانیا هنگام سوگند باید به قرآن مجید اتیان سوگند کنند ثالثا بانوان از انتخاب کردن و انتخاب شدن محرومند.
از سال 39 که به دلایل خاص داخلی و خارجی رژیم در صدد برخی اقدامات به ظاهر اصلاحی دیکته شده از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا برآمده بود با استفاده از خلأ مرجعیت متمرکز در قم و نیز به منظور آزمودن نیروی روحانیت برای اقدامات آتی، لایحه مذکور را ابتدا در دولت امینی مطرح کردند ولی با استعفای امینی و تشکیل دولت توسط اسدالله علم که مجلس نیز با پیش شرط ایشان برای تشکیل دولت، توسط شاه منحل شده بود، (لایحه مذکور) به جریان افتاد، در متن جدید هر سه شرط مذکور در نظامنامه قبلی حذف شد.
1 ـ 1 ـ دلایل رژیم برای تغییر قانون:رژیم با انجام این کار در آن مقطع زمانی خاص، اولا می‏خواست با روحانیت که در شرایط بحران رهبری بسر می‏بردند زورآزمایی کند ثانیا به گروههای صاحب نفوذ غیر معتقد به اسلام و قرآن که عملا سیاست کشور را در اختیار داشتند فرصت دهد تا موجودیت خود را اعلام کنند، ثالثا با عنوان کردن آزادی زنان دلیل عقب ماندن و محرومیت گذشته آنها را به عهده اسلام بگذارد و بالاخره آخرین مانعی را که در راه پیوستگی کامل به غرب است از بین بردارد. (9)
1 ـ 2 ـ عکس العمل امام:امام که منتظر فرصت بودند تا یک تحول بنیادی را آغاز کنند و همه مردم و علما را وارد صحنه سیاست و مبارزه نمایند و در ضمن جلوی اعتراض مقدس مآبهای روحانی‏نما را هم بگیرند بلافاصله دست به کار شدند و اعلام داشتند دولت با حذف اسلام و قرآن، به جنگ با اسلام برخاسته است و مبارزه با آن یک تکلیف شرعی است و در مورد انتخاب بانوان فرمود: ما با ترقی زنان مخالف نیستیم ما با این فحشا مخالفیم. با این کارهای غلط مخالفیم، مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزاد مرد و آزاد زن با لفظ درست می‏شود؟ (10)
با دعوت امام جلسه‏ای در منزل آیة الله حائری و با حضور مراجع وقت تشکیل شد تا در این مورد تصمیم مقتضی و هماهنگ اتخاذ گردد. (11) نهایتا مراجع در اجرای تصمیم متخذه طی تلگرافی و با لحن ملایم و خیرخواهانه از شاه خواستند تا در الغای تصویبنامه اقدام کند. شاه پس از یک هفته به صورت مزورانه و اهانت آمیز پاسخ می‏دهد که در آن اولا مراجع را با عبارت «حجة الاسلام» مخاطب قرار می‏دهد تا صریحا بگوید آنها را در حد مرجعیت نمی‏شناسد (چنانچه در فوت آقای بروجردی نیز پیام تسلیت به نجف برای آقای حکیم مخابره کرده و مراجع قم را مورد بی‏اعتنایی قرار داده بود). ثانیا با عبارت «توفیقات جناب مستطاب عالی را در هدایت افکار عوام خواهانیم» به آنها می‏گفت که وظیفه شما هدایت عوام است نه دخالت در امور سیاسی کشور. ثالثا با عبارت «توجه جنابعالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک اسلامی دنیا جلب می‏نماییم» می‏خواست بگوید شما ارتجاعی هستید و از دنیا بی‏خبرید و چرا اسلامی غیر از کشورهای اسلامی می‏خواهید .
بالاخره در پایان جوابیه اظهار داشت لایحه توسط دولت تصویب شده و دولت باید اقدام کند و از این طریق خواست بگوید من سلطنت می‏کنم نه حکومت و لذا هیچ مسؤولیتی ندارم. (12)
پاسخ شاه نه تنها قانع کننده نبود بلکه اهانت آمیز نیز بود لذا مراجع قم در نشست جدیدی که به دعوت امام انجام شده بود تصمیم گرفتند از علم بخواهند در لغو تصویبنامه اقدام کند. (13) امام در پیامشان به علم بی‏آنکه ایشان را با عنوان نخست وزیر خطاب نمایند بسیار تند و تهدید آمیز مطالب را بیان کردند. (14) علم پس از چهل روز جواب مراجع قم را با عنوان آیة الله می‏دهد و نسبت به دو بند اول لایحه (حذف شرط اسلام و سوگند به قرآن) قول مساعد می‏دهد اما تصمیم گیری در مورد انتخاب بانوان را به نظر نمایندگان مجلس موکول می‏کند و در عین حال پاسخ تلگراف امام را نمی‏دهد تا به زعم خود در میان مراجع قم تفرقه ایجاد کند، غافل از اینکه همین اقدام او امام را به نحو بارزی از دیگران ممتاز ساخت سیل تلگرافها و استفتائات حوزه‏ها و بازاریان به سوی امام سرازیر شد. مردم شهرها، بویژه تهران، به اعتراض برخاستند، کشور حالتی اعتراض آمیز به خود گرفت.

2 ـ گسترش دامنه نهضت یا یک گام به پیش:

مراجع با این تصور که خواسته‏هایشان برآورده شد اقدام دیگری را ضروری ندانستند و برخی اعلام پیروزی کردند اما امام با دعوت مجدد از آنان متذکر شد اولا احاله کار به مجلس در شرایطی که مجلس تعطیل است، به منزله فرار از مسؤولیت است ضمن آنکه اگر اصل کار خلاف شرع و قانون اساسی باشد مجلس هم حق تصویب آنرا ندارد. ثانیا لایحه‏ای که دولت تصویب کرد باید رسما الغای آن را اعلام کند نه آنکه قول همکاری بدهد، مجددا مراجع طی ارسال پیامی خواستار الغای کامل و علنی تصویبنامه شدند اما امام در این مرحله خواسته‏های خود را محدود به لایحه مزبور نکرد لذا در پاسخ سؤال اصناف قم در مورد واکنش علم دایره مبارزات را گسترده‏تر کرده فرمودند:
«اینجانب حسب وظیفه شرعی به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‏کنم، قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و تمام اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیسم است و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می‏کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شؤون، ساقط می‏نمایند.» (15)
بهر تقدیر، با تلاشهای پیگیر امام و مراجع عظام قم و پشتیبانی همه جانبه مردم لایحه‏ای که در مهرماه سال 41 به تصویب دولت رسیده بود در آذرماه همان سال لغو شد. (16)

3 ـ باز هم زورآزمایی و پاسخ دندان شکن:

به دنبال شکست مفتضحانه دولت در جریان لایحه انجمن‏های ایالتی و ولایتی، رژیم تصمیم گرفت به مناسبت 17 دی سالروز کشف حجاب توسط رضاخان در سال 1314 از زنان بی‏حجاب برای رژه خیابانی و تظاهرات، که بطور غیر مستقیم علیه اسلام و روحانیت تمام می‏شد بهره‏برداری کند تا زخم خود را هر چند محدود التیام بخشد.
امام پس از آگاهی از ماجرا، طی ارسال پیامی به دولت هشدار داد که در صورت وقوع چنین حادثه‏ای، علمای اسلام متقابلا همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهر شاد (که توسط رضاخان انجام گرفته بود) عزای ملی اعلام نموده و از عموم ملت خواهند خواست که دست به تظاهرات بزنند و نسبت به عاملین آن ابراز انزجار نمایند، با این تهدید امام، رژیم به ناچار از موضع خود عقب نشینی کرد بدین ترتیب، پیروزی دوم در حال شکل‏گیری نهضت به دست آمد که خود آغازی برای حوادث بعدی بود.

4 ـ تبلیغات علیه روحانیت و موضعگیری امام:

بدنبال شکستهای مکرر رژیم در مصاف با روحانیت و عصبانیتی که از این طریق برای رژیم به وجود آمده بود، جراید را وادار کردند تبلیغات گسترده‏ای را علیه روحانیت به راه انداختند . امام پس از گفتگو با علما و مراجع قم، آنان را به اعتراض دسته جمعی در این مورد تشویق کرد. در این اعتراض که به صورت تجمع گسترده در مسجد اعظم قم به عمل آمد، یکی از وعاظ معروف تهران به سخنرانی پرداخت و تأکید کرد در صورت عدم اقدام در جلوگیری از تبلیغات مسموم مطبوعات علیه اسلام و روحانیت و عدم اجازه به روحانیت به رد و پاسخگویی، ناگزیر مبارزات قبلی را مجددا ادامه خواهند داد.
این سخنرانی و جلسه اعتراض آمیز که از طرف مراجع قم و با پیشنهاد امام شکل گرفت بازتاب گسترده‏ای در میان مردم داشته و موجب وحشت دولت گشت لذا معاون نخست وزیر راهی قم شده ضمن اظهار تأسف از نوشته‏های برخی از جراید، به مراجع اطمینان داد که مسأله را تعقیب کرده و دیگر اجازه انتشار اکاذیب علیه روحانیت را نمی‏دهد.

5 ـ رفراندوم لوایح ششگانه و موضعگیری امام:

رژیم شاه پس از تحمل چندین شکست متوالی، سرانجام دست خود را رو کرد و آخرین ترفند خویش را که همان طرح آمریکایی انقلاب سفید بود برای فریب ملت و اسارت کشور در معرض افکار عمومی قرار داد. در این لوایح موضوعاتی از قبیل اصلاحات ارضی، سپاه دانش، فروش سهام کارخانجات و سهیم بودن کارگران از سهام یاد شده ... مطرح شد.
امام با صدور بیانیه‏ها و انجام سخنرانیهای خود فرمود: اولا باید روشن شود چه مقامی صلاحیت برگزاری رفراندوم را دارد ثانیا اصولی که برای مردم نامفهوم است چگونه می‏تواند مورد تصویب قرار گیرد ثالثا شرط اصلی یک رفراندوم آزادی است که اکنون وجود ندارد، رابعا اگر اینها برای اجرای اصلاحات حسن نیت دارند و می‏خواهند برای ملت کاری انجام دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان آن مراجعه نمی‏کنند؟ خامسا به نظر می‏رسد که این رفراندوم اجباری مقدمه‏ای برای از بین بردن اصول اسلامی است. (17)
رژیم نیز به طور ناجوانمردانه انقلابیون را مرتجع، مخالف آزادی و نهایتا عمال ملاکین معرفی می‏کرد. بهر تقدیر، رفراندوم تحریم شد و مردم برای شرکت در آن استقبال چندانی نشان ندادند. شاه در آستانه رفراندوم (4 بهمن 41) به قم سفر کرد و در میدان آستانه سخنرانی کرد ولی نه مردم و نه علما استقبالی از او به عمل نیاوردند و شهر به صورت ماتم زده یکپارچه تعطیل بود و کسی در آن تردد نمی‏کرد. شاه عصبانی شده و همچون افعی زخم خورده در صدد انتقام برآمد. در همان ایام در پایگاه وحدتی دزفول ضمن ایراد سخنرانی روحانیون و مراجع قم را تهدید به سرکوب و مرگ کرد!

ج ـ آغاز دوباره یا مرحله خونین نهضت

هر چند در سال 41 نهضت با جدیت آغاز شده بود اما با خونریزی همراه نبود البته به خاطر پیروزیهای بدست آمده، رژیم عصبانی شده و در صدد انتقام برآمده بود که این تراژدی در سال 42 به اجرا در آمد.
نوروز سال 42 مصادف بود با ایام شهادت امام صادق (ع) . و امام طی ارسال پیامهای جداگانه خطاب به علمای بلاد فرمود ما امسال عید نداریم و عید را عزای عمومی اعلام کرده از آنان خواست از فرصت بدست آمده استفاده کرده مردم را در جریان جنایات و خلافکاریهای شاه قرار دهند. (18)
دوم عید مصادف با شهادت امام صادق (ع) مراسمی در مدرسه فیضیه برگزار شد. مزدوران رژیم با لباس مبدل وارد جلسه شده و مجلس را بر هم زدند مردم وحشت‏زده مدرسه را ترک کردند شامگاه کماندوها به حجره‏ها ریختند جمع زیادی از طلاب را شهید و مجروح نمودند و این جنایت را در روز بعد نیز تکرار کردند. (19)
با این حمله و کشتار رعب و وحشت شهر قم را فرا گرفت شاه در صدد گسترش این جو وحشت به سراسر کشور برآمد متقابلا امام نیز تصمیم گرفت تا در قالب برگزاری مراسم هفتم و چهلم شهدا، قیام را به نقاط مختلف کشور گسترش بدهد که سرانجام امام موفق به انجام این کار شدند. امام به مناسبت چهلم شهدای فیضیه با صدور بیانیه‏ای شخص شاه را به شدت مورد حمله و تهدید قرار داد و همه تبلیغات شومی را که در مدت چهل روز علیه مراجع و روحانیت انجام گرفته بود بی‏اثر کرد.
در ایام محرم سال 42 (پس از 65 روز از فاجعه خونین فیضیه) روحانیون و متصدیان برگزاری مراسم مأموریت ویژه‏ای یافتند تا به نحو شایسته‏ای از آن بهره‏برداری کنند. عمال رژیم از روحانیون اعزامی تعهد می‏گرفتند علیه شاه و اسرائیل چیزی نگویند و نگویند که اسلام در خطر است. امام نیز در عصر عاشورا سخنرانی تاریخی خود را ایراد کرده و شاه و اسرائیل (20) را مورد حمله قرار داده و اضافه کرد: آخر شاه و اسرائیل چه رابطه‏ای با هم دارند، مگر شاه یهودی است؟ امام در پایان فرمودند:
«من نمی‏خواهم تو (در سرنوشت) مثل پدرت بشی، این‏ها می‏خواهند تو را یهود معرفی کنند که من بگویم کافری، تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند.» (21)
پس از این سخنرانی بود که مأموران رژیم نیمه‏های شب به منزل امام ریختند و با دستگیری امام، ایشان را به تهران برده و مدت ده ماه در زندان یا در محاصره نگه داشتند.
با انتشار خبر دستگیری امام، تمام شهرهای ایران، بویژه قم و تهران و ورامین به اعتراض عمومی و خروش ملی تبدیل شد مردم با فریادهای کوبنده و اعتراض‏آمیز خواهان آزادی مرجع خود شدند، مردم ورامین به صورت کفن‏پوش به حرکت در آمدند دژخیمان رژیم مردم را به رگبار بستند و در نتیجه هزاران انسان بی‏گناه را در ماه خون و شهادت (محرم) و در نیمه خرداد سال 42 به شهادت رساندند. مراجع قم و نجف و روحانیون شهرهای مختلف عراق به انقلاب پیوستند و فریاد اعتراض و ماهیت قیام مردم و جنایات شاه را به سران کشورهای عربی و سازمانهای بین المللی اعلام کردند. بالاخره امام پس از نزدیک به یک سال بازداشت آزاد شده و به قم مراجعت می‏کردند. مراسم مراجعت امام همراه با قیام و انقلابی دیگر شد.
سالگرد شهدای فیضیه و پانزده خرداد بار دیگر شور آفرید، امام خود به سخنرانی پرداخت، 15 خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام کرد. (22)
مهرماه سال 43 قرارداد ننگین «کاپیتولاسیون» تصویب شد که به موجب آن نظامیان آمریکایی از مصونیت قضایی برخوردار شدند امام اعتراض خود را در قالب سخنرانی معروفشان مطرح کردند . رژیم پس از این به گمان خود مانع را از سر راه برداشت و امام را به ترکیه و سپس به نجف تبعید کرد. اما امام حتی لحظه‏ای از فعالیت و هدایت نهضت دریغ نکردند.

د ـ رشد و شکوفایی نهضت (46 ـ 57)

پس از تبعید امام تا سال 46 ظاهرا رژیم نفس راحتی کشید و مشکلی را احساس نمی‏کرد در حالی که در همین ایام امام با ارسال بیانیه‏ها و پیامها اوضاع کشور را زیر نظر داشتند و در عین حال با تدریس خارج فقه در نجف تحت عنوان حکومت اسلامی و ولایت فقیه آینده نهضت را از لحاظ فکری تغذیه می‏کردند.
از سالهای 46 به بعد به دلیل شرایط بوجود آمده از قبیل: جشن تاجگذاری شاه و فرح، جشن مبتذل 2500 ساله شاهنشاهی، تغییر متمم قانون اساسی و تعیین فرح به عنوان نایب السلطنه، قتل مشکوک جهان پهلوان تختی، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، آتش زدن مسجد الاقصی، شهادت آیة الله سعیدی و آیة الله غفاری، طرح حزب رستاخیز، حمله به مدرسه فیضیه در سال 54 و شهادت حاج آقا مصطفی در سال 56، امام با ارسال پیام، ایراد سخنرانی و پاسخ به نامه‏های دانشجویان ایرانی مقیم اروپا به هدایت و رهبری نهضت ادامه دادند و اصل پیوستگی را در رهبری مردم حفظ کردند (بر خلاف کسانی که تا هوا را پس می‏دیدند به دنبال عیاشی می‏رفتند و همینکه اوضاع بر وفق مراد شد به میان ملت آمده و با پررویی تمام ملت را از صحنه بیرون کرده، طلبکار شدند) .
به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفی در سال 56 مراسمی در سراسر کشور برگزار شد و پس از 15 سال نام امام به طور علنی بر منابر و مجالس برده شد و مردم نیز با ذکر صلوات از آن استقبال کردند. مراسم یاد شده که تا چهلم ادامه داشت تأثیر بسزایی بر اوضاع سیاسی کشور داشت اما پس از اتمام مراسم چهلم و آرام شدن اوضاع، روزنامه اطلاعات با نام مستعار رشیدی مطلق طی مقاله‏ای امام را مورد اهانت قرار داد که این امر موجب اعتراض عمومی طلاب حوزه علمیه قم و مراجع شد. طلاب به عنوان اعتراض و اعلام انزجار به منازل مراجع و فقها رفتند تا آنکه در غروب روز 19 دیماه 56 در میدان شهدای قم مأموران شاه جمعیت را به رگبار بستند در نتیجه گروه زیادی را شهید و تعدادی را مجروح ساختند. با شهادت طلاب مجددا مراسمی در قم و سایر نقاط کشور برگزار شد در مراسم چهلم شهدای قم، مردم تبریز توسط دژخیمان به رگبار بسته شدند، بمناسبت اربعین شهدای تبریز مراسم با شکوهی در مسجد اعظم قم برگزار شد، یکی از سخنرانان به نمایندگی از سوی آقای شریعتمداری اعلام داشت رعایت احترام همه مراجع لازم است لذا اگر بنابر ذکر صلوات است باید با شنیدن نام هر یک از این بزرگان تکرار شود. در پی آن، یکی دیگر از روحانیون با قرار گرفتن در جایگاه بیان داشت احترام مراجع لازم است اما امام جایگاه ویژه‏ای دارد لذا اگر بناست با شنیدن نام همه مراجع صلوات فرستاده شود برای نام امام سه بار صلوات می‏فرستیم که انبوه جمعیت با صلوات از این پیشنهاد استقبال کردند (بالاخره سه صلوات به احترام نام امام همچنان گرمابخش مجالس است) . (23)
به هر تقدیر، هر چه زمان می‏گذشت بر دامنه نهضت افزوده می‏شد و چهلم‏های فراوانی به یکدیگر گره خوردند تا در سال 57 علی رغم همه وحشیگریها و کشتار خونین و تضییق بر امام در نجف و تبعید ایشان به پاریس و تغییر دولتها و تعویض مهره‏ها نه رژیم و نه اربابان او نتوانستند در برابر سیل طوفنده و خروشان ملت دوام بیاورند و نهایتا شاه رفت و امام باز آمد.
«دیو چو بیرون رود فرشته درآید.» با ورود موفقیت آمیز امام به میهن اسلامی برکات الهی نیز بر این ملت نازل شد و بار دیگر از آب حیات اقیانوس بیکران اسلام بهره‏مند شدند. (24)
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 57 که رهین رهبریهای خردمندانه امام، فداکاریهای ملت باوفای ایران و اتحاد همه اقشار، اعم از روحانی، دانشگاهی، کارمند، کارگر، کشاورز، شهری و روستایی، زن و مرد و... و در رأس همه امدادهای خداوند متعال و توجهات امام عصر (عج) بود، مرحله جدیدی در تاریخ ایران آغاز شد، ملت طعم پیروزی و آزادی را چشید مستضعفان از الطاف پدری دلسوز برخوردار شدند. مردم حاضر شدند هر چه دارند در طبق اخلاص بگذارند تا پیر و مرادشان موفق به اجرای قوانین اسلام گردد.
در مقابل، دشمنان قسم خورده انقلاب پیوند نامقدس خود را علیه انقلاب شکل دادند. جنگهای داخلی، ترور برجستگان انقلاب، ترور شخصیتها با انواع تهمتهای ناجوانمردانه، آتش زدن مزارع، طرح کودتا، محاصره اقتصادی، حمله آمریکائیها به ایران، تحمیل جنگ خانمانسوز بر نظام نوپای اسلامی و موارد بیشماری دیگر نمونه‏هایی از نتایج این اتحاد شوم است.
اما در همه این مقاطع دست مدد الهی بالای سر ملت و امام بود. با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام بسیاری از عناصر فاسد و نقشه‏های دشمنان رو شدند. آمریکائیها در آتش عذاب الهی سوختند، صدامیان در نیل به اهداف خود ناکام ماندند، لیبرالها از صحنه سیاست منزوی شده‏اند...

پي نوشت :

1 ـ کدی، نیکی آر، ریشه‏های انقلاب ایران، ص .352
2 ـ ر. ک: نهضت امام خمینی در ایران، سید حمید روحانی (زیارتی) ج 1، 1361، ص ص‏24 ـ .84
3 ـ در خصوص تاریخ تدوین این کتاب اختلاف است، خانم کدی آن را به سال 1323 مربوط می‏داند ولی بعضی تاریخ آن را به دوران حکومت رضاخان مربوط می‏دانند. اما از متن کتاب استنباط می‏گردد که پس از عزل رضاخان توسط انگلیسیها، این کتاب تدوین شده است.
4 ـ کشف اسرار، امام خمینی (ره) بی تا، بی‏م، ص .283
5 ـ همان، ص .239
6 ـ همان، ص .243
7 ـ همان، ص 222 و .238
8 ـ همان.
9 ـ مدنی، جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 375 ـ .376
10 ـ صحیفه نور، ج 1، ص 32 و .53
11 ـ عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه‏های آن، ص .442
12 ـ مدنی، جلال الدین، ج 1 ص .377
13 ـ صحیفه نور، ج 1، ص .29
14 ـ همان، ص .30
15 ـ همان مدرک، ص 176 و 177 و صحیفه نور، ج 1، ص .33
16 ـ امام پس از لغو لایحه با ارسال پیام تشکر آمیز از مردم، آنان را عملا در این نهضت شریک کرده و ادامه آن را به خود مردم واگذار کرد. (همان مدرک، ص 22)
17 ـ مدنی، پیشین، ج 2، ص 12 ـ .13
18 ـ ر. ک: همان مدرک، ص 20 ـ .21
19 ـ بدین ترتیب اولین شهدای نهضت امام خمینی در سالروز شهادت امام صادق از میان شاگردان آن امام و در مرکز تحصیل علوم آن امام همام به دیار حق شتافتند و به تناسب حکم و موضوع راه آینده را می‏توان به راحتی حدس زد.
20 ـ امام با این سخنرانی خواست ثابت کند شاه و صهیونیستها پشت و روی یک سکه‏اند. ر . ک: پیشین، ص‏38 ـ .43
21 ـ همان، ص .40
22 ـ همان، ص 44 ـ .62
23 ـ آنچه در این قسمت و پس از این تا پایان نقل می‏شود مشاهدات عینی نویسنده این سطور است هر چند در کتابهای مربوطه نیز کم و بیش بیان شده است.
24 ـ در این قسمت به توضیحات کلاس در مورد حوادث واپسین روزهای رژیم شاه توجه شود

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:  پژوهشی نو پیرامون انقلاب اسلامی


نقش امام خمینی (ره) در رهبری انقلاب اسلامی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
نقش امام خمینی(رحمت الله علیه) در رهبری انقلاب اسلامی


از نظر رهبری این طور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا بکند و بعد مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب کنند و بدنبال آن، رهبر برای مردم تعیین خط مشی کند.واقعیت اینست که گروههای زیادی ـ از آنها که احساس مسئولیت می‏کنند ـ تلاش کردند که رهبری نهضت را بعهده بگیرند ولی تدریجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگیرید که چه تعداد از قشرهای مختلف، مثلا از روحانیون ـ چه از مراجع و یا غیر مراجع ـ و یا از غیر روحانیون چه گروههای اسلامی و چه غیر اسلامی، در این انقلاب شرکت داشتند.در این نهضت افراد تحصیلکرده، افراد عامی، دانشجو، کارگرها، کشاورزان، بازرگانان همه و همه شرکت داشتند ولی از میان همه این افراد مختلف، تنها یک نفر، به عنوان رهبر انتخاب شد، رهبری که همه گروهها او را برهبری پذیرفتند.اما چرا؟ آیا بدلیل صداقت رهبر بود؟ بیشک این رهبر صداقت داشت ولی آیا صداقت منحصر بشخص امام خمینی بود و کسی دیگر صداقت نداشت؟ البته می‏دانیم که چنین نیست و صداقت منحصر به ایشان نبود.آیا بدلیل شجاعت رهبر بود و اینکه تنها ایشان فرد شجاعی بودند و غیر از ایشان رهبر صدیق و صادق و شجاع دیگری وجود نداشت؟ البته کسان شجاع دیگری نیز بودند.آیا به این دلیل بود که ایشان از یک نوع روشن بینی برخوردار بودند و دیگران فاقد این روشن‏بینی بودند؟ آیا بدلیل قاطعیت رهبر بود و دیگران فاقد قاطعیت بودند؟ میدانیم که قاطعیت منحصر به ایشان نبود.درست است که همه این مزایا باعلی درجه در ایشان جمع بود، ولی چنین نیست که این مزایا ـ لا اقل با شدت و گسترش کمتر ـ در دیگران نبود، پس چه شد که جامعه خودبخود ایشان را، و فقط ایشان را به رهبری انتخاب کرد و هیچ فرد دیگری را در کنار ایشان به رهبری نپذیرفت؟
پاسخ این سؤال برمی‏گردد به یک سؤال اساسی که در فلسفه تاریخ مطرح می‏شود و آن این است که آیا تاریخ شخصیت را میسازد و یا شخصیت تاریخ را، آیا نهضت رهبر را می‏سازد و یا رهبر نهضت را؟ اجمالا میدانیم که نظریه صحیح در این مورد اینست که، یک اثر متقابل میان این دو، یعنی میان نهضت و رهبر است.میباید از یک طرف یک سلسله مزایا و امتیازات در رهبر باشد و از طرف دیگر نیز خصوصیاتی در نهضت وجود داشته باشد. مجموع این شرایط است که فرد را بمقام رهبری می‏رساند.امام ـ خمینی به این علت رهبر بلا منازع و بلا معارض این نهضت شد که علاوه براینکه واقعا شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان جمع بود، ایشان در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت.حال آن که دیگران ـ آنها که برای کسب مقام رهبری نهضت تلاش می‏کردند ـ به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند.
معنی این سخن این است که امام خمینی با همه مزایا و برتریهای شخصی که دارد اگر اهرمهائی که روی آنها دست می‏گذاشت و فشار میداد و جامعه را به حرکت درمیآورد، از نوع اهرمهائی بود که دیگران روی آن فشار می‏آوردند و اگر منطقی که ایشان بکار میبرد نظیر منطق دیگران بود، امکان نداشت ایشان در بحرکت درآوردن جامعه موفقیتی کسب کند (1).
اگر امام عنوان پیشوائی مذهبی و اسلامی را نمی‏داشت و اگر مردم ایران در عمق روحشان یک نوع آشنائی و انس و الفتی با اسلام نداشتند و اگر عشقی که مردم ما با خاندان پیامبر دارند وجود نمی‏داشت و اگر نبود که مردم حس کردند که این ندای پیامبر و ندای حضرت علی (علیه السلام) و یا ندای امام حسین (علیه السلام) است که از دهان این مرد بیرون می‏آید، محال بود نهضت و انقلابی به این وسعت در مملکت ما بوجود آید.
رمز موفقیت رهبر در این بود که مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برد.ایشان با ظلم مبارزه کرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح کرد، امام از طریق القای این فکر که یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود، یک مسلمان نباید تن به
اختناق بدهد، یک مسلمان نباید به خود اجازه دهد که ذلیل باشد، مؤمن نباید زیر دست و فرمانبر کافر باشد (2) ، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه کرد، مبارزه‏ای تحت لوای اسلام، و با معیارها و موازین اسلامی.
از جمله اقدامات اساسی این رهبر، مخالفت جدی و دامنه ـ دار با مسئله جدائی دین از سیاست بود.شاید فضل تقدم در این زمینه با سید جمال باشد.سید جمال شاید نخستین کسی بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، این بود که او این مسئله را بشدت در میان مسلمین مطرح کرد، بعدها استعمار ـ گران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند.
از جمله این تلاشها، طرح مسئله ایست بنام «علمانیت» (3) که بمعنی جدائی دین از سیاست است.بعد از سید جمال در کشور ـ های عربی و بخصوص در مصر افراد زیادی پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملی گرائی، عربیزم، و پان عربیزم به تبلیغ فکر جدائی دین از سیاست پرداختند.اخیرا هم شاهد بودید که انور ـ سادات همین مسئله را باز بار دیگر مطرح کرد، انور سادات در نطقهای اخیرش بخصوص بر این نکته تأکید می‏کرد که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آنجا انجام دهد، مذهب اصولا نباید کاری به مسائل سیاسی داشته باشد.
در جامعه ما نیز این مسائل زیاد مطرح شده بود بطوریکه مردم تقریبا آن را پذیرفته بودند، اما همه دیدیم که وقتی از زبان یک مرجع تقلید، از زبان کسی که مردم، با وسواس کوشش می‏کنند تا کوچکترین آداب مذهبی خود را با دستورهای او منطبق بکنند، در کمال صراحت بیان شد که دین از سیاست جدا نیست و به مردم خطاب شد که اگر از سیاست کشور دوری کرده‏اید، در واقع از دین دوری کرده‏اید، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و بنوعی بسیج عمومی اقدام کردند .و یا در نظر بگیرید که مسئله آزادی و آزادی خواهی در جامعه با شدت مطرح بود، با این حال چندان تأثیری در حال مردم نداشت.ولی وقتی همین مسئله از زبان رهبر مطرح شد، یعنی کسی که رهبر دینی و مذهبی است، مردم برای اولین بار دریافتند که آزادی یک موضوع صرفا سیاسی نیست، بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامی است و این نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادیخواه باشد.
در چند سال اخیر مسائلی در ایران بوجود آمد که از جنبه ـ های اقتصادی و سیاسی اهمیت چندانی نداشت، ولی از جنبه مذهبی آنهم از نظر شعائر مذهبی مهم بود و خود این مسائل در اوج دادن به نهضت نقش مؤثری داشتند.مثلا یکی از اشتباهات بسیار بزرگ عوامل رژیم این بود که بدلیل غرور فوق العاده‏ای که برایشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصمیم گرفتند که تاریخ هجری را به تاریخ به اصطلاح شاهنشاهی تبدیل کنند.اینکه تاریخ هجری باشد یا شاهنشاهی، از نظر اقتصادی و سیاسی تأثیر چندانی در حال مردم نداشت.ولی همین مسئله بشدت عواطف مذهبی مردم را جریحه‏دار کرد و وسیله خوبی برای کوبیدن رژیم بدست رهبر داد.رهبر بلافاصله با طرح این شعار که چنین عملی دشمنی با پیغمبر و دشمنی با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران نفر از عزیزان این مردم، موفق شد در مردم عصیان ایجاد کند و از تحریک وجدان اسلامی آنها به بهترین نحو در جهت پیشبرد نهضت بهره‏برداری نماید.
بنابراین با بررسی مسئله رهبری و کیفیت و نحوه آن، و با در نظر گرفتن اینکه مردم در میان افراد زیادی که صلاحیت رهبری داشتند کدام رهبر را انتخاب کردند (4) و با بررسی و تحلیل مسیری که این رهبر طی کرد و اهرمهائی که روی آنها تکیه نمود و منطقی که به کاربرد، به این نتیجه روشن و آشکار میرسیم که نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامی بوده است.با آنکه نهضت از سوئی خواهان عدالت بود و از سوئی دیگر در جستجوی آزادی و استقلال، ولی عدالت را در سایه اسلام میخواست و استقلال و آزادی را در پرتو اسلام جستجو میکرد، و به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و بوی اسلامی طلب میکرد این، همان جهت مورد خواست و میل ملت بود. (5)
تحلیل ماهیت این انقلاب از تحلیل رهبری انقلاب جدا نیست و این مسئله در ارتباط با مسئله خودیابی ملت ما مطرح میشود.باید پرسید که چه شد امام خمینی رهبر مطلق شد، آن چنان که حتی آنهائیکه از نظر ایده و هدف در قطب مخالف ایشان جای داشتند، چاره‏ای جز اذعان به رهبری ایشان نداشتند.چرا سخنان امام اینهمه موج میآفرید؟ چرا اعلامیه‏های ایشان با نبودن امکانات و وسائل و با بودن اختناقها و شکنجه‏ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر کشور پخش میشد؟
بی‏شک از جان گذشتگی و مبارزه خستگی ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این رهبر در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته است، اما مطلب اساسی چیز دیگری است، و آن اینکه ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت برمیخاست، مردمیکه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین، زینب، سلمان، ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسه‏ها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند .علی را و حسین را در چهره او دیدند، او را آینه تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود، تشخیص دادند.

امام خمینی چه کرد؟

او به مردم ما شخصیت داد.خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان بازگرداند.آنها را از حالت خود باختگی و استسباع (6) خارج کرد این بزرگترین هدیه‏ای بود که رهبر به ملت داد، او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند.او با صراحت اعلام کرد که تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامی را مطرح کرد، امر بمعروف و نهی از منکر را مطرح کرد، وظیفه نوعی و دینی و بالاخره اجر و پاداش شهیدان را مطرح کرد، و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما بناگاه خود را در صحنه‏ای مشاهده کردند آنچنانکه گویی حسین را بعینه میدیدند. مردم ما صحنه‏های کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، خیبر، و...را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمه عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند.

پی نوشت :

1ـ ...مثلا اگر مسئله وارد کردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهی‏مردم و یا مفاهیمی نظیر آزادیخواهی و عدالت طلبی با معیارهای مکاتب شرق‏و غرب از طرف ایشان عرضه می‏گردید، بازتابی در جامعه ما نمی‏داشت.حال‏آنکه ایشان همین مفاهیم را با معیارهای اسلامی و با استفاده از فرهنگ‏بارور اسلامی به جامعه عرضه کرد و جامعه نیز با حسن تلقی با آنها برخورد نمود .
2ـ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا (نساء ـ 141)
خدا هرگز برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نخواهد نمود.
3ـ این کلمه ترجمه لغت«~ Secularism ~»است.
4ـ و به خصوص باید توجه داشت که این رهبر زوری نداشت تا بخواهد خود را بر مردم تحمیل کند و کسی نیز او را منصوب نکرد و او خود را کاندیدا نکرده بود، بلکه انتخابش بطور طبیعی و خودبخود صورت گرفت.
5ـ یک نمونه ذکر کنم، دوستی دارم که در تمام زندگیش همواره در حال مبارزه با رژیم بوده است و در این زمینه از بذل جان و مال واقعا دریغ نداشته.او بدلیل روحیه خاصش، نسبت به مجاهدین که آنها هم موضعی مخالف رژیم داشتند، علاقه و گرایش عجیبی داشت.بعد از اینکه جریان به اصطلاح اپورتونیستی سازمان مجاهدین پیش آمد، من به شدت نگران حال‏این دوستم شدم.با خودم فکر کردم نکند که وقتی با این جریان برخوردمیکند بگوید اینکه اینها آمده‏اند و مارکسیست شده‏اند، مسئله مهمی نیست چون فعلا باید مبارزه کرد و مسئله مهم مبارزه است .اما بعد در جلسه‏ای که با او ملاقات کردم و نظرش را درباره مارکسیست شدن سازمان سؤال کردم، در جوابم جمله‏ای گفت که هرگز فراموش نمیکنم.گفت حقیقت این است که ما عدالت را هم در سایه خدا میخواهیم اگر بنا باشد عدالت باشد اما از نام‏خدا اثری نباشد.ما از چنین عدالتی بیزاریم.با چنین روحیه‏هائی بود
6ـ فلاسفه و حکما اصطلاحی دارند به نام استسباع که به فارسی آن را «شیرگیر» ترجمه کرده‏اند .
میگویند بعضی از حیوانات کوچک وقتی با حیوانات درنده‏ای روبرو میشوند ـ مثلا وقتی خرگوش با شیر مواجه میشود ـ حالت استسباع پیدا میکنند یعنی اراده فرار از آنها سلب میشود.قدرت تصمیم گیری را از دست میدهند.خودباخته و مفتون میشوند.نقطه مقابل استسباع، ایمان به خود پیدا کردن است.داستان آن صحابی فقیر را در زمان پیامبر (ص) شنیده‏اید که‏از شدت فقر نزد آنحضرت رفت تا درخواست کمک کند، پیامبر در میان جمع سخن میگفت، در ضمن صحبت اشاره کرد به اینکه اگر کسی از ما کمک بخواهد به او میدهیم، ولی هر کس بخدا توکل کند و تلاش شایسته نشان بدهد خدا به او کمک خواهد کرد.صحابی فقیر اینرا که شنید از محضر پیامبر بیرون آمد.روز بعد باز گرسنگی فشار آورد و این بار تصمیم گرفت که درخواست خود را با پیامبر در میان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته پیامبر در میان جمع همان مسئله را مطرح کرد.مرد همانجا تصمیم گرفت که هر طوری شده کاری پیدا کند.به خانه برگشت و از همسایه‏ها مقداری طناب و تیشه امانت گرفت و به عزم هیزم کنی به بیابان رفت.تا چند روز متوالی این کار را ادامه داد تااینکه به تدریج درآمدی پیدا کرد و توانست زندگی خود را از سختی و عسرت‏بیرون بیاورد.بعد از مدتی دوباره به سراغ پیامبر رفت و پیامبر به او فرمود: گفتم اگر کسی از ما کمک بخواهد به او میدهیم، ولی طلب کمک از خدابهتر است و دیدی که خدا نیز دعوت تو را اجابت کرد و از فقر نجاتت داد. پیامبر به این ترتیب توانست او را به یاد نیرو و امکان و استعداد خودش بیاندازد، و از این طریق او را به حرکت و تلاش وادار کند .در مورد جوامع نیز همین وضع برقرار است.گاهی افراد ملتها در مقابل افراد ملل دیگر حالت خود باختگی و استسباع پیدا میکنند.ملت خود ما در دوران رژیم شاه چنین حالتی را داشت .ملتی که به حال استسباع میافتد تمام کرامتهای خود را فراموش میکند تا جائی که حتی به نوکری بیگانه و تقدیم کردن ثروتهای خود به او افتخار میکند.گاهی نیز ملتها ایمان به خود را بدست می‏آورند، تاریخ پیروزی ملتها، سرشار از این نمونه‏هاست.حماسه پرشور مردم وطن ما، در این زمینه شاهد بسیار خوبی است.ملت ما به همت و درایت امام خمینی‏توانست ایمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همین امر ضامن‏پیروزیش گردید.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: پیرامون انقلاب اسلامی


انقلاب اسلامي ايران، جلوه هايي از الطاف امام عصر(علیه السلام)
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
انقلاب اسلامي ايران، جلوه هايي از الطاف امام عصر(علیه السلام)


اشاره

انقلاب اسلامي ايران، به رهبري امام خميني( از حوادث کم نظير تاريخ اين مرز و بوم است که توانست رژيم پهلوي را -که قدرتهاي بزرگ شرق و غرب، مدافع آن بودند و تا بن دندان مسلح بود- به گورستان تاريخ فرستد و بساط کهنة شاه و شاهبازي را براي ابد از اين کشور بيرون بريزد.
درباره علل و عوامل ظاهري و مادي انقلاب اسلامي تا کنون فراوان سخن گفتهاند؛ اما جا دارد درباره ابعاد ناشناخته و پنهان اين جنبش تاريخساز - که رهبر فقيد انقلاب، آن را انفجار نور و معجزه الهي مي ناميد- نيز تحقيقات شايسته انجام گيرد. در طول اين انقلاب سترگ، شواهد و دلايل بسياري وجود دارد که در مجموع، به گونهاي شفاف و اطمينان بخش، از امدادهاي غيبي نسبت به ملت و کشور به پاخاسته ايران حکايت ميکند و نشان ميدهد که آن تحرّک عظيم و بي سابقه، موجي برخاسته از الطاف بيکران خداوند و اولياي معصوم وي- به ويژه حضرت امام مهدي(علیه السلام) به مردم ستم زده اين ديار بوده است.
مکاشفات، رؤياه و پيشگويي هاي شگفت که در طول سالهاي سرد و سياه ستم‌شاهي براي اهل دل رخ داده- به ويژه تحول روحي شگرف که در دوران نهايي انقلاب (سال 1356 به بعد) بين اقشار گوناگون ملت ايران پديد آمد، همگي کاشف از آن است که نبايد همپاي علل واسباب ظاهري اين تحرک- بلکه مقدم و مسيطر بر آن- نقش عوامل غيبي و نهاني را در پيشبرد جنبش ناديده گرفت.
مقاله حاضر، به بحث دربارة جنبه غيبي انقلاب اسلامي پرداخته، و سخن را نيز، از همين تحول روحي عمومي آغاز مي کنيم.

الطاف غيبي به انقلاب اسلامي، در کلام امام خميني رحمت الله علیه

پيشواي فقيد انقلاب اسلامي، امام خميني، از هنگام ورود به پاريس (مهر57) تا زماني که به ايران بازگشته، جمهوري اسلامي را پي افکند و با خون دل به حراست آن پرداخت، در سخنراني هاي خويش مطلبي را (عبارات گوناگون و مضمون و استدلال واحد) مکررمطرح، و بر آن تأکيد کرده است، و آن، اين که انقلاب اسلامي، رويدادي اعجازانگيز و فراتر از محدوده تنگ امور مادي بوده1، و دست غيبي الهي به وسيله امام عصر(علیه السلام) در ايجاد و گسترش آن دخالت دارد. آن بزرگوار، پيروزي انقلاب اسلامي را اعجاز بزرگ قرآن و مائده بزرگ آسماني2، نصرت اعجازآميز اسلام بر کفر3، و تحفه خدا از عالم بال4 به مردم ايران مي خواند و براي اثبات آن، برچند واقعيت ملموس و عيني انگشت مينهاد که ميتوان آنها را به اين گونه، دستهبندي کرد:
1. نخستين نکته اي که امام راحل بر آن تأکيد مي کند، اتفاق و يکپارچگي عجيب مردم ايران در سراسر کشور و بروز حس تعاون در آنها براي مبارزه با رژيم پهلوي، تمناي حکومت اسلامي، و خدمت خالصانه به هموطنان در سالهاي 56 به بعد است.
به گفته امام، پيش از آن تاريخ، هر گروه و طبقهاي، ساز خود را ميزد و راه خود را مي رفت. دلها از هم دور بود و طبقات مختلف، از هم بيگانه، بلکه بدبين بودند؛ دانشگاهيان و روحانيان، ؛ همديگر را قبول نداشتند. در سالهاي 56 و 57 ناگهان دلها و زبانها يکي شد و طبقات و اقشار مختلف کشور- دانشگاهي و روحاني، باسواد و بي سواد، شهري و روستايي، صنعت گر و کشاورز و پزشک و مهندس، نظامي و غيرنظامي، زن و مرد، پير و جوان و حتي کودکان خردسال- يکباره روي شعار مرگ بر شاه و نابود باد رژيم پهلوي وحدت يافتند و يکدل و يک زبان، خواستار سقوط رژيم شاهنشاهي و استقرار حکومت اسلامي شدند.5
موج قيام بر ضد رژيم و تمناي نظام اسلامي، در قالب تظاهرات شبانه روزي، حتي به دههاي کوچک و دورافتاده کشور، راه يافت. در همين راستا، حس همدلي و تعاون عجيبي بين مردم ايجاد شد. حتي جواناني که سالها در اروپا و آمريکا تحصيل کرده بودند، شوري شگفت يافتند که به ايران بازگشته و به ملت خويش خدمت کنند؛ به روستاها بروند و با کشاورزان بجوشند؛ مشکلات آنان را بر طرف سازند؛ مداوايشان کنند؛ همپاي آنها بيل بزنند، و خلاصه براي پيشرفت اين مملکت فداکاري کنند.6
امام راحل در تبيين مسأله، نمونه هاي جالبي از اين اتفاق و اتحاد ملي را (به نقل از کساني که در کوران انقلاب، در ايران مي زيستند و گاهي مشهودات مستقيم خويش) نقل مي کند. از جمله آن که، در يکي از تظاهرات، ديده شد پيرزني با کاسهاي پول خرد در دست، در مسير ايستاده است. ناقل مطلب، نخست تصور مي کند که وي گدايي مي کند؛ اما جلو که ميرود معلوم ميشود گدا نيست. ماجرا را از وي مي پرسد، پيرزن مي گويد: اين مردم که مي بينيد ساعتها است براي تظاهرات از خانه خود بيرون زده، و از خانواده و بستگان خويش دور و بي خبرند. اين پولها، سکه هاي دوريالي و پنج ريالي است که آوردهام تا اگر خواستند، به وسيله آن به بستگان يا دوستان خود تلفن بزنند و آنان را از نگراني بيرون آورند. ديگري نقل مي کند در يکي از تظاهرات، شخصي يک ساندويچ در دست داشت. آن را تکه تکه کرد و به دهها نفر داد؛ در حالي که ساندويچ خوراک يک نفر است و براي بسياري، يک ساندويچ نيز کم است. مي گفت: صحبت اين نبود که من بخورم و بقيه هيچ. نه، همه هر چه داريم با هم مي‌خوريم.7 مردمي که در کوچه و خيابان تظاهرات مي کردند، اهل محل به آنها آب و نان مي رساندند.8 خلاصه يک حس تعاون عجيب، همه طبقات را فراگرفته بود.حضرت امام (در 29/1/58) فرمود:
من در پاريس که بودم و مي‌شنيدم که تمام مردم بلاد- از آن اقصا بلاد تا مرکز، از دهات کوچک تا شهرستانهاي بزرگ- همه با هم متحد شدند و يک کلمه مي گويند و آن اينکه سلسله پهلوي، نه و جمهوري اسلامي، آري من آنجا اين طور فهميدم که اين دست، دست غيب است. انسان نمي تواند اين وحدت را تحصيل کند. انسانها شعاع فعاليت شان محدود است. ممکن است يک شهر را، يا يک استان را... به وحدت کلمه برساند. ممکن است يک گروه از مردم را وحدت کلمه در آنها ايجاد کند؛ لکن يک کشور سي و چند ميليوني-با اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور آنها- همه با هم مجتمع شدند و همه با هم دست به هم دادند و يک مطلب را خواستند. اين نيست، الاّ اين که دست غيبي در کار است؛ خداي تبارک و تعالي به وسيله امام زمان(.9
2. نکته ديگر، تحول روحي عجيب در مردم ايران از حالت ترس و هراس، به شجاعت تهور برابر رژيم پهلوي و ساواک جهنمي و نيز حاميان قدرتمند خارجي او (آمريکا، انگليس، شوروي...) بود. پيش از سال 56 يک پاسبان، به بازار تهران ميآمد و براي مثال مي گفت: فردا چهارم آبان است و بايد همه چراغاني کنيد و هيچ کس جرأت سرپيچي از اين فرمان نداشت و همه اطاعت مي کردند؛ اما همان مردم، از خانه و مغازه بيرون ميريزند و برابر توپ و تانک و مسلسل مي ايستند و با غريو مرگ بر شاه در و ديوار را به لرزه مي افکنند، يعني قله رژيم شاهنشاهي را هدف مي گيرند و بعد هم که يکي گلوله مي خورد، دومي و سومي پيش ميآيد و جاي او را مي گيرد. پيش از آن، از ترس ساواک، همه از هم پرهيز ميکردند؛ حتي گاه پدر از پسر، و پسر از پدر حساب مي برد، و از گشودن عقده دل نزد وي پرهيز مي‌کرد؛ اما ناگهان، همه اين ترسها فرو ريخت و همان مردم- در حالي که نه از شاه و ارتش و ساواک جهنمي او ترسيدند و نه هيبت ابرقدرتهاي پشتيبان وي هراسي داشتند- به ميدان آمدند و با شهامتي چشمگير و مثال زدني پنجه در پنجه رژيم تا پهلوي افکندند.10 به ويژه، روحيه شهادتطلبي در مردم (به خصوص جوانها) شگفتيها آفريد. امام ( نقل ميکند:
پس از انقلاب، دختر و پسري نزد من آمدند که بينشان صيغه عقد جاري کنم. زماني که مراسم اجراي عقد تمام شد، عروس، کاغذي نوشت و به دست من داد. وقتي پس از رفتن آنها کاغذ را نگاه کردم، ديدم نوشته است که: آقا! من عاشق شهادتم و دعا کنيد من شهيد شوم.11 درهمين راستا، بسياري از خانم هايي که با افسون تبليغات رژيم، به دنبال خودآرايي و اين گونه امور بودند، در جريان انقلاب، متحول شده و به صف مبارزان سرسخت با رژيم پيوستند.12
انصراف دلها از مسائل مادي و گرفتاريهاي شخصي13 به دين خدا و اتحاد طبقات ملت در تمناي نابودي رژيم فاسد طاغوتي و استقرار نظام الهي14 و همچنين برآب شدن نقشه هايي که استبداد پهلوي و اربابان وي در طول پنجاه سال، براي فساد و انحراف جوانهاي طراحي کرده بودند، 15 از امور خارق العادهاي بود که در انقلاب رخ نمود و با اسباب مادي و ظاهري قابل توجيه نيست.
3.نکته سوم که امام، در اثبات وجه الهي و اعجازانگيز انقلاب، مورد تأکيد قرار ميدهد، رعب و هراسي است که در دل شاه و حاميان قدرتمند شرقي و غربي وي افتاد و سبب شد (به تعبير مرحوم امام) از مقابله جدي با نهضت منصرف شوند و از واکنشها و اقدامات تند و خشن برابر انقلاب و انقلابيان خودداري کنند.
در صدر اسلام هم، از اموري که به شکست کفر و پيروزي مسلمانان کمک کرد، هراسي بود که خداوند در دل کفار افکند و موازنه قدرت را به سود مسلمانان تغيير داد: (سنلقي في قلوب الذين کفروا الرعب(.16 اين رعب، در جريان انقلاب نيز تکرار شد و دشمنان قيام داخل و خارج را سر در گم کرد و مانع واکنش تند آنها شد، به همين دليل، اگر چه انقلاب خالي از ضايعات نبود، نسبت به آنچه پيشبيني مي شد و در موارد مشابه آن در تاريخ نيز ديده مي شد، سطح ضايعات بسيار پايين بود.17
پيروزي ملت با دست کاملاً خالي و در جنگي به شدت نابرابر با رژيم پهلوي (که از حمايت قدرتهاي جهانخوار آمريکا، انگلستان، روسيه و... حتي رؤساي کشورهاي اسلامي، مانند صدام برخوردار بود) 18 از ديگر عجايبي بود که در انقلاب رخ داد و از محاسبات معمول مادي و سياسي فراتر بود. حضرت امام( مي‌فرمايد:
يکي از بزرگ‌ترين همراهي هاي خداي تبارک و تعالي با ملت ما، اين بود که اين ها را از مقابله جدي منصرف کرد. اگر اينها مي خواستند که مثلا مثل حالاي افغانستان [اشاره به دوران اشغال خونين افغانستان توسط ارتش سرخ] رفتار کنند، خوب خيلي زياد ما ضايعه داشتيم..19.
و در حالي ديگر فرمود:
اينها را خداي تبارک و تعالي منصرف کرد و يک رعبي در دلشان انداخت. يک انصرافي برايشان حاصل شد که مقابله نکنند. مقابله هم بکنند، مقابله هاي خيلي جدي نباشد. اين انصرافي بود که خدا در قلب اينها ايجاد و رعبي بود که ايجاد کرد. ترسيدند؛ يعني يک قدرت بزرگ شيطاني از يک ملت بيساز و برگ ترسيد و نتوانست مقاومت بکند.20
خداي تبارک و تعالي وضعي پيش آورد که دشمن هاي ما همچو ترسيدند که نتوانستند بمانند، دست به سلاح، به آن طوري که مي خواستند ببرند، نبردند؛ يعني يک مانع غيبي مانع شد از اينکه اينها مثلاً با آن سلاح هايي که داشتند بيايند همه تهران، همه قم را و ساير جاها را بمباران کنند... از آن طرف، وقتي که هجوم آورد به آنها، تمام قشرهايي که مادون آن طبقه فاسد اول بود، پيوستند به ملت، اينها کارهايي بود که خداي تبارک و تعالي کرد که دشمن را برگرداند، دوست کرد، و آنها هم که در رأس بودند، همچون خوفي دردلشان انداخت که ديگر نتوانستند مقابله کنند.21
نکات سه گانه فوق (اتحاد مردم بر ضد رژيم، تبديل روحيه آنان از ترس به شجاعت و رعب و سردرگمي دشمنان ملت) به صورت ترجيع بندي مکرر در سخنراني هاي امام، مطرح شده است.22 در خلال اين سخنراني ها، امام بر نکته چهارمي نيز تأکيد مي کند؛
4.چهارمين نکته اي که امام بر آن تأکيد ميکند، آن است که، در ايام انقلاب، تصميم هايي از سوي آن بزرگوار (به عنوان رهبر نهضت) گرفته شده و به وسيله ملت اجرا شد، که ضرورت و فوريت آنها، در زمان تصميم گيري، معلوم نبود و مدتها پس از زمان عمل و اقدام، مشخص شد. به گفتة آن رهبر فقيه: يک سري کارهايي ما مي کرديم که آن زمان ما نمي فهميديم چه مي کنيم: بعد مي ديديم که کار درست و کارستان، همين بوده که انجام دادهايم. از اين امور، هجرت امام به پاريس بود که از سر ناچاري و پس از بستن مرزهاي کويت به روي وي صورت گرفت. امام در آغاز فقط به هجرت به کشورهاي اسلامي (مانند کويت و سوريه) مي انديشيد.
نمونه ديگر حکمي است که امام، در اواخر دوران نخست وزيري بختيار برضد حکومت نظامي صادر کرد. آن بزرگوار خود تصريح ميکند:
شاپور بختيار که اعلام حکومت نظامي کرد، ما هم گفتيم: نه خير، حکومت نظامي را بشکنيد علت اين که گفتيم مردم، حکومت نظامي را بشکنند اين بود که ما مخالف حکومت نظامي بوده و هميشه در اعلاميه ها آن را محکوم مي کرديم، خصوصاً اينکه آنها اينک دامنه حکومت نظامي را به روز هم کشانده بودند و طبعاً بايد مخالفت مي کرديم. اما بعدها فهميديم، اعلام حکومت نظامي در آن تاريخ، توطئه هاي بوده براي اينکه شهر را قبضه کنند و هيچ کس از جاي خود نتواند تکان بخورد و بعد هم سران نهضت را تماماً دستگير و اعدام کنند و بساط را برچينند و اين کار ما [ايستادگي در برابر حکومت نظامي بختيار] اقدامي کاملاً ضروري و حياتي بوده است.
آمدن امام از پاريس به تهران- در ميانه انواع خطرها، دسيسه ها و حتي مخالفت دوستان صلاح انديش- نيز، از همين اقدام‌ها بود؛23 چون بسيار راحت مي‌توانستند هواپيماي امام را بين راه منفجر کنند و در اين صورت، معلوم نبود کدام دادگاه بين‌المللي بتواند اين ماجرا را پي گيري کند.24
امام راحل، همه اين امور چهارگانه را بيانگر دخالت دست غيبي الهي ميداند؛ چه، به اعتقاد او:
آنها مي توانستند با يک يورش بيايند و تهران را بمباران کنند و [جلوي] اين نهضت را... بگيرند. آن که نگذاشت اين امور بشود، آن که منصرف کرد... همه قدرتمندان را از اينکه دخالت حاد بکنند... کي بود؟ آن کي بود که مشت را بر مسلسل و تانک پيروز کرد؟! غير از خدا، همچو قدرتي بود؟ من و شما همچو قدرتي داشتيم؟ آن، کي بود که از مرکز تا سرحدات[=مرزها]... تمام افراد يک کشور سي و چند ميليوني را.. يکصدا بکند؟ از بچه هاي کوچک هفت ساله و شش ساله اي که تازه يک صحبتي مي توانند بکنند تا پيرمردهاي هشتادساله اي که... ديگر نمي توانند کاري انجام بدهند همه اينها را يک صدا کرد؟ آن که اين قلوب را با هم نزديک و.. اين مشتها را به يک طرف بسيج کرد... کي بود؟! کدام قدرت مي توانست يک همچو معجزهاي را بکند؟! در آن دهات دورافتادهاي که مثل چاپلق و بوربور (که طرفهاي ماست..)... صبح که مي شود مردم دنبال آخوندشان مي افتند و راهپيمايي مي کنند. آن کي بود که يک همچو قدرتي داشت که سر تا ته کشور را افراد با همه گرفتاري هايي که داشتند از گرفتاري هاي خودشان منصرف کند و بياورد در ميدان، مقابل توپ وتانک به مبارزه؟ آن کي بود که جوانهاي ما[ را که].. در عصر تاريک پهلوي[ به فساد] کشيده شده بودند- و اين شميران و تمام بقعه هايي که در اين جاها هست مرکز اين طور گرفتاريها بري جوان هاي ما بود.. از مراکز فساد، به ميدان مبارزه کشاند؟ آن کي بود که اين تحول را در کشورما... ايجاد کرد که اشخاصي که از يک پاسبان، يک بازار از يک پاسبان مي ترسيد، يک بازار؛ شماها ديده بوديد اگر يک پاسبان ميآمد در بازار تهران، بزرگ‌ترين بازار ايران و مي گفت که بايد بيرق بزنيد، کسي به خودش اصلش همچو اجازهاي نمي داد که نه خير نبايد، ابداً همچو چيزي نبود در کار. آن کي بود که اين جمعيتي که اين طور بودند، متحول کرد به يک جمعيتي که آمدند در ميدانها و فرياد زدند: مرگ بر رژيم پهلوي؟ آنهايي که نمي توانستند يک کلمه اي راجع به اين رژيم صحبت بکنند؛ نه راجع به رژيم، راجع به يک نخست وزيري، راجع به يک پاسباني! آن کي بود که اين تحول را يک دفعه ايجاد کرد؟ مدارسي ما داشتيم که در مدارس بيايند تزريقاتي بکنند و از آن حال به حال ديگر؟ با مدارس يک قرن هم نمي شود اين کار را کرد. تبليغات، اين طور بود؟.. يک قرن تبليغات هم اين کار از آن بر نمي آيد که به اين معجزه آسايي، با وقت کم، يک همچو کار بزرگي بکند. اين، آن بود که مقلب القلوب است. آن دعايي که در تحويل وارد شده است تحقق پيدا کرد در ملت ما: يا محول الحول و الاحوال، يا مدبر الليل و النهار، يا مقلب القلوب و الابصار، حول حالنا الي احسن الحال...؛ يعني متحول شد حال ما از آن خوف به يک قدرت، از آن ضعف به يک قدرت بزرگ، از آن خوفها به يک شجاعت. تمام گرفتاريها... هم از يادشان رفت، تمام خودبينيها.. از بين رفت. يک دفعه يک ملت سي و چند ميليوني، از يک حالي که در طول مدت شاهنشاهي... داشتند و در اين آخر تقويت شده بود، روح يأس و روح بدبيني و روح ترس و اينها که جرأت نمي کرد يک آدم در داخل منزل خودش راجع به ساواک... راجع به اعلي حضرت همايوني... پيش اولادش... يک کلمه بگويد، پسر از پدر مي‌ترسيد، پدر از پسر، برادر از برادر، اين چي بود؟ اين کي بود که ما را اينطور شجاع کرد؟
بعد از آن همه ترس و خوفي که همهمان داشتيم، چه شد که يک دفعه متحول شديم به يک روح هاي شجاع؟ او کي بود که بازاري و کاسب -که دنبال... منافع خودش هست -... ايثار کرد و يک ماه، بازار را گاهي در بعضي شهرستانها مي بستند و هيچ فکر اين نبودند که به ما، به اين، ضرر خورده است؟ آن کي بود که اين معجزه ها را کرد؟ غير از خدا کس ديگري قدرت دارد؟! گاهي وقتها وقتي انقلاب، به يک مقدار پيروزي رسيد، ديگر رها مي کنند؛ آن کيست که ما را باز نگه داشته است به يک حالي که باز همه فرياد مي زنند و جمهوري اسلامي را مي خواهند؟25 امدادهاي غيبي، پس از پيرزوي انقلاب اسلامي نيز ادامه دارد.
از ديد تيزبين امام، قرائن و شواهد بيانگر امدادهاي غيبي در جريان انقلاب، به موارد چهارگانه فوق محدود نبوده و پس از پيروزي انقلاب نيز ادامه يافته است؛ از آن جمله، مي توان به ماجراي طبس و کودتاي نوژه اشاره کرد:
1.در پي اشغال سفارت آمريکا در تهران، به دستور کاخ سفيد، چند هواپيما و هليکوپتر حامل دهها افسر و تفنگدار ورزيده آمريکايي- پس از هماهنگي با ستون پنجم خويش در ايران- مخفيانه به صحراي طبس گام نهادند تا از آنجا، براي حمله به مراکز حساس پايتخت و نجات گروگانها بهره برند؛ اما گرفتار طوفان شديدي از شن شوند (که به قول پيرمردهاي يزدي، از 90 سال پيش تا آن زمان سابقه نداشت) و در 5 ارديبهشت 59، در اثربرخورد با شنهاي کوير، چند هواپيما و هليکوپتر منفجر، و جمعي از مهاجمان سوخته و به خاکستر تبديل شدند.
حجت الاسلام حاج شيخ صادق خلخالي-که پس از واقعه، در محل حادثه حضور يافته و از نزديک شاهد اجساد سوخته بوده است- در مصاحبه با مجله حضور، در اين باره مي گويد:
تقريباً بعد از نماز صبح بود، در منزل آقاي [آيت‌الله سيد روح الله] خاتمي در اردکان بودم. حاج احمد آقا [خميني] تلفن زدند و گفتند: کجا هستي ما شما را پيدا نمي کنيم؟ گفتم: من ديشب نائين بودم، انارک بودم. در آخر شب آمديم منزل آقاي خاتمي. گفت: نمي داني چي شده؟ گفتم: نه. گفت: آمريکاييها حمله کردند به دشت طبس. مي خواستند بيايند لانه جاسوسي را بگيرند، طوفان آنها را شکست داده. شما به دستور امام حرکت کنيد، مسير را تغيير بدهيد به طرف طبس. من به احمد آقا گفتم: ديشب طوفان خيلي عجيب بود، نزديک بود ماشين را وارونه کند.
ما حرکت کرديم رفتيم به رباط، از آنجا هم رفتيم دشت طبس. آنجا قيامت بود. آدم صورت ظاهرش را مي ديد که يک هليکوپتر و يک هواپيماي غول پيکر به هم خورده بود، آتش گرفته بود. اصلا تمام آن دشت، يک کيلومتر به يک کيلومتر، همه نارنجک بود؛ نارنجک دستي. نمي دانم از کجا درآمده بود. عرض کنم که کارتر اصرار ميکرد 9 نفر آمريکايي کشته شدهاند يا اين که ما 9 نفر جنازه آوردهايم. البته آنها به کلي سوخته بودند و اسکلت شان مانده بود که دست مي زدي، پودر ميشد...؛ لذا نمي شد آنها را حرکت داد... مي خواستيم آنها را بياوريم، گذاشتيم لاي پنبه و درست کرديم. تفنگ زياد بود؛ تفنگ هاي سبکي بود مثل اين ژ.‌س‌ها. فشنگ زياد بود و آر. پي. جي. ماشين توسط چتر از هواپيما آمده پياده شده بود. خلاصه اسلحه و مهمات هرچه بخواهيد[بود]. مدارک زياد بود. نقشه هايي که از هليکوپترها جمع آوري کرديم... ريختيم توي يک چادر رخت‌خواب بزرگ و بستيم. توي نقشه ها[بود که] مثلاً از فيليپين حرکت کرده، آمده جزيره سيري و از جزيره آمده بندر عباس. بعد آمده به دشت طبس، که از اينجا برود به تهران و از تهران برود به فرودگاهي که الآن کنار مرقد امام قرار دارد و از آنجا برود به قم و از آنجا خارج بشود... غرض اينکه مدارک مفصلي که توي هليکوپترها بود[و] هليکوپترها هم همه غول پيکر بود، همه اينها را آورديم در لانه جاسوسي، داديم به آقاي خوئيني ها، حاج احمد آقا هم آنجا بود، تحويل آنها داديم.26
نويسنده کتاب آمريکا در اسارت مي نويسد: اين شرمساري و خجالت، بين نيروهاي ارتش به طور گستردهاي عميق شد و همچنان جريان دارد؛ مخصوصاً در ميان آنان که مستقيماً در اين ماجرا درگير بودند.27 حتي فرمانده آمريکايي عمليات طبس که يک سرهنگ بازنشسته به نام چارلز بکويت بود صبح دو شنبه 13 ژوئن 1994 (23 خرداد73) به نحو مشکوکي درگذشت.28
رهبر فقيد انقلاب، پس از آن ماجرا، (14 خرداد 59) طي کتابي در جمع اعضاي شرکت کننده در کنفرانس بين المللي بررسي مداخلات آمريکا، در ايران فرمودند:
نبايد بيدار شوند آنهايي که توجه به معنويات ندارند و به اين غيب ايمان نياوردند؟ کي اين هليکوپترهاي آقاي کارتر را که مي خواستند به ايران بيايند ساقط کرد؟ ما ساقط کرديم؟ شنها ساقط کردند. شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خدا است. قوم عاد را باد از بين برد، اين باد، مأمور خدا است . اين شنها همه مأمورند...29
2.عمليات کشف و خنثاسازي کودتاي خطرناک نوژه نيز با پارس يک سگ به يکي از پاسداران آغاز شد که به تعبير آمام راحل، از جنود خداوند بود.آن بزرگوار در 20/4/59 (در جمع روحانيان و ائمه جماعت تهران و شهرستانها) فرمودند:
شما مي دانيد که توطئه ها از همه اطراف هست و رو به افزايش است؛ لکن از اين توطئه هايي که منتهي به سلاح و قواي مسلح... [ مي شود]، هيچ باکي نيست و آنها را خداي تبارک و تعالي همراهي مي کند، چنانچه کرد و مي بينيد. همين امروز... يکي از علماي جماران.. قصهاي را نقل کرد که از آن قصه فهميدم که عنايت خدا با ما است. ايشان فرمودند که يک خانهاي را- در ظاهراً شميرانات-، اين آقاياني که در کميته بودند و پاسدارها و اينها، به عنوان اينکه شنيده بودند اينجا قمار خانه است، رفته بودند... در اين قمارخانه را ببندند، وقتي هم رفتند ديدند که بله، بساط قمار و مشروبات و اينها هم هست. يکي از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود ببيند اينجا چه خبر است، يک سگي همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود به در زيرزمين وقتي رفته در زير زمين، کشف[کرده] يک مقدار زيادي اسلحه و امثال ذلک زياد، که شايد بعد در راديو و اينها اطلاع بدهند به ملت. گفتم به آن آقا:با هدايت سگ، اين واقع شده. اين سگ مأمور است، همه عالم مأمورند. آن باد و شن مأمور بود، امروز هم در اين قصه، سگ مأمور بوده است که اين پاسبان را ملزم کند که برود کشف بکند. از اين امور، خوفي نداشته باشيد....30
از امدادهاي گوناگون الهي در جنگ هشت ساله ايران و عراق- به ويژه فتح خرمشهر که به گفته امام، آن را خدا آزاد کرد- در مي گذريم و تشريح و تبيين آن را به فرصتي ديگر وا مي گذاريم.

پيروزي انقلاب، کار خدا بود که به وسيله امام عصر انجام گرفت

در تبيين رويدادهاي شگفت انقلاب، امام راحل، خود را عامل پيدايش اين تحول و پيروزي شگرف ندانسته و آن را تنها کار خدا مي شمارد:
ملتي با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح، بر ابرقدرتها و بر قدرت شيطاني اي که تا دندان مسلح بودند، غلبه کرد؛ لکن اين، من نبودم که اين غلبه را نصيب شما کرد، اين خداي تبارک و تعالي بود.31
طبعا وقتي رهبر کبيرانقلاب، در اين کار نقش اساسي نداشته باشد، کسان ديگر (از سران نهضت يا افراد مردم) به طريق اولي، در اين کار نقش اساسي نداشته اند: اين پيروزي، ارتباط به من نداشت. من يک طلبه هستم و نبايد اين را به من متصل کنيد. پيروزي، ارتباط به ملت هم نداشت، اين پيروزي، مربوط به خدا بود32. آري، عنايت خدا به اين ملت، اين پيروزي را به ما داد. هيچ کس نکرده، خدا کرد. هيچ کس نيست، آن که هست، خدا است.33
امام خميني ( از آنچه گفته شد، يک گام بلند فراتر رفته و اعلام مي‌کند: اين تحول و پيروزي، کار خدا بود که به وسيله امام عصر( انجام گرفت.- در سخنراني 30/1/58 ميفرمايد:
شما مي دانيد که اين پيروزي به دست آمده است؛ لکن اين، من نبودم که اين پيروزي را به دست آورديد به واسطه من. اين خداي تبارک و تعالي، در سايه امام زمان ( ما را پيروز کرد....
چه شد که پس از مدت کمي اين تحول پيدا شد؟ سابق، همه چيز ما را مي بردند و ما نفس نمي کشيديم. سابق، جوانهاي ما را در زندانها زجر مي دادند و اعدام مي کردند و ما قدرت حرکت نداشتيم. سابق، چپاولگران، همه چيز ما را چپاول ميکردند و ما نفس نمي کشيديم. چه شد که اين ملت همچو متحول شد؟ جز عنايت خدا چه بود؟.. اين دست غيبي بود که اين تحول را پيش آورد.34
نيز در 29/1/58 يادآور مي‌شود:
اين حقيقتي است که بايد اعتراف کرد قلعه محکمي بود که احتمال فتح آن نمي شد... ملت، با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح در مملکت، بر ابرقدرتها و بر قدرت شيطاني -که تا دندان مسلح بودند- غلبه کرد، ولکن اين، من نبودم که اين غلبه را نصيب شما کردم؛ اين خداي تبارک و تعالي بوده.... يک کشور سي و چند ميليوني- با اين اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور- آنها همه مجتمع شدند و همه با هم، دست به هم دادند و يک مطلب را خواستند و آن اين که: يک دست غيبي در کار است، خداي تبارک و تعالي به وسيله امام زمان (.35
همچنين، پس از رفتن از تهران به قم (اسفند 1357)، در سخناني بر سر مزار شهدا در قبرستان بقيع قم - ضمن اشاره به مبارزهه اي مستمر تاريخ تشيع- فرمودند: قانون اساسي جديد، بايد بر مبناي مذهب تشيع اثناعشري تدوين گردد و براين نکته دو بار تأکيد کرده، سپس با حالتي برافرخته و ملتهب افزود:
ما در اين نهضت، منت از خدا و امام عصر مي کشيم. حقايق نبايد مخفي يا مبهم بماند. اين قيامي که از 15 خرداد شروع شد، و تا کنون باقي است و اميد است باقي باشد، تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد، قيامي اسلامي است، قيامي ايماني است، پيروي هيچ قيامي نيست... اين اسلام است که غلبه کرد بر ابرقدرتها، اين اسلام است که فرزندان او به شهادت راغب هستند.. اين دست غيبي الهي بود که مردم ايران را در سرتاسر، از بچه دبستاني تا پيرمرد بيمارستاني با هم هم صدا و هم مطلب کرد... هيچ بشري قادر نيست که همچو بسيجي بکند، هيچ ملتي نمي‌تواند اين طور بسيج شود. قدرت ايمان، قوه اسلام، قدرت معنوي ملت، اين پيروزي را به ما ارزاني داشت.
ما منت از خداي تبارک و تعالي مي کشيم، ما منت از ولي عصر مي کشيم که پشتيباني از ما فرمودند. نبايد ابهامي در قضايا باشد. اگر چنانچه ابهامي در قضايا باشد يا بخواهند منحرف کنند اين نهضت اسلامي ما را، منتهي به شکست خواهد شد, خيانت به ملت است، خيانت به اسلام است.36
آثار اميد به فرج در آينده نزديک را (به خلاف اختناق سخت حاکم بر کشور) در برخي نوشته‌هاي امام يا در سالهاي 1345- 1347 ميبينيم. براي نمونه ميتوان از نامه هاي امام در 19 خرداد 1345 (19صفر 1386) به مرحوم شهيد آيت‌الله سعيدي و ديگران ياد کرد.37

يقين امام به درستي راه و پيروزي خود در پاريس

با همين نگاه و نگرش بود که رهبر فقيد انقلاب، ماهها پيش از بهمن 57 اطميناني عجيب به پيروزي جنبش و سرنگوني رژيم داشت و به اين و آن ميگفت: شاه رفتني است. به فکر روزها و اقتضائات پس از پيروزي باشيد و اين در حالي است که هنوز هيبت و هيمنه رژيم، شکسته نشده بود و کساني مانند مهندس بازرگان، به مبارزه گام به گام با حکومت پهلوي و تسخير کرسيهاي مجلس شورا ميانديشيدند.
مي دانيم که مرحوم امام، در 14مهر57 از نجف به پاريس آمد و آنجا افراد زيادي (از جمله استاد مطهري، مهندس بازرگان و..) با وي ملاقات کردند. مي دانيم که آن ايام، هنوز قدرت جهنمي شاه برپا بود و آثار فروپاشي رژيم ظاهر نشده بود. در نتيجه، چشمانداز روشني پيش روي انقلاب و انقلابيان نبود.با اين اوصاف، ملاقات کنندگان همگي اظهار مي کنند: در آن شرايط سخت، يک اطمينان و اعتماد عجيبي در چهره امام نسبت به پيروزي قاطع انقلاب بر رژيم موج مي زد که حيرتانگيز بود. اينک به بيان برخي نظرات مي‌پردازيم:
1. مرحوم فلسفي (واعظ شهير) در خاطراتش نقل مي کند: در مدت اقامت امام در پاريس، افراد زيادي از ايران به پاريس رفتند. از جمله آنها، مرحوم آقاي مطهري بود. ايشان قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت: شما پيامي براي آقا امام- داريد؟ دو سه موضوع بود که من به طور خصوصي تذکر دادم. بعد ايشان خداحافظي کرد و رفت. وقتي مرحوم مطهري برگشت، به ديدن ايشان رفتم؛ آن هم در وقتي که کسي نبود، تقريباً اول شب بود. موضوعاتي را که گفته بودم، ايشان به امام گفته بودند و جواب هم گرفته بودند؛ ولي ديدم آقاي مطهري مي‌گويد: آقا! من مبهوت هستم. گفتم: چرا؟ گفت: تصميمي که امام گرفته، با اين همه نظامي هاي تا دندان مسلح، با آن همه حمايت هاي آمريکا و انگلستان و فرانسه، نتيجه چه خواهد شد؟ آيا واقعاً اين تصميم، براي ما موفقيت پيش مي‌آورد؟ ايشان مي گفت: به امام گفتم: آقا، خطر مهمي است. خودتان را چه طور ميبينيد؟ امام در جواب فرمود: علي التحقيق پيروزيم شهيد مطهري مي‌گفت: يک روحاني، غير از يک کاسب است که اين حرف را بزند. ديدم از يک طرف امام خميني است، عظمت دارد و من نمي توانم از ايشان بپرسم چرا پيروزيم؟ ولي پرسيدم ايا به محضر امام عصر شرفياب شديد و او اين خبر را داده است امام نفي و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعاً پيروزيم. گفتم: الهامي به شما شده است؟ گفت: قطعاً پيروزيم. از هر دري که من وارد شدم ايشان نگفت که واقعيت چيست؛ ولي همچنان با قاطعيت مي گفت: پيروزيم و اعتنا به اين همه تانک و توپ و نظامي و غيره نکنيد. علي التحقيق پيروزي با ما است.
شهيد مطهري -با حالت بهت - اين سخنان را به من گفت و خود، متحير بود. ميگفت: من نفهميدم امام از چه منشأ ومنبعي به اين حقيقت رسيده است.38
2. مهندس بازرگان در سخناني در 22 بهمن 60، در جمع اعضاي نهضت آزادي، ضمن شرح ملاقات خود (همراه دکتر يزدي، در 30 مهر 57 در نوفل لوشاتو) با امام، مي گويد: از امام پرسيدم: جناب عالي چگونه اوضاع و تکليف را مي بينيد؟ باز هم، ساده نگري39 و سکينه و اطمينان ايشان به موفقيت نزديک، مرا به تعجب و تحسين انداخت. مثل اين که قضايا را انجام شده و حل شده دانسته و گفتند: شاه که رفت و به ايران آمدم، مردم نمايندگان مجلس و بعد دولت را انتخاب خواهند کرد. منتها چون کسي را نمي شناسم از شما مي خواهم افرادي را که مسلمان و مطلع و مورد اعتماد ميباشند، علاوه بر خودتان و دکتر يزدي، معرفي کنيد که مشاورين من باشند و آنها بگويند چه کسي براي نمايندگي مجلس خوب است، تا من به عنوان نامزد، به مردم پيشنهاد نمايم... وزرا را هم آن هيأت در نظر بگيرند که من پيشنهاد نمايم... احساس من (و شايد دکتر يزدي) اين بود که ايشان، از ما فقط براي مرحله بعد از انقلاب که تشکيل دولت و مجلس و اداره مملکت است- مي خواهند استفاده نمايند و نسبت به مرحله ما قبل، خيالشان راحت، و برنامه معين است. گفتم: چشم....40
3. محمود اعتمادزاده (بهآذين)، نويسنده و مترجم مشهور چپ و عضو حزب منحله توده، نيز در خاطراتش، ضمن شرح سفري که آن سالها به اروپا و روسيه داشته، با اشاره به خوشبيني و اطمينان محکم امام خميني، به پيروزي قاطع انقلاب در سال 57 مي نويسد: به راستي، اطميناني که در سخنان امام است، در تنگناي عقل نمي گنجد.41
بي جهت نيست که امام، پس از روي کار آمدن ارتشبد ازهاري (در پيام 14 آبان‌57) به ملت ايران فرمودند:
از اظهارات پوچ دولت آمريکا و انگليس و شوروي مبني بر پشتيباني از شاه، براي حفظ منافع خودشان نهراسيد، که نمي‌هراسيد. ما طالب حق خود هستيم و به حقيم و دست خدا با ماست و بالاتر از دست ابرقدرتهاي شرق و غرب است: يدالله فوق ايديهم.42

خارجيها نيز دست خدا را در پيشرفت انقلاب، دخيل ميبينند

عجيب است که نکات چهارگانه فوق- به ويژه غافلگير شدن غرب از وقوع انقلاب اسلامي ايران و سردرگمي و وادادگي رجال سياسي و امنيتي آن، برابر انقلاب- گذشته از سخنان امام راحل، در گفتار و نوشتار بسياري از تحليل گران غربي و حتي عوامل رژيم پهلوي نيز منعکس شده است.43 حتي پال هنت (کشيش انگليسي مقيم اصفهان در 1354- 1359)، نيز در خاطرات خويش بر همين نکات انگشت نهاده و اظهار شگفتي ميکند. همسر وي (ديانا) در اوايل مأموريت وي در ايران (سال1354) در خواب، جهش مسجد به سوي کليسا را مي بيند. کشيش پال هنت-که درسالهاي آخر حکومت شاه، عضو هئيت مذهبي کليساي انگليسي اصفهان (وابسته به انجمن هيأتهاي مذهبي کليسايي بريتانيا) بوده و اوايل پيروزي انقلاب، وحشت زده از کشورمان گريخت- خاطرات دوران مأموريتش را به رشته تحرير در آورده است.44 وي در اين خاطرات مي نويسد:
در همان اوايل ورودمان به اصفهان بود که [همسرم] ديانا يک شب خواب ديد مسجدي به حرکت درآمده است و پس از پريدن روي ديوار، به سمت ما ميآيد!... و فرداي آن روز -که ديانا اين خواب را برايم تعريف کرد- کوشيدم تا شايد بتوانم تعبيري برايش پيدا کنم.
اين کشيش، نهايت تعبيري که (پس از تفکر زياد) براي خواب شگفت انگيز همسرش مي يابد، آن بود که صداي اذان مسجد محل -که هر روز با بلندگو از مناره مسجد پخش مي شد، از طنين ناقوس کليساي وي بلندتر بوده است.45 اين تعبير با تحليلي که او از ايران به عنوان جزيره ثبات و امنيت (البته براي غربيان) داشت، متناسب بود؛ ولي حوادث سالهاي بعد اين کشور نشان داد که پيام آن خواب، فراتر از اين حرف‌ها است. او سالها پس از آن تاريخ، در خاطراتش نوشت:
امروز، موقعي که به خاطره هاي دوران اقامتم در ايران مي نگرم، احساس مي کنم مواجهه با مسائل دوره انقلاب- که طي آن، همه چيزهاي آشنا و مورد علاقهام از هم پاشيده شد- واقعاً تا چه حد برايم ناگوار بوده است.
طي پنج سالي که در اصفهان اقامت داشتم، به مرور، به سرزمين و مردم ايران علاقه پيدا کرده بودم و از مشاهده کشوري که ظاهراً رو به خوشبختي و نيک انجامي مي رفت. لذت مي بردم. در ايران، مقدم خارجي ها را گرامي مي داشتند، امنيت و ثبات در همه جا احساس مي شد، کليساها در انجام مراسم مذهبي خود آزاد بودند و کسي براي آنها مزاحتمي فراهم نمي کرد.
موقعي که ناآرامي ها رو به گسترش نهاد، به وحشت افتادم که اگر روزي وضع موجود، در هم بريزد، چه خواهد شد و سيستم جانشين آن، با ما چه رويهاي در پيش خواهد گرفت؟ ولي در همان حال که ما نگران فروپاشي ثبات و امنيت خود بوديم، ايرانيها مسائل پيش آمده را با ديد يک اعتراض گسترده عليه فساد موجود و سياست جدايي دين از سياست مينگريستند. به اين ترتيب، معلوم شد که همه ما اشتباه ميکرديم؛ چون تصورمان اين بود که سلطنت شاه، براي ايران، خوشبختي و ثبات به ارمغان آورده است. پرزيدنت کارتر هم که حدود يک سال قبل از انقلاب، ايران را جزيره ثبات لقب داده بود خط کرده بود.
پال هنت، سپس با عنوان پيش بيني آينده، در حد فکر خود، پردهها را بالا زده و با انتساب آن تحول عظيم تاريخي به اراده خداوند، مي نويسد:
ابتدا براي من، درک اين مسأله مشکل بود که واقعا چرا خداوند چنين قدرت تخريبي عظيمي را در ايران به کار انداخته است؟ ولي بعد به ياد جمله اي از ماکس وارن (دبير کل انجمن هيئت هاي مذهبي انگليس در ايران) افتادم که حدود يک سال قبل از وقوع انقلاب به من گفته بود: کارهاي خدا، هميشه حيرت انگيز است و هرگز نمي توان پيش بيني کرد که حتي در آینده بسيار نزديک، خداوند دست به چه کاري خواهد زد.... در مواجهه با حوادث ايران بود که به ارزش اين گفته بيشتر پي بردم و فهميدم وقتي خدا بخواهد، چگونه علي رغم کراهت و عدم اشتياق من و ديگران، حوادثي مي آفريند که برايمان باورنکردني و حيرت انگيز است. همراه با آن، خود را مقابل اين سؤال نيز مي يافتم که آيا واقعاً نبايد وقوع چنين حوادثي را نوعي واکنش خداوند عليه خودخواهي و دنياپرستي غربي ها به حساب آورد؟
در ادامه مي‌افزايد:
غير از ما که در ايران بوديم، اکثريت قريب به اتفاق مردم دنيا هم از آنچه در ايران گذشت، حيرت زده و غافلگير شدند. چند ماه بعد نيز با مطالعه نشريه اي دريافتيم که طي تحقيقات مجمع آمريکايي ترويج علوم معلوم شده است که در سراسر کشور آمريکا، فقط يکي از اساتيد دانشگاهي توانسته بود از چند سال قبل، حوادث امروز ايران را پيش بيني کند. اين شخص که يک نام اسلامي براي خود برگزيده است و سمت استادي تاريخ را در دانشگاه کاليفرنيا به عهده دارد-46 در سال 1972 طي مقاله اي نوشته بود: موجب مخالفت و اعتراض مردم عليه رژيم سلطنتي در آينده رو به گسترش خواهد نهاد و هدايت اين موج را نيز رهبران مذهبي به عهده خواهند داشت که در رأس همه آنها آيت‌الله خميني قرار دارد....
البته در آن زمان، هيچ کس به پيش بيني او توجهي نکرد؛ چون تمام ارزيابي هايي که از اوضاع ايران به عمل مي آمد، صرفاً بر وضع موجود تکيه داشت و نشان ميداد که ايران را هيچ خطري تهديد نمي کند. حالا، اين مسأله وحشت انگيز به نظر مي آيد که چطور امکان دارد هيچ يک از حدود يک ميليون نفر که فقط در آمريکا، به طور مداوم مشغول بررسي مسائل جهاني و تعيين خط مشي حکومت در رابطه با ملل ديگر هستند، نتوانسته بودند ارزيابي درستي از اوضاع ايران ارائه دهند و آنچه را در ايران گذشت پيشبيني کنند؟
در اين باره ضمناً بايد به کتاب ايران، سراب قدرت47 که اوايل سال 1978 در لندن به چاپ رسيد- نيز اشاره شود. گرچه در اين کتاب، مطالب بسيار آگاه کننده اي از اوضاع اقتصادي ايران و فساد موجود در رژيم شاه وجود داشت، ولي مؤلف آن، علي‌رغم احاطه فراوانش بر مسائل ايران، نتيجه گرفته بود که تصور وجود ايران بدون شاه، مسأله اي بسيار دور از ذهن است... و به هرحال در آن زمان، فقط عده انگشت شماري بودند که وجود آتش زير خاکستر را در ايران احساس مي کردند. ما هم به مرور و از زماني که آتش زير خاکستر نمايان شد، پي برديم ميان مردمي زندگي مي کنيم که ديدشان نسبت به اوضاع کشور، به کلي با ما مغاير است و برخلاف آنچه مي پنداشتيم، ايرانيها معتقدند که به حد افراط، بازيچه دست رژيمي قرار گرفتهاند که هدفي جز تأمين منافع قدرتهاي غربي ندارد.48

جهان، پشت سر امام حسين(علیه السلام) نماز مي خواند

درست در همان ايامي که رؤياي شگفت جهش مسجد به سوي کليس، خواب خوش همسر کشيش انگليسي را در اصفهان برآشفت، بانويي مبارز و دلسوخته، در تهران، نويد غيبي به پيروزي اسلام بر کفر را در خواب دريافت کرد. دکتر طاهره صفارزاده، شاعر و اديب برجسته زمان ما است که اشعار اسلامي - انقلابي وي در عصر پهلوي مشهورتر از آن است که نيازمند تعريف باشد. وي-که به جرم داشتن انديشه و نگرش اسلامي انقلابي، پيوسته مورد تعقيب و آزار رژيم سابق قرار داشته-در مصاحبه اي در سال 1374 اظهار داشت:
ديد من نسبت به انقلاب اسلامي ايران، خيلي ريشه اي است. من سال 55 که از دانشگاه اخراج شده بودم موقع اذان در کلاس ها سکوت اعلام مي کردم. من آن موقع، همين انقلاب را به خواب ديدم. نماز جماعتي به رهبري امام حسين با همين شعارهاي انقلاب[بود]، و حضرت، عنايت خاصي به من نشان دادند. بعد به يک پيرمرد با معرفت و اهل معنا (کسايي) گفتم؛ خيلي گريست و تعبير کرد که اتفاق ديني بزرگي در مملکت رخ مي دهد که تحول ايجاد مي کند.من در آن خواب ديدم که جهان شد يک مسجد که همه پشت سر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) نماز مي خواندند.49
مصاحبه کامل وي در اين زمينه چنين است:
خبرنگار مجله نيستان از خانم صفارزاده ميپرسد: مهم ترين ره آورد انقلاب اسلامي را شما در چه مي بينيد؟ وي که برخلاف ناراحتي شديد از برخي ناداني‌ها و سياست هاي نادرست موجود، در حمايت اصولي خود از کليت و اساس انقلاب و نظام اسلامي پابرجا است- پاسخ مي دهد:
در مطرح شدن اسلام در سراسر جهان، به عنوان يک مکتب معنوي قدرتمند، با همه غفلت ها و اشتباه هاي داخلي ها وجود سخافت ها و خصومت هاي خارجي ها و عوامل شان، چون تقدير الهي بوده که اسلام در اين عصر مطرح شود و آمادگي در مسير تقدير اصلي فراهم آيد، هيچ عاملي نمي تواند مانع تحقق وعده (و رأيت الناس يدخلون في دين الله شود.
نقش رهبري امام خميني، مفهوم شجاعت و صراحت ايمان را براي جهانيان تبيين کرد و آن هم دستاورد ديگري در حوزه مشيت الهي بود. تکرار مي کنم: اين انقلاب، مقدر الهي بوده، ترديد ندارم اگر استکبار جهاني هم -به قول عدهاي سخت نگرفت، به اين دليل بود که عقلشان را به حکم تقدير از دست داده بودند.
سال 55 که از دانشگاه شهيد بهشتي اخراج شده بودم و ساواک و رسانه ها ا زهيچ شرارتي خودداري نمي کردند، عموماً در منزل بودم، تفسير مي خواندم و بر زيارت عاشورا و علقمه هم مداومت داشتم. يک روز همسر برادرم که عازم کربلا بود براي خداحافظي آمد و گفت: پيغامي براي امام [حسين(علیه السلام)] نداري؟ گفتم:چرا، بگو: قربانت گردم، دست اين شريران را از سر ما کوتاه فرما. همان شب خواب ديدم که دنيا به مسجدي بزرگ تبديل شده و مردم فوج فوج، مثل پرندگان وارد مسجد مي‌شدند. مي آمدند پشت سر امام نماز بگزارند و ديديد که انقلاب هم با نماز جماعت شروع شد. جارچي نامرئي مرتب ندا مي داد: سرور شهيدان، ابا عبدالله الحسين نماز مي گزارند. صف هاي نماز بسته مي شد. من هم در صف بودم. هنگام رکوع و سجود، جانورهايي با صورت انسان، مزاحم مي شدند و مرا اذيت مي کردند، ولي من در دلم مي گفتم: نماز را نمي‌شکنم وقتي نماز تمام شد، ديدم صف، با نور شکافته شد. حضرت تشريف آوردند بالاي سر من و همراه با گشودن و به هم زدن دست هاي مبارک، فرمودند:اف بر شما و ناگهان جانوران ناپديد شدند. من گريه کنان ابراز ارادت مي کردم، عنايتي فرمودند.... در شعر سفر در آينده درباره عنايت الهي، خطاب به خودم گفتم: خصمان تو زنهاريان تو گشتند.
فرداي آن روز، خواب را براي آقاي کسايي (پيرمرد عارفي که دوست آقاي مهندس سحابي بود) تعريف کردم. ايشان خيلي گريه کردند و گفتند: خوش به حالتان! آن قدر هستند بزرگاني که آرزو دارند اين خواب را ديده باشند و از دنيا بروند. ايشان تأکيد کردند (دو سال قبل از انقلاب) که اتفاقي در مملکت مي افتد که اين اتفاق ديني است. همين طور هم شد. باز هم بايد صبر بکنيم که بقيه روايات و احاديث مربوط به زمان انتظار موعود را تحقق يافته ببينيم.50

بشارات غيبي به ظهور انقلاب اسلامي

تحولات بزرگي که به دست رهبران ديني و الهي (پيامبران و امامان) در تاريخ بشر صورت مي گيرد، معمولاً در آستانه وقوع، با برخي بشارات غيبي همراه است. قيام الهي نايبان و ادامه دهندگان راه آن بزرگان نيز در حد خود-از اين ويژگي بي بهره نيست.
خداي جهان، کساني را که براي رهبري اين تحولات عظيم بر مي گزيند، پيش از شروع عمل، به نحوي (در خواب يا بيداري) از آينده کار خويش و تحول بزرگي که بايد به دست آنان انجام گيرد آگاه مي‌کند. بشارات ظهور و بعثت پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)، و نيز پيشگويي هاي شگفت ماجراي عاشورا از زبان پيامبر واميرالمؤمنين- درود خداوند بر ايشان باد-درکتابهاي سيره و حديث و تاريخ ثبت شده است. براي مثال پرتوي از اين سنت را در عصر غيبت نيز، در زندگي دو شخصيت تاريخ ساز اسلام در قرن اخير، حاج شيخ فضل الله نوري و حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي، مشاهده مي کنيم.51 درباره انقلاب کبير اسلامي ايران و پيشواي آن امام خميني هم فراوان به اين گونه نويدهاي غيبي و پيشگويي هاي غير عادي برمي خوريم که به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:
1. حضرت آيت‌الله سيد علي آقاي قاضي طباطبايي، استاد اخلاق و سلوک بزرگاني چون علامه طباطبايي (صاحب تفسير الميزان) و آيات عظام خويي و بهجت، براي اهل فکر و ذکر و نظر چهره اي نام‌آشنا است.52 امام خميني در سن 45 سالگي به نجف اشرف مشرف شد ند.گويند يکي از فضلاي نجف از ايشان- که آن روزها، حاج آقا روح الله ناميده مي شد- پرسيده بود براي چه به عتبات مشرف شده ايد. در پاسخ فرموده بودند: زيارت ائمه اطهار علیهم السلام ( و ديدن آقاي قاضي.
يکي از فضلاي برجسته و صاحبدل شهرضايي تبار- مرحوم حجت الاسلام و المسلمين طيار- در حضور جمعي از فضلاي قمشه (مانند حضرات آقايان حاج شيخ علي زماني قمشه اي و حاج شيخ يحيي رهايي در شهريور 1373 در قم) ضمن اشاره به داستان فوق، اظهار داشت: مرحوم حاج شيخ عباس قوچاني، از اصحاب خاص ميرزا علي آقاي قاضي و وصي ايشان بود که سالها پيش درگذشت. مرحوم قوچاني در حدود سال 1350 ش در مدرسه صدر اصفهان، اين ماجراي شگفت را براي من تعريف کرد:
مرحوم قاضي، عصرها در منزل خويش جلسهاي داشت و براي 10-15 نفر مباحث اخلاقي و توحيدي مطرح مي کرد و من [مرحوم قوچاني]در آن جلسه شرکت ميکردم آشنايي ما با آيت‌الله خميني نيز در همين حد بود که شنيده بوديم يک حاج آقا روح الله در قم هست که درس اخلاق مي گويد؛ ولي در آن روزگار؛ چهره وي را نمي شناختيم و تطبيق نمي کرديم.
يک روز عصر که ما در خدمت قاضي بوده و آن بزرگوار طبق معمول افاضه مي فرمود سيد جواني را ديديم که وارد شد و سلامي کرد و کنار در اتاق نشست. مرحوم قاضي، پس از ورود سيد مزبور، صحبتش را قطع کرد و ساکت شد و سرش را به زير انداخت. سيد نيز پس از عرض سلام سر را پايين انداخت و، به حالت ادب وسکوت، چيزي نگفت. مجلس، يک ربع ساعت، همين گونه ساکت و خاموش، طي شد. سپس مرحوم قاضي سربرداشت و به من گفت: آقا شيخ عباس!، آن کتاب را از فلان قفسه کتابخانه بردار و بياور و بخوان. کتاب را آوردم و پرسيدم:از کجاي آن بخوانم؟ مرحوم قاضي فرمود: کتاب را باز کن؛ هر جايش آمد، همان جا را بخوان.
کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم. محتواي مطلب، شرح ماجراي ظلم و جنايت يک سلطان سفاک و ستمگر بود که در ميان بني اسرائيل مي زيست و مردم از مظالم او به شدت معذب و در تنگنا بودند. تا آن که شخص عالمي پيدا شد و گفت: من اين سلطان جائر را از کشور بيرون کنم و مردم را از دست وي رهايي بخشم.
مرحوم قوچاني مي گفت: زماني که داستان مزبور را از روي کتاب مي خواندم، مرحوم قاضي سر به زير انداخته، سخني نمي گفت و فقط گوش ميداد. داستان، به آنجا رسيد که آن عالم، مردم را بر ضد سلطان سفاک شورانيد و وي را از مملکت بيرون راند. اينجا، مرحوم قاضي سربرداشت و گفت: ديگر بس است. کتاب را سرجايش بگذار، و باز سر به زير انداخت. پس از 5-4 دقيقه که وي، و نيز آن سيد جوان سر، به زير انداخته بودند، سيد مزبور، آهسته خداحافظي کرد و رفت و ما ديگر او را در درس مرحوم قاضي نديديم. فرمان مرحوم قاضي به آوردن کتاب و گشودن آن و طرح آن داستان شگفت، با مباحث معمول وي و سخنان ابتداي همان مجلس، تناسبي نداشت و کاملاً غير عادي و عجيب مي نمود و سر آن تا سالها بر من معلوم نبود.
سالها پس از آن تاريخ، نهضت 15 خرداد به رهبري آيت‌الله خميني آغاز شد و آوازه وي آفاق را در نورديد. اعلاميه هاي وي به نجف ميرسيد و ما مي خوانديم. سال بعد، وي به نجف تبعيد شد و ما همراه جمعي از طلاب و فضلا به حضور رسيديم. آنجا، به طور غيرمنتظره و با کمال تعجب ديديم ايشان، همان سيد جواني است که آن روز به درس مرحوم قاضي آمد... فهميديم که اين، کرامتي از مرحوم قاضي بوده و قصه آيت‌الله خميني با شاه ايران، قصه همان عالم بني اسرائيل با سلطان سفاک است....
2. آيت‌الله حاج شيخ نصرالله شاه آبادي، فرزند آيت‌الله شيخ محمد علي شاه آبادي رحمت الله علیه (استاد مشهور امام خميني رحمت الله علیه) نيز ماجراي زير را مکرر نقل کرده است:
اوايل شروع نهضت اسلامي (دهه40) خواب ديدم که در خوزستان ايران، جنگي سخت بين نيروي حق (به زعامت حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام)) و باطل در گرفته و من [شيخ نصرالله] نيز در آن، حضور دارم. آن جنگ، با پيروزي جبهه حق پايان يافت و من، پس از آن، به ديدار حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) نايل شدم و مورد تفقد ايشان قرار گرفتم.
از آن خواب شگفت بيدار شده و مدتها در تعبير آن، فکرم به جايي نمي رسيد. تا اين که پس از مدتي، امام خميني به نجف تبعيد شد و ما خدمت وي رسيديم. در خلال صحبت، به مناسبتي ياد خواب مزبور افتادم و آن را نقل کردم. امام، پس از شنيدن، آن خواست چيزي بگويد؛ امام منصرف شد من اصرار کردم، پس از تحاشي بسيار فرمود: اين خواب، درست است و چنين جنگي در آن نواحي واقع خواهد شد و ما- چنان که ديدي در فرجام، پيروز خواهيم شد. من توضيح بيشتري خواستار شدم و وي فرمود: اين راهي است که پدر شما (مرحوم آيت‌الله شاه آبادي) براي ما ترسيم کرده و گريزي از پيمودن آن نداريم.

خوشا به حال کساني که سال 1400 را درک کنند

حجت الاسلام حاج شيخ يحيي رهايي شهرضايي- از فضلاي تحصيل کرده در قم که اکنون در شهرک علامه مجلسي اصفهان به تدريس، تأليف، اقامه جماعت و ارشاد مشغول است در تاريخ 3 آذر 74، طي نوشته اي به حقير مرقوم داشته است:
در تماسي که اخيراً با يکي از مردان صالح و مورد اعتماد اهل علم و ديانت و سرشناس در شهرستان شهرضا (قمشه)، به نام آقاي مشهدي عباس ملکيان داشتم، وي نقل کرد: بيش از 50 سال پيش که به مشهد مقدس مشرف شده و پاي منبر مرحوم آيت‌الله حاج شيخ علي اکبر نهاوندي نشسته بودم، در خلال صحبت فرمودند: خوشا به حال کساني که سال 1400 ق را درک خواهند کرد و خواهند ديد که اوضاع، دگرگون خواهد شد غير از آنچه که اکنون مشاهده مي کنيم.
مرحوم آيت‌الله شيخ علي‌اکبر نهاوندي، از علماي وارسته و طراز اول مشهد در عصر اخير بود که درباره حضرت ولي عصر( و اخبار و علايم مربوط به آن حضرت، مطالعات گستردهاي داشته و در اين زمينه چند کتاب مبسوط و خواندني همچون عَبقُري الحسان تأليف کرده است که مورد استفاده اهل نظر است. و حتي گفته مي شد که با خود حضرت نيز ارتباطاتي داشته و قرائني نيز بر اين معنا وجود داشت.
از شخصيت هاي ديگري که درباره حضرت ولي عصر و مسائل مربوط به آن حضرت بسيار مطالعه کرده بود و شايد بتوان گفت در عصر خودش در اينزمينه بي نظير بود، مرحوم آيت‌الله حاج سيد محمدحسن ميرجهاني جرقويه اي است. وي که اهل اصفهان و مدتي نيز ساکن نجف، مشهد و تهران بود، آثار علمي متعددي داشت و بسيار وارسته بود. جناب رهايي در نوشته فوق افزوده است: مرحوم آيت‌الله ميرجهاني، از عالمان وارسته اي بود که به حق، يد طولايي در احاديث داشت و هميشه- با حافظه اي غريب- احاديث را از بر مي خواند و بر علم اعداد نيز تسلط داشت. به ياد دارم که در تابستان 1356 ش (در ايام ماه مبارک رمضان) مرحوم ميرجهاني برفراز منبر فرمودند:
يک سال و نيم ديگر فرجي حاصل خواهد شد؛ يا فرج کلي اشاره به ظهور حضرت ولي عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و يا فرج جزيي.
آن زمان که اين سخن را فرمودند، هيچ اثري از انقلاب نبود؛ لکن با گذشت تقريباً دو ماه و مرگ ناگهاني مرحوم آيت‌الله حاج آقا مصطفي خميني، جرقه انقلاب زده شد و دقيقاً همان گونه که ايشان پيش بيني کرده بود، يک سال و هفت ماه [طول]نکشيد، که انقلاب به پيروزي رسيد. همچنين مرحوم آيت‌الله ميرجهاني در يکي از کتابهاي خود آورده است: به گفته يکي از دانشمندان اهل کتاب در ساليان پيش، در سال 1398 ق، فرزند قديس عربي (پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) ظهور خواهد کرد. درخور ذکر است که مرحوم ميرجهاني اين مطلب را سالياني پيش از تاريخ ياد شده نگاشته است و در آن وقت، برداشتش از تعبيرفرزند قديس عربي- چنان که گاه در سخنرانيهاي خويش نيز ابراز مي‌کرد- امام زمان(علیه السلام) بود؛ اما گذشت زمان نشان داد که ظاهراً مراد، نايب آن حضرت، يعني امام راحل بوده است. (پايان نوشته آقاي رهايي)
در همين زمينه، يکي ديگر از روحانيون شهرضا، حجت السلام و المسلمين حاج شيخ علي زماني قمشه اي -که از مدرسان فقه، نجوم، هيأت و فلسفه در قم است- تعريف کرد: پيش از انقلاب، در دهه 50، يکي از دوستان، خوابي ديد که از مجموع آن چنين برداشت مي شد که حضرت ولي عصر( در حدود سال 1370 ش ظهور خواهد کرد. مي گفت:اين رؤيا، در اختناق سخت ستم شاهي براي ما بسيار نويد، بخش بود؛ لذا به اتفاق او، با خوشحالي و سرور، خدمت آقاي ميرجهاني رسيديم و ضمن شرح قضيه، از مژده ظهور حضرت در سال 1370 سخن گفتيم. ايشان لبخندي زده و فرمودند:
ما زودتر از اين ها، منتظر حضرت هستيم؛ ما حوالي سال 1360 قدوم حضرت را انتظار مي کشيم.

سخن آخر

کاري نکنيم که عنايت ولي عصر از ما و انقلاب برگردد
علت مبقيه و عامل دوام و پيشرفت هر چيز- از جمله، عامل دوام و رشد انقلاب اسلامي ايران- همان علت محدثه و عامل ايجاد آن است. بايد ديد چه عواملي باعث پيدايش انقلاب، و عطف توجه و عنايت الهي به آن شد، تا همان عوامل را با قوت و صلابت حفظ کرد. تکيه و تأکيد مکرّر امام راحل بر نکات چهارگانه فوق، دقيقاً به همين انگيزه صورت مي گرفت. از نظر آن بزرگوار، انقلاب، يک نعمت و امانت الهي است که ما موظف به حفظ آن هستيم:
اين قدرت الهي را از دست ندهيد، اين امانت الهي را حفظ کنيد. همان طوري که آن وقت به فکر گرفتاري هاي خودتان نبوديد و فکر، يک فکر بود و آن اسلام و اين، رمز پيروزي شد.53
روي موازين مادي، روي موازين عادي، بايد با يک يورش، ما از بين رفته باشيم. بايد همه ما يک لقمه آنها باشيم؛ و لکن قدرت ايمان، پشتيباني خداي تبارک و تعالي، اتکال به ولي عصر(علیه السلام)، شما را پيروز کرد. برادران من! از ياد نبريد اين پيروزي را. اين وحدت کلمه اي را که در تمام اقشار ايران پيدا شد، معجزه بود. کسي نمي تواند اين را ايجاد کند. اين معجزه بود، اين امر الهي بود، اين وحي الهي بود، نه کار بشر... اين مطلب را که اين جماعت ايران که با هم شدند، خدا پشتيبان آنها بود و الآن هم هست، کاري نکنيد که عنايت خدا ، خداي نخواسته کم بشود. کاري نکنيد که براي ولي عصر(علیه السلام) ايجاد نگراني بکنيد. تفرقه نداشته باشيد....54
شکر گزاري به درگاه خداي متعال براي اين نعمت بزرگ، با حفظ عوامل پيداش و ملزومات آن صورت مي گيرد: مواظبت بر تحول روحي و ايماني ايجاد شده، عدم گرايش به ماديات و تقويت روح توجه به خداوند، حفظ وحدت کلمه در مسير اهداف اصيل انقلاب و طرد شياطين تفرقه افکن از صفوف ملت، همدلي و فداکاري، پيش انداختن منافع و مصالح اسلامي و ملي، بر منافع و مسائل مادي وشخصي، حفظ آبروي اسلام و جلوگيري از خدشه دارشدن آن، در اثر سرپيچي از موازين شرع و قانون، ثبات قدم در پيشبرد احکام اسلام و کوشش براي جلب رضاي الهي و خوشنودي امام عصر( (از راه عمل به تکاليف ديني، پاکدلي و پاکزيستي).
از ديدگاه امام راحل، نکات فوق، مهم‌ترين وظايفي است که اهل انقلاب، بر دوش دارند.55 به اعتقاد ایشان، همچنين بايد از رمز بقاي اسلام و پيروزي ملت (وحدت کلمه، ايمان و خدمت مخلصانه به اسلام) 56 غافل نشد و ضمن حفظ سنگر مساجد، برگزاري مراسم سوگواري امام حسين(علیه السلام) 57 و دعا براي فرج حضرت ولي عصر(علیه السلام)، بر اعمال و رفتار روزمره خويش مواظبت کرد که مايه نارضايتي و شرمندگي آن حضرت نباشد:58
نهضت شما، پيش دنيا يک معجزه است. اين نهضت را با همين بعد اعجازي اش حفظ کنيد و با اتکال به خدا و وحدت کلمه پيش برويد. اميدوارم که ما به مطلوب حقيقي برسيم و متصل بشود اين نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر(علیه السلام).59
رهبر همه شما و همه ما، وجود مبارک بقيه الله است و بايد ماها و شماها طوري رفتار کنيم که رضايت آن بزرگوار- که رضايت خدا است به دست بياوريم.60
به حسب روايت، نامه اعمال ما هفته اي دو بار پيش امام زمان(علیه السلام)مي رود؛ و لکن مي ترسم ما که ادعا داريم تابع اين بزگوار هستيم - نعوذ بالله- پيش خدا شرمنده شود. اگر فرزند شما خلاف بکند، شما شرمنده مي شويد. در جامعه شرمنده مي شويد که پسرتان کار خلافي کرده. من خوف دارم که کاري بکنيم. که امام زمان(علیه السلام)، پيش خدا شرمنده بشود. ذره هايي که بر قلبهاي شما مي گذرد، رقيب [=مراقب] دارد. چشم و گوش و زبان و قلب و همه چيز ما رقيب دارد. خدا نکند از من و شما و ساير دوستان امام زمان(علیه السلام)، يک وقت چيزي صادر بشود که موجب افسردگي امام زمان(علیه السلام)باشد. از خودتان پاسداري کنيد، اگر مي‌خواهيد پاسداري شما در دفتر پاسداران صدر اسلام ثبت شود.61
کوشش شما اين باشد که ما بتوانيم اسلام را- آن طور که هست- در اين مملکت پياده کنيم. راه طولاني است؛ قوي باشيد، اراده قوي داشته باشيد. ان شاء الله که اين چهره هاي نوراني، ذخيره باشد و اين زمان ما به زمان ظهور مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل شود.62

پی نوشت:

1. به تعبير امام در 30/3/58، دراين انقلاب و تحول، آنچه رخ داد، فوق فکر و توان ما بود.
2. سخنان امام در 22/11/59.
3. سخنان امام در 22/11/58.
4. سخنان امام در 5/12/57.
5. نويسنده زماني با يکي از شخصيت هاي کهنسال کشورمان، آقاي عبدالله خاوري، مصاحبه مي کردم. وي -که از وکلا و روزنامه نگاران و سياسيون پس از شهريور 1320 است- از قول يکي از درباري ها نقل کرد: در ايام اوج‌گيري انقلاب، روزي شاه در يکي از کاخ هاي خود ايستاده بود و فرزندانش هم دورش بودند. از دور، صداي تظاهرات مردم آمد و غريومرگ بر شاه شنيده شد. شاه لختي گوش سپرد و سپس، از خشمش برگشت و به دخترکوچکش گفت: برويد! شما هم برويد مرگ بر شاه بگوييد! شما هم برويد قاطي اين ها بشويد و مرگ بر شاه بگوييد.
6.ر.ک: صحيفه نور، ج5، ص239 و 370.
7. همان:، ص42.
8.همان، ص42.
9.همان، ج 3، ص573 و نيز ر.ک: همان، ج2، ص 55، -56 و ج3، ص 35و 352و376-378.
10.همان، ج3، ص 574، وج 7، ص 284-285.
11.همان،ج 6، ص 567.
12. همان،ج 5، ص239.
13.آني که حاضر نبود يک روز دکانش را رها بکند، شش ماه رها کرد. نه شش ماه را رها کرد و نگران بود، شش ماه رها کرد و عاشقانه رها کرد. (صحيفه نور، ج 5، ص43.
14.همان، ج4، ص475-476.
15.همان، ج6، ص565-566.
16.سوره آل عمران: 151.
17.همان، ج3، ص288.
18.سخنان امام در 5/1/58.
19. همان، ج 6، ص23.
20.همان، ج 6، ص 32.
21. همان، ج 6، ص 449. ابراهيم صفايي- مورخ مشهور که بارها با دکتر اميني ديدار و گفتوگو داشته – مي نويسد: من آخرين بار، اميني را در آبان 1357 در خانه شهري او در خيابان بهارستان شمالي ديدم. از اوضاع روز سخن به ميان آمد. گفت: جمعي عجزه، دور شاه را گرفته اند و همه به او دروغ مي گويند و خود او هم عاجز است و قدرت تصميم گيري ندارد و در حالي که برخي از رجال سابق را مي خواهد و از آنان چاره جويي مي نمايد، نظريات هيچ يک را نميپذيرد، همچنان که نظريات مرا هم نپذيرفت و راستي نمي داند چه بکند! (ابراهيم صفايي، چهل خاطره از چهل سال، ص 314، انتشارات علمي، تهران 73).
22. ر.ک، (صحيفه نور، ج 3، ص573-574 و ج4، ص224-227، و 475-476 و ج15، ص41-43 و ج5، ص137 و ج5، ص 238-239 و ج 5، ص370-373 و ج6، ص22-23 و 31-32و ج6، ص448-449 و 565-567و ج7، ص54-55 (همچنين در جمع اعضاي شرکت کننده در کنفرانس بين المللي بررسي مداخلات آمريکا در ايران، و در جمع دانشجويان و استادان دانشکده الهيات و معارف اسلامي، ج7، ص280-281 و 284-286).
23. ر.ک: سخنان امام به مناسبت سالگرد هجرت به پاريس، در جمع اعضاي دولت موقت، در تاريخ 11/7/58 (صحيفه نور، ج6، ص22-23)
24. عجيب است که در خاطرات مسعود انصاري (افراد منسوب به فرح و از همکاران پيشين رضا پهلوي دوم) مي خوانيم که هنگام بازگشت امام، از پاريس به تهران جمعي از خلبانان و ارتشيان بسيار زبده و وفادار به شاه، با - که آن زمان، در مراکش بود- تماس گرفته و گفتند: قربان! اجازه مي دهيد هواپيماي امام را بين راه منفجر کنيم؟ شاه گفت: نه، نه، ابداً اين کار را نکنيد!؛ درحالي که اولا در آن شرايط بحراني که شاه از کشور گريخته و نظام شاهنشاهي، بر لبه پرتگاه نابودي قرار گرفته بود و آينده سياهي در انتظار حاميان شاه بود، اصلاً زمينه اي براي اجاره خواستن از شاه فراري براي کشتن رهبر سازش ناپذير مخالف وي وجود نداشت، و ثانياً اگر چنين اجازه خواهي هم صورت مي گرفت شاه با آن وضع تباه و آبروي ريخته و عقده هاي انباشته اش، بايد ضمن استقبال از اين پيشنهاد، به آنها مدال هم مي داد!.
25. صحيفه نور، ج 7، ص284-285.
26.مجله حضور، شماره 2، آبان 70، ص 48. درباره ماجراي طبس و سخنان امريکايي ها درباره آن و تصاوير جالب از اجساد سوخته مهاجمان، ر.ک: همان، ش 8، پاييز 73، ص 193، روزنامه کيهان، ش 11561، (5/2/61)، ص 12-13؛ روزنامه قدس، سال 10، ش 2700، (14/2/76)، ص 8؛ مجله بصائر، سال 6، ش 27، ص 183-184.
27. ماروين زونيس، کارتر و سقوط شاه، ص 92.
28. روزنامه کيهان، ش 15083، (25/3/73)، ص 16.
29. صحيفه نور، ج7، ص281.
30.همان،ج 7، ص375.
31.همان، ج3، ص573 و ج 4، ص23.
32.همان، ج 4، ص224.
33.سخنان امام در 10/3/58.
34.همان، ج 4، ص23.
35.همان، ج 3، ص573.
36.همان، ج3، ص417-418 . پيش از آن نيز، در آستانه رفتن از تهران به قم (19/12/57) در پيام به ملت ايران فرمودند: در اين موقع که قصد تشرف به قم، حرم اهل البيت( را دارم، لازم است از ملت بزرگ ايران عموماً تشکر نمايم . الحق، به همت والاي اين ملت رنجيده بود که با اتکال به قدرت لايزال الهي و اعتماد به ولي عصر علیه السلام(، پيروزي بر قدرتهاي شيطاني حاصل شده (صحيفه نور، ج3، ص356) . نيز در 24 بهمن 57 (دو روز پس از پيروزي انقلاب) در پيام خويش به ملت ايران، از آنان به عنوان سربازان امام عصر(علیه السلام) ياد کرده و فرمودند: اهالي محترم ايران، جنود اسلامي ولي امر ( ! نگذاريد اسلحه به دست مخالفان اسلام بيفتد؛ فرصت به دشمنان ملت و خداي متعال ندهيد . (همان، ج 3، ص375).
37.ر.ک: صحيفه نور، ج1، ص221 (نامه امام به شهيد سعيدي) وص 243 (نامه امام به يکي از مقام هاي روحاني).
38.خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران 76، ص 430-431. مرحوم فلسفي پس از بيان حکايت، حدس مي زند که اين انسان نيرومند الهي در موقعي که از اسارت خارج شد و از تبعيد ترکيه به نجف رفت، شايد همان موقع آن الهامات به وي شده بود، لذا چند سال بعد شروع به تدريس ولايت فقيه کرد.
39. شگفتا که آقاي بازرگان، سه سال پس از ديدار مذکور با امام، يعني زماني که درستي پيش بيني و اطمنيان امام( پيروزي کاملاً به اثبات رسيده، باز هم از آن، با تعبيرساده نگري ياد مي کند.در ضمن، آقاي بازرگان کم لطفي کرده است، دو سال پس از سخنراني وي، بيانيه رسمي نهضت آزادي در سال 62 به صراحت بر الطاف پنهان الهي در جريان انقلاب، مهر تأييد زد:انقلاب اسلامي ايران، بعد از الطاف خفيفه الهي، تنها با قدرت متحد و يک پارچه و اکثريت عظيم ملت ايران بود که توانست نظام شاهنشاهي را سرنگون سازد و سلطه سياسي اجانب را قطع سازد. (نهضت آزادي ايران، برخورد با نهضت و پاسخهاي ما، بهار 62، ص 39).
40. شوراي انقلاب و دولت موقت از زبان مهندس بازرگان، بهمن 1360، انتشارات نهضت آزادي ايران، ص 27-28، وي در سال 1358 هم تصريح کرد: وقتي که در نوفللوشاتو با امام ملاقات کرديم، به ايشان ... گفتم که رژيم سلطنتي با وجود ظواهر و اوضاع، هنوز نيرومند است و براي تضعيف و از بينبردن آن، مدتي وقت لازم است (روزنامه اطلاعات، 31/2/58). در جاي ديگر گفت: همه مي دانند که من معتقد به سياست قدم به قدم بودم . معتقد بودم که براي رهايي از دست شاه، فقط يک راه بود و آن، اين که آمريکا را مجبور کنيم کم کم شاه را ول کند (گفت وگوها، انتشارات برگ، تهران، 76ش، ص 30). تفاوت امام و آقاي بازرگان (به گفته خود بازرگان در سخنراني مشهورش در دانشگاه تهران، قبل از پيروزي انقلاب) در اين بود که بازرگان يک تاکسي ظريف بود که بايد برايش راه باز مي کردند، و امام بلدوزري بود که موانع بزرگ را از سر راه بر مي داشت و به سوي هدف، استوار گام مي سپرد.
41. از هر دري...ج2، ص224، همچنين ر.ک: سخنان عکاس ايراني مقيم پاريس از آرامش، قدرت و قاطعيت امام خميني هنگام ورود به فرودگان پاريس، و نيز سردرگمي و گيجي غربي ها از آمدن ايشان به ايران (مجله حضور، ش 3، ص 2و 6-14)
42. صحيفه نور، ج2، ص109.
43. درباره عجز همه جانبه قدرتهاي خارجي برابر انقلاب اسلامي ايران، و سخن خود آمريکايي هاي درباره ناتواني سازمان سيا از درک و پيش بيني انقلاب اسلامي و پيش گيري از آن و اختلاف و سردرگمي ميان جناح هاي هيأت حاکمه آمريکا و انگليس در موضع گيري برابر انقلاب ر.ک: مقاله ناصر ايراني در نقد کتاب گري سيک، مندرج در: مجله نشر دانش، سال 7، ش 3، ص 50؛ مجله 15 خرداد، ش 17 ص 61-68؛ دکتر کريم سنجابي، خاطرات سياسي، ص 353-354؛ اردشير زاهدي، رازهاي ناگفته، ص 21-22، افراد فراواني از کارشناسان غربي و نيز ارکان سياسي و نظامي خود رژيم پهلوي (همچون ارتشبد طوفانيان) به سردرگمي و وادادگي شاه و اربابان خارجي وي در برابر امواج کوبنده انقلاب اسلامي، اعتراف کرده اند که ذکر نام و سخنان آنان، دفتري مبسوط و مستقل مي طلبد.
44. خاطرات پال هنت، ترجمه دکتر حسين ابوترابيان.
45. همان، فصل ششم، ص 75-76: در انتهاي خياباني که پشت کليساي ما قرار داشت، مسجدي بود که جو حاکم بر آن به کلي با آنچه در کليسا به چشم مي خورد متفاوت بود. روزي سه مرتبه، صدايي که مردم را به نماز فرا مي خواند، از فراز مناره اين مسجد به گوش مي رسيد و چون با وسايل موجود در قرن بيستم، اين صدا توسط نوار از بلندگوهاي قوي پخش مي شد، طبيعي است که صداي ناقوس کليسا- با طنين ملايمي که داشت- هرگز نمي توانست براي دعوت مردم به عبادت، با صداي بلند مناره مسجد برابري کند. صداي بلندگوي مسجد، شايد مسأله پريدن مسجد بر روي ديوار را- که همسرم به خواب ديده بود- توجيه ميکرد و قدرت فراوان آن را در تبليغ پيام هايي مثل لا اله الا الله و محمد رسول الله نشان مي داد. احتمالاً به همين سبب بود که در هر ساعتي از روز به هر حال مي شد کساني را در مسجد يافت که مشغول نماز باشند و يا آهسته زير لب، قرآن بخوانند . همچنين ظهر روز جمعه مردم آن چنان به سوي مسجد هجوم مي آوردند که اصلاً نميشد در آن، جاي خالي يافت.
46. به توضيح مترجم خاطرات پال هنت، آقاي دکتر حسين ابوترابيان، مراد از شخص مذکور، حامدالگار است و مقاله ياد شده نيز در کتاب تشکيلات مذهبي مسلمانان از سال 1500 به بعد چاپ دانشگاه کاليفرنيا، سال 1972، ص 231-255، آمده است.
47. نوشته رابرهت گراهام، خبرنگار نشريه فايناشنال تايمز در ايران.
48. خاطرات پال هنت، ترجمه دکتر حسين ابوترابيان، ص 24-26.
49. مجله نيستان، سال اول، ش 6-7، ص 119.
50. همان، ص 64-65.
51. داستان عجيب اين پيش گويي و نويد را در کتاب خانه بر دامنه آتشفشان، شهادت نامه شيخ فضل الله نوري، از همين قلم، ص 78-82 بخوانيد.
52. حضرت آيت‌الله سبحاني از قول يکي از آقاياني که شخصاً شاهد ماجرا بوده نقل کردند: روزي روبروي مسجد سهله که آن زمان بيابان بود- با يک فاصله حدود نيم کيلومتري از مسجد، در خدمت آقاي قاضي نشسته بوديم .ايشان در حالي که رويش به سمت مسجد بود. براي ما سخن مي گفتند و موعظه مي کردند . آن شخص مي گفتند: من کنار مرحوم قاضي نشسته بودم، در خلال سخن ايشان ناگهان متوجه مار خطرناکي شدم که از نقطه اي خارج از شعاع نگاه ايشان با سرعت به سوي ما در حرکت بود. ايشان رويش به من بوده و غافل از مار، گرم صحبت بود، ولي من همه هوش و حواسم متوجه آن مار بود که به گزندي نرساند! هيبت و صلابت ايشان هم اجازه قطع سخن نمي داد.وضع چنين بود تا بالاخره مار به چند قدمي ما رسيد و مرحوم قاضي نيز متوجه آن مهمان ناخوانده شد. اکنون مار تقريباً به دو قدمي ما رسيده و با سرعت هر چه بيشتر قصد ما کرده است . مي گفت: مرحوم قاضي، رو به مار کرده و گفتند: مت باذن الله (به اذن الهي بمير!) مار همان جا متوقف شد و ... نيز گويي هيچ اتفاقي رخ نداده، سخن را ادامه داد. اما باز همه فکر و ذکر من متوجه مار بود که نکند برخيزد و حمله را از سرگيرد. مدتي گذشت، ديديم مار اصلا تکان نمي خورد بعد مي گفت: صحبت آقاي قاضي که تمام شد، با وي خداحافظي کردم و وي از آن مکان رفت. براي اطمينان، سراغ مار رفتم که ببينم واقعاً مرده است يا نه گفت: تکانش دادم، ديدم مثل اين است که هزاران سال دنيا را وداع کرده است.
53.صحيفه نور، ج 4، ص476.
54. همان، ج3، ص376-378.
55. ر.ک: صحيفه نور، ج 3، ص574؛ ج4، ص226-227و ص475-476؛ ج 5، ص12-13و ص41-43و ص373؛ ج 7، ص281و ص374 و....
56.همان، ج3، ص510؛ ج4، ص428.
57.همان، ج 6، ص299.
58.همان، ج 3، ص510؛ ج 4، ص428؛ ج 6، ص299 و... .
59.سخنان امام در جمع مديران صندوق‌هاي قرض الحسنه 21/3/59.
60.در جمع مسؤولان اداره سياسي عقيدتي شهرباني کشور، 5/12/59.
61.سخنان امام در ديدار با مسؤولان پاسداران سراسر کشور، تاريخ 12/4/58.
62.سخنان امام در ديدار با راهپيمايان تهران- قم، تاريخ30/4/58.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: فصل نامه انتظار


امام و انقلاب اسلامی از منظر مقام معظم رهبری
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
امام خمینی(رحمت الله علیه)  و انقلاب اسلامی از منظر مقام معظم رهبری


عصر امام خمینی (رحمت الله علیه) از منظر مقام معظم رهبری

امام (رحمت الله علیه) که خود درحقیقت پرچم دار بزرگ عصر جدیدی در زندگی بشر است ضمن ابراز تعجب از غفلت علمای بلاد اسلامی‌از رسالت تاریخی خود باتصریح به آغاز عصر بشریت تشنة معنویت، گرایش جوامع بشری به ارزش‌‌‌‌‌های وحی و عطش ملت‌ها به دین معنویت را‌، از ویژهگی‌‌‌‌‌های این عصر ذکر نموده می‌فرماید :
«..تعجب است که چگونه بسیاری از علما و روحانیون کشورها و بلاد اسلامی‌از عظیم و رسالت الهی و تاریخی خود در «این عصر » که بشریت تشنة معنویت واحکام نورانی اسلام است غافلند « و عطش ملت‌ها را درک نمی‌کنند » واز التهاب و گرایش جوامع بشری به ارزش‌‌‌‌‌های وحی بی خبرند و قدرت ونفوذ معنوی خود را دست کم گرفته‌اند. »
ولی امر مسلمین حضرت آیه الله خامنه ای ‌، با اعتقاد به اهمیت فراوان بررسی وتحلیل موضوع تحولات عمیق گسترد‌‌‌‌های که امام (رحمت الله علیه) درعرصة جهانی پدید آوردند بارها به طرح و تبیین وتحلیل مقولة «عصر امام خمینی (رحمت الله علیه) پداخته‌اند.ایشان دراین باره می‌فرمایند:«امروز یک عصر و یک دوران جدید به وجود آمده است‌، دوران جدید راباید دوران امام خمینی (رحمت الله علیه) نامید.»
معظم له با بیان برخی ا زمهم‌ترین شاخصه‌‌‌‌‌های این دوران اضافه فرمودند:
«با آغاز دوران جدید نه تنها در ایران یا کشور‌‌‌‌های اسلامی‌مردم به باور‌‌‌‌های الهی بازگشته‌اند بلکه در سطح جهان «عقیدةمذهبی»وگرایش معنوی درمیان جوامعی که ده‌ها سال تحت سلطة حکومت‌‌‌‌‌های ضد مذهب زندگی کرده بودند رشد نموده است. »
درجای دیگر با تصریح به این که: «این عصر راباید عصر امام خمینی (رحمت الله علیه) نامید و ویژه‌گی آن عبارت است از بیداری و جرأت ملت‌ها در بابر زورگویی ابر قدرت‌ها... و سر بر آوردن ارزش‌‌‌‌‌های معنوی والهی » می‌فرمایند:
ما امروز نشانه ‌‌‌‌های رشد معنویت وافول مادیت را در دنیا می‌بینیم » وامروز دردنیا گرایش به دین شروع شده است » «وقرن حاضر قرن گرایش عمومی‌بشریت به معنویت ودین است. »
ایشان می‌افزایند: «آن روزی که دین ومعنویت ضد ارزش به حساب می‌آمد ومورد استهزا قرار می‌گرفت گذشته است‌، امروز بی دینی واز اعتقاد معنوی تهی بودن یک ضد ارزش است این ویژه‌گی ‌‌‌‌های عصر جدیدی است که امام (رحمت الله علیه) – این مرد بزرگ – پرچم آن را درجهان بر افراشت. »
و دگر باره تأکید می‌نمایند :« این دوران {عصر امام خمینی (رحمت الله علیه) دوران اسلام ودوران غلبة ارزش‌‌‌‌‌های الهی ومعنوی است‌، این دوران دوران امام خمینی(رحمت الله علیه) می‌باشد وان شاء الله جوان‌‌‌‌‌های ما این اینده را خواهند دید. »
همان‌گونه که مقام معظم رهبری فرمودند امام (رحمت الله علیه) مبشر دوران جدیدی درتاریخ حیات بشری است که مطالبات معنوی بشر و رویکرد دینی و مذهبی انسان بیش از ادوار گذشته وچند قرن اخیر، جلوه‌گر خواهد شد‌، البته : «امام خمینی (رحمت الله علیه) پیامبر تازه ای نبود‌، اما او از یادآوران بود‌، ازمخاطبان «انت مذکر» که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یاداوری کرد وپس از چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمع کلی می‌گذشت چون اسلاف خویش از ابراهیم واسماعیل ومحمد (ص) دور‌‌‌‌ه ای از جاهلیت وعصر دیگری از دینداری زا آغاز کرد، این عصر تازه راباید عصر امام خمینی (رحمت الله علیه) نام نهاد.»
اکنون هر تحلیل‌گر بصیر ومنصفی که تحولات چند دهة اخیر جهان را به خوبی تعقیب وبررسی نموده باشد بر این امر صحه می‌گذارد که: «جهان امروز دردوران انتقال از یک عصر به عصر دیگری قرار دارد و تا این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثابت به خود نخواهددید.»
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در جایی دیگر در تبیین شخصیت رهبرکبیر انقلاب اسلامی می فرمایند:
خمینی(رحمت الله علیه) تنها انسان معاصر است که حقیقت اسلام ناب را در خود مجسم ساخته است در میان انسان های غیر معصوم، خمینی(رحمت الله علیه) هیچ نظیری ندارد.
هیچ بعد ارزشی وجود ندارد مگر آن که در وجود پربرکتش تابشی کامل یافته است.
آنانی که تاسف می خورند چرا در زمان حضور ائمه معصومین نبودند تا از سرچشمه زلال وحی، قلب و اندیشه و رفتار خویش را تطهیر کنند و همان انسانی شوند که خداوند متعال درباره اشان می فرماید: خداوند از آنان راضی است و آنها نیز از او خشنود هستند...
آنانی که در حسرت دیدار مهدی آل محمد اندوه روز را به اشک شبانه پیوند می زنند...
آنانی که نگرانند که آیا اسلامی که اکنون ارایه می شود با وجود فاصله زمانی زیاد با عصر وحی، چقدر می تواند همان اسلامی باشد که خداوند آن را مظهر نعمت کامل بر بشریت می داند...
خلاصه این که همه آنانی که تشنه حقیقت در سراسر گیتی هستند بدانند خمینی(رحمت الله علیه) مژده بزرگ خداوند برای بشریت اکنون و انسان های بعد تا روز ظهور منجی کل است.
این خمینی(رحمت الله علیه) است که همه زندگیش جلوی روی ماست و همه نوشته هایش در دسترس ماست. زندگی و سخنانی که انسان هر چه بیشتر در آنها عمیق شود خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ بیشتر شاکر می شود.
آنچه گفتیم نه به معنای انکار بزرگی بزرگان و بیقدر شمردن زحمات و مقامات معنوی آنهاست. هرگز!
منظور این است که خمینی(رحمت الله علیه) عصاره همه خوبان پیشین خود است و سخنانش جامع همه حرف های درستی است که هر بزرگی قسمتی از آن را در تارک تاریخ به ثبت رسانده است. خمینی(رحمت الله علیه) عصاره همه حقیقت هایی است که پیشینیانش به مقداری از آن دست یافته بودند.
کتاب خمینی(رحمت الله علیه) روبروی همه جهانیان تابشی بی سایه دارد. بنابر این در این عصر و روزگاران، عذر هیچ کس برای نفهمیدن، برای تردید کردن، برای فریب خوردن و گمراه گشتن با وجود این کتاب پذیرفته نیست.
سخنان و رفتار او تفسیر قرآن کریم و مرجع فهم احادیث شریف و تکمیل همه حکمت های عمیق است.
گزیده سخنان مقام معظم رهبری در مورد امام راحل (رحمت الله علیه )
* ارتحال رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه حقاًضایعه ای جبران ناپذیر و صدمه ای بزرگ بود . 22/3/68
* تسلیت این حادثه بزرگ را بیش از همه باید به همه شما ،فضلا و طلاب جوان و فرزندان محبوب حضرت امام گفت و بنده صمیمانه به همه شما ،به همه حوزه های علمیه ،علما ، فضلا و طلاب و مدرسین و بزرگان تسلیت عرض می کنم . 23/3/68
*ایشان مدرسی علی الظاهر ، بودند و در مسجد سلماس تدریس می فرمودند ، اما اخلاص ، صفای باطن و رابطه معنوی و پیوند مستحکم میان او و خدا ، مقلب القلوب ، موجب شد که این انسان علی الظاهر دستی نیرومند برای برافکندن بنباد ارزشهای مادی شود و امروز رهبر کمونیست چپ یک نقطه دور دست می گوید ، خواهش میکنم به من کتابی درباره اسلام بدهید تا آن را مطالعه کنم و این در حالی است که همه ما بودیم اما شما نمی توانستید به یک جوانی که باد مارکسیسم به دماغ او خورده است کتابی بدهید 23/3/68
* امام عزیز با حیات ، ابتکارو تحرک خود که از آن روح بزرگ و دل روشن بر می آید و همچنین با مرگ پر حادثه و عروج ملکوتی خود به اسلام و انقلاب خدمت کردند . 24/3/68
* امروز (در ارتحال امام )دشمنان انقلاب اسلامی تو دهنی سختی از مردم خورده اند . 24/3/68
* هنر بزرگ حضرت امام این بود که دیوارهای بین اجتماعات مردم را از بین برد و یک فضای وسیع با دل های آشنا بوجود آورد . 24/3/68
* امام کبیر ما عصر جدیدی را در زمان ما آغاز کردند . 29/3/68
* ایشان عصر گرایش و احترام به ارزشهای انسانی و احترام به عدالت و حریت انسان و اصل احترام به آراءمردم را بنیان گذاشتند که حتی دشمنان ایشان هم به عظمت امام معترفند . 29/3/68
* اینکه امام می فرمودند (به من خدمتگزار بگویند بهتر است تا رهبر ) با صداقت و راستی بود و تعارفی در کار نبود 29/3/68
* اگر چه جای خالی امام برای ما سخت و تلخ است اما میراث گرانبهای معمار بزرگ انقلاب ، امام خمینی حفظ خواهد شد . 29/3/68
* بخشیدن روح عزت ، استقلال ، استغناء و اعتماد به نفس به ملتی که در طول سالیان متمادی سعی شده بود که اعتماد به نفس از او گرفته شود و استقلال او مورد دستبرد قرار گیرد و اعتماد به نفس او از بین برود و دیگران بر سرنوشت او تسلط یابند ، از مشخصه های عمده انقلاب است که توسط امام خمینی (رحمت الله علیه) در جامعه انقلابی کشور ترسیم شده است . 29/3/68
*راه و روش و اهداف امام خمینی همانند اهداف انبیاءبوده است . 1/4/68
* برای امام ،امت اسلامی و اسلام مطرح بود و ایشان منطقه ای فکر نمی کردند . 1/4/68
*در سخت ترین مراحل ، امام عزیزمان همواره آرام و مطمئن بودند و به مردم اطمینان فراوانی داشتند . 1/4/68
* امام ،خوب این مردم را شناخته بودند و مردم هم حقاًو انصافاً امامشان را خوب شناخته بودند . 6/4/68
* خداوند امام عزیزمان را به عنوان گوهری یکدانه و ذخیره ای از سوی خود در میان ملت ما قرار داد . 10/4/68
* آن روح بزرگ و کوه ستبر به دفعات در برابر عظمت مردم تکان می خورد و می لرزید . 10/4/68
* او که جوهره درخشان وجودی اش در سایه ربوبیت پروردگار آشکار شد ، بارها و بارها سیاستهای جهانی را جابجا کرده و تغییر داد . 10/4/68
* امام عزیز با رحلت خود امت اسلام را یتیم کردند و شاید در دل ها ، محیط زندگی و در جهان اسلام نتوان تا سالهای متمادی این خلاًعظیم را پر ساخت . 10/4/68
* کلام او همانند بمبی در دنیا منفجر شد و همه را تحت تاثیرقرار داد . 10/4/68
* او زنده است تا اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده است و او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمین و نفرت از ظالمین بر افراشته است. 17/4/68
* آری امام خمینی زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست . 17/4/68
* طنین صدای او که ندای حق و عدل بود در دلهای امتش و در فضای جهان هست و خواهد بود .او نمرده است و نخواهد مرد . 17/4/68
* برای او که راهرو راه پیامبران بود ، همچون خود پیامبران ،مرگ جسم به معنای مزگ شخصبت نیست . 17/4/68
* او در بانک تکبیر مبارزان مسلمان ، در اراده ای قهر آمیز ملتهای زیر ستم ، در ایمان آگاهانه ی نسل جوان معاصر در دنیای اسلام ، در امید روشن مستضعفان و مظلومان ، در سوز و حال معنوی مناجاتیان ، در حیات دوباره ی معنویت و ارزش های اخلاقی در جهان و در همه ی جلوه های زیبایی که حرکت انقلابی و تاریخ ساز او در دوران معاصر به وجود آورد و بلاخره در دل یکایک عاشقان و مریدانش زنده است . 17/4/68
* برای حیطه بندی عظمت این شخصیت بزرگ به قلم توانا و زبانهای گویا نیاز است . 29/4/68
* او مانند خورشیدی بود که با درخشش خود اشیاء را آشکار می کند و مانند روحی بود که با دمیدن به کالبدی اجزاء آن را زنده می سازد او ما را زنده کرد و به حرکت در آورد و ما توانستیم به کمک وجود او به ارزش جغرافیائی و تاریخی کشورمان و به حقیقت فرهنگ گذشته قرآن و ملت خود پی ببریم و اگر نظام جمهوری اسلامی و این انقلاب بزرگ و جهانی و نیز این رستاخیز عظیم ایجاد شده در دنیا را به عنوان یک شجرة طیبه بدانیم ریشه آن همین شخصیت عظیم است که این درخت مبارک رویاند 29/4/68
* شخصیت امام به وجود خارجی او بستگی ندارد ، بلکه عظمت این شخصیت از فکر ، راه و رهنمودهای او مایه می گیرد .لذا اهتمام به احداث مرقد ،گنبد و صحن امام عزیز له معنای تلاش برای حفظ هویت فکری و راه او و نیز زنده نگه داشتن یاد اوست . 29/4/68
* مرقد حضرت امام مرکزی برای گسترش الهامات الهی و نورانیت و روح عرفانی برای مردم اهل بصیرت و معرفت خواهد بود . 29/4/68
* بدون شک ما امروز با فقدان رهبر و امام عزیز و معظم بی نظیرمان دچار کمبود و خلاً مهمی هستیم لکن با یاد صلابت ، قاطعیت و معنویت و روحانیت آن بزرگوار و با الهام از درسهای فراموش ناشدنی ایشان امروز مقطع و دوران دیگری را آغاز می کنیم . 14/5/68
* یاد و نام امام بزرگوارمان کاخ قدرتهای طاغوتی و نیز دل آنها را میلرزاند زیرا او خادم به اسلام و مسلمین بود که با مجاهدت خود و ملتش به اسلام و مسلمین عظمت بخشید 26/7/68
*صلوات و سلام خدا بر شاهد شهیدان و امام مجاهدان و اسوه و مقتدای صالحان و رفعت بخش کلمه پیامبران ، حضرت امام خمینی قدس الله سره و اعلی الله کلمه که آتش خشم مستضعفان را بر هیمه فسق و فساد و کفر و الحاد و ظلم و استکبار جهانی افکند و ارکان سلطة مستکبران را متزلزل ساخت . 1/7/68
* اگر امام نیست ، خدای او ، راه او ، رهنمودهای او و انگشت نورانی اشاره های او که ما را به راه راست هدایت می کرد ، هست و مهم این است که ما کار بزرگ امام را بشناسیم و قدر بدانبم . 5/11/68
* بزرگداشت امام برای ما ، جنبه اعتقادی ، ایمانی، انقلابی، عاطفی و ملی دارد . 2/3/69
ـ شخصیت وجودی امام که در جایی برای شهادت اسیری اشک می ریزد و در جایی دیگر همچون قضیه شهادت 72 تن از بزرگان انقلاب چون کوهی استوار می باشد با هیچ زبانی قابل توصیف نیست . 2/3/69
* این فکر غلطی است که حرف دل امام را تنها می توان در رؤیت سیاسی امام دید .حرف دل امام را در مجموعه ای از همه ابعاد وجودی امام با صد زبان همچون فریاد سیاسی ، شعر عرفانی ، لبخند و یا گریه ای بیان شده است . باید دید و سعب و کوشش ما باید بر این باشد که در تمام جهات کمال امام را مورد توجه قرار دهیم . 2/3/69
* امام برای حیات دوباره اسلام درست همان راهی را پیمود که رسول معظم (ص) پیموده بود ، یعنی راه انقلاب را، در انقلاب اصل بر حرکت است ، حرکتی هدفدار ، سنجیده ، پیوسته ، خستگی ناپذیر و سرشار ایمان و اخلاص ، در انقلاب به گفتن ، نوشتن و تبیین اکتفا نمی شود ، بلکه پیمودن و سنگر به سنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار می گیرد ، گفتن و نوشتن هم در خدمت همین حرکت در می آید و تا رسیدن به هدف یعنی حاکمیت بخشیدن دین خدا و متلاشی ساختن حکومت شیطانی ادامه می یابد . 13/3/69
* امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است ، نام او پرچم انقلاب ، راه او راه انقلاب و اهداف او اهداف ابن انقلاب است 13/3/69.
* حیات و شخصیت خمینی کبیر ، تجسم اسلام ناب محمدی (ص) و تبلور انقلاب اسلامی بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره اش خضر راه این حرکت الهی و روشنگر نقاط مبهم و برطرف کننده همه ی تردیدها بوده و همجنان خواهد بود . ملت ایران و از همه بیشتر مسئولان کشور باید این درس بزرک را هرگز از یاد نبرد . 13/3/69
*این عصر را باید عصر امام خمینی نامید و ویژگی آن عبارتست از پیدایش و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگویی ابر قدرتها و شکستن بت های قدرت ظالمانه و بالندگی نهال قدرت واقعی انسان ها و سر بر آوردن ارزش های معنوی و الهی . 13/3/69
* در همه جای عالم فاصلة میان زندگی و رؤسای کشور با مردم کوچه و بازار فاصلة شاه و گداست و حتی حکومتهایی هم که داعیة توده‌ای داشتند نتوانستند از زندگی مسرفانه شاهان برای خود صرفنظر کنند افتخار نظام اسلامی آن است که امام عظیم الشأنش تا پایان عمر در زی طلبگی زندگی کرد . 13/3/69
*بر اساس جهان بینی اسلامی اعتقاد راسخ به لزوم اتحاد مسلمین ، برای حل مشکلات مسلمانان و عظمت و سر بلندی و قدرت اسلام ضرورت دارد و این هدفی بود که امام همواره آن را دنبال می کردند . 17/3/69
* امام بزرگوارمان بذر وحدت را پاشیده اند و نهال اسلامی در حال رشد است این حرکت استمرار خواهد داشت و استکبار از ضربه زدن به این حرکت پر شتاب که راه روشنی را در پیش روی خود دارد ناتوان است . 17/3/69
ـ فتح دلهای آحاد امت اسلامی در اقصی نقاط جهان که در برابر عظمت امام و راه و پیام او از خود اطاعت ، تسلیم و همراهی نشان دادند از اخلاص آن بزرگوار که نقطه اساسی حیات او بود ناشی می شد و فقط با اخلاص در گفتار و عمل است که می توان راه امام را طی کرد . 17/3/69
* بر اساس معانی قرآنی واقعی ، حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه انسان حکیمی بودند که با حکمت خود فعل و انفعالات عالم غیب را درک می کردند . اما در عین آنکه از اندیشه سیاسی بسیار بالایی برخوردار بودند بعنوان یک انسان استثنائی زمان ما حقایق را می فهمیدند و این همان عالم غیب ملکوت وجود انسان است که راه رسیدن به آن تقوی و عمل به تکلیف شرعی است . 31/6/68
*عظمت و شخصیت رهبری حضرت امام رضوان الله تعالی علیه قابل قیاس با هیچ یک از رهبریهای دنیای امروز نبود .اما ایشان هیچگاه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را به خود نسبت نمی دادند .امام برای مردم یک وسیله الهی بودند و ایشان حرکت عظیم مردم و اخلاص و فداکاری آنان را موجب این پیروزی بزرگ می دانستند . 30/8/69
* رهبری و نظام جمهوری اسلامی اکنون با ذخیرة ارجمند و تمام نشدنی و نیز با آن تصور والا و دست نیافتنی از شخصیت رهبر کبیرمان روبروست ، نه اینجانب که طلبه ای کوچک با کاستی ها و قصورهای فراوان است و نه هیچ فرد دیگری در جمهوری اسلامی قادر نیست که به قله آن شخصیت ممتاز و استثنائی دست یابد و خود را با پدر و معمار انقلاب اسلامی و سازنده و پردازنده جمهوری اسلامی مقایسه کند . او نخستین بود که دومین نداشتن و فاصله میان او و امثال اینجانب فاصله ای ژرف و نا پیمودنی است . لیکن اکنون این فرصت بزرگ و استثنایی برای امثال اینجانب وجود دارد که از آن ذخیرة بسیارگرانبها و همچون ودیعه ای الهی و الهامی معنوی بهرمند گردیم . 8/3/70
* اینجانب که خود را شاگردی متواضع و فرزندی مطیع و مریدی دلباخته آن روح الله می دانم این توفیق را داشته ام که در تمام ده سال و جند ماه پس از ورود رهبر کبیر به ایران تا لحظه عروج آن روح ملکوتی از آن سر چشمة فیاض سیراب شده و لحظه لحظة جریان مبارک آن هدایت الهی را با همة وجود خود لمس کنم .سخن و اشارات او ،اندیشه و نصیحت او ،دستور و توصیه او و بلاخره رفتار او عطیه های گوناگونی بود که سخاوتمندانه از آن قلة مصفا می جوشید و معدودی از یاران او را که در دامنه بودند پیوسته بهرمند می کرد. 8/3/70
* درس او تنها آن نبود که در حوزة علمیه از او فرا گرفتیم و یا در دوران شانزده ساله مبارزه از دور و نزدیک به جان نوشیدیم ،بزرگترین و ماندگارترین درس او آنها بود که در این دهسال همچون آیات حکمت به جان و دل خریدیم و در لوح ضمیر ثیت کردیم .به کمک و ارادةالهی هیچ حادثه و هیچ انگیزه ای نخواهد توانست آن را که بخشی از وجود ماست از ما جدا کند و اینجانب در مسئولیت خطیر و جدید خود ملتزم و متعهدم که مو به مو آن درسهای الهی را بکار بندم . 8/3/70
* دوران ده ساله حیات مبارک امام خمینی رضوان الله تعالی علیه الگو و نمونه حیات جامعه انقلابی ما است و خطوط اصلی انقلاب همان است که امام ترسیم فرموده است .
دشمنان خام طمع و کوردل که گمان کردند که با فقدان امام خمینی دوران جدید با مشخصاتی متمایز از دوران امام خمینی قدس سره آغاز شده است سخت در اشتباهند . 8/3/70
* امت امام و شاگردانش او که از سرچشمةفیاض آن موجود ملکوتی سیراب شده و عزت و کرامت اسلامی و انسانی خود را در آن جسته اند اکنون شاهد آنند که ملتهای دیگر حتی ملتهای غیر مسلمان ، نسخه تعالیم انقلابی آن قائد عظیم را مایه نجات خود دانسته و آزادی و غیرت خویش را در آن یافته اند .امروز به برکت نهضت آن یگانه دوران ، مسلمانان در همه جا بیدار شده اند و کاخ امپراتوریها ی سلطه ظالمانه رو به ویرانی نهاده است .ملتها ارزش قیام ملی را دریافته و غلبه خون بر شمشیر را تجربه می کنند و همه در همه جا چشم به ملت مقاوم و نستوه ایران دوخته اند . 8/3/70
* بدیهی است که برای آمریکا و دیگر سردمداران استکبار چیزی مهمتر و از این نیست که ملت ایران از راه دهساله خود برگرددیا در آن تردید کند زیرا در این صورت نقطه درخشان امید ملتها کور خواهد شد و غلبه خون بر شمشیر مورد تردید قرار خواهد گرفت . ما صریحاً به ملتهای جهان اعلام می کنیم که تفکر ( خاتمه یافتن دوران خمینی ) که دشمن با صد زبان سعی در القاء آن دارد خدعه و نیرنگی استکباری بیش نیست و علی رغم آمریکا و همکارانش امام خمینی در میان ملت خود و جامعه خود حاضر است و دوران امام خمینی ادامه دارد و خواهد داشت . راه او راه ما ، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست همة ملت و مخصوصاً جوانان عزیز و نوجوانان ، خود را سربازان محبوب امامشان بدانند و با اتکال به خدا و استمداد از حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا فداه با قوت و قدرت بسمت هدفهای عالی امامشان حرکت کنند و بدانند که پیروزی نهایی از آن ماست 8/3/70
* راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همة قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد . 8/3/70
*وظیفه همة ماست که با توکل به خدا و تقویت روح اخلاص و همبستگی ، حرکت عظیمی را که امام بزرگوار آغاز کرده اند ادامه دهیم . 8/3/70
ـ ادامه خط امام یعنی طرفداری از فقرا ، ضعفا ، عدالت اجتماعی ، وحدت ملی ، مقابله و معارضه با استکبار جهانی و وابستگان آنها . 8/3/70
* امام آن روح الله بود که با عصا و ید بیضای موسوی و بیان و فرقان مصطفوی به نجات مظلومان کمر بست ، تخت فرعونهای زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور امید روشن ساخت . 8/3/70
* امام به همه فهماند مه انسان کامل شدن ، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست 8/3/70
*حقیقتاً برای انسانی بزرگ و شخصیتی بی نظیر مانند امام خمینی جا داردکه برگزیده ترین انسانها و صافترین و پاکترین دلها از احساس تکریم نسبت به او سرشار شوند . 8/3/70
* خصلتهایی که در امام بود هر کدام به تنهایی کافی بود که از یک فرد ، انسانی بزرگ بسازد بسیار خردمند ، هوشیار ، زیرک و آگاه .از آن انسانهایی که به راحتی نمی توان حقیقتی را به او واژگونه جلوه داد . انسانی با ارادة پولادین که هیچ مانعی نمی توانست جلو دار او شود .در عین حال انسانی بسیار رئوف و دلرحم چه در هنگام مناجات با خدا و چه در هنگام برخورد با نقطه هایی از رندگی انسانها ، در عین حال دارای حس خویشتن داری ئ تقئا ، یعنی انگیزه های نفسانی و هواها و هوسها در او نبود و کمتر سراغ داریم انسانی که اسیر هواها نباشد .ولی او امیر بر هواهای خود بود . در عین حال در نهایت تواضع و فروتنی و صبر و بردباری بود . سختترین حوادث در اقیانوس وجود او تلاطم ایجاد نمی کرد . 8/3/70
* ادامه راه امام فقط با بصیرت و صبر میسر است . نگذارید به بهانه های گوناگون آدمهای کم بصیرت ، یا کم صبر یا خود خواه با بی توجه به مصالح عمومی مردم میان صفوف مستحکم شما فاصله بیاندازد ، شما را نسبت به یکدیگر یا نسبت به مسئولین دل چرکین و نگران کنند آگاه باشید و بدانید این راه به هدف خواهد رسید . 16/3/70
* امام بزرگوار ما به اسلام و مسئولین و مسلمین قوت قلب و عزت یخشید . 16/3/70
* امام بزرگوار ما با این انقلاب ، مسلمانان را نشاط بخشید ، اسلام را زنده کرد . 16/3/70
*امام عظیم الشان رویای بی تعبیر تشکیل حکومت اسلامی را در عالم خارج و واقعیت محقق کرد تا انسانها بتوانند در همةابعاد بر اساس اعتقادات خود زندگی کنند و با همت امام بود که پیام حق اسلام به آفاق عالم رسید و لازمه ظهور انسانهای برجسته ای چون امام امت ، گذشت از راحتی ها ، شهوات نفسانی و وسوسه های گوناگون و آشنا کردن دل با انوار و الطاف الهی است و برای تحقق ابن منظور باید تلاش و مجاهدت کرد . 18/7/71
امام پدیده‏اى شگرف بود که کفایت و کمال توانمندى مکتب را در تربیت نفوس انسانى در عصر حاضر به نمایش گذارد. او بهترین گواه، بر عملى بودن برنامه‏هاى اسلام در اعلى مرتبه ایمان، عزم، نظم، هدایت، اخلاص، آزادگى و عدالت خواهى در دوران کنونى بود.امام قرائت عملى اسلام در چگونه زیستن است، همواره دغدغه بودن بر مدار تکلیف را داشت و نه ماندن در متون تاریخ، امام در تشخیص تکلیف، بصیر و تیزبین بود و در انجام تکلیف، شجاع و خالص و ثابت قدم، او در لحظه لحظه عمرش زانوى ادب و بندگى در پیشگاه خدا داشت و لحظه‏اى از عبودیت دائم، رخ برنتافت.امام عبد صالح خدا بود، در عبد بودن با عالى‏ترین جذبه‏هاى عرفان و عشق، در منازل عالیه سلوک با محبوبش «ملاقات» داشت و در صالح بودن با تمامیت عشق و عرفان، در مناسک حیات ابراهیمى‏اش «یکپارچه عمل بود و عمل» آنچه را که ما درباره او مى‏گوییم وصفى است شبح گونه و نامأنوس، که این خود حاکى از جان دور مانده ما از افق اعلایى است که امام بدان دست یافته، و از این رو به سراغ کسى مى‏رویم که درد و قرابت، یعنى جان الهى و جایگاه خدایى با او پیوند دارد. سراغ خورشید را از جان خورشید شده، مى‏گیریم و از فرزانه و حکیم و عارف و مدبّر و سیاستمدارى که در عالى‏ترین تقدیر ممکن بر جایگاهى جلوه کرد که امام آن را جان بخشید، به محضر حضور و آگاهى و عشق و عرفان و بندگى کسى مى‏رویم که در یک لحظه رمزآمیز و با شکوه و الهىِ «ثم انشأناهُ اخرین» بر کالبد نیاز امت به هدایت و رهبرى، جان بخشید و روحى، روح‏اللّه‏ گونه و نگاهى به سان امام با صلابتى عالمانه، ناخداى سفینه نجاتمان شد، تا در امواج متلاطم روزگارمان آن را رهبرى کند. اگر چه همیشه دلِمان داغدار دردها، تنهایى‏ها، مظلومیتها و مشکلات عظیمى است که بر سر راه زعامت على گونه‏اش هست، اما مى‏دانیم سینه باصفا و سینایى امت، صفوف آماده باشى است که با اشاره او حضور مى‏گیرند و با فرمانش حماسه مى‏سازند.
مفتخریم که روح امام در راه نائب الامام جارى و زنده است و ما نیز تا آخرین رمق پاسدار همه ارزشها و آرمانها و اصالتهایى خواهیم بود که امروز به دست رهبر عزیزمان تبیین و ترسیم مى‏گردد. با این امید جانمان را به کلام جانباز مکتب امام، رهبر عزیز و معظم انقلاب اسلامى مى‏سپاریم و سراغ «او» را از «او» مى‏گیریم که این سلسله تربیت شدگانِ «او»یند.

مراد و محبوب

امام خمینى، شخصیتى آنچنان بزرگ بود که در میان بزگواران و رهبران جهان و تاریخ، بجز انبیا و اولیاء معصومین علیهم‏السلام به دشوارى مى‏توان کسى را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد.. آن بزرگوار، قوت ایمان را با عمل صالح، ارداه پولادین را با همت بلند، شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت، صراحت لهجه را با صدق و متانت، صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت، ابهت و صلابت را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسى خصایص نفیس و کمیاب را که مجموعه‏ى آن در قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود؛ همه و همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتى دست نیافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه بود. او، رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همه‏ى مستضعفان جهان و بخصوص مسلمانان بود.

ممتاز و بى نظیر

یقینا خصوصیات امام، استثنایى و ممتاز و بى‏نظیر است و هرچه در ابعاد شخصیت ایشان تأمل کنیم؛ این استثنا و امتیاز را بهتر و بیشتر مى‏یابیم.

شخصیتى بى ‏بدیل

شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقا و انصافا پس از پیامبران خدا و اولیاى معصومین، با هیچ شخصیت دیگرى قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه‏ى عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مى‏دید، عظمت بزرگان دین را باور مى‏کرد. ما نمى‏توانیم عظمت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، سیدالشهداء علیه‏السلام ، امام صادق علیه‏السلام و بقیه‏ى اولیا را حتى درست تصور کنیم؛ ذهن ما کوچکتر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور کند؛ اما وقتى انسان مى‏دید شخصیتى با عظمت امام عزیزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ایمان قوى، عقل کامل، داراى حکمت، هوشمندى، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بى‏اعتنایى به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسى و عبودیت مخلصانه براى خدا، دست نیافتنى است و مشاهده مى‏گردد که همین شخصیت عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهاى فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکى و تواضع و خاکسارى مى‏کند و خودش را در مقابل آنها، ذره‏اى به حساب مى‏آورد؛ آن وقت انسان مى‏فهمید که پیامبران و اولیاى معصومین علیه‏السلام چقدر بزرگ بودند. او اصلاً از جنس و خمیره‏ى انبیا بود. توصیف و ترسیم چهره آن عزیز خدا و عزیزِ بندگان صالح او، واقعا خیلى مشکل است.
ویژگیهاى بشرى او کمتر در افراد عادى پیدا مى‏شود. اگر یکى از آن خصوصیات در فردى مشاهده شود، او انسان بزرگى به شمار مى‏رود؛ چه رسد به آنکه همه ویژگیهاى ممتاز را در یک جا در خود جمع کرده باشد. امام (رحمت الله علیه) انسانى بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده نگر بود که هر کدام از این صفات، کافى بود که شخصى را در مرتبه‏اى والا جاى دهد و احترام همگان را جلب کند.

میراث امام

اما خرسندیم که میراث او در دست ماست و آن، «جمهورى اسلامى» توأم با ارزشهایى است که او در این جمهورى به وجود آورد، یا بهتر است بگوییم با ارزشهایى که او جمهورى اسلامى را با آن ساخت. ما مس بودیم، او ما را طلا کرد. او کیمیا بود، او اکسیر بود. ما زندگى معمولى داشتیم، او خمودگیها را تبدیل به تحرک و تپش کرد و انسان ساخت.

فاتح فتح الفتوح

در پیامى، به مناسبت یکى از فتوحات ارزنده شما در جبهه، فرمودند: «فتح الفتوح»، عبارت از ساختن اینگونه انسانها و جوانهاست. در حقیقت، فاتح این فتح الفتوح، خود او بود. او بود که این انسانها را ساخت. او بود که این فضا را مهیا کرد. او بود که مسیر را به وجود آورد. او بود که ارزشهاى اسلامى را بعد از انزوا و خمول، دوباره احیا کرد. میراث او همین ارزشها و همین جمهورى اسلامى است. هر کدام از ما در هر مسؤولیتى که هستیم؛ عشق و محبت وافرمان را به آن عزیز، باید در حفظ و تداوم ارزشها و نظام جمهورى اسلامى مجسم کنیم.

ذخیره‏اى بس گرانبها

او، عبد صالح و بنده خاضع خدا و نیایشگرِ گریان نیمه شبها و روح بزرگ زمان ما بود. او، الگوى کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامى بود. او، به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. او ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیت و خودباورى بخشید. او، صلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد و امید را در دلهاى ملل تحت ستم جهان زنده کرد. او، در عصرى که همه دستهاى قدرتمند سیاسى براى منزوى کردن دین و معنویت و ارزشهاى اخلاقى تلاش مى‏کردند، نظامى بر اساس دین و معنویت و ارزشهاى اخلاقى پدید آورد و دولت و سیاستى اسلامى بنیان نهاد. او جمهورى اسلامى را ده سال در میان طوفانهاى سهمگین و حوادث سرنوشت ساز، قدرتمندانه اداره و حراست و هدایت کرد. و به نقطه‏اى مطمئن رسانید. ده سال رهبرى او براى مردم و مدیران ما، یادگارى فراموش نشدنى و ذخیره‏یى بس گرانبهاست.

امیر هواها و خواهش‏ها

حقیقتا براى انسان بزرگ و شخصیت بى‏نظیرى مثل امام عزیز و بزرگوارمان، جا دارد که برگزیده‏ترین انسانها و هوشمندترین ذهنها و صافترین و پاک‏ترین دلها و جانها، از احساس تعظیم و تکریم، سرشار شوند. فرق است میان شخصیتى که به خاطر مقام و سمت ظاهریش، مورد احترام و تجلیل واقع مى‏شود و کسى که شخصیت و عظمت و عمق وجود و آراستگیهاى گوناگون او، هر انسان بزرگ و قوى و هوشمندى را به تعظیم و تجلیل و ستایش و تکریم وادار مى‏کند. امام عزیز ما، از این نوع انسانها بود.
امام (ره)، خصلتهاى گوناگونى داشت، بسیار خردمند و عاقل و متواضع و هوشیار و زیرک و بیدار و قاطع و رئوف و خویشتن دار و متّقى بود. نمى‏شد حقیقتى را در پیش چشم او واژگونه جلوه داد. داراى اراده‏یى پولادین بود و هیچ مانعى نمى‏توانست او را از حرکت باز دارد. انسانى بسیار دل رحم و رقیق بود؛ چه در هنگام مناجات با خدا که از خود بى‏خود مى‏شد و چه در هنگام برخورد با نقطه‏هایى از زندگى انسانها که به طور طبیعى دلها را به عطوفت و رأفت وادار مى‏کند. انگیزه‏هاى نفسانى، جاذبه‏هاى مادى، هواها و هوسها، نمى‏توانست به قله رفیع وجود با تقواى او دست اندازى کند. او امیر هواها و خواهشهاى خود بود.

نکته اصلى در شخصیت معنوى امام

نکته اصلى این است که اگر در مجموعه ذى قیمتى که شخصیت معنوى امام (رحمت الله علیه) را تشکیل داده بود، عنصر عبودیت و اخلاص وجود نمى‏داشت؛ او به این موفقیتها نمى‏رسید. بنابراین، کارهاى انجام شده، خیلى عظیم‏تر از آن است که شخصیتى با همه آن خصوصیات - منهاى ارتباط با خدا - بتواند آن کارها را انجام دهد.

حیات و ممات امام براى خدا بود

حیات و ممات این مرد بزرگ، براى خدا بود: «سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّا»(1). قیامش، تبعیدش، آمدنش، زندگى پربرکتش و از دنیا رفتنش، براى خدا بود.

علمدار اسلام ناب

روزى که ما پشت سر امام عزیز و علمدار اسلام ناب، شعارهاى اسلام واقعى را مطرح مى‏کردیم؛ مى‏دانستیم که دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها، در مقابل ما صف آرایى مى‏کنند. در صدر اسلام هم همین‏گونه بود. آن روزى که یهودیها و منافقان و کفار و مشرکان، اطراف مدینه پیامبر را محاصره کردند و جنگ احزاب و خندق را به وجود آوردند، مؤمنین واقعى گفتند: «هذا ما وعدنااللّه‏ و رسوله»(2) این، چیز تازه‏یى نیست، خدا و رسولش به ما گفته بودند که بدها و شریرها و فاسدها، علیه شما همدست خواهند شد. بنابراین، آنها چون صدق وعده الهى را دیدند؛ ایمانشان قویتر شد.

آرمانهاى بزرگ امام

آرمانهاى بزرگى که امام (رحمت الله علیه) بیان مى‏کردند، عبارت بود از: مبارزه با استکبار جهانى، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقى و نه غربى»، اصرار فراوان بر استقلال حقیقى و همه جانبه ملت، (خودکفایى به معناى کامل)، پافشارى فراوان و تمام نشدنى بر حفظ اصول دینى و شرع و فقه اسلامى، ایجاد وحدت و همبستگى، توجه به ملتهاى مسلمان و مظلوم دنیا، عزت بخشیدن به اسلام و ملتهاى اسلامى و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاى جهانى، ایجاد قسط و عدل در جامعه اسلامى، حمایت بى‏دریغ و همیشگى از مستضعفان و محرومان و قشرهاى پایین جامعه و لزوم پرداختن به آنها. همه ما شاهد بودیم که امام در این خطوط، مصرّانه و بدون تعلل، حرکتش را ادامه داد. ما باید راه و اعمال صالح و حرکت مداوم او را دنبال کنیم.
فرداى آن شبى که امام عزیز (رحمت الله علیه) به جوار رحمت الهى پیوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حیرت، تفألى به قرآن زدم؛ این آیه شریفه سوره کهف آمد: «واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من امرنا یسرا»(3). دیدم واقعا مصداق کامل این آیه، همین بزرگوار است. ایمان و عمل صالح و جزاى حسنى، بهترین پاداش براى اوست.
اگر چه امام (رحمت الله علیه) عوامل و عناصر و مقدماتى که وجود ظاهرى او را به وجود مى‏آورد و تشکیل مى‏داد، با خود برد؛ اما افکار، آرمانها، جهان بینى، هدفها، توصیه‏ها، راهها و ابزارها را در اختیار ما گذاشت. هم اکنون بخش عظیمى از شخصیت امام در اختیار ماست. آرمانهاى اعلام شده به وسیله او، برترین و بالاترین آرمانهاست. ما باید اینها را دنبال کنیم. ملتى که این طور بر سر و سینه مى‏زنند و اشک مى‏ریزند و دل در سینه‏هاشان، تاب ماندن ندارد و هر کدام اگر مى‏توانستند همه دنیا را مى‏داند تا امام را لحظه‏اى دیگر به حیات بازگردانند؛ اینها دنبال افکار امام (رحمت الله علیه) هستند و او را به خاطر فکر و ایده و آرمان و راه و مجاهدت و مقاومتش دوست مى‏دارند. ما باید آرمانهاى این مردم و شما رزمندگان را نگه داریم.

محو در تکلیف شرعى

شخصیت امام تا حد بسیار زیادى به اهمیت و عظمت آرمانهاى او مربوط مى‏شد. او با همت بلندى که داشت، هدفهاى بسیار عظیمى را انتخاب مى‏کرد.تصور این هدفها، براى انسانهاى معمولى دشوار بود و مى‏پنداشتند آن هدفهاى والا، دست نیافتنى هستند؛ لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگى ناپذیرى و استعدادهاى فراوان و توانایى‏هاى اعجاب انگیزى که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود؛ به کار مى‏افتاد و در سمت هدفهاى مورد نظرش پیش مى‏رفت و ناگهان همه مى‏دیدند که آن هدفها محقق شده است.
نقطه اساسى کار او، این بود که در اراده الهى و تکلیف شرعى محو مى‏شد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعا او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوهها مى‏مانست و عمل صالحش با خستگى ناپذیرىِ باورنکردنى، توأم بود. آنچنان در تداوم عمل، صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت مى‏کرد. به همین خاطر هدفهاى بزگ او وصول شد و امکان دست یافتن به قله‏ها، حتمى گردید.
جمهورى اسلامى، در حالى به وجود آمد که هیچ کس در دنیا باور نمى‏کرد این نظام پابرجا بماند و بر دشمنان کینه ورز و قدرتمند خود، فایق آید. ما باید این راه را ادامه دهیم. آن چیزى که از امام براى ما قابل تقلید است، هدفهاى او و حرکت به سمت آن اهداف است. هیچ کدام از هدفها و آرمانهایى که امام معین کردند، صرف‏نظر کردنى نیست. آن بزرگوار براى ملت ایران و انقلاب و نظام جمهورى اسلامى، بهترین و والاترین و اصیل‏ترین هدفها را انتخاب کردند و به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبیاتِ مخصوصِ خود، ثبت کرده و حرکت به سمت آنها را نشان داند.

نقش حضرت امام(رحمت الله علیه)در پیدایش انقلاب عظیم اسلامی

حُسن بزرگ امام این بود که خودش را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و برای خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، به عنوان یک شخص ، مطرح نبود. امام به عنوان یک انسان حل شده در اسلام و یک انسان دل داده به معارف الهی مطرح بود؛ که از بن و دندان واز صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو جان او شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگی انسان قبول کرده بود؛ کما این که درا ین زندگی شخصی خودش حاکمیت خدا را حقیقتاً ‍‍‍پذیرفته بود، عبد و مطیع خدا بود. حاکمیت الهی از این جا شروع می شود؛ اول دلمان را بندۀ خدا بکنیم ‌، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاکم بکنیم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «الله» بر کل فضای زندگی جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. یک چنین انسان هایى می توانند کار بکنند و پیش بروند و امام ،‌حقیقتاًً در این میدان ، امام و رهبر الهی بود؛ لذا فریادی که او سرداد ، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا ، با دل ها رابطه برقرارکرد و دل ها را در قبضه گرفت. همیشه همین جور است که وقتی پای یک امر الهی به میان آمد، یافته های طاغوتی به خودی خود کنار زده می شوند. مهم این است که آن امر الهی ،‌آن عزم و آن اقدام الهی ، قدم به میدان بگذارد؛« َفاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنکُمْ غالِِبُونْ». کنار که بنشیند، هیچ اثری ندارد. بزرگترین انسانها ،بالاترین تقدسها و دانش ها، وقتی وارد میدان نشود و کنار بنشیند ، همه امواج از روی سر او رد خواهد شد و عقب می ماند؛ اما وقتی که آنچنان ایمان و عزمی ،آن چنان دانش و دل پر نور و با صفایِی وارد میدان شد، آن وقت «سحر با معجزه پهلو نزند ، دل خوش دار» هر سحری با آمدن معجزه، باطل میشود. وقتی عصای موسی وسط آمد،«اما جئتم به السحر»، آن چیزی که شما به میدان آورده اید ، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست . حقیقت، عصای موسی است ؛ وقتی وارد شد، همه آن سحرها مثل سایه ای که در مقابل فروزش یک چراغ از بین میرود، از بین میروند. امام این کار را کرد؛ لذا دل ها جذب شد. بعضی تعجب می کنند؛ در تحلیل این پدیده مانده اند که چطور شد در آن نظام فاسد و باطل که همه عوامل فرهنگی، جوان ها را به سمت فساد سوق می داد، ناگهان جوان ها جلو آمدند و این انقلاب عظیم ، راه افتاد! علت، این است. این تحلیل جامعه شناسی و روان شناختی کاملاً واضحی هم دارد. امام با مرکب وارد این میدان شد که هر که بر آن مرکب ، سوارباشد ، می تواند همه خفتگان را بیدار کند.
بزرگترین هنر انقلاب که امام، آن را فتح الفتوح انقلاب دانستند، نورانی کردن جوان ها بود
در خصوصیات مادی زندگی انسان، بعد از نعمت حیات، خصوصیت جوانی، خصوصیت خیلی مهمی است؛ لذا شما ببینید در روایات ما مکرر آمده است که خدای متعال در روز قیامت ،نمی گذارد هیچ انسانی قدم از قدم بر دارد، مگر این که درباره چهار چیز از او سؤال و مؤاخذه می کند، یکی از آن ها جوانی است؛ «جوانی را چگونه و در کجا صرف کردید؟» خدای متعال، این منبع انرژی و توان را که در یک برهه از عمر ، به همه انسان ها داده می شود- بی استثنا همه از این دوره عبور می کنند- برای ذخیره سازی و ایجاد قاعده مستحکمی برای زندگی سعادتمند قرار داده است. بعد که از این دوره گذشتید ،همت کارهای بزرگ در انسان ،کم می شود و انسان نمی تواند کارهای زیر بنایی را انجام بدهد، شخصیت سازی و خود سازی برای انسان، دشوار می شود. البته خدای متعال هیچ چیز را برای بشر –با این قدرت عظیمی که به بشر داده- محال نکرده است؛ بالاخره هر کسی تا آخر عمر می تواند انواع کارها و تلاش های بزرگ را انجام بدهد؛ اما دشوار شدن کار بعد از دوره جوانی، و روانی و آسانی آن در دوره جوانی، یک حقیقت مهم است. بسیاری از مردم دنیا در طول تاریخ، در این برهه، دچار خسارت می شوند؛ یعنی جوانی را که سرمایه ای زائل شدنی است، خرج می کنند ، بدون این که با این خرج ، سرمایه گذاری مهمی برای آینده زندگی خودشان بکنند؛ بعضی به غفلت ، بعضی به شهوات، بعضی به برخی از امور مفید، اما بدون رعایت صلاح معنوی و روحی خودشان ، آن را صرف می کنند. بزرگترین هنر این انقلاب که امام، آن را فتح الفتوح این انقلاب دانستند، این بود که توانست جوان هایی را تربیت کند که در دنیای مادی آلوده و از لحاظ اخلاقی، لجنزار، انسان هایی با دل های پاک و نورانی و با تصمیم های راسخ و هوشمندانه و خردمندانه راه بزرگان بشریت و راه سعادت بشر را انتخاب بکنند......این انقلاب، آن اکسیر بود؛ مس ها را طلا و فلزها و ظرفیت ها را عوض کرد. درست مثل همان کاری که پیامبر در صدر اسلام کرد. وقتی مصعب بن عمیر در جنگ احد شهید شد، پیامبر بالای سر او آمد و گریه کرد- طبق آنچه که در روایت و تاریخ هست- و به اصحابش گفت: این جوان در مکه- البته قبل از مسلمان شدنش- بهترین و زیباترین و فاخرترین لباس ها را می پوشید و با زیباترین آرایش ها در مکه می خرامید(به تعبیر من) و همه مرد و زن مکه به این جوان نگاه می کردند. جوانی طبق ارزش های جاهلی و غرق در همان ارزش ها، همه همتش در آن روز این بود که لباس زیباتر و فاخرتری بپوشد و چهره جذابتری داشته باشد. اسلام این جوان را منقلب و تبدیل به یک قهرمان و یک آدم معنادار کرد؛ که پیامبر قبل از اینکه از مکه به مدینه تشریف ببرند، برای اینکه یثربی های آن روز، قرآن را یاد بگیرند، این جوان را فرستاد. پیرمرد هم دور برشان داشتند ولی این جوان را فرستاد؛ او معلم قرآن اهل یثرب شد! در جنگ احد هم شهید شد؛ روی خاک های داغ بیابان افتاده بود، پیامبر ایستاد، به جسد مطهر او نگاه کرد و بنا کرد گریه کردن!
این انقلاب است؛ انقلاب ارزش ها یعنی این، یعنی آن چیزهایی را که برای یک جوان، مهم است، تغییر میدهد. برای یک جوان، مهم این بود که فلان عطر را بزند، فلان کفش را بپوشد، موهایش را فلان جور آرایش کند و در فلان خیابان، یک ساعت، دو ساعت را برود! نه به فکر پیشرفت و آبادانی کشور، نه به فکر اندکی آباد کردن و نورانی کردن دل خود! غرق در همین مسائل مادی، که نقطه اوجش- فرضاً- یک شهوترانی در امور جنسی، یا در امور خوراکی بود!...... عزیزان من! جوانی، این گونه می گذشت؛ وانقلاب، آن را تبدیل کرد. مثل اینکه گوهر گران قیمتی به دست یک مشت بچه نادان بیفتد، در کوچه و خیابان ها با آن تیله بازی بکنند، بعد کسی بیاید و آن را قیمت گذاری و تمیز کند، و آن را در جای مناسب خودش مصرف کند. این جوانی، همان گوهر گران بهایی بود که در فرهنگ و رژیم گذشته، بر اثر تبعیت کور کورانه از فرهنگ غربی، و برای این که مصلحت سیاستمداران آن روز هم نبود که جوان ها فکر کنند، چیزی بفهمند و در راه حقیقتی، در راه اصالت ها، در راه خدا، در راه معنویت و در خود سازی حرکتی بکنند و برایش مایه دردسر بود، لذا استقبال می کرد که جوان ها رو به فساد بیاورند! انقلاب آمد و آن گوه را به جوان ها شناساند؛ جنگ تحمیلی هم میدانی برای بروز این گوهر تابناک در وجود جوان ها شد؛ الحمدالله بعد از جنگ هم ادامه پیدا کرده است. من به شما می گویم بدانید که دشمن؛ همین نقطه را هدف قرار داده است! اگر نورانی کردن جوان ها و متوجه کردن آن ها به اهمیت مصرف کردن جوان ها در راه ارزش های والا، نقطه فتح الفتوح انقلاب است، فتح الفتوح استکبار و ضد استکبار هم این است که همین نقطه را از جوان ها بگیرد؛ باز جوان ها را سرگرم فساد، آلودگی، بد فهمی و بحث های پوچ و بیهوده شبه فلسفی کند که هیچ حقیقتی پشت سرش نیست! فقط برای گفتگو کردن و سرو کله زدن و ساعتی وقت گذراندن- بدون اینکه هیچ فایده ای در آن باشد- و غافل کردن آن ها از حقیقت، از راه زندگی، از آرمان های انقلاب و از انتظاری که این ملت و انقلاب از جوان ها دارد، به کار می رود!

پشتوانه پیروزی نهضت ما

درمورد مسئلــه محــرم و عــاشــورا بـاید بگویم که روح نهضت ما و جهت گیری کلی و پشتوانه پیـــروزی آن همین تــوجه به حضرت ابی عبـدالله (ع) و مسائـــل مربــوط بــه عــاشـورا بـــود. شایــد بــرای بعضی هــا این مسئله به قــدری ثقـیل به نظر برسد، لیکن واقعیت همین است. هیـچ فکــری حتی اگـــــر ایمـــان عمیقی هـــم همــراه آن بـــاشد، نمی توانست توده های عظیم میلیونی مــــردم رد آن چنـان حـــرکت بدهد کـــه در آن چنان حرکت بدهد که در راه انجام آن چه احساس تکلیف می کردند، در انــواع فــداکـــاری ذره ای تردیــد نداشته باشد.

تفکری که به فکرجدایی این حلقه بود

در آن روزهایی که مسائل اسلامی با دیدهای نو مطرح می شود و جاذبه های خوبی هم داشت و برای کسانی که با دین و اسلام سر و کار زیادی نداشتند، موضوع مبارکی هم بود و گرایش های نو در تفکـــر اسلامی چیزی بدی نبود، بلکــه بــرای عالم اسلام و به خصوص قشر جوان ذخیره محسوب می شد، یک گرایش شبه روشنفکـری به وجود آمـد که ما بیاییم مسائل ایمانی و اعتقادی اسلام را از مسائـل عاطفی و احساسی - از جمله مسائل مـربوط به عاشورا و روضه خوانی هــا و گــریه- جدا کنید شـــاید بسیاری در آن روزهـــا بـــودند کـه با توجه به این که در ماجرای ذکر عاشورا وروایت فداکاری ابا عبدالله چیزهایی وارد شده بود و احیاناً به شکل های تحریف آمیزی بیان می شد، این حرف برایشان مطلوب و شیرین بود و این گرایش رشدی کرد، لیکن در صحنه عمل، مــــا به وضوح دیدیم کــه تا وقتی این مسئله از طرف امام بزرگوارمان به صورت رسمی و علنی و در چهـــارچوب قضایــای عــاشورا مطرح نشد، هیچ کار جدی و واقعی انجام نگرفت.

نهضت ایـران در دو فصل به مسئله عاشورا گره خورد

امــام (ره) در دوفصل مسئلــه نهضت را بـــه مسئله عـــاشـــورا گـــره زدند، یکی در فصل اول نهضت- یعنی روزهای محــرم سال42 – کــه تریبون بیــان مسائل نهضت حسینیه هــا و مجالس و روضه خوانی و هیئت سینه زنی و روضه ی روضه خوان ها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبی شد و دیگــــری فصل آخــــر نهضت یعنی محـــرم ســـال 57 بود که امـــام (رحمت الله علیه) اعلام فرمودند:
(( ماه محرم گرامی و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس به پا کنند.)) ایشان عنــوان این مــاه را مـــاه پیروزی خون بر شمشیــرقرار دادند و مجدداً همان طوفان عظیم عمومی و مردمی به وجود آمد، یعنی ما برای نهضت که روح و جهت حسینی داشت با ماجرای ذکر مصیبت حسینی و یاد امــــام حسیــــن(علیه السلام) گره خورد.

تدبیرامام پیوند بـا نهضت حسینی

....مــا امـــروز به برکت آن نهضت و حفظ فرهنگ و روحیه آن نهضت در جامعــه خودمان این نظام را به وجود آوردیم. اگر در جامعه ما عشق به امام حسین (ع) و یاد ذکر مصائب و حـوادث عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود که نهضت با این فاصله زمانی . با این کیفیتی که پیروز شد به پیروزی نمی رسید.
این عـــامــل فـوق العاده مـؤثـــری در پیروزی نهضت بود. امــام بزرگـوار ما را همان هدفی که حسین بن علی (ع) قیام کرده بودند، از این عامل حداکثر استفاده را کردند.
امام (ره) با ظرافت، آن تصور غلط روشنفکر مابانه قبل از پیروزی انقلاب را که در برهه ای از زمـــان رایج بود، از بین بردند. ایشــان جهت گیری سیاسی مترقی انقلابی را با جهت گیری عاطفی در قضیه ی عاشورا پیوند و گره زدند و روضه خوانی و ذکر مصیبت را احیا کردند و فهماندند که این یک کار زائد و تجملاتی قدیمی و منسوخ درجامعه ما نیست.

نتایج محرم را در زندگی خود می بینیم

ما در آستـــانه محرم انقلاب و محرم امام حسین (ع) کــه یکی از محصولات آن نهضت، نظام جمهوری اسلامی است، قرار داریم. محرم دوان انقلاب با محــرم های قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما متفاوت است. این محرم ها، محرم هایی است که در آن معنا و روح جهت گیری واضح و محسوس است. ما نتایج محــرم را در زندگی خود میبینیم، حکومت و حاکمیت
و اعلای کلمه اسلام و ایجاد امید به برکت اسلام در دل مستضعفان عالم آثار محرم است.

وظیفه ما در قبال محرم و انقلاب

....حادثه را از پیرایه های مضر خالی کنید ....بعضی از پیرایه هادروغند و بعضی از نقل هـا خلاف می باشند، وقتی آن چه کـــه در بعضی ازکتــاب ها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معنای نهضت حسینی نیست، این ها را باید شناخت و جدا کرد. پرتپش و قدرتمند حادثه را حفظ کنیم. امــروز این حادثه پشتوانه یک نهضت است.
اگـــر امـــروز به مــــا بگویند ریشـــه ی این نهضتی کــــه بـــه وجود آورده اید، کجـــاست؟؟
مــا می گوییم ریشــــه اش پیـــامبــــر(ص) و امـیـــرالمـــؤمنین (ع) و امــــام حسین (ع) است. پس ایــن حــــادثـــه پشتـــوانـــه این نهضت است.
اگر ما ندانسته و بی توجه و از روی سهل انگاری حادثه را با چیزهاییکه جزو آن نیست مشوب کردیم،بـــه آن حادثـــه و نیز به انقلابی کــــه نــــاشی ازآن است خدمت نکردیم.

توقع و انتظار را در کنار وظایف قبول کنیم

این نظام مردمی به معنای تأثیر نه فقط اراده بلکه عمل آماده مردم در اقامه این نظام و بپا داشتن آن است. مردم بایــــد کمک کنند، البته زمــــام اداره ی کشوردست مسئول اجـرایی است، اما اگر کمک و حمـــایت و همکــاری و محبت و صبر مردم و منطقی نگریستن به قضایا از سوی آن ها وجود نداشته باشد، هیچ دست معجزه گریقادر به هیچ کار نیست.....
باید در این دوره و فصل جدید که امید های زیادی هم نسبت به آن وجود دارد و می بایست آن امید ها و انتظارات برآورده شوند، مردم به وظایف اساسی شان تذکر و توجه داده شوند.

انقلاب اسلامی، چقدر به اهدافش نزدیک شده است؟!

سئوال: در آغاز انقلاب اسلامی، این انقلاب ادعا هایی داشت؛ در حال حاضر بعد از گذشت حدود بیست سال، چقدر با آن ادعاها رسیده ایم؟
جواب: این سئوال مهمی است. این انقلاب بیش از ادعا، آرمان هایی داشت. انقلاب نیامده بود که برای مردم پاسخگویی کند؛ انقلاب، انقلاب خود مردم بود. مردم برای تحقق آرمان هایی انقلاب کردند؛ این آرمان ها عبارت بود از ساختن یک ایران آباد و آزاد، داشتن مردم آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعی، نجات از وابستگی و عقب ماندگی علمی و استبداد و قهری که آن روز ب این مملکت حکمفرما بود. می پرسید مه چقدر به این اهداف رسیده ایم، من عرض می کنم که تحقق این اهداف، تدریجی است؛ چیزهایی است که باید برای آن تلاش و مجاهدت کرد و قدم به قدم پیش رفت. نظام اسلامی، یک نظام پیش ساخته مثل خانه های پیش ساخته نیست؛ نظامی که باید آجر اجر و سنگ سنگ روی هم چید و آن را بالا برد. در اثنای این کار، طبیعی است که مشکلاتی پیش بیاید. این مفاهیمی هم که من گفتم عدالت اجتماعی، آزادی، معنویت؛ که جزو مبانی این نظام اند مفاهیم ایستا و متحجری نیستند؛ این ها چیز هایی هستند که بر حسب پیشرفت و اقتضائات زمان، ممکن است مصادیقشان تغییر پیدا کند. در اثنای این کار بسیار پرتلاش و پر زحمت، خیلی طبیعی است که مشکلاتی پیش بیاید؛ چون به طور پیوسته و دائم بایستی مهندسی و معماری کرد و مراقب بود که هیچ نقطه ای از این بنا بر خلاف جهت صحیح ساخته نشود. البته ممکن است گاهی اختلاف نظر و کمبود نیروی کار پیش بیاید و دشمن این بنا را به منجنیق ببندد و گوشه ای از آن را ویران کند؛ گاهی ممکن است فلان بنا یا عمله، در گوشه ای بنا، کاری نادرست انجام بدهد، که باید رفت و آن را ترمیم کرد؛ گاهی ممکن است در کسانی که خودشان معمار و سازنده بنا هستند، ضعف ها و تنبلی هایی وجود داشته باشد؛ همه اش هم این طور نیست که بگوییم ضعف ها تحمیلی و از ناحیه دیگران است. بنابراین در ین راه، مشکلات فراوانی وجود دارد؛ کمبود مصالح، رفیق نیمه راه و آدم های طماع و قدرت طلب، بخشی از این مشکلات است. ما باید این نظام را بسازیم و ذره ذره و قدم به قدم پیش برویم. البته اگر از من بپرسید که چقدر پیش رفته ایم؛ خواهم گفت ما زیاد پیش رفته ایم. همان طور که گفتم، اگر کسی با گذشته این کشور آشنا باشد، خواهد دید که ما خیلی پیشرفت کرده ایم. در این کشور مردم به حساب نمی آمدند، اما امروز مزدم محور تصمیم گیری ها هستند. معنویت در این کشور مورد تهاجم بود، سعی می شد معنویت ازاله بشود؛ اما امروز چراغ معنویت در بین مردم روشن و پر فروغ است. آن روزه عمداً به فساد کشانده می شدند. شاید شما شنیده اید که رؤسای کشور و خانواده ها شان، مهمترین شرکای باندهای مواد مخدر در این کشور بودند؛ اول بار آنها هروئین را با این کشور آوردند و پخش کردند؛ فساد و اعتیاد و بد بختی را به دست خودشان ترویج می کردند. امروز شما می بینید که نظام، با همه وجود و با تلاش فراوان، در مقابل این مشکلات ایستاده که همه دنیا هم کار او را تصدیق می کنند اما آن روز برای مسئولان کشور کارهای نمایشی در درجه اول بود. به روستاها، به جاده های روستایی، به برق رسانی روستایی، به بقیه چیزهایی که در شهرهای دور بود، مطلقاً اعتنایی نمی شد. اسم می آوردند که ما می خواهیم زبده پرورش بدهیم؛ اما در طول پنجاه سال، آن ها توانسته بودند حدود صد وپنجاه هزار دانشجو در این کشور داشته باشند. من در استان سیستان و بلوچستان تبعید بودم آن روز دقیقاً آمارش را می دانستم، اما الان درست یادم نیست گمانم در همه استان که آن روز حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعیت داشت، سه نفر لیسانسیه بودند! تعداد دیپلمه های آن استان بسیار کم بودند؛ مثلاً بیست نفربودند! امروز شما می بینید که تمام شهرهای کشور دانشگاه دارند؛ حتی در خیلی از شهر دانشگاه های متعدد و دانشجویان فراوان و رشته های متنوع و پیشرفت های علمی فراوانی دارند.
من این مطلب را بارها گفته ام که امریکایی ها هواپیمای جنگی و بقیه ابزارهای خودشان را به ما می فروختند؛ ولی اجازه تعمیر آن ها را به ما نمی دادند! البته داستان آن فروش ها داستان عجیبی است. آن روز صندوق مشترکی بین ایران و امریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آن جا مشغول به کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیری کردم، که متاسفانه تا امروز هم امریکایی ها جواب نداده اند!
صندوقی با نام اختصاری داشتند که دولت ایران پول را درآن صندوق می ریخت؛ اما جنس و نوع جنس و برداشت پول را امریکایی ها به عهده داشتند! وقتی انقلاب پیروز شد، میلیاردها دلار در این صندوق بود که هنوز امریکایی ها جوابی نداده اند و آن پول را به ملت ایران بر نگردانده اند. وقتی همین وسیله پرنده به ایران می آمد، بعد ا متی محتاج تعمیر می شد. شما خیال می کنید این جا تعمیر گاه و کارگاه و امثال این ها داشتند؟ ابداً آن قطعه ای که خراب شده بود و آن را از داخل هواپیما بیرون آورده بودند چون قطعه های بزرگی وجود دارد که گاهی خودش مرکب از ده ها قطعه است اجازه نمی دادند که در اینجا باز بشود و روی آن تعمیری صورت گیرد؛ با هواپیما به امریکا می بردند و آن را با قطعه ای جدید عوض می کردند و مجدداً با ایران باز می گرداندند! با این ملت، این طوری رفتار کرده بودند. امروز ملت ایران دارد مثل همان هواپیما را می سازد. هواپیمای «تندر»ی که پرسنل ما ساخته بودند، پرواز کرد؛ این وضعیت اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست. بنابراین ما پیشرفت زیادی کرده ایم؛ منتها اگر از من بپرسید که آیا به این حد قانعم، پاسخ من این است: ابداً. ما هنوز راه زیادی داریم؛ هم به عدالت اجتماعی که اسلام از ما خواسته است و اسلام در این خصوص خیلی سختگیر است هم به آن سطحی از آزادی که ملت ایران مستحق و شایسته آن است، هنوز نرسیده ایم. ما هنوز کار داریم؛ این راه، راهی طولانی است. این که من بارها می گویم خودتان را آماده کنید، برای همین است. شما باید این راه را طی کنید؛ این راه هم راهی است که رد هر کیلومترش تابلوی «توقف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در این راه نباید توقف کرد. سربازان عدالت اجتماعی باید خستگی ناپذیر باشند. آن کسانی که در این راه های طولانی و آرمانهای بزرگ حرکت می کنند، باید خستگی حس نکنند. ملت، این گونه به سیادت و آقایی و آرمانهای خودش می رسد. هیچ ملتی با تنبلی به سیادت و سعادت نمی رسد. بزرگترین مصیبت برای یک ملت این است که بگوید چون ما نتوانستیم همه هدف های خود را تامین کنیم، پس ولش؛ نخیر، بایستی هدف را دنبال کرد

پیروزی انقلاب ما به برکت صفا و خلوص مردم بود

در اسلام، نقطه اصلی و محوری برای اصلاح عالم، اصلاح نفس انسانی است. همه چیز از این جا شروع می شود. قرآن به نسلی که می خواست با دست قدرتمند خود، تاریخ را ورق بزند، فرمود«قوا اَنفُسَکَمْ »، «عَلیکُمْ اَنْفُسَکُمْ». خودتان را مراقبت کنید، به خودتان بپردازید و نفس خودتان را اصلاح و تزکیه کنید؛ «قَد من اَفلَحَ مَنْ زَکّاها». اگر جامعه اسلامی صدر اسلام، از تزکیه انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم، آدم های مصفا و خالص و بی غش وجود نداشتند، اسلام پا نمی گرفت، گسترش پیدا نمی کرد، بر مذاهب مشرکانه عالم پیروز نمیشد و تاریخ در خط اسلام به حرکت نمی افتاد. اگر انسان های مزکا و مصفا نباشد جهاد نیست. انقلاب مه که پیروز شد، به برکت صفا و خلوص و اخلاص و کار برای خدا و بلند شدن از سر منافع مادی و شخصی بود. مقاومت در جنگ تحمیلی هم همین طور بود.

اهمیت و جلوه اسلام در ابعاد جهانی

من در زمان ریاست جمهوری،‌ در کنفرانس غیر متعهد ها در زیمبابوه شرکت کردم. کنفرانس غیر متعهدها عمدتاً در اختیار چپ ها بود. البته دولت های متمایل به غرب و امریکا هم در آن جا بودند؛ اما کارگردان عمده یکی رابرت موگابه بود، یکی فیدل کاسترو که این ها چپ بودند و بقیه روسای جمهور چپ دنیا که طرفدار شوروی بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانی در دست این ها بود. من رفتم در آن جا سخنرانی کردم. سخنرانی من صد در صد ضد امریکایی و ضد استکباری بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلی و امثال این ها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروی به افغانستان حمله کردم؛ این ها مبهوت مانده بودند! یکی از همان روسای جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهد در این کنفرانس، ایران است. ببینید، نظام اسلامی در ابعاد جهانی، این طور اهمیت و جلوه پیدا می کند و حتی دشمنانش مجبور می شوند به او احترام کنند.

انقلاب، ما را زنده کرد و به ما شخصیت و احساس هویت داد

جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج جهانی غرق و گم بودیم؛ انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت می تواند در اساسی ترین مسائل جهانی، سخن و موضعی داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان و قلدرهای عالم چه می خواهند، ابراز کند و پی آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بین الملل به این چیزهاست، نه به دنباله روی کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی. برای یک ملت، بله قربان گوی دولت های گردن کلفت تر و قوی تر و تروتمند تر بودن ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید. الان هم با تمام قدرت ، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنه جهانی به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایده اید، مطرحند.

اسلام و انقلاب به ما جرأت و قدرت تحرک و جوشش علمی بخشید

ما از لحاظ علمی، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بودیم. بیش از پنجاه سال، تحرک و جوشش علمی در بعضی از بخش ها تعطیل بود. این کشور کند بود، موانعی که به وجودآورند، برای این ملت مثل سم کشنده ای بود. باور را از ملت ما گرفتند. ملت و نخبگان و مغزهای ما را به هر آنچه از بیرون این مرزهاست، آن چنان دلبسته کردند که اصلاً کسی این مجال و این جرأت و این شجاعت را پیدا نکند که فکر کند می توان بر خلاف آن حرف ها یا غیر از آن حرف ها و آن نظریه ای ارائه کرد. ما هنوز هم تا حدودی گرفتار آن حرف ها هستیم. البته اسلام به ما خودباوری داد ئ انقلاب به ما جرأت بخشید. آنچه امروز مشاهده می کنیم، نتیجه همین جرأت است؛ باید این جرأت را تقویت کرد و پیشرفت.

مهمترین مسئولیت رهبری، سیاست گذاری کلی نظام است

وظایف و مسئولیت های رهبری، همان چیزی که در قانون اساسی آمده است. رهبری، سیاستگذار کلی نظام محسوب میشود؛ یعنی همه قوای سه گانه باید در چهارچوب سیاست های رهبری برنامه ریزی کنند و سیاست های اجرایی خودشان را تنظیم نمایند. حرکت و قواره ی کلی نظام باید در چهار چوب سیاست هایی باشد که رهبری معین می کند؛ این مهمترین مسئولیت رهبری است.

ویژگی مورد نیاز یک مسئول در نظام جمهوری اسلامی

آن کسی که به مجلس می رود، یا به هر مسئولیت دیگری در نظام جمهوری اسلامی می رسد، اگر فاسد، بیگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، دیگر نمی تواند نقشی را که ملت و طبقات محروم می خواهند، ایفا کند. اگر آن شخص انسان معامله گر، رشوه و توصیه و مرعوبی بود، در مقابل تشر تبلیغات و سیاست های خارجی جا زد، دیگر نمی تواند مورد اعتماد مردم قرار بگیرد و برود آن جا بنشیند و تکلیف ملک و ملت را معین کند. این شخص غیر از کفایت ذاتی و دانایی ذاتی، به شجاعت اخلاقی، تقوای دینی و سیاسی و عقیده درست هم احتیاج دارد.
تا این تاریخ ‌، هیچ حکومتی مثل حکومت فعلی ایران، در این سرزمین نبوده است
شما این را بدانید که تا این تاریخ، هیچ حکومتی مثل حکومت فعلی ایران، در این سرزمین نبوده که به رای و خواست و عاطفه مردم متکی باشد؛ من این را به طور یقین می گویم و آن را ثابت می کنم. البته حکومت هایی بوده اند که ستایش کردن، یک حرف است؛ ایمان و باور و عاطفه مردم در اختیار یک حکومت بودن، یک حرف دیگر است؛ این متعلق به جمهوری اسلامی است؛ این به برکت انقلاب و تکیه به مردم است؛ الان هم همین طور است، این را بنده با افتخار تمام عرض می کنم. در این جا اقبال مردم، با فرعونیت و احساس خود برتر بینی زمامداران همراه نشده است. بنده که الان دارم با شما حرف می زنم یک سر سوزن در خودم احساس کبریایی ندارم الحمدالله رب العالمین سایر مسئولان کشور هم این گونه اند؛ رئیس جمهور هم ندارد، رئیس مجلس هم ندارد، رئیس قوه قضائیه هم ندارد؛ اصلا و ابدا چنین چیزی وجود ندارد. مسئولان ما می دانند که امانت خدا در دست آن هاست، امروز چند صباحی وجود دارد، اما فردا نیست. مسئولان بر عهده خودشان وظایفی قائلند؛ این مربوط به این کشور است.
اگر کسی ادعا کند و بگویید نظام اسلامی ما هیچ عیبی ندارد، گزاف گفته است
اگر کسی در مقابل این جوان ها ادعا کند و بگوید نظام اسلامی ما هیچ عیبی ندارد و همان قالبی را که اسلام خواسته، ما داریم پیاده می کنیم، گزاف گفته است، به هیچ وجه این طور نیست. خود ما انسانهای ضعیفی هستیم. وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمومنین (علیه السلام) یا اسم مبارک ولی عصر(روحی فداه) را می آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش می آورد، بنده تنم می لرزد. آن حقایق نور مطلق، با ما که غرق در ظلمتیم، خیلی فاصله دارند. ما گیاه همین فضای آلوده دنیای امروزیم، ما کجا، کمترین و کوچکترین شاگردان آن ها کجا؟ ما کجا و قنبر آنها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشی فدا شده در کربلای امام حسین کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی شویم.
اما آنچه که حقیقت است، این است مه ما به عنوان مسلمانی که راهمان را شناخته ایم، تصمیم خود را گرفته ایم و نیروی خود را برای این راه گذاشته ایم و به همه وجود در راه داریم حرکت می کنیم و ادامه خواهیم داد. نواقصی در کار ما وجود دارد؛ همه این نواقص هم قابل حل است.

پی نوشت :

1.سوره مریم، آیه 15
2.سوره احزاب، آیه 22
3.سوره کهف، آیه 88
http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنابع:
www.hawzah.net
www.rahpouyan.com
www. iscanews.ir
حدیث ولایت
پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون


انقلاب اسلامي و پيامدهاي معرفتي
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
انقلاب اسلامي و پيامدهاي معرفتي


چكيده

انقلاب اسلامي ايران تنها براي بهبود وضع معاش مردم شكل نگرفت، بلكه فراتر از اين، يك ماهيت ارزشي و ديني دارد و از اين رو، اساسي ترين وصف انقلاب ايران، «اسلامي» بودن آن است. در اين نوشتار، به راه‌هاي جهاني سازي انقلاب اسلامي ايران براي رسيدن به يك تمدّن اسلامي اشاره شده است.

احياي معنويت انديشي

دستاوردهاي انقلاب در زمينه‌هاي گوناگوني قابل پژوهش و بررسي هستند. اما با توجه به ماهيت ديني انقلاب اسلامي، آثار تربيتي و فكري آن بيش از همه اهميت پيدا مي كند. اگر انقلاب اسلامي فقط موجب ارتقاي وضع معاش مردم شده و نوع حكومت را از استبدادي به نوعي ديگر، كه قابل تحمل باشد تغيير مي داد، چندان نمي شد بر كام يابي آن اصرار ورزيد; زيرا از انقلابي كه وصف لازم آن «اسلامي» است، انتظاراتي فراتر از اين مدّنظر هستند.
انقلاب اسلامي ايران پديده اي بي همتا بود كه از پيش، تحليلي براي آن وجود نداشت و حتي مباني و مقدّمات شناخت آن از انديشه‌هاي جديد، غايب بود. البته كساني مثل آرنولد توين بي به جايگاه معنويت در حيات و تمدن بشري نيم نگاهي انداخته و تهي شدن از معنويت را موجب زوال آن دانسته و معتقد بودند: تمدن آينده از جايي غير از غرب بايد سربرآورد. اما اين مختصر براي انقلابي عظيم با آثار سرشار و جاري بسيارش، به هيچ وجه كافي نبود.
اين انقلاب با بازگشت به حقايق فراموش شده فطري، دين را در منظر انديشه بشري پررنگ و برجسته نمود و در دو سطح «ملّي» و «جهاني» چاره اي باقي نگذاشت، جز اينكه رويكردي نوين به دين، معنويت، انسان و جهان پديد آيد.
انقلاب اسلامي در حقيقت، نوعي انديشه بر مبناي جهان بيني معنوي و متفاوت با علم و فناوري رايج بر پايه جهان بيني مادي از مغرب تاريخ حقيقت و مشرق جغرافياي گيتي به طلوع كشاند و انسان، جهان، جامعه و تاريخ را با روي و نماي الهي، موضوع دانش و انديشه قرار داد. نتيجه اين رويكرد تأمين مباني تازه اي براي دانش و فضاها و شيوه‌هاي دست نخورده اي براي انديشه بوده است.
انقلاب ما تنها تحوّلي در جامعه و نظام سياسي و اقتصادي آن نيست، بلكه دگرگوني در كيفيت حيات فردي و اجتماعي، اصلي ترين شاخص انقلاب اسلامي است كه با گشودن راه هدايت و ايجاد معرفت متعالي و راستين، صورت واقعي خود را مي يابد و مي بالد.
انقلاب اسلامي نمودار انديشه اي معنوي است كه مي تواند رنجوري و ناتواني علم و فناوري را در ساختن تمدن طلايي براي انسان‌ها برطرف كند. انديشه معنوي و پاكي كه از طريق انقلاب اسلامي در قلب تاريخ رسوخ كرد، منظري سبز و روشن به روي حيات بشري گشود كه در چشم انداز آن، ظهور منجي جهاني بسيار نزديك به چشم مي آيد.
بنابراين، پرسش از چيستي و چرايي دستاوردهاي انقلاب اسلامي در قلمرو انديشه، دو پيامد ارجمند به دنبال دارد: يكم. پاسخ به چيستي آن، گستره اثرگذاري انقلاب اسلامي در راستاي اهداف اصيل و اوليه آن را تبيين مي كند. دوم. پاسخ به چرايي، راه شكوفايي و توسعه ثمربرداري در اين عرصه را فراخ مي سازد.

دگرگوني در انديشه‌هاي اجتماعي و سياسي

انقلاب اسلامي كاستي‌ها و ناراستي‌هاي بسياري از نظريات را در حوزه علوم اجتماعي و علوم سياسي آشكار نمود كه در ادامه، به مواردي از آن ها، فهرستوار اشاره مي شود:
1. نظريه‌هاي ماركسيستي انقلاب، با انقلاب اسلامي ايران زير سؤال رفتند; زيرا تاريخچه محتومي كه در اين نظريات براي انقلاب‌ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامي رخ نداد. ماركسيسم سير جوامع را از كشاورزي به سرمايه داري و پس از انقلاب، رسيدن به جامعه كمونيستي مي دانست. انقلاب اسلامي ايران بر خلاف اين سير، از بافت سنّتي به انقلاب غيركمونيستي رسيد.1 همچنين اعتقاد به اينكه «دين افيون ملت هاست»، با خروش ديني مردم انقلابي ايران، تهي و تباه گرديد. حتي نظريه پردازان ماركسيسم ساختارگرا، كه مي كوشيدند نظريه ماركسيستي انقلاب را بازسازي و اصلاح كنند، در برابر انقلاب ايران به ضعف تحليل‌هاي خود اعتراف كردند.2
تدا اسكاچپول، از متفكران ماركسيسم ساختارگرا، معتقد بود: يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي صورت مي گيرد و در اين انقلاب، منازعات طبقاتي نقشي ندارند. اما يك انقلاب اجتماعي عبارت است از: انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه، كه اغتشاشات طبقاتي از پايين جامعه همراهي و در بخشي حمل مي شود. چنين انقلابي در شرايط ويژه اجتماعي ـ ساختاري و بين المللي صورت مي پذيرد; مثلا، فشار سياسي بين المللي يا شكست دولت در يك جنگ نظامي.3 اما انقلاب ايران نشان داد كه موضوع طبقات و كشمكش و تضاد ميان آن‌ها بدون مبنا بود، بلكه اين انقلاب با قدرت فكر و فرهنگي اسلام شيعي و بدون شرايط خاص بين المللي، به پيروزي رسيد; انقلابي سياسي اجتماعي كه هم روابط قدرت را دگرگون كرد و هم در ساختار اجتماعي و نهادهاي آن تحولي ژرف پديد آورد و حتي بر معادلات و روابط بين المللي نيز آثار قابل توجهي بر جاي نهاد.
2. نظريه پردازاني كه انقلاب‌ها را بر اساس نظام «اقتصاد جهاني» تحليل مي كردند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عناصري همچون فرهنگ، ايدئولوژي، رهبري و دين را بيشتر مورد توجه قرار دادند.4
3. نظريه «ولايت فقيه» با انقلاب اسلامي، وارد عرصه انديشه‌هاي سياسي شد و پژوهش‌هاي گسترده اي را در اين وادي رقم زد، تا جايي كه امروز، مطالعه نظريه‌هاي دولت، بدون شناخت نظريه ولايت فقيه ناقص مي ماند.
4. تأثير بسزاي انقلاب اسلامي بر نظريه‌هاي جامعه شناسي دين، اهميت فراواني دارد. پيش از اين، دين را در فرايند افسون زدايي از جامعه و تحقق عقلانيت و بلوغ عقلي در سير تكامل خطي جامعه، رو به كاهش مي ديدند.5 ولي انقلاب اسلامي تكاپويي كامياب بر خلاف همه اين انديشه‌هاي خام بود.

روياوري جهاني به دين

از مهم ترين پيامدهاي تاريخ ساز انقلاب اسلامي، اقبال مردم جهان به اسلام و دين به معناي عام است. رواج انديشه‌هاي اسلام خواهي در بين مسلمانان، تقويت و تعميق بيداري اسلامي، پديد آمدن جنبش‌هاي اسلامي در كشورهاي عربي و خاورميانه6 و رشد اسلام گرايي در غرب و شرق دور، همه از كاركردها و رهاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تحوّلاتي است كه در تفكرات مردمان و فراتر از جغرافياي سياسي اين انقلاب رخ داده اند. انقلاب اسلامي حتي سبب شد كه پيروان اديان ديگر به دين خود رويكردي تازه داشته باشند و با ايمان هر چه بيشتر به دين خود اقبال ورزند.
جان نيزبيت و باتريشيا آبردين در كتاب دنياي 2000 مي نويسند: «در آمريكا، نسلي كه در طي دهه 1970 هرگونه مذهب سازمان يافته را مردود مي شمرد، امروز همراه با فرزندان خود به نيايشگاه‌ها بازمي گردد... يهوديان تجديدنظر طلب، كه پنجاه سال پيش هرگونه اشاره به رويدادهاي ماوراي طبيعي را از كتاب‌هاي دعا حذف كرده بودند، اينك ارجاع مجدّد به معجزات، اسطوره‌ها و ظهور مسيح را در دستور كار خود قرار داده اند. مورمون‌ها (mormon) سال 1987 را به دليل جذب 27400 گرونده جديد بهترين سال تاريخ 158 ساله خود اعلام كردند. جشنواره‌هاي محلي و ناحيه اي مذهب «شينتو» (shinto) در ژاپن همزمان با مراسم آييني چرخه‌هاي زندگي و بازگشت به معابد، رونقي تازه يافته است.
...جوانان چيني و اتحاد شوروي (سابق) به رغم فضاي ضد مذهبي مدارس خود، با كنجكاوي به مجامع مذهبي نظر دوخته اند و در نهايت، ريشه همه اين تحولات را يافته و مي نويسند: نوعي نيروي سياسي توانمند بر اساس اصول گرايي اسلامي ايران، افغانستان و كشورهاي عرب را فرا گرفته و طبقات متوسط غربي شده تركيه و مصر را هم تحت تأثير قرار داده است.»7
هارود رو كوكسي، يكي از مدرّسان الهيات دانشگاه «هاروارد»، مي گويد: «پيشگويان سه دهه پيش تر، كه خبر از عقب نشيني مذهب در برابر تجدّد مي دادند، به هيچ وجه نمي توانستند روند احياي مجدّد مذاهب را پيش بيني كنند.»8
شلوغ شدن كليساها، برگزاري همايش هايي در باب «رابطه علم و دين»، نظرسنجي هايي كه نشان دهنده انفجار معنويت گرايي در متن تمدن غرب هستند،9 علاقه والدين به افزايش آموزش‌هاي ديني در مدارس، توسعه انجمن‌هاي مذهبي و حتي ابراز دين داري و ياد خدا در نطق‌هاي انتخاباتي رياست جمهوري آمريكا و رشد شاخص توليد و استقبال از فيلم هايي با موضوعات ديني و افزايش 20 درصدي چاپ كتاب‌هاي مذهبي در برابر رشد 6 درصدي ساير كتاب‌ها در آمريكا10 همه حاكي از روياوري جهاني دين هستند. هفته نامه فرانسوي آبزرواتر از قول آندره مالرو مي نويسد: «قرن 21 يا وجود نخواهد داشت و يا قرن مذهب خواهد بود.» سپس مي افزايد: «پيش بيني مالرو به حقيقت پيوسته است.»11

هزار ساغر آب حيات

پس از انقلاب اسلامي، با كانوني شدن اسلام در داخل كشور، به طور طبيعي و منطقي، توجه و تفكر انديشمندان به اسلام افزايش يافت و بحث‌هاي علمي در اين باره، امروز ما را به جايي رسانده است كه از «جنبش نرم افزاري» و نظريه پردازي بر اساس مباني ديني در حوزه علوم انساني سخن مي گوييم و طرح‌هاي جديد و پويا به منظور توليد دانش، مطرح شده اند و اين اساسي ترين مرحله تمدن سازي و تحوّل تاريخ است كه انقلاب اسلامي آن را پديد آورده و مي رود تا بر تمامي انديشه‌هاي كفرآميز و دانش‌هاي برآمده از آن خط بطلان بكشد.
انقلاب اسلامي واقعه اي بود كه علوم انساني را در دو بُعد اثباتي و آرماني به جهش رساند و روح تازه اي در آن‌ها دميد. پس از انقلاب اسلامي، مي توان از حكومت اسلامي و ساز و كارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حكومت آرماني اسلام را نيز به عنوان آرزويي دست يافتني ترسيم كرد.
پس از انقلاب، مي توان جامعه اي را مطالعه كرد كه به طور نسبي ساختارها و روابط اجتماعي آن بر مباني دين استوارند و كاركرد ساختارها و عناصر گوناگون اجتماعي آن با انگيزه‌هاي معنوي و در چارچوب احكام اسلامي تحقق مي يابند; جامعه اي كه مردم سالاري در آن تعريفي ديني پيدا مي كند و همه چيز بر پايه اراده مردمي است كه با ايمان و عمل ديني زندگي مي كنند. همچنين وضعيت آرماني چنين جامعه اي با جامعه آرماني كمونيستي و ليبراليستي كاملا متفاوت است.
روان شناسي، هنر، اقتصاد، مديريت و ساير حوزه‌هاي مطالعات انساني با ارزش‌هاي جديدي كه انقلاب اسلامي طرح نمود، تفسيري تازه يافته و فضايي بكر براي انديشه و تفكر به وجود آورده كه لبريز از ميوه‌هاي نچيده است.
نظريه‌هاي جديد در فلسفه هنر، كه از سوي انديشمندان مسلمان، به ويژه شهيد آويني مطرح شدند;12 تلاش هايي كه براي طرّاحي «نظام اقتصاد اسلامي» در سطح خرد و كلان صورت مي گيرند;13 طرح نظريات و پژوهش‌هاي نوين در روان شناسي كه به جاي مطالعه رفتار و ذهن يك نوع حيوان مترقّي، به پژوهش در ژرفاي هستي انساني، كه مقام خليفة الهي دارد، مي پردازند;14 طرح ديدگاه‌هاي معنوي درباره درمان و سلامت و روش‌هاي پزشكي با تكيه بر ابعاد معنوي و روحاني وجود انسان;15 و كتاب هايي كه در حوزه مديريت اسلامي نگاشته شده اند،16 همه در پرتو تحوّلي مبارك به وجود آمده اند كه ارزش‌هاي الهي و ديني را به جاي ارزش‌هاي موهوم مادي نشانده اند.

گشايش گره‌هاي فكري

انقلاب اسلامي افزون بر پرتوافشاني در علوم، با رساندن امواج انديشه‌هاي معنوي به كوير خشكيده فلسفه و علم معاصر، آثار بسزايي بر جاي نهاد. در چند قرن گذشته، اين پندار به وجود آمده بود كه انديشيدن و پژوهش، با مباني مادي و روش تجربي، دانش را بي طرف مي كند و جهاني به پيش مي برد.17 اما نظريات جديد در فلسفه علم نشان مي دهند كه تجربه‌ها و استنتاجات برآمده از آن ها، به ناچار تابع مباني و ارزش هايي هستند كه زيرساخت فرضيه‌هاي علمي را تشكيل مي دهند.18
در اين بحران، دو راه فراروي علم است: يا اينكه بپذيرد همه ارزش‌ها شخصي و ناپايدارند و ملاكي براي برتر نهادن ارزش‌هاي گوناگون وجود ندارد و در نتيجه، علم به سوي نوعي هرج و مرج پيش مي رود; چنان كه برخي از نظريات جديد فلسفه علم در غرب به اين سو رفته اند;19 و راه دوم اين است كه ملاكي براي شناخت ارزش‌هاي برتر و حتي صحّت و سقم آن‌ها بيابيم تا ارزش‌هاي درست و نادرست را معرفي نمايد و اين تنها راه سامان يافتن علم است.
انقلاب اسلامي ايران در روزگاري، كه بحران بازنمايي و كاشفيت علوم جديد را گرفتار كرده بود، با طرح ارزش‌هاي معنوي به گونه اي جذّاب و تأثيرگذار، مباني و منظرهاي نويني را به انديشمندان معرفي كرد كه با آن مي توانند علم راستين را از علوم پندارين جدا سازند و علم حقيقي را به پيش برند.20
بدين سان، آثار انقلاب اسلامي در حوزه انديشه، به پرسش‌هاي بي جواب امروز، پاسخ شايسته اي داد: پرسش هايي كه حتي متن سؤال آن ها، هنوز براي انديشمندان به خوبي معلوم نشده بود و تنها حيرت آن ظهور كرده بود. پرسش از رابطه علم و ايمان و معنويت، انواع علل غيرمادي در توضيح پديده‌هاي طبيعي و اجتماعي، و كاركردهاي غير مادي علم از اين جمله است. امروزه براي پاسخ بسياري از مجهولات، پژوهش هايي در قلمروهاي فراطبيعي انجام شده اند.21 از فيزيك تا روان شناسي به انديشه‌هاي عرفاني و فراطبيعي متمايل گشته اند، اما سرانجام، آموزه‌هاي ناب دين حق گره گشا خواهند بود.
هم از اين روست كه حضرت امام خميني(قدس سره) در نامه اي كه به سران ابر قدرت رو به زوال شرق نوشتند، آنان را دعوت كردند تا نخبگانشان را به قم بفرستند و آثار بزرگان حكمت و عرفان اسلامي را مطالعه كنند.

تداوم انقلاب در گرو توليد دانش

ثمرات و اثرات انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تفكر، مرهون درخشندگي ارزش‌هاي معنوي و ديني است. دگرگوني ارزش‌ها موجب شد تا در سطح ملّي و جهاني،22 انديشه‌ها تحوّل يابند و منوّر گردند و از اين انفجار نور، در هر نقطه اي از جهان پرتوي افتد.
اگر اين ارزش‌ها به درستي كشف و تبيين و ترويج شده، رابطه منطقي آن‌ها با علوم و شيوه‌هاي انديشيدن بر اساس آن‌ها مهندسي شود، توليد دانش و انديشه به عنوان نرم افزار تمدن اسلامي، راه رشد و بالندگي خواهد پيمود و ديگر انديشه‌هاي پراكنده معنوي، كه در پرتو انقلاب به وجود آمدند، مورد تهديد هضم و افول در نظريات رايج و مشهور قرار نمي گيرد.
پس از انقلاب، انديشه‌هاي معنوي بر اثر درخشش ارزش‌هاي معنوي به وجود آمدند. اما اگر اين ارزش‌ها كم رنگ شوند، اين انديشه‌ها نيز رنگ باخته، از معنا تهي مي گردند. بدين روي، حفظ و رشد و نهادينه شدن انديشه و دانش معنوي بايد با ارزش‌هاي معنوي پشتيباني شود و با آن ربط مستقيم دارد.
براي آنكه انقلاب اسلامي به هدف عالي خود ـ يعني تمدن اسلامي ـ برسد، «جنبش نرم افزاري» و توسعه انديشه معنوي در گستره دانش بشري لازم است. اين جنبش فكري، همان گونه كه در روش بزرگاني همانند شهيد مطهّريبوده و اصل انقلاب را تحقق بخشيده، در تحقق اهداف انقلاب نيز ضروري است و تلاش و توفيق در اين راه، گذر از مراحل ذيل را مي طلبد:
1. شناخت انديشه‌هاي مرجع و مرجع‌هاي انديشه در حوزه تفكر معنوي: به جاي آنكه ذهن خود را در نظريات دانشمندان غيرديني، كه با مباني مادي انديشه، نظرياتي را پديد آورده اند، غرق سازيم، مي توانيم به ژرف كاوي در آثار و آراء بزرگاني همچون علّامه جعفري، علّامه طباطبائي و حضرت امام خميني(قدس سره)بپردازيم. و به تبيين و تحليل و نقد آن‌ها بپردازيم و خود را با انديشه هايي كه سرچشمه معنوي دارند، درگير كنيم و پژوهش در شاخصه‌هاي گوناگون علوم انساني، فلسفه و هنر و ادبيات را بر اساس اين نظريه‌ها سامان دهيم.
2. آشنايي با انديشه‌هاي رايج در جهان علمي امروز: بي ترديد، اگر بخواهيم نظريه اي ارائه دهيم كه جهاني باشد، بايد در جهت حل مشكلات علمي و به زبان رايج علمي بيان شود. همين امر، ضرورت آشنايي با محصولات تفكر بشري را بديهي مي سازد.
3. كشف نيازهاي فكري و پيرايش و شفاف كردن پرسش‌هاي بي پاسخ علمي: طرح پرسش، نطفه توليد انديشه است و اين پرسش‌ها بايد از نوعي باشند كه بيشتر دانشمندان با آن‌ها درگير هستند نه پرسش‌هاي شخصي.
4. رجوع به انديشه‌هاي مرجع معنوي و يافتن پاسخ‌هاي مناسب و توليد نظريه براي گشودن گره‌هاي علمي: شهيد مطهّري پس از شناخت مسئله و شفاف كردن آن، با رجوع به آراء معنوي بزرگاني همچون علّامه طباطبائي و ملّاصدرا، پاسخ مناسب را از لابه لاي تحليل و تبيين و نقد و تعديل و تكميل آن نظريات بيرون مي كشيد.
5. طرّاحي و توليد نظريات معنوي به زبان علمي كه مناسب با فضاي حوزه‌هاي گوناگون علمي باشد و با حوزه مربوط، ارتباط مؤثري برقرار كند: در اين روند، علوم و دانش‌هاي جديد بر مبناي آموزه‌هاي ديني بازخواني و اصلاح و تزكيه مي شوند و با نوشيدن از سرچشمه‌هاي وحي و ولايت مي بالند و نرم افزار تمدن اسلامي به دست مي دهند; دانش هايي كه بتوان با در كار آوردن آن‌ها مطابق ارزش‌هاي غايي دين و در راستاي اهداف معنوي زندگي كرد.
بدين سان، ارزش‌هاي معنوي از طريق انديشه‌هاي معنوي به شهر آشفته دانش بشري راه يافته، با رشد و كمال علمي و معنوي انسان، بناي بي بنياد علوم سكولار فرو ريخته و دانش و انديشه، رنگ و بوي معنوي مي گيرند و با دگرگوني دانش و نگرش انسان، حيات فردي و جمعي تحوّل يافته، انقلاب اسلامي به كمال تحقق و تمدن سازي مي رسد.
نتيجه آن كه انقلاب اسلامي و دانش و انديشه مبتني بر ارزش‌هاي معنوي و ديني دست در دست هم، يكديگر را بالا مي كشند.

پي نوشت :

1ـ عبدالوهاب فراتي، ابعاد ناشناخته انقلاب، دبيرخانه مجمع گروه هاي معارف اسلامي، 1377، ص 7.
2ـ ر.ك: تدا اسكاچپول، دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران.
3ـ همو، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، 1376.
4ـ عبدالوهاب فراتي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، انجمن معارف اسلامي ايران، 1381، ص 22.
5ـ مقصود فراستخواه، دين و جامعه، شركت سهامي انتشار، 1377، ص 131ـ157.
6ـ انقلاب اسلامي زمينه ها و پيامدها، دفتر نشر و پخش معارف، 1380، ص 225ـ255.
7ـ جان نيزبيت و پاتريشيا آبردين، دنياي 2000، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1378، ص 418 و 419.
8ـ همان، ص 419.
9ـ بيش از 80 درصد مردم آمريكا خود را افرادي ديني معرفي مي كنند. (ميراحمدرضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 75.)
10ـ همان، ص 85ـ97.
11ـ همان، ص 84.
12ـ گروه مطالعاتي شهيد آويني، مباني نظري هنر شهيد آويني، تهران، نبوي، 1374.
13ـ براي نمونه مي توان آثار گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي را ذكر كرد.
14ـ نگارنده، خودشناسي عرفاني، قم نشاط، 1381، ص 166.
15ـ همو، مباني انسان شناختي تأثير معنويت در سلامت (چكيده مقالات همايش «گفتوگوي علم و دين»)، مركز تحقيقات علوم پزشكي كشور، 1384، ص 202.
16ـ محمّد محمّدي ري شهري، مديريت اسلامي، و چند اثر ديگر در اين باره كه از سوي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم انتشار يافته اند.
17ـ حميد پارسانيا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، بخش اول، فصل دوم.
18ـ آلن چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيباكلام، فصل سوم، تهران، سمت، 1378، ص 47.
19ـ پاولي فايرابند، بر ضد روش، ترجمه مهدي قوام صفري، فكر روز، 1375، ص 39ـ47.
20ـ حميد پارسانيا، پيشين، بخش دوم.
21ـ ر.ك: لياواتسن، فوق طبيعت، ترجمه شهريار بحراني و احمد ارزمند، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1377.
22ـ ثريا مكنون، جرعه جاري، به كوشش علي ذو علم، نقش انقلاب اسلامي در تحوّل ارزش ها، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، ص 344.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: فصلنامه معرفت


دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(1)
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(1)


حمایت‌های همه‌ جانبه از حقوق زنان

یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، حمایت ویژه از زنان در امور مختلف فردی، خانوادگی و اجتماعی می‌باشد. این حمایت‌ها که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی و نیز مصوبه‌ها و آیین‌نامه‌های دولت پیش‌بینی شده است، در ابعاد مختلف شغلی، رفاهی، خانوادگی، ازدواج، طلاق، مهریه، حضانت فرزندان، حمایت دوران بارداری، دادگاه خانواده، نفقه، تساوی با مرد در برابر تجلی یافته است.
هر چند هنوز با وضعیت مطلوب اسلامی فاصله ی زیادی داریم، اما پس از انقلاب اسلامی، قوانین و مقررات گوناگونی در جهت احیاء و حفظ حقوق واقعی زنان وضع گردیده است. این قوانین حمایتی، موجب شده است که حقوق زن در زندگی زناشویی و نیز فعالیت‌ها و مشاغل اجتماعی، بیش از پیش تأمین و حفظ گردد و زنان بتوانند به دور از محیطی مبتذل و فاسد که رژیم پهلوی برای آنان تعریف کرده بود، در سایه چتر حمایتی قانون و فضایی سالم و متناسب با شأن و جایگاه والای انسانی خویش زندگی مناسبی را در محیط خانوادگی و اجتماعی داشته باشند. به منظور از پرهیز از کلی‌گویی و در جهت ارائه بخشی مستند، به تعدادی از این موارد قانونی و مقرراتی به اختصار اشاره می‌کنیم:

تساوی با مرد در برابر قانون و تأمین حقوق همه‌جانبه

بند 14 اصل سوم قانون اساسی، یکی از وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران را چنین مقرر می‌دارد: «تأمین حقوق همه‌جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.» طبق این بند از اصل سوم قانون اساسی، تفاوتی بین زن و مرد در جهت تأمین حقوق همه جانبه ی آن‌ها وجود ندارد و دولت موظف است حقوق همه جانبه ی زنان را نیز همانند مردان تأمین کند.

تساوی با مرد از نظر حمایت قانونی

اصل 20 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرر می‌دارد: «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند.» براساس این اصل قانون اساسی نیز اولاً زنان و مردان به طور یکسان در حمایت قانون قرار دارند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد. ثانیاً زنان و مردان از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ـ البته با رعایت موازین اسلامی ـ برخوردار می‌باشند و در این زمینه‌ها نیز هیچ کدام بر دیگری برتری خاصی ندارد.

تضمین حقوق کلی و همه جانبه زن در قانون اساسی

اصل 21 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین مقرر می‌دارد: «دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد:
1- ایجاد زمینه‌های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او
2- حمایت مادران، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند و حمایت از کودکان بی‌سرپرست
3- ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده
4- ایجاد بیمه خاص بیوه‌گان و زنان سالخورده و بی‌سرپرست
5- اعطای قیمومیت فرزرندان به مادران شایسته در جهت غبطه ی آن‌ها در صورت نبودن ولی شرعی.»
طبق این اصل، دولت اسلامی به معنی اعم آن یعنی حکومت و نظام اسلامی که شامل همه قوای کشور می‌باشد، موظف است در جهت تضمین حقوق زن در تمامی جهات با رعایت موازین اسلامی، پنج اقدام اساسی مندرج در اصل فوق انجام دهند.

جرم بودن عدم پرداخت نفقه

از آنجا که تأمین معاش زنان و پرداخت هزینه خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان و نظایر آنها بر عهده ی شوهرانشان می‌باشد، لذا در جهت حمایت از زنان در این زمینه، قانونگذار مردان را موظف به پرداخت نفقه زنانشان کرده و خودداری از پرداخت آن را در صورت تمکین زنانشان، جرم محسوب نموده و مجازات حبس را برایشان در نظر گرفته است. در این رابطه ماده 642 قانون مجازات اسلامی مقرر می‌دارد: «هر کس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع نماید، دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم می‌نماید.»

الزام مردان به ثبت ازدواج و طلاق خود در دفاتر رسمی

به منظور حفظ کیان خانواده و حمایت بیشتر از زنان، قانونگذار مردان را موظف نموده است ازدواج و طلاق خود را در دفاتر رسمی به ثبت برسانند و در غیر این صورت به مجازات تا یک سال حبس محکوم می‌گردند. در این مورد ماده 645 قانون مجازات اسلامی چنین مقرر می‌دارد: «به منظور حفظ کیان خانواده، ثبت واقعه ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامی است. چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید به مجازات حبس تعزیری تا یکسال محکوم می‌گردد.»

خدمت نیمه وقت بانوان

یکی از قوانین حمایتی ویژه زنان در امور شغلی و خدمتی، قانون خدمت نیمه وقت بانوان مصوب 10/9/1362 مجلس شورای اسلامی ١می‌باشد. براساس این قانون، سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها می توانند در صورت تقاضای بانوان کارمند رسمی و ثابت خود و موافقت بالاترین مقام مسؤول، خدمت آن ها را نیمه وقت تعیین نمایند. تصویب پرداخت عیدی با خدمت نیمه وقت نیز از جمله قوانین حمایتی ویژه زنان است.

استفاده بانوان از معذوریت خدمتی در دوران بارداری

تصویب نامه راجع به مدت استفاده بانوان باردار از معذوریت مصوب 25/3/1367 هیأت وزیران ٢ از دیگر مقررات حمایتی از زنان می‌باشد. براساس این مصوبه، مدت استفاده بانوان باردار رسمی و پیمانی از معذوریت با استفاده از حقوق فوق‌العاده شغل و یا اجرت و فوق‌العاده مخصوص، بعد از زایمان هر فرزند تا سه فرزند، چهارماه تعیین می‌گردد. برای زایمان فرزند چهارم به بعد تشخیص پزشک معالج می‌توانند از مرخصی استعلاجی استفاده نمایند.

حمایت از زنان و دختران بی‌سرپرست

از دیگر قوانین حمایتی از بانوان، قانون تأمین زنان و کودکان بی‌سرپرست مصوب 24/8/1371 مجلس شورای اسلامی ٣ و تصویب‌نامه اجرایی آن مصوب 11/5/1374 هیأت وزیران ٤ می‌باشد. طبق این قانون، زنان بیوهع زنان پیر و سالخورده، زنان و دختران بی‌سرپرست مورد حمایت‌هایی از قبیل نگهداری، تهیه امکانات و وسایل، مستمری ماهانه، آموزش و تربیت قرار می‌گیرند.

اصلاح مقررات مربوط به طلاق

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 28/8/1361 مجمع تشخیص مصلحت نظام ٥ با گرایش به حفظ حقوق بیشتر برای زنان در امر طلاق، از دیگر قوانین حمایتی از بانوان می‌باشد.

حمایت از زنان در امور طلاق

یکی دیگر از قوانین حمایتی از زنان، قانون تعیین مدت اعتبار گواهی عدم ‌امکان سازش مصوب 11/8/1376 مجلس شورای اسلامی ٦می‌باشد. براساس این قانون در صورت عدم امکان سازش، زوج به حضور در دفترخانه و اجرای طلاق الزام می‌گردد. و در صورت عدم حضور، به دستور دادگاه طلاق اجرا می‌شود.

محاسبه مهربه به نرخ روز

از دیگر قوانین مهم حمایتی از زنان، قانون الحاق یک تبصره به ماده 1082 قانون مدنی در خصوص مهریه، مصوب 29/4/1376 مجلس شورای اسلامی ٧ می‌باشد. برابر این قانون چنانچه مهریه وجه رایج باشد، متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانه زمان تأدیه نسبت به سال اجرای عقد، محاسبه و پرداخت می‌شود.

ایجاد دادگاه خاص خانواده

قانون اختصاص تعدادی از داد‌گاه‌های موجود به دادگاه‌های موضوع اصل 21 قانون اساسی (دادگاه خانواده) مصوب 8/5/1367 مجلس شورای اسلامی ٨ از دیگر قوانین حمایتی از زنان و کیان خانواده می‌باشد.

پی نوشت :

١ - مجموعه قوانین سال ١٣٦٢، ص ٤٣٣
٢ - همان، ص ٣٨٠
٣ - مجموعه قوانین سال ١٣٧١، ص ٤٦٦
٤ - همان، ص ٤٩٠
٥ - مجموعه قوانین سال ١٣٧٦، ص ٤٤٢
٦ - مجموعه قوانین سال ١٣٧٤، ص ٢٩٣
٧ - مجموعه قوانین سال ١٣٧٦، ص ٦٩٨
٨ - همان، ص ٤٤٣

ايجاد زمينه هاي وحدت بين شيعه و سنّي

دين اسلامي به عنوان يكي از اديان پرتحرك و پويا و با ويژگيهاي ظلم ستيزي و ايستادگي در برابر زورگويان و چپاولگران جهاني و همچنين با داشتن بيش از يك ميليارد نفر پيرو در سراسر گيتي، به عنوان يكي از دغدغه‌هاي جدّي قدرتهاي استكباري و مخالف اسلام بوده و هست. استثمارگران ضد دين كه خود را در برابر اين نيروي عظيم و اين مكتب قدرتمند، ناتوان و مستأصل ديده‌اند، متوسل به چارۀ ديگري شده‌اند و آن ايجاد اختلاف و شكاف در درون اين نيروي عظيم اسلامي است.آنان با مطالعه و بررسي و آگاهي يافتن از اختلافات فرق اسلامي، مخصوصاً انگشت تأكيد بر اختلافات شيعه و سنّي گذاشتن، چاره را در اين ديدند كه با ايجاد اختلاف بين پيروان مذهب تشيّع و تسنن، اين قدرت عظيم را تضعيف و ناتوان كرده و بتوانند به اهداف پليد خويش دست يابند. آنها بخوبي مي دانند كه ايجاد اختلاف بين مذاهب اسلامي نتايج زيادي را برايشان به بار خواهد آورد، از جمله اين كه:
1-كلّ اسلام و نيروي عظيم مسلمانان تضعيف مي شود.
2- توان و انرژي مذاهب اسلامي در درگيري با يكديگر مصرف شده و خنثي مي‌گردد. بدين ترتيب از فشار آنان در امان خواهند بود.
3- در نتيجه اين درگيريهاي مذهبي، نه اهل تسنن مي‌توانند رشد و تقويت يابند و نه اهل تشيّع. آنها در واقع همين را مي خواهند. چرا كه با هر دو دشمني دارند.
4- وقتي مذاهب اسلامي با هم اختلاف و درگيري داشته باشند، چنين تبليغ خواهد شد كه مسلمانان در درون خود با هم سازگاري ندارند، پس چگونه مي‌توانند با ديگر مذاهب و اديان بسازند. لذا به عنوان مذاهب و پيرواني انحصار طلب و ناسازگار با ساير اديان و مذاهب و پيروان آنان در جهان، معرفي خواهند شد.
به همين جهت است كه دشمنان فقط به موارد اختلاف مذاهب اسلامي دامن زده و از پرداختن به نقاط اشتراك آنها – كه اصول بسيار مهم هم مي‌باشد – پرهيز مي كنند. آنها از مسأله شيعه و سني به عنوان يكي از اهرمهاي تفرقه افكني، استفاده مي‌كنند. امام خميني (ره) با تيزبيني و هوشياري منحصر بفرد خويش، از سالها پيش متوجه اين خطر در جهان اسلام بوده و با تشخيص به موقع خود، هشدارهاي لازم را به مسلمانان اعلام مي‌كردند. ايشان حتي سالها قبل از پيروزي انقلاب و در سخنراني خويش در مسجد اعظم قم به تاريخ 18 شهريور 1343 به اين موضوع اشاره كرده و فرمودند: «دولتهاي استعمار طلب، دولتهايي كه مي‌خواهند ذخاير مسلمين را ببرند، با وسيله‌هاي مختلف با نيرنگهاي متعدد، دول اسلامي را اغفال مي‌كنند. گاهي به اسم شيعه وسنّي اختلاف ايجاد مي‌كنند. ... تبليغاتي مي‌كنند كه طوايف مسلمين به جان هم بيفتند و با هم اختلاف شيعه و سنّي پيدا كنند. ... دستهاي ناپاكي كه بين شيعه و سنّي در اين ممالك اختلاف مي اندازند، اينها نه شيعه هستند و نه سنّي هستند. اينها دستهاي ايادي استعمار هستند.1»
حضرت امام خميني(ره) پس از پيروزي انقلاب نيز مكرّر در فرمايشات و پيامهاي خويش به اين توطئه اشاره فرموده و آنها را محكوم كرده است. فقط يكي دو مورد آن را ذكر مي‌كنيم. ايشان در پيامي به ملّت ايران در تاريخ 6 شهريور 1358 فرمودند: «از جمله خيانتهايي كه بدخواهان به اسلام مرتكب شده‌اند، ايجاد اختلاف بين برادران سنّي و شيعه است.2»
همچنين در پيام به مسلمانان در آستانه حج سال 1360 فرمودند: «صرح اختلاف بين مذاهب اسلامي از جناياتي است كه به دست قدرتمندان كه از اختلاف بين مسلمانان سود مي برند و عمال از خدا بي‌خبر آنان... ريخته شده و هر روز بر آن دامن مي‌زنند.3»
پيروزي انقلاب اسلامي، اين دستاورد جهاني و عظيم را براي جامعه اسلامي جهان داشته است كه بتواند با اختلاف افكني دشمنان در بين مذاهب اسلامي مقابه كرده و متقابلا زمينه‌هاي عملي هر چه بيشتر اين همبستگي و وحدت را فراهم نمايد. در اين مورد امام خميني (ره) در يكي از سخنرانيهاي خويش در سال 1361 چنين فرمودند: «همان طور كه به تكرار گفته‌ام، يكي از بركات اين انقلاب و پيروزي ما اين است كه با آقايان علما و خصوصاً برادران اهل سنّت كه قبلا خدمتشان نمي‌رسيديم ، ملاقات مي‌كنيم و من اميدوارم كه اين مسأله ادامه پيدا كند و وحدت كلمه براي هميشه برقرار باشد.4»
امام خميني(ره) درست يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي يعني در تاريخ 23 بهمن 1357 در پيام خويش خطاب به ملّت ايران، علي رغم آن همه مشكلات و حوادث مهم انقلاب ، مسأله جلوگيري از اختلاف مذهبي و برقراري وحدت بين مسلمانان را مورد توجه خويش قرار داده و فرمودند: «ما با مسلمين اهل تسنّن يكي هستيم واحد هستيم كه مسلمان و برادر هستيم. اگر كسي كلامي بگويد كه باعث تفرقه بين ما مسلمانها بشود، بدانيد كه يا جاهل هستند يا از كساني هستند كه مي‌خواهند بين مسلمانان اختلاف بيندازند.5»
همچنين در جايي ديگر فرمودند: «من تأكيد مي كنم كه اسلام تنها پناهگاه همه ماست و در زير پرچم پرافتخار آن، همه گروهها به حقوق خود مي‌رسند. عوامل اجانب كه منافع خود را در خطر مي‌بينند، براي تحريك برادران اهل سنّت، قضيه شيعه و سنّي را طرح كرده و مي‌خواهند با شيطنت اختلاف ايجاد كنند. در جمهوري اسلامي، شيعه و سنّي در كنار هم و با هم برادرند و در حقوق مساوي هستند و هر كس خلاف آن را تبليغ كند، دشمن ايران و اسلام است و برادران اهل سنّت بايد اين تبليغات ضد اسلامي را در نطفه خفه كنند.6»
تأكيد رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران بر وحدت شيعه وسنّي، برادران اهل سنّت را كه قشر عظيم و گسترده اي از جهان اسلام را تشكيل مي دهند، در سراسر جهان علاقه‌مند به اين انقلاب نموده و اين باور را در آنها به وجود آورده كه اوّلا انقلاب اسلامي ايران اختصاص به شيعيان ندارد. ثانياً مصلحت مسلمانان جهان در اين است كه از هرگونه دامن زدن به اختلافات مذهبي، خودداري نموده و در جهت ايجاد و گسترش وحدت امت اسلامي تلاش كنند.
سيّد اسعد گيلاني امير جماعت اسلامي لاهور پاكستان كه سنّي مذهب مي‌باشد، پس از چند سفر به ايران و آشنايي با اوضاع واقعي ايرانريال نظريه شيعي بودن انقلاب را رد كرده و مي‌گويد: «من بعد از تحقيق و مشاهده، از روي تعهد ديني اعتراف مي كنم كه اين انقلاب اسلامي است و كمك و ياري رساندن به آن وظيفه ايماني همه ماست.» وي كه در يكي از كنفرانسهاي ايران حضور داشته، با اشاره به آن مي‌نويسد: «در كنفرانس، وحدت عجيبي به چشم مي‌خورد و شيعيان به امامت برادران اهل سنّت و سنّي‌ها به امامت شيعيان اقامه جماعت مي‌كردند. اختلافات فرعي و جنبي در فضاي مقدس و سرشار از معنويت يكرنگي حل شده بود. نه تنها در كنفرانس، كه در تمام ايران وضع چنين بود و شگفتي ما را بر مي‌انگيخت. درست مثل صدر اسلام، مسؤولين مملكتي اهل علم و دين بودند و نماز جمعه تهران را رئيس جمهوري اقامه مي‌كرد.7»
به بركت انقلاب اسلامي ايران و هدايت خردمندانۀ رهبر كبير آن، ايجاد وحدت بين پيروان مذاهب اسلامي به عنوان يكي از اهداف جدّي نظام مورد توجه قرار گرفته است. اين دستاورد جهاني انقلاب، ناشي از سياستهاي اصولي جمهوري اسلامي ايران است. اين ساست، هم در حوزۀ انديشه و هم در حوزۀ عمل، تجلي و بروز يافته است. به همين جهت، موجب باور و اعتقاد مسلمانان سنّي و شيعه جهان شده و تا حدودي توانسته است، عملا وحدت امت اسلامي را شكل بدهد.
در حوزۀ انديشه، علاوه بر موضع‌گيريهاي صريح حضرت امام(ره) – چه قبل و چه بعد ازپيروزي انقلاب اسلامي – مبني بر خودداري از اختلافات مذهبي و ايجاد وحدت اسلامي بين پيروان فرق مختلف اسلام، اين سياست به صورت اصولي در منشور نظام جمهوري اسلامي ايران، يعني قانون اساسي نيز مورد توجه قرار گرفته است. وحدت امت اسلام كه ريشه در قرآن كريم و سنّت پيامبر گرامي اسلام(ص) دارد، به عنوان يكي از استراتژيك‌ترين و حياتي‌ترين اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در اصول 11 و 12 قانون اساسي تجلي يافته است. در اصل 11 آمده است: «به حكم آيه كريمه اِنَّ ¬هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ اَنا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» همه مسلمانان يك امت‌اند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد».
قانون اساسي همچنين احترام به مذاهب ديگر اسلامي را مورد عنايت قرار داده و اصل دوازدهم آن چنين مقرر مي‌دارد: «دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت) و دعاوي مربوط به آن در دادگاهها رسميت دارند و در هر منطقه‌اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب».
رهبر معظّم انقلاب حضرت آيت اللّه خامنه‌اي نيز مكرّر به مسأله وحدت شيعه و سنّي و جلوگيري از اختلافات مذهبي اشاره فرموده است. ايشان در يكي از سخنرانيهاي خويش با اشاره به لزوم توجه بيشتر به نقاط اشتراك شيعه وسنّي فرمودند: «مقصود ما از وحدت مسلمانان چيست؟ آيا مقصود اين است كه مسلمانان از مذهب خود دست بردارند و به مذهب ديگري اعتقاد پيدا كنند و عمل نمايند؟ نه، مقصود اين نيست ... بحث ما اين است كه مي‌خواهيم به همه مسلمانان از شيعه و سنّي بگوييم و تذكر بدهيم كه شما يك نقاط مشترك و يك نقاط اختلاف و افتراق داريد ... آن نقاط اشتراك بيش از نقاط افتراق است. يعني همۀ مسلمين بهخداي واحد و قبله واحد و پيامبر واحد و احكام و نماز و روزه و زكات و حج اعتقاد دارند ... هم اكنون بيش از يك ميليارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگي مي كنند كه نقطۀ تراكم آنها، همين منطقۀ بين شرق و غرب است كه از لحاظ استراتژيكي و موقعيت جغرافياي و وضعيت اقليمي و آب و هوايي، حساس ترين مناطق عالم دست اينهاست ... ما مي‌گوييم اي مسلمانان عالم در هر جاي دنيا كه هستيد اگر با هم دشمني نكنيد، عليه هم مبارزه و جنگ نكنيد و دشمنان و دوستانتان را بشناسيد، وضع زندگي شما با آنچه كه امروز است، تفاوت خواهد كرد.4... لذا يكي از پيامهاي عمدۀ انقلاب ما، وحدت مسلمين است. ما در همه جاي دنياي اسلام، اين حرف را مي‌زنيم.10»
در حوزۀ عمل هم، جمهوري اسلامي ايران در تمامي صحنه‌ها وحدت شيعه و سنّي را عملا به نمايش گذاشته و دست به اقدامات گوناگوني زده است. تشكيل مجمع «التقريب بين المذاهب الاسلاميه» توسط مقام معظّم رهبري در سال 1369 با هدف ايجاد نزديكي بين فرق اسلامي، از جمله اين موارد مي‌باشد. مجمع مذكور در طي اين مدّت تلاش زيادي در جهت نزديك نمودن افكار شيعه و سنّي و تمركز بخشي به نقاط اشتراك آنها كرده است. همچنين اعلام 12 تا 17 ربيع الاول توسظ جمهوري اسلامي ايران، به عنوان هفتۀ وحدت، نقش مهمّي در ايجاد وحدت اسلامي داشته است. در حالي كه اهل سنّت 12 ربيع الاول و شيعيان 17 ربيع الاول را تاريخ ولادت پيامبر اكرم(ص) دانسته و جداگانه به برگزاري مراسم اين روز بزرگ و تجليل از آن مي‌پرداختند و خود شايد يك عامل اختلافي هم محسوب مي‌شد، اينك به جهت نامگذاري هفته وحدت مابين اين دو تاريخ از سوي جمهوري اسلامي ايران، نه تنها اين عاملِ اختلاف، خود به عامل وحدت تبديك شده، بلكه فرصت مناسبي ايجاد كرده است تا همه ساله به مدّت يك هفته، انديشمندان و پيروان اين دو مذهب در كنار يكديگر جمع شده و با تكيه بر نقاط اشتراك خويش به بحث و بررسي پرداخته و بر وسعت دامنۀ وحدت اسلامي بيفزايند.

پی نوشت :

1. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر پانزدهم، صفحه 101.
2.همان، صفحه 107.
3. همان، صفحه 126.
4. همان، صفحه 129.
5. همان، صفحه 103.
6. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 79، صفحه 14.
7.معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي در چشم انداز ديگران، صفحه 20.
8. آيه 92 سوره انبياء: اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد.
9. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 2، صفحه 207.
10. همان، صفحه 211.

انقلاب ايران را عزیز کرد

از ديگر دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران، قدرت و عزّت يافتن ايران در سطح جهان مي‌باشد. بر هيچ صاحب نظر سياسي پوشيده نيست كه تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، كشور ايران نه تنها در سطح جهاني و در بين كشورها و قدرتهاي جهاني نقش و قدرت تعيين كننده‌اي نداشت و در معادلات سياسي و تصميم‌گيريهاي جهاني به بازي گرفته نمي‌شد، بلكه به علت وابستگي و تبعيت از ابرقدرت غرب و ايفاء نقش ژاندارمي در منطقه براي آمريكا، بين مسلمانان جهان و نهضتهاي اسلامي و آزاديبخش نيز منفور و مطرود بود. رژيم ايران به عنوان حكومتي دين ستيز و مخالف اسلام و نوكر آمريكا و حامي اسراييل در ميان مسمانان شهرت داشت.
به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، كشور ايران به قدرت و عزّت بالا و چشمگيري دست يافت. اين عزّت و اقتدار جهاني از دو ديدگاه قابل بررسي و تأمل است. در ديدگاه اوّل و با نگرش از منظر قدرتهاي استكباري و كشورهاي مخالف انقلاب اسلامي ايران، كشور ايران از كشوري ضعيف و بي‌تأثير در معادلات جهاني، به قدرتي تأثيرگذار در مناسبات و روابط بين‌الملل و نيز تصميم‌گيري‌هاي جهاني و منطقه‌اي مبدل گشت. به تعبير رهبر معظّم انقلات: «ملّت ايران در هر قضيه مهم جهاني كه با آن به طور جدّي مخالف باشد، آن مسأله پيش نمي‌رود و متوقف مي‌شود. امروز اين ملّت در مسائل مهم جهاني داراي يك رأي مهم است و جلوه ملّت ايران بتدريج چشمها را متوجه به خود مي‌كند.1»
نمونۀ بارز اين تأثيرگذاري در تصميم‌گيري‌هاي جهاني را مي‌توان در قضيۀ فلسطين و سازش ننگين حكام وابستۀ برخي گشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي و استكبار غرب بوضوح مشاهده نمود. مخالفت ايران انقلابي با اين سازش خيانت آميز به حقوق مردم مسلمان فلسطين ، موجب شكست اين سازش ننگين شده است. با نگاه از اين منظر به انقلاب اسلامي، كشور ايران به علت به زانو در آوردن ابرقدرتها، تحقير آنان در سطح هان، بر هم زدن نظام دوقطبي جهان، سرنگون كردن رژيم تا دندان مسلح پهلوي و متكي به حمايت گسترده آمريكا و غرب، تأثيرگذاري گسترده بر نهضتها و حركتهاي آزاديبخش و برانگيختن هر چه بيشتر آنها و بيداري مردمي بر عليه استكبار جهاني، موجب شده است كه ابرقدرتهاي شرق و غرب و مخصوصاً استكبار غرب، پي به واقعيت اقتدار و عظمت ايران پس از انقلاب برده و اين حقيقت را بپذيرند كه ايران اسلامي، قدرتي تعيين كننده و با نفوذ در جهان امروزي است، امري كه رخ داده و اجتناب‌ناپذير است و با جنجال و شعار و تهديد و ارعاب، قابل انكار و چشم پوشي نيست.
البته ترس استكبار غرب از ايران اسلامي و نسبت دادن هر حركت ضد آمريكايي در سراسر جهان به انقلاب اسلامي ايران و يا طرفداران آن و نيز اقدام به انواع توطئه‌ها براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران از يك طف و از طرف ديگر التماس براي مذاكره و برقراري رابطه با جمهوري اسلامي ايران و نيز طرح مباحث و اخبار مربوط به ايران در طول ساليان متوالي از انقلاب تاكنون (مخصوصاً دهۀ اوّل انقلاب) در صدر اخبار مطبوعات و رسانه‌هاي جهاني، خود حاكي از پذيرش اين واقعيت يعني اقتدار و عظمت ايران اسلامي در سطح دنيا از سوي استكبار جهاني مي‌باشد.
در ديدگاه دوم و با نگرش از منظر مسلمانان و مستضعفان جهان و نيز نهضتها و حركتهاي آزاديبخش، كشور ايران از دولتي ضعيف و وابسته به آمريكا به دولتي عزيز و مستقل و مقتدر در سطح جهان مبدّل گشته است. حمايت اصولي ايران از مبارزات مردم مسلمان و محروم سراسر جهان در برابر قدرتهاي زورگو و دولتهاي استثمارگر احياء مجدّد عظمت و شكوه اسلام پس از قرنها، اقتدار يافتن مردم مسلمان و مبارز و نيز نهضتهاي اسلامي، علاقه‌مندي مردم مسلمان و آزادۀ سراسر دنيا به رهبري پيامبرگونۀ امام خميني(ره) از جمله عواملي هستند كه موجب شده‌اند، ايران اسلامي، پس از انقلاب به كشوري مقتدر و عزيز در بين مسلمانان جهان شناخته شود.
چه عظمتي از اين بالاتر براي ايران اسلامي در جهان كه رهبر كبير و بنيانگذار آن مي‌فرمايند: «من با اطمينان مي‌گويم، اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلّت مي‌نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.2»
حضرت امام در وصيت نامه سياسي – الهي خويش، قدرت و عزّت يابي ايران در جهان را چنيني تبيين مي‌فرمايند: «كدام افتخاري بالاتر و والاتر از اين كه آمريكا با همه ادعاهايش و همۀ ساز و برگهاي جنگيش و آن همه دولتهاي سرسپرده‌اش و به دست داشتن ثروتهاي بي‌پايان ملّتهاي مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه‌هاي گروهي در مقابل ملّت غيور ايران و كشور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا لمقدمه الفداء آن چنان وامانده و رسوا شده است كه نمي‌داند به كه متوسل شود و رو به هر كس مي‌كند جواب رد مي‌شنود، و اين نيست جز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي جلت عظمته كه ملّتها را بويژه ملّت ايران اسلامي را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نمود.3»
رهبر معظّم انقلاب نيز در اين مورد مي‌فرمايند: «ايران اسلامي، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان است و به همين نسبت محور دشمنيهاست ... نشان مي‌دهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و غارتگران همچنان تهديد بزرگي به شمار مي‌رويم.4»
همين اقتدار و عزّت ايران اسلامي است كه موجب شده است ريگان رئيس جمهور اسبق آمريكا اعتراف كند: «به دليل اهميّت استراتژيك ايران و نفوذ اين كشور در جهان اسلام است كه ما در صدد كاوش براي يك رابطه بهتر بين كشورهاي خود برآمديم ...انقلاب ايران يك واقعيت تاريخي است.5» مشاور امنيت ملي ريگان نيز به همين ترتيب اعتراف به قدرت ايران اسلامي نموده و گفته است: «انقلاب اسلامي يك حقيقت تاريخي است و بايد يك ايران مستقل و از نظر اقتصادي و نظامي با ثبات را باور داشت.6»
براي اين كه با اقتدار و عزّت و عظمت ايران در جهان از زبان رهبران، رؤساي جمهور و شخصيتهاي سياسي و مهم جهان و نيز مطبوعات و رسانه‌ها بيشتر آشنا شويم، اشاره‌اي هم به برخي از اين اظهارنظرها نموده و با ذكر ريشه‌هاي اين عظمت و اقتدار، اين بحث را خاتمه مي‌دهيم. گورباچف رهبر پيشين شوروي سابق: «آيت اللّه خميني توانست اثري بزرگ در تاريخ نوين جهان بگذارد.7»
فيدل كاسترو رهبر انقلابي كوبا: «پس از فروپاشي شوروي سابق به صحّت توصيه‌هاي آيت اللّه خميني به گورباچف پي بردم و معتقدم مدل قرآني رهبر فقيد ايران بايد به جاي مدلهاي غربي در دستور كار برنامه‌هاي جهاني قرار گيرد.8... آنچه در ايران رخ داده است يك انقلاب واقعي و مردمي بود. اين انقلاب داراي نيروي عظيمي نيز هست و لازم است كه ما همبستگي و حمايت خود را با آن اعلام كنيم.9» نلسون ماندلا رئيس جمهور سابق آفريقاي جنوبي: «امام خميني نه تنها رهبري بزرگ براي ايران بود، بلكه رهبري براي تمامي نهضتهاي آزاديبخش جهان به شمار مي‌رفت... اين افتخار بزرگي بود كه توانستم براي دومين بار در كنار مرقد امام خميني حاضر شوم و به ايشان اداي احترام كنم.10»
حافظ اسد رئيس جمهور فقيد سوريه: «انقلاب اسلامي ايران روابط خارجي خود را با امپرياليستها قطع كرد و پايگاههاي نظامي بيگانگان را از ميان برداشت و راه سرافرازي را در پيش گرفت. رژيم اشغالگر قدس آن چنان از انقلاب اسلامي به وحشت افتاد كه بارها از ارباب خود آمريكا گله كرد كه چرا نمي‌تواند جلو نفوذ و تأثير انقلاب اسلامي ايران را كه منجر به پيروزي فلسطين خواهد شد، بگيرد.11»
معمر قذافي رهبر ليبي: «انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب مردمي و مترقي در جهان نوين است و تمام مسلمانان جهان اميدهاي بسياري بدان بسته‌اند. انقلاب اسلامي ايران چهرۀ حقيقي اسلام را به همه جهانيان عرضه كرد.12» احمد بن بلا اوّلين رئيس جمهور الجزاير پس از استقلال آن كشور، با اشاره به قدرت الهي انقلاب اسلامي و وحشت دنياي استكباري از نفوذ گستردۀ آن مي‌گويد: «بي‌جهت نيست كه اين انقلاب وحشتي در دل دولتهايي كه نفت ما را مي‌بردند، ايجاد كرده است.13»
ژوليوس نايرره رئيس جمهور تانزانيا: «انقلاب ايران معادلات جهاني را بر هم زده است ... انقلاب اسلامي ايران از مردمي‌ترين و اصيل‌ترين انقلابهاي جهان است. ما براي اين انقلاب احترام و ارزش فراواني قائل هستيم. ايران، هم نيرومند است و هم غير‌متعهدترين كشور جهان است.14» حبيب شطّي دبير كلّ سابق كنفرانس اسلامي: «انقلاب اسلامي يكي از حوادث مهم اين قرن است و به همه نشان داد كه اسلام چقدر قدرتمند است. انقلاب ايران توانسته است يكي از نيرومندترين رژيمهاي سلطنتي را سرنگون كند.15» محمد مهدي شمس الدين نائب رئيس مجلس اعلاي شيعيان لبنان : «انقلاب اسلامي ايران معجزۀ قرن بود و درس بزرگي به ما داد كه عبارت از اين است كه با وحدت كلمه همه كاري را مي‌توان كرد.16»
عبدالحليم خدام وزير امور خارجه سوريه: «انقلاب ايران از لحاظ تاريخي نه فقط براي ايران، بلكه براي سراسر منطقه و جهان، انقلاب عظيمي است.17» سرتاج عزيز وزير امور خارجه پاكستان: «انقلاب اسلامي حضرت امام خميني تحوّلي مهم نه تنها براي ايران، بلكه در تاريخ جهان بود.18» عبدالحميد اجل سفير الجزاير در ايران: «الجزاير به انقلاب ايران مباهات مي‌كند.19» خبرگزاري آسوشيتد پرس مورخ 14/3/1368: «آيت اللّه خميني يك شاه را سرنگون كرد، يك ابرقدرت را مبهوت نمود و با پيام وحدت و قدرت اسلامي خود، جهان را تكان داد.20» روزنامه اينديپندنت چاپ لندن مورخ 15/3/1368: «بندرت اتفاق مي‌افتد كه يك مرد به تنهايي بتواند مسير تاريخ را عوض كند، اما اين درست همان كاري بود كه آيت آللّه خميني از عهدۀ آن برآمد.21» راديو لندن: «او (امام خميني) انقلابي را رهبري كرد كه جهان را لرزاند.22»

پی نوشت :

1. خطبه نماز جمعه مورخ 20/11/1374.
2. فرياد برائت ( پيام امام به حجاج بيت اللّه الحرام) صفحه 13.
3. وصيت نامه امام خميني(ره) صفحه 8.
4. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 7، صفحه 131.
5. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران، بركات سبز، صفحه 63.
6. همان. 7.ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي ، مورخ 10/7/1378.
8.دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 66 و 67، صفحه 40.
9. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 110.
10. فتحي شقاقي، انتفاضه و طرح اسلامي معاصر، صفحه 3.
11. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 101.
12.همان، صفحه 104. 13. همان، صفحه 99.
14. همان، صفحه 109. 15. همان، صفحه 107.
16. همان، صفحه 108. 17. همان، صفحه 102.
18. ضميمه روزنامه اطلاعات، مورخ 29/3/1378.
19. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي ، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 100.
20. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صفحه 95.
21. همان، صفحه 90. 22. ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 10/7/1378

گسترش مخابرات، تلفن و پُست

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تحولات چشم‌گیری در شبکه مخابراتی کشور در زمینه‌های تلفن ثابت، تلفن همراه، کانال‌های مخابراتی، ارتباطات مخابراتی بین‌المللی صورت گرفته است.
راه‌اندازی شبکه‌های اطلاع‌رسانی و اتصال به بزرگر‌اه‌های اطلاعاتی از جمله اینترنت، عرضه خدمات نو مخابراتی به مشترکین، راه‌اندازی شبکه ویدئو ٱ کنفرانس، بهره‌گیری از پیشرفته‌ترین امکانات فناوری مخابرات از جمله ISDN (شبکه یکپارچه دیجیتال کشور)، TMN (شبکه مدیریت)، IN (شبکه هوشمند)، ATM (شبکه مد غیرهمزمان سویچ سریع)، سیستم‌های SDH که عامل گسترش ظریف شبکه است و ارائه دیگر خدمات مخابراتی، به همراه تأسیس و توسعة چند کارخانه تولیدکنندة تجهیزات مخابراتی و مراکز تحقیقاتی تحولات عظیم و چشم‌گیری است که در حوزه مخابرات کشور به وجود آمده است. ١
بعد از پیروزی انقلاب، علی‌رغم آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ایران که مانع از توسعه فراگیری شبکه مخابرات کشور شد، با این وجود از سال 1357 تا 1363 یعنی در همان سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد 351000 شماره تلفن در کشور دایر شد. 1363 روستا به شبکه ارتباطی کشور پیوست. 101 شهر امکان ارتباط بین شهری یافتند. اولین طرح آزمایش کابل نوری در مرکز تحقیقات مخابرات عملی شده و در سال 1364 کارخانه کابلهای مخابراتی شهید قندی یزد تأسیس شد و در سال 1368 به بهره برداری رسید. در سال 1367 اولین کابل هم محور بین شهری از تهران به اصفهان متصل شد. در سال 1368 اولین مرکز سوییچینگ دیجیتال دانشگاه تهران به بهره‌برداری رسید و در همین سال اولین خط کابل نوری بین شهری بین تهران تا کرج آغاز گردید.
به دنبال این تحولات در سال 1370 بهره‌برداری از اولین موج‌گیر ماهواره‌ای اینمارست شروع شد. در سال 1371 موافقت اصولی برای ایجاد دانشکده علمی و کاربردی مخابرات که با انقلاب فرهنگی در سایر دانشگاهها ادغام شده بود، مجدداً اخذ گردید. در سال 1372 بهره‌برداری از اولین موج‌گیرهای وی ست (VSAT) توسط شرکت مخابرات ایران صورت گرفت. بهره‌برداری از مرکز SC دیجیتال در 8 شهر کشور و بهره‌برداری از مجتمع مخابراتی انقلاب اسلامی به عنوان دومین مرکز مخابراتی ایران در تهران در همین سال آغاز شد.
تحولات مهم در سال 1373 عبارت بودند از توسعه شبکه تلفن تهران به 000/945/1 شماره منصوبه و ایجاد شبکه تلفن همراه در سال 1375 و گسترش شبکه تلفن همراه در سطح 35 شهر و طراحی یک میلیون شماره تلفن همراه، همچنین اتصال 90 شهر کشور به شبکه ارتباطات داده‌ها (دیتا) و توسعه شبکه وی ست به میزان 70 درصد انجام گرفت.
با مراجعه به آمار فوق روشن می‌شود که جمهوری اسلامی ایران با توجه به اهمیت ارتباطات مخابراتی در ابعاد مختلف زندگی بشر، تلاش فراوانی در زمینه توسعه و تجهیز شبکه مخابراتی به کار برده است. شرکت مخابرات ایران در سال‌های اخیر آخرین دستاوردهای فناوری مخابرات جهان، همچون دستگاه‌های کلیدزنی رقمی (سوییچ دیجیتال) کابل نوری، تلفن همراه، شبکه‌های اطلاع رسانی، خدمات ماهواره‌ای و خدمات ویژه تلفن را راه‌اندازی کرده و به تولید بیش از 80 درصد تجهییزات مورد نیاز اخیر در زمینه توسعه شبکه مخابراتی، رشدی بالغ بر 20 درصد را دارا بوده و بیشترین حجم توسعه را داشته است.
در طول فعالیت‌های سال‌های پس از انقلاب تا سال 1377 شبکه 850 هزار خطی آنالوگ با استفاده از جدیدترین فناوری و انتقال، به شبکه‌ای 2/7 میلیون خطی تبدیل شده و طی این سال‌ها به توسعة قابل توجهی نائل شده است. تعداد نقاط دارای تلفن خودکار بین شهری به 2287 نقطه و شهرهای دارای ارتباط بین‌المللی به 850 نقطه و تعداد تلفن‌های دایر نیز به بیش 2/7 میلیون شمار رسیده است. ٢ البته در پایان سال 1380 تعداد خطوط تلفن ثابت به 10 میلیون و 800 هزار شماره و تعداد خطوط تلفن همراه نیز از مرز 2 میلیون شماره گذشت. ٣

پی نوشت :

١ - ارتباطات در انقلاب اسلامی ، ص ٧
٢ - همان ، ص ٥٤
٣ - روزنامه ی جمهوری اسلامی ، ش ٦٦٠٦ ، ص ٢

احیاء شأن و منزلت معنوی زنان و دختران

یکی از دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی ایران، احیاء شأن و منزلت معنوی زنان و دختران است. قبل از انقلاب اسلامی و در دوران رژیم منفور پهلوی، زنان و دختران این مرز و بوم از شأن و منزلت شایسته‌ای برخوردار نبودند. اساس انحرافات و مفاسد رژیم پهلوی در قلمرو مسائل مربوط به آنان، به خاطر دیدگاه و نگرشی بود که به تقلید و تبعیت کورکورانه از غرب نسبت به زن داشتند و براساس همین مبنای فکری، سیاست‌های رژیم نسبت به مسائل مرتبط با زنان شکل می‌گرفت.
نگرش رژیم پهلوی به زنان و دختران، نگرشی مادی، منفعت‌طلبانه و لذت‌جویانه بود. دلیل بر این ادعا نیز سیاست استفاده ابزرای رژیم پهلوی از زن و نیز وسیله قرار دادن او برای شهوترانی مردان عیاش می‌باشد. بر طبق آن تلقی، زن ابزار محسوب می شد. زن وسیله‌ای برای ارضاء هواهای نفسانی و شهوانی مردان هوسباز و خوشگذران بود. زن وسیله‌ای برای کسب پول و ثروت بیشتر تلقی می‌شد. در واقع عملاً زن موجودی درجة دوم و فرعی و صرفاً برای مرد بود. بدیهی است براساس چنین نگرشی، دیگر شأن و منزلت و حرمتی برای زنان و دختران باقی نمی‌ماند.
ارتشبد سابق حسین فردوست محرم اسرار دربار و دوست صمیمی شاه، در این مورد چنین می‌گوید: «در دوران محمدرضا دعوت از زنان زیبا به مجالس میهمانی مرسوم بود و در محافل دیپلماتیک تهران، همیشه زنان زیبا و لوند در رأس لیست مدعوین سفارتخانه‌ها و میهمانی‌های سفرا جا داشت تا سبب جلب دولتمردان ایرانی شود. اشرف که می‌خواست از پول سازمان برنامه و بودجه حداکثر استفاده را بکند، با یک زن زیبا به نام آذر طرح دوستی ریخت که شوهرش در سازمان برنامه کارمند جوان و عادی بود. آذر در عین جوانی و زیبایی، دکتر دندانپزشک بود.
در یک مهمانی که اشرف در هتل دربند تشکیل داده بود، من نیز دعوت شده بودم. زمانی که میهمانان مشغول صرف مشروب بودند، اشرف من و آذر و ابتهاج (رئیس سازمان برنامه) را به یک اتاق برد و در حضور آذر و ابتهاج به من گفت زن به این زیبایی دیده بودی؟ گفتم نه. گفت حالا این ابتهاج برای این زن ناز می‌کند. نظرم این است که ترتیب وصلتشان را بدهم. گفتم ابتهاج زن دارد. گفت آن که هیچ! گفتم آذر هم شوهر دارد. گفت این هم هیچ! زن ابتهاج و شوهر آذر در سال جزء مدعوین بودند، سپس اشرف به ابتهاج گفت حال شما دو نفر را تنها می‌گذارم که ترتیب کار را بدهید! اشرف و من از اتاق خارج شدیم و آن دو نفر ماندند.
بعداً ابتهاج مرتب به خانه آذر می‌رفت و روابط جنسی شدید داشتند. ابتهاج ساعاتی به خانه آذر می‌رفت که می‌دانست شوهرش در سازمان برنامه کار دارد. یکی از این روزها که ابتهاج به خانه آذر آمده بود، بدون اینکه ابتهاج بفهمد، آذر به شوهرش تلفن می‌کند که زود به خانه بیا کار دارم. شوهر سریع خود را به منزل می‌رساند. در این فاصله آذر در تختخوابش روابط را با ابتهاج شروع می‌کند. شوهر وارد اتاق خواب می‌شود و صحنه را می‌بیند. ابتهاج به شوهر می‌توپد که تو کارمند قاچاق هستی و در این موقع چرا به منزلت آمده‌ای! این صحنه سبب می شود که شوهر، آذر را طلاق بدهد و ابتهاج مجبور می‌شود با او ازدواج کند. تردیدی نیست که طراح اصلی نقشة حضور بی‌موقع شوهر آذر، اشرف بوده است. اما آذر به ابتهاج اکتفا نکرد(١). »
این جریان به عنوان قطره‌ای کوچک در برابر دریایی از مصادیق و موارد مشابه که در رژیم پهلوی وجود داشت به خوبی دیدگاه غلط و اهانت‌آمیز افراد آن رژیم را نسبت به جنس مؤنث بیان می‌کند و نشان می‌دهد که رژیم پهلوی برای زنان و دختران شأن و منزل انسانی و معنوی قائل نبوده است.
حضرت امام خمینی(ره) از همان دوران مبارزه و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری این رفار اهانت‌آمیز پرداخته و با این فرهنگ فاسد مخالفت می‌کردند. ایشان در شهریور ماه سال 1357 در مصاحبه‌ای با تلویزیون فرانسه می‌فرمایند:
«این شاه است که به حسب نقل در مصاحبه با مخبر ایتالیایی گفته است درک من از زن آن است که او باید زیبا و فریبا باشد. این شاه است که زن‌ها را به فساد می‌کشاند(٢). »
حال تلقی شاه را از زن که معتقد است زن باید زیبا و فریبا باشد، مقایسه کنید با نگرش حضرت امام خمینی(ره) نسبت به زن که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فرمودند:
اسلام زن‌ها را از آن چیزهایی که در جاهلیت بوده نجات داده است. آن قدر که اسلام به زن خدمت کرده است، خدا می‌داند که به مرد خدمت نکرده است. شما نمی‌دانید که در جاهلیت زن چه بوده و در اسلام چه شده؟ اسلام می‌خواهد زن همان‌طوری که مرد همه کارهای اساسی را می‌کند، زن هم بکند اما نه اینکه زن یک چیزی بشود که آقا دلشان می‌خواهد که بزک کرده بیاید توی جامعه و با مردم مخلوط بشود، با جوان‌ها آن طوری مخلوط شود! اسلام می‌خواهد این‌ها را جلو بگیرد. اسلام می‌خواهد حیثیت و احترام زن را حفظ کند. می‌خواهد به زن شخصیت بدهد که از این فعلیت بیرون بیاید. این‌ها می‌خواهند زن را بفرشوند و او را از این دست به آن دست کنند. این را مخالف است اسلام (٣)».
همین نگرش حضرت امام خمینی(ره) نسبت به زنان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز استمرار داشت که به یک مورد آن اشاره می‌کنیم:
«نقش زن در عالم از ویژگی‌های خاصی برخوردار است. صلاح و فساد یک جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه می‌گیرد. زن یکتا موجودی است که می‌تواند از دامن خود افرادی به جامعه تحویل دهد که از برکاتش یک جامعه، بلکه جامعه‌ها به استقامت و ارزش‌های والای انسانی کشیده شوند. می‌تواند بعکس آن باشد(٤) ... عنایتی که اسلام به زنان دارد، بیشتر از عنایتی است که به مردان دارد. در این نهضت زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان، مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می‌کنند. قرآن کریم انسان‌ساز است و زنان نیز انسان‌ساز. اگر زنان شجاع و انسان‌ساز از ملت‌ها گرفته شوند، ملت‌ها به شکست و انحطاط کشیده می‌شوند. قوانین اسلام همه به صلح زن و مرد است. زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت کند(٥). »
بدین ترتیب انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری بزرگمرد تاریخ اسلام حضرت امام خمینی(ره) و با چنین نگرشی نسبت به زن، توانست طومار نگرش فاسد و منحط رژیم پهلوی نسبت به زن را درهم پیچیده و افق جدید و روشنی فراروی زنان و دختران عزیز این مملکت قرار دهد. نگرش جدیدی که براساس آن شأن و منزلت معنوی زن احیاء شده و کرامت والای انسانی به او بازگردانده شد. نگرشی که طبق آن زن شیء و ابزار نیست، بلکه زن مبدأ همه سعادت‌هاست، زن مربی جامعه است. نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است، سعادت و شقاوت کشور بسته به اوست و از دامن او مرد به معراج می‌رود.
بر زنان و دختران مسلمان و فهیم جامعه است که قدردان این دستاورد بزرگ و مهم انقلاب اسلامی بوده و به شایستگی از آن حفظ و حراست نمایند و اجازه ندهند که مجدداً توسط برخی مردان غرب‌زده و شهوت‌پرست دستخوش دگرگونی شود. چرا که با کمال تأسف در سال‌های اخیر بوی چنین توطئه‌هایی توسط استکبار جهانی غرب و مزدوران داخلی آنان به مشام می‌رسد. آن‌ها سلب شأن و منزلت معنوی زنان و کشاندن آنان به ورطة خفت‌بار دوران رژیم پهلوی را در سر می‌پرورانند. پروتکل کنوانسیون زنان و فشارهای ناشی از آن در این راستاست.
مقابله و ایستادگی در برابر این نقشه‌ها، هر چند بر عهدة مسؤولان نظام و مردان انقلابی و باغیرت جامعه است، لیکن خود زنان و دختران مسلمان نیز باید در خنثی‌کردن این توطئه نقش اصلی و اساسی را ایفا کرده و از دستاورد بزرگ و ارزشمندی که به برکت انقلاب اسلامی نصیب آنان شده است پاسداری نمایند.

پی نوشت :

١- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد١، ص ٢٣٧.
٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر سوم، ص ٢٦.
٣- سخنرانی مورخ ١٨/٨/١٣٥٧ در پاریس به نقل از: در جستجوی راه از کلام امام، دفتر سوم، ص ٢٨.
٤- پیام به مناسبت روز زن در تاریخ ٢٥/١/١٣٦١ به نقل از: صحیفه نور، جلد ١٦، ص ١٢٥.
٥- سخنرانی مورخ ١٥/١٢/١٣٥٧ به نقل قول از: در جستجوی راه از کلام امام، دفتر سوم، ص ٣١.

استقلال و ضداستعماری شدن دانشگاه‌ها

اهمیت و نقش دانشگاه‌ها به عنوان عالی‌ترین مراکز آموزش کشور در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر کسی پوشیده نیست. تربیت نخبگان و اندیشمندان جامعه، تأثیرگذاری بر سایر اقشار و عرصه‌های اجتماعی، تربیت و پرورش مدیران و مسؤولان عالی‌رتبه کشوری که در حوزه‌های مختلف؛ قدرت سیاسی؛ اقتصادی، فرهنگی، صنعتی را در آینده به دست خواهند گرفت، از جمله کارکردها و نقش دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی می‌باشد.
به همین جهت است که حضرت امام خمینی(ره) در اهمیت دانشگاه‌ها فرموده‌اند: «دانشگاه‌ها مبدأ تحولات است... دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل شقاوت یک ملت است. از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود(١). »
نظر به چنین اهمیت والایی برای دانشگاه‌ها و از آن جا که رژیم منحوس پهلوی، رژیمی وابسته و متکی به غرب بود و از استقلال سیاسی و فرهنگی برخوردار نبود، لذا تلاش وافری در جهت وابسته نمودن دانشگاه‌ها به غرب و تأثیرپذیری از سیاست‌های غربی می‌نمود. این تلاش‌ها نیز متأسفانه به ثمر نشسته وعملاً دانشگاه‌ها، غیرمستقل و وابسته به غرب بودند. این وابستگی در حوزه‌های مختلف سیاستگذاری، مدیریت، آموزش، اندیشه و تفکر و رفتار و کردار دانشجویان به چشم می‌خورد.
نتیجة وابستگی دانشگاه‌ها به غرب و عدم برخورداری از استقلال، این بود که بخش عمده‌ای از نخبگان و اندیشمندان کشور دارای افکار و اندیشه‌ای وابسته و وامدار به غرب بودند و بر این اساس به تئوری‌پردازی و اندیشه‌سازی می‌پرداختند. همچنین اداره پست‌های کلیدی و مهم جامعه و مدیریت حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به دست افرادی بود که وابستگی فکری و اندیشه‌ای به غرب داشتند. از سوی دیگر این وابستگی موجب سرایت فرهنگ غرب‌گرایی و عدم استقلال به سایر حوزه‌های اجتماعی شده و دامنة بی‌هویتی و غرب‌گرایی را گسترش می‌داد.
در حقیقت اگر چه جهت‌گیری و سیاستگذاری کلی در دانشگاه، خود تابعی از سیاست عدم استقلال سیاسی و بیگانه‌پرستی سیاستمداران کشور بود، با این حال نضج و رشد فرهنگ وابستگی به غرب در دانشگاه‌ها، متقابلاً موجب تقویت نظام وابستة شاهنشاهی و تحکیم ارکان آن می‌"ردید. در واقع نقشی که دانشگاه‌ها در جهت وابسته نمودن کشور به بیگانگان داشتند، نقشی بود که از سایر اقشار و گروه‌های اجتماعی به سادگی برنمی‌آید. به همین جهت بود که حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمودند: «مردم بازار نمی‌توانند ما را بکشند به دامن شوروی یا آمریکا، مردمی که دهقان هستند نمی‌توانند ما را بکشند به دامن این و آنع مردمی که در کارخانه‌ها هستند نمی‌توانند این کار را بکنند... آن که می‌تواند ما را وابسته کند و در دامن آمریکا و شوروی بکشد، دانشگاه است. برای این کار این که همه چیز ما در دانشگاه است. همت کنید باهم دانشگاه را اصلاح کنیم(٢). »
حضرت امام0ره) نسبت استقلال دانشگاه اهمیت خاصی قائل بودند و از اولین روزهای پیروزی انقلاب در سخنان خود آن را مورد اشاره و تأکید قرار دادند. از جمله در سخنرانی مورخ 27 بهمن 1357 خود که تنها پنج روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، با اشاره به ترس رژیم پهلوی از استقلال دانشگاه‌ها فرمودند: «... اینها دانشگاه‌ها را با هر قدرتی که داشتند عقب نگه می‌داشتند. نمی‌گذاشتند که اساتید ما درست بچه‌های ما را تعلیم کنند، نمی‌گذاشتند که بچه‌ها تعلیماتشان درست بشود. این هم برای این بود که می‌دیدند که اگر چنانچه دانشگاه به طور صحیح عمل کند، مستقل باشد، بعد که این جوان‌ها از دانشگاه بیرون بیایند، ضداستعمار بیرون می‌آیند. این هم یک نقشه‌ای بود که اینها کشیده بودند(٣). »
همچنین در سخنرانی مورخ 1 اردیبهشت 1359 خود با اشاره به شدت خطر دانشگاه استعماری، فرمودند: «ما از حصر اقتصادی نمی‌ترسیم، ما از دانشگاهی می‌ترسیم که جوان‌های ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب بکنند، ما از دانشگاهی می‌ترسیم که آن طور جوان‌های ما را تربیت کنند که خدمت به کمونیسم کنند(٤). »
در جایی دیگر نیز می‌فرمایند: (٥) «ما با تخصص مخالف نیستیم، با علم مخالف نیستیم، با نوکری اجانب مخالفیم، ما می‌گوییم که تخصصی که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان، یا به دامن شوروی و چین بکشد، این تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده... تخصصی که در خدمت اجانب است ضررش از همه چیز بالاتر است. علمی که ما را بکشد به طرف آمریکا یا شوروی، آن علم، علم مضر است. آن علمی است که برای ملت‌ها هلاکت می‌آورد... ما می‌خواهیم یک دانشگاهی داشته باشیم و یک کشوری داشته باشیم که این وابستگی مغزی را که مقدم بر همه وابستگیهاست و خطرناکتر از همة وابستگی‌هاست، نجات بدهد. ما اساتید دانشگاهی را می‌خواهیم که آن اساتید بتوانند مغزهای جوانان ما را مستقل بار بیاورند، غربی نباشند، شرقی نباشند، رو به غرب نایستند، آتاتورک نباشند و تقی‌زاده هم نباشند. ما می‌خواهیم یک دانشگاهی داشته باشیم که بعد از چند سال دیگر تمام حوائج خودمان را، خودمان تحصیل کنیم(٦). »
در عرصه فرهنگی و دینی، مهم‌ترین حوزه‌ای که رژیم پهلوی تلاش می‌کرد در دانشگاه‌ها سست و متزلزل کند، اعتقادات و باورهای دینی بود. رژیم پهلوی سیاست غیردینی کردن دانشگاه‌ها و سست نمودن اعتقادات و باورهای دینی را در بین اساتید و دانشجویان در دستور کار خود قرار داده بود. رژیم پهلوی مایل بود اساتید و دانشجویان با پشت پا زدن به افکار و اندیشة دینی و غیرت و تعصبات مذهبی، مرام لائیک و بی‌قیدی را پیشه خود ساخته و دنباله‌رو فرهنگ غربی باشند.
در این مورد حضرت امام خمینی(ره) در وصیت‌نامه خویش می‌فرمایند: «از امور بسیار بااهمیت و سرنوشت‌ساز مسأله مراکز تعلیم و تربیت از کودکستان‌ها تا دانشگاه‌ها است... باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آن‌چه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده‌اش از دانشگاه‌ها بوده است. اگر دانشگاه‌ها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر، با برنامه‌های اسلامی و ملی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگستان و پس از آن آمریکا و شوروی فرو نمی‌رفت و هرگز قراردادی خانه خراب کن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمی شد و هرگز پای مستشاران خارجی به ایران باز نمی‌شد و هرگز ذخائر ایران و طلای سیاه این ملت رنج دیده در جیب قدرت‌های شیطانی ریخته نمی‌شد و هرگز دودمان پهلوی و وابسته‌های به آنع اموال ملت را نمی‌توانستند به غارت ببرند و صرف عیاشی و هرزگی خود و بستگان خود نمایند.
اگر مجل و دولت و قوة قضاییه و سایر ارگان‌ها از دانشگاه‌های اسلامی و ملی سرچشمه می گرفت، ملت ما امروز گرفتار مشکلات خانه برانداز نبود و اگر شخصیت‌های پاکدامن با گرایش اسلامی و ملی به معنای صحیحش، نه آن چه که امروز در مقابل اسلام عرض اندام می‌کند، از دانشگاه‌ها به مراکز قوای سه گانه راه می‌یافت، امروز ما، غیر امروز و میهن ما، غیر این میهن و محرومان ما از قید محرومیت رها و بساط ظلم و ستمشاهی و مراکز فحشا و اعتیاد و عشرتکده‌ها که هر یک برای تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده کافی بود، در هم پیچیده و این ارث کشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسیده بود و دانشگاه‌ها اگر اسلامی انسانی ملی بود می‌توانست صدها و هزارها مدرس (شهید سید حسن مدرس) به جامعه تحویل دهد(٧). »
علاوه بر اعتقادات دینی، در حوزه عمل به موازین اسلامی و رعایت اصول اخلاقی و ارزشی نیز، رژیم پهلوی فضای حاکم بر دانشگاه‌ها را همانند فضای عمومی جامعه، به فساد و تباهی کشانده بود. نه تنها حجاب از سوی بخش عظیمی از دانشجویان دختر و اساتید زن رعایت نمی‌شد، بلکه پوشش نامناسب و مستهجن دختران و اختلاط و روابط بی‌قید و بند آن‌ها با مردان، چنان فضای فاسدی را به وجود آورده بود که هم دانشجویان پسر و هم اساتید مرد را به تباهی و فساد اخلاقی می‌کشاند.
حجم و گستردگی فساد و حاکمیت فرهنگ بی‌بندوباری و فقدان غیرت و تعصب دینی، موجب شده بود که فضای مسموم بر محیط دانشگاه حاکم شده و عرصه بر افراد متدین و مذهبی تنگ گردد. با وجود چنین جوی، دیگر لازم نبود رژیم خود مستقیماً به جنگ مظاهر ارزشی برود و مثلاً جلو نماز خواندن و محجبه شدن دختران را بگیرد و فضای آلوده، به اندازة کافی عرصه را بر چنین گرایشاتی تنگ می‌کرد. اما از آن جا که به هر حال عده‌ای از دانشجویان دختر و پسر، متدین و مذهبی بودند رژیم تحمل آن‌ها را نداشت، در سال 1356 رژیم پهلوی تصمیم گرفت از ورود دختران دانشجوی چادری به محوطه دانشگاه جلوگیری کند، اما این طرح چند روزی بیشتر دوام نیاورده و رژیم عقب‌نشینی کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال بعد، به همه ي این مفاسد و بی‌بندوباری‌ها پایان داده شد و رژیم فاسد پهلوی برای همیشه از صحنه روزگار حذف گردید. به برکت انقلاب اسلامی، اعتقادات و باورهای دینی در بخش عظیمی از دانشجویان ظهور و بروز کرده و فضای اسلامی و سالمی بر محیط دانشگاه‌ها حاکم گردید. نه تنها حجاب اسلامی در حد ضرورت خود از سوی بخش عظیمی از دختران دانشجو، آن هم از روی میل و اختیار رعایت گردید، بلکه قشر قابل توجهی از دختران دانشجو، حجاب برتر یعنی چادر را به عنوان حجاب برای خویش برگزیدند.
در زمینه عمل به سایر احکام و واجبات اسلام نیز تحولات چشمگیری در دانشگاه‌ها به وجود آمد. انجام فریضة نماز و روزهع توجه جدی به نماز جماعت، ادعیه و زیارات و نیز گرایش به سوی قرآن در زمینه‌های مختلف روخوانی، قرائت، حفظ، مفاهیم و تفسیر به شکل گسترده وق ابل توجهی در محیط دانشگاهی رواج یافت. اگر در رژیم گذشته فضای حاکم بر محیط دانشگاه در ایام مبارک رمضان، فضای روزه خواری و دهن‌کجی به ارزش‌های دینی بود، به فضایی معنوی و روحانی و پرهیز از تظاهر به روزه‌خواری تبدیل گردید.
اوج تحولات معنوی و فرهنگی ایجاد شده در دانشجویان پس از انقلاب را می‌توان در ایثار و فداکاری‌های آنان در دوران دفاع مقدس مشاهده نمود که چگونه دانشجویانی که تا چند سال پیش در چنان فضای آلوده‌ای به دور از مفاهیم معنوی و اخلاقی سرگرم تعلقات دنیایی بودند، دست از آن‌ها برداشته و با ایثار جان خویش در راه دفاع از دین و مملکت گام برداشتند. حضور داوطلبانه ده‌ها هزار دنشجو از سراسر کشور در صحنه‌های دفاع مقدس و تقدیم هزاران شهید، جانباز و آزاده، نما و جلوه‌ای از تحولات فرهنگی ایجاد شده در عرصه دانشگاه‌های کشور می‌باشد. برای تکمیل این تحولات و نهادینه شدن آن‌ها، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، ایجاد اصلاحات لازم در دانشگاه‌ها و تبدیل آن به دانشگاهی اسلامی از مسائل مهمی بود که در دستور کار مسؤولین بلندپایه نظام قرار داشت.
در این رابطه حضرت امام خمینی(ره) در سخنرانی خود برای جمعی از دانشجویان در تاریخ 1 اردیبهشت 1359 فرمودند: «ما که می‌گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آن جا تدریس کنند... ما می‌گوییم که دانشگاه‌های ما مانع از ترقی فرزندان این آب و خاک است... ما می‌گوییم که جوان‌های ما اگر علم هم پیدا کردند تربیت ندارند. مربا به تربیت اسلامی نیستند... و لهذا آن چیزی که از دانشگاه‌های ما بیرون آمده است یک انسان متعهد، یک شخصی که برای مملکت خودش دلسوز باشد و تمام نظرش به این نباشد که منافع خودش را به دست بیاورد، ما نداریم... می‌خواهیم بگوییم که دانشگاه‌های ما باید در احتیاجاتی که ملت دارند در خدمت ملت باشد نه در خدمت اجانب(٨). »
در همین راستا و در جهت ایجاد بسترهای لازم برای ایجاد تحولات فرهنگی لازم در دانشگاه‌ها، نهادها و سازمان‌هایی نیز تشکیل شدند که با فعالیت خویش به این روند کمک شایانی نمودند. تشکیل انجمن‌های اسلامی دانشجویی، تشکیل بسیج دانشجویی، تأسیس جهاد دانشگاهی و نیز نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌ها از جمله این موارد می‌باشد. هر کدام از این نهادها با فعالیت‌های فرهنگی گوناگون خویش در جهت ایجاد بسترهای لازم برای تحقق اصلاحات و تحولات معنوی و دنیوی در عرصه دانشگاه‌ها، گام‌های مهم و قابل توجهی برداشتند.

پی نوشت :

١-در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص ٢٠.
٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص ٢٤.
٣- کوثر( مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی ره، جلد ٣، ص ٣٨٤.
٤- آیین انقلاب اسلامی، گزیده ای اندیشه و آراء امام خمینی(ره)، ص ٢٤٩.
٥- سخنرانی مورخ ٤/٣/١٣٦٠.
٦- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص ٢٢٦.
٧- وصیت نامه سیاسی- الهی امام خمینی(ره)، ص ٤٣.
٨- آئین انقلاب اسلامی، گزیده ای از اندیشه و آراء امام خمینی(ره)، ص ٢٤٥.

قطع دخالت آمریکایی‌ها در امور نظامی ایران

دخالت آمریکایی‌ها در امور نظامی و ارتش ایران از نقاط ضعف ارتش شاهنشاهی بود که به عنوان لکه ننگی در تاریخ کشور و ارتش ایران محسوب می‌گردد. از آن جا که رژیم پهلوی وابسته و متکی به آمریکا بود و پشتوانه مردمی نداشت، طبیعی بود که از ارتش به عنوان اهرم فشار و قدرتی برای حفظ پایه‌های رژیم استفاده شود. در این راستا آمریکا تمام تلاش خود را در جهت تسلط بر ارتش ایران و به کار گرفتن آن در راستای اهداف منطقه‌ای و جهانی خود و حتی حفظ رژیم سلطنتی پهلوی معطوف می‌داشت.
در واقع آمریکا به نقش کلیدی ارتش ایران چه برای حفظ رژیم پهلوی (به عنوان رژیم دست نشانده آمریکا) و چه به عنوان یک پایگاه و بازوی نظامی آمریکا در منطقه حساس و حیاتی خلیج فارس و نیز یکی از حلقه‌های امنیتی و دفاعی در برابر اتحاد جماهیر شوروی سابق به خوبی پی برده بود، لذا تلاش می‌کرد با قاطعیت و هر وسیله ممکن و در عین حال با ظرافت خاص بر همه ارکان اساسی ارتش نظارت و تسلط لازم را داشته و آن را به طور کامل در اختیار اهداف و سیاست‌های خود قرار دهد. ابعاد دخالت‌های آمریکا در امور نظامی و ارتش ایران بسیار گوناگون و متنوع بود که در این جا فقط به چند مورد آن اشاره می‌کنیم.
حضور گسترده نظامیان آمریکایی در ارتش ایران
یکی از دخالت‌های آمریکاییان در امور ارتش ایران، حضور گسترده ی نظامیان آمریکایی در ایران بود. در ایران نزدیک 30 هزار نظامی خارجی، مشغول کار بودند؛ یعنی در برابر هر 6 نظامی ایرانی، یک آمریکایی در ارتش ایران وجود داشت و تا پیروزی انقلاب، مشاورین (مستشاران) نظامی ارتش ایران دو برابر (یعنی 60 هزار نفر) بود. بدیهی است این حضور گسترده ی و حتی خود را در رنگ و لباس صاحب‌خانه درآوردن بی‌جهت نبود، بلکه به منظور دخالت‌های گوناگون در امور ارتش ایران سازماندهی شده بود.
در این رابطه، ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در خاطرات خود چنین می‌نویسد: «از آن‌جایی که افسران عالی‌رتبه و مقامامت نظامی آمریکایی مرتباً به ایران رفت و آمد می‌کردند و مسافرت‌های آن‌ها به ایران هم معمولاً با تشکیل مجالس مهمانی و پذیرایی همراه بود، ما فرماندهان نیروها و افسران ارشد ایرانی را غالباً در این مجالس و مهمانی‌ها می‌دیدیم.» ١
سولیوان در بخش دیگری از خاطرات خود می‌نویسد: «آمریکایی‌ها... توجه زیادی به نیروهای مسلح ایران معطوف داشتند.... میسیون نظامی آمریکا در ایران هم، وضع منحصر بفردی داشت. تفاوت میسیون نظامی آمریکا در ایران با هیأت‌های نظامی در سایر کشورهای جهان این بود که پرسنل نظامی آمریکا در ایران عملاً جزو نیروهای مسلح ایران به شمار می‌آمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریکایی بقیه مستشاران و کارکنان آمریکایی نیروهای مسلح ایران، حقوق بگیر دولت ایران بودند. حقوق و مزایا و هزینه ایاب و ذهاب و مخارج تحصیل فرزندان آن‌ها از طرف دولت ایران تأمین می‌شد و علائمی که روی اونیفورم آن‌ها دوخته می‌شد، آن‌ها را عضو خانوادة نیروهای مسلح ایران به شمار می‌آورد.» ٢
کسب اخبار از اوضاع ارتش
یکی از اهداف حضور گسترده نظامیان آمریکا در ایران و از مصادیق دخالت‌های نابجای آنان در امور نظامی و ارتش ایران، کسب اخبار و اطلاعات از اوضاع ارتش و سایر نیروهای مسلح بود. دستیابی به اخبار ارتش ایران آن هم از نزدیک و بدون واسطه به منظور برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری در امور ایران برای آمریکا بسیار حائز اهمیت بود.
در این رابطه ویلیام سولیوان نیز در خاطرات خویش با اشاره به رابطه نزدیک با نظامیان ایران، چنین اعتراف می‌کند: «به خاطر این رابطه نزدیک و به واسطه اهمیتی که نیروهای مسلح در بافت کلی حکومت ایران داشتند، ٣ اخبار و مسائل مربوط به ارش ایران را با توجه و علاقه خاصی دنبال می‌کردم. کمی پس از ورود به تهران با فرماندهان و مقامات ارشد ارتش ایران تماس‌هایی برقارا کردم و ضمن اشنایی با آن‌ها از سازمان و فرماندهی نیروهای مسلح ایران آگاهی یافتم.» ٤
تربیت آمریکایی نظامیان ایران
از دیگر دخالت‌ها و برنامه‌های آمریکا برای تسلط هرچه بیشتر بر ارتش ایران تربیت و پرورش نظامیان ایرانی متناسب با اهداف و سیاست‌های خود بود. آن‌ها تلاش می‌کردند نظامیان ایران را آمریکایی بار بیاورند. لذا تربیت و پرورش نظامیان ایرانی را چه از نظر سیاسی و چه از نظر فرهنگی، منطبق با آداب و رسوم آمریکایی و اهداف خود صورت می‌دادند. به همین جهت علاوه بر این که برخی از نظامیان ایرانی دوره‌های آموزشی خود را در آمریکا طی می‌کردند، به بهانه‌های مختلف، در قالب تورهای مسافرتی به آمریکا اعزام می‌شدند تا از فرهنگ آن‌ها تأثیر بپذیرند.
مستشاران آمریکایی در انتخاب افراد برای اعزام به آمریکا نقش تعیین کنده‌ای داشتند و پس از بازگشت افسران آموزش دیده ایرانی در آمریا نیز، وظیفه تعیین پست و مقام این افسران بر عهده مستشاران آمریکایی بود. در تاریخ 11 اردیبهشت 1327 اولین گروه از افسران و درجه‌داران نیروی هوایی ایران به قصد کسب آموزش‌های ویژه، راهی آمریکا شدند. تا سال 1353 تعداد 11000 نفر از افسران و پرسنل نظامی ایران در آمریکا آموزش دیدند. این تعداد، غیر از افسرانی بود که از طریق پلیس ایران برای آموزش به آمریکا اعزام شده بودند. علاوه بر این آمریکا در مورد آموزش افسران ایرانی توسط ارتش اسرائیل، قراردادهایی با دولت اسرائیل منعقد کرده بود. ٥
آمریکایی‌ها در طی دوره‌های آموزشی مختلف چه در کشور خود و چه در ایران، به جد تلاش می‌کردند تا نظامیان ایرانی نسبت به فرهنگ خود احساس حقارت کرده و فرهنگ آمریکایی را به عنوان فرهنگ برتر و مترقی‌تر در همه ابعاد وجودی خویش نفوذ و رسوخ دهند. به همین دلیل هنگامی که مقامات آمریکایی می‌خواستند با رضایت خاطر از یک نظامی ارشد ایرانی یاد کنند، تربیت آمریکایی او و عشق و شیفتگی او به آمریکا به عنوان یک ویژگی مثبت و برجسته ذکر می‌کردند.
در این رابطه ژنرال هایزر در خاطراتش پیرامون مأموریتی که به ایران داشته است، می‌نویسد: «... سپس به سمت پایگاه نیروی هوایی رفتیم. قصد ما دیدار دوست خوبم تیمسار امیر حسین ربیعی بود... ربیعی مثل همیشه دوستانه از من استقبال کرد... او در آمریکا تربیت شده بود. همواره به آن کشور عشق می‌ورزید.» ٦ هایزر در بخش دیگری از خاطرات خود می‌نویسد: «... فرمانده نیروی دریایی ایران دریاسالار کمال‌الدین میرحبیب‌اللهی بود. او نیز بیش از دو سال بود که این پست را اداره کرده بود... به نظر می‌رسید که او از ارزش‌های غرب را بهتر از دیگر رهبران نظامی درک کرده بود... اغلب تعلیمات او در نیروی دریایی امریکا بود. به همین علت نیز دارای پیوند نزدیکی با امریکا بود و به تازگی برای حفظ سلامتی همسر و فرزندانش آن‌ها را به آمریکا فرستاده بود.» ٧
به دلیل همین تربیت مریکایی نظامیان ایران بود که حضرت امام خمینی(ره) در دوران مبارزه به عنوان یکی از اشکالات رژیم پهلوی به آن اشاره کرده و آن را مورد انتقاد قرار می‌دادند. حضرت امام (ره) می‌فرمودند: «ارتش ما را یک ارتش غیرملی و متکی بر غیر تربیت کردند.»، ٨ «ما می‌خواهیم یک ارتش مستقل داشته باشیم. یک ارتش که مربوط به غیر نباشد، مربوط به ملت باشد... ما می‌خواهیم ارتش ما آزاد باشد، اسرائیل در آن تصرف نکند، آمریکا در آن تصرف نکند. » ٩
استفاده از ارتش ایران به عنوان بازوی نظامی آمریکا در منطقه
استفاده از ارتش ایران به عنوان بازوی نظامی در منطقه، از دیگر مداخلات آمریکا در امور نظامی و ارتش ایران در دوران قبل از انقلاب بود. از آن جا که منطقه خلیج فارس به عنوان یک منطقه حساس و استراتژیک برای آمریکا اهمیت زیادی داشت و همچنین به منظور مقابله با خطرات بلوک شرق و این که کشور ایران به عنوان مرکز قدرتمند کمربند امنیتی در برابر دستیابی شوروی سابق به آب‌های گرم محسوب می‌گردید، نقش حیاتی ایران در نظر آمریکایی‌ها صد چندان کرد. به همین دلیل آمریکا تلاش می‌کرد با در دست گرفتن ارتش ایران و تسلط یافتن بر آن، ارتش شاهنشاهی به عنوان یک اهرم قدرت برای اهداف خود در منطقه استفاده نماید. کشورهای منطقه نیز عملاً به ارتش شاهنشاهی ایران به عنوان یک نیروی نظامی آمریکا و یا حداقل مطیع سیاست‌های آمریکا نگاه می‌کردند.
مقامات آمریکایی نیز از بیان این مداخله و سوء استفاده از ارتش ایران ابایی نداشتند. برای مثال ژنرال هایزر یکی از دلایل مأموریت اعزام به ایران در آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی را چنین بیان می‌کند: «نیروی نظامی ایران در منطقه خلیج فارس برای منافع جهان غرب بسیار حیاتی بود.» ١٠ همان طور که ملاحظه می‌شود، این جمله ژنرال هایزر عمق وابستگی ارتش شاه به غرب و ابزار دست آمریکا بودن ارتش شاهنشاهی را نشان می‌دهد.
دخالت در امور خرید تسلیحات ایران
از دیگر مصادیق بارز دخالت آمریکاییان در امور نظامی و ارتش ایران، مداخله در سیاست‌ها و برنامه‌های خرید سلاح ایران از خارج بود. آن‌ها که خود را مالک بی‌رقیب و شریک ارتش ایران می‌پنداشتند، خود را مستحق تعیین تکلیف برنامه‌های خرید سلاح ایران می‌دانستند. آمریکاییان با صراحت کامل برای شاه و فرماندهان ارشد ارتش مشخص می‌کردند که باید چه سلاحی، به چه میزان، به چه قیمت و از کجا (که غالباً از خود آمریکا بود) خریداری نمایند.
آن‌ها حتی از بیان این مداخله صریح نیز ابایی نداشتند. مثلاً جرج بال معاون سابق وزارت خارجه آمریکا می‌گوید: «از سال 1332 که شاه به قدرت بازگشت تا سال 1351 ما شاه را به طور کامل تحت نظارت داشتیم. این ما بودیم که می‌گفتیم شما به فلان سلاح احتیاج ندارید یا به فلان سلاح احتیاج دارید. بدین ترتیب در طول 19 سال، کل اسلحه‌ای که شاه از آمریکا خریداری کرد از یک میلیارد و 300 میلیون دلار تجاوز نمی‌کرد ولی بعد از آن که نیکسون و کیسینجر به او اختیار دادند، میزان خرید اسلحه شاه از آمریکا به مدت 70 سال، 40 برابر شد.» ١١
بدون تردید هدایت‌ها و دخالت‌های آمریکا بیان در برنامه‌های خرید سلاح ایران به گونه‌ای بود که اولاً ارتش ایران از نظر تسلیحات وابسته و متکی به آمریکا باشد، ثانیاً آمریکاییان با فروش اسلحه خود درآمد خوبی کسب نمایند. ثالثاً ارتش ایران از نظر به کارگیری سلاح‌ها، وابسته به نظامیان و مستشاران آمریکایی باشند. رابعاً ارتش ایران سراغ دیگر کشورها نرود.
در نتیجه تسلط نظامی آمریکا و مداخله در امور خرید سلاح ایران، مخارج نظامی مراتب افزایش می‌یافت. ازسال 1335 تا 1348 مخارج نظامی 35 تا 40 درصد کل بودجه را در بر می‌گرفت. در بودجه سال 1355 پرداخت‌های نظامی 4/525 میلیارد ریال یعنی بیش از 5/4 برابر برابر بودجه نظامی سال 1353 بود و در بودجه سال 1357 مخارج نظامی به 556 میلیارد ریال رسد. شاه در مصاحبه‌ای در سال 1976 (1355) اقرار کرد ایران سالانه 8 میلیارد دلار یعنی 27 درصد کل بودجه را صرف مخارج نظامی می‌کند.
وی اضافه می‌کرد که ارزش و قیمت سلاح‌هایی که ما از آمریکا خریداری می‌کنیم مرزی ندارد و مرتب تغییر می‌کند. سیاست تسلیحاتی شاه نه تنها از نظر اقتصادی، نتایج منفی داشت، بلکه سبب می‌شد تا مقدار زیادی از درآمد نفت از دست برود و بالاتر از این، صنعت نظامی و قوای مسلح ما تحت نظارت و تسلط دولت آمریکا درآید. زیرا ارتش ایران قادر نبود سلاح‌های خریداری شده را بدون کمک و اجازه مشاورین و متخصصان آمریکایی به کار ببرد. ١٢
فساد نظامیان آمریکا در ایران
علاوه بر انواع مداخلات آمریکا در امور نظامی و ارتش ایران، حضور نظامیان آن‌ها در ایران نیز همراه با انواع فساد اخلاقی و ایجاد مزاحمت برای نوامیس مردم بود. این فساد اخلاقی در سال‌های آخر عمر رژیم پهلوی بیشتر و گسترده‌تر شده بود و در شهرهای مختلف کشور، نظامیان آمریکایی به فساد و شهوت‌رانی پرداخته و در جلسات و میهمانی‌های خوشگذرانی و عیاشی مختلف به نوامیس مردم تعرض می‌کردند. این فساد سابقه طولانی داشته و از اوایل سلطنت پهلوی شروع شده و در حال گسترش بود.
در این رابطه ارتشبد سابق حسین فردوست در خاطرات خود می‌نویسد: «در اوایل سلطنت محمدرضا که ایران توسط ارتش‌های سه‌گانه متفقین اشغال شده بود، آمریکایی‌ها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه‌دارانشان بود. روزانه به هر کدام از آن‌ها یک بسته به عنوان جیره غذایی می‌دادند که هر بسته برای مصرف 5 الی 6 نفر کافی بود. در هر یکگ از این بسته‌ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامینی که باید روزنامه مصرف می‌کردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب بود. آمریکایی‌ها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشاء تبدیل کردند. کامیون‌های آمریکایی به مرکز شهر می‌آمدند و دخترها را جمع می‌کردند و به باشگاه می‌بردند. دخترهایی که به این اوضاع تمایل داشتند، صف می‌کشیدند و منتظر می‌ماندند. مثل این که در صف اتوبوس هستند. کامیون‌های روباز ارتش آمریکا می‌آمد و حدود 200 الی 300 دختر را سوار می‌کرد و می‌برد. آمریکایی‌ها هر چند پول نداشتند، ولی با همین بسته‌ها دخترها را راضی می‌کردند.
من با یکی از کسانی که به باشگاه می‌رفت آشنایی داشتم و دیم که در انبار خانه او تا زیر سقف از این بسته‌ها چیده است. هر روز که می‌رفتند یکی دو بسته می‌گرفتند. این بسته‌ها قیمت گرانی داشت و خرید و فروش می‌شد. یکی از کسانی که با آمریکایی‌ها می‌رفت، خاله محمدرضا پهلوی بود. من به او بارها گفتم که این کار صحیح نیست و عمل شما در شأن فاحشه‌های کنار خیابان است. خاله محمدرضا خیلی رک و صریح می‌گفت: خیر، افرادی در باشگاه هستند هم تیپ ما هستند و هیچ اشکالی ندارد.» ١٣
فساد نظامیان آمریکا و تأثیرگذاری آن بر فرهنگ مردم، برای بسیاری از ایرانیان حتی برخی طرفداران آمریکا آزاردهنده بود، آنها با قشر خاص مرفه و پولدار ایرانی تماس داشتند. ویلیام شوکراس و جیمز بیل در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند: «یکی از بدترین نقاط از این لحاظ اصفهان بود.... در ایام تعطیلات مذهبی یا عزاداری‌ها، آمریکاییان میهمانی‌های مفصل ترتیب می‌دادند و صدای بلندگوی دستگاه‌های استریو در همه جا پخش می‌شد و خوشگذرانی‌های مست، تلوتلو خوران از این محل به آن محل می‌رفتند.» ١٤
جیمز بیل می‌نویسد: «سه زن آمریکایی که بیکینی پوشیده بودند در مسجد جمعه اصفهان به گردش پرداختند و ضمن خنده و گفتگو با صدای بلند و ایجاد اشاره به این مکان مقدس اوقات خوش خود را طی کردند. زنان آمریکایی با لباس‌های شیک در یک رستوران مجلل شهر به این دلیل که انجام سرویس کند بوده، میزی را واژگون کردند و یک آمریکایی در مشاجره‌ای بر سر کرایه، گلوله‌ای به مغز یک راننده تاکسی شلیک کرد.» ١٥
کاپیتولاسیون
از دیگر حقوق تبعیض‌آمیز و غیرعادلانه‌ای که برای مستشاران آمریکایی و اعضاء خانواده آنان در نظر گرفته شده بود، مصونیت از تعقیب قضایی در ایران بود. هر قدر وابستگی رژیم شاه به آمریکا بیشتر می شد، خواسته‌های نامشروع آمریکا نیز فزونی می‌گرفت. در سال 1340 آمریکا درخواست اعطای مصونیت سیاسی به مستشاران نظامی و اعضای خانواده‌هایشان را نمود تا در صورت ارتکاب هر گونه جرمی از طرف آن‌ها، دادگاه‌های ایران نتواند آنان را محاکمه کنند. در واقع بر دیگر یک ابرقدرت درخواست برقراری کاپیتولاسیون را برای اتباع خویش می‌نمود. رژیم پهلوی نیز به خواسته ناحق ارباب خویش تن در داد. در این جا بود که امام خمینی(ره) شجاعانه به صحنه آمد و با ایراد یک سخنرانی آتشین و افشاگرانه، این خیانت رژیم پهلوی را برملا ساخت. رژیم که خود را در خطر می‌دید، تنها راه را در تبعید امام به ترکیه دید. ١٦
اوضاع پس از انقلاب
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از مواردی که مورد انتقاد شدید حضرت امام خمینی(ره) قرار می‌گرفت، بحث مستشاران آمریکایی بود. حضرت امام در سخنرانی مورخ 13 آبان 1357 خود در تحلیل وضع ارتش شاهنشاهی می‌فرمایند: «الان وضع نظامی ما، وضع ارتش ما، یک وضع ارتش انگلی است. ارتشی که تحت نظام آمریکا و به نفع آمریکا دارد اداره می‌شود. چهل و پنج هزار، پنجاه هزار، بعضی می‌گویند شصت هزار از مستشاران آمریکا، مفت‌خوران آمریکا ریخته‌اند به جان ما و در مملکت ما هستند. آن همه پایگاه برای خودشان درست کرده‌اند. اشغال نظامی است مملکت ما، اشغال آمریکایی است مملکت ما» ١٧
به هر حال به برکت پیروزی انقلاب اسلامی به این لکه ننگ یعنی مستشاری پایان داده شد و عزت و افتخار دیگری برای ارتش و نظامیان ایرانی به ارمغان آمد. هر چند در ابتدای پیروزی انقلاب، دولت موقت سعی کرد که بار دیگر مستشاران نظامی آمریکا را در ایران بپذیرد و آن‌ها را در امور نظامی ایران فعال سازد ولی با برخورد قاطع امام امت و افشاگری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در آن زمان نمایندة حضرت امام در شورای عالی عالی دفعا بودند، پرونده سیاه و پر از خیانت مستشاران نظامی آمریکا در ایران بسته شد.
اصل 145 قانون اساسی نیز در جهت تحیم بخشیدن به این افتخار انقلاب اسلامی‌، مقرر داشت: «هیچ فرد خارجی به عضویت در ارتش و نیروهای انتظامی کشور پذیرفته نمی‌شود.» ١٨
از سوی دیگر در راستای گسترش این دستاورد انقلاب اسلامی و پایادن دادن به بحث مستشاری در سایر کشورها، حضرت امام خمینی(ره) در سخنرانی موفخ 17 آبان 1359 خویش خطاب به عده‌ای از برادران پاکستانی فرمودند: «ا کی باید ما و دولت‌های ما تحت سلطه اجانب باشیم؟ تا کی باید مستشاران آمریکا و شوروی به ما حکومت کنند؟ تا کی باید یک گروهبان شوروی، یک گروهبان انگلیسی، یک گرهبان آمریکایی بر ارتش ما حکومت کند؟ ما آن‌ها را بیرون کردیم، شما هم بیرون کنید، سایر ممالک هم بیرون کنند.» ١٩

پی نوشت :

١ - ویلیام سولیوان و سرآنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ٧٥
٢ - همان، ص ٧٤
٣ - در اینجا سولیوان با صراحت به نقش ارتش برای حفظ تاج و تخت رژیم شاهنشاهی که پشتوانه مردمی نداشت و متکی به ارتش بود، اشاره می کند.
٤ - ویلیام سولیوان و سرآنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ٧٤
٥ - اسناد لانه جاسوسی (مستشاران نظامی آمریکا در ایران - ١) ص ط
٦ - سید محمد حسین عادلی (مترجم)، ماموریت مخفی در تهران (خاطرات ژنرال هایزر) ص ٦٦ الی ٨١
٧ - همان، ص ٦١
٨ - در جستجوی راه از کلام امام، دفتر ١٨، ص ٤٤، ٧ اسفند ١٣٥٧
٩ - همان، ص ٨٢ ، ١٩ بهمن ١٣٥٧
١٠ - سید محمد حسین عادلی (مترجم)، ماموریت مخفی در تهران (خاطرات ژنرال هایزر) ص ٦٦ الی ٤٦
١١ - جمیله کدیور، رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، ص ٤٧
١٢ - علی شیخیان و علی محمدی و مهدی عبداللهی، نیروهای مسلح در وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی (ره)، ص ١٥٦
١٣ - حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ١، ص ١٢٣
١٤ - مسعود اسداللهی، نقش مستشاران نظامی آمریکا در تحولات سیاسی ایران (١٣٣٨ - ١٣٥٨)، ص ١٢٩
١٥ - همان، ص ١٣٠
١٦ - اسناد لانه جاسوسی آمریکا (مستشاری نظامی آمریکا در ایران - ١) ص ی
١٧ - همان، ص الف
١٨ - قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص ٧٦
١٩ - در جستجوی راه از کلام امام، دفتر ١٨، ص ٥٢

بنیاد مستضعفان و خدمات آن

قبل از انقلاب اسلامی ایران، خاندان هزار فامیل بر ارکان نظام طاغوتی شاهی جنگ انداخته بودند و با زد و بند با اربابان قدرت و ثروت، منابع داخلی (بانک‌ها) و حمایت قدرت‌های استکباری خارجی، یک امپراطوری افسانه‌ای مالی برای خود و نزدیکان خویش فراهم آورده بودند و با تکیه بر زور، هر آنچه می توانستند ارت می‌کردند و در واقع عمده درآمدهای نفتی کشور به جیب همین خاندان وابسته سرازیر می‌شد. بخش اعظم ین اموال به خارج از کشور انتقال یافت و در بان‌کهای خارج انبان شد.
وقتی انقلاب اسلامی به رهبری پیامبرگونه امام راحل به ثمر رسید، تار و پود این اختاپوس مالی را در هم پیچید. بسیاری از این طاغوتیان غارتگر، قبل از این که در محکمه عدالت به سزای اعمال خود برسند، فرار را بر قرار ترجیح داده و سر در دامان اربابان خارجی خود نهادند و برخی از اموال خود را که قابل انتقال نبودند، مانند املاک و مستغلات برجای گذاشتند. اموال به جای‌ مانده از این خاندان پلید رد مناطق مختلف کشورمان پراکنده بود و هر لحظه احتمال از میان رفتن این اموال می‌رفت.
به همین دلیل بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی درست 17 روز پس از پیروزی انقلاب یعنی در 9 اسفند 1357 فرمان تأسیس بنیاد مستضعفان را خطاب به شورای انقلاب با اهداف ذیل صادر فرمودند: ١
- جمع‌آوری اموال منقول و غیرمنقول سلسله پهلوی و شاخه‌ها و عمال و مربوطین به آن سلسله.
- تمرکز این دارایی‌ها در جهت خدمت به مستمندان و کارگران و کارمندان ضعیف در طریق ایجاد مسکن و کار و زمین.
در اجرای این امر خطیر در تاریخ 14/12/1357 نهاد بنیاد مستضعفان تأسیس یافت.
کمک‌های بلاعوض بنیاد به دولت ٢
- واگذاری تعداد زیادی از املاک اداری، تجاری و مسکونی به ادارات دولتی که فقط در یکی از شهرستان‌ها حدود یک میلیارد تومان ساختمان به آموزش و پرورش واگذار شده است.
- تحول بسیاری از زمین‌های شهری به سازمان زمین شهری.
با توجه به قانون حفاظت از صنایع (تیرماه 1358) بسیاری از کارخانجات که در زمینه خودروسازی، هواپیمایی و کشتیرانی فعالیت داشته، ملی اعلام شد و قرار شد سهام کارخانجاتی که ملی اعلام می‌شود و به نفع بنیاد مصادره شده است، توسط دولت ارزیابی شود و وجه ریالی ن به بنیاد پرداخت شود. براساس برآورد سال 1358 ارزش کل سهام مصادره شده بالغ بر 5000 میلیارد ریال بود که بنیاد هنوز این مبلغ را از دولت دریافت نکرده است.
کمک به محرومان و مستضعفان ٣
- طی سال‌های 1368 تا 1376 مجموعاً رقمی بیش از 000/000/000/653 ریال به مستضعفان و محرومان کمک شده است.
- در زمینه محرومیت‌زدایی در سال 1376 بنیاد حدود 000/600 دست لباس بین دانش‌آموزان محروم توزیع کرده است که اجرای آن 000/000/000/67 ریال هزینه در بر داشته است.
- بنیاد 000/000/000/10 ریال وام تحصیلی، درمانی، ازدواج و مسکن به واجدین شرایط پرداخت کرده است.
- در سفرهای مقام معظم رهبری به استان‌ها، در جهت حل مشکلات اساسی مردم و رفع نیازمندی‌های محرومین و نیز امور زیربنایی مناطق محروم، هزینه‌های بعضی از این طرح‌ها توسط بنیاد پرداخت می‌شود.
خلاصه‌ عملکرد بنیاد در بخش محرومان
با توجه به این که از سال 1370 بخش مستضعفان و محرومان بنیاد به فرمان مقام معظم رهبری تشکیل و مشغول به کار شده است، ٤ اقدامات مؤثری در طی سال‌های 1370 تا 1376 توسط این بخش صورت گرفته است که جدول صفحه بعد آن‌ها را در دو قسمت تحت عنوان کمک‌ها و خدمات مستقیم کمک‌ها و خدمات غیرمستقیم نشان می‌دهد. این خدمات مجموعاً به 585/556/2 نفر اعطاء شده است. ٥

پی نوشت :

١- بنیاد در آستانه تاریخ (جلد اول) ص ١٣
٢ - همان، ص ١٥١
٣ - گزارش جامع عملکرد هشت ساله بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی ٦٨ - ٧٦، ص ٣١ به بعد
٤ - همان، ص ٢٩٠
٥ - همان، ص ٤ - ٣

تحولات اساسی در ورزش

تحولات مثبت و ارزشي در امر ورزش از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. با پيروزي انقلاب اسلامي همگام با ساير حوزه ها، در قلمرو ورزش نيز دگرگونيها و اصلاحاتي صورت پذيرفت. برخي از اين تحولات و دگرگونيها به شرح ذيل مي باشد:
اصلاح اهداف و سياستهاي ورزشي
رژيم پهلوي با نگرشي سياسي به امر ورزش، جهت گيري آن را به گونه اي تنظيم كرده بود كه وسيله اي در جهت انحراف اذهان عمومي مخصوصاً جوانان از سياست به امور اجتماعي و بي خطر براي رژيم باشد. از آن جا كه رژيم مشروعيت و محبوبيت مردمي نداشت و هرگونه توجه جدّي و مؤثر جوانان را (كه از نيروهاي اصلي و مؤثر جامعه مي باشند) به امور سياسي، براي پايه هاي رژيم خطرناك تلقي مي كرد، لذا از محبوبيت و علاقه قشر جوان به امر ورزش سوء استفاده نموده و با مشغول كردن افراطي و كاذب آنان به ورزش مخصوصاً فوتبال، توجه بخش وسيعي از جوانان و حتي ميانسالان را از سياست و دخالت در سرنوشت سياسي خويش منحرف و دور مي كرد.
دل مشغولي افراطي و كاذب جوانان به فوتبال و مخصوصاً حوادث و مسائل حاشيه اي آن كه از سوي مطبوعات و مجلات ورزشي نيز شديداً دامن زده مي شد، پديده اي دلچسب و دلخواه براي دولتمردان رژيم پهلوي بود و لذا به عنوان سياستي اصولي مورد حمايت جدّي آنان بود.
به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، جوانان شأن و هويّت واقعي خويش و نقش مؤثري را كه در امور حكومتي و تعيين سرنوشت سياسي خود دارند، بازيافته و از مشغول شدن افراطي به امر ورزش مخصوصاً حوادث و حواشي كاذب و بي ارزش آن رهايي يافتند. پس از انقلاب ضمن اين كه ورزش به مفهوم واقعي آن و نه حواشي غيرضرور و كاذب آن، مخصوصاً ورزش همگاني در جهت سالم سازي جسم و روح مورد تأكيد و حمايت حكومت اسلامي و مسؤولين انقلابي آن قرار گرفت، در عين حال موجب نشد كه جوانان از امور سياسي و حكومتي دور و غافل بمانند. بلكه با سياست جديد حكومت اسلامي، جوانان هم به امر ورزش در حد متعادل و منطقي آن پرداخته و هم در امور سياسي فعّال شده و حضور جدّي و مؤثري پيدا كردند.
اصلاحات ارزشي در ورزش بانوان
يكي از مهمترين اصلاحات انجام شده در امر ورزش پس از انقلاب، تحولاتي است كه از نظر ارزشي و اخلاقي در ورزش بانوان صورت گرفته است. فساد گسترده ی اجتماعي دوران رژيم پهلوي در امر ورزش، مخصوصاً ورزش بانوان نيز نفوذ و رسوخ كرده بود. عدم رعايت موازين شرعي و اخلاقي و عفت به صورت گسترده در ورزش بانوان به چشم مي خورد. ظاهر شدن زنان نيمه عريان و يا با لباسهاي بسيار تنگ و كوتاه و زننده و مبتذل در برابر مردان نامحرم و دوربينهاي تلويزيوني، محيط فاسدي را در ورزش بانوان به وجود آورده بود. اين محيط فاسد علاوه بر پيامدهاي زشت و ضداخلاقي كه به دنبال داشت، موجب محروميت زنان و دختران با عفت و مسلمان در عرصه ی ورزش بانوان شده بود. مردان شهوتران و هوسباز و دولتمردان فاسد پهلوي نيز كه منافع زشت شهواني خود را در چنين صحنه هايي مي ديدند، به بهانه ضرورتهاي ورزش و پيشرفت و ترقي زنان، چنين محيط و فضايي را براي زنان و دختران ورزشكار لازم مي شمردند، از نظر آنان حضور مردان نامحرم در محيط هاي ورزشي زنان با وضع آن چناني و نيز نمايش بدن هاي نيمه عريان آنان در تلويزيون و صفحات روزنامه ها و مجلات ورزشي، امر عادي و لازم به حساب مي آمد.
به بركت انقلاب اسلامي، ضمن تأكيد بر حضور زنان و دختران در عرصه ی ورزش، فضاي فاسد اجتماعي حاكم بر ورزش بانوان از ميان برچيده شد. حضور مردان در محيط هاي ورزشي بانوان و نيز نشان دادن تصاوير ورزش بانوان با پوشش غير اسلامي در تلويزيون و صفحات مجلات و روزنامه ها ممنوع شد. همچنين با پيروزي انقلاب اسلامي و رعايت موازين شرعي در ورزش بانوان، فضا و محيط سالم براي زنان و دختران عفيف و مسلمان فراهم شد و آنان نيز توانستند در محيط هاي ورزشي بانوان به امر ورزش كه از فعّاليتهاي لازم و ضروري براي هر فرد مي باشد، بپردازند و بدين ترتيب به محروميت آنان از ورزش در محيط اجتماعي كه در طي سال هاي طولاني رژيم منحط پهلوي وجود داشت، خاتمه داده شود. بر جهانيان و نيز افراد بي اطلاع، عملاً ثابت شد كه اسلام و انقلاب با ورزش بانوان نه تنها مخالف نيست بلكه طرفدار جدّي و حامي آن مي باشد و با آنچه مخالف است، صرفاً مفاسد اخلاقي در ارتباط بين زنان و مردان و عدم نمايش بدن عريان زنان به مردان نامحرم مي باشد.
تحولات مثبت در شخصيت ورزشكاران
پس از پيروزي انقلاب اسلامي شاهد تحول و دگرگوني مثبتي در شخصيت ورزشكاران بوده ايم. اين تحول كه به صورت افزايش روحيه مذهبي و جوانمردي تجلي داشته است، موجب رشد شخصيت و هويّت ارزشي ورزشكاران شده است. از نظر اخلاقي و رفتار ورزشي نيز ورزشكاران داراي رشد مناسبي بوده اند.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: ٩٢ دستاورد انقلاب اسلامی ایران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاهمنبع:پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون


انقلاب اسلامي، آذرخشي از عاشوراي حسيني
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
انقلاب اسلامي، آذرخشي از عاشوراي حسيني


پيش درآمد

«انّي لا اَري الموتَ الاّ السعادةَ، و لا الحياةَ مع الظالمينَ اِلاَّ بَرَماً»;1 من قطعاً مرگ در راه حق جز سعادت و زندگي با ستم پيشگان را جز ملال و دلتنگي نمي دانم. (امام حسين(عليه السلام))
اين سخن فرياد مشترك و در حقيقت، پلي ارتباطي است ميان دو نهضت: قيام عاشوراي سال 61 هجري در نينوا، و انقلاب اسلامي سال 1400 در ايران. رهبران اين دو انقلاب حركت خود را با يك سخن آغاز نمودند، هرچند رهبري در يكي اصلي و در ديگري فرعي، در اوّلي متبوع و در دومي تابع، در يكي مقتدا و در ديگري مأموم او بود.
رهبري در آنجا به اوج قلّه انسانيت و فراتر از آن، به مقام عصمت رسيده و سكوت برايش حرام گرديده بود. پس لازم ديد تا خون خود بيفشاند و از برچيده شدن خوان نعمت خداوندي و سفره شريعت محمّدي(صلي الله عليه وآله)جلوگيري نمايد. اما در اينجا، عارف به اوج قلّه معرفت نايل شده پس از انجام چهارمين سفر از «اسفار اربعه»، نتوانست به تنهايي در آن اوج عروج، بر سفره حقيقت بنشيند و به تنهايي از آن نعمت‌هاي رنگارنگ استفاده كند. پس چاره اي نديد جز اينكه از آن معراج به ميانه خلق بازگردد و دست بسياري را گرفته، مجدداً با خود ببرد. (سير في الخلق بالحق)
وحدت يا دوگانگي دو چيز را از وجوه مشترك يا افتراق آن‌ها مي يابند. انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا وجوه افتراق انكارناپذيري در برخي اركان همچون رهبري و مردم دارند. اما وجوه تشابه اين دو نهضت در مباني ايدئولوژيكشان است، تا آنجا كه مي توان گفت: بي ترديد، نهضت عاشورا يكي از ريشه‌هاي انقلاب اسلامي و در حقيقت، اصلي ترين آن‌ها به شمار مي آيد.
امام خميني(قدس سره) رهبر اين انقلاب، يك مسلمان شيعه دوازده امامي و از مراجع عظام تقليد بود كه يقيناً با تأسّي به نهضت عاشورا و مكتب حسين بن علي(عليه السلام)توانست كاري كند كه پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بشريت هرگز به خود نديده بود.

ويژگي‌هاي مشترك نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي

1. ايثار و فداكاري

شاخص ترين مشخصه و كارآمدترين عنصر اين دو نهضت ايثار و فداكاري است. اين ويژگي، هم در نهاد رهبري و هم طرف داران هر دو نهضت پررنگ است. امام حسين(عليه السلام)شب عاشورا بيعت خود را از تمام هوادارانش برداشت و از آن‌ها خواست تا او را در ميان دشمن تنها بگذارند; زيرا با شهادت آن حضرت، مسئله پايان يافته تلقّي مي شد و دشمنان دستور داشتند كه در اين صورت، به هواداران او آسيبي نرسانند. پس فرمود: «آگاه باشيد كه به همه شما اجازه رفتن دادم. همه شما آزاديد; بدون اينكه هيچ بيعتي از من بر شما باشد، برويد!»2
فرزند راستين آن حضرت، امام خميني(قدس سره)هم فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و يا در پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم.»3 «... اگر با كشته شدن من انقلاب به نتيجه كامل خود برسد، چرا به چنين امري راضي نباشم؟!»4
همچنين در ابتداي نهضتش فرمود: «من اكنون قلب خود را براي سرنيزه‌هاي مأمورين شما حاضر كرده ام، ولي براي قبول زورگويي‌ها و خضوع در مقابل جبّارهاي شما حاضر نخواهم كرد.»5
در ماجراي شهادت استاد مطهّري هم فرمود: «بياييد بكشيد ما را! اسلام زنده تر مي شود.» همچنين فرمود: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امّت محمّد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه‌هاي ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوكران آنان مطمئن باشند اگر خميني يكّه و تنها بماند، به راه خود، كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است، ادامه مي دهد و به ياري خدا، در كنار بسيجيان جهان اسلام، خواب را از ديدگان جهان خواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند، سلب خواهد كرد.»6
روشن است كه آبشخور اين همه سخن حماسه خيز آموزه‌هاي آموزگار بزرگ شهادت، امام حسين(عليه السلام)، است.
شهادت طلبي، از جان گذشتگي و درس «خود بمير تا ديگران به سعادت برسند» در طرف داران اين دو نهضت قابل تقدير است.
ميزان فداكاري و ايثار هواداران را شايد هيچ كس به اندازه رهبر نهضت نتواند به خوبي احساس كند. پس بهتر است از خود آن‌ها در اين خصوص بشنويم: امام حسين(عليه السلام) فرمود: «من ياراني باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتي نيكوتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. پس خداوند از طرف من به شما پاداش خير دهد!»7
گويند: شمر در شب عاشورا، براي ايجاد تفرقه و اختلاف در سپاه امام حسين(عليه السلام)، اما تحت پوشش خويشاوندي خود با ابوالفضل العباس(عليه السلام)، براي او امان نامه آورد. آن مردِ غيرت و شجاعت حتي پاسخ شمربن ذي الجوشن را نداد. امام حسين(عليه السلام) فرمود: اي برادر! او را پاسخ بده. حضرت ابوالفضل(عليه السلام)به سوي شمر رفت، فرمود: لعنت خدا بر شما و امان نامه شما! چگونه من در امان باشم و فرزند بتول(عليها السلام)در خطر؟!
زماني كه امام حسين(عليه السلام) بيعت خود را از ياران خويش برداشت، پيش از همه حضرت عبّاس(عليه السلام)، برادران او، فرزندان آن ها، فرزندان حضرت زينب(عليها السلام) و ديگر اقوام امام(عليه السلام)، در يك بسيج همگاني به سوي خيمه امام(عليه السلام) شتافتند و با او تجديد عهد و ميثاق نمودند. پس از اقوام، نوبت به اصحاب رسيد. مسلم بن عوسجه به امام(عليه السلام) عرض كرد: «به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته مي شوم، سپس زنده مي شوم، آن گاه زنده زنده سوزانده مي شوم و دوباره زنده ام كنند و مجدداً سوزانده شوم و خاكسترم را بر باد دهند و هفتاد بار اين كار تكرار شود، دست از تو برندارم تا مرگ خويش را در ياري ات دريابم! چگونه اين كار را نكنم با اينكه جز يك بار كشته نشوم، اما براي آن كرامتي است كه هرگز پايان نمي پذيرد؟»8
رهبر انقلاب اسلامي نيز در ترسيم روحيه فداكاري و ايثار هواداران انقلاب، فرمود: «اين جانب از فداكاري ملت ايران تشكر كرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احكام اسلام از خداوند متعال با تضرّع خواهانم.»9 «روزهايي كه بر ما گذشت عاشوراي مكرّر بود و ميدان‌ها و خيابان‌ها و كوي و برزن هايي كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت بلاي مكرّر... هفده شهريور مكرّرِ عاشوراوميدان شهدا مكرّرِ كربلا، كاخ ستمگري را با خون در هم كوبيد كه بلاي ما كاخ سلطنت شيطاني رافرو ريخت.»10 «پيروان خالص و مخلص امام خميني(قدس سره) نيز، كه خود را با نارنجك به زير تانك مي افكندند، عاشقانه شهيد شدند، نه عاقلانه. شهادت حسين فهميده، كه نموداري از شهادت ده‌ها ايثارگر ناب و مجاهد نستوه مشتاق و عاشق بود، با شهادت ديگران فرق مي كند; زيرا پيدا بود كه اينان حقيقتي مي ديدند كه ديگران يا آن را ادراك نمي كردند يا اگر از آن آگاه بودند، در محدوده فهم حصولي آنان بود، نه شهود حضوري. آنكه مقصود خود را مي بيند، اين گونه جانش را بر كف دست مي نهد و به روي مرگ لبخند مي زند.»11
نگاهي بي غرضانه به نهضت امام خميني(قدس سره) و ياران باوفاي او، چنان تحسين برانگيز است كه در عاشورا و سرهاي بي تن كربلا. ياران در آنجا امام زمان خويش را مي ديدند و پروانهوار در ياري اش پناه مي جستند، اما در اينجا، با اشارت يكي از نوادگان و برجستگان مكتبش خويشتن به آب و آتش مي زدند و فدا مي كردند.

2. نجات دين خدا

از جمله مشتركات اساسي اين دو نهضت تلاش براي احياي دين خدا و ارزش‌هاي فراموش شده در ميان مسلمانان بود. حسين بن علي(عليهما السلام) در آغاز حركتش فرمود: «مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل روگرداني وجود ندارد؟! شايسته است (در چنين وضعي) انسان مؤمن به ديدار پروردگار خود بشتابد. من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملال و دلتنگي نمي دانم.»12 فرزندش امام خميني(قدس سره)نيز گفت: «سيدالشهداء(عليه السلام)براي اسلام خودش را به كشتن داد... حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)را كشتند، اما (اين كشته شدن) اطاعت خدا بود، براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود. از اين حيث، هيچ شكستي در كار نبود.»13

3. امر به معروف و نهي از منكر

اهميت عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» در آيات و روايات بي شماري گوشزد گرديده است. سلامت هر جامعه، مسلمان يا غير آن، مذهبي يا سكولار، مؤمن يا ملحد، بسته به آن است كه آنچه را آن جامعه «معروف» يا «منكر» مي داند، بر آن امر يا نهي كند و براي آن هزينه بپردازد. اين نكته هرچند با نگاهي عقلي يا تجربي به دست مي آيد، اما قرآن كريم نيز آن را فرموده است: (يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ)(لقمان: 17); پسرم! نماز را بپادار و امر به معروف و نهي از منكر كن و بر آنچه به تو مي رسد استقامت و پايداري داشته باش.
لقمان حكيم فرزند خود را به پس لرزه‌ها و مشكلات پس از بپا داشتن نماز، امر به معروف و نهي از منكر ـ چنانچه واقعي باشند ـ هشدار جدّي مي دهد تا مبادا بلافاصله پس از انجام اين سه تكليف مهم، منتظر دست مريزاد و پاداش از سوي انسان‌هاي نابخرد جامعه باشد.
پس آنچه كار يك نهضت را دشوار و آن را با خشونت روبه رو مي كند همين امر است. اين دو نهضت نيز از اين قاعده مستثنا نبودند. امام حسين(عليه السلام)هنگام خروج از مدينه، ضمن وصيّت به برادرش، محمّدبن حنيفه، فرمود: «من براي تفريح و تكبّر و فساد و ستم قيام نكردم، بلكه براي طلب اصلاح در امت جدّم قيام نمودم. من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم. من مي خواهم به سيره و سنّت جدّم و پدرم علي بن ابي طالب(عليهما السلام)رفتار كنم.»14 فرزند او خميني كبير(قدس سره) نيز گفت: «ما، كه تابع حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) هستيم، بايد ببينيم ايشان چه وضعي در زندگي داشت. قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود; من جمله، قضيه حكومت جور بايد از بين برود.»15

4. مبارزه با علت فساد

يكي ديگر از عناصر مشترك اين قيام‌ها آن بود كه هر دوي آن‌ها قلب فساد را نشانه رفتند. امام حسين(عليه السلام) ذرّه اي با يزيد پليد به بيعت و مصلحت ننشست; چرا كه وي غير از معاويه بود و تحمّل او بر مسلمانان جايز نبود، چه رسد به امام مسلمانان. يزيد فردي بي شخصيت، ميمون باز، شرابخوار و بي كفايت بود كه براي برچيدن سفره توحيد، از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود، و چاره اي نبود جز آنكه پيكان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. پس به قول فيلسوف شهيد مرتضي مطهّري، چنانچه دعوت كوفيان براي قيام در كار نبود و حتي اگر معاويه نيز بيعتش را از امام حسين(عليه السلام) برمي داشت و او را به حال خود رها مي كرد، سيدالشهداء(عليه السلام) دست از يزيد برنمي داشت;16 زيرا يزيد اسلام را پوستين وارونه كرده بود. پس بايد تنبيه مي شد و به سزايش، كه دست كم بركناري از قدرت بود، مي رسيد.
امام خميني(قدس سره) نيز با فراگيري اين درس از استاد خود، حسين بن علي(عليه السلام) تنها وظيفه خود را مبارزه با شاه و ارباب او آمريكا دانست و از زماني كه نهضت او شكل گرفت، بر خلاف ديگر مبارزاني كه تنها به جهاد با معلول اكتفا مي كردند، با ريشه فساد به مبارزه برخاست و شاه و شاهان را در ايران مورد انتقاد قرار داد. وي گفت: «فقط خدا مي داند كه سلطنت در ايران از آغاز پيدايش خود، چه جنايت هايي كرده است! جنايات پادشاهان تمام تاريخ ما را سياه كرده است.»17

5. ظلم ستيزي و طاغوت زدايي

از جمله مشتركات ياد شده و از كارويژه‌هاي رهبران راستين، ظلم ستيزي و طاغوت زدايي است. «طاغوت» در منظر قرآن كريم، به نظام هايي اطلاق مي شود كه در جايگاه حق نشسته و قانون و قضاوت را از خدا نمي گيرند، هرچند چنين رژيم هايي مورد پذيرش عده اي و يا حتي اكثريت افراد يك جامعه باشند. در قرآن و روايات، «طاغوت» يا حاكم نامشروع يعني: كسي كه از طرف خدا مأذون و منصوب نباشد و مبارزه با چنين نظامي در صورت توان، واجب است. خداوند متعال انگيزه بعثت انبيا(عليهم السلام)را اساساً دو نكته معرفي مي كند: «عبادت خدا; و كناره گيري و مبارزه با طاغوت.»18
در اين صورت، چگونه مي شود كه فرزندان پاك اين رسولان با حكومت‌هاي نامشروع كنار بيايند و دم نزنند؟! اگر گفته شود امام حسين(عليه السلام) و فرزند او خميني كبير(قدس سره)چنين كردند، اما اگر مبارزه با طاغوت و ظلم ستيزي واجب است پس چرا ديگران چنين نكردند؟ چرا امام حسن(عليه السلام) و از علماي معاصر مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي سكوت اختيار كردند؟
پاسخ آن است كه ائمّه اطهار(عليهم السلام) و شاگردان حقيقي آن‌ها براي تكميل يك هدف آمدند. كار آن‌ها همچون زمينه سازي است; همچون ورزش كاراني كه در يك زمين فوتبال همه فعاليت مي كنند، اما در نهايت، يك نفر توپ را به كنج دروازه حريف مي نشاند. يا همچون يك جورچين كه تكه آخرش را يك نفر مي چسباند. پس در ميان ائمّه اطهار(عليهم السلام) يك نفر حسين(عليه السلام) است و البته آخرين آن عزيزان هم حضرت مهدي صاحب الزمان (عج); در ميان علما هم يك نفر كارش حسيني است و آن خميني است و ديگران بايد حسني يا سجّادي و زينبي عمل كنند; چنان كه مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي حسني عمل كرده و زمينه قيام اسلامي را فراهم آورد.19
امام خميني(قدس سره)، كه در مكتب تربيتي حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) رشد يافته بود، با تعاليم عاشورايي خويش، مردم ايران را متحوّل ساخت. او گفت: «حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)به همه ما آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم و در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.»20 همچنين فرمود: «سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيت او(عليهم السلام)آموختند تكليف را، فداكاري در ميدان، تبليغ در خارج ميدان، آن‌ها به ما فهمانيدند كه در مقابل حكومت جور نبايد زن‌ها بترسند، نبايد مردها بترسند.»21 امام خميني(قدس سره) برپايي نظام اسلامي را با توجه به تعاليم قرآني و مكتب عاشورا، يك ضرورت اجتناب ناپذير مي دانست.22

6. تضاد با ليبراليسم

ويژگي هايي كه ذكر شدند و صدها ويژگي ديگر، كه از مختصات مكتب عاشورا يا مشتركات آن با انقلاب اسلامي هستند، همه در يك چالش جدّي با مكتب جهان شمول امروزين يعني «ليبراليسم» قرار دارند. در حقيقت، انقلاب اسلامي به تبع نهضت عاشورا، در حالت دوگانگي و چالش عميق با مكتب ياد شده قرار دارد. «ايثار و فداكاري» به عنوان شاخص ترين مشخصه و كارآمدترين عنصري كه در هر دوي اين نهضت‌ها بسيار پررنگ و جلوه گر است، نام برده شد. اين عنصر در مكتب ليبراليسم نه تنها جايي ندارد، بلكه عكس آن حاكم است. پررنگ ترين آموزه‌ها و شاخص ترين مشخصه‌هاي ليبراليسم عبارتند از: «آزادي فردي و محدود كردن قدرت دولت»،23 كه نتيجه اي جز «سود شخصي» و «جامعه فداي فرد» ندارد.
از ديدگاه ليبرالي، فرد بر جامعه و مصلحت فردي بر مصلحت اجتماعي اولويت دارد. ليبراليسم از آغاز، همزاد و همراه سكولاريسم (جداانگاري دين از دولت)، مدرنيسم (سنّت ستيزي)، فلسفه اختيار (جبرستيزي)، بازار آزاد، رقابت كامل، فردگرايي، مشاركت سياسي، نظام نمايندگي، عقل گرايي، ترقّي خواهي و علم گرايي بوده و ضد وحدت گرايي (مونيسم)، تمركزگرايي، انحصارگرايي، اقتدارگرايي و ضد نخبه گرايي است.24
در فرهنگ علوم سياسي، ليبراليسم «نوعي ايدئولوژي و گونه اي از جهان بيني (است) كه فرد را پايه ارزش‌هاي اخلاقي مي شمارد و همه افراد را داراي ارزش برابر مي داند; از اين رو، فرد بايد در انتخاب هدف‌هاي زندگي خويش آزاد باشد.»25 بنابراين و به بياني تقريبي، آزادي براي ليبراليسم عدم محدوديت يا مداخله اجباري است.26
پس ليبراليسم پيوسته انسان را به خود مي خواند، اما كربلا و عاشورا به خداي خود! و صد البته كه در مكتب عاشورا نيز سنّت ستيزي، اختيار، بازار آزاد، رقابت كامل، مشاركت، نمايندگي، ترقّي خواهي و اين قبيل كالاها يافت مي شوند، اما با تفسير خاص و ويژه خود و بر اين همه بايد افزود: عشق گرايي، امام محوري و جامعه گرايي را، تا آنكه مترقّي ترين مكاتب همچون ليبراليسم را ميليون‌ها سال نوري در فاصله با مكتب عاشورا و مكتب جاويد حسيني ببينيم.
رقابت كامل در كربلا، در بازار آزادي بود كه سنّت ستيزان با اختيار و آزادي و هوش و هواس كامل، تحفه‌هاي ناقابلي (به گفته خودشان) همانند جان‌هاي خويش را به نمايندگي از همه مشاركتورزان تاريخ در اين امر مهم، عاشقانه نثار خاك پاك قدم دوست و امام خود كردند و پاي كوبان به استقبال مرگ شتافتند تا جامعه پس از آن‌ها بهبود يابد و سود برد.
به هر حال، «ليبراليسم يك دشمن ديرينه داشت كه از آن بي خبر نبود، اما احساس خطر جدّي در اين مورد از سال 1979 مسيحي به او دست داد. اين خصم خطرناك، "اسلام و انقلاب اسلامي" بود; زيرا اسلام تنها ايدئولوژي است كه هر كجا برود، بي رقيب مي ماند. محتواي مكتب حيات بخش اسلام چنان بي عيب، بي رقيب و غني است كه در هر قالبي ريخته شد، پر جاذبه ترين ايدئولوژي و نظام را به نمايش خواهد گذاشت. اكنون فرض كنيم قالبي به نام "مردم سالاري" وجود دارد كه مي توان محتواهاي گوناگوني در آن ريخت. چنانچه ليبراليسم در اين ظرف گنجانيده شود، "ليبرال ـ دموكراسي" خواهيم داشت و اما اگر اسلام در اين ظرف قرار گيرد، نظام "مردم سالاري ديني" به بار خواهد نشست. شديدترين چالش ميان اسلام و ليبراليسم نيز در اينجاست كه انسان در جامعه ليبرال ـ دموكراسي، پشت به خدا نشسته، اما در جامعه مردم سالاري ديني، پيوسته و بيوقفه رو به خدا در حركت است. در چنين جامعه اي، هم خدا سالار است و هم مردم، در حالي كه در جامعه ليبرال ـ دموكراسي، در حقيقت يك اقليّت حاكمند. امروزه هرچند طرفداران دموكراسي ليبرال كم نيستند، اما حركت جهان به سويي است كه حاميان اين نوع نظام‌ها رو به كاهش اند.»27
امروزه در سراسر جهان، روزي نيست كه با نام امام خميني(قدس سره) و ياد انقلاب شكوهمند او، چندين كافر به اسلام نپيوندند. اين همه بركت به خوبي گوياي آن است كه اين انقلاب ريشه در كربلا و نهضت‌هاي عاشوراي حسيني دارد.

پی نوشت:

1ـ ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ص 174 / سيدبن طاووس، اللهوف، ص 69.
2ـ شيخ عبّاس قمي، نفس المهموم، ص 227 و 228.
3ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 45.
4ـ همان، ص 60.
5ـ امام خميني، كلمات قصار (پندها و اندرزها)، ص 228.
6ـ همو، صحيفه نور، چ بيستم، ص 227.
7ـ محمّدبن جرير طبري، تاريخ طبري، چ پنجم، ص 418 / ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 285 / شيخ عبّاس قمي، پيشين، ص 227.
8ـ شيخ عبّاس قمي، پيشين، ص 227 و 228.
9ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 2، ص 97.
10ـ همان، چ نهم، ص 57.
11ـ عبداللّه جوادي آملي، شكوفايي عقل در پرتو نهضت عاشورا، قم، انتشارات اسلامي، 1381، ص 195.
12ـ سيدبن طاووس، پيشين، ص 69 / ابن شعبه حرّاني، پيشين، ص 174.
13ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 4، ص 20.
14ـ خوارزمي، مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.
15ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 20، ص 189.
16ـ مرتضي مطهّري، حماسه حسيني، ج 3، ص 178 به بعد.
17ـ پرير كلر وبلانش، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صفري، ص 13.
18ـ نحل: 36.
19ـ اشاره به فرمايش امام خميني در جواب شاه كه گفته بود: سيدي هم پيش از تو بود كه با ما كار چنداني نداشت و اين قدر ما را اذيت نمي كرد، امام فرموده بود: او سيد حسني بود، اما من سيد حسيني ام.
20ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 3، ص 225.
21ـ همان، ج 17، ص 59.
22ـ امام خميني، كتاب البيع، ج 2، ص 461.
23ـ آر. بروس داكلاس، كنت آر. هاردر، تام باتلمور و استنلي پين، ايدئولوژي هاي معاصر، ترجمه عليرضا كاهر، تهران، دفتر پژوهش و تدوين تاريخ انقلاب اسلامي، 1384، ص 34.
24ـ همان، ص 34 و 35.
25ـ علي آقابخشي و مينو افشاري، فرهنگ علوم سياسي، ش 1682، ص 325.
26ـ اندرولوين، نظريه ليبرال دموكراسي، ترجمه و تحشيه سعيد زيباكلام، تهران، سمت، 1380، ص 43.
27ـ نصراللّه سخاوتي، اسلام و دموكراسي، قم، مركز مطالعات و پژوهش هاي حوزه علميه، 1383، ص 44.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: فصلنامه معرفت


علل پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم منحوس پهلوی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:43 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
علل پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم منحوس پهلوی


انقلاب ایران، در نوع خود، و نیز در مقایسه با دیگر انقلابهای جهان، از لحاظ تکوین، حرکت، روند و نتیجه آن دارای ویژگیهای کم نظیری بود.وجه مشترک پیدایش همه انقلابها، کم و بیش یکسان است.همگی ریشه طبقاتی و اجتماعی دارند، هنگامی که ظلم و فساد و بی‏کفایتی نظام حاکم تحمل ناپذیر شد، توده‏ها به حرکت در می‏آیند، طغیان می‏کنند، نمایندگان سنتی خود را کنار می‏زنند و موانعی را که بر سر راهشان قرار دارد، درهم می‏کوبند تا رژیم حاکم را بر اندازند و به جای آن نظام جدیدی که امیال و خواستهای آنها را تامین کند، بر پا سازند.
کمتر انقلابی است که صرفا ملی یا میهنی باشد.صرف وجود محرومیتهای اقتصادی در جامعه، برای برانگیختن شورش و انقلاب، بسنده نیست.هیچ انقلابی موفق نمی‏شود مگر آنکه بر نیروهای مسلح تسلط پیدا کند، یا توان روحی و کارایی آن نیروها را تضعیف نماید و یا اینکه، آن نیروها، به انقلابیون بپیوندند.عواملی که انقلاب را شتاب می‏بخشد، بیزاری از اشرافیت، ناسازگاریهای اجتماعی و اقتصادی و شدت محرومیتهای تحمل ناپذیر، میان آنچه مردم می‏خواهند و آنچه به دست می‏آورند، می‏باشد.
انقلاب، بالفعل یک رویداد غیر مترقبه است.در یک انقلاب اصیل، همه قشرهای جامعه شرکت دارند، هدفهای انقلاب، در برگیرنده خواستهای اکثریت جامعه است، در آغاز، توده‏ها با یک برنامه مدون و از پیش تهیه شده، برای ساختار نظام و جامعه جدید، به عرصه انقلاب نمی‏روند.انگیزه توده‏ها، در آغاز، براندازی نظامی است که دیگر قادر به تحمل آن نیستند.رهبران و پیشتازان انقلاب، برنامه بازسازی جامعه را، در نظام آینده تهیه می‏کنند و پس از تایید مردم آن را به اجرا می‏گذارند.
ملت ایران طی یک قرن گذشته، دو انقلاب، یک جنبش و دو کودتا را تجربه کرده است، انقلاب مشروطیت‏سال 1285 (1906 میلادی)، جنبش ملی شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 میلادی) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)، کودتاها، یکی 3 اسفند 1299 به رهبری سید ضیاء الدین طباطبائی و رضاخان میرپنج، دیگری، کودتای انگلیسی - آمریکایی 28 مرداد 1332.
در انقلاب مشروطیت، اولین قانون اساسی، با الهام از ایدئولوژی ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم غرب تهیه و تصویب شد. روشنفکران امیدوار بودند نظام کشور و ساختار جامعه را همانند جوامع اروپایی کنند، اما عمر این مشروطه کوتاه بود و پس از چهارده سال، با کودتای اسفند 1299 از میان رفت.
جنبش ملی سال 1329، یک جنبش ناسیونالیسی و ضد استعماری اصیل بود.هدف عمده آن طرد استعمار کهن بریتانیای کبیر، احیای دموکراسی، از طریق اجرای کامل قانون اساسی سال 1285 و تامین همه آزادیهای فردی و اجتماعی بود.هر چند جنبش، با ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران و خلع ید از شرکت نفت انگلیسی و اخراج انگلیسیها از ایران، به پیروزیهای بزرگی ست‏یافت، ولی با کودتای 28 مرداد 1332 شکست‏خورد.
انقلاب سال 1357 با قیام قشرهای وسیع مردم ایران شروع شد و به رهبری آیت الله روح الله خمینی به پیروزی رسید.در همه پرسی فروردین 1358 رژیم جمهوری اسلامی، جایگزین نظام سلطنتی گردید.قانون اساسی جدید در مجلس «خبرگان‏» که بیش از 90 درصد اعضای آن را روحانیون و فقها تشکیل می‏دادند، به تصویب رسید.سپس در همه پرسی روزهای 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون اساسی و نیز مقام مرجعیت و رهبری آیت الله خمینی، با اکثریت قاطع مردم تصویب و پذیرفته شد.

شخصیت امام خمینی رحمت الله علیه

مطالعه و تحلیل علل پیروزی سریع انقلاب سال 1357 بدون بررسی شخصیت آیت الله خمینی دشوار و حتی ناممکن است.امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی، همان نقشی را ایفا کرد که لنین در انقلاب کبیر روسیه، مائوتسه تونگ در انقلاب چین و فیدل کاسترو، در انقلاب کوبا.با این تفاوت که لنین حزب کمونیست را پشت‏سر خود داشت و پس از پیروزی انقلاب فوریه 1917 وارد لنینگراد شد.مائو رهبر حزب کمونیست چین بود و به نیروهای مسلح و مجهزی که ماهها با ارتش چیانکایچک در بخشهائی از خاک چین جنگیده بودند، فرماندهی داشت، فیدل کاسترو نیز، با هزاران چریک و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواری را با رژیم باتیستا پشت‏سرگذاشته بود.در صورتی که امام خمینی هیچ نوع سازمان سیاسی و نیروهای نظامی در اختیار نداشت، ستاد رهبری او، در خارج از ایران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده کرد و در اوج انقلاب، وارد ایران شد.
چه عواملی موجبات موفقیت امام خمینی را در جلب و بسیج توده‏ها، تا بدان حد تامین کرد که با صدور یک پیام، از چند هزار کیلومتری ایران، توده‏های مردم، به خیابانها می‏ریختند و سینه خود را در برابر آتش مسلسل‏ها قرار می‏دادند؟ با اتکاء به چه نیرویی، رهبران کشورهای غربی و شرقی را، به اتهام مداخله در امور ایران و پشتیبانی از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله می‏گرفت، جیمی کارتر، رئیس جمهوری آمریکا را می‏کوبید و به گفته خود، به او «سیلی‏» می‏زد! در مذاکرات با نمایندگان سران دولتهای ایالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آینده ایران و سرنوشت‏شاه، یک قدم از موضع همیشگی خود، عقب ننشست و حرف همیشگی خود را که «شاه باید برود!» تکرار می‏کرد؟
برجسته‏ترین خصیصه امام خمینی، صراحت‏بیان، بی پروایی و شجاعت فوق العاده و کم نظیرش بود، تا بدان حد، که در میان روحانیون و سیاستگران دو قرن اخیر ایران، هیچ کس به پای او نرسید.در دورانی که محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از ملیون، چپ گرایان، توده‏ایها، مالکان بزرگ و نخبگان سنتی را سرکوب کرده و یا از صحنه خارج نموده بود، امام خمینی، یکه و تنها، علیه او قد علم کرد.وی در سخنرانی خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتی به باد سرزنش و حمله گرفت، که تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنرانی تاریخی امام خمینی شاه را «بدبخت!» ، «بیچاره!» ، «نوکر اسرائیل!» و «فرمانبر آمریکا!» خواند.
زیرکی، هشیاری، موقع شناسی، از خصایص برجسته دیگر ایشان بود.در دورانی که مال اندوزی، تجمل گرایی، فساد و نادرستی، در میان طبقه بالای جامعه، حتی میان برخی از روحانیون، رواج یافته بود، آیت الله خمینی، همان زندگی بسیار ساده و بدون تکلف گذشته را حفظ کرد.در شناسایی جامعه ایران، تبحر خاصی داشت و زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبی تشخیص داد.در دوران چهارده ساله تبعید، با ایراد سخنرانیها، ارسال پیامهای کتبی و شفاهی به وسیله کاست، مردم ایران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بیدادگری رژیم او، آگاه ساخت، همکاری دولت ایران با اسرائیل غاصب، وابستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران به غرب، بالاخص به‏آمریکا، غارت بیت المال، خرید روز افزون جنگ افزار، نابودی کشاورزی، بالا رفتن قیمتها، کمبود مسکن، تباهی فرهنگ، ثروتمندتر شدن اغنیا و فقیرتر شدن مستضعفان، نقض قوانین حقوق بشر، پایمال کردن قانون اساسی، سانسور مطبوعات، محو آزادیهای مردم، سرکوب مخالفان، اوجگیری فساد در همه شئون کشور و....از مواردی بود که در بیانات و پیامهای امام خمینی بدان استناد می‏شد و شاه را عامل همه نابسامانیها، می‏دانست و لزوم اتحاد همه قشرهای جامعه را برای ادامه مبارزه تاکید می‏کرد.
گفته‏های امام خمینی، انعکاس خواسته‏ها و نظریات همه احزاب، گروههای سیاسی، با افکار و عقاید گوناگون، از جمله جبهه ملی، نهضت آزادی، گروههای مارکسیستی، حزب توده و گروههای چریکی بود.تامین عدالت اجتماعی، آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی مطبوعات، حکومت مردم بر مردم از طریق انجام انتخابات آزاد....خواسته‏هایی بود که نیروهای اپوزیسیون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها برای تحقق آن، مبارزه کرده و به نتیجه نرسیده بودند.

نیروهایی که آتش انقلاب را روشن کردند

در سالهای آخر دهه 1340، همه گروههای سیاسی مخالف رژیم، سرکوب شده بودند.تنها کانون مقاومتی که در فضای خفقان ایران آن زمان باقی مانده بود، حملات کوبنده آیت الله خمینی در نجف به شاه و رژیم او، سخنرانیهای دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد و صفیر گلوله چریکها، در مبارزه مسلحانه‏شان بود.هر یک از این سه کانون، در برگیرنده خواسته و تمایلات بخشی از قشرهای جامعه بود.
شریعتی، به عنوان یک اندیشمند برجسته سیاسی - مذهبی، اسلام شناس مترقی و معلم رادیکالیسم اسلامی، در سخنرانیها و نوشته‏های خود، تعریف تازه‏ای از اسلام شیعه و «شهادت‏» عنوان کرد و هزاران پسر و دختر جوان دانشجو را با فلسفه سیاسی‏اش، که ترکیبی از سنتهای اسلامی، با افکار انقلابی بود، آشنا ساخت.چریکها، با مبارزه مسلحانه خود، فضای سیاسی تازه‏ای ایجاد کردند و با فداکاری و جانفشانی خود، ارزشها و مفاهیم نوینی را مطرح ساختند.آیت الله خمینی، با مهارت و درایت‏خاص، عملیات این سه پایگاه را هماهنگ ساخت و در مبارزه علیه رژیم شاه، از آن بهره برد.
طبقه متوسط جامعه، بازرگانان سطح پایین، کسبه، و بازاریان، آیت الله را دشمن آشتی ناپذیر رژیم استبدادی، حامی الکیت‏خصوصی و ارزشهای اسلامی و سنتی‏می‏دانستند.روشنفکران، تحصیل کردگان، و دانشجویان، او را رهبری روحانی می‏شناختند که قصد دارد مملکت را از وابستگی به انحصارات غرب، و نیز ظلم و ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادی را به کشور بازگرداند.کارکنان دولت و کارگران کارخانه‏ها، آیت الله خمینی را روحانی می‏دانستند که از میان ملت‏برخاسته و قصد دارد با پیروی از تعالیم اسلام، قدرت را از اغنیا و زورمندان گرفته و به ملت‏بازگرداند و عدالت اجتماعی را در سراسر ایران برقرار کند.از دیدگاه کشاورزان، آیت الله شخصیت روحانی مبارز و سختکوشی است، که پیوسته از منافع قشر زحمتکش دفاع می‏کند و برای آنها، زمین، آب، مدرسه، جاده و مراکز بهداشت فراهم می‏سازد.بدین سان قشرهای وسیعی از مردم ایران، آیت الله خمینی را، منادی حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش امیدها و آرزوهای خود و احیا کننده آزادی و برابری می‏دانستند.
ستون فقرات جنبشی که رهبری آن را، امام خمینی به عهده داشت، روحانیون جوان در نهادهای مذهبی، بازاریان و بخشی از قشرهای محروم و متوسط جامعه بودند.اینان در قیام 15 خرداد 1342 وفاداری بی‏چون و چرای خود را نسبت‏به رهبر مذهبی خود، به اثبات رسانیده بودند.به نظر آنها، خمینی تجسمی از جرئت، جسارت و مقاومت امام علی (ع) در مبارزه علیه معاویه بود.پس از کشتار 15 خرداد، مخالفان میانه رو مذهبی رژیم، و شماری از علما که موافق مداخله روحانیون در امور سیاسی نبودند، به تدریج‏به سوی او، روی آوردند.بازاریان نیز با دادن کمکهای مالی به یاریش شتافتند و با توسعه شبکه‏های مخفی، و از طریق مساجد، پیامها و دستورهایش را دریافت و اجرا می‏کردند.
هر چند بازار و بخشی از روحانیون و نهادهای مذهبی در قم، مشهد، اصفهان و شیراز، به عنوان یک سازمان مخالف رژیم، سالها فعالیت داشتند، اما، طبقه روشنفکر دانشگاهی، در سالهای اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نویسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، قضات، با انتشار نامه‏های سرگشاده و اعلامیه‏هایی، در اعتراض به نبودن آزادی و دموکراسی، خواستار فضای باز سیاسی و اجرای قانون اساسی شدند و جمعیت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجویان را به تظاهرات دانشگاهی وا داشتند و بدین سان فریاد اعتراض خود را نسبت‏به مظالم و ستمگریهای رژیم شاه، بلند و بلندتر کردند.
انتشار نامه اهانت‏آمیز نسبت‏به آیت الله خمینی در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شدید مردم و مقتول و مجروح شدن گروهی در شهرستان قم به وسیله‏نیروهای انتظامی، سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهای دیگر و برخورد مسلحانه نیروهای امنیتی با مردم، جنبش مخالفت مردمی را وسعت و تداوم بخشید.کارمندان دولت، کارکنان بانکها، گمرکات، سپس کارگران کارخانه‏ها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب خود، اقتصاد کشور را فلج کردند.آنگاه، دانشجویان، دانش آموزان، و نیز مردان و زنان از قشرهای مختلف جامعه با برپایی تظاهرات در شهرها و برخوردهای خیابانی با نظامیان، آتش انقلاب را برافروختند و طی مدت کوتاهی به چنان پیروزیهایی رسیدند که همه را شگفت‏زده کرد.
اگر طبقات متوسط مذهبی، بازاری و تحصیل کرده، دیوار استوار انقلاب بودند، طبقه کارگر و دهها هزار تن کشاورزان بدون زمین و بیکار، که در حومه شهرها، با محرومیت زندگی می‏کردند، نقش نیروی «ضربت‏» را به عهده داشتند.اینان، همراه با جوانان و نوجوانان ساکنان محلات فقیرنشین جنوب تهران، اکثریت تظاهر کنندگان خیابانی را تشکیل می‏دادند.بسیاری از کسانی که در زد و خورد با نظامیان، شهید یا زخمی شدند، همین جوانها بودند.
در آغاز بحران، خواسته و هدف تظاهرکنندگان براندازی رژیم سلطنت و استقرار نظام جمهوری اسلامی نبود، معترضین خواستار مهار کردن قدرت مطلقه شاه و اجرای قانون اساسی سال 1288 بودند.در آن دوران تظاهر کنندگان علیه شخص محمد رضا شاه شعار نمی‏دادند، حتی شرکت کنندگان در راهپیمایی بزرگ بعد از نماز عید فطر (13 شهریور 1357) در قیطریه، در شعارهای خود، به شاه حمله نکردند.
حادثه روز 17 شهریور میدان ژاله و کشتار صدها تن تظاهر کنندگانی که بی‏خبر، یا با خبر از اعلام حکومت نظامی در آن محل و خیابانهای اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات از سوی دولت، اجتماع کرده بودند، خشم مردم را علیه شاه، که او را مسئول و آمر قتل عام آن روز می‏دانستند، برانگیخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپیماییهای خیابانی، شعارهای ضد شاه، به عنوان شعار اصلی به کار گرفته شد.

فلسفه سیاسی امام خمینی رحمت الله علیه

افکار و اندیشه سیاسی امام خمینی، بر خلاف ادعای برخی از محافل اپوزیسیون و نیز، بسیاری از روشنفکران داخل و خارج از کشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها پیش از انقلاب، آیت الله خمینی در دوران اقامت در عراق و تدریس در نجف، پیرامون فلسفه‏سیاسی و حکومت اسلامی و ولایت فقیه، بحث و سخنرانی کرده بود.شعار «حکومت اسلامی‏» ، در تظاهرات و راهپیماییها و اجتماعات، عنوان شده بود.دکتر کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی نیز، در دیدار 14 آبان ماه 1357 با امام خمینی در پاریس، بیانیه سه ماده‏ای معروف را تهیه و امضا کرده بود. (1)
آیت الله خمینی، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذیقعده 1389 (1 بهمن 1348) در نجف، پیرامون چگونگی تدوین قانون اساسی سال 1288 چنین گفته است:
«...گاهی گفته می‏شود که احکام اسلام ناقص است.مثلا احکام قضا در اسلام آن طور که باید و شاید نیست.انگلیس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازی گرفت و ما را هم - طبق شواهد و اسنادی که در دست است - بازی داد.وقتی می‏خواستند قانون بنویسند کتابی که مال بلژیکی‏ها بود از سفارت بلژیک قرض کردند [...] و قانون مشروطه را از روی آن نوشتند و برای تعمیه لت‏بعض احکام اسلام را ضمیمه کردند، لکن اساس قوانین را از آنها اخذ کردند و به خورد ما دادند...»
آیت الله خمینی در تشریح کیفیت‏حکومت اسلامی و چگونگی اجرای قوانین اسلام می‏گوید:
«...اینها (استعمارگران) به نظر ما آوردند که اسلام حکومتی ندارد، تشکیلات حکومتی ندارد.بر فرض اینکه احکامی داشته باشد مجری ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار است.این مطلب را عرض کنم، ما که می‏گوییم پیغمبر اکرم (ص) باید خلیفه تعیین کند آیا برای بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمی‏خواهد، خود آن حضرت بیان احکام می‏کرد، همه احکام را می‏نوشتند و در دست مردم می‏دادند تا عمل کنند.اینکه لازم است‏خلیفه تعیین کند، برای حکومت است.ما خلیفه می‏خواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد.در همه ممالک عالم‏این طور است [...] قانون تنها سعادت بشر را تامین نمی‏کند، پس از تشریع قانون باید قوه مجریه باشد.در یک تشریع، یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد نقص وارد است.
اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است، ولی امر قوه مجریه قوانین است.اگر پیغمبر اکرم خلیفه تعیین نکند (ما بلغ رسالة) رسالت‏خود را به پایان نرسانیده است.نصف امر را زمین گذاشته است....
زمان رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم این طور نبود که فقط قانون بگذرانند.دست می‏بریدند، «حد می‏زدند» رجم می‏کردند [...] و خلیفه هم برای این امور است.خلیفه جاعل احکام نیست، خلیفه برای آن است که احکام اسلامی را که رسول اکرم (ص) آورده است و خدای تبارک و تعالی فرستاده است اجرا کند...»
آیت الله خمینی پیرامون معرفی اسلام و لزوم تشکیل حکومت اسلامی تاکید دارد و می‏گوید:
«درست توجه کنید، همان طور که آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفی کردند، شما هم اسلام را آن طور که هست معرفی کنید. فوایدش را بنویسید و منتشر کنید، خودتان را درست کنید.شما باید حکومت اسلامی تاسیس کنید.خیال نکنید ما نمی‏توانیم.آنها (استعمارگران) از سیصد چهارصد سال پیش زمینه را تهیه کردند.از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند.شما هم از صفر شروع کنید.»
آیت الله خمینی تفکیک دین از سیاست را نغمه استعمارگران می‏داند و در توجیه رد این نظریه چنین اظهار می‏کند:
«اسلام را به مردم معرفی کنید تا بچه‏های ما گمان نکنند که این آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می‏خوانند.به سیاست چکار دارند! دین از سیاست‏باید جدا باشد! بی‏دینها این را می‏گویند.آنها (استعمارگران) گفتند که باید دین از سیاست جدا باشد! زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دین جدا بود؟ زمان خلفای حق یا غیر حق، زمان خلافت‏حضرت امیر، سیاست از دیانت جدا بود؟ این حرفها را از آنها درست کردند تا دین را از تصرف امور دنیا کنار بزنند.آنها دنیا را می‏خواهند.اگر ما مسلمین جز نماز خواندن، دعا خواندن و ذکر گفتن کاری نداشته باشیم، آنها هیچ کاری به ما ندارند [...] آن مردک (نظامی انگلیسی در اشغال عراق) گفت: اینکه در بالای ماذنه اذان می‏گوید، برای سیاست انگلیس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه می‏خواهد بگوید! [...] شما هر چه می‏خواهید نماز بخوانید، آنها نفت‏شما را می‏خواهند.به نماز شما چکار دارند؟ آنها می‏خواهد ما آدم نباشیم، از آدم می‏ترسند [...] هر وقت آدمی پیدا شد، یا کشتند، یا از بینش بردند، یا لکه‏دارش کردند که سیاسی است! این آخوند سیاسی است...
پیغمبر (ص) هم سیاسی بود.این تبلیغ سوئی است که آنها کردند تا شما را از سیاست کنار بگذارند.از دخالت در امور دولتی کنار بگذارند و خودشان هر کاری می‏خواهند انجام دهند، هر غلطی می‏خواهند بکنند..» . (2)
آیت الله خمینی در سخنرانیهای خود، اهمیت تبلیغات را در بیدار ساختن مردم و شناساندن حکومت اسلامی تاکید می‏کند و خطاب به طلاب و روحانیون می‏گوید:
«آن مطلبی که در اول بحث (حکومت اسلامی) عرض کردم که شما موظفید برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنید، راه آن در اولین قدم تبلیغات است.از راه تبلیغات پیش بیایید.در همه عالم همیشه همینطور بوده است که دو نفر، چهار نفر، کمتر یا بیشتر با هم می‏نشستند قرار می‏گذاشتند و دنبال آن تبلیغات می‏کردند.کم‏کم، بر نفرات افزوده می‏شد و در نتیجه در یک حکومت‏بزرگ رخنه کرده و آن را ساقط می‏کردند.محمد علی میرزا را از بین مردم می‏بردند و حکومت مشروطه تشکیل می‏دادند. همیشه از اول قشون و قدرتی در کار نبوده است و فقط از راه تبلیغات پیش می‏رفته‏اند، قلدری‏ها و زورگوئی‏ها را محکوم می‏کردند. ملت را آگاه می‏ساختند و به مردم می‏فهماندند که این قلدری‏ها غلط است.کم‏کم، دامنه تبلیغات توسعه می‏یافت و همه طبقات جامعه را فرا می‏گرفت.مردم بیدار می‏شدند و به نتیجه می‏رسیدند.
شما الآن نه کشوری دارید و نه لشکری، و نه کاری از شما می‏آید.لیکن تبلیغات دست‏شماست و در اطراف شما دور می‏زند.مسائل عبادی را البته یاد بدهید، لیکن مهم، مسائل اسلامی است، مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است، اینها را دیگران محور کار خود قرار داده‏اند، ما هم باید این مسائل را محور قرار دهیم.ما موظفیم از هم اکنون برای شالوده‏ریزی یک دولت‏حقه اسلامی کوشش کنیم، همفکر پیدا کنیم، تبلیغ کنیم تا آنجا که موجب پیدا کند و موجها پدید آید و کم‏کم، امتی آگاه و وظیفه‏شناس به وجود آید تا اینکه یک نفر آدم پیدا شود قیام کند و حکومت اسلامی تشکیل دهد» . (3)
آیت الله در تشریح حکومت اسلامی به عنوان حکومت قانون می‏گوید:
«...اسلام در هر مرتبه‏ای از مراتب، حکومتی است که تبعیت از قانون دارد و قانون حاکم بر جامعه است آنجا هم که اختیاراتی به رسول اکرم (ص) و ولایت داده شده از طرف خداوند است.هر جا حضرت رسول مطلبی را بیان یا حکمی را تعیین فرموده‏اند به پیروی از قانون الهی بوده است.پس اسلام عبارت از یک سلسله قوانینی است که تمام بشر موظفند به آن عمل کنند و حکومت اسلام نه مشروطه، نه استبداد و نه جمهوری است و نه کسی می‏تواند در آن دخالتی کند.برابر رئیس و مرئوس حکم الهی متبع است و لزوم تبعیت از رسول اکرم (ص) هم به حکم الهی است که می‏فرماید: و اطیعوا الرسول..» . (4)

شتاب روند فساد و استبداد

در بهار سال 1357 روند اعتراضها، در حدی نبود که به انقلاب منجر شود.در بسیاری از کشورهایی که رژیم استبداد و دیکتاتوری بر آنها حاکم است، تظاهرات اعتراض آمیز رفاهی - سیاسی روی می‏دهد، بی‏آنکه به شورش و انقلاب منتهی گردد.
رژیمهای خودکامه و دست نشانده، عموما دارای دو خصلت «استبداد و فساد» می‏باشند.استبداد و فساد، لازم و ملزوم یکدیگرند.اما هنگامی که «فساد» از «استبداد» پیشی گرفت، و خواسته‏های مشروع و منطقی قشرهای وسیعی از جامعه، با بی‏اعتنائی روبه‏رو شد، فریاد اعتراض توده‏ها، به حرکت تبدیل می‏شود و چنانچه این «حرکت‏» به وسیله مردان شایسته و مورد اعتماد مردم رهبری گردد، به پیروزی منتهی می‏گردد.
تظاهرات مردم ایران، در ماههای اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش کلی رژیم شاه داشت، سپس به خواسته‏های رفاهی - سیاسی تبدیل شد، آنگاه به حرکت توده‏ای درآمد و با رهبری آیت الله خمینی به شورش و انقلاب انجامید و با چنان شتابی به پیروزی رسید که مردم ایران و جهانیان را شگفت زده کرد.
رژیم شاه، در اوایل دهه 1350 ظاهر استوار و نیرومندی داشت، ولی از درون خراب بود و بسان سد خاکی می‏ماند، که دیر یا زود در برابر فشار امواج دریا، فرو می‏ریخت.فساد، با ابعاد وحشتناکی در آن ریشه دوانده بود.انتقاد، نارضائی و سرخوردگی حتی در میان نخبگان سیاسی و دست اندرکاران اداره مملکت ظاهر شده بود.
پرویز راجی، سفیر «شاهنشاه آریامهر» در لندن، در گفتگو با امیر اصلان افشار، که او نیز سالها در آمریکا و کشورهای اروپا سفیر بوده است، از بیدادگری رژیم انتقاد می‏کند و می‏گوید:
«...چرا هر جا، نام ایران به میان می‏آید، بلافاصله کلماتی مانند «ساواک‏» ، «شکنجه‏» و «فساد» به دنبال آن گفته می‏شود.من از مشاهده این اوضاع احساس حقارت می‏کنم و نمی‏دانم تا چه حد در مقابل این گونه انتقادها، می‏توان خاموش ماند...» پرویز راجی، در جای دیگر می‏گوید:
«شایع است‏شاه هفته‏ای سه بار، بعد از ظهرها به منزل یکی از دوستان نزدیک خود می‏رود و تریاک می‏کشد..» . (5)
امیر عباس هویدا، وزیر دربار، در دیدار خصوصی که روز 12 مرداد 1357 با پرویز راجی داشته است، با لحنی تنفرانگیز، از گستردگی فساد در میان طبقه سطح بالای ساواک، امرای ارتش و بعضی از افراد خانواده سلطنتی یاد می‏کند و می‏گوید:
«...با مشاهده این وضع، گاه احساس می‏کنم که مقاومتم به پایان رسیده و دیگر توان ادامه کار ندارم...» (6)
اوری لوبرانی (7) نماینده سیاسی اسرائیل در تهران، پس از ملاقاتی که با محمد رضا شاه در جزیره کیش داشت داستان زیر را نقل کرده است:
«پس از ملاقات شاه، با یکی از بلند پایگان رژیم، که مشاور نزدیک شاه نیز بود، برخورد کردم.وی از من پرسید: از دیدار اعلیحضرت می‏آیید؟
گفتم: آری.
گفت: آیا به درستی سمبل زوال و انحطاط ایرانی را در آنجا دیدی؟
آنچه از زبان او شنیدم، برایم باور کردنی نبود، منظور وی اشاره به وضع درون و ریشه دستگاه فاسدی بود که شاه بر آن تکیه داشت.» (8)

فساد از استبداد پیشی گرفت

در سال 50- 1349 درآمد نفت 1200 میلیون دلار بود.این درآمد در سالهای 56- 1353 ناگهان افزایش یافت و به 38 میلیارد دلار بالغ گردید که تنها 20 میلیارد دلار از این درآمد مربوط به سال 55 - 1354 می‏باشد و با مقایسه درآمد دهساله 1343 تا 1353 که جمعا 13 میلیارد دلار بود این افزایش چشمگیر مشخص می‏شود.به بیان دیگر طی 13 سال درآمد نفت صادراتی دولت ایران 51 میلیارد دلار بوده که 38 میلیارد آن طی سه سال 1353 تا 1356 بوده است. (9)
بخش عمده این درآمد، صرف اجرای برنامه‏های رفورم «انقلاب شاه و مردم‏» گردید.محمد رضا شاه، با ابداع طرحهای جاه‏طلبانه، قصد داشت ظرف مدت کوتاهی ایران را به یک قدرت صنعتی مدرن تبدیل کند، بی‏آنکه در صحنه سیاسی و آزادسازی قدم بردارد.
در این دوران، همه قدرتها در دست‏شاه بود، توسعه و پیشرفت، تمایل و امر شخصی شمرده می‏شد و «رسالت‏» یک فرد بود.طرحها و برنامه‏ها، تابع خواسته‏ها و هوسهای او قرار داشت.مشاورانش تکنوکراتهایی بودند که اوامر «ارباب‏» را، بی‏چون و چرا، اجرا می‏کردند.به نظر «شاهنشاه آریامهر» جامعه ایران ابزاری بود که باید در دستهای او، به عنوان یک «شخصیت تاریخی‏» شکل می‏گرفت و در جهت «تمدن بزرگ‏» برای او و رژیمش، افتخار ابدی تضمین می‏کرد.خواسته و نظر مردم و مشارکت آنها در امور مملکت و برنامه توسعه و پیشرفت، اهمیت نداشت.ملت را باید به «زور» در جهتی که او انتخاب کرده بود، پیش راند.هر چند بخشی از درآمدهای حاصل از فروش نفت، صرف اجرای برنامه توسعه و پیشرفت‏شد و در زمینه تولیدات صنعتی و رشد اقتصادی، خدمات، نوسازی و آموزش و پرورش و ایجاد مدارس عالی، موفقیتهایی به دست آمد، ولی بخش عمده آن به مصرف خرید جنگ افزارهای مدرن، که تهیه آن برای برخی از کشورهای عضو «ناتو» دشوار بود، رسید.صدها میلیون دلار نیز حیف و میل شد و یا به جیب دست‏اندرکاران رفت.
از دستگاه برنامه‏ریزی کشور یک خوان یغما ساخته شده بود، هر کسی به شاه و دربار، دسترسی بیشتری داشت، بیشتر از آن برخوردار بود.مجریان و دست اندرکاران برنامه‏ها، منابع مالی مملکت را، دارایی شخصی خود می‏دانستند.خیل مقاطعه کاران خارجی و داخلی، دلالان و رابطین آنها، که با افراد خانواده سلطنتی و مقامات ذینفع ارتباط برقرار کرده بودند، از این خوان یغما، بهره فراوان بردند.تعجب نداشت که بزرگترین موارد فساد، سوای اعضای خانواده سلطنتی، در میان کسانی دیده می‏شد، که به شاه و دربار نزدیکتر بودند.فساد، از استبداد سبقت گرفته بود!
حدود یک دهه و نیم پس از اعلام «انقلاب سفید» در ایران طبقه‏ای ثروتمند، حریص، بی‏عاطفه، و فاسد به وجود آمد که تنها هدف آن نزدیک شدن به مرکز قدرت و مال اندوزی، تا حد غارت مملکت‏بود.این طبقه، تخم فساد، بی‏ایمانی و نادرستی را در میان جامعه پراکنده و بارور ساخت و در نهایت، رژیمی را که به آن وابسته بود، بیش از پیش ضعیف و بی‏اعتبار کرد.

ضعف و بی‏کفایتی شاه

بسیاری از آگاهان به مسائل سیاسی ایران معتقدند که محمد رضا شاه، بر خلاف پدرش مرد ضعیف، زبون و نامصمم بود.اینان برای اثبات ادعای خود و ارائه شخصیت‏شاه، کودتای سال 1332 و فرارش را از کشور و چگونگی بازگشت وی را مثال می‏آورند و می‏گویند محمد رضا در سایه قدرت و شایستگی پدرش به سلطنت رسید ولی در طی دوران پادشاهی، همواره در برابر بحرانها، ضعف نشان داد.این گروه، بر خورد او را با رویدادهای سالهای 1356 و 1357، که منجر به شورش و انقلاب گردید، نشانه بارز ضعف و بی‏کفایتی او می‏دانند.
گری سیک، معاون برژینسکی، در شورای امنیت ملی کاخ سفید می‏گوید: «...من از بی‏اعتمادی شاه نسبت‏به خود در سال 1977، هنگام آخرین دیدارش از آمریکا، شگفت زده شدم.» (10)
ویلیام سولیوان نیز شاه را مردی ضعیف و ناتوان معرفی می‏کند.نظریه آخرین سفیر آمریکا در رژیم پیشین درباره او، بدین شرح است:
«....شاه در بحران سال 1953 (1332) در برابر نخست وزیر وقت، دکتر مصدق، ضعف و بی‏ارادگی از خود نشان داد [...] از نظر من، که در ماههای بحرانی آخر سلطنتش هفته‏ای چند بار او را ملاقات می‏کردم، چهره واقعی شاه، بکلی با چهره یک سلطان مقتدر و مستبد، که درباریان، یا مخالفان از او ساخته بودند، متفاوت بود.خلاصه آنکه، او زمامداری نبود که توانایی و قابلیت رهبری کشورش را در شرایط بحرانی داشته باشد....» (11) 1
محمد رضا شاه، با چنین نهاد و شخصیتی، سعی داشت‏خود را مقتدر و مصمم بنمایاند.او، چند بحران سیاسی را پشت‏سر گذاشته بود، از دو سوء قصد جان به در برده بود.در مبارزه علیه مالکان بزرگ و مخالفان سیاسی، و نیز گروههای اپوزیسیون، مانند جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده، با توسل به زور، پیروز شده بود.قیام 15 خرداد 1342 و جنبش چریکی را با خشونت‏سرکوب کرده بود، و با چنین شیوه‏ای و برخورداری از پشتیبانی آمریکا مدت سی و هفت‏سال سلطنت کرده بود، اما، از اوایل دهه پنجاه علائم آشکاری از پیچیدگی و مشکلات در اجرای برنامه‏های رفورم اقتصادی و اجتماعی، که انتظار آن را نداشت، ظاهر شده بود، تحقق اهداف «انقلاب شاه و مردم‏» و سپس رؤیای «تمدن بزرگ‏» در معرض تهدید قرار گرفته بود.فرمان ایجاد حزب رستاخیز ملی، به منظور باز کردن «دریچه اطمینان‏» نشانه بارز نابسامانی اوضاع سیاسی و درماندگی رژیم بود.از آن پس همه تلاشها، صرف تبلیغات نمایشی، وعده و فریب همراه با تهدید، برای جلوگیری از «بن بست‏» کامل گردید.
عامل مهم دیگری که در ضعف و ناتوانی شاه، در جریان بحران ماههای آخر سلطنتش تاثیر داشت، وضع سلامتی او بود، خود خواهی، خود بزرگ بینی و سماجت‏نابخردانه‏اش در ادامه فرمانروائی، موجب شد که بیماری مهلکی را که از سال 1353 دچار آن شده بود، از همه، حتی همسرش مخفی نگاه دارد.
همه شخصیتهای سیاسی خارجی و نیز نزدیکان و مشاوران شاه که در دو سه سال آخر سلطنتش با او دیدار و ملاقات داشته‏اند و یا در تماس بوده‏اند، متوجه تغییر حال و رفتار او شده بودند.وی در گفتگو با وزیران، بر سر مسائل مملکتی، اغلب خشمگین می‏شد، آنها را به سختی ملامت می‏کرد، تا جایی که به آنها می‏گفت: «شماها، مثل «یابو» هستید! اگر رکاب بزنم از جای می‏کنید، اگر آرام بمانم، حرکت نمی‏کنید.» (12) 1
یکبار، هنگامی که عبد الحسین مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه، مسئله کاهش عواید نفت و صورتحسابهای مربوط را در حضور شاه عنوان کرد، پاسخ «خفه شو!» تحویل گرفت. (13) 1
شاه مخلوع، در روزهای آخر زندگی، با یادآوری گذشته‏ها، به اشتباهات دوران سلطنتش اعتراف می‏کند و می‏گوید:
«...در این روزها نیز، در اندیشه رویدادهای گذشته و حال میهنم بودم.در آن دوران به طور قطع اشتباهاتی مرتکب شده بودم، اما باور نداشتم که آن خطاها، اساس و پایه سقوط مرا فراهم سازد...» (14) 1

آمریکا و انقلاب ایران

گری سیک می‏گوید:
«هیچ کس آماده مواجه شدن با انقلاب ایران نبود.دولت کارتر نیز در برابر اوجگیری انقلاب و فروپاشی سریع رژیم شاهنشاهی ایران غافلگیر شد [...] شاه و اطرافیانش نیز از آنچه در ماههای آخر سال 1978 (1357 شمسی) در ایران روی داد، تصور درستی نداشتند، حتی تا چند هفته پس از پیروزی انقلاب، نتوانستند درباره علل سقوط رژیم، تحلیل منطقی به عمل آورند [...] برای ما، قبول این نکته، که در برابر انقلاب غافلگیر شدیم، محتملا دشوار است.تعارض عمیق، بین واقعیت وانتظارات ما، بر پایه گزارشات، برآورد و تحلیلهایی بود که معمولا بدان متکی بودیم...» (15) 1
آمریکایی‏ها، عدم موفقیت‏سازمانهای «سیا» ، «موساد» را در بر آورد صحیح از اوضاع ایران یکی از عوامل غافلگیر ماندن خود می‏دانند.همچنین ناتوانی آژانسهای اطلاعاتی ایالات متحده، در برقراری تماس با اپوزیسیون، بی‏خبر ماندن از فعالیتهای مدارس مذهبی و مساجد و ضبط و مطالعه سخنرانیهای آیت الله خمینی در دوران تبعید، از عوامل مهم دیگر این غافلگیری به حساب آمده است.
به روایت‏سیک:
«حتی پس از آنکه معلوم شد سازماندهی جنبش، در مساجد به نام [آیت الله] خمینی صورت می‏گیرد و انقلاب توده‏ها را در بر گرفته است، ناظران پیش بینی می‏کردند که هدف نیروهای مذهبی، برکناری شاه است و پس از آن فعالیت آنها در قلمرو سیاسی بسیار محدود خواهد شد و اهمیت نقش «مسجد» که به منزله «تسمه انقلاب‏» بود، کاهش خواهید یافت...» (16) 1
در پیام نوامبر 1978 (آذر 1357) سولیوان به واشینگتن، تحت عنوان «فکر کردن به آنچه فکر نکردنی است‏» گفته شده بود که آیت الله خمینی پس از بازگشت‏به ایران، نقشی نظیر «گاندی‏» را خواهد داشت و توجه چندانی به امور سیاسی و اینکه چه کسی قدرت را به دست گیرد، نخواهد نمود. (17) 1
جمیز بیل، نویسنده و محقق آمریکایی در آذر 1357 (دسامبر 1978) در مقاله‏ای تاکید کرده بود که «روحانیون مستقیما در ساختار دولت، مشارکت نخواهند کرد» وی در تحلیل 20 صفحه‏ای خود پیرامون انقلاب ایران و روند آن، تنها یک بار، از آیت الله آن هم در مورد تبعید وی در سال 1343، نام برده بود و اشاره‏ای به جمهوری اسلامی نکرده بود. (18) 1
ریچارد فالک، استاد سرشناس دانشگاه آمریکایی پرینستون، یکی از فعالان سازمان‏حقوق بشر، که در اوایل ژانویه 1979 به ایران سفر کرده بود و سپس در پاریس با امام خمینی ملاقات نمود (19) 1 در مقاله‏ای که در نیویورک تایمز انتشار یافت آیت الله خمینی و جنبش او را مورد ستایش قرار داد و بر این نکته تاکید کرد که آیت الله و اطرافیانش افراد میانه‏رو و مترقی هستند.بخصوص در زمینه اصول و حقوق بشر و پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی ایران علاقه و توجه خاص دارند.فالک در پایان گفته بود «انتظار می‏رود ایران به صورت یک رژیم نمونه مردمی در میان کشورهای جهان سوم درآید.» (20)
سه سال بعد، ریچارد فالک در یک گفت و شنود دانشگاهی، رژیم جمهوری اسلامی را، بدترین رژیم تروریستی بعد از دوران هیتلر دانست. (21) 2

تحلیلهای عوام پسندانه

پس از رفتن شاه و برقراری رژیم جمهوری اسلامی، بسیاری از تحصیل کردگان و روشنفکران، بخصوص ایرانیانی که به عناوین مختلف به کشورهای غربی و بخصوص آمریکا مهاجرت کردند، در تحلیلهای مربوط به سقوط رژیم سلطنت و پیروزی انقلاب و ایجاد جمهوری اسلامی، همان نغمه پیشین را، مبنی بر اینکه هیچ نوع تغییر و تحولی در ایران بدون خواسته و نظر خارجیان انجام شدنی نیست، ساز کردند و رفتن شاه و تغییر رژیم ایران را، طرح و نقشه از پیش تهیه شده انگلیس و آمریکا دانستند و این فکر پوچ و بی‏محتوا را در میان عوام الناس تبلیغ کردند.
اشرف پهلوی، خواهر شاه، در یک مصاحبه رادیویی گفت:
«من مطمئن هستم که ملاها تنها نبودند.این حرکت هماهنگ شده‏ای بود که خارجیان نیز در آن دست داشتند.همین وضع درباره پدرم صدق می‏کند.با برادرم نیز به همین منوال عمل کردند.بیگانگان می‏دیدند که ایران دارد خیلی قدرتمند می‏شود [...] ده سال دیگر، ایران ژاپن دیگری می‏شد، آنها نمی‏توانستند ژاپن دیگری را در آسیا تحمل کنند.» (22) 2
برای اشرف و بسیاری دیگر، القاء این اندیشه بین مردم، که انقلاب ایران ساخته وپرداخته بیگانگان می‏باشد، آسانتر است از اینکه درصدد درک و علل فروپاشی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب برآیند، دوستان و دشمنان واقعی خود را بشناسند، و میلیونها مردم ایران را تحقیر نکنند.
اگر باور داشته باشیم که بیگانگان در تعیین سرنوشت ما، و تغییر رژیم ایران دست داشته‏اند و بنا بر گفته اشرف قدرتمند شدن ایران به زیان خارجیان بود و سقوط شاه، در راستای منافع آنها قرار داشت، بلافاصله این سئوال مطرح می‏شود که غرب با ساقط کردن رژیمی که از جنبه‏های اقتصادی، سیاسی و نظامی با آن وابستگی تام و تمام داشت و متحد نیرومند نظامی و سیاسی و حافظ منافع استراتژیکی او، در خاورمیانه و خلیج فارس بود، چه سودی می‏برد و با حذف شاه و برقراری نظام جمهوری اسلامی چه نتیجه‏ای به دست آورد؟
پاسخ این سئوال را می‏توان به آسانی، با بررسی پیامدهای بعد از پیروزی انقلاب و نتایج دراز مدت آن بر منافع غرب و ایالات متحده آمریکا به دست آورد، خارج شدن ایران از جرگه متحدین آمریکا، قطع روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی با آن کشور، برچیده شدن پایگاههای اطلاعاتی آمریکا از شمال ایران، گروگانگیری، درگیری نظامی در خلیج فارس....اهم نتایج‏سقوط شاه و برقراری رژیم جمهوری اسلامی بود.
سایروس ونس وزیر خارجه دولت کارتر می‏گوید:
«خارج شدن ایران از جرگه متحدین آمریکا و اداره کشور به وسیله رژیمی که دوست ما نیست، به منافع سیاسی، امنیتی و استراتژیکی ما، در جنوب غربی آسیا، سخت لطمه وارد ساخت....» (23) 2
زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، سقوط شاه را برای رئیس جمهوری آمریکا، مصیبت‏بزرگی دانسته که نتایج‏سیاسی موافقت نامه کمپ دیوید (قرارداد صلح مصر و اسرائیل) را خنثی کرد.کوششهای او را در عادی ساختن روابط آمریکا با چین بی‏اثر ساخت و به شخصیت‏سیاسی پرزیدنت کارتر به عنوان یک رهبر جهانی، در اواسط اولین دوره ریاست جمهوری او لطمه وارد کرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمریکاییها، موجبات شکست‏سیاسی او را فراهم نمود. (24)
پرزیدنت جیمی کارتر، رئیس جمهوری آمریکا پس از شکست در مبارزان انتخاباتی دور دوم چنین می‏گوید:
«این نکته بسیار جالب توجه است که سرنوشت‏یک رئیس جمهوری در مبارزات سخت انتخاباتی، با رقیب آمریکایی‏اش نه در میشیگان یا پنسیلوانیا و یا در نیویورک، بلکه در ایران، تعیین شود!» (25) 2
آمریکاییها، شاه را بیش از هر کس مسئول وخیمتر شدن بحران ایران می‏دانند و در توجیه ادعای خود می‏گویند، او هر نوع تغییر و تصحیح در روند سیاسی را مشکل می‏پنداشت.وی با سی و هفت‏سال تجربه، سرنوشت آینده کشورش را در معرض «قمار» گذاشته بود و همه امید و آرزوهایش را در توسعه و پیشرفت‏سریع و قدرتمند کردن بنیه نظامی خلاصه کرده بود.در نتیجه، شکست این سیاست‏به حساب او گذاشته شد و به بهای نارضایتی شدید مردم و سقوط او انجامید... (26) 2
شاه، در اوایل سال 1355 دریافت که برنامه «انقلاب‏» او با مشکل روبه‏رو شده و کارها «روبه‏راه‏» نیست.در این موقع سعی کرد روند طرحهای پیشرفت اقتصادی را کند نماید و در زمینه ایجاد فضایی باز سیاسی اقداماتی انجام دهد، اما انجام این کارها، نیاز به تجدید نظر کلی در استراتژی بود که طی بیست‏سال برای آن سرمایه گذاری کرده بود، از سوی دیگر بیمار بود و بنیه و توانایی او، برای مقابله با مشکلات، به پایان رسیده بود.بررسی اقدامات و تصمیم گیریهای ضد و نقیض شاه طی پانزده ماه آخر زمامداریش نشان می‏دهد که برای انتخاب سیاست جدیدی در جهت تغییر ساختار سیاسی کشور توانایی نداشت.وی در چهار دیوار کاخ نیاوران، در محاصره مشاوران ناصالح و مطیع و بله قربان گویی بود که با احساس خطر، در صدد انتقال اموال و دارایی خود، به خارج، و فرار از کشور بودند.
به رغم تظاهرات گسترده در بهار و تابستان 1357 شواهد موجود حاکی است که شاه پس از فاجعه 17 شهریور در میدان ژاله به عمق نارضایی و مخالفت عمومی علیه رژیم خود پی برد، ولی در آن موقع فرصت‏برای حل بحران سیاسی از دست رفته بود، و کنترل زد و خوردهای خیابانی، به شیوه معمول، به وسیله نیروهای انتظامی نیز، کاربرد نداشت.در این موقع شاه با مسئله بسیار دشواری روبه‏رو بود، یا باید در ساختار سیاسی که طی بیست و پنج‏سال گذشته، برای ایجاد آن بهای گزافی پرداخته بود، به کلی تجدید نظر کند و یا برای حفظ آن به خونریزی متوسل شود.شاه در آن موقع توانایی و تمایل به انتخاب هیچ یک از این دو راه حل را نداشت، در نتیجه، چند ماه آخر را، به امید تغییر اوضاع به دفع الوقت و مانورهای ضد و نقیض پرداخت.
بحران، ابعاد وسیعتری پیدا می‏کرد و کل سیستم را در بر گرفته بود.ادعای کسانی که می‏گویند سیاست‏حقوق بشر دولت کارتر، قدرت مانور شاه را در مقابله با بحران فلج کرده بود، وارد نیست، هر چند او از مطرح کردن و به کارگیری سیاست‏حقوق بشر ناراضی و ناراحت‏بود، ولی در هیچ یک از مصاحبه‏ها و گفتگوهایش، این موضوع را، عامل سقوط رژیم خود ندانست.

راهی که به بن بست می‏رسید

واکنش واشینگتن در برابر بحران ایران ناچیز نبود، حفظ و دفاع از منافع امنیتی در خلیج فارس، از مسائل مهم و مورد توجه پرزیدنت کارتر و مشاوران سیاسی او به شمار می‏رفت، ولی آنها به تدریج وسعت و عمق خطر را درک کردند و هنگامی که به اهمیت آن پی بردند، روش تصمیم گیری آنها، هماهنگی و نظم و ترتیب نداشت.
این مسئله ناشی از چند عامل به شرح زیر بود:
1. دولت کارتر، وارث سیاست دولتهای گذشته بود، تصمیمات ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر در سال 1351 (1972) در سپردن مسئولیت‏حفظ منافع امنیتی آمریکا در خلیج فارس به شاه، امری بی‏سابقه، مهم و غیر قابل توجیه بود.به بیان دیگر، آزادی عمل دولت ایالات متحده، در این بخش از جهان، با اوضاع و تحولات داخلی ایران و قوت و ضعف رژیم شاه ارتباط داشت.این سیاست، میراث پنج‏سال گذشته بود و تا انتقال حکومت‏به کارتر، بدون برخورد با مشکل قابل توجهی ادامه یافت.
2. اعتماد به شاه، ایالات متحده را از کسب اطلاعات سرویسهای مستقل اطلاعاتی آمریکا، و در نتیجه اوضاع داخلی ایران محروم کرده بود، همچنین درگیری واشینگتن با مسائل سیاسی جهانی، بخصوص، مذاکرات صلح مصر و اسرائیل در کمپ دیوید، موجب غافل ماندن دولت آمریکا، از چگونگی بحران ایران گردید.
3. اختلاف نظر وزارت امور خارجه، با شورای امنیت ملی در کاخ سفید، بر سرتصمیم گیری درباره ایران و نیز، گزارشات خوشبینانه ویلیام سولیوان سفیر آمریکا، تا دو ماه پیش از رفتن شاه از عوامل دیگر ناهماهنگی در تصمیم گیریها بود.
برژینسکی تحت تاثیر نظریات اردشیر زاهدی، سفیر ایران در واشینگتن بود، زاهدی و پدرش سرلشکر فضل الله زاهدی، از عوامل اصلی کودتای خائنانه انگلیسی - آمریکایی 28 مرداد 1332، در براندازی دولت ملی مصدق بودند.اردشیر زاهدی، در اوج انقلاب ایران، رؤیای کودتای دیگری را در سر داشت و تا بدان حد از واقعیات دور بود که محمد رضا شاه نیز او را مردی نادان و سبکسر دانست و در یک مورد به سولیوان توصیه کرد به واشینگتن اطلاع دهد که زاهدی اوضاع داخلی ایران را درک نمی‏کند و با واقعیات، میانه‏ای ندارد. (27) 2
زاهدی طرفدار حل بحران ایران از طریق نظامی یا دولت نظامی، و در صورت لزوم، کودتای نظامی بود.در میان فرماندهان و سران ارتش ایران، افسرانی بودند که اگر به آنها «چراغ سبز» نشان داده می‏شد، از اعمال خشونت و خونریزی ابا نداشتند، ارتشبد غلامعلی اویسی و سرلشکر منوچهر خسروداد، از این گروه بودند.زاهدی در اواخر پاییز 1357 با موافقت‏برژینسکی به تهران آمد و پیوسته شاه را به اجرای سیاست‏سرکوب تشویق می‏کرد و با برژینسکی ارتباط تلفنی منظم داشت.
پس از رفتن شاه (26 دی 1357) بحث درباره کودتا، همچنان ادامه داشت.برژینسکی با تکیه بر گزارشهای خوشبینانه نسبت‏به ارتش ایران از جنبه قابلیت تاکتیکی، حتی پس از پیروزی انقلاب، اصرار در راه حل نظامی داشت!

کارتر و بحران ایران

به طوری که گفتیم، پرزیدنت کارتر طراح روابط استراتژیکی ایالات متحده و ایران نبود.او، وارث سیاستی بود که سالها پیش آمریکا از جنبه استراتژیکی با رژیم شاه مربوط کرده بود.وی همواره نسبت‏به این سیاست ناخشنود بود.کارتر، نتایجی را که با سقوط شاه، نصیب ایالات متحده گردید، پذیرفت.اما در همان زمان، تعهدی را که در پشتیبانی از انورسادات رئیس جمهوری مصر به عهده گرفته بود، نسبت‏به حفظ شاه نداشت.به گفته گری سیک «روش کارتر در طول بحران ایران، بیشتر جنبه وظیفه و تکلیف داشت تا احساس تعهد.» (28) 2
کارتر ذاتا مردی صلح جو، ترقیخواه و اصلاح طلب بود و در این راه، از هیچ کوششی دریغ نمی‏کرد.مسئله بحران ایران، برای ایالات متحده آمریکا، موضوع استراتژی نظامی و موازنه قدرت بود، موضوعی که رئیس جمهوری تمایل درگیر شدن با آن را نداشت. تلاش طراحان استراتژی نظامی در دولت، مانند برژینسکی و شلزینگر برای متقاعد ساختن او، در حمایت از موضع آمریکا در قبال ایران و قبول خطر، بی‏ثمر ماند.
پرزیدنت کارتر، در طول بحران ایران، آن طور که مسائل دیگر سیاسی را رسیدگی می‏کرد مسائل ایران را، به طور جدی، و روزانه پیگیری نمی‏کرد.وی در چند مورد با صراحت‏خاطرنشان ساخت که نقش ایالات متحده، کمک به شاه برای نجات او می‏باشد ولی از قبول مسئولیت در تصمیم گیریهایی که شاه، آماده برای انجام آن نبود، امتناع داشت، همچنین با سیاستهایی که منجر به مداخله نظامی ایالات متحده می‏گردید، مخالف بود. (29)
ایالات متحده آمریکا، از نتایج‏سقوط رژیم شاه آسیب فراوان دید.ماهیت ضد آمریکایی انقلاب ایران، بحران گروگانگیری و برخوردهای نظامی در خلیج فارس در جنگ تحمیلی از جمله پیامدهای ناشی از روابط گذشته دو کشور بود.بدون تردید، نتایج انقلاب ایران سالیان دراز بر منافع آمریکا و غرب خودنمایی خواهد کرد.

پی نوشت:

1. متن مواد 2 و 3 بیانیه‏ای که کریم سنجابی امضا کرد و جبهه ملی آن را منتشر ساخت، بدین شرح بود:
بند (2) - جنبش ملی اسلامی ایران نمی‏تواند با وجود بقاء نظام سلطنتی غیر قانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت‏بنماید.
بند (3) - نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال، به وسیله مراجعه به آراء عمومی تعیین گردد.
2. درسهایی از مرجع معظم جامعه شیعه، پیرامون مسئله ولایت فقیه، 13 ذیقعده 1389 (1 بهمن 1348)، صفحات 1 تا 9.
3. درسهایی از مرجع معظم جامعه شیعه، پیرامون ولایت فقیه، درس پنجم، 19 ذیقعده 1389 (7 بهمن 1348)، صفحات 34- 33.
4. همان، درس سوم 17 ذیقعده 1389 (5 بهمن 1348)، صفحه 180.
5. RadJi,parviz;in the Service of the peacock Throne (London,Hamish Hamilton,1983) , pp.52 and 118.
6. RadJi;Ibid.,p.47.
7. Uri Lubrani.
8. مصاحبه در برنامه رادیو بی.بی.سی، تحت عنوان: سقوط شاه که در تاریخ 16 و 23 مارس 1983 اجرا شد.
9. سازمان برنامه و بودجه 1356 و بانک توسعه صنعتی و معادن، گزارش سالانه، 1356.
10. Sick;op.cit.,p.163.
11. Sullivan;op.cit.,p.44 -57.
12. چهل سال در صحنه، خاطرات دکتر جلال عبده، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368، صفحه 604.
13. پرویز راجی، در خدمت تخت طاووس، دوشنبه 20 دی 1355 (10 ژانویه 1977) این کتاب زیر عنوان، خدمتگذار تخت طاووس به وسیله ح.ا.مهران، در سال 1364 به فارسی ترجمه شده است.
14.pahlavi;op.cit.,p.34.
15. Sick;Ibid.,pp.157 -162.
16. Sick;ibid.,p.164.
17. Sick;p.165.
18. Foreign Affairs,winter 1978 -1979,pp.323 -324.
19. شرح این ملاقات در بخش دیدار شخصیتهای خارجی با امام خمینی آمده است.
20. trusting Khomeini,New York Times,Feb.16,1979.
21. Sick;Ibid.,p.166.
22. نقل از مصاحبه اشرف در رادیو بی.بی.سی، 16 و 23 سپتامبر 1982.
23. vance;Hard choices.p,374.
24. Brzezinski;power and principle,p.398.
25. Hamilton Jordan;crisis.p.362.
26. Sick;op.cit.,p.169.
27. Sullivan;op.cit.,p,193.
28. Sullivan;op.cit.,p.193.
29.Sick;Ibid.,174.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: تاریخ سیاسی بیست و پنج‏ساله ایران، ج 2


كلام مصلح، منشور اصلاحات فرهنگى
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
كلام مصلح، منشور اصلاحات فرهنگى


اراده، آگاهى و اختيار، اساس پذيرشها و تعهدات انسانى، و فرهنگ، مولود و دامنه بروز آن در ميان جوامع مى‏باشد، [1]كه در شكل گيرى، تكامل و تعالي اجتماع مهمترين نقش را ايفا مى‏كند. به طورى كه تحولات و اصلاحات سرنوشت ساز، عموما ميراث رويكردهاى عظيم فرهنگى در مقياسى وسيع بوده، كه با بعثت و ظهور مصلحانى راستين و در راس آنان انبياء عظام صورت پذيرفته است.
اما بقاء و دوام اين اصلاحات همواره مشروط به تحقق دو شرط اساسى بوده است.
1- پويايى و كمال جويى رويكرد نوين، تا بتواند دستاوردها و ارزشهاى خود را منطبق با زمان به نسل جديد انتقال دهد و مريدان و حافظانى جوان تربيت كند.
2- پذيرا شدن نسل جديد و اصرار بر حفظ ميراث گذشته و قابليت و توفيق بهره‏مندى از سامانهاى امروزى در همه ابعاد.
كه اين خود مرهون انتقال صحيح ثمره تغييرات از نسل تحول يافته است كه هر چه دست نخورده‏تر به جمع وارث تحويل دهد. بى‏ترديد، تحقق شرايط فوق نتيجه فرهنگى است كه در تكوين انقلاب نقش داشته و بر ساختار نوين تأثير گذار بوده است. پس شرط دوام اصلاحات، تئوريزه شدن فرهنگ انقلاب براى آيندگان است.
اگر فرهنگ - دامنه بروز اراده و آگاهى انسان - را موجودى زنده و فعال، با قابليت رشد بدانيم و آنرا مايه حيات و حيثيت جوامع انسانى برشماريم، حفظ اين موجود، مربيان و دايه‏هايى دلسوز و دانا و خلاقى را مى‏طلبد تا با شناخت كافى، ضمن حفظ سلامت و طراوت آن، زمينه رشد و پويش آن را فراهم نمايند و او را از آفات و آلام احتمالى دور سازند. از اين روست كه مربيان برجسته بشرى از انبياء بزرگ تا رادمردان الهام يافته از آنان، همواره بيشترين تأمل و اصرار را بر راهبرى فكرى و تصحيح فرهنگ امتهاى خويش داشته‏اند، همانگونه كه كتب آسمانى و آثار فرهنگى هر دوران با همين هدف تنظيم و تبيين گرديده است. و مهم آنكه اين مصلحان فرهنگ ساز تنها به تكوين يك پيكر فرهنگى دل خوش نداشته بلكه همت والاى خويش را تا سر حد جان نثارى و شهادت بر سلامتى و پرورش جزء جزء آن فرهنگ صحيح و الهى مصروف داشته‏اند. اميرمؤمنان حضرت على (علیه السلام) كه خود از بزرگترين پرچمداران فرهنگ ساز بشرى است، تأثيرات رسالت عظيم رسول گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام را اين گونه ارزيابى مى‏فرمايند كه:« ارسال سلسله رسولان الهى به حضرت‏محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) رسيد،... در حالى كه جهان عصر بعثت گرفتار مليت‏هاى پراكنده و خواسته‏هاي گوناگون بود و خداوند به وسيله رسول اكرم (ص) آنها را از ضلالت و گمراهى رهانيده و از جهالت و نادانى نجات‏داد.» [2]
اين هدف والا - تغييرات و اصلاحات فرهنگى - در قيام جهانى و خونين سيدالشهدا حسين‏بن‏على (علیهما السلام) نيز از اولين روزهاى قيام تا آخرين مرحله تكميلي به اسارت بزرگ بانوى كربلا حضرت زينب‏كبرى (سلام الله علیها) انجاميد، يعنى از اولين فرياد حسينى تا آخرين خطبه زينبى موج مى‏زند. « وَ بَذَلَ مَهَجَتهُ فيك لِيَستَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالة و حَيْرةَ الضَلالَة» [3] « خدايا حسين (علیه السلام) خون دل خود را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از نادانى و حيرت و سرگردانى نجات بخشد.»
اين جديت وافر، اين اخلاص كامل و اين اهتمامِ قابل،انگيزه‏اى جز عظمت موضوع و تعهد اين بزرگان در قبال عهد اوليه با حضرت حق و پيوندى كه با امتهاى خويش داشته‏اند ندارد. خداوند نيز در قرآن كريم از اين تعهد و پيامبران الهى و وارثان آنان ياد مى‏كند. « و اذ اخذنن النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا» [4]
آرى انسانهاى فرهيخته و استواران ميدان علم و عمل و مصلحان پا در ركاب تاريخ نيز كه همان وارثان راستين پيامبران الهى‏اند بر سر عهد خود صادق ماندند و همت و توان خويش را در قالب قيام ظاهرى يا تلاش مخفى در طبق اخلاص گذاردند. « مِنَ المؤمنينَ ِرجالٌ صََدَقوا ما عاهَدُوا اللَّه عَليه فَمِنهم مَن قَضى نَحْبه و مِنهم مَن يَنتَظر و ما بدّلوا تبديلا» [5]
انقلاب كبير اسلامى كه بيشترين تحول را در عرصه انديشه، ايمان و اخلاق مردم بر جاى گذارد، چنان دشمنان را مات و مبهوت در تشخيص عوامل ظهورش، به ريشه يابى و گمانه زنى واداشته بود كه سالها سر در گم سرگردان با حمله نظامى، تحريم اقتصادى، ترورها و تبليغات ياس آور، سعى جدى در دور كردن مردم از انقلاب و مأيوس نمودن آنها از ثمراتش داشتند. لكن تيزبينى رهبران و بيدارى و ايمان‏مردم، وحدت و عشق ميان امام و امت، باطل‏السحر پيشگوئيها و شيطنتهاى آنان شد.
در اين ميان عرصه‏اى كه به جولان دشمن تا حدى پاسخ نسبى داد، عرصه فرهنگ بود كه با فرمول قديمى و كيد كهنه استعمار به عقبه فرهنگى و اخلاقى مردم يورش برده و با سست نمودن پايه‏هاى ارزشى و بنيانهاى معنوى و تكيه‏گاههاى رفتارى آنان، زمينه را براى بروز بعضى از پذيرش‏ها به ويژه در نسل جوان فراهم آورد. خمينى كبير(رحمت الله علیه ) كه نقد عمر بر سر آزادى و عظمت اسلام و مسلمين گذارد، سر لوحه قيام خويش را « اصلاحات فرهنگى»، «آزادى انديشه» و « تعالى بينش» مردم قرار داد، بنيان و بناى نظام جمهورى اسلامى را كه ثمره همه تلاشهايش بود بر فرهنگ غنى و اصلاح گرايانه اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) نهاد و تا آخر بر آن پاى فشرد. او فرهنگ را مبدا همه خوشبختى‏ها و بدبختى‏هاى ملت [6]مى‏دانست و صلاح و فساد ملت و كشور را برخاسته از صلاح و فساد فرهنگ بر مى‏شمرد. فرهنگ شاهنشاهى را سراسر وابسته و استعمارى ديد و با تمام وجود با آن مقابله كرد و مردم را نسبت به مظاهر اين تمدن قهقرايى آگاهى بخشيد.
و امروز امام المسلمين، خامنه‏اى كبير (مد ظله العالی)، مصلحى ديگر از تبار انبياء، بر آن ميثاق ايستاده و عهد ديرين اسلاف را برمى خواند و از سر تكليف، امت خداجوى را بر طريق هدايت دعوت مى‏كند. مدار و محور امامت آن راد مرد الهى نيز تثبيت همان فرهنگ و مقابله همه جانبه با فرهنگهاى الحادى و كفر آميز بشرى است. رهبرىِ نبوىِ او گرچه بر ابعاد گوناگون فقهى، سياسى، تربيتى، اقتصادى، نظامى و همه امور مسلمين نظارت دارد، اما آنچه بيش از هر امر بر تارك زعامتش مى‏درخشد، توصيه‏ها، تأكيدات و فرامين ارزشمند و در يك كلام ولايت مقتدرانه آن حضرت بر فرهنگ عمومى جامعه و حاكميت ارزشهاى اسلامى بر زندگى فردى و اجتماعى امت است.
هدايتهاى فكرى ايشان در طول بیست سال رهبرى مستقيم، راهى الهى - تربيتى گشوده و من ضمن ارائه خطوط كلى حركت، به فراخور زمان، ضعفها، نقصها و نارساييهاى فرهنگى را شناسايى نموده و مدبرانه راه صحيح و عمل سزاوار را تعيين كرده است، و چون ديده بانى خبير و بصير، قلمرو فرهنگى جامعه را سراسر پاس داشته و قبل از آنكه دشمن سنگرى را نشانه رود هشدار داده، و او را تعقيب نموده است. آنچه در مجموعه راهبريهاى فرهنگى آن خبير فرزانه قابل تأمل مى‏باشد « منشور اصلاحى» است كه از متن اسلام برآمده و بر صراط مستقيم ره مى‏پويد. جامع اين فرامين كه يادآور « قرائت وحى نبوى» و « بازخوانى كلام علوى» است، گاه بر منبر خطابه، گاه بر سرير قلم، گاه در مقام تشويق و گاه از سر نصيحت و تنبيه، نبض حساس فرهنگ جامعه اسلامى را در دست داشته و در فراز و فرود جريانات، موج خيز و موج شكن است.
برخى ويژگيهاى منشور « اصلاحات فرهنگى» معظم له را مى‏توان در موارد زير برشمرد.
1 - تشخيص به موقع ضعفها و خللهاى فرهنگى؛
2 - جامع نگرى و عنايت به همه جوانب؛
3- آينده نگرى و شناسايى اهداف و تاكتيكهاى دشمن؛
4- ارائه طريق و نشان دادن سير اصلاح و مسير مبارزه؛
5- پافشارى بر اصول و حفظ حدود الهى؛
6- تكيه بر ارزشها و حركت بر مدار اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم)
7- موضوع شناسى؛
8- كلام شناسى؛
9- زمان شناسى؛
10- مخاطب شناسى؛
11- همسويى و الگو گيرى از برترين منابع هدايتى (قرآن و مكاتب انبياء : و عبرتهاى تاريخى)؛
12- استفاده از مؤثرترين روشهاى نقد و موعظه.
اما آنچه در اينجا بدان خواهيم پرداخت، تبيينى است اجمالى از نظارت دقيق و بصيرت تام ايشان، كه جا به جا نيات پليد و مقاصد شوم و كمينهاى جديد دشمنان را رصد نموده و مردم و مسئولين را از آن بيدارى مى‏دهند. مقام معظم رهبرى از ابتداى تصدى ولايت و رهبرى، بيش از هر چيز بر حفظ و حراست از ايمان و اعتقاد و پايگاههاى فكرى مردم دغدغه و اصرار داشتند. و چنين فرمودند:
« ما از اول گفته‏ايم كه واجهه انقلاب - يعنى آن بخش نمادين و چهره بيرونى انقلاب چهره فرهنگى است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شده تاريخ و مكتب و انقلاب ماست» [7]
«تمدن بالفعل اگر پشتيبان‏هاى فرهنگى و تضمين كننده‏هاى فرهنگى دنبالش نباشد از بين مى‏رود. سقوط و زوال تمدن‏ها چگونه است؟ ضعف عامل فرهنگى است. تأثير فرهنگ و نقش و سهم فرهنگ به اعتقاد من اين است.» [8]
آنچه در پى مى‏آوريم، گزيده‏هايى از بيانات ارزشمند و پيامهاى گرانقدر آن فرزانه كبير است كه در عرصه تثبيت فرهنگ اسلامى و ترغيب همگان بر پاسدارى از آن، همچنين شناسايى دشمنان اسلام وراهزنان فكرى مردم و معرفى به موقع آنان، تنظيم شده است. و بر آنيم تا خوانندگان را به طرح تربيتى متقن و همه جانبه آن عزيز آگاه، توجه دهيم.
سير هدايتى رهبر معظم انقلاب در بخش وسيعى شامل برنامه‏هاى دقيق فرهنگى است كه با طرح سياستها و برنامه‏هاى مؤثر، گاه سعى در آگاهى بخشى و تعليم جامعه دارند و گاه به اصلاح آگاهيها و دانستنيهاى موجود و مرسوم مى‏پردازند و در فرازهايى ديگر از اين هدايت،با تيز بينى و بصيرت فرهنگى، چون ديده بانى آگاه، وضعيت قرار و نقشه‏هاى در دست اجراى دشمن را پيش بينى كرده و به موقع هشدارهاى لازم را به مسئولين امر و مردم مى‏دهند. اين است كه گاه دعوتى عام براى احياى « فريضه امر به معروف و ى از منكر» دارند. گاه همگان را بر پايبندى به معنويات، توجه به خدا و اخلاص در عمل سفارش مى‏كنند. گاه همگان را بر رعايت نكات خاص اخلاقى و حقوقى نظير « وجدان كارى و انضباط اجتماعى» فرا مى‏خوانند. گاه مردم و مسئولين را بر « عبرت‏گيرى از جريانات تاريخى نظير واقعه عبرت‏انگيز عاشورا» تنبّه مى‏دهند و بر پند گيرى عوام و خواص از آن هشدار مى‏دهند و گاه مرز هاي « خودى و غير خودى» را براى مسدود شدن نفوذ غريبه‏ها روشن مى‏سازند و در اين مسير به تناسب، الگوهاى رفتارى و اعتقادى تاريخ اسلامى را همچون وجود بى‏نظير رسول‏گرامى اسلام (ص) و ائمه‏هدى عليهم السلام : و بزرگوارانى كه در رشد و تعالى و كمال بشرى مؤثر بوده‏اند، را به مردم و مسئولين معرفى و نكات پنهان از ذهن جامعه را مطرح و ترسيم مى‏نمايند. ايشان در همه اين فرازها همواره مردم را به حق محورى و تكليف مدارى، همچنين فراگيرى دانش و كسب مهارتهاى لازم و علوم روز تشويق مى‏نمايند. علاوه بر اين، معرفى اسلام ناب و آگاهى بخشى از فرهنگ انقلاب، همچنين نشان دادن ردپاى دشمنان و سياستهاى استكبارى آنان در مجموعه بيانات و فرمايشات ايشان فرازى ثابت و جايگاهى هميشگى دارد. از اين روست كه توطئه وسيع «شبيخون فرهنگى» يا سوء استفاده از شعارها و ارزشهايى چون « آزادى» ، « روشنفكرى»، «اصلاحات» و ديگر گريزگاههاى فرهنگى، به موقع از سوى ايشان شناسايى و به مردم معرفى مى‏شود.مجموعه حاضر، كه به كنكاشى نه چندان تام بلكه با دقتى قابل توجه بر فرمايشات و پيامهاى معظم له در طول يازده سال رهبرى مقتدرانه ايشان تهيه گرديده، در پى بيان ساختار نظارتى آن مقام معظم بر عرصه فرهنگى جامعه بوده است. و بنابر اينكه تربيت و فراهم آوردن زمينه هر رشدى را مبتنى بر دو عامل « ايجاد مقتضى» و « رفع مانع» بدانيم اين مطالب در دوبخش:
1- سياستها و برنامه‏هاى فرهنگى؛
2- ديده بانى و بصيرت فرهنگى، تنظيم يافته.
بخش اول شامل دو فصل:
الف - آگاهى بخشى؛
ب-اصلاح فرهنگى.
و بخش دوم شامل دو فصل: الف – دشمن شناسى و معرفى فرهنگ استكبارى؛
ب - آفت شناسى فرهنگى مى‏باشند. كه طى اين فصول بيانات معظم‏له به عناوينى چند دسته بندى شده و تحت هر عنوان به چند مطلب محدود از ايشان اشاره گرديده و جهت انتظام يافتن و ايجاد نظم فكرى با جملاتي سعى در عطف بيانات به يكديگر شده است.

سياستها و برنامه‏هاى فرهنگى

الف: آگاهى بخشى

1- معرفى اسلام ناب

فرهنگ اسلامى، آن گاه كه با طهارت ذاتى خود از زلال وحى، در كلام راويان صادق جارى گردد و قبل از آنكه با افزودنيهاى غير مجاز تركيب شود، و برداشتهاى غلط و مسخ كننده، آن را به جُبّه‏اى وارونه شبيه گرداند، به نفوس پاك مردم راه يابد، در بازيافتن هويت اصيل انسان رساترين كلام و پوياترين مرام و براى هدايت عمومى، گوياترين مدل و بهترين راهبر مى‏باشد. معرفى و شناساندن اين فرهنگ و نقشه‏هاى تربيتى آن كه در مجموعه اسلام ناب محمدى (ص) ترسيم يافته و جديدترين تجلى آن را در انقلاب اسلامى ايران شاهد بوديم، از جمله برنامه‏هاى رهبر معظم انقلاب بوده است. كه تاكنون زوايايى مهم و نكاتى قابل ملاحظه از اين نظام فرهنگى را معرفى نموده و همگان را از كج فهمى و تعابير ناصحيح پرهيز داده‏اند. با آوردن پاره‏اى از آن ملاحظات بر اين نظام زيبا نظرى مى‏افكنيم.

آيات الهى، برترين اصلاح گر

« از اولين لحظات بعثت و وحى بر نبى اكرم (ص) همه وسايل براى صلاح و اصلاح جامعه بشرى، در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همين سوره مباركه علق، بعد از نام خداى متعال و امر به پيامبر اسلام براى قرائت اشاره مى‏كند كه « اِقْرَء باسم ربّك الذى خَلَق». [9]

اسلام ناب، مدرسه انقلاب

« طبيعت اسلام ناب، طبيعتى پر جاذبه است و دلهايى را كه آلوده غرض‏ورزى و كينه توزى نباشد، به خود جلب مى‏كند و اين همان است كه انقلاب ما و امام ما، دوباره در جهان مطرح كردند و بر دلها و چشمهاى نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه انقلاب كه امام ما بنيان گذارد، بساط اسلام سفيانى و مروانى، اسلام مراسم و مناسك ميان تهى، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچيده شده و اسلام قرآنى و محمدى (ص) اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستيزه با فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام كوبنده جباران و برپاكننده حكومت مستضعفان، سر بر كشيده است »
« در انقلاب اسلامى، اسلام كتاب و سنت، جايگزين اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جايگزين اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنيا پرستى يا رهبانيت؛ اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بى‏بند و بارى و بى‏تفاوتى؛ اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بى‏حالى و افسردگى؛ اسلام فرد و جامعه، جايگزين اسلام تشريفاتى و بى‏خاصيت؛ اسلام نجات‏بخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچه دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمدى (ص) جايگزين اسلام امريكايى گرديد.» [10]چنين ويژگيهاى كارآمدى است كه اين مكتب را از مرام حكومتى بشرى ممتاز مى‏كند و تاكنون فراز و نشيبهاى تاريخى نشان داده كه تنها راه نجات بشر درمانده و غريق، روى آوردن به اسلام وتعبد در برابر فرامين آن است.
« در ايران حكومتى بر مبناى قرآن و قوانين منطبق بر احكام اسلام، استقرار يافته است كه تحت نظارت علماى دينى با استكبار مبارزه مى‏كند، در صحنه سازندگى به پيش مى‏رود، با اتحاد شرق و غرب مواجه مى‏شود، هشت سال جنگ را با افتخار پشت سر مى‏گذارد، با تبليغاتش است را به وحشت مى‏اندازد» [11]

تنها عامل نجات بشر

« اگر به اسلام ناب عمل كنند، زندگى بشريت از دردهاى مزمن گريبان گير او در طول تاريخ، نجات پيدا خواهد كرد. دردهاى مزمن بشريت از چيست؟ بى‏عدالتى، فقر، ظلم و درگيريهاى ناشى از خودخواهى و خودپرستى و خودپسندى ميان گروههاى بشرى است، گرفتاريهاى عمده بشريت، همان گرفتاريهايى است كه صدها سال قبل، بلكه هزارها سال قبل بشر گرفتار آنها بوده است.» [12]
« نكته اصلى‏اى كه من مى‏خواهم عرض كنم اين است كه آن عاملى كه مى‏تواند بشر را نجات بدهد، آن دست قدرتمند و معجزه‏گر، جز اسلام ناب و قرآن كريم و احكام مقدس آسمانى نيست. بشر حقيقتا در سختى وبدبختى است. اكثريت انسانها مورد ظلمند. بخش اعظم طيبات روى زمين، به انسانهاى خبيث اختصاص پيدا مى‏كند. عدل در دنيا نيست. علاوه بر اين كه عدل نيست، شعور به فقدان عدل هم نيست و مهمتر اين كه نجات‏بخش را هم - كه اسلام و قرآن و احكام الهى است - كسى در دنيا درست نمي شناسد. با استنباط از بينش قرآنى، بر حسب تكليف و تحليل تاريخى، اسلام بايد ملتها را نجات بدهد.» [13]
« اگر بتوانيم اخلاق و فرهنگ را اسلامى كنيم و مردم را با خلقيات اسلامى پرورش دهيم و صفاتى كه توانست از يك جماعت كوچك در صدر اسلام، ملتى عظيم و مقتدر درست كند، در ملتمان زنده كنيم، شاهد بزرگترين دست آورد خواهيم بود، اين نكته را توجه داشته باشيد آن چه كه در صدر اسلام به وجود آمد ناشى از همان ارزشها و اخلاقياتى بود كه اسلام به مردم داده بود. آنها دنبال علم و كار را گرفتند و تلاش و سعى كردند و دست به نوآورى زدند». [14]

2- معرفى فرهنگ انقلاب

1- 2- استقلال فرهنگى
مهمترين رويداد بشرى در اواخر قرن بيستم، تحول عظيم فرهنگى - سياسى ايران اسلامى بود كه با زير ساختى الهى و معنوى به سرعت معادلات بين المللى آن زمان را بر هم ريخت.
آنچه در ميان عوامل مهم اين « فتح مبين» نقشى شگفت داشت و در بر پايى و بقاى آن بيشترين تأثير را داشته و دارد، « دين گرايى و ماهيت فرهنگى - اسلامى انقلاب»، همچنين «اصرار بر پايدارى ارزشها و اهداف والاى آن» بود. فرا خوان نبوى حضرت امام (ره ) و دعوت توده‏ها به حق گرايى و ايمان مدارى و حاكميت دين و تقوا، مردم را در پى يافتن گمشده خود يعنى اخلاق و معنويات همچنين اصلاح اوضاع فرهنگى به حركت در آورد.
آنچه كه مدنيت آن زمان تصورش را نمى‏كرد و در مناسبات مادى آن روز انتظارش نمى‏رفت «شعار نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» ما بود كه اعلاميه استقلال و مايه سرافرازى انقلاب گرديد و شيفتگان عدالت و آزادى در سراسر جهان را جرأت بخشيد تحقق اين شعار در بعد فرهنگى انقلاب، به معناى تبديل همه مظاهر و نمادهاى زندگى جاهلى و توحش مدرن، به بنيانهاى اصيل الهى و اسلامى بود كه بنيانگذار جمهورى اسلامى، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبرى از ابتدا تاكنون بر آن تأكيد داشته و آن را مهمترين ره آورد انقلاب و محكمترين سلاح عليه دشمنان مى‏دانند.

فرهنگ مستقل

« فرهنگ، مثل آب و هواست. فرهنگ، يعنى همين رسوم و آدابى كه بر زندگى من و شما حاكم است. فرهنگ، يعنى باورها و اعتقادات ما و چيزهايى كه زندگى شخصى و اجتماعى و داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آنها رو به روست. جمهورى اسلامى، فرهنگ غربى را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامى داريم.» [15]
« اما از همه اينها مهمتر، استقلال فرهنگى بود. جمهورى اسلامى، از اول نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربى نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه واقعى قدرتها، سلطه فرهنگى است. يعنى اگر ملتى بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحله بالاتر، زبان و خط خويش را در ملت ديگرى نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه او، يك سلطه حقيقى است؛ كارى كه در دوره‏اى از اين دويست سال گذشته فرانسويها با كشورهاى ديگر كردند، و در يك دوره ديگر انگليسيها كردند، و در اين اواخر امريكاييها انجام دادند؛ يعنى زبان و خط و فرهنگ و روشهاى زندگى خودشان را به هر كشورى كه توانستند، صادر كردند. اگر كشورى از لحاظ اقتصادى هم مستقل باشد و وابسته به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهاى بيگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در اين كشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند.» [16]

اسلاميت تنها دليل مقابله

« نه» بزرگ و تاريخى ملت ايران به مدعيان سلطه جهانى به خصوص در عرصه فرهنگ، كه تهديد و همت مخالفانش را برانگيخت، و بزرگترين بهانه و علت براى فشارهاى جهانى، راه اندازى جنگ، تحريمهاى پياپى و ايجاد فضاهاى ناامن عليه ملت گرديد برخاسته از فرهنگ الهى و اسلام خواهى مردم نظام بود و نه هيچ چيز ديگر.

راه، همسو با هدف

« براى ما محسوس و ملموس است كه علت فشار، اسلام است. مسلمانهاى عالم اين نكته را مى‏فهمند و احساس مى‏كنند كه اين جا امّ‏القراى اسلام و وطن اصلى و مركز حقيقى اسلام است. لذاست كه دلهاشان براى ايران و نظام جمهورى اسلامى مى‏تپد و به اين عاملِ وحدت شوق پيدا مي كنند.» [17]
و براى دست يابى به آن هدف والا و تحقق اسلام ناب راه، همان راه اسلام و روش همان روش رسول گرامى اسلام (ص) بوده است.
« امام ما براى حيات دوباره اسلام، درست همان راهى را پيمود كه رسول معظم (ص) پيموده بود؛ يعنى راه انقلاب، اصل بر حركت است؛ حركتى هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگى‏ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اكتفا نمى‏شود؛ بلكه پيمودن و سن به سنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مى‏گيرد.» [18]
همان اصلى كه همه كينه دشمن اسلام و انقلاب را در پى دارد و همواره براى مبارزه با آن و مأيوس كردن مردم مسلمان برنامه ريزى مى‏كند.

اسلام دينى فراتر از مرزها

« اگر صدور انقلاب، به معناى صدور فرهنگ قرآنى و انسان ساز اسلام است؛ اين درست است و به آن افتخار مى‏كنيم. ما وظيفه خود مى‏دانيم كه با صداى بلند و توان بالا، مفاهيم و ارزشها و احكام و معارف اسلامى را كه مايه نجات ملتها و مستضعفان و مظلومان است؛ اشاعه دهيم. احساس مى‏كنيم كه اگر به اين تكليف عمل نكنيم؛ مقصّريم. اگر ما اقدام به گسترش مفاهيم و ارزشهاى اسلامى و انقلابى هم نكنيم؛ طبيعتِ اين مفاهيم و معارف، آن است كه مثل هواى لطيف و عطر گلهاى بهارى، خود به خود در فضاى ذهنيت جهان، گسترش پيدا مى‏كنند. چه دشمنان بخواهند و يا نخواهند. امروز، مسلمانان عالم بايد توجه كنندكه دستگاههاى استكبارى، با جنجال آفرينى مى‏خواهند آنها را از بيان صحيحترين و صادقانه‏ترين احساسات و معارف باز بدارند.» [19]

كينه ديرينه

« استكبار جهانى، نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود كينه دارد و تا ملتى از اصول و دين خودش دست بر ندارد و تسليم نشود؛ آنها راضى نخواهند شد. خداوند متعال به مسلمانها فرمود: « و لن ترضى عنك اليهود و لاالنّصارى حتى تتّبع ملّتهم» . بنابراين، كينه استكبار به خاطر اعتقادات و استقلال خواهى و شعار « نه شرقى و نه غربى» و پايبندى عميق مردم ما به اسلام است. كينه استكبار تمام شدنى نيست؛ اما على رغم كينه عميق او عليه ملت ما، به لطف پروردگار اميدوارم و دلگرميم كه انشاء اللَّه ملت ايران بتواند در همه صحنه‏هاى اقتصادى و ساسى و فرهنگى، به مقاصد الهى دست يابد و دشمن را وادار به عقب نشينى كند.» [20]
2- 2- خدا محورى و تكليف مدارى
حق مدارى و تكليف نگرى در اعمال، رمز فلاح و هرگونه توفيق است. اسلام با نواى « قولوا لااله‏الااللَّه تفلحوا» آغاز گرديد و آخرين دستگيره انسان در اين مسير را نيز همين قرار داد. حضرت امام( ره ) مقصد را اللَّه ديد، بر حق ايستادگى نمود و براى او جام زهر را نوشيد. و مقام معظم رهبرى (دام ظله العالى) نيز با همين نيت رداى رهبرى پوشيده، عصاى موسوى در دست گرفت و كوه نور را نشان گرفت. بر تكليف مدارى و خداجويى اصرار ورزيد و آنچه قطعا در تمامى بيانات آن بزرگوار مورد اشاره بوده است، توجه دادن به خداوند و اخلاص در عمل مى‏باشد. « پس، وراى اين محاسبات معمولى، دستگاه معقول قانونمندى وجود دارد كه غيب است و بايد به آن معتقد بود. آن محاسبه را از كجا پيدا كنيم؟ از راه شرع و عمل به تكليف. اين عنوانهايى كه ما در خلال صحبت به آن مى‏رسيم، دقيقا همان عنوانهايى است كه امام ما مكرر روى آن تكه كردند. ما وقتى سلسله بحث را ترسيم مى‏كنيم، مى‏بينيم كه درست سر بند، همين عنوانهاست. امام مى‏گفتند: ما به تكليف عمل مى‏كنيم، ما براى پيروزى نمى‏جنگيم، ما براى جواب دادن به خدا مى‏جنگيم، خداى متعال تكليف كرده، ما عمل مى‏كنيم؛ پيروزى داد، منت پذيرش هستيم ، پيروزى هم نداد، باز هم از اين كه توفيق داد به تكليفمان عمل بكنيم، منت‏پذير هستيم. راز پيروزى همين است. اگر انسان، شرع را امام خود قرار بدهد؛ يعنى طبق آنچه كه تكليف اسلامى و شرعى است، قدم به قدم حركت بكند، يقينا به پيروزى خواهد رسيد.» [21]
« يك مسئله اساسى اسلامى كه در آيات كريمه قرآن از آن ياد شده و ما ملت ايران بايد به آن توجه دايمى داشته باشيم، عبارت است از حركت به سمت حيات طيبه الهى و سياسى. « يا ايها الذين امنوا استجيبواللَّه و للرّسول اذا دعاكم لامايحييكم» . [22]خدا و پيامبر، شمارا به زندگى و مايه حيات طيب و پاكيزه دعوت مى‏كنند.» [23]

هنر ايمان اسلامى

اما آنچه جاى بهت و پرسشى عميق دارد و حيرت جهانيان را بر عظمت خود برانگيخته، عامل اصلى اين پيوند و انگيزه تبعيت معجزه وار مردم مؤمن از امامان خويش است. كه فرمودند:
« هنر ايمان اسلامى در همين است كه دلهاى مردم را آن چنان مجذوب مى‏كند و نيروهاى آنان را آن چنان در خدمت هدفهاى عالى و والا به كار مى‏اندازد كه خود اين، انقلاب و حركت اسلامى را بيمه مى‏كند و نصرت الهى را به دنبال مى‏آورد» [24]
« دست نيرومندى كه دلهاى شما مردم را به انقلاب و امام و جمهورى اسلامى، با استحكام متصل كرد و نيروى عظيمى كه ملت ايران را مثل اقيانوسى موّاج در تمام مراحل انقلاب - از جمله بعد از رحلت امام امت (ره ) در مقابل چشم جهانيان قرار داد؛ عبارت از ايمان و اعتقاد شما به خدا و اسلام است. اين عاملِ اصلى را نبايد دست‏كم گرفت.» [25]

ايمان مردم ضمانت نامه پيروزى

« بنا داريم كه با همه توان و با همه نيروى ملى و ذاتى و ايمانى مردم خودمان، به سمت اقتدار واقعى و حقيقى اسلام پيش برويم و مطمئنيم كه خداوند به ما كمك خواهد كرد.» [26]
« وظيفه ما آن است كه با پايدارى خود در مقابله با تهديد و تطميع سلطه گران، اين پرچم را همچنان برافراشته نگهداشته، از هيچ فداكارى‏اى دريغ نكنيم، تا بتوانيم نقش و مسئوليت تاريخى‏يى را كه بر عهده ما در اين برهه از زمان گذارده شده است، به بهترين وجه ايفا كنيم.» [27]
شما ملتى هستيد كه بر اثر تجربه بزرگ انقلابتان و به خصوص بر اثر آزمايش عظيمى كه در جنگ از خود نشان داديد و محبت عاشقانه‏اى كه نسبت به امام بزرگوارتان - در حيات و مماتش - ابراز كرديد و شجاعتى كه در مقابل قدرتها ازخود نشان داديد، در چشم ملتهاى ديگر، يك ملت بزرگ و قهرمان به حساب مى‏آييد و حق هم همين است.» [28]
« امروز استكبار جهانى از ايمان عميق در هر مردمى، خائف و هراسان است. امروز دستگاه سلطه‏طلب و سلطه‏گر جهانى مى‏داند آن چيزى كه در مقابل او خواهد ايستاد، انسانهاى با ايمان و غيور و معتقد به يك سلسله اصول و ارزشها هستند و فقر مقابل سلطه‏طلبى و زورگويى دستگاه استكبار مى‏ايستند دشمن از اينها مى‏ترسد و با آنها مقابله مى‏كند.» [29]
3- 2- مردمى بودن و تكيه بر عناصر خودى

مردم جنود رحمان و صاحبان انقلاب

طبيعى‏ترين، منطقى‏ترين و كوتاه‏ترين راه تحقق اهداف الهى انقلاب و يافتن سعادت همگانى، همراه شدن با مردم و همراه كردن مردم با مسير حق بوده كه حضرت امام (ره ) و رهبر معظم انقلاب (دام ظله العالى) اين رمز را يافتند و از آن بهره‏اى تام گرفتند. اركان مختلف نظام ا تكيه بر خواست و اراده آحاد مردم طراحى كردند و بر اين منبع عظيم كه مظهر عنايت حق بود اميد يارى بستند، »هو الذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين».
« مردمى بودن حكومت هم يكى ديگر از ارزشهايى است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامى به اين مملكت هديه كرده است مردمى بودن، چيزى بالاتر از انتخاب شدن به وسيله مردم است..... در كشور اسلامى ما، مردمى بودن يك ارزش است». [30]
« براى تحقق اين هدف، از توده‏هاى مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار - و نه از احزاب و گروهها و سازمانهاى سياسى - نيروى انسانىِ لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از توكل به خدا، از نيروىلايزال مردم جستجو كرد و در سايه مجاهدت پانزده ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حركت در آورد.» [31]
پشتوانه اين حكومت، غير از كمك اين مردم چيست؟ پس اينها صاحب قضيه‏اند. اينها بودند كه رژيم شاه را سرنگون كردند. اگر اين مردم به فرمان امام گوش نمى‏كردند، به خيابانها نمى‏رفتند و جوانانشان را نمى‏دادند، من و شمااين افتخار را هم با خودمان يدك مى‏كشيم كه جزو مبارزان آن زمان بوده‏ايم بايد صد سال آن گونه مبارزه مى‏كرديم! مردم بودند كه به خيابانها رفتند و جان خودشان را فدا كردند. حالا كه اين مردم به ما مراجعه مى‏كنند، آيا بايد با آنها مثل مزاحمى كه مرتب ما را اذيت مي كند، برخورد كنيم؟!» [32]

نظام اسلامى متكى به مردم

از دلايل آشفتگى و بى سامانى رژيمهاى قبل، دور داشتن مردم از امور و نامحرم داشتن آنان در سعادت و سلامت عمومى جامعه بود، كه سرانجامِ آن نتيجه‏اى جز قهر و بيزارى و طغيان و مطالبه يك رژيم مردمى - الهى در پى نداشت. « نظام انقلابى، با پشتوانه مردمى نيرومند خود و با اعتقاد راسخى كه به نيروى ملى و مردمى خود دارد، خواهد توانست كشور را در جاده رشد و پيشرفت مادّى بيندازد و عقب ماندگيها را با برنامه ريزى جبران نمايد و دست بيگانگانِ سود جو و بد نيت را براى هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيله‏اى براى جلوگيرى از سازندگى كشور استفاده كردند كه يكى از آنها، جنگ ويرانگرى بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسئولان، به جاى سازندگى و پيشرفت علمى و عملى، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.» [33]
اما مردم آزاده و با ايمان كه انقلاب را چون فرزند خود و حاصل دهها سال رنج امام و وارستگان اين مرز و بوم مى‏دانستند و پيوندى الهى با آن داشتند با اتكاء بر خداوند به افق متعالى اين مبارزات چشم دوخته و در پى امام خويش.
« با اراده قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشى شد مبارزات را تا پيروزى ادامه داده و جمهورى اسلامى را به وجود آورده و با فداكارى و ايثارى بى نظير، از آن حراست نموده‏اند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامى متكى به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود.» [34]

خودكفايى با همت مردم

آثار و بركات شگفتِ وحدت امت و امام، محدود به ايام پيروزى و اداره جنگ نبود. بلكه تجربه‏اى شيرين از توانائيهاى اين ملت بود تا مرزهاى اقتدار خويش را بيابند و بر بازسازى و جبران ويرانيهاى شاهنشاهى و ايادى جور در اين مملكت كمر همت بندند و پيام مولا را دريابد كه:
« نيروهاى مخلص، آستين همت بالا زنند، بر همگان واجب است كه سازندگى كشور را بسيار جدى بدانند و موانع را از سر راه بردارند. امروز، آبروى اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامى به كشورى آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همه گير شود، زندگى مردم سر و سامان يابد، فقر و محروميت ريشه كن شود، توليد داخلى با نيازهاى مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزى به خودكفايى برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگى مردم، راهى به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگى مادّى مردم را نيز سامان بخشد.
دولت و ملت، بايد سازندگى كشور را وظيفه‏اى انقلابى بدانند، با همكارى و با بسيج همه نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملتهاى مظلوم زنده كند و راه آسايش مادّى و تعالى معنوى را به آنان ارائه نمايد.» [35]
اين، همت والاى مردم بود و انتظارى كه اسلام و تاريخ از آنان داشت. كار را تمام كردند و بحمداللَّه سر بلند برآمدند، آنچه داشتند گذاشتند تا همه چيز را بيابند و يافته آنان، ميراث گرانبهاى اسلام بود كه در سايه استقلال و آزادى فراهم آمده بود. اما آنچه اين ولى نعمتان و صاحبان حقيقى انقلاب از اولياى امر كه ميراث داران امروزند، انتظار دارند چيزى جز امانتدارى و وظيفه‏شناسى و درك جايگاه خود و مردم نيست. « حرف من اين است كه بايد ترتيبى داده بشود و مكانيسمى به وجود بيايد كه كارگزاران حكومتى، خودشان را به معناى حقيقى كلمه، خدام و خدمتگزار مردم بدانند؛ بروند كار كنند و همان قدرى كه برايشان مقرر و معين شده است، زحمت بكشند و وظيفه خود را انجام بدهند؛ كوتاهى نبايد باشد.» [36]« مظهر مردمى بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسئولان فاصله حقيقى احساس نمى‏كنند. اين نعمت بزرگى است.» [37]

3 - معرفى الگوها

از عوامل تأثيرگذار بر فرهنگ عمومى جامعه، شناخت و حضور فعال الگوهايى محبوب و مناسب در ميان مردم است تا آرمانهاى متعالى و اهداف پيش‏بينى شده، تجسمى عينى و دست يافتنى يابد. مكتب شيعه، كه از ابتدا تكوّنى همراه با الگويابى داشته است، مهمترين عامل تربيت و رمزمؤدب شدنش به ادب و فرهنگ اسلام، و حفظ و پايدارى آن، داشتن الگوهايى كامل و منزه و معلمينى الهى و مطهر بوده است.
دورانى كه تاريخ با امامت و رهبرى معصومين عليهم السلام طى كرد، با همه فراز و نشيب‏ها و پيروزى‏ها و محروميت‏ها، مكتبى تربيتى و رو به تعالى را بر بشريت گشود كه گر چه مربيانى متعدد بر آن ولايت داشتند و هر يك بر حسب شرايط زمان، جلوه‏اى خاص از نفوس ملكوتى خويش و نمايى از ولايت الهيشان را بروز دادند، اما طهارت در مرام، اخلاص در عمل، صداقت در بيان و در يك كلام عصمت آن بزرگان، چهارده قرن امامت را با رهبريى واحد و الهى در ميان امت جارى ساختند، بگونه‏اى كه گويا يك امام با عمرى به بلنداى سن چهارده معصوم بر تاريخ شيعه ولايت اشته است. چرا كه همه، مجريان فرمان حق بودند و رسالتى به عظمت اسلام و وسعت تاريخ بر دوش داشتند.
بى‏ترديد بهره جستن و تربيت پذيرى از اين گنجينه معنوى، نيازمند آگاهى و طهارتى درخور است.
مقام معظم رهبرى كه اينك در كمال شايستگى، نيابت ولايت آن حجج الهى را عهده دارند، با تبحرى ويژه و اشرافى وافى، و با ترسيم صحيح و دقيق فضائل و كمالات آن اسوه‏هاى آسمانى، متعالى‏ترين الگوهاى رفتارى را در ميان مردم جارى مى‏سازند و نسبت به جلوه‏هاى تربيتى آگاهى مى‏بخشند. علاوه بر آثار ارزنده ايشان پيرامون سيره معصومين عليهم السلام كه قبل از موقعيت مقدس رهبريشان در دست است، طى دوران درخشان رهبرى نيز به مناسبتهاى مختلف درسهايى آموزنده و هدايت‏گر از معصومين عليهم السلام ، همچنين حضرت امام (ره ) و در مراحل پايين‏تر از شخصيتهاى بزرگ اسلامى، به تناسب وضع فرهنگى جامعه ارائه فرموده‏اند و بر شناخت بيشتر و تبعيت از آن چهره‏هاى درخشان تأكيد فراوان داشته‏اند كه ذيلا به چند نمونه از آن اشاره مى‏شود.
قلل معرفت و كمال انسانى « وقتى به صف اوليا و عباداللَّه‏الصالحين نگاه مى‏كنيد، قله هايى وجود دارد كه نسبت آن قله‏ها به بقيه انسانهاى بزرگ عالم معنا، يك نسبت غير قابل تصور و فوق‏العاده عظيمى است. اختلاف، اختلاف فاحشى است. اين قله‏ها، همان كسانى هستند كه در تاريخ نبوتها هم هر ا چشم بدوزيد، از هر طرف آنها را مى‏بينيد؛ مثل انبياى اولوالعزم و بزرگانى از اين دست و در اين حد. اما در مجموعه اين عظمتها و شكوهها و در بين اين برجسته‏ترين‏ها كه ذكرشان براى ما فقط لقلقه لسان است و امثال من، دل و روح و جانشان، بسيار كوچك‏تر و خردتر و حر از آن است كه بخواهند اين معنويتها را درك كنند و همين طور از دور تصويرى در ذهنشان دارند و آن را بر زبان مى‏آورند –
كه باز اين تصوير هم، از كلمات خودشان است چند نمونه بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند. [38]
« ابعاد شخصيت نبىّ اكرم را هيچ انسانى قادر نيست به نحو كامل بيان كند و تصوير نزديك به واقعى از شخصيت آن بزرگوار ارائه نمايد. آنچه ما از برگزيده پروردگار عالم و سرور پيامبران سراسر تاريخ شناخته و دانسته‏ايم، سايه و شبحى از وجو معنوى و باطنى و حقيقى آن بزرگوار است؛ اما همين مقدار معرفت هم براى مسلمانان كافى است تا اولا، حركت آنها را به سمت كمال تضمين كند و قله انسانيت و اوج تكامل بشرى را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانيا، آنها را به وحدت اسلامى و تجمع حول آن محور تشويق كند. بنابراين، توصيه ما به همه مسلمانان عالم اين است كه روى ابعاد شخصيت پيامبر و زندگى و سيره و اخلاق آن حضرت و تعاليمى كه از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، كار زيادى بشود». [39]

تجسم آيات قرآن

« وجود اميرالمؤمنين (علیه السلام) از جهات متعدد و در شرايط گوناگون، براى همه نسلهاى بشر، يك درس جاودانه و فراموش نشدنى است؛ چه در عمل فردى و شخصى خود، چه در محراب عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در ياد خدا، و چه در مبارزه‏اش با نفس و شيطان و انگيزه‏هاى نفسانى و مادّى» [40]
« او تجسم حكومت الهى، تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين، تجسم « اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم« و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزديك مى‏كرد « كان يقرّب المساكين» و ضعفا را مورد رعايت خاص قرار مى‏داد. برجستنى كه با پول و زور و بقيه وسايلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح كرده بودند، در نظر على (ع) با خاك يكسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ايمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانيت بود. با اين مبناهاى باارزش، اميرالمؤمنين كمتر از پنج سال حكومت كرد. قرنهاست كه درباره اميرالمؤمنين (ع) مى‏نويسند و كم نوشته‏اند و نتوانسته‏اند درست تصوير كنند و بهترين‏ها، معترف به عجز و تقصير خودشان هستند.» [41]

سرمشق نورانى

« در مقام تنزل وجود، آن جاى كه عظمتهاى ملكوتى به واقعيتهاى عالم جسم و مُلك مى‏پيوندد و اين قالبهاى بشرى، حامل آن معنويتها و روحها مى‏شود؛ آن وقت، هر حركت و هر اشاره و هر حرف از زبان آنها، براى ماها كه عقب هستيم، يك سرمشق نورانى مى‏شود. اين كافى است كه بدانيم فاطمه زهرا (س) در چه اوجى و با چه عظمتى در اين عالم بوده و در عالم معنا و ملكوت خواهد بود. واقعا دختر پيامبر (ص) معماى ناگشوده ذهن بشر و معارف بشرى است.» [42]

مصداق لطف حق

« وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده الهى است. همين قدر مى‏دانيم كه اين بازمانده خاندان وحى و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمين است. « السّلام عليك ايّها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرّحمه الواسعة وعدا غيرَ مكذوب» « او وعده الهى و مصداق مطلق خدا بر انسانيت و بشريت است. او مستوره و نمونه‏يى از اوليا و اصفيا و انبيا و برجسته‏ترين بندگان خداست. او نمايشگر مَبلغ فضل الهى بر بنى آدم است. اينها چيزهايى است كه خود آنان بيان فرمودند. اگر ما بتوانيم در حد فهم قاصر و ناقص خمان، رشحاتى از اين گفته‏ها را درك كنيم و بفهميم، خيلى بُرد كرده‏ايم.»

وديعه خدا

« شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقا و انصافا پس از پيامبران خدا و اولياى معصومين، با هيچ شخصيت ديگرى قابل مقايسه نبود. او وديعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مى‏ديد، عظمت بزرگان دين را باور مى‏كرد. نمى‏توان عظمت پيامبر (ص)، اميرالمؤمنين (ع)، سيدالشهداء (ع)، امام صادق (ع) و بقيه اوليا را حتى درست تصور كرد؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند.» [43]
او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نيايشگرِ گريان نيمه شب‏ها و روح بزرگ زمان ما بود. او، الگوى كامل يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر اسلامى بود. او، به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. او ملت ايرا را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت و خودباورى بخشيد. او، صلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد و اميد را در دلهاى ملل تحت ستم جهان زنده كرد. او، در عصرى كه همه دستهاى قدرتمند سياسى براى منزوى كردن دين و معنويت و ارزشهاى اخلاقى تلاش مى‏كردند، نظامى بر اساس دين و معنويت و ارزشهاى اخلاقى پديد آورد و دولت و سياستى اسلامى بنيان نهاد.» [44]

اسلام ناب مجسم

« ما امروز درباره امام بزرگوارمان بايد عرض كنيم كه او اسلام انقلابى مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگى و اخلاق و احساسات و تصميم‏گيرى‏ها و نيز فانى براى خدا بود. خداى متعال هم به او پاداش داد. كارى كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت، كارى بى‏نظير بود.» [45]

پی نوشت:

[1] ترجمان كلام مقام معظم رهبرى، همين مقاله، ذيل عنوان فرهنگ مستقل.
[2] (الى ان بعث اللَّه سبحانه محمدا ....9فهدا هم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة)، نهج‏البلاغه، خطبه اول
[3] زيارت اربعين، مفاتيح الجنان
[4] احزاب , 7
[5] احزاب , 23
[6] بيانات امام خمينى (ره ) پس از فاجعه كشتار نوزدهم دى ماه 1356
[7] حديث ولايت، جلد 7ص ، 3/2/1370
[8] در محضر ولايت، دبيرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، ص 129 ، 29/9/1373
[9] حديث ولايت، جلد 6 ، ص 233
[10] حديث ولايت، ج 4 ، ص 249 ، 10/3/1369
[11] روزنامه جمهوري اسلامي ، 31/6/1374
[12] فرمايشات مقام معظم رهبرى در ديدار با مردم تربت جام، 1378
[13] حديث ولايت ، ج5 ، ص 287
[14] روزنامه جمهوري اسلامي ، 20/4/1374
[15] حديث ولايت ، ج 4 ، 10/1/1369
[16] همان
[17] حديث ولايت ، ج 2 ، 5/7/1368
[18] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 246 ، 10/3/1369
[19] همان ، ص 278 ، 23/4/1368
[20] حديث ولايت ، ج 1 ، ص 231 ، 23/4/1368
[21] حديث ولايت ، ج5 ، ص 177
[22] انفال ، 24
[23] حديث ولايت ، ج 7 ، 29/1/1370
[24] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 18 ، 5/9/1369
[25] حديث ولايت ، ج 1 ، ص 220 ، 14/4/1368
[26] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 220 ، 4/3/1369
[27] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 260 ، 1/12/1369
[28] حديث ولايت ، ج 2 ، ص 280
[29] سخنرانى مقام معظم رهبرى در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، 13/6/1370
[30] بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع 200هزار نفرى جوانان ، 1/2/1379
[31] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 247 ، 10/3/1369
[32] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 48 ، 14/9/1369
[33] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 263 ، 10/3/1369
[34] همان ، ص 259
[35] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 264 ، 10/3/1369
[36] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 48 ، 14/9/1369
[37] همان ، ص 229 ، 7/3/1369
[38] همان ، ص 145 ، 17/ 10/ 1369
[39] حديث ولايت، ج 2 ، ص 224 ، 24/7/ 1368
[40] حديث ولايت، ج 6 ، ص 197 ، 10/11/1369
[41] همان، ص 198
[42] حديث ولايت، ج 6 ص 145 ، 17/10/1369
[43] حديث ولايت، ج 1 ، ص 7 ، 17/3/1368
[44] همان، ص 13 ، 18/3/1368
[45] حديث ولايت، جلد 4 ص 274 ،

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:balagh.net


دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی(1)
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی(1)


مقدمه

بررسي تحليلي تاريخ دو قرن اخير ايران ، بخصوص سالهاي پس از 1300 از جهات بسياري حائز اهميت است . چگونگي نفوذ ،‌ حضور و سلطه استعمار و جابه‌جايي دو امپراتوري استعماري و چگونگي برخورد جريانهاي فكري مختلف با مسائل سياسي و فرهنگي و همچنين نقش مردم از زمانهاي مختلف و تاثير حضور آنان در تحولات سياسي ـ اجتماعي ، براي سياستگزاران و مديران كشور بشدت مورد نياز مي‌باشد.علل و عوامل شكل‌گيري و چگونگي روند انقلاب اسلامي از دهه 40 تا كنون همچنان مورد بحث و بررسي و اختلاف نظر مي‌باشد. هر يك از گروهها و جريانهاي سياسي و اعتقادي به گونه‌اي موضوع را تجزيه وتحليل و نتيجه گيري كرده‌اند.
اگر چه بسياري سعي كرده‌اند اين انقلاب را در رديف ساير انقلابها و تحولات معمول دنيا بدانند اما در عمل نظرات آنان با واقعيتها فاصله زيادي دارد. زيرا نيروي اين انقلاب مردمي و اسلامي بدون هيچ‌گونه مرزبندي طبقاتي و گروهي بوده و ايدئولوژي ان اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله مي‌باشد كه سازش با نظامهاي رايج دنيا ندارد و رهبري آن توسط يكي از مردان كم نظير تاريخ حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) با ويژگيهاي خاص خود بود. به همين دليل جريانات و تحولات قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مخالف غالب تحليها و پيش بيني‌هاي سياستمداران وتحليگران سياسي بود.واقعيت اين است كه دنيا با چنين انقلابي آشنايي نداشت و لذا در برخورد با آن نيز شيوه‌ها و روشهاي معمول را به كار مي‌گرفت كه كارآيي و تاثير چنداني در سير جريان ديده نشد. اگر نظرهاي مختلفي كه در مورد علل تكوين وداوم انقلاب مطرح شده تدوين شود طبعاً صاحبنظران داخلي تائيد مي‌كنند، اين است كه عوامل اساسي انقلاب عبارتند از :
1. رهبري حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي كه با شيوه‌اي استثنايي و فوق‌العاده‌ رهبري و فرماندهي را به عهده گرفتند و تا پيروزي نهايي هدايت جريانات را به نحو احسن انجام دادند. ويژگيهاي شخصي و رهبري امام خود موضوع بحثي جديد در جامعه شناسي سياسي مي‌باشد.
2. حضور يكپارچه و متحد مردم در تمامي صحنه‌ها قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، آن چنان توان و قوتي ايجاد نمود كه هيچ‌گونه امكاني براي مقابله با آن در اختيار رژيم شاه و اربابانش نبود.
3. اعتقاد به اسلام و موازين و ارزشهاي آن و همچنين عشق به خاندان پيامبر و اسوه بودن آنان براي مردم و الهام از زندگي و شهادت آنان در راه خدا خصوصاً درس گرفتن از عاشورا، آن چنان تحولي به وجود آورد كه نه تنها براي خارجيان بلكه براي سران و كارگزاران سياسي ـ امنيتي رژيم شاه هم بخوبي شناخته شده نبود.
به همين دليل در كليه تجزيه و تحليهاي سياسي و اقتصادي و امنيتي اعتقادات مردم و نقش ونفوذ علما مورد توجه نبود واتفاقاً‌ مهمترين انگيزه انقلاب هم بي‌اعتنايي و تضعيف اسلام در امور مختلف كشور توسط رژيم شاه بود.بعضي تلاش كرده‌اند تا مدرنيسم و صنعتي شدن، توسعه ارتباطات و مبادلات با غرب را علت اصلي بروز انقلاب اسلامي تحليل و تبليغ نمايند اما واقعيت اين است كه مقابله با مظاهر فاسد فرهنگ غرب و تهاجم همه جانبه سلطه استعماري براي از بين بردن هويت اعتقادي و فرهنگي يكي از عوامل اصلي انقلاب مردم مسلمان بود. زيرا اسلام با روابط مناسب و سازنده و مبادلات منطقي مخالف نيست بلكه تاييد كننده و مشوق است.به طور خلاصه مي‌توان گفت 22 بهمن 1357 نه تنها سرآغاز دوران جديدي در تاريخ تحولات ايران بود، بلكه تغييرات زيادي را در سطح منطقه و در سطح بين‌المللي به دنبال داشته است .

مفهوم انقلاب

مطالعه نظام‏مند مفهوم جدید انقلاب، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در فرهنگ‏های سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را چنین تعریف می‏کنند: «سرنگونی یک نظام اجتماعی کهنه و فرسوده و جای‏گزین کردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی» یا «سرنگونی حکومت طبقه یا طبقات رو به زوال و جای‏گزین کردن آن با نظام اجتماعی جدید». در برخی موارد هم برای تعریف عام انقلاب که هر نوع تحول اساسی را در بربگیرد، آن را چنین تعریف می‏کنند: «هر نوع تحول کلی و اساسی».

انقلاب از دیدگاه اسلام

دیدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت دارد. در تحلیل اسلامی، مهم‏ترین عامل انقلاب، آرمان‏خواهی و عقیده به مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی می‏کند و سپس با بسیج توده‏های گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طریق توده‏های مردم به پیروزی می‏رساند. از دیدگاه اسلام، انقلابْ نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا می‏جنگند و گروه دیگر مانع راه خدایند.

انقلاب اسلامی

در انقلاب اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونه‏ای تأثیر گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه می‏شود. البته می‏توان ویژگی‏های اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد: «انقلاب اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان‏بینی و موازین و ارزش‏های اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز توده‏های مردم است».

فرایند انقلاب اسلامی

مقام معظم رهبری در پیام خود به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1377 چنین می‏فرماید: «امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، و با اعتماد به ایمان دینی مردم، و با شجاعت و اخلاص و توکل کم‏نظیر خود، راه مبارزه را در میان سختی‏ها و مصائب طاقت‏فرسا گشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را با واقعیت‏های تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ایران که از اولین قدم‏ها به ندای این مرد الهی و روحانی گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل بسته بودند، با انگیزه نیرومند ایمان و عشق به اسلام، فداکاری‏ها و جان‏فشانی‏های فراموش‏ناشدنی کردند. امام بزرگوار ما در این مدت، در عین هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه، اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسی عالم... راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگ‏ترین شاخصه آن است».

ماهیت انقلاب اسلامی

بزرگ‏ترین تحول قرن بیستم

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگ‏ترین تحول جهانی قرن بیستم به وقوع پیوست. بنیان گذار این انقلاب با قیام خود، غرور ملت‏های مستضعفی را که سالیانی مدید مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها سرنوشت کشورش را تغییر داد، بلکه میلیون‏ها انسان گم‏گشته در برهوت جاهلیت عصر مدرن را به بازگشتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فراخواند.
پیروزی انقلاب اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ناظران را با پدیده‏ای تازه در صحنه سیاسی جهان روبه‏رو ساخت. این پدیده بنا به ماهیت، اهداف و سرنوشت خود، در هیچ‏یک از معیارهای سیاسی جهان نمی‏گنجد.

انقلاب آزادی‏بخش

از آنجا که انقلاب‏های آزادی‏بخش ملی، بر ضد سلطه امپریالیستی شکل می‏گیرد و رژیم شاه در ایران نیز در طول انقلاب به عنوان رژیم دست نشانده امپریالیسم آمریکا بود، برخی آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی و در گروه انقلاب‏های آزادی‏بخش ملی قرار می‏دهند. اما با وجود جنبه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز وابستگی رژیم پهلوی از کودتای 28 مرداد 1332 به حمایت‏ها و کمک‏های مستقیم آمریکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادی‏بخش» به جنبش‏هایی گفته می‏شود که بر ضد سلطه مستقیم خارجی شکل می‏گیرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ایران چندان راهگشا نیست.

انقلاب اجتماعی

اصطلاح انقلاب اجتماعی، درباره انقلاب‏هایی به کار می‏رود که بر اثر آنها تحولات ساختاری اقتصادی ـ اجتماعی چشم‏گیری شکل می‏گیرد. برخی چون اِسکاچْپول که تحولات اجتماعیِ ناشی از انقلاب‏ها را به شکل وسیع‏تر تعریف می‏کنند، بر آن‏اند که انقلاب ایران، انقلابی اجتماعی است؛ زیرا با دگرگونی‏های ساختاری و ارزشیِ وسیعی همراه بوده است.

انقلاب اسلامی و همگانی

از آنجا که انقلاب ایران به روشنی بر جنبش سراسری و چند طبقه‏ای متکی بود، بسیاری از تحلیلگرانِ انقلاب، آن را انقلابی مردمی یا مردمگرا می‏دانند. تردیدی نیست که انقلاب ایران از نظر نوع ائتلاف قشرهای مختلف اجتماعی در آن، پدیده‏ای کم‏نظیر به شمار می‏آید و به همین دلیل «انقلاب مردمی» قلمداد کردنِ آن جایز به نظر می‏رسد. البته انقلاب ایران بیشتر از هر عنوانی با نام «انقلاب اسلامی» مطرح شده است. به نظر می‏رسد که با توجه به گفتمان حاکم بر انقلاب ایران، رهبری انقلاب و همچنین شکل دولت و روابط اجتماعی بعد از آن، جا دارد که انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی مطرح شود.

زمینه‏های تأثیرپذیری جنبش‏های اسلامی از انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اثرگذار

انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‏های سیاسی ـ اسلامیِ معاصر تأثیر گذاشت؛ زیرا موارد مشترک فراوانی بین انقلاب اسلامی ایران و این جنبش دیده می‏شود که این تأثیر را فراهم آورد. این زمینه‏ها که از آنها به عنوان عامل همگرایی یا عناصر همسویی و همرنگی نیز می‏توان یاد کرد، عبارت است از عقیده مشترک، دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدت‏طلبی و مردم‏گرایی.

عقیده مشترک

انقلاب اسلامی ایران، همانند هر جنبش اسلامی دیگر، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهای معنوی خود می‏داند، قرآن را کلام خداوند و منجی بشر گمراه می‏پندارد، و به دنیای پس از مرگ و صلح و برادری و برابری ایمان دارد؛ همان گونه که امام خمینی رحمه‏الله فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است، با هم توحیدِ کلمه کنید».

دشمن مشترک

انقلاب اسلامی و جنبش‏های اسلامی، دشمن مشترکی دارند. این دشمن مشترک که همان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل است، همانند کفار قریش، مغولان وحشی، استعمارگران اروپایی و صرب‏های نژاد پرست و...، کیان اسلام را تهدید می‏کند. در مقابل، انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی نه غربی» عَلَم مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.

هدف مشترک

هدف انقلاب اسلامی ایران و جنبش‏های اسلامی معاصر، برچیده شدن فساد، اجرای قوانین اسلام، استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکیه بر قدرت الهی و توده‏های مردم است. البته برخی از جنبش‏های سیاسی معاصر، فقط عمل به احکام اسلام را در کشورهای خود می‏خواهند و برخی نیز خواستار تشکیل حکومتی مستقل، بدون تأکید بر شکل اسلامی حکومت هستند.
بنابراین می‏توان گفت که جنبش‏های اسلامی معاصر، حیات خود را مدیون انقلاب اسلامی هستند؛ زیرا انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آنان را از عزلت و حقارت نجات داد و اسلام را به عنوان تنها راه‏حل برای زندگی سیاسی مسلمانان مطرح ساخت.

وحدت‏طلبی و مردم‏گرایی

تکیه و تأکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب‏های اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه گرایش جنبش‏های اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است؛ زیرا انقلاب اسلامی با الگو قرار دادن اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هیچ تفاوتی بین مسلمانان سیاه و سفید، و غربی و شرقی قائل نیست و بر جنبه‏های اختلاف برانگیز در بین مسلمانان پافشاری نمی‏کند؛ بلکه با برگزاری هفته وحدت، برپایی روز قدس، صدور فتوای امام خمینی رحمه‏الله علیه سلمان رشدی و...، در راه اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، انواع گروه‏های غیرشیعی و حتی جنبش‏های آزادی‏بخش غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار داده‏اند. مردمگرایی انقلاب اسلامی نیز، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملت‏های مسلمان بوده است.

تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‏های سیاسی اسلامی

انقلاب اسلامی ایران بر حرکت‏های اسلامی معاصر، تأثیر فراوانی گذاشته است که از آن جمله می‏توان به بازتاب سیاسی و فرهنگی آن اشاره کرد.

الف) بازتاب سیاسی

یکی از مهم‏ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. به بیان دیگر، عمر دوره‏ای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان از بین رفته و خواهان هضم شدن در هویت جهانی بودند، به پایان رسید و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.
این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبش‏های اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کامل‏ترین شیوه مبارزه است. چنین رویکردی، به معنای کنار گذاشتن اندیشه‏های غیرمذهبی است که همگی در نجات ملت‏های اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان ظاهر شدند.

ب) بازتاب فرهنگی

انقلاب اسلامی ایران، ارزش‏های فرهنگی جدیدی را در مبارزه سیاسی جنبش‏های اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزش‏ها، گرایش به جهاد است. جنبش‏های اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار را به عنوان اصول اساسی پذیرفته‏اند.
مردمی بودن که یکی از ویژگی‏های انقلاب اسلامی ایران است، در جنبش‏های سیاسی اسلامی راه یافته است. این جنبش‏ها دریافته‏اند که اسلام، توانایی بسیج توده‏های مردم را دارد.
تقلید شعارهای انقلاب اسلامی ایران از سوی جنبشگران مسلمان، شکل دیگر تأثیر انقلاب اسلامی ایران است. برای مثال شعار مردم مصر «لا شرقیه و لا غربیه»، مردم کشمیر «الله اکبر» و «خمینی رهبر»، شعار مردم فلسطین «لا اله الا اللّه‏»، «اللّه‏ اکبر» و «پیروزی از آنِ اسلام است» می‏باشد.
از دیگر مظاهر انقلاب اسلامی ایران که در پیروان جنبش‏های سیاسی اسلامی معاصر دیده می‏شود، حجاب است. با پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش به حجاب در نقاط مختلف جهان افزایش یافت.
تظاهرات به سبک ایران نیز یکی دیگر از آثار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران بر حرکت‏های اسلامی و سیاسی معاصر به شمار می‏آید.

جهان‏شمولی

پدیده‏های سیاسی و اجتماعی بزرگ هر جامعه، همچون انقلاب‏های مطرح در تاریخ بشر، بر تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی در خارج از مرزهای خود اثر می‏گذارند. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده بیرون نبوده است؛ به ویژه آنکه با رویکرد عقیدتی خود، از توانمندی تأثیرگذاری به گستره جغرافیایی جهان اسلام برخوردار بود. ویژگی اصلی انقلاب اسلامی، تبلیغ اسلام و اصول اساسی آن است. جهانی بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامی و افزایش اقتدار اسلامی جلوه‏گر می‏شود. گسترش انقلاب اسلامی نه تنها حرکتی انقلابی، بلکه وظیفه‏ای دینی به شمار می‏آمد. به همین دلیل در اصل 154 قانون اساسی آمده است: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان‏ها در کل جامعه بشری را آرمان خود می‏داند و استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‏شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‏های دیگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت می‏کند».

بازتاب انقلاب نور در جهان

آسیای مرکزی

استاد جمعه علی خان (معاون وقت وزیر فرهنگ قرقیزستان) می‏گوید: «شناخت اولیه ما از انقلاب، بسیار ناچیز بود... ما همین اندازه می‏دانستیم که امام خمینی رحمه‏الله ، شخصیتی سازش‏ناپذیر است که سال‏ها در تبعید زندگی کرده و به چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی رضایت نمی‏دهد».
مقامات کشورهای تازه استقلال یافته، اعتراف کرده‏اند که با پیام امام خمینی رحمه‏الله به گورباچف، به عمق شخصیت ایشان پی برده و دانسته‏اند امام خمینی رحمه‏الله شخصیتی سیاسی در ردیف دیگر رهبران کشورها نیست. آنها پیام امام را مهم‏ترین و رساترین صدای انقلاب ایران در میان ملت‏های خود می‏دانند.

جنوب شرقی آسیا

احیای اسلام و تأثیر انقلاب در آسیای جنوب شرقی، به شیوه‏های گوناگونی به ویژه در مالزی و اندونزی تجلّی یافته است. از نشانه‏های آشکار این امر، حجاب بسیاری از زنان، توجه هر چه بیشتر مردم به نماز، روزه و دیگر عبادات، برنامه‏های مذهبیِ بیشتر در تلویزیون، استناد به اسلام در سخنرانی‏های سیاست‏مداران و مشارکت بیشتر در سازمان‏های اسلامی بین‏المللی است. نظر عمومی بر این است که انقلاب ایران، تأثیر مهمی بر عناصر آشنا به مذهب در این کشورها داشته است و مسلمانان بیش از پیش هویت خود را شناخته‏اند.

لبنان و فلسطین

حرکت‏های اسلامی در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامی ایران در ارتباط هستند. یکی از اساتید دانشگاه لبنان می‏گوید: «در دنیای امروز، هر انسانی باید کسی را بیابد که از طرف او حمایت شود. در این ایام، ترکیه با گرایش به غرب، اسلام را رها کرد و کسی نبود که مسلمانان را حمایت کند. آمریکا و فرانسه و غرب نیز مسیحیان را حمایت می‏کنند. در این برهه می‏بایست کسی اسلام و مسلمین را حمایت می‏کرد. انقلاب اسلامی پیروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان جهان را مورد حمایت خود قرار داد».

غرب و آمریک

تحلیلگران و صاحب‏نظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی رحمه‏الله ، دین و دین‏داری در همه جهان گسترش یافته و زنده شده است. از این رو، کلیساها جان تازه‏ای گرفتند و حتی مذهبی بودن در اروپا با ارزش تلقی شد. خلاصه اینکه عصر امام خمینی رحمه‏الله ، عصر احیای دین و معنویت در جهان معاصر به شمار می‏آید.
یکی از اندیشمندان اسلامی در این‏باره گفته است: «مهم‏ترین دستاورد حرکت امام خمینی، احیای دین و دین‏گرایی در جهان معاصر بود؛ به گونه‏ای که به برکت این حرکت، نه تنها پیروان دین اسلام، بلکه پیروان دیگر ادیان، از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجه دین و دین‏گرایی در سایر ملل نیز افزایش یافت».

ویژگی‏های انقلاب اسلامی

گرایش دینی

یکی از ویژگی‏های انقلاب مردم ایران، خدا محوری آن است. در اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی می‏خوانیم: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است».
در وصیت‏نامه پیر عرفان و بنیان گذار انقلاب اسلامی، در این‏باره چنین آمده است: «ما می‏دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهان‏خواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی خصوصا در این صد سال اخیر... یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد فریاد اللّه‏ اکبر و فداکاری‏های حیرت‏آور و معجزه‏آسا، تمام قدرت‏های داخل و خارج را کنار [زند].... تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است».

مردمی بودن انقلاب

مردمی بودن در انقلاب‏های دیگر هم کم و بیش دیده می‏شود، ولی در انقلاب اسلامی ایران بسیار برجسته‏تر است. در این انقلاب، بیشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی شدند. نظامی، کارگر، کارمند، کشاورز، روحانی، دانشجو و معلم، همه و همه در این انقلاب سهیم بودند. این وجه از مردمی بودن انقلاب شاخص است. در بیشتر انقلاب‏های دیگر، عنصر اصلی مبارزه، نیروهای متشکل حزبی و شبه‏نظامی بودند که از راه جنگ مسلحانه کار را تمام کردند و نقش مردم بیشتر حمایت و پشتیبانی از آنها بود، ولی در انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با یک شدت و قدرت با رژیم پهلوی به مبارزه برخاستند.

رهبری و مرجعیت

از ویژگی‏های مهم انقلاب اسلامی ایران که از ویژگی الهی بودن انقلاب سرچشمه می‏گیرد، نقش دین، عالمان دینی و رهبری و هدایت انقلاب است. همه انقلاب‏های دیگر به نوعی در مقابل دین و مذهب بودند، ولی این انقلاب با رهبری و هدایت عالمان دینی آغاز شد و به سرانجام رسید. در رأس این بزرگان، شخص امام خمینی رحمه‏الله قرار داشت که بالاترین جایگاه دینی، یعنی مرجعیت را دارا بود. رهبری ایشان، ویژگی‏های برجسته‏ای داشت که برخی از آنها را برمی‏شماریم:
الف) امام که مرجعی دینی بود، پایگاه وسیع و عمیق مردمی داشت.
ب) ایشان با پایه‏گذاری قیام پانزده خرداد و مدیریت و شجاعت بی‏مانند در آن جریان و ایام تبعید، رهبری سیاسی و انقلابی خود را به اثبات رساند.
ج) رهبری ایشان قاطعانه بود.
د) امام، هم طراح انقلاب بود و هم مدیر و مجری آن.

اصالت

اصالت انقلاب اسلامی ایران دو بُعد دارد: نظری و عملی. در بعد نظری و فکری، آرمان‏ها و ایده‏های این انقلاب، وارداتی نبوده، محصول جامعه و تاریخ ایران است. اسلام و عقاید اسلامی هزار و چهارصد سال قبل از سوی ایرانیان پذیرفته شده، در این مدت به عنصر اصلی و اساسی فرهنگ و ملیت ما تبدیل شد. در بُعد عملی نیز می‏بینیم که مردم با نیروی خود و بدون کمک‏های مالی و تسلیحاتی شرق و غرب یا همسایگان و با اتکا به خداوند و شعار «پیروزی خون بر شمشیر» به پیروزی رسیدند.

اسلامی ـ دینی بودن انقلاب ایران

یکی از شروط درجه اول انقلاب ایران، اسلام است؛ زیرا رهبر این انقلاب فردی روحانی و مرجع دینی بوده، سازمان‏دهی آن از راه سازمان سنتی هزار ساله حوزه‏های علمیه دینی صورت می‏گرفت. سازمانی که پنج عنصر و رکن اساسی داشت؛ علما و مراجع دینی، حوزه‏های علمیه و مدارس دینی، بقعه‏ها و مزارهای متبرک، مساجد و ائمه جماعات، دستجات و هیئت‏های مذهبی. بنابراین به دلیل نقش اساسی دین اسلام در شرایط انقلاب ایران، این پدیده متصف به صفت اسلامی گردیده است.

خاستگاه عاشورایی انقلاب

از دیدگاه بسیاری از اندیشمندانی که در زمینه علل و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران نظریه‏پردازی کرده‏اند، عامل مذهب از قوی‏ترین و اصلی‏ترین عواملی است که در پیدایش و پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشته است. همچنین مروری بر ادبیات سیاسی رایج در روند وقوع انقلاب اسلامی، شعارها، سخنرانی‏ها و بیانیه‏های رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان عناصر مذهبی، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین علیه‏السلام ، نقش به‏سزایی در این زمینه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه همیشگی با باطل، طاغوت‏ستیزی، اصل پیروی از رضایت خداوندی و مصالح مسلمانان، و نیز فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر، از ویژگی‏های مؤثر فرهنگ عاشورا بر انقلاب ایران است.

گونه‏های تأثیر فرهنگ عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی

الف) تأثیر فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابی
هدف و انگیزه مردم ایران از انقلاب اسلامی، نابودی ظلم، استبداد و استکبار، برپایی حکومت عدل الهی، اجرای احکام اسلامی به عنوان «معروف»، و جلوگیری از وابستگی به بیگانگان به عنوان «منکر» بود که همان انگیزه و هدف امام حسین علیه‏السلام از قیام عاشورا به شمار می‏آمد. حضرت امام درباره تأثیر قیام عاشورا بر اهداف و انگیزه‏های انقلاب اسلامی می‏فرماید: «حضرت سید الشهدا علیه‏السلام به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد؟» به همین دلیل یکی از مهم‏ترین شعارهای افراد انقلابی این بود: «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه».
ب) تأثیر فرهنگ عاشورا بر رهبری انقلاب
وجود رهبری حسین‏گونه امام خمینی رحمه‏الله ، یکی از مهم‏ترین جلوه‏های تأثیر نهضت عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی بود. مردم ایران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعیت، سازش‏ناپذیری و روح حماسی امام حسین علیه‏السلام را در شخصیت امام خمینی رحمه‏الله متجلی می‏دیدند و شرایطی که امام حسین علیه‏السلام برای رهبر و حاکم جامعه اسلامی توصیف می‏کرد، در او می‏یافتند. شعار «خمینی، خمینی تو وارث حسینی» بیانگر این مطلب است.
ج) فرهنگ عاشورا و شیوه مبارزه
مردم ایران، تحت‏تأثیر نهضت عاشورا، روحیه شهادت‏طلبی امام حسین علیه‏السلام و یارانش را در خاطره‏ها تکرار می‏کردند. جوانان انقلابی با شعارهای «الله اکبر» و «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد» با تانک‏ها و مسلسل‏های رژیم ستمشاهی مقابله می‏نمودند. حضرت امام خمینی رحمه‏الله می‏فرماید: «کیفیت مبارزه را... اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه‏جا را در دست دارد، با یک عدهمعدود، باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام به ملت آموخته است».
د) عزاداری امام حسین علیه‏السلام و انقلاب
ایام عزاداری امام حسین علیه‏السلام و اماکن عزاداری مانند مساجد، تکیه‏ها و خیمه‏های عزاداری، به عنوان مهم‏ترین زمان و مکان برای فعالیت نیروهای انقلاب و آگاهی مردم از مفاسد حکومت پهلوی، و نیز سازمان‏دهی آنان برای راهپیمایی، تظاهرات و فعالیت‏های انقلابی به شمار می‏آمد.

فرهنگ عاشورا و پیروزی انقلاب اسلامی

با مروری بر مقاطع سرنوشت‏ساز پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص می‏شود که فقط آغاز انقلاب، ایام عزاداری امام حسین علیه‏السلام و با الهام از آموزه‏های نهضت عاشورا بوده است که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:
1. قیام پانزده خرداد، در پی سخنرانی امام خمینی رحمه‏الله در روز عاشورای سال 1342 پدید آمد.
2. هفده شهریور نیز یکی از مقاطع مهم انقلاب بود که تحت‏تأثیر عاشورا و فرهنگ آن شکل گرفت. امام خمینی رحمه‏الله در این‏باره فرموده است: «هفده شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا، و شهدای ما مکرر شهدای کربلا، و مخالفان ملت ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».
3. اعلامیه تاریخی امام خمینی رحمه‏الله در روز 21 بهمن 1357 مبنی بر شکستن کودتا و حکومت نظامی رژیم که تصمیم داشتند رهبران اصلی انقلاب را دستگیر کرده و به گمان خود برای همیشه به انقلاب پایان دهند، نوعی حماسه عاشورایی به شمار می‏آید.

فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب

اگر انقلاب اسلامی بخواهد بر مبنای فرهنگی که شکل گرفته تداوم یابد، ناگزیر باید همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحیه شهادت‏طلبی، آزادگی و شرف، عزّت نفس، مبارزه با ظلم و... در عرصه‏های مختلف سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها و همچنین عرصه سیاست داخلی، از سیاست‏گذاری در ابعادِ مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... گرفته تا بخش‏های اجرایی، همه باید به آموزه‏های نهضت امام حسین علیه‏السلام و فرهنگ عاشورا پای‏بند باشد. امام خمینی رحمه‏الله در قسمتی از سخنان خویش می‏فرماید: «فداکاری حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است... باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این نهضت‏ها را حفظ کنید».

شعارهای راهبردی

ایدئولوژی و ماهیت هر انقلاب در شکل ساده و مردمی، در شعارهای آن تجلّی پیدا می‏کند و شعار، از دیرباز ابزاری برای شناساندن اهداف و مظهر خواسته‏های مردم بوده است. شعارهای مردم ایران که خواسته‏های آنها را مطرح می‏کرد، در واژه‏های زیر قرار می‏گیرد.
1. استقلال
بی‏تردید بنیادی‏ترین شعار مردم در دوران مبارزات ستمشاهی، استقلال‏طلبی بود. ایرانِ زمان شاه، در حکم «ژاندارم منطقه» برای آمریکا و غرب عمل می‏کرد. قانون کاپیتولاسیون که از سوی دولت ارائه شد و به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید، مصونیت مستشاران آمریکایی را تضمین می‏کرد تا آنان بدون هیچ‏گونه ترس و نگرانی، در داخل ایران به غارت اموال و ثروت عمومی مردم بپردازند. ارتش رژیم شاه هم کاملاً در اختیار ژنرال‏های آمریکایی بود و از خود هیچ اراده‏ای نداشت.
استقلال، بزرگ‏ترین دستاورد انقلاب اسلامی برای مردم ایران بود. از این رو، قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل‏های مختلف خود، به صورت برجسته بر استقلال کشور تأکید دارد. امروز بدون مبالغه می‏توان گفت که ایران، مستقل‏ترین کشور دنیا به شمار می‏آید.
2.آزادی
آزادی، در زمره مطالبات مردم و همواره در صدر اهداف نهضت‏ها و جنبش‏های استقلال‏طلبی و آزادی‏خواهی ایران در دو قرن اخیر بوده است. رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی با ایجاد جوّ اختناق و خفقان، حداقل آزادی‏ها را نیز از ملت ایران دریغ می‏ورزید و به جای آن، زندان‏ها پُر از مجاهدان راه حق بود. مجلس‏ها و دولت‏های دست نشانده، یکی پس از دیگری می‏آمدند و می‏رفتند و در این میان آنچه بی‏اهمیت می‏نمود، نقش مردم و قانون بود. حکومت پلیسی که به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 با هدایت آمریکا و انگلستان برای حمایت همه‏جانبه از رژیم شاه در ایران شکل گرفت، تمام همت خود را صرف سرکوب آزادی و مبارزه با مجاهدان راه حق می‏کرد. در چنین فضایی، ملت ایران فریاد «آزادی» را در کنار «استقلال» و «جمهوری اسلامی» فریاد زدند.
3.جمهوری اسلامی
شهید آیت‏اللّه‏ مطهری بر این عقیده بود که «جمهوری»، شکل حکومت بوده، «اسلامی» محتوای اداره کشور را نشان می‏دهد. جمهوری اسلامی، با رأی بیش از 98 درصد مردم ایران جای‏گزین رژیم سلطنتی شد. حضرت امام خمینی رحمه‏الله هم این روز را عید اعلام کرده، در پیامی به این مناسبت فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند... و تفاوت بین زن و مرد و بین اقلیت‏های مذهبی و دیگران در امر اجرای عدالت نیست».
4.نه شرقی، نه غربی
شعار مهم نه شرقی نه غربی، گویای نفی سلطه بیگانگان بر امور داخلی کشور است. با پیروزی انقلاب اسلامی، راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در ذیل سیاست نه شرقی، نه غربی بر چند اصل استوار است: نفی هر گونه سلطه‏جویی و سلطه‏پذیری، حفظ استقلال همه‏جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرت‏های سلطه‏گر، روابط صلح‏آمیز متقابل با دولت‏های غیرمحارب، ممنوعیت انعقاد هر قراردادی که موجب سلطه بیگانه شود، و حمایت از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان. در سایه اتخاذ چنین سیاستی بود که ابعاد مبارزه با استکبار در ایران گسترش یافت و فرهنگ بیگانه‏ستیزی و ضداستکباری نهادینه شد.

ضرورت شناخت انقلاب اسلامى

در قرن ما پيروزى انقلاب اسلامى در ايران حادثه مهم و حيرت انگيزى بـراى جـهان بود كـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سياسى جهان و منطقه ايفاگر نقش تعيين كننده و تحولات غير قابل پيش بينى باشد.
ايـن حادثه بزرگ قرن از يكسو معادلات سياسى استكبار را در ادامه سـياست سلطه وتقسيم استعمارى جهان بهم زد و از سوى ديگر يكى از اسـتـوارترين رژيـمهاى وابـسته را كـه از حـمايت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ريشه كن نمود و در كشورى چون ايران با اهميتى كه از نـظـر اسـتراتژيكى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان دارد تحولى سياسى - مردمى و عظيم بوجود آورد.
مـهمتر از ايـن دو رونـد انـقلاب اسلامى با آگاهي هاى عميقى كه در مـيان مـلتهاىمسلمان جـهان بـويژه در كشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـينه تـحولات سـياسى ريشه دار و بـينشها و گـرايشها و حـركتها و سازماندهي هاى سياسى چشمگيرى را فراهم آورد.
ايـن جـريان سـياسى يكبار ديگر اسلام را به عنوان يك قدرت تعيين كننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حركت عـظيم بـازيابى خويشتن خـود و گريز از سلطه و ايستادگى در برابر اسـتعمار كـهنه و نـو و ايجاد قطب سياسى جديد در جهان و فروريزى رژيـمهاى وابـسته و تـحميلى را در سـرزمينهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر ديدگان مشتاق ولى غم و ياس گرفته يك ميليارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـيد و آرزوى استعمار گران آفريد.
بـه اعـتراف تحليل گران سياسى شگفتيهاى كه انقلاب اسلامى در جهان آفـريد بـيشتراز آنـهأى است كه دنيا در طول شصت سال اخير بخود ديـده اســت, شــگـفتيهأى كـه تحليلها, تـئوريها و پـيش بينيهاى صاحب نظران سياسى را بى اعتبار نموده است.
انـقلاب اسـلامى بـلوك بنديها و نـظام دوقـطبى تـثبيت شده در نظام بـين المللى كنونى جهان را درهم ريخت و با وجود تضاد عميقى كه بر روابط دو ابرقدرت حاكم بود وآن دو را آشتى ناپذير مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر اين پديده سياسى جديد نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد.
غـرب طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با يكپارچگى اسلام در جريان جنگهاىصليبى و درگيرى با امپراطوريهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناك وتكان دهنده اى را در حافظه تاريخ خود بيان دارد ولى اين بـار خـطر عـظيمتر وگسترده تر و دهشتناكتر از آن بود كه درگذشته ديده بود.
پـديده كاملا نوظهور مقاومت در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و ديگر كشورهاى اسلامى براى غرب بيش از آنچه كه تصور مى كرد وحشتناك و طليعه جهنمى سوزان براى استكبار بود.
انـقلاب اسـلامى در مـقايسه بـا انـقلابهاى ديگر جهان از يك سلسله ويژگيها وامتيازهاى اصولى برخوردار است كه از نظر فرهنگ و دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـديده هاى سـياسى بـزرگ و انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزايأى چون ماهيت ايدئولوژيكى , قـدرت رهـبرى , و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گرديده كه بـسيارى از صـاحب نظران علوم سياسى در تئوريهاىانقلاب در كشورهاى اسلامى تجديد نظر كنند و الگوى جديدى را مورد بررسى قرار دهند. و از سـوى ديـگر متفكران و بنيان گذاران حركتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاريخ اسلام جستجو مى كردند و هر كـدام سعى بر آن داشتند كه از حوادث برجسته تاريخ اسلام در تبيين راه و حركت و خط مشى و شيوه خود الهام بگيرند و روند و حركت خود را دنباله جريانهاى تاريخى گذشته اسلام قلمداد كنند.
فـروغ انـقلاب اسـلامى كـه پس از صدر اسلام مهمترين و ريشه دارترين وشـكوهمندترين حـادثه تـاريخ اسلام است همه درخشندگيهاى فرازهاى بـرجسته تاريخ اسـلام را دربـرگرفت و جـايگزين همه الگوهاى گذشته تاريخ اسلام گرديد.
بـى شك با مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمينه ماهيت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و دستاوردهأى كه براى ملل مسلمان بويژه ملت مـسلمان ايـران به ارمغانآورده است ما را به اين نتيجه مى رساند كـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ قرن در جهان و تاريخ ايران اسـت بـــلــكـه خـود از مــهـمترين فـرازهـاى تـاريـخ اسـلام و پـديده اىشگفت انگيز و معجزه ايست الهى كه تجلى قدرت لايزال خداوند - عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غير قابل تغيير سياسى و اجتماعى محسوب مى گردد.
تـاريخ تـحـليلى انقلاب هاى گوناگون, يكى از گنجـينـه هاى عظيم و ميراث هاى گرانبـهاى بـشرى است كه بـا بـررسى آن ها مى توان نقش و اهميت هر يك را در مسير پـر فراز و نشيب جوامع انسانى دريافت و با عبرت آموزى از آنها, مسير حركت خويش را روشن تر نمود; چرا كه گذشتـه چـراغ راه آينده است و بـه فرموده حضرت امام خمينى(رحمت الله علیه):((تاريخ معلم انسان هاست)).
اكـنون بـه سی امین سالگرد انقلابى نزديك مى شويم كه پيروزى آن موجب تبديل ساختار سياسى جهان از نظام دو قطبـى بـه نظام سه قطبى ((اسلام(بـنيادگرايى اسلامى), كاپيتاليسم, كمونيسم)) گرديد.
انـقلاب اسـلامى ايران, بـى هيچ ترديدى معجزه اى الهى بـود كه بـه دست معجزه گر مردى از سلاله پـاك پـيامبـر(صلی الله علیه و آله و سلم), بـه انجام رسيد و نگاه اميد مظلومان و مستـضعفان جـهان را بـه خـود خـيره ساخـت.
تـاثير عـملى و سريع انقلاب اسلامى در منطقه و بـرآشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غير مسـلمان در بـسـيارى از كشورهاى تـحـت سـلطه استعمار, خود گواه روشنى بر اين مدعاست; زيرا در كمتر مقطعى از تاريخ بـشريت, شاهد پـيروزى و تـاثير گذارى قاطع يك جنبـش صرفا مردمى بوده ايم.
ايـن جـنبش الهى, همه متفكران و سياستمداران را به حيرت و تعجب واداشت زيرا هيچ يك از تـحليلگران و سازمان هاى جـاسوسى دنيا كه به دقيقترين وسأل كسب اطلاعات سرى مجهز بـودند, نتوانستند وقوع چنين انقلاب شگرفى را در منطقه حساس خاورميانه و در دوره اقتدار شاهنشاهى حاكم بر ايران پيش بينى نمايند.
بـررسى مـاهيت و علت و ابعاد مختلف اين حركت عظيم الهى نه تنها از آن رو ضرورى مى نمايد كه شناخت اين نهضت به استمرار و حفظ آن كمك مى نمايد زيرا ادامه يا ثـبـات آن بـدون شناخت دقيق ماهيت و ابـعاد آن, تقريبـا ناممكن است ـ بـلكه لزومش از آن جهت نيز رخ مى نمايد كه بـدون فهم اعجاز و الهى بـودن آن و همچنين استـثنإ بـودن اين حركت رعد آساى اسلامى, نمى تـوان از عمق جان, بـدان دل بست و خداوند را بر آن شكر گزار بـود كه ((لئن شكرتم لازيدنكم)) شكر نعمت, نعمتت افزون كند.
برای شناخت انقلاب اسلامی ابتدا به دلايل لزوم پرداختن به بررسى نهضت انقلاب اسلامى مى پردازيم و سپـس ويژگى هاى آن را مورد بـررسى قرار مى دهيم, وسپس نظريات مختلف در بـاب عوامل پيروزى انقلاب اسلامى را در بـوته نقد قرار مى دهيم و پس از بـيان مختـصر دسـت آوردهاى مهم انقلاب اسـلامى, در پـايان نتـيجـه عملى پرداختن به مباحث قبلى را ذكر خواهيم نمود.
الف ـ ضرورت شناخت تحليلى انقلاب اسلامى:
بــه طـور كلى مى توان از پنج محور در جهت اثبـات ضرورت پرداختن به بررسى انقلاب اسلامى ايران بهره جست كه عبارتنداز:
1ـ دريافت ارزش انقلاب.
2ـ جلوگيرى از انحراف انقلاب.
3ـ تثبيت انقلاب.
4ـ تداوم انقلاب.
5ـ صدور انقلاب.
اينك بـه تـوضـيح اجـمالـى هر يك از اين محـورها مىپـردازيم.

دريافت ارزش انقلاب

آگاهى دقيق از سير پـيدايش اين نهضت و وضعيت فرهنگى, اقتصادى و سـياسى كـشور در زمان رژيم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهايى اين گوهر استثنايى را در دنياى زور و استكبار امروز, بهتر و بـيشتر دريابـيم و بـا احساس مسووليت عميق تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشيم.

جلوگيرى از انحراف انقلاب

رمـز انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ريشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به عنوان مثال, نهضتى كه بر پايه اقتصاد و تكيه بـر پـول پـولداران استوار شده است, بـا تقليل امكانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعكس, نهضتى كه ايمان و ايدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثير عوامل اقتـصادى بـر كنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرين سلاح در قطع ريشه هاى آن خواهد بود.

تثبيت انقلاب

اكـنون كـه در مقطع خـاصى از تـاريخ تـحـولات جـهان و هم چـنين, موقعـيت حـسـاس و سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ايم, مسئوليت ما ايجاب مى كند تا واقعيت ها, ريشه ها و علل و آثـار پـديده هاى مخـتـلف انقلاب را در ابـعاد سياسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسايى قرار دهيم تا بتوانيم بـا يك بـرنامه ريزى حساب شده اركان انقلاب را تثبيت نماييم.

تداوم انقلاب

اسـتمرار هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگيزه هاى اوليه و اصلى آن جـنبـش. انگيزه هاى اصلى مردم مسـلمان ايران در رويارويى با رژيم طاغوت, نيز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سياسى و جـمهورى اسلامى. بـا تـحليل دقيق اين انگيزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ريزى عملى براى پياده كردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانيم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد تـامين نمأيم.

صدور انقلاب

هـر ايـده يا فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش يابد و از مرزهاى داخلى ملت خويش فراتر رود: 1ـ تـحميل استـكبـارى اين فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـليغات دروغين(تـهاجـم فرهنگى)2ـ نفوذ واقعى و استـدلالى اين فرهنگ در فكر و روان ملت هاى ديگر(تـبـليغ راستـين بـا تـحليل و شناخت ماهيت انقلاب اسلامى, مى توانيم رموز نفوذ اين نهضت در ميان مردم ايران و نتـيجتـا ملت هاى ديگر را بـه راحتـى تشخيص داده و با برنامه ريزى هاى درازمدت تبـليغى, در جهت گسترش مرزهاى ايدئولوژيكى خود, گام هاى موثرى برداريم.

ماهيت انقلاب

بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـركب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود است اينك مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيكى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:

نظريه اقتصادى

گـروهى بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى كه همه به يك ريـشه برمى گردند و آن همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد كـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا ايدئولوژيكى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا (اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديك بيمارى است كه در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يك طبيب حـاذق و پـزشك مـتخصص مـى فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتى و همه اين خشم ها به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادى است.

نظريه سياسى

گـروهى ديـگر مـى گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممكن است طغيان نمايند البته ممكن است در جـأى كـه نـظام طـبقاتى حاكم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يك اصل انسانى است ممكن است مردم براى بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادى.
پس اين كه شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظريه صحيحى به نظر نمى رسد.

نظريه ايدئولوژيكى

مـمكن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلكه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيكى داشـته بـاشد بدين معنى مردمى كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مكتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنيان بـرافكن مشاهده نمايند, خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى كه بر پيكر مكتب شان وارد شده, براى برقرارى مكتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى شكم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا كـه مـمكن اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند.
بـنابراين منحصر كردن انقلابها در اقتصادى صرف , يا سياسى منحصر يـا عـقيدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلكه ايـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممكن است انقلابى ريشه عقيدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأى كه در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و عقيده انجام مى گيرد و ممكن است ريشه سياسى داشته باشد همانند انقلاب كبير فرانسه وممكن است ريـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى كمونيستى كه بجز (كار,نان و مسكن) چيز ديگرى را نمى فهمند و همه همشان تامين اين سـه جهت است البته ممكن است انقلابى فرهنگى باشد و يا اشكال ديگر ...

ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟

همان گونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر كدام كوشش مى كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر كدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و ديگرى سياسى و سومى اعتقادى و ايدئولوژيكى.
در مـقابل ايـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند كه انقلاب بر خلاف همه انقلابها تك بعدىنبوده بلكه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمكارى هر سه عامل اين انقلاب تحقق پيدا كرده است پس انقلاب مردم ايـران انـقلاب تك عاملى نيست بلكه داراى عوامل سه گانه اقتصادى , سياسى و عقيدتى است.
ولـى با دقت بيشتر روشن مى گردد كه هيچيك از اين نظرات چهارگانه از جـهتى صحيح نبوده بلكه نظر ديگرى در اينجا صادق است و آن اين اسـت كـه انـقلاب مـردم ايران بـه رهبرى امام خمينى ((رحمت الله علیه)) ماهيت اسـلامى دارد و تـك عاملى است اما عاملى كه همه علل و عوامل قبلى را يـكجا در بـرداشته و تامين كننده همه آن جهت ها است زيرا اسلام ديـن جـامع و كـاملى است كه براى تامين سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در يـك بعد منحصر دانست آنان كه انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى يـا سـياسى يا عقيدتى دانسته اند به يك گوشه و يك بعد آن نگاه كرده اند و از بقيه ابعاد آن غـافل مانده و يا سر به تغافل زده اند لذا پس از پيروزىانقلاب بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمينى فرمودند كه :
((جـمهورى اسـلامى)) نـه يك كلمه زيادتر و نه يك كلمه كمتر زيرا قـرار دادن لـفظدموكراتيك مثلا در كنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است كه اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است كه بايد با لفظ دموكراتيك آن را جبران نمود.
بـنابراين وقـتى انقلاب ماهيتى اسلامى داشت قهرا جنبه هاى سياسى , اقـتصادى واعتقادى نيز در آن تعبيه شده است زيرا مسئله سياست و اقتصاد و معنويت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است كه ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى كنيم:

عقيده و آرمان

از اين كه دين اسلام دين معنويت بوده و انسانها را بيش از هر چيز به معنويت وكمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است كه مردم را بـسوى خـدا كشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامين نـمايد جـاى بـحث و گـفتگو نـيست ودستورات اسلام براى حفظ دين و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از كيان عقأد اسلامى بهترين شاهد بر مدعاى ماست.
در بينش اسلامى و رهبران دينى به هيچ وجه جاى تحمل اين جهت نيست كـه بنشينند و نـظاره كنند كه ديگران به مقدسات دينى آنان اهانت كـرده و به راحتى ازكنار آن بگذرند فتواى تاريخى امام در رابطه بـا كـفر جـبهه ملى كه گفته بودند: ((لايحه قصاص در اسلام يك حكم غـير اصـولى و غير انسانى است)). و يا حكم به كفر واعدام سلمان رشـدى نـويسنده كـتاب آيـات شـيطانى , و يـا نامه اى كه امام به مديرعامل صدا و سيماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاريخ 9 / 11 / 1367 دررابـطه بـا اهـانتى كه در يك مصاحبه راديوئى از ناحيه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى كه متصدى پخش اين برنامه راديوئى بـوده بـايد اخـراج و تعزير شود و آن فردى هم كه چنين سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود كه قصد اهانت داشته است بايد اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر اين جهت است و اصولا آنچه كه بيش از هر چيز مـردم ايران را وادار بـا انقلاب عليه نظام طاغوت كرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبيل تغيير تاريخ , كشف حجاب , اشاعه فحشا و....

آزادى

مـسا لـه حـريت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعيضهاى طبقاتى و به بردگى كشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد كه خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار مده و اگر كسى خواست ملتى را به بردگى بـكشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق مـمكن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگى آزاد نـمايد, لـذا مـولى عـلى عـليه السلام در وصيتى كه براىفرزندش امام مجتبى عليه السلام تنظيم فرموده است مى فرمايد: و لا تكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرا.
و در نـامه خـود به مالك اشتر حاكم مصر مى نويسد كه مبادا آزادى را از مـردم سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم كن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اى شكار افكن به ريختن خون آنان پردازى چرا كه آنان دو دسته اند:
يـا در ديـن بـا تو برادرند و يا در آفرينش با تو برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشايد) تو نيز آنان را بـبخش ... بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمايند و ميدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود امتى كه در بين آنان حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانايان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.و يا وقتى كه مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشكر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ايران روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـركرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبيده و به او پيشنهاد صلح مـى دهد و بـه ايـن صـورت كه پولى گرفته و برگردندو اين پيشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى گيرد و پـس از گفتگوهاىبسيار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد كه هدف از دين شما چـيست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضيح بده زهره بن عبدالله گفت:
اسـاس دين ما بر دو چيز است يكى شهادت به يگانگى خدا, دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم , رستم مـى گويد: ايـن كـه عـيب نـدارد ديـگر چه ؟ گفت: ديگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى انسانهأى همانند خود و ديگر آن كه همه انـسان ها ازيـك پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا يكديگر برادر و خـواهرند پس كسى حق استعمار واستثمار ديگرى را ندارد و اين است اصل آزادى در اسلام كه اساسش بر نفى بردگى و استثمار است.
اسـلام در بـعد اقتصادى نيز سرآمد مذاهب و مكاتب ديگر است و امـوراقتصادى در روايـات مـا بـعنوان يكى از اركان دين و زندگى دنيا به حساب آمده كه اگراغنيا به آن توجه نكنند و به فكر ضعفا و مـستمندان نـباشند يـك پايه آن منهدم مى شود و فقر مالى در كلام اميرالمو منين عليه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقيه حـضرت يـكى از عـوامل پذيرش مقام خلافت را اين جهت معرفى فـرموده است كه خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد گرفته است كه بر شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند و مهمتر از آ ندر نامه 53نهج البلاغه كه خطاب به مالك اشتر حاكم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنايع سفارش اكيد داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه كه فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذين لاحيله لهم فى المساكين و المحتاجين واهل البو سى و الزمنى ...
بـنابراين اگـر گـفتيم انقلاب ملت ايران ماهيتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـياست واقتصاد و عقيده نيز هست هر چند كه عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامى بـپذيرند و از طـرفى نـيز نـمى توانستند مخالفت صريح داشته باشند لذاكوششها كرده اند كه از مـتن اسـلام يـعنى از آيات و روايات كمك گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدينوسيله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم اين گروه اين بود كه به اين انقلاب مقدس چهره و ماهيت اقتصادى و طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استكبار و آيات و روايات مربوطه به آن بسيار تمسك جسته وبه هر كسى هم كه از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب اسـتكبارى مـيزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اينكه موضوع استضعاف و استكبار يك بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آيات و روايات مـربوطه بـه اسـتكبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان ماركسيستها را تـاييد كرده و بگويند بار انقلاب تنهابر دوش محرومين است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلكه نكته اصلى در آن آيات و روايات نـيز چيزى است كه اين گروه از آن غفلت داشته و يا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ايـن اســت كــه در اســلام و حــكـومت اسـلامى برنامه ريزى و جهت گيرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاكم اسلامى بايد بيشترين سعى خود را در رفع نيازمنديهاى آنان قـرار دهد نه آنچه كه گروههاى منحرف (منافقين و ...) از آن آيات و روايات استفاده كرده اند.
لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غنى و فقير از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و كشاورز همه و همه شركت داشته اند (هر چـند كـه مـمكن اسـت هـمگان سـهم مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقيت رهـبرى انـقلاب در همين اسلامى بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـياست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالى بود ويا امـور ديـگر همه و همه تحت تعليمات اسلام و با استناد به آيات و روايـات اهـلبيت عليهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از آزادى يـا مـسأل اقـتصادى بـه شيوه مـكاتب شرقى يا غربى مى داشت يقينا از چنين موفقيتى برخوردار نمى شد.
سـئوال : مـمكن است گفته شود چه فرقى است بين اين نظريه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظريه چهارم كه مى گفت در انقلاب ايران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ايـران سـه بعدى بوده است يعنى چه اينكه بـگوئيم انقلاب اسلامى است يابگوئيم عاملش اقتصادى سياسى و معنوى است؟ جـواب : اولا : شـما هيچ انقلابى را در دنيا نمى توانيد پيدا كنيد كـه اين سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه كه در انقلاب اسلامى بـوده اند) در ايجاد يك انقلاب و پيشبرد اهداف آن كوشا باشند, اگر در انـقلاب مـا چـنين بـود مـعلوم مى شودكه اين عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نيستند بلكه تحت عامل فوق عمل مى كنند و آن اسلام است.
و ثانيا: ما مى گوئيم انقلاب ما نيز تك عاملى بوده و عامل آن نيز تنها اسلام بود وچون اسلام دين جامع و كاملى است شامل بقيه عوامل نـيز هـست هـر چـند كـه ايـن نظريه به مذاق خيليها خوش نمى آيد و نـمى خواهند ايـن نـهضت عـظيم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا كـوششها مى شود كه به آن ماهيت سياسى يا اقتصادى داده شود, ولى :
يـريدون لـيطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو كره الكافرون.
سـئوال : بـراى پـى بردن به حقيقت و ماهيت يك انقلاب و نهضتى چه مـعيارى وجـوددارد كـه انـسان از آن طريق به ماهيت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از كجا بفهميم كه ماهيت انقلاب ملت ايران اسلامى است ؟ يا غير اسلامى ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهيت آن انقلاب شناخته مى شود:
1 - بررسى پيرامون افراد و گروههأى كه بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.
2 - ريـشه يابى و ارزيـابى علل و عواملى كه باعث ايجاد و پيشبرد آن انقلاب مى شد.
3 - مطالعه و بررسى درباره اهدافى كه انقلاب تعقيب مى نمود.
4 - تحليل نقش رهبرى و تاكتيكهاى بكار گرفته از ناحيه او.
5 - بررسى شعارهأى كه به انقلاب و نهضت حيات و حركت مى بخشيد.
6 - تـوجه بـه گـستردگى و فراگير بودن نهضت از آن جهت كه به يك طبقه و قشرخاصى تعلق نداشت يا به عكس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود.
هـمه ايـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهيت يك نـهضت را مـشخص نمايند و مـا با توجه به همين امور است كه انقلاب ملت ايران را به رهبرى امام خمينى((رحمت الله علیه)) اسلامى مى دانيم.
http://omidl.persiangig.com/copy-right.gif
منابع:كتاب انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن، عباسعلی عمیدزنجانی
كتاب مباحثى پيرامون انقلاب اسلامى ،شهيد حجت الاسلام باهنر
ماهنامه پاسداراسلام
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه دیدارآشنا
پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون