هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

کمک کنید چرخه خانه بچرخد
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 10:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بچه‌های دیروز و امروز مثل یک شیء و تصویرش در آینه‌اند، به همان اندازه شبیه و به همان اندازه متفاوت. بچه‌های امروز که دست پرورده نسل قبل هستند مثل بچه‌های دیروز شیطنت دارند و کنجکاوی می‌کنند، اما نه مثل آنها کم توقعند و نه مثل آنها سعی می‌کنند در خانه و بیرون از خانه فعال باشند، کم‌کاری هم البته از ماست وگرنه بچه‌ها مربوط به هر نسلی که باشند، می‌توانند بهترین باشند..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: کمک کنید چرخه خانه بچرخد, بچه های کار
مراقب باشید شکستنی است
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 8:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
قدیمی‌ها می‌گفتند​ خانه حرمت دارد. این حرف، نسخه کلیدی برای رسیدن به یک زناشویی رویایی و موفق است. برای حفظ حرمت خانه باید به افراد در خانه حرمت گذاشت. شما و همسرتان در عین داشتن نزدیک‌ترین روابط دنیا باید در حفظ حرمت هم و حرمت عشقتان تلاش کنید. منظور من فقط احترام گذاشتن به یکدیگر نیست..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: مراقب باشید شکستنی است
نگاهی به حدیث ولایت و آیه تبلیغ(1)
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 4:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
نگاهی به حدیث ولایت و آیه تبلیغ(1)


از جمله رویدادهای تاریخی که زبان به زبان نقل شده است، این است که پیامبر (ص) در سال دهم هجری (632 م) حجة الاسلامی به جا آورد که در تاریخ به حجة الوداع معروف است.و در انجام مراسم آن حج‏به رهبری پیامبر (ص)، دهها هزار تن از مسلمانان شرکت کردند.
از رویدادهای مشخص این سفر حج آن است که پیامبر (ص) در راه بازگشت از سفر حج کنار آبی معروف به غدیر خم (بین مکه و مدینه) توقف کرد، و هزاران تن از حاجیان را نیز متوقف ساخت، تا به ایشان ابلاع کند که از ثقلین پیروی کنند که در آینده نزدیکی آن را جایگزین خود خواهد ساخت.و آن دو گرانقدر قرآن و عترت پیامبر است، و این دو هرگز جدا نگردند تا این که در کنار حوض (روز قیامت) بر او وارد شوند.و دیگر این که علی (ع) (بزرگ عترت) نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، همان طوری که پیامبر (ص) نسبت‏به افراد مؤمن از خودشان سزاوارتر بود، و هم این که سرپرست مؤمنان است چنان که پیامبر (ص) سرپرست مردم با ایمان بود.
پیامبر (ص) در روز غدیر خم خطبه‏ای طولانی ایراد فرمود، که اندکی از فرموده‏های او را اصحاب به خاطر سپردند، و تمام یا بعضی از این نکات از جمله مطالبی است که در خاطره شماری از اصحاب باقی مانده بود.موردی پیش آمد که امام علی (ع)، وقتی که در کوفه بود، اصحاب حاضر در انجمن خود را سوگند داد تا آنچه را که روز غدیر از پیامبر (ص) شنیده بودند گواهی دهند (این داستان مربوط به حدود بیست و فت‏سال‏پس از رویداد غدیر است)، علی رغم این که شمار اصحاب باقی مانده تا آن زمان، اندک بود.و اندکی از همان اصحاب در کوفه بودند.بسیاری از ایشان گواهی دادند که پیامبر (ص) روز غدیر، سرپرستی علی (ع) را به اطلاع مردم رسانده است.
از ابو الطفیل (یکی از اصحاب پیامبر (ص) ) نقل شده است که گفت: «علی (ع) فرمود: شما را به خدا سوگند! هر کس روز غدیر خم حضور داشته است [برای شهادت] از جا بلند شود.و هیچ کس از جا برنخاست که بگوید: به من خبر دادند و یا این که به من رسید، هر مردی که از جا بلند شد گفت، با گوشهایم شنیدم، و با قلبم دریافتم.هفده تن از جمله، خزیمة بن ثابت، سهل بن سعد، عدی بن حاتم، عقبة بن عامر، ابو ایوب انصاری، ابو سعید خدری، ابو شریح خزاعی، ابو قدامه انصاری، ابو لیلی (یا ابو یعلی)، ابو هیثم بن تیهان و مردانی از قریش از جا بلند شدند، علی (ع) فرمود: آنچه شنیده‏اید بگویید! گفتند: گواهی می‏دهیم که با پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع برمی‏گشتیم، هنگام ظهر فرا رسید، پیامبر خدا (ص) در مقابل مردم ظاهر شد و دستور داد شاخه‏های درختان را زدند و روی آنها جامه‏هایی افکندند [تا سایبانی ترتیب داده شد] .و بعد ندای نماز در داد و ما بیرون شدیم.آن گاه فرمود شما چه می‏گویید؟ گفتند: آنچه لازمه گفتن بود شما تبلیغ کرده‏اید، عرض کرد: بارخدایا تو گواه باش (سه مرتبه) .سپس فرمود: نزدیک است دعوت حق را لبیک گویم.براستی که هم من و هم شما مسؤولید.و بعد گفت: ای مردم، من در میان شما دو شی‏ء گرانقدر می‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم.اگر شما بدانها چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‏شوید.پس ببینید، پس از من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد.و البته که آنها از یکدیگر هرگز جدا نمی‏شوند تا این که در کنار حوض بر من باز گردند.مرا خدای مهربان دانا از این مطلب آگاه ساخته است.و بعد فرمود: البته خداوند سرپرست من و من سرپرست افراد با ایمانم.آیا شما نمی‏دانید که من از خود شما بر شما سزاوارترم؟ عرض کردند: آری می‏دانیم (سه مرتبه این حرف را تکرار کرد) .آن گاه، یا امیر المؤمنین! دست تو را گرفت و آن را بلند کرد و گفت: هر کس را که من صاحب اختیارم، پس این علی صاحب اختیار اوست.بارخدایا هر کس او را دوست می‏دارد، دوست‏بدار، و هر که او را دشمن بدارد دشمنش بدار! پس علی (ع) فرمود: راست گفتید و من خود از جمله شاهدان آن مطلبم‏» . (1)
حافظ محمد بن عبد الله، معروف به حاکم نیشابوری در صحیح خود، المستدرک، به سند خود از زید بن ارقم نقل کرده است که او گفت: «همین که پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع بازگشت و در محل غدیر خم فرود آمد، دستور برپا کردن سایبانها را صادر کرد، سایبانها درست‏شد.فرمود: گویا من دعوت حق را لبیک گفته‏ام.در میان شما دو شی‏ء گرانقدر، به جا گذاشتم، یکی از آنها بزرگتر از دیگری است: کتاب خدای متعال و عترتم.پس بنگرید چگونه در باره آنها پس از من رفتار خواهید کرد، زیرا که آن دو هرگز جدا نمی‏شوند تا کنار حوض بر من باز گردند.و بعد فرمود: همانا خداوند بزرگ سرپرست من و من سرپرست تمام مؤمنانم.آن گاه دست علی (ع) را گرفت و گفت: هر کسی را که من سرپرستم این علی سرپرست اوست، بار خدایا دوست‏بدار هر که او را وست‏بدارد، و دشمن بدار هر کس که او را دشمن بدارد» (2).
و به طریق دیگری روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «...ای مردم، من در میان شما دو امر قرار می‏دهم که اگر از آنها پیروی کنید، هرگز گمراه نشوید.و آنها کتاب خدا و اهل بیت، و عترت منند.آن گاه فرمود: آیا می‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان سزاوارترم از خودشان (سه مرتبه) ؟ گفتند: آری، و بعد رسول خدا (ص) اضافه کرد: هر کسی را که من سرپرستم، پس این علی (ع) سرپرست اوست‏» (3).
ملاحظه می‏کنید که این احادیث‏سه مطلب را می‏رساند:
1) پیامبر (ص) برای امت‏خود، دو شی‏ء گرانقدر و یا دو امر را به جای گذارده است که از یکدیگر جدایی ناپذیرند، و پیروی از آنها باعث ایمنی از گمراهی است.این دو گرانقدر عبارتند از: کتاب خدا و عترت پیامبر (ص) .
2) پیامبر (ص) نسبت‏به افراد با ایمان از خودشان سزاوارتر است و خدا سرپرست پیامبر (ص) و پیامبر (ص) سرپرست مؤمنان است.
3) علی (ع) در جهت‏سرپرستی مؤمنان مانند پیامبر (ص) است.
و این هر سه مورد از جابر بن عبد الله انصاری، عامر بن ضمره و حذیفة بن اسید و امام امیر المؤمنین علی (ع) و دیگران نقل شده است.
دو مورد اول و آخر را امام علی (ع) و ام سلمه همسر پیامبر (ص) نقل کرده‏اند، ام سلمه می‏گوید: «پیامبر خدا (ص) دست علی (ع) را در غدیر خم گرفت و آن را بحدی بلند کرد، که سفیدی زیر بغلش نمودار شد.آن گاه فرمود، هر کسی که من سرپرست اویم، پس علی سرپرست اوست.سپس فرمود: ای مردم، من در میان شما پس از خود دو شی‏ء گرانقدر، کتاب خدا و عترتم را می‏گذارم.و آنها هرگز از هم جدا نمی‏شوند تا کنار حوض بر من باز گردند» .و در حدیث ثقلین گذشت که امام علی (ع) به همین مضمون روایت را نقل کرده بود.
دو مورد آخری را شمار زیادی از اصحاب از جمله ابو سعید خدری، ابو قدامه عرنی، حذیفة بن اسید، عامر بن ضمره و زید بن ارقم، نقل کرده‏اند.و از آن جمله براء بن عازب است که امام احمد و ابن ماجه در سنن خود به سند خویش از عدی بن ثابت از براء نقل کرده‏اند که گفت:
با رسول خدا (ص) از حجة الوداع برگشتیم، در قسمتی از راه که آمدیم، پیاده شد، دستور نماز جماعت داد و بعد دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «آیا من نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: چرا.فرمود: آیا من نسبت‏به هر مؤمنی از خودش سزاواتر نیستم؟ گفتند: آری.آن گاه فرمود: این (علی (ع) ) سرپرست کسی است که من سرپرست اویم.بار خدایا دوست‏بدار هر کسی را که او را دوست‏بدارد، و دشمن بدار هر که را که او را دشمن بدارد..» . (4)
.و از جمله کسانی که این دو مورد را نقل کرده‏اند سعد بن ابی وقاص است.حاکم در «المستدرک‏» از او نقل کرده است، گفت:
«...پیامبر خدا (ص) روز غدیر خم پس از سپاس و ستایش خدا در باره علی (ع) گفت: آیا می‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان سزاوارتر از خودشان هستم؟ گفتیم: آری.فرمود: بار خدایا هر کسی را که من سرپرست اویم، پس علی (ع) سرپرست اوست.دوست‏بدار، هر که او را دوست‏بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد..» . (5)
امام احمد در مسند خود از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده است که او گفت:
«علی (ع) را در محوطه‏ای دیدم که مردم را سوگند می‏داد و می‏فرمود: شما را به خدا هر کس که شنیده است روز غدیر خم پیامبر خدا (ص) می‏فرمود: «هر کس را که من سرپرست او هستم، پس علی سرپرست اوست.» برخیزد و گواهی دهد.عبد الرحمان گوید: «دوازده تن از مجاهدان جنگ بدر از جا بلند شدند بطوری که گویی همه در نظر ما یک تن بودند» .گفتند: ما گواهی می‏دهیم که از پیامبر خدا (ص) شنیدیم که روز غدیر خم می‏فرمود: آیا من به مؤمنان سزاوارتر از خودشان نیستم و زنان من مادران ایشان نیستند؟ پس گفتیم: چرا یا رسول الله.فرمود (پیامبر خدا (ص) ) : «هر کس را که من سرپرست اویم پس علی (ع) سرپرست اوست.بار خدایا دوست‏بدار هر کس را که او را دوست‏بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد» (6).
محتوای حدیث آخر را که عبارت از این سخن پیامبر (ص) در روز غدیر خم است: «هر کس را که من سرپرستم پس علی (ع) سرپرست اوست‏» دهها تن از اصحاب نقل کرده‏اند (7).ترمذی در صحیح خود از زید بن ارقم روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «هر کس را که من سرپرست اویم پس علی (ع) سرپرست اوست‏» (8).
حافظ محمد بن ماجه در سنن (صحیح خود) از سعد بن ابی وقاص نقل کرده است که او گفت:
«معاویه در یکی از سفرهای حج‏خود بود» ، سعد نزد او آمد و در باره علی (ع) صحبت می‏کردند. معاویه، او را دشنام داد، سعد خشمگین شد و گفت: آیا درباره مردی چنین می‏گویی که من از پیامبر خدا (ص) درباره او شنیدم که می‏فرمود: هر کس که من سرپرست اویم پس علی سرپرست اوست؟ ... (9)
طبیعی است هر کسی که هر سه حدیث و یا دو حدیث آخری و یا حدیث اول و آخر را نقل کرده است، راوی آخرین حدیث هم هست.و این جا هیچ برخوردی بین این روایات وجود ندارد.در حقیقت راوی لازم می‏بیند در یک جا بعضی از روایاتی را که از پیامبر (ص) و یا هر کس دیگری شنیده نقل کند و بعد در جای دیگر تصمیم می‏گیرد قسمت‏بیشتری از آنچه شنیده است نقل کند، و در مورد سوم تصمیم به نقل تمام شنیده‏های خود می‏گیرد، و در هیچ موردی از این موارد اختلاف و برخورد با مورد دیگر وجود ندارد.و به این ترتیب است که ما ابو طفیل عامر بن واثله را می‏بینیم که روایت می‏کند، هفده تن از اصحاب به سوگند امام علی (ع) در کوفه پاسخ مثبت دادند و شهادت دادند که روز غدیر خم سخنانی از پیامبر خدا (ص) شنیده‏اند که محتوای هر سه حدیث را در برداشت، بطوری که در آغاز این بحث نقل کردیم.و روایت دیگری را در احادیث‏سوگند مشاهده می‏کنیم که امام احمد در مسند خود از ابو طفیل نقل کرده است که تنها شامل محتوای دو حدیث آخر بود.او گفته است:
«علی (ع) در محوطه‏ای مردم را جمع کرد و بعد به ایشان گفت: شما را به خدا قسم می‏دهم هر فرد مسلمانی که از پیامبر خدا چیزی را شنیده است که روز غدیر خم‏می‏فرمود از جا بلند شود.پس سی تن از جا بلند شدند.و ابو نعیم گوید: افراد زیادی بلند شدند که دیده بودند، آن وقتی که (پیامبر خدا (ص) ) دست علی (ع) را گرفته بود و به مردم فرمود: آیا می‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان سزاوارتر از خودشان هستم؟ گفتند: آری یا رسول الله.فرمود: هر کسی را که من سرپرست اویم پس این سرپرست اوست.بار خدایا دوست‏بدار هر که او را دوست‏بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد. (ابو طفیل) گوید: پس از آن جا بیرون آمدم در حالی که گویی در دلم چیزی بود.پس زید بن ارقم را دیدم و به او گفتم: من از علی (ع) شنیدم که چنین و چنان می‏گفت.زید گفت: چه چیزی را انکار می‏کنی؟ من هم از پیامبر خدا (ص) شنیدم که درباره وی چنین می‏گفت. (10)
در حقیقت پیامبر (ص) راجع به ولایت علی (ع) در غیر محل غدیر خم نیز سخن گفته است. ترمذی در صحیح خود از عمران بن حصین نقل کرده است که چهار نفر از علی (ع) نزد پیامبر خدا (ص) شکایت کردند، پیامبر (ص) خشمگین شد و به آن کسانی که از علی شکایت داشتند فرمود:
«چه می‏خواهید از علی؟ چه می‏خواهید از علی؟ چه می‏خواهید از علی؟ براستی که علی از من است و من از اویم.و او پس از من سرپرست هر فرد با ایمان است‏» (11).
امام احمد در مسند خود (ج 4 ص 437) این حدیث را با اندک تفاوتی در عبارت نقل کرده است و در آن جا گفته است که پیامبر (ص) فرمود: «علی را به حال خود بگذارید، علی را به حال خود واگذارید، علی را به حال خود واگذارید.همانا علی از من است و من از او هستم.و او سرپرست هر مؤمنی است‏» .و امام احمد از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده اسلمی نقل کرده است که گفت: «با علی (ع) در نبرد یمن شرکت کردم و از او سختگیری مشاهده کردم، وقتی که خدمت پیامبر خدا (ص) رسیدم از علی نام بردم و نکوهش کردم، دیدم چهره پیامبر خدا (ص) دگرگون شد و فرمود: ای‏بریده، آیا من سبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردم: چرا یا رسول الله.فرمود: هر کس را من سرپرست اویم پس علی (ع) سرپرست اوست‏» . (12)
و امام احمد نیز در مسند خود (ج 5 ص 356) نقل کرده است: «چنین حرفی درباره علی درست نیست زیرا او از من است و من از اویم، و او سرپرست‏شما پس از من است.» .
البته حدیث غدیر ثابت و قطعی است تردیدی در آن راه ندارد، زیرا که بیش از صد صحابی و بیش از بیست و چهار تن از مورخان بزرگ و بیست و هفت تن از پیشوایان حدیث و بیست و یک مفسر قرآن، آن را نقل کرده‏اند.و همین تعداد از علمای علم کلام، و تعدادی از نویسندگان هر عصر روایت کرده‏اند (13).

معنای حدیث غدیر

پس از آگاهی از صدور ابلاغیه غدیر از جانب پیامبر (ص)، اکنون وقت آن رسیده است تا راجع به محتوای این ابلاغیه، سخن بگوییم.و برای این که آن را درک کنیم لازم است‏بدانیم:
1- آیا فرقی بین کلمه مولا و ولی وجود دارد، چون در بعضی روایات کلمه ولی و در بیشترین روایات کلمه مولا آمده است؟
2- و اگر هر دو کلمه به یک معنی دلالت کنند پس کلمه مولا به چه معنی است؟
3- مقصود پیامبر (ص) از کلمه «اولی‏» در این گفتارش: «آیا من نسبت‏به مؤمنان «اولی‏» سزاوارتر از خودشان نیستم؟ » چیست؟

ولی و مولا

دو کلمه ولی و مولا تقریبا به یک معنی آمده‏اند با این تفاوت که کلمه ولی به‏اشیاء و اشخاص نسبت داده می‏شود، مثلا گفته می‏شود: ولی وقف، همان طوری که می‏گویند: خداوند ولی مؤمنان است.اما کلمه مولا جز به اشخاص نسبت داده نمی‏شود، مثلا گفته می‏شود مولای مؤمنان ولی گفته نمی‏شود مولای وقف.
اما معانیی که کلمه مولا به آن معانی آمده و اهل لغت تعدادی از آن معانی را نقل کرده‏اند:
1- دوست.2- همسایه.3- مهمان.4- شریک.5- پسر.6- پسر عمو.7- پسر خواهر.8- داماد.9- خویشاوند.10- عمو.11- رفیق.12- نعمت دهنده.13- نعمت داده شده.14- از دست رفته.15- آزاد کننده.16- صاحب.17- مالک.18- آقا، غیر آزاد کننده و یا صاحب.19- بنده.20- پیرو.21- همپیمان.22- یاور.23- سزاواتر به چیزی.24- شخصی که دخل و تصرف در کاری می‏کند.25- عهده‏دار کار.26- جانشین.
علی رغم این که کلمه مولا گاهی در هر یک از این معانی به کار می‏رود، پانزده معنای اول از آن معانی است که به هنگام اطلاق، تبادر آنها به ذهن بعید است.جز به قرینه‏ای روشن، ذهن به آن معانی توجه نمی‏کند.و معنای این مطلب آن است که اگر کلمه مولا بدون هیچ قرینه‏ای به کار برده شود، شنونده نسبت‏به درک معنای آن تنها بین یازده معنای آخر مردد می‏ماند.و آشکارترین معنا در بین یازده معنی دو معنای آقا و بنده است.
به هر حال از کلمه مولی در حدیث غدیر خم هیچ یک از پانزده معنای اول منظور نشده است. بنابراین هیچ کدام از معانی همسایه، مهمان، شریک، پسر، خواهرزاده، عمو، داماد و رفیق را قصد نداشته است.زیرا علی (ع) همسایه، وارد، شریک و یا پسر، یا خواهرزاده و یا داماد و یا رفیق برای همه کسانی که پیامبر خدا (ص) همسایه یا وارد، یا شریک او و یا پسر، یا خواهرزاده و یا داماد و یا رفیق آنها بوده باشد، نبوده است و پیامبر (ص) عموی کسی نبوده است، زیرا که او برادری از پدر و مادر نداشته است.و از کلمه مولا خویشاوند را نیز اراده نفرموده است زیرا که خبر دادن از خویشاوندی، نابخردانه است‏شایسته پیامبر (ص) نیست که مردم را جمع کند تا خویشاوندی را به‏اطلاع برساند.زیرا که هر مسلمانی می‏داند که علی (ع) پسر عموی پیامبر (ص) است و خویشاوند هر یک از آن دو تن نیز، خویشاوند دیگری است.و دوست نیز مورد نظر نبوده است‏به این دلیل که این معنی هم مناسب مقام نمی‏باشد زیرا مطلب مهمی نیست که پیامبر (ص) هزاران تن از مردم را جمع کند تا به ایشان اعلام نماید که علی (ع) را دوست‏بدارد هر کسی که پیامبر خدا را دوست می‏دارد، و این چیزی نیست که منحصر به علی (ع) باشد.چون همه اصحاب پاک مانند ابو بکر، عمر، عثمان، ابوذر، سلمان، عمار و دیگران، دوست می‏داشتند کسانی را که پیامبر (ص) آنها را دوست داشت.علاوه بر آن که پیامبر (ص) می‏خواسته است‏بگوید که او سرپرست همه مسلمانان است در صورتی که پیامبر دوست همه مسلمانان نبوده است، زیرا مسلمانان سرکش را دوست نمی‏داشت.
مقصود پیامبر (ص) معنای نعمت داده شده نیز، نبوده است، زیرا پیامبر (ص) از طرف مردم و یا حداقل از طرف گروهی قابل ذکر، نعمتی دریافت نکرده بود.و نعمت دهنده مادی هم مورد نظر نبوده است، زیرا که پیامبر (ص) به تمام مسلمانان نعمت مادی نداده بود.پیامبر (ص) می‏خواست‏بگوید که علی (ع) مانند اوست در این جهت که او سرپرست همه مسلمانان از تمام نسلهاست.و قصد پیامبر (ص) دهنده نعمت معنوی نبوده، علی رغم این که پیامبر (ص) با هدایت مسلمانان به دین خدا به تمام آنها نعمت معنوی داد و همچنین علی (ع) با جهاد بی‏نظیر خود در راه اعلای کلمة الله نسبت‏به همه ولینعمت‏بود.قصد پیامبر (ص) آن نبود، زیرا در آن مقام نبود تا از جریانی خبر دهد که در گذشته اتفاق افتاده است، بلکه در این مقام بود که به علی (ع) مقام و منصبی مرحمت کند.و طبیعی است که مقصود پیامبر (ص) از کلمه مولا، از دست رفته نبود، به دلیل نادرستی و سفیهانه بودن آن، و نه معنی آزاد کننده، زیرا که پیامبر (ص) آزاد کننده مسلمانان نبود زیرا اکثریت قاطع مسلمانان برده نبودند.و یازده معنای آخری نیز درست نیست، از جمله، طبیعی است که معنای رب مورد نظر نبوده است، زیرا که آن کفر است، همچنین معانی: بنده، و پیرو، صحیح نیست چون که پیامبر (ص) بنده و پیروکسی از مردم نبود.و معنای مالک مقصود حضرت نبوده است، زیرا که پیامبر مالک مسلمانان نبوده است، و معنای همقسم و همپیمان مورد نظر نبوده است، چون پیامبر (ص) همپیمان و همقسم تمام مسلمانان نبوده است، و اگر همپیمان معنوی هم باشد باز هم درست نیست، زیرا آن گرامی با گنهکاران مسلمان هماهنگ معنوی نبود و چقدر هم تعداد ایشان زیاد بود!
قصد معنی ناصر، صحیح نیست‏به این جهت که پیامبر (ص) همان طوری که یاد آور شدیم می‏خواهد بگوید که او (ص) سرپرست همه مسلمانان از تمام نسلهاست در صورتی که پیامبر (ص) یاور برای تمام نسلها نیست.و آن که می‏تواند یاری کننده تمام نسلها باشد تنها خداست.و با این همه، پیامبر (ص) یاور همه مسلمانان نیست‏بلکه یاور مسلمانان خالص است و کمک او به مسلمانان عاصی و تبهکار نمی‏رسد.و در این صورت جز پنج معنی از یازده معنی باقی نمی‏ماند و آنها عبارتند از: آقای غیر آزاد کننده، یا مالک، سزاوارتر به چیزی، انجام دهنده کاری، عهده‏دار امری، و جانشین.
معنای آخری (جانشین سرپرست) درست نیست مگر وقتی که یکی از آن چهار معنی مورد نظر باشد، زیرا آن معنای مستقلی نیست.اما (آقا - سرور) در صورتی صحیح است که مقصود از آن زمامدار و یا متبوع باشد، زیرا که پیامبر (ص) متبوع و زمامدار همه مسلمانان بوده است.و سه معنای آخری: سزاوارتر به چیزی، متصرف در کاری و عهده‏دار امری، در معنی به هم نزدیکند و با معنای متبوع و زمامدار هماهنگی دارند، از آن جا که مقصود از متبوع و زمامدار کسی است که با دستور خداوند این چنین بوده باشد، پس اگر غرض از مولا، سزاوارترین فرد نسبت‏به هر مؤمنی باشد که او سزاوارتر به تصرف در امر مسلمانان است، در نتیجه همان معنای زمامدار و کسی خواهد بود که به فرمان خدا باید پیروی شود، و همچنین عهده‏دار امری و متصرف در کار [که ملازم با معنای اولی به تصرف است] .

اولی

مقصود پیامبر (ص) از کلمه «اولی‏» در این عبارت: «الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ » چیست؟ البته اهل لغت تصریح کرده‏اند که کلمه «اولی‏» به دو معنی آمده است: 1- سزاوارتر 2- مناسب‏تر، لایق‏تر.بدیهی است که مقصود پیامبر، معنای «سزاوارتر» بوده است نه معنای مناسب‏تر، چون زشت می‏نماید که گفته شود، پیامبر نسبت‏به مؤمنان از خودشان لایق‏تر و مناسب‏تر است.
براستی پیامبر (ص) خواسته است تا به مسلمانان حقی را یاد آور شود که خداوند به او مرحمت فرموده و به وسیله وحی در قرآن کریم آن حق را اعلان کرده است:
«پیامبر (ص) نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسرانش مادران ایشانند. .» . (14)
این آیه گویای آن است که پیامبر (ص) نسبت‏به اداره امور مسلمانان، بیشتر از آن حقی که خود آنان در اداره امور خویش دارند، حق دارد.از آن جاست که اطاعت و فرمانبرداری وی بر ایشان واجب است.و قرآن مجید این حق را در چندین آیه مورد تاکید قرار داده است، از آن جمله:
«هیچ مرد و یا زن با ایمانی حق ندارند، هنگامی که خدا و پیامبرش مقرر فرمودند کاری انجام شود، نسبت‏به کار خود اختیار کنند، و هر کس از خدا و پیامبر (ص) نافرمانی کند، دچار گمراهی آشکار شده است‏» (15).
هنگامی که تمام این مطالب را دریافتیم، فهمیدن مقصود پیامبر (ص) از عبارات روز غدیر برای ما آسان می‏شود.پس اگر ما تنها آخرین محتوا را از عبارت پیامبر (ص) یعنی: «هر کسی را که من مولای اویم، علی (ع) مولای اوست‏» .بگیریم، چیزی جز معنای زمامدار و یا کسی که به فرمان خدا و یا به فرمان آن که حق دارد از طرف خدا اداره امور مسلمانان را به او واگذار کند، فرمانش مطاع است از آن برنمی‏آید.وپیامبر (ص) بطور واضح بیان می‏کند که علی (ع) در آن جهت همانند اوست.و هر گاه این مضمون را با مضمون دوم، یعنی عبارت: «آیا من نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ » (که تعدادی از روایات به این مضمون آمده است) در نظر بگیریم، بطور کامل، هدف روشن خواهد شد، زیرا به مقتضای نص قرآن، پیامبر (ص) سبت‏به هر مؤمنی سزاوارتر از خود اوست و پیامبر (ص) هم می‏خواسته است، همین مطلب را به مسلمانان یاد آوری کند.و از طرفی چون در پی سؤال خود این عبارت را آورده است: «هر کسی که من سرپرست اویم پس این علی سرپرست اوست.» ، پس مقصود این بوده است که علی (ع) همچون پیامبر (ص) از طرف خداوند، حق اداره امور مسلمانان را دارد.و هر گاه کسی حق داشته باشد در این مورد تردید کند، محتوای بخش اول حدیث: «همانا من در میان شما دو شی‏ء گرانقدر، کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را می‏گذارم.اگر به آنها چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‏شوید، پس توجه کنید که پس از من درباره آنها چگونه رفتار خواهید کرد، و آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا این که کنار حوض بر من باز گردند.» ، هر نوع شک و تردید را از بین می‏برد و حقیقت را بطور خالص آشکار می‏سازد، بنابراین از عترت (و در راس ایشان از علی (ع) ) باید همان طوری که از قرآن پیروی می‏شود، پیروی گردد.و پیروی از عترت مانند پیروی قرآن بر هر مسلمانی واجب است.و احادیثی که به این مضمون آمده‏اند فراوان و متعددند. و صدور این روایات از پیامبر (ص) یقینی است.و معنای تمام آنها این است که پیروی علی (ع) و اطاعت از او مانند اطاعت از پیامبر (ص) است.و پیروی او به فرمان خدا بر هر مسلمانی واجب است.
و از این رو علی (ع) سرپرست هر مؤمنی است که پیامبر (ص) سرپرست او بوده است.و اگر فرمایش پیامبر (ص) را به بریده و دیگران به خاطر بیاوریم که در چند حدیث فرمود: علی (ع) از من است و من از علی هستم.و او پس از من سرپرست هر مؤمنی است‏یا او پس از من سرپرست‏شماست، دیگر مجالی برای هیچ گونه گفتگو پیرامون مقصود پیامبر (ص) از دو کلمه، مولا و ولی، باقی نمی‏ماند.این بود محتوای بیانات پیامبر (ص) . بیاناتی که قبلا نقل کردیم این بود که اطاعت از علی (ع) اطاعت‏خدا و پیامبر و نافرمانی علی (ع) نافرمانی خدا و پیامبر (ص) و جدایی از او، جدایی از خدا و پیامبر و دشنام بر او، دشنام بر خدا و پیامبر است.

پى نوشت ها:

1- ینابیع المودة، قندوزی ص 42.این روایت را از امام سمهودی، نور الدین علی بن عبد الله شافعی نقل کرده و او از ابو نعیم در حلیة الاولیاء روایت کرده است.
2- ج 3، ص 109 «ینابیع المودة‏» .
3- ینابیع المودة ص 110.
4- امام احمد آن را در مسند خود ج 4 ص 281 و ابن ماجه در سنن خویش ج 1 ص 45 نقل کرده‏اند.
5- ج 3 ص 116.
6- مسند امام احمد ج 1 ص 119.
7- از جمله ابو لیلی انصاری، حبشی بن حناده، ابو ایوب خالد بن زید انصاری، سهل بن سعد، طلحة بن عبید الله، عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر بن الخطاب، عبد الله بن مسعود، خلیفه سوم عثمان بن عفان، عدی بن حاتم، عطبة بن بشر مازنی، عقبة بن عمر جهنی، عمار بن یاسر، ابو هیثم تیهان، حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی، خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین، عبد الله بن بدیل خزاعی، قیس بن ثابت، قیس بن سعد بن عبادة، هاشم مرقال زهری و گروه زیاد دیگر.
8- ج 5 ص 297 (شماره حدیث 3797) .
9- ج 1 ص 45 (شماره حدیث 121) .
10- سنن ابن ماجه ج 4 ص 370.
11- ج 5 ص 296 (شماره حدیث 3796) .
12- ج 5 ص 347، و حاکم در مستدرک ج 3 ص 110 مثل آن را نقل کرده است.
13- هر کس مایل است‏به تفصیل از روایتها و نام راویان و نویسندگان حدیث آگاهی یابد باید کتاب الغدیر مرحوم امینی را بخواند که کتاب بی‏نظیری در این باره است.و شماره‏هایی که در اینجا ذکر شد از ج 1 ص 6- 8 آن کتاب گرفته شده است.
14- سوره احزاب (33) آیه 6.
15- همان سوره، آیه 36.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: امیر المؤمنین(علیه السلام)، اسوه وحدت


غروب سرخ غدیر (1)
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 4:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
  غروب سرخ غدیر (1)


امير المومنين عليه السلام و شبهه خاموشي گزيدن از مطالبه خلافت
 

از جمله تحليل هاي انحرافي مطرح شده درباره مواضع سياسي و اجتماعي حضرت علي عليه السلام پس از رحلت پيامبر (ص)، تفسيرهايي غير علمي از برخي عملکردهاي ايشان مي باشد که از آن ها به «سکوت» تعبير مي شود.
نخستين هدف القا کنندگان شبهه «سکوت» اين است که مواضع آن حضرت عليه السلام را به واگذاري حق خلافت و دست شستن از اقامه آن تفسير کنند(!؟) به گونه اي که مخاطب تصوّر نمايد که آن حضرت عليه السلام نه تنها در قبال غصب خلافت، هيچ گونه ابراز مخالفت و يا عکس العملي از خود نشان نداند؛ بلکه، گمان نمايد که آن حضرت عليه السلام، حتي از حمايت ها و اقدامات ديگران در اين زمينه نيز به شدّت جلوگيري نموده اند!؟
دامنه اين شبهات تا آن جا گسترش يافته است که با سوء برداشت از
معناي لغوي واژه «سکوت» با شبهه « خاموشي گزيدن اميرالمومنين عليه السلام از طرح حقّ خلافتشان» مواجه مي گرديم.
جهت بررسي و تحليل اين شبه، نخست لازم است بدانيم که القا کنندگان آن، با سوء برداشت از کدام حادثه تاريخي قائل به اين تحليل انحرافي شده اند. (1)
* بررسي حوادث تاريخي پيش آمده پس از سقيفه بني ساعده نشان مي دهد:
«وقتي ابوسفيان از جريان سقيفه و بيعت ابوبکر مطّلع شد، با انگيزه هاي قومي و نژادي فرياد زد... و سپس به علي عليه السلام گفت: دست خود را بگشا تا با تو بيعت کنم و به خدا سوگند اگر بخواهي مدينه را برايت پر از مردان جنگي و اسب و خواهم کرد... علي بن ابي طالب عليه السلام با ردّ اين پيشنهاد، نشان داد که در مکتب سياسي او، صحيح نيست که جهت رسيدن به هدف، از هر وسيله اي استفاده نمايد. علي عليه السلام در اين ترديد نداشت که حق از آن اوست؛ ولي رسيدن به آن را از هر جا جايز نمي دانست و لذا با پي بردن به نيّت ابوسفيان صريحاً به وي جواب رد داد، چرا که قصد ابوسفيان ايجاد اختلاف و فساد و فتنه انگيزي در ميان مسلمانان بود و لذا علي عليه السلام اين عمل ابوسفيان را به عنوان فتنه انگيزي ياد مي نمايد.» (2)
با توجّه به اين که اين واقعه، مشهورترين موردي است که اميرالمومنين عليه السلام حمايت از خلافتشان را رد نموده اند؛ چنين به نظر مي رسد که القا کنندگان اين شبهه، به همين واقعه نظر داشته و واکنش امام عليه السلام را شاهدي بر صحّت ادّعاي خود گرفته اند. در حالي که واکنش اميرالمومنين عليه السلام، تنها در مقابل پيشنهاد حمايت نظامي توسّط ابوسفيان و به جهت خنثي سازي اهداف(3) او بوده است. (4)
بنابراين: تحليل صحيح از واکنش امير المومنين عليه السلام در قبال غصب خلافت را نمي توان از اين قبيل ماجراها به دست آورد.
واکنش هاي امير المومنين عليه السلام در قبال غصب خلافت
به راستي، اگر مبناي پاسخ اميرالمومنين عليه السلام به ابوسفيان، خاموشي گزيدن در قبال غصب خلافت بود، چرا در مقابل حمايت هاي يارانش، چنين عکس العملي را از خود نشان ندادند و بلکه فراتر از آن، اگر امام عليه السلام قصد سکوت و عدم موضع گيري در قبال غصب خلافت را داشتند، اقدامات خود آن حضرت عليه السلام جهت اعاده حق غصب شده اش - که با طرح حقّ خلافت نيز همراه بود- چه معنايي مي دهد؟
«علي عليه السلام بيعت ابوسفيان را نپذيرفت... از جانب ديگر، به شدّت از بيعت با حاکميت جديد(ابوبکر) هم پرهيز کرد و به اين وسيله مخالفت خود را نشان داد.» (5)
«فراهم کردن نيرو و متحد کردن يارانش، از اقدامات ديگر او بود. علي عليه السلام هنگامي که با ابوبکر بيعت شد، به تلاش در
جمع آوري ياران و انسجام آنان پرداخت و در اين راه، شخصيت معنوي و روحي همسرش فاطمه عليها السلام- دختر رسول الله صلي الله عليه و آله- نيز با او همراه بود.» (6)
«از اين مرحله به بعد است که مبارزه حضرت به صورت جدي تر در مقابل حاکميت جديد پديدار مي گردد و حالتي ويژه به خود مي گيرد و طبعاً خانه فاطمه دختر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به عنوان کانون اين مخالفت در مي آيد و فاطمه عليها السلام در اين کشمکش، نقش پشتوانه پر قدرت علي عليه السلام را ايفا مي کند و حتي در بعضي موارد پيشتاز ابراز مخافت مي شود تا جائي که از درگير شدن با دشمن نيز نهراسيد.» (7)
«علي بن ابي طالب عليه السلام جهت اعاده حق خويش حتي مردم را به بيعت خود فرا مي خواند.
از جمله اين حرکت ها، رفتن حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام به مجالس انصار است که از آنها طلب ياري مي کردند.»(8)
«امام علي عليه السلام براي آنکه بر مسلمين اتمام حجت شود تا بعدها کسي سکوت امام را دليل بر انصراف ايشان از رهبري اسلامي تلقي ننمايد و نيز براي اعتراض به دستگاه حاکم، به در خانه هاي مسلمانان مدينه آمد و آنها را به ياد
سفارشات پيامبر صلي الله عليه و اله در زمينه خلافت بعد از خود انداخت و از آنها براي ارجاع رهبري به مسير اصلي اش کمک خواست.» (9)
«آن حضرت... در همان روزهاي نخست، دست زن و فرزندان خود را گرفت و به خانه هاي انصار رفت تا حق از دست رفته خود را بازيابد. اين اصرار در حدي بود که او را متهم کردند که حريص بر خلافت است.» (10)
«بنابراين مسلّم است که اميرمومنان عليه السلام ، به مقابله با جنبش ارتجاعي و بازگشت جاهلي برخاست.» (11)
«اگر فعاليت هاي امام عليه السلام در اين باره نبود، چه بسا آيندگان درباره خليفه بلافصل بودن اميرمومنان عليه السلام شک مي کردند، و اين احتمال قوت مي گرف که رسول خدا صلي الله عليه و آله اصرار خود بر خلافت اميرمومنان عليه السلام را نسخ (12) کرده است.» (13)
«او به نيکي دريافته بود که سکوت مطلق ممکن است با توجه به حجم گسترده تبليغات دستگاه کودتا در افکار عمومي به عنوان تأييد حادثه سقيفه قلمداد شود و براي مردم آن روزگار و هميشه تاريخ، دليلي بر حقانيت حاکمان کودتا شمرده شود. پس مي بايست
سکوت را شکست.» (14)
« در اين مسئله، ياران نزديک حضرت، او را همراهي مي کردند و بعضي از صحابه نزديک پيامبر چون: ابوذر، سلمان، خالدبن سعيد، ابوايّوب انصاري، عثمان بن حنيف، براء بن عازب، در مسجد مدينه، رسماً حمايت گسترده اي از حق علي ابن ابي طالب عليه السلام کردند.» (15)
«سخنان آنان به گونه اي صريح و گويا بود که ابوبکر سه روز از خانه بيرون نيامد، تا سرانجام در روز سوم، شماري بسيار از هواخواهانش- با شمشير کشيده- او را از خانه بيرون آوردند و به منبر نشاندند و ديگران را با شمشير تهديد کردند که ديگر حق ندارند مانند آن سخنان را به زبان آورند. پس از آن بود که احدي جرئت نکرد سخن بگويد.» (16)
تمام شواهد تاريخي حاکي از آن است که آن حضرت عليه السلام جهت اعاده حق غصب شده خويش از انجام هر گونه اقدامي که براي ايشان امکان پذير بود و شرايط زماني اجازه آن را مي داد، کوتاهي نفرمودند. همچنين، شواهد تاريخي حاکي از احتجاج هاي کوبنده ايشان مي باشد:
« ابوبکر در همان روزهاي نخست خلافت، براي امام عليه السلام پيام فرستاد که خواسته خليفه رسول خدا صلي الله و عليه و آله را براي بيعت اجابت کند.
امام عليه السلام به قاصد فرمود: چه زود به رسول خدا صلي الله و عليه و آله دروغ بستيد؛ او و اطرافيانش خوب مي دانند که خدا و رسولش جز مرا خليفه نکرد. (17)
چون امام عليه السلام را به مسجد بردند، در ابتداي برخورد با ابوبکر، به وي فرمود: ... آيا ديروز به امر رسول خدا صلي الله و عليه و آله با من بيعت نکردي؟ (18)
امام عليه السلام خطاب به مسلمانان حاضر در مسجد، همه آن چه را پيامبر صلي الله و عليه و آله در روز غدير خم فرموده بود، يادآور شد و آنان را به خدا سوگند داد که آيا آن سخنان را شنيده اند يا نه.
حاضران جواب مثبت دادند و حتي ابوبکر نيز تأييد کرد. (19) برابر گفته زيد بن ارقم ، دوازده بدري (20) به صحت سخن امام عليه السلام گواهي دادند و بحث در مسجد بالا گرفت و سرو صدا بلند شد. عمر از ترس اين که مردم به امام عليه السلام متمايل شوند، مجلس را بر هم زد و مردم از مسجد رفتند.(21)» (22)
اين سندهاي تاريخي نشان مي دهند که آن حضرت عليه السلام در سخت ترين شرايط، يعني در زماني که مي خواستند ايشان را با تهديد به قتل، وادار به انجام بيعت با ابوبکر نمايند، به نصوص خلافت خويش استناد جسته و با طرح مباحث امامت و ارائه مکتب خلافت، سعي در بازگرداندن حق غصب شده خويش داشته اند.
«علي عليه السلام پيوسته در دوران خلافت خلفا از بيان اين مطلب که خلافت، حق طلق (23) اوست خود داري نمي کرد.» (24)
« علي عليه السلام از اظهار و مطالبه حق خود و شکايت از ربايندگان آن خودداري نکرد، با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامي(25) را مانع آن قرار نداد.» (26)
«اين که علي بن ابي طالب عليه السلام از حقانيت خود هيچ نگفته باشد نظري بر خلاف واقعيت تاريخي است.» (27)
دقت و توجه در نقل هاي مطرح شده، به وضوح ثابت مي کند که آن حضرت عليه السلام هرگز از حق خود نمي گذرند و هيچ گاه از آن صرفنظر نمي کنند و به هيچ روي آن را به خلفا واگذار نمي نمايند؛ چه رسد به آن که در اين زمينه، خاموشي گزينند!؟
حال، اگر در آن مقطع از تاريخ، شاهد بيدار سازي هاي پياپي و مکرري از سوي امام عليه السلام نمي باشيم، دلايل آن را در جاي ديگري (غير از سکوت در برابر غصب خلافت) بايد جُست.
به راستي بايد پرسيد:
«آيا مردمان آن روزگار، همه آن چه رسول خدا صلي الله وعليه و آله در منزلت پسر عمويش علي عليه السلام بيان فرموده بود، يکسره فراموش کرده بودند تا انتظار رود علي عليه السلام يکايک آنان را به رعايت حق خويش بيدار سازد؟
کناره گيري آنها از علي بن ابي طالب عليه السلام از بي اطلاعي کامل ايشان به مرتبه معنوي آن جناب نبود تا با سخنراني و اظهار مظلوميت، هوشيار شوند و به طرفداري از او قيام نمايند. رسالت او مانند وظيفه رسول خدا صلي الله و عليه و آله در اوايل بعثت نبود که ناچار باشد به منظور زمينه سازي براي بعثت و نشر اسلام، در جستجوي ياور باشد.
در روزگار پس از پيامبر صلي الله عليه و آله، آن که مي خواست علي بن ابي طالب عليه السلام را پيشواي خود قرار دهد، به قدر لازم او را مي شناخت و آن که پيرو ديگري بود، چنان نبود که با اندرز علي عليه السلام ، يکباره به حمايت از وي برخيزد و از انگيزه هاي مخالفتش کاسته گردد.»(28)
تحليل صحيح از مواجهه اميرالمومنين عليه السلام با غصب خلافت اميرالمومنين علي عليه السلام به جهت انجام وظايفي که در جايگاه تصدي مقام امامت و در مسير حفظ دين اسلام، از جانب خداي متعال بر عهده داشتند، نوع و شيوه خاصي از برخورد با غصب خلافت و غاصبان آن را - به ويژه پس از حمله به خانه فاطمه عليها السلام-(29) در پيش گرفتند که اصطلاحاً بدان «سکوت» گفته مي شود.
سکوت امام عليه السلام ، نه به معناي واگذاري حق خويش به خلفا و گذشتن از آن؛ و نه به معناي عدم طرح خلافت و صرفنظر نمودن از آن، بلکه تنها و تنها به معناي انصراف از « قيام با شمشير» در مقابل غاصبان خلافت- آن هم (حدوداً) پس از بيست روز مقاومت سرسختانه در مقابل کودتاچيان و تلاش گسترده براي براندازي حکومت نامشروع ابوبکر- مي باشد.
«به هر سان، امام علي عليه السلام براي بازگردانيدن خلافت به جايگاه راستينش بسيار کوشيد، اما کوتاهي مسلمانان سبب شد که حضرت نتواند به موفقيت دست يابد.
اگر حضرت به مخالفت خود ادامه مي داد، نه تنها کنار زدن ابوبکر امکان نداشت، بلکه جان خود را به خطر مي انداخت.» (30)
«نکته سومي نيز وجود داشت و آن جو وحشتي بود که دستگاه حاکم بر جامعه اسلامي مسلط ساخته بود.» (31)
براي مثال:
« در پي بيعت سقيفه نشينان با ابوبکر، برخي به مخالفت برخاستند. با اشاره عمر، گروهي حباب بن منذر را به زير لگد گرفتند و در دهانش خاك ريختند و بيني او را شکستند.
سعد [بن عباده] را تا آستانه مرگ کتک زدند.
هر کس فريادي بر مي آورد، دهانش را پر از خاک مي کردند. در مسير بازگشت مهاجران به سوي مسجد، ياران عمر هر که را مي يافتند پيش مي کشيدند و دستش را به نشانه بيعت به دست ابوبکر مي ماليدند و روانه اش مي کردند.
در آن معرکه، باديه نشينان قبيله أسلم وارد مدينه شدند و چون سرکرده مهاجران، از قبل به ايشان وعده داده بود که
اگر ما را ياري کنيد به شما آذوقه فراوان مي دهيم؛ با چماق، بر سر و روي مردم مي زدند تا به اجبار، با خليفه جديد بيعت کنند.
عمر بارها مي گفت: زماني به پيروزي اطمينان يافتم که أسلميان وارد مدينه شدند.
آنها با مهاجران پيوند داشتند و جمعيت ايشان چنان انبوه بود که راه کوچه ها براي عبور تنگ آمد.» (32)
«حقيقت آن است که کوشش هاي آميخته با خشونت برخي صحابيان سالخورده و سرشناس براي عهده داري جانشيني پيامبر صلي الله و عليه و آله، گوياي تصميمي عميق بر کنارگذاري خاندان پيامبر از حکومت بود و داماد پيامبر علي بن ابي طالب عليه السلام، از اين حقيقت به خوبي آگاه بود و شايد همين امر، وي را از دفاع جدي از حق خود بازداشت... زيرا رياست خواهي مخالفان خود را در اوج مي ديد و کمترين دفاع، آنان را به رفتارهايي به مراتب پرخشونت تر و مخاطره انگيزتر وا مي داشت.» (33)
بنابراين:
« حضرت با در نظر گرفتن واقعيت هاي سياسي موجود در جامعه مسلمين، صبر پيشه کردن را جايز دانسته؛ چرا که براي هر اقدامي نياز به نيروهاي کارآمد و معتقدي داشت
که او در آن هنگام از آن بي بهره بود.» (34)
«حضرت محمد صلي الله و عليه و اله وقوع چنين ايامي را به علي بن ابي طالب عليه السلام خبر داده بود و به وي گفته بود که: امت پس از من به تو خيانت مي کند. اگر ياراني يافتي قيام کن و گرنه سکوت اختيار کن.» (35)
«مقصود ما از سکوت امام عليه السلام، ترک مبارزه مسلحانه است و گرنه حضرت هرگز از ادعاي خود كه حکومت اسلامي حق قطعي وي بوده، دست برنداشته و در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن نيز دائماً به آن اشاره مي کند.»(36) «شک نيست که اگر فرزند ابوطالب بيش از آن چه کرد، مردم را به دفاع از خويش فرا مي خواند، مخالفان وي، در پايمال کردن حق او و خاندان نبوي بيشتر مي کوشيدند.»(37) در شرايطي که ترسيم گرديد، هر گونه جهاد مسلحانه،جز کشته شدن امير المومنين عليه السلام و پايمال شدن خون آن حضرت عليه السلام، حاصلي در پي نداشت.
بديهي است که وقوع چنين حادثه اي، بهترين فرصت براي تحقق آمال صحابيان سالخورده! و پيشکسوتي! بود که ساليان متمادي ، «رياکارانه و منافقانه» گرد رسول خدا صلي الله و عليه و اله حلقه زده بودند.
در پي شهادت فرزند ابوطالب عليه السلام - که به شهادت رسيدن معدود
ياران با وفاي ايشان را نيز به همراه داشت-، مهاجرين منافق که با نقابي از تقدس، چهره واقعي خود را پنهان مي داشتند، نه تنها قادر بودند تا با «عوام فريبي»، خون امام عليه السلام را پايمال کنند؛ بلکه از آن پس، به راحتي مي توانستند دين مبين اسلام را از محتواي واقعي آن تهي ساخته و مرحله تحريف دين را با سرعتي هر چه تمام تر طي نمايند؛ به گونه اي که پس از اندک زماني، هيچ اثري از تعليم حقيقي اسلام باقي نمي ماند.(38)
از سوي ديگر، حزب بني اميه به رهبري ابوسفيان، با مشاهده جاي خالي حافظ اصلي دين اسلام (علي بن ابي طالب عليه السلام) و شيعيان باوفايش، آغازگر جنگي خانمان سوز براي تصاحب دوباره قدرت مي گرديد و در نهايت، پس از تصاحب حکومت، به راحتي جامعه مسلمانان را به سر منزل ارتداد و بت پرستي فرود مي آورد.
به عبارت ديگر، با گذشت اندک زماني از شهادت امير المومنين عليه السلام، دين اسلام به طور کامل «محو و نابود» مي گرديد.
لذا، با يک نگاه واقع بينانه به شرايط حساس آن مقطع از تاريخ، در خواهيم يافت که «حفظ اسلام از خطر نابودي و ارتداد» منوط به «حفظ جان اميرالمومنين عليه السلام» گرديده بود.
دليل پرهيز امام عليه السلام از جهاد شهادت طلبانه، سر حمايت ها و دفاع خون بار حضرت زهرا عليها السلام از جان اميرالمومنين عليه السلام و نيز پيشتازي حضرت زهرا عليها السلام در عرصه مبارزه با طاغوت حاکم را در همين نکته مي توان جستجو نمود.

پي‌نوشت‌ها:
 

1- براي مثال، ر.ک: مقاله مندرج در کيهان فرهنگي ، شماره 184، بهمن 80، ص 34.
2- جلال درخشه: مواضع سياسي حضرت علي عليه السلام در قبال مخالفين، ص 42.
3- يعني: ربودن قدرت سياسي- آن هم به طور کامل- و يا اخذ سهمي از آن براي حزب بني اميه.
4- جهت آشنايي دقيق تر با انگيزه ابوسفيان و اهداف او در اين زمينه، به کتاب «تحليل نيم قرن سياستهاي تبليغي امويان در شام»، ص 48-50، تأليف: فهيمه فرهمند پور؛ و يا به بخش پاياني مقاله « واقع بيني در سيره اميرالمومنين عليه السلام و موضع گيري دشمنان»، تأليف: عبدالرضا خليلي، مندرج در روزنامه جام جم، مورخ 4 آذر 1381، مراجعه فرماييد.
5- جلال درخشه: مواضع سياسي حضرت علي عليه السلام در قبال مخالفين، ص 43.
6- اصغر قائدان: تحليلي بر مواضع سياسي علي بن ابي طالب عليه السلام ، ص 83.
7- جلال درخشه: مواضع سياسي حضرت علي عليه السلام در قبال مخالفين، ص 44.
8- همان منبع، ص 45.
9- علي محمد مير جليلي: امام علي عليه السلام و زمامداران، ص 79-80.
10- رسول جعفريان: تاريخ و سيره سياسي اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام ، ص 18.
11- مصطفي دلشاد تهراني: ميراث ربوده، ص 89.
12- [ پايان دادن به اعتبار يک فرمان و دستور العمل ]
13- سيد حسن فاطمي: مقاله «سقيفه» مندرج در دانشنامه امام علي عليه السلام ، ج 8، ص 446.
14- حشمت الله قنبري همداني: اسرار و آثار سقيفه بني ساعده ، ص 85.
15- جلال درخشه: مواضع سياسي حضرت علي عليه السلام در قبال مخالفين، ص 43- 44.
16- سيد حسن فاطمي: مقاله «سقيفه» مندرج در دانشنامه امام علي عليه السلام، ج 8 ، ص 458؛ به نقل از: احتجاج طبرسي، ج 1 ، ص 186- 199.
17- به نقل از : کتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 583.
18- به نقل از : همان منبع، ج 2، ص 865.
19- به نقل از: همان منبع، ج 2، ص 589.
20- [شرکت کننده در جنگ بدر].
21- به نقل از: احتجاج طبرسي، ج 1، ص 185.
22- سيد حسن فاطمي: مقاله «سقيفه» مندرج در دانشنامه امام علي عليه السلام ، ج 8 ، ص 456.
23- [ انحصاري، منحصر به فرد]
24- استاد شهيد مرتضي مطهري: سيري در سيره ائمه اطهار عليهم السلام، ص 22.
25- ر.ک: علي لبّاف: درسنامه قرائت هاي وحدت اسلامي.
26- استاد شهيد مرتضي مطهري: سيري در سيره ائمه اطهار عليهم السلام، ص 20.
27- يوسف غلامي: پس از غروب، ص 191.
28- همان منبع، ص 194.
29- اين حادثه در سومين هفته خلافت ابوبکر رخ داده است.
30- سيد حسن فاطمي: مقاله «سقيفه» مندرج در دانشنامه امام علي عليه السلام ، ج 8، ص 449.
31- جلال درخشه: مواضع سياسي حضرت علي عليه السلام در قبال مخالفين، ص 49- 50.
32- يوسف غلامي: بحران جانشيني پيامبر صلي الله عليه واله، ص 34-35.
33- يوسف غلامي: پس از غروب، ص 191-192.
34- جلال درخشه: مواضع سياسي حضرت علي عليه السلام در قبال مخالفين، ص 49.
35- يوسف غلامي: بحران جانشيني پيامبر صلي الله و عليه و اله، ص 65.
36- علي محمد مير جليلي: امام علي عليه السلام و زمامداران ، ص 160.
37- يوسف غلامي: پس از غروب، ص 194-195.
38- ر. ک: علي لبّاف: پژوهش هايي در نيم قرن نخستين خلافت، بخش يکم.
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:علی لباف / غروب سرخ غدیر/انتشارات منیر/ تهران چاپ اول 1378


حضرت علی(علیه السلام) و غدیر از منظر ولایت
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 4:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حضرت علی(علیه السلام) و غدیر از منظر ولایت


شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اوج

شخصیت امیرالمؤمنین (علیه الصلاة والسلام) ترکیبی از عناصری است که هر کدام به تنهایی یک انسان عالی مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو در می آورد. زهد امیر المؤمنین (علیه السلام) و بی اعتنایی او نسبت به شهوات زندگی - و زخارف دنیایی یکی از این عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسیع او که بسیاری از بزرگان مسلمین و همه ی شیعه بر آن اتفاق دارند که بعد از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کس دیگری غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن برخوردار نبوده است، یکی دیگر از این عناصر است. فداکاری آن بزرگوار در میدانهای مختلف- چه میدانهای نظامی، و چه میدانهای اخلاقی و سیاسی- یکی از این عناصر است. عبادت آن بزرگوار، یکی دیگر از این عناصر است، عدل و دادگری امیر المؤمنین (علیه السلام) که پرچم برافراشته ی شاخصی برای عدل اسلامی است، یکی دیگر از این عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان – اعم از فقرا، کودکان، غلامان و کنیزان، زنان و از کار افتادگان – یک وادی عظیم و یکی دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیش قدمی آن بزرگوار در همه ی کارهای خیر که انسان در تاریخ زندگی آن حضرت بر خورد می کند، یکی دیگر از این عناصر است. حکمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشی از این عناصر است. شمارش رئوس این مطالب هم به آسانی ممکن نیست، و درهمه ی اینها درحد اعلاست. (1)

الگوی نظامی اسلامی

معنویت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دین و اخلاق و فضیلت او از یک طرف، آن بینش عمیق و شجاعت و فداکاری و عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و استحکام معنوی و روحی از طرف دیگر؛ همه ی اینها ناشی از عصمت است؛ چون خداوند متعال او را به مقام عصمت برگزیده است و گناه و اشتباه در کار او وجود ندارد؛ اگر چنین کسی در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه ی رسالت هاست؛ این معنای غدیر است. در غدیر چنین کاری اتفاق افتاد... شما می بینید که مدت کوتاه کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد در طول قرن ها همچنان می درخشد و باقی مانده است؛ این نتیجه ی درس و معنا و تفسیر واقعه ی غدیر است.
... بزرگترین خطر برای نظام و حکومتی مثل نظام و حکومت ما که با نام اسلام به وجود آمده، این است که ما فراموش کنیم الگوی حکومت ما، امیر المؤمنین (علیه السلام) است؛ به الگوی رایج دنیا و تاریخ نگاه کنیم و خود را با آنها مقایسه کنیم؛ به روش حکومت های منحرفی که درطول تاریخ، روز به روز به بشریت ضربه زده اند نگاه کنیم؛ اگر یک جنبه اززندگی انسان را رونقی بخشیدند، جنبه ی دیگری را دچار ضایعات جبران ناشدنی کردند. همت جمهوری اسلامی باید این باشد که خود را به آن الگویی که در غدیر معرفی شد و در دوران پنج ساله ی حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمونه ی آنها نشان داده شده، نزدیک کند... امروز در جمهوری اسلامی اگر بخواهیم سعادت این کشور تأمین شود و مردم عزیز ایران با توانایی هایی که خدای متعال در جوهر این کشور و این ملت قرار داده، به تمنیات و آرزوهای مشروع خود برسند، باید همان خط را دنبال کنیم و دین و دنیای خود را از روی آن حکومت، الگو بگیریم. (2)

جامعه ی علوی

آن روز که در این کشور، ولایت، ولایت آمریکا و صهیونیست ها و اعداء الله بود و نظام اجتماعی، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ی دشمنان خدا قرار داشت، ما چه طور حق داشتیم بگوییم:
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین»؟
بله، بخش بزرگی از مردم در دلهای خود، محبت متمسک بودند و به ولایت اعتقاد داشتند؛ اما ولایت بیش از این است. امروز ملت ما می تواند خدا را بر تمسک به ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حمد کند. راه انقلاب ما، راه ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، راه حکومت علوی راه اسلام بوده است. حضرت علی (سلام الله علیه) برترین و بزرگترین پیشاهنگ و منادی و سردار و مجاهد راه اسلام است. او برای اسلام زندگی کرد، برای اسلام شهید شد و نور پرتو مشعل وجود او امروز، درراه اسلام پرتو افشانی کرده است. ما می خواهیم دنیا و نزدگی و نظام ما به گونه ای بشود که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در راه آن مبارزه، زندگی، جهاد و حکومت کرد. ما می خواهیم در نظام ما، عدل اسلامی کامل حکم فرما بشود. هر کسی که دراین نظام زندگی می کند، باید مجاهدت نماید، تا اگر در رأس جامعه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قرار می داشت، جامعه و نظام مالایق ایشان می بود. ما باید این طور حرکت کنیم. باید کاری کنیم که نظام و کشور و جامعه ی ما، یک جامعه ی علوی بشود. اسم اسلام و اسم ولایت، کافی نیست. به خصوص کسانی که مسوولیتی بر دوش دارند و مأموریتی از نظام الهی و اسلامی برعهده ی آنهاست – چه در دستگاه قضایی، چه در دستگاه اجرایی، چه در دستگاه قانون گذاری، چه در دستگاه انتظامی، و چه در نهادها و دستگاه های مختلف – زبان و بازو و راه و و سبک کار امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) باشد.(3)

غدیر و جامعیت اسلام

مسأله ی «غدیر» یک مساله ی تاریخی صرف نیست؛ نشانه ای از جامعیت اسلام است. اگر نبی مکرم – که در طول ده سال، یک جامعه ی بدوی آلوده به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدت های عظیمی که آن بزرگوار انجام دادند و به کمک اصحاب با وفایش به یک جامعه ی مترقی اسلامی تبدیل کردند – برای بعد از این ده سال، فکری نکرده بودند و نقشه ای در اختیار امت نگذاشته بودند، این کار ناتمام بود. این که در آیه ی مبارکه ی سوره ی مائده می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» تصریح به همین معناست که این نعمت – نعمت اسلام، نعمت هدایت نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه بشریت – آن وقتی تمام می شد که نقشه ی راه برای بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم معین باشد؛ این یک امر طبیعی است. این کار را پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر انحام دادند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که از لحاظ شخصیت ایمانی، چه شخصیت اخلاقی، چه انقلابی و نظامی، چه شخصیت رفتاری با اقشار مختلف افراد- یک فرد ممتاز و منحصر به فردی بودند، منصوب کردند و مردم را به تبعیت از او موظف کردند. (4)

غدير، نیازی برای تمام ادوار

يك مطلب راجع به غدير عرض كنيم. مسأله‌ى غدير، صرفا يك مسأله‌اى كه ما جمع شيعه به آن اعتقاد داريم و يك عده از مسلمان‌ها هم به آن اعتقاد ندارند، اين نيست. در نگاه تاريخى به اسلام و در تحليل تاريخى حوادث صدر اسلام، موضوع غدير - يعنى نصب جانشين - يك ضرورتى بود كه اگر آن‌چنان كه تدبير شده بود - تدبير رحمانى و الهى، و تدبير نبوى - عمل مى‌شد، بدون ترديد مسير تاريخ بشر عوض مى‌شد و امروز ما در جايگاه بسيار جلوترى از تاريخ طولانى بشريت قرار داشتيم. اين‌كه يك مكتب و نظام فراگير نيازهاى زندگى بشر، به وسيله‌ى پيامبر خاتم در جامعه فرصت پياده شدن پيدا كند، كه اين خود يك معجزه‌ى بزرگ بود، كه پيغمبر توانست اين نظام فكرى و عملى را واقعيت ببخشد و بر روى زمين واقعيت، آن را بنا كند؛ آن هم در دشوارترين جاها. خود اين‌كه در دشوارترين جاها توانسته اين بنا پياده شود و قرار بگيرد، نشان‌دهنده‌ى اين بود كه در همه‌ى نقاط زندگى بشر و جغرافياى انسانى آن روز دنيا و بعد از آن، اين بنا قابل تحقق است. اين شكل علمى را در مقام عمل، در دشوارترين صورت، پيغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر اين حادثه اتفاق مى‌افتاد كه حفظ و گسترش كمى و گسترش كيفى در اين موجود خلق شده‌ى الهى - يعنى جامعه‌ى اسلامى نبوى - مى‌توانست به قدر ده، دوازده نسل، پى‌درپى حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلم بود كه اين حركت در طول تاريخ بشر، شكست‌ناپذير مى‌ماند. معنايش اين نبود كه بشر، دوران انتظارى نخواهد داشت و خود در طول اين دوازده نسل، به نهايت مطلوب خود خواهد رسيد. اگر آن‌طورى كه پيغمبر معين كرده بود، اميرالمؤمنين، بعد امام حسن، بعد امام حسين، بعد ائمه‌ى ديگر، يكى پس از ديگرى مى‌آمدند، باز به گمان بيشتر، بشر نياز به يك دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه‌ى آرمانى را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر اين تعاقب معصومين، اين دست‌هاى امين و كارآمد، مى‌توانستند اين حادثه‌ى ايجاد شده‌ى در واقعيت را حفظ كنند، آن وقت مسير بشر، مسير ديگرى مى‌شد.
امروز بشر عينا همان نيازهايى را دارد كه پنج‌هزار سال پيش، اين نيازها را داشت؛ نيازهاى اصولى بشر، هيچ تفاوتى نكرده است. آن روز هم بشر از نفوذ قدرت‌هاى ستمگر رنج مى‌برد؛ امروز هم شما - شماها چشمتان باز است - اگر دنيا را از نفوذ قدرت‌هاى ستمگر و ويرانگر نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بشر دارد رنج مى‌برد. آن روز هم نياز بزرگ بشر عدالت بود و برترين رنج او بى‌عدالتى؛ امروز هم شما نگاه كنيد، در دنيا بزرگترين مشكل بشر، بى‌عدالتى است. خطاست اگر خيال كنيم كه اين آزادى فردى - كه ليبرال دمكراسى غرب به بشر هديه داده - اين نياز بشر بوده كه قبلا نبوده؛ چرا؛ به اين شكل‌هايى كه امروز آزادى‌هاى فردى هست، در بسيارى از دوره‌هاى تاريخ و در بسيارى از مناطق تاريخ وجود داشته است. همين محدوديت‌هايى كه امروز به شكل پنهان اراده‌ى انسان‌ها را به زنجير مى‌كشند، اينها يك روز به صورت آشكار بوده است. اين تور احاطه‌كننده‌ى بر اراده، حركت و حيات انسان، امروز ريزتر بافته شده، از خيوط و نخ‌هاى باريكترى استفاده شده و با مهارت بيشترى به آب انداخته مى‌شود. آن روز اين مهارت‌ها نبود؛ اما آشكارتر و قلدرمآبانه‌تر بود. پس نيازهاى بشر تفاوتى نكرده است. اگر آن دست به دست شدن امانت نبوى و گسترش كمى و كيفى متناسب و درست، انجام مى‌گرفت، امروز بشر اين نيازها را گذرانده بود (نيازهاى فراوان ديگرى ممكن بود براى بشر پيش بيايد كه امروز ما آن نيازها را حتى نمى‌شناسيم) آن نيازها ممكن بود باشد؛ اما ديگر اين‌قدر ابتدايى نبود. امروز ما و جامعه‌ى بشرى، همچنان در دوران نيازهاى ابتدايى بشرى قرار داريم. در دنيا گرسنگى هست، تبعيض هست - كم هم نيست؛ بلكه گسترده است، به يك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگويى هست، ولايت نابحق انسان‌ها بر انسان‌ها هست؛ همان چيزهايى كه چهار هزار سال پيش، دو هزار سال پيش به شكل‌هاى ديگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همين چيزهاست و فقط رنگ‌ها عوض شده است. «غدير» شروع آن روندى بود كه مى‌توانست بشر را از اين مرحله خارج كند و به يك مرحله‌ى ديگرى وارد كند. آن وقت نيازهاى لطيف‌تر و برترى، و خواهش‌ها و عشق‌هاى به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكيل مى‌داد. راه پيشرفت بشر كه بسته نيست! ممكن است هزارها سال يا ميليون‌ها سال ديگر بشريت عمر كند؛ هر چه عمر كند، پيوسته پيشرفت خواهد داشت. منتها امروز پايه‌هاى اصلى خراب است؛ اين پايه‌ها را پيغمبر اسلام بنيانگزارى كرد و براى حفاظت از آن، مسأله‌ى وصايت و نيابت را قرار داد؛ اما تخلف شد. اگر تخلف نمى‌شد، چيز ديگرى پيش مى‌آمد. «غدير» اين است. در طول دوران دويست‌وپنجاه ساله‌ى زندگى ائمه (عليهم‌السلام) - كه عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پيغمبر تا زمان وفات حضرت عسكرى، دويست‌وپنجاه سال است - هر وقت ائمه توانسته‌اند و خودشان را آماده كرده‌اند تا اين‌كه به همان مسيرى كه پيغمبر پيش‌بينى كرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است ديگر. حالا ماها در اين برهه‌ى از زمان، به ميدان آمده‌ايم و همتى هست به فضل و توفيق الهى و ان‌شاءالله كه به بهترين وجهى ادامه پيدا كند.(5)

غدیر ،صحنه معرفی تثبیت ارزشها

آنچه كه در ماجراى غدیر از دیدگاه مطالعه كنندگانى از قبیل ما مى‏شود فهمید، مضمون این نصب الهى در باب كیفیّت اداره كشور و گزینش انسانهاى صالح براى مسؤولیتهاى بزرگ است. البته كسانى كه اهل بینش عالىِ عرفانىِ حق شناسانه هستند و دلشان با منابع نور و معرفت متّصل است، اى بسا حقایق دیگرى را هم در این ماجرا مى‏فهمند. آنچه ما در این ماجرا احساس مى‏كنیم، این است كه با نصب امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام در روز غدیر، پیغمبر اكرم صلّى‏اللَّه علیه و آله و سلّم به دستور پروردگار، این حقیقت را از اسلام آشكار كرد كه مسؤولیت بزرگِ اداره جامعه در نظام اسلامى، چیزى نیست كه نسبت به معیارهاى اسلامى، بشود درباره آن از موردى صرف نظر كرد. در این كار بزگ، صددرصد باید معیارها و ارزشهاى اسلامى در نظر گرفته شود.
بالاتر از امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام كیست؟ همه خصوصیاتى كه از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالمِ توأم با انصاف هم، همانها ارزش محسوب مى‏شود، در امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام جمع بود. ایمان او، اخلاص او، فداكارى و ایثار او، تقواى او، جهاد او، سبقت او به اسلام، بى‏اعتنایى او به هر چه غیرِ خدا و هر چه غیرِ از هدف خدایى، بى‏اعتنایى او به زخارف مادّى، بى‏ارزش بودن دنیا درنظر او، علم او، معرفت او و اوج انسانیّت در او از همه ابعاد، خصوصیّاتى است كه در زندگى امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام واضح است. ادّعاى این حرفها، مخصوص شیعه هم نیست. همه مسلمین و مورّخین و محدّثینى كه درباره امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام خواسته‏اند به انصاف حرف بزنند، همین خصوصیّات و بیش از اینها را بیان كرده‏اند.
پیغمبر اكرم صلّى‏اللَّه علیه و آله و سلّم، در آن روز در مقابل چشم كسانى كه این خصوصیّات را در امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام مى‏شناختند، او را به منصب ولایت نصب كرد. معناى این نصب، اهمیت دادن به آن معیارهاست. این همان نكته‏اى است كه باید در نظام و جامعه اسلامى، تا قیام قائم مورد نظرِ همه باشد. اگر مسلمین در طول تاریخ نتوانسته‏اند از مواهب اسلامى به طور كامل بهره ببرند، به دلیل نقیصه بزرگِ ناشى از نشناختن معیارها بوده است.
عزیزند. آن كس كه در دل خود ایمان دارد و در عمل خود، آنچه را لازمه ایمان است رعایت مى‏كند، حقیقتاً عزیز است. بحمداللَّه، احساس عزّت هم در دل ملت ما هست و این از بركات رعایت همان ارزشهایى است كه در غدیر تثبیت شد.(6)

غدیر ،امکان ساز استمرار حرکت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)

عید غدیر، عید بسیار بزرگ و خاطره عظیم تاریخى است؛ لیكن در مضمون عید غدیر درسهایى وجود دارد كه هرگاه ملت اسلام این درسها را به گوش جان بشنود، حقیقتاً از این روز بهره خواهد برد.
در واقعه غدیر، درسهاى بزرگى وجود دارد: اوّلاً این واقعه جزو وقایع مسلّم تاریخ اسلام است. این‏طور نیست كه فقط شیعه حدیث غدیر را نقل كرده باشد. در بین علما و محدّثان اهل سنّت، تعداد بسیارى این حدیث را نقل كرده‏اند و همان‏طور كه شیعه این حادثه را بیان كرده است، آنها هم بیان كرده‏اند. فهم علما و دانشمندان - همانند فهم خود حضّار آن حادثه - از این عمل پیغمبر، كه دست امیرالمؤمنین را بلند كرد و فرمود:«من كنت مولاه فهذا على مولاه» این‏ بود كه پیغمبر، امیرالمؤمنین را براى جانشینىِ خود نصب كرد. نمى‏خواهیم وارد مسأله شیعه و سنّى و اختلافات و درگیریهاى اعتقادى شویم - دنیاى اسلام تا امروز هرچه از دعواى شیعه و سنى كشیده، بس است! - ولى معرفتى كه در این كلام عمیق پیغمبر وجود دارد، باید درست فهمیده شود؛ پیغمبر امیرالمؤمنین را منصوب كرد.
پیغمبر براى این مبعوث شده بود كه مردم را تعلیم دهد و تزكیه كند؛ «یعلّمهم الكتاب و الحكمة و یزكّیهم»؛ یا در جاى دیگر «یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة». باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزكیه شوند، تا این كره‏خاكى و این جامعه بزرگ بشرى بتواند مثل یك خانواده سالم، راه كمال را طى كند و از خیرات این عالم بهره‏مند شود. هدف همه نبوّتها و بعثتها این است. هركدام از انبیا به نبوّت مبعوث شدند، این اقدام بزرگِ تعلیم و تربیت را تا آن حدّى كه امكانات زمان اجازه مى‏داد، پیش بردند؛ اما دین خاتم و نبىّ خاتم باید این حركت عظیم الهى را ابدیّت بخشد؛ چون پیغمبرِ دیگرى مبعوث نخواهد شد تا بشر به آن سر منزل نهایى خود در این عالم - كه زندگى در كره خاكى و در خانواده بشرى، باید همراه با صلح و صفا و عدالت و با بهره‏مندى از خیرات عالم باشد - نزدیك شود و بالأخره به آن برسد. چگونه مى‏شود بشریت را به آن سرمنزل نهایى نزدیك كرد؟ آن وقتى كه این تربیت مستمر باشد. باید تعلیم و تربیت مستمرّى ازموضع حكومت و قدرت سیاسى - آن هم قدرت سیاسىِ كسى مثل پیغمبر؛ یعنى معصوم - این جامعه بشرى را بتدریج پیش ببرد و تربیت كند و ناهنجاریها را در میان آنها كاهش دهد تابشریت بتواند به آن نقطه‏اى كه شروع زندگى سعادتمندانه همه انسانهاست - كه ما آن دوره را، دوره حضرت ولىّ‏عصر ارواحنافداه مى‏دانیم - برسد. دوره ولىّ‏عصر ارواحنافداه، دوره آغاز زندگى بشر است؛ دوره پایان زندگى بشر نیست. از آن‏جا حیات حقیقى انسان و سعادت حقیقى این خانواده عظیم بشرى تازه شروع خواهد شد و استفاده از بركات این كره خاكى واستعدادها و انرژیهاى نهفته در این فضا، براى انسان - بدون ضرر، بدون خسارت، بدون نابودى و ضایع كردن - ممكن خواهد شد. درست است كه امروز بشر از چیزى استفاده مى‏كند، اما به یك چیز دیگر ضرر مى‏زند. امروز نیروى اتم را كشف مى‏كند، اما نیروى اتم را براى نابودى انسان به كار مى‏برد؛ نفت را از اعماق زمین استخراج مى‏كند، اما این نفت درراه تضییع و تخریب محیط زیست انسان به كار مى‏رود؛ كمااین‏كه در این صد سال اخیر این‏گونه بوده است. بشر نیروهاى محرّكه و انرژیهاى پنهان و قوّه بخار و سایر نیروها را كشف مى‏كند،اما انسانها را به انواع و اقسام گرفتاریهاى جسمانى از ناحیه این مشكلاتى كه زندگى مادّى براى انسانها به وجود مى‏آورد، آلوده مى‏كند. به بشر سرعت و سهولت داده مى‏شود؛ اماخیلى چیزها از او گرفته مى‏شود. از آن طرف هم تخریب ارزشهاى اخلاقى است كه امروز انسان دچار آنهاست؛ لیكن در دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه قضیه این‏گونه نیست.
بشر از خیرات عالم، از انرژیهاى پنهان و از نیروهاى نهفته در طبیعت، استفاده بى‏ضرر و بى خسارت مى‏كند؛ استفاده‏اى كه مایه رشد و پیشرفت انسان است. همه پیغمبران آمده‏اند تا ما رابه آن نقطه‏اى برسانند كه زندگى بشر تازه شروع مى‏شود. پیغمبر خاتم اگر بخواهد انسانها را به مقتضاى دین خاتم به این‏جا برساند، باید چه كار كند؟ باید این تربیتى كه او ارزانى انسانها كرده است، مستمر و طولانى باشد و چندین نسل را پى‏درپى شامل شود. خود پیغمبر اكرم كه از دنیا خواهد رفت - «انّك میّت و انّهم میّتون» - پس باید كسى را نصب كند كه بعد ازخود او دقیقاً همان راه و همان جهت و همان شیوه‏ها را مورداستفاده قرار دهد، و او على‏بن‏ابى‏طالب است. معناى نصب غدیر این است.
اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پیغمبر را درست و با معناى حقیقىِ خودش درك مى‏كرد و تحویل مى‏گرفت و دنبال على‏بن‏ابى‏طالب علیه‏السّلام راه مى‏افتاد و این تربیت نبوى استمرارپیدا مى‏كرد و بعد از امیرالمؤمنین هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پیغمبر، پى‏درپى زیر تربیت الهىِ خویش قرار مى‏دادند، بشریت بسیار زود به آن نقطه‏اىمى‏رسید كه هنوز به آن نقطه نرسیده است. علم و فكر بشرى پیشرفت مى‏كرد؛ درجات روحى انسانها بالا مى‏رفت؛ صلح و صفا در بین انسانها برقرار مى‏شد و ظلم و جور و ناامنى وتبعیض و بى‏عدالتى از بین مردم رخت برمى‏بست. این‏كه فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها - كه در آن زمان عارف‏ترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین بود - فرمود اگر دنبال على راه مى‏افتادید، شما را به چنین سرمنزلى هدایت مى‏كرد و از چنین راهى مى‏برد، به همین خاطر است. ولى بشر زیاد اشتباه مى‏كند.
در تاریخ، اشتباهات بزرگ همیشه سرنوشت انسانها را با مشكلات بزرگ دچار كرده است. ماجراى سیر انسان در دوران نبوت نبىّ خاتم صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله‏وسلّم، ماجراى بسیار پُرحادثه و داستان بسیار مهم و حامل فلسفه بسیار عمیقى است. در سال امیرالمؤمنین - كه امسال و سالهاى دیگر هم متعلّق به ایشان است - شایسته است كه این فلسفه مورد مدّاقه قرار گیرد. امروز هم بشر باید همان حركت و تلاش را انجام دهد. جوامع بشرى هرچه با عدالت و معنویت همراه شوند و هرچه انسانها از رذایل اخلاقى، خودخواهیها، بداندیشیها، بددلیها، شهوترانیها و خودپرستیها دور شوند، آن آینده نزدیكتر خواهد شد. بشر در طول تاریخ در كجراهه‏هایى قرار گرفته و به راه افتاده كه او را از سرمنزل نهایىِ خودش بسیار دور كرده است.(7)

رابطه ی مدیریت جامعه و غدیر

مسأله‌ى غدير و تعيين اميرالمؤمنين (عليه‌الصّلاةوالسّلام) به عنوان ولى‌امر امت اسلامى از سوى پيامبر مكرم اسلام (صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله‌وسلّم) يك حادثه‌ى بسيار بزرگ و پُرمعناست؛ در حقيقت دخالت نبى مكرم در امر مديريت جامعه است. معناى اين حركت كه در روز هجدهم ذى‌الحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، اين است كه اسلام به مسأله‌ى مديريت جامعه به چشم اهميت نگاه مى‌كند. اين‌طور نيست كه امر مديريت در نظام اسلامى و جامعه‌ى اسلامى، رها و بى‌اعتنا باشد. علت هم اين است كه مديريت يك جامعه، جزو اثرگذارترين مسائل جامعه است. تعيين اميرالمؤمنين هم - كه مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداكارى و عدل در ميان صحابه‌ى پيغمبر است - ابعاد اين مديريت را روشن مى‌كند. معلوم مى‌شود آنچه از نظر اسلام در باب مديريت جامعه اهميت دارد، اينهاست. كسانى كه اميرالمؤمنين را به جانشينىِ بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در فداكارى او براى حق و عدل، ترديد ندارند؛ اين موردِ اتفاق همه‌ى مسلمين و همه‌ى كسانى است كه اميرالمؤمنين (عليه‌الصّلاةوالسّلام) را مى‌شناسند. اين نشان مى‌دهد كه جامعه‌ى اسلامى از نظر اسلام و پيغمبر، چه نوع مديريت و زمامدارى و حكومتى را بايد به عنوان هدفِ مطلوب دنبال كند.
مشكل جوامع بشرى هم در مهمترين مقاطع، در همين نقطه بوده است؛ يعنى جوامع بشرى هرگاه از زمامداران باتدبير و باتقوا و پرهيزگار و شجاع برخوردار بوده‌اند، توانسته‌اند قدمهايى جلو بروند. آن وقتى‌كه جوامع دچار مديرانى شدند كه براى آنها پرهيزگارى و پاكدامنى معنا نداشت، ترجيح منافع مردم بر منافع خودشان مطرح نبود، ترس از خدا و محاسبه‌ى الهى برايشان مطرح نبود - انسانهاى ضعيف، انسانهاى دلبسته‌ى به منافع و شهوات شخصى - مشكلات برايشان به‌وجود آمد؛ چه مشكلات مادى و چه مشكلات اخلاقى و معنوى. اين‌كه مى‌بينيد ملل اسلامى و كشورهاى اسلامى در برهه‌يى از تاريخ، مقهور قدرتهاى ظالم و متجاوز شدند، علت همين بود. اگر آن روزى كه استعمار و لشكركشى‌ها و كشورگشايى‌هاى غربى در مناطق اسلامى شروع شد، زمامداران مسلمان از دين، از پاكدامنى، از غيرت و از شجاعت برخوردار بودند، قضيه اين‌طور نمى‌شد. اگر پايبند به شهوات و پايبند به تسلط خودشان بر مقام و قدرتِ چند روزه نبودند، موضوع اين‌طور نمى‌شد. ضعف مسلمانان و جوامع اسلامى، اغلب ناشى شده است از ضعف مديران جوامع و زمامداران آنها؛ البته هر دو روى هم اثر مى‌گذارند. مديريتهاى ناتوان و نااهل، نظام اخلاقى و سياسى را در جامعه سست مى‌كنند و انسانها را به ضعف مى‌كشانند؛ آن وقت در چنين جامعه‌يى به‌طور طبيعى باز زمامداران از انسانهاى نااهل‌تر و ضعيف‌تر رنج مى‌برند و مبتلاى به آنها مى‌شوند.
امروز وقتى به دنياى اسلام نگاه مى‌كنيد، مى‌بينيد كه بيدارى مسلمانان در همه‌ى نقاط مسلمان‌نشين عالم و در كشورهاى اسلامى به بركت بيدارى ملت ايران است، و ملت ايران به بركت رهبرى امام بزرگوار - كه جان خود را به ميدان آورد، سينه‌ى خود را در مقابل تيرهاى دشمن سپر كرد و صادقانه حرف زد و صادقانه عمل كرد - پا در اين ميدان عظيم گذاشت. دنيايى كه مى‌خواهد ملل مسلمان را ذليل ببيند، ملت ايران به بركت رهبرىِ شجاعانه و مخلصانه‌يى كه امام بزرگوار نشان داد، عزت خودشان را بر اينها تحميل كردند. ولايت امام (رضوان‌اللَّه‌عليه) پرتوى از چشمه‌ى فروزنده‌ى خورشيدىِ غدير بود؛ لذا توانست اين همه آثار را به‌وجود بياورد، ملت را بيدار كند، ايران را بازسازى معنوى و مادى بكند.(8)

معنا و تفسير واقعه‌ى غدير

امامت، يعنى همان اوج معناى مطلوب اداره‌ى جامعه در مقابل انواع و اقسام مديريّتهاى جامعه كه از ضعفها و شهوات و نخوت و فزون‌طلبىِ انسانى سرچشمه مى‌گيرد. اسلام شيوه و نسخه‌ى امامت را به بشريّت ارائه مى‌كند؛ يعنى اين‌كه يك انسان، هم دلش از فيض هدايت الهى سرشار و لبريز باشد، هم معارف دين را بشناسد و بفهمد - يعنى راه را درست تشخيص دهد - هم داراى قدرت عملكرد باشد - كه «يا يحيى خذ الكتاب بقوّة» - هم جان و خواست و زندگى شخصى برايش حائز اهميت نباشد؛ اما جان و زندگى و سعادت انسانها براى او همه چيز باشد؛ كه اميرالمؤمنين در كمتر از پنج سال حكومت خود، اين را در عمل نشان داد. شما مى‌بينيد كه مدّت كوتاهِ كمتر از پنج سال حكومت اميرالمؤمنين، به عنوان يك نمونه و الگو و چيزى كه بشريّت آن را هرگز فراموش نخواهد كرد، در طول قرنها همچنان مى‌درخشد و باقى مانده است. اين نتيجه‌ى درس و معنا و تفسير واقعه‌ى غدير است.(9)

نصب اميرالمؤمنين ، درسی از غدیر

در واقعه‌ى غدير، درسهاى بزرگى وجود دارد: اوّلاً اين واقعه جزو وقايع مسلّم تاريخ اسلام است. اين‌طور نيست كه فقط شيعه حديث غدير را نقل كرده باشد. در بين علما و محدّثان اهل سنّت، تعداد بسيارى اين حديث را نقل كرده‌اند و همان‌طور كه شيعه اين حادثه را بيان كرده است، آنها هم بيان كرده‌اند. فهم علما و دانشمندان - همانند فهم خود حضّار آن حادثه - از اين عمل پيغمبر، كه دست اميرالمؤمنين را بلند كرد و فرمود:«من كنت مولاه فهذا على مولاه» اين بود كه پيغمبر، اميرالمؤمنين را براى جانشينىِ خود نصب كرد. نمى‌خواهيم وارد مسأله‌ى شيعه و سنّى و اختلافات و درگيريهاى اعتقادى شويم - دنياى اسلام تا امروز هرچه از دعواى شيعه و سنى كشيده، بس است! - ولى معرفتى كه در اين كلام عميق پيغمبر وجود دارد، بايد درست فهميده شود؛ پيغمبر اميرالمؤمنين را منصوب كرد.
........اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پيغمبر را درست و با معناى حقيقىِ خودش درك مى‌كرد و تحويل مى‌گرفت و دنبال على‌بن‌ابى‌طالب عليه‌السّلام راه مى‌افتاد و اين تربيت نبوى استمرار پيدا مى‌كرد و بعد از اميرالمؤمنين هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پيغمبر، پى‌درپى زير تربيت الهىِ خويش قرار مى‌دادند، بشريت بسيار زود به آن نقطه‌اى مى‌رسيد كه هنوز به آن نقطه نرسيده است. علم و فكر بشرى پيشرفت مى‌كرد؛ درجات روحى انسانها بالا مى‌رفت؛ صلح و صفا در بين انسانها برقرار مى‌شد و ظلم و جور و ناامنى و تبعيض و بى‌عدالتى از بين مردم رخت برمى‌بست. اين‌كه فاطمه‌ى زهرا سلام‌اللَّه‌عليها - كه در آن زمان عارف‌ترين انسانها به مقام پيغمبر و اميرالمؤمنين بود - فرمود اگر دنبال على راه مى‌افتاديد، شما را به چنين سرمنزلى هدايت مى‌كرد و از چنين راهى مى‌برد، به همين خاطر است. ولى بشر زياد اشتباه مى‌كند.(10)

عيداللَّه‌الاكبر

غدير در آثار اسلامى ما به «عيداللَّه‌الاكبر»، «يوم العهد المعهود» و «يوم الميثاق المأخوذ» تعبير شده است. اين تعبيرات كه نشان دهنده‌ى تأكيد و اهتمامى خاص به اين روز شريف است، خصوصيتش در مسأله‌ى ولايت است. آن عاملى كه در اسلام ضامن اجراى احكام است، حكومت اسلامى و حاكميت احكام قرآن است، والّا اگر آحاد مردم، ايمان و عقيده و عمل شخصى داشته باشند، ليكن حاكميت - چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا - در دست ديگران باشد، تحقّق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن ديگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پيدا مى‌كنند كه شما امروز در كوزوو، ديروز در بوسنى و هرزگوين، ديروز و امروز در فلسطين و در جاهاى ديگر شاهدش بوده‌ايد و هستيد - ما هم در ايرانِ مسلمانِ عريق و عميق خودمان، سالهاى متمادى همين را مشاهده مى‌كرديم - اما چنانچه حكّام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد كه اين مسلمانان به قدر دايره‌ى خانه‌ى خودشان - يا حدّاكثر ارتباطات محلّه‌اى - چيزهايى از اسلام را رعايت كنند؛ ولى اسلام نخواهد بود!
« و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن‌اللَّه»؛ مسأله‌ى حكومت، اساس قضاياى همه‌ى پيغمبران بوده است. حال بعضى كسان دوست دارند كه حرفهاى موهوم و رد شده و غلط را در قالبهاى على‌الظّاهر نو بيان كنند! آنها مى‌گويند كه اگر دين، حكومت پيدا كند، قداست خود را از دست مى‌دهد! قداست يعنى چه؟ آيا قداست يعنى اين‌كه كسى يك چيز بى‌خاصيت، يك نام، يا يك حيثيّت اعتبارى و بى‌حقيقت را به خود ببندد؟ اين قداست خواهد شد؟! قداستِ حقيقى اين است كه حقيقتى در ميان مردم، بر زندگى و بر روابط مردم، بر امور دنيا و آخرت مردم، اثر خوب بگذارد و زندگى را اصلاح كند. اين، دين است؛ اگر دينى توانست اين كار را بكند، قداست متعلّق به آن است.
حال به فرض، زيد و عمروى كه در موضع حكومت در اين دين قرار گرفته‌اند، به‌وسيله‌ى عدّه‌اى مورد تهمت، اهانت و دشنام هم قرار بگيرند؛ مانعى ندارد. افراد، انسانها، من و هزاران هزار امثال من، فداى بقاى دين؛ چه اهميتى دارد؟! دين بايد اجرا شود، دين بايد تحقّق پيدا كند و اين در غدير، رسماً و به‌عنوان يك حقيقت قانونى در اسلام، مشخص شد. البته از اوّلِ هجرت، پيغمبر اكرم صلى‌اللَّه‌عليه و آله و سلّم حاكم بود؛ اما خيليها اميد بسته بودند كه وقتى اين شخص كه آورنده‌ى اسلام است و اين رشته‌اى كه افراد و دلها را به هم متّصل كرده است، از ميان مردم خارج شد، چيزى باقى نمانَد! با نصب ولى، با نصب حاكم و تعيين كسى كه مى‌توانست رشته‌ى اين كار شود، جلوِ اين پندار در عالم قانونگذارى گرفته شد. اساس قضيه هم اين است كه قانونى وجود داشته باشد؛ لذا فرمود: «اليوم يَئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم»؛ از امروز به بعد كه ولايت، معيّن و تكليف حكومت و سرپرستى و اداره و زمامدارى كشور، معلوم شد، ديگر از دشمن خارجى نترسيد. «واخشونى»؛ حالا از من بترسيد.(11)

مفهوم حقیقی غدیر

اگر ما هم بخواهیم حقیقتاً از متمسكین به ولایت امیرالمؤمنین باشیم، باید خودمان و محیط زندگیمان را به عدل نزدیك كنیم. بزرگ‏ترین نمونه این است كه هرچه بتوانیم، استقرار عدل كنیم. چون دامنه عدالت نامحدود است.
هرچه بتوانیم عدل را در جامعه بیشتر مستقر كنیم، شباهت ما به امیرالمؤمنین و تمسك ما به ولایت آن بزرگوار بیشتر خواهد شد.
امروز مردم دنیا تشنه عدالت‏اند. این پیام به گوش مردم دنیا هم مى‏رسد. امروز شما در اوضاع دنیا نگاه كنید. با همه پیشرفت علم و با این همه تحقیقات علمى كه دانشمندان و علما در مسائل كون و حیات انجام داده‏اند و با این همه اكتشافات و اختراعات و ترقى در علم كه محیّرالعقول است، در ناحیه اخلاق، افتخار قدرتهاى برتر امروز دنیا به زورگویى، تجاوز، ظلم و بى‏اعتنایى به آراى انسانهاست. حتى امروز وقاحت به قدرى در میان این قدرتمداران زیاد است كه اعتراف هم مى‏كنند و مى‏گویند افكار عمومى مردم دنیا مانعِ حمله ما به عراق نیست، این یعنى یك حركت صددرصد حیوانى. كسى كه در عمل و حركت خود اخلاق، عدالت، فضیلت و حقوق مردم را درنظر نمى‏گیرد، حیوان است. وگرنه روح انسانى این معیارها و ارزشها را رعایت مى‏كند و زندگى انسانى قائم به این ارزشهاست. عالم و آسمان و زمین قائم به عدالت است؛ «بالعدل قامت السّموات والارض». آن وقت عدالت را این‏طور زیر پا بگذارند! البته‏ قدرتمندان در بلندگوها مى‏گویند و فریاد مى‏زنند و تُنِ صداى آنها فضاى دنیا را پُر مى‏كند، اما حقایق عالم از بین نمى‏رود. حقیقت عالم این است كه ظلم نمى‏تواند استقرار پیدا كند و پایدار بماند و پایدار نخواهد ماند. ملتها، انسانها، اراده‏ها، خواستها و قدرت معنویت و فضیلت كار خود را خواهد كرد. امیدواریم خداوند متعال روزى را به بشرِ زمان ما نشان بدهد كه رشحه‏اى از عدالت علوى و معنا و مفهوم حقیقى غدیر در دنیاى اسلام و در همه بشریت پرتوافكن باشد و مردم را بهره‏مند كند.(12)

پيوند، ارتباط و اتصال، معناى ولايت

دو مطلب در غدير هست: يكى تعيين اميرالمؤمنين على‌بن‌ابى‌طالب عليه‌الصّلاةوالسّلام است و ديگرى آن معيارهايى است كه نبى اكرم صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله‌وسلّم در بيان علت و فلسفه‌ى تعيين اميرالمؤمنين در خطبه‌ى غدير بيان مى‌فرمايد. اين حركت بزرگ و تاريخ‌ساز، يعنى نصب اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام متكى به ملاكهايى است و اين كار، مفهومى دارد. اگرچه ولايت يك امر سياسى است، اما همه‌ى مضمون ولايت در سياست خلاصه نمى‌شود. اين ولايت، پرتوى از ولايت ذات مقدّس پروردگار است. اين ولايت، ناشى از حضور ولايت الهى در وجود اميرالمؤمنين است، همچنان‌كه در وجود پيامبر مكرّم اسلام بود. اين ولايت، فرعى از آن اصل و ميوه‌اى از آن ريشه است. لذا از آن به «ولايت» تعبير شده است. ولايت در حقيقت به معناى پيوند، ارتباط و اتصال است. آن كسى كه منصوب به اين مقام است، برخلاف حكام و فرمانروايان عالم، فقط يك فرمانروا يا يك سلطان و يك حاكم نيست بلكه يك ولى است، به مردم نزديك است، به آنها پيوسته است و مورد اتكاى دل و جان مردم است.
اين معنا در اميرالمؤمنين و در ائمه‌ى معصومين عليهم‌السّلام وجود دارد. بعد از دوران حضور ائمه هم اگر پرتوهاى ضعيفى از اين حقيقت در جايى پيدا شود، ولايت در آن‌جا شكل مى‌گيرد. حقيقت و معناى واقعىِ امر اين است. لذا نبى‌اكرم در بيان صفات اميرالمؤمنين مى‌فرمايد: «اعدلكم فى الرعية»، او عادل‌ترين شما در بين مردم است. هم عدالت درونى و معنوى و فردى اميرالمؤمنين مراد است و هم عدالت رفتارى و عدالت اجتماعى او. اينها چيزهايى است كه در زبان به آسانى مى‌شود بيان كرد، اما در تحقق و تبلور در عمل است كه انسان به عظمت اين حقيقت و كسانى كه تجسم اين حقيقت بوده‌اند، پى مى‌برد. عدالت به معناى واقعى كلمه در وجود اميرالمؤمنين، در رفتار او، در تقواى او و در توجه او حضور دارد. در رفتار بيرونى او هم عدالت تجسم پيدا مى‌كند. امروز بعد از گذشت قرنها، اگر بخواهيم عدالت را تعريف كنيم و آن را در ضمن مثال و نمونه بيان كنيم، هيچ مثالى رساتر و گوياتر از رفتار اميرالمؤمنين عليه‌السّلام نمى‌توانيم پيدا كنيم. اين است كه نبى‌اكرم او را به امر پروردگار و با نصب الهى به مردم معرفى و به مقام ولايت منصوب مى‌كند. اين يك حقيقت اسلامى است. اين كجا و اين‌كه كسى معتقد باشد كه هر ظالمى با هر شيوه و رفتار بازيگرانه‌اى توانست زمام قدرت را در دست بگيرد، مردم بايد از او اطاعت كنند، كجا؟! اين اسلام است يا آن؟!(13)

قضيه‌ى غدير، يك قضيه‌ى مسلّم است

در مورد اصل واقعه‌ى غدير، خوب است همه‌ى افرادى كه به مسائل تاريخ اسلام علاقه‌مندند، بدانند كه قضيه‌ى غدير، يك قضيه‌ى مسلّم است. مشكوك نيست؛ فقط شيعيان نيستند كه آن را نقل كرده‌اند؛ بلكه محدثّان سنّى - چه در دوره‌هاى گذشته و چه در دوره‌هاى ميانى و بعدى - اين ماجرا را نقل كرده‌اند؛ يعنى همين ماجرايى كه در سفر حجّةالوداع پيامبر اكرم در غدير خم اتفاق افتاد. از كاروان بزرگ مسلمانان كه در اين سفر با پيامبر حج گزارده بودند، بعضى جلو رفته بودند. پيامبر پيكهايى را فرستاد تا آنها را به عقب برگردانند و ايستاد تا آنهايى كه عقب مانده‌اند، برسند. اجتماع عظيمى در آن‌جا تشكيل شد. بعضى گفته‌اند نود هزار، بعضى گفته‌اند صدهزار و بعضى هم گفته‌اند صدوبيست هزار نفر در آن اجتماع حضور داشتند. در آن هواى گرم، مردم ساكن جزيرةالعرب - كه بسيارى از آنها هم اهل بيابانها و روستاها بودند و به گرما عادت داشتند - طاقت نمى‌آوردند روى زمين داغ بايستند. لذا عباهايشان را زير پاهايشان مى‌گذاشتند تا طاقت بياورند و بايستند. اين نكته در روايت مربوط به اهل سنّت هم آمده است. در چنين شرايطى، پيامبر اكرم از جاى برخاست، اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام را از زمين بلند كرد و جلوِ چشم خلايق نگه داشت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، الّلهم وال من والاه و عاد من عاداه». البته اين جملات، قبل و بعد هم دارد؛ اما مهمترين قسمتش اين است كه پيامبر در اين‌جا مسأله‌ى ولايت - يعنى حاكميت اسلامى - را به طور رسمى و صريح مطرح مى‌كند و اميرالمؤمنين را به عنوان شخص، معيّن و مطرح مى‌نمايد. اين را همان‌طور كه لابد شنيده‌ايد و من هم عرض كردم، برادران اهل سنّت ما در كتابهاى معتبر - نه يكى، نه دوتا؛ در دهها كتاب معتبر - نقل كرده‌اند. مرحوم علّامه‌ى امينى اينها را جمع كرده است، و غير از ايشان هم كتابهاى زيادى در اين خصوص نوشته‌اند. بنابراين، اين روز، اولاًّ روز ولايت است؛ ثانياً روز ولايت اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام است.
....در غدير، مسأله‌ى ولايت، به عنوان يك امر رسمى از سوى پيامبر مطرح شد و اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام به عنوان مصداق آن تعيين گرديد؛ كه البته تفاصيل زيادى دارد و شما آن را مى‌دانيد. و اگر كسانى هم از تفاصيل آن اطّلاعى ندارند - بخصوص جوانان - بهتر اين است كه در نوشته‌ها و كتابهاى استدلالى و علمى آن را دنبال كنند. كتابهايى هم در اين زمينه نوشته شده و مفيد است.(14)

از برکات غدیر

اگر ملتها، قطع ‌نظر از مذاهب ‌و ادیانی‌كه‌ بر آنها حاكم ‌است‌، بخواهند راه‌ سعادت ‌را پیدا كنند، باید به‌ ولایت ‌اسلامی ‌برگردند.
البته ‌این ‌ولایت ‌اسلامی‌ به‌ شكل ‌كامل‌، در یك ‌جامعه‌ی ‌اسلامی ‌عملی ‌است‌؛ چون ‌ولایت ‌بر اساس‌ ارزشهای ‌اسلامی ‌ـ یعنی ‌عدالت ‌اسلامی‌، علم ‌اسلامی‌ و دین ‌اسلامی‌ ـ است‌؛ اما به ‌شكل ‌غیر كامل‌، در همه‌ی ‌ملتها و در میان ‌همه‌ی ‌جوامع ‌عملی ‌است‌. اگر می‌خواهند كسی‌ را به ‌عنوان ‌رهبر و حاكم‌ بر جامعه‌ انتخاب ‌كنند، سراغ ‌آن ‌كسی ‌كه ‌سرمایه‌داران ‌معرفی می‌كنند، نروند؛ سراغ ‌پارساترین ‌و پاكترین‌ و بی‌اعتناترین ‌انسانها به ‌دنیا بروند؛ آن‌ كسی‌ كه ‌قدرت ‌را سرمایه‌ی ‌شخصی‌ خود به ‌حساب‌ نمی‌آورد و از آن ‌برای ‌سود شخصی‌خویش‌ استفاده ‌نمی‌كند.
این‌، رشحه‌یی ‌از رشحات‌ ولایت ‌در اسلام‌ است ‌و دمكراسیهای ‌جاری ‌عالم ‌از آن ‌بی‌نصیبند. این‌، از بركات ‌اسلام ‌است‌. لذا از اول ‌انقلاب ‌هم ‌همین ‌عنوان ‌ولایت ‌و ولایت ‌فقیه ‌ـ كه ‌دو مفهوم‌ است‌؛ یكی‌ خود مفهوم ‌ولایت‌، یكی ‌این ‌كه ‌این ‌ولایت ‌متعلق ‌به ‌فقیه ‌و دین ‌شناس ‌و عالم ‌دین ‌است ‌ـ از طرف ‌كسانی ‌كه ‌در حقیقت ‌تحمل ‌این ‌بافت ‌ارزشی ‌كامل ‌را نمی‌توانستند و نمی‌توانند بكنند، مورد تعرض ‌شدید قرار گرفت‌. امروز هم‌ همین‌طور است‌. خوشبختانه ‌مردم‌ این ‌راه ‌را شناخته‌اند. این‌، از بركات‌ غدیر و اسلام ‌و زندگی‌ امیرالمؤمنین ‌و نیز حكومت‌ كوتاه ‌آن ‌بزرگوار است‌.(15)

درس فراموش نشدنی غدیر

...... با مطرح كردن امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام و با نصب آن بزرگواربراى حكومت، معیارها و ارزشهاى حاكمیّت، معلوم شد. پیغمبر، در قضیه غدیر، كسى را در مقابل چشم مسلمانان و دیدگان تاریخ قرار دادند كه از ارزشهاى اسلامى، به طور كامل برخوردار بودند. یك انسان مؤمن؛ داراى اعلاى تقوا و پرهیزكارى؛ فداكار در راه دین؛ بى‏رغبت نسبت به مطامع دنیوى؛ تجربه شده و امتحان داده در همه میدانهاى اسلامى: میدانهاى خطر؛ میدانهاى علم و دانش؛ میدان قضاوت و امثال اینها. یعنى با مطرح شدن امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام به عنوان حاكم و امام و ولىّ اسلامى، همه مسلمانان در طول تاریخ بایدبدانند كه حاكم اسلامى، باید فردى در این جهت، با این قواره‏ها و نزدیك به این الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامى، انسانهایى كه از آن ارزشها نصیبى ندارند؛ از فهم اسلامى،از عمل اسلامى، از جهاد اسلامى، از انفاقو گذشت، از تواضع و فروتنى در مقابل بندگان خدا و آن خصوصیّاتى كه امیرالمؤمنین علیه الصّلاة و السّلام داشتند، بهره‏اى نداشته باشند،شایسته حكومت كردن نیستند. پیغمبر، این معیار را در اختیار مسلمانان گذاشتند. و این، یك درس فراموش نشدنى است.(16)

مسولیت مسولان کشور در قبال غدیر

امروز ما - هم مسؤولانمان، هم مردممان - در قبال مسأله‌ى غدير مسؤوليم. مسؤولان كشور بايد سعى كنند اعمال و رفتار و حركات و سكنات و برنامه‌ريزيهايشان را به گونه‌اى تنظيم كنند كه با هدفهاى اسلام - كه همان هدفهاى غدير است - تطبيق كند. اگر چه همه‌ى دنيا، بخصوص كمپانيهاى صهيونيستى و قدرتمندان و زرسالاران عالم، ناراحت شوند و هجمه‌ى تبليغاتى كنند، باكى نيست. امروز پايه‌ى انقلاب مستحكم است و اين توفانها نمى‌تواند اين بناى شامخ را متزلزل كند. از چه چيزى مى‌ترسند؟ ملاحظه‌ى چه چيزى را مى‌كنند؟ بعضى كسان در برنامه‌ريزيهايشان، در اجرايشان، در تصميم‌گيريهايشان، در حرف‌زدنهايشان و در موضعگيريهايشان، دائماً مواظبند كه نكند فلان راديوى گوشه‌ى دنيا - كه به فلان دستگاه جاسوسى وابسته است - عليه اين صحبت يا عليه اين شخص حرفى بزند! خوب؛ بزند.
امروز پيام اسلام، پيام جذّابى است. پيام ما، پيام عدالت است؛ پيام ما، پيام نجات انسانها و نجات جوانهاست. وقتى ما اسم جوان را مى‌آوريم، فقط به جوانهاى جامعه‌ى خودمان نگاه نمى‌كنيم. امروز نسل جوان در دنيا غرق در بدبختى و نابسامانى است. رنجها، فشارهاى روحى و عصبى و ابهام آينده، امروز نسلهاى جوان را در سرتاسر دنيا بر اثر دورى از معنويت، زير فشار قرار مى‌دهد.
مسؤولان، به نام اسلام، براى اسلام، با پيام اسلام، شجاعانه، قدرتمندانه و بدون ملاحظه‌ى اين و آن، هم موضعگيرى كنند، هم حرف بزنند و هم عمل كنند. مردم عزيزمان و بخصوص جوانها هم به بركت غدير، بدانند اين راهى كه اسلام و قرآن و خطّ غدير ترسيم كرده، يك راه روشن است؛ راهى است كه با استدلال و فلسفه‌ى مستحكمى ترسيم شده و روندگان بسيار بزرگ و عظيم‌المنزلتى پيدا كرده است. امروز هم خوشبختانه اين راه در دنيا مطرح است و ديگر ما در تنهايى و عزلت نيستيم. امروز ما در مركز و محور توجّه مردم جهان - بخصوص كشورهاى اسلامى - هستيم. راه، راه خوش‌عاقبت و روشنى است؛ با تلاش مسؤولان و با اميد و پشتيبانى قشرهاى مختلف مردم بايستى قدم به قدم اين راه را طى كنيم و پيش برويم. اين راه گرچه كوتاه‌مدت نيست، اما همان راهى است كه بالاخره به نجات بشريت منتهى خواهد شد. همان راهى است كه ان‌شاءاللَّه زمينه‌هاى ظهور مهدى موعود صلوات‌اللَّه‌عليه‌وعجّل‌اللَّه‌فرجه را فراهم خواهد كرد.(17)

ولايت، شاخصه‌ى نظام اجتماعى و سياسى براى اسلام

روز عيد غدير «عيد ولايت» ناميده مى‌شود. نامگذارى درستى است؛ روزى است كه مفهوم ولايت اسلامى به وسيله‌ى پيامبر اكرم صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم يك مصداق روشن و عينى پيدا كرد.
براى كسانى كه مى‌خواهند از الگوى انسان طراز اسلام، نمونه‌اى ذكر كنند، بهترين نمونه همان كسى است كه آن روز نبىّ مكرّم اسلام صلى‌اللَّه عليه و آله و سلّم، او را به الهام الهى و به دستور پروردگار عالم، براى منصب عظيم ولايت، معيّن فرمود. معناى ولايت و مفهوم عظيمى كه در روز عيد غدير، مصداق مشخّصى پيدا كرد، يكى از نكات اساسى است كه براى جامعه‌ى اسلامى ما و صاحبان فكر، نقطه‌ى حسّاسى است و جا دارد روى آن تأمّل كنند.
وقتى كه در نظامى، ولى‌اللَّه - كسى مثل پيغمبر اكرم يا اميرالمؤمنين - در رأس نظام قرار دارد، آن جامعه، جامعه‌ى ولايت است؛ نظام، نظام ولايت است. ولايت، هم صفتى است براى منصبى كه نبىّ اكرم و جانشينان او از سوى پروردگار، حائز آن بوده‌اند، هم خصوصيتى است براى آن جامعه‌ى اسلامى كه در سايه‌ى آن حكومت، زندگى مى‌كند و از پرتو آن بهره مى‌گيرد. من اين نكته را بارها عرض كرده‌ام، امروز هم مى‌خواهم بر روى همان نكته تكيه كنم؛ براى اين‌كه مسائل زندگى، مسائل سرنوشت‌ساز و وظيفه‌ى مهم ملت اسلام، وابسته به همين نكات اساسى و زيربنايى است.
آن نكته اين است كه ولايت كه عنوان حكومت در اسلام و شاخصه‌ى نظام اجتماعى و سياسى براى اسلام است، يك معناى دقيق و ظريفى دارد كه معناى اصلى ولايت هم همان است و آن عبارت است از پيوستگى، پيوند، درهم‌پيچيدن و در هم تنيدگى. اين، معناى ولايت است. چيزى كه مفهوم وحدت، دست به دست هم دادن، با هم بودن، با هم حركت كردن، اتّحاد در هدف، اتّحاد در راه و وحدت در همه‌ى شؤون سياسى و اجتماعى را براى انسان، تداعى مى‌كند. ولايت، يعنى پيوند. «والذين آمنوا و لم يهاجراو مالكم من ولايتهم من شى‌ء حتى يهاجروا» يعنى اين. پيوند افراد جامعه‌ى اسلامى، با هجرت حاصل مى‌شود؛ نه فقط با ايمان. ايمان كافى نيست.
پيوند ولايت كه يك پديده‌ى سياسى، يك پديده‌ى اجتماعى و يك حادثه‌ى تعيين كننده براى زندگى است، با تلاش، با حركت، با هجرت، با در كنار هم بودن و با هم كاركردن حاصل مى‌شود؛ لذاست كه در نظام اسلامى، «ولىّ» از مردم جدا نيست. ولايت كه معنايش پيوند و پيوستگى و با هم بودن است، يك جا هم به معناى محبّت مى‌آيد، يك جا هم به معناى پشتيبانى مى‌آيد كه همه‌ى اينها در واقع مصاديق به هم‌پيوستگى، وحدت و اتّحاد است، والاّ معناى حقيقى، همان اتّحاد و يگانگى و با هم بودن و براى هم بودن است. معناى ولايت، اين است.
اگر با اين ديد به جامعه‌ى اسلامى نگاه كنيد، ابعاد اين وحدت اجتماعى و وحدت سياسى و وحدت معنوى و روحى و وحدت عملى، ابعاد عجيبى مى‌يابد كه بسيارى از معارف اسلامى را براى ما معنى مى‌كند. به سمت مركز عالم وجود حركت كردن انسان، در جهت ولايت اللَّه حركت كردن است. همه‌ى ذرّات عالم، خواه و ناخواه در چنبر ولايت الهى، در دايره‌ى ولايت اللَّه قرار دارند و انسانهاى آگاه، مختار، تصميم گيرنده و داراى حُسن انتخاب، عملاً هم ولايت الهى را برمى‌گزينند و در آن راه حركت مى‌كنند؛ محبت الهى را كسب مى‌كنند و خود از محبّت پروردگار، پر مى‌شوند.(18)

غدیر،عید ولایت و سیاست و دخالت مردم در حکومت

امام راحلِ بزرگوارِ ما، بزرگترین حق را از این ناحیه به گردن امّت اسلامى دارد كه آحاد مردم را به مسؤولیت خودشان كه دخالت در امر حكومت است، متنبّه و واقف كرد. از این روست كه در نظام اسلامى، هر كس متدیّن به عقیده و شریعت اسلامى باشد، در امر حكومت داراى مسؤولیت است. هیچ كس نمى‏تواند خود را از موضوع حكومت كنار بكشد. هیچ كس نمى‏تواند بگوید: «كارى انجام مى‏گیرد؛ به من چه!؟» در موضوع حكومت و مسائل سیاسى و مسائل عمومى جامعه در نظام اسلامى، «به من چه» نداریم! مردم بركنار نیستند. بزرگترین مظهر دخالت مردم در امور حكومت، غدیر است. خودِ غدیر این را به ما آموخت و لذاست كه عید غدیر، عید ولایت است، عید سیاست است، عید دخالت مردم در امر حكومت است، عید آحاد ملت و امّت اسلامى است. این عید، مخصوص شیعه هم نیست. جا دارد و حق آن است كه همه امّت اسلامى، این روز را براى خودشان عید بدانند. غدیر، عید امیرالمؤمنین علیه الصّلاة والسّلام هم هست و شیعیان آن حضرت، به طور ویژه از این عید استفاده مى‏كنند.(19)

غدير متعلق به همه‌ى دنياى اسلام

اگرچه ارتباط قلبى ما شيعيان با واقعه‌ى غدير، ارتباط مستحكم و برجسته‌اى در دنياى اسلام است، ولى حقيقت اين است كه مسأله‌ى غدير در محتوا و روح حقيقى خود فقط متعلق به شيعيان نيست بلكه به همه‌ى دنياى اسلام تعلق دارد. چون حادثه‌ى غدير برخاسته از روح و مضمون حقيقى اسلام است. اين‌كه خداى متعال به پيغمبر اكرم - با آن همه مجاهدتها - حدود هفتاد روز قبل از وفاتش بفرمايد كه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»، آنچه را كه به تو دستور داديم، به مردم برسان و اگر نرسانى، رسالت خود را انجام نداده‌اى، نشاندهنده‌ى اين است كه روح و مضمون حقيقى اسلام در واقعه‌ى غدير وجود دارد.(20)

غدير مخصوص شيعه نيست

به حادثه‌ى تاريخى و عظيم غدير كه ما امروز آن را عيد گرفته‌ايم، نبايد فقط به چشم يك خاطره‌ى فرقه‌اى نگاه كرد. غدير در حقيقتِ معناى خود، مخصوص شيعه نيست. اگرچه شيعيان به ميمنت نصب مولاى متّقيان به مقام امامت و ولايت، در اين روز عيد مى‌گيرند و شكرگزارى مى‌كنند؛ اما در حقيقت، روز غدير امتداد خطّ همه‌ى رسالتهاى الهى و اوج اين خطّ روشن و نورانى در طول تاريخ است. اگر به مضمون رسالتهاى الهى نگاه كنيم، مى‌بينيم كه در طول تاريخ نبّوتها و رسالتها، اين خطّ روشن دست به دست گشته، تا به نبىّ مكرم خاتم رسيده و در پايان حيات آن بزرگوار، تجسّم و تبلور آن به شكل حادثه‌ى غدير خود را نشان داده است.(21)

غدير مسأله ا‌ى اسلامى

غدير يك مسأله‌ى اسلامى است؛ يك مسأله‌ى فقط شيعى نيست. در تاريخ اسلام، پيامبر اكرم يك روز سخنى بر زبان رانده و عملى انجام داده است كه اين سخن و اين عمل، از ابعاد گوناگون داراى درس و معناست. نمى‌شود ما بگوييم كه از غدير و حديث آن، فقط شيعه استفاده كند؛ اما بقيه‌ى مسلمانان از محتواى بسيار غنى‌اى كه در اين كلام شريف نبوى وجود دارد و مخصوص يك دوره هم نيست، بهره نبرند. البته چون در قضيه‌ى غدير، نصب اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام به امامت و ولايت وجود دارد، شيعه دلبستگىِ بيشترى به اين روز و اين حديث دارد؛ ولى مضمون حديث غدير، فقط مسأله‌ى نصب آن حضرت به خلافت نيست؛ مضامين ديگرى هم دارد كه همه‌ى مسلمانان مى‌توانند از آن بهره ببرند.(22)

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنابع و مأخذ:

1) رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج7، ص 12 – 11.
2) بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت عید سعید غدیر خم، 12/12/80.
3) رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج6، صفحه های 197 تا 201.
4) برگزیده بیانات مقام معظم رهبری در عید سعید غدیر 18/10/85.
5) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه امام صادق(عليه‌السلام) 29/10/1384
6) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم1/12/1381
7) فرازی از بیانات مقام معظم رهبرى‏ در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدّس6/10/1379
8) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مردم پاكدشت، در سالروز عيد سعيد غدير 10/11/1383
9) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا(ع) در روز عيد سعيد غدير خم 12/12/1380
10) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در سالروز عيد سعيد غدير خم 24/12/79
11) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به‌مناسبت عيد سعيد غدير 16/01/1378
12) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم1/12/1381‏
13) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد غدير خم 01/12/1381
14) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدس 06/01/1379
15) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب ‌در دیدار با مسؤولان ‌و كارگزاران ‌نظام ‌جمهوری ‌اسلامی ‌ایران‌، به مناسبت‌عید سعید غدیر4/10/1370
16) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلابدر دیدار با مسؤولان ‌و كارگزاران ‌نظام‌ جمهوری‌ اسلامی ‌ایران‌، به مناسبت‌عید سعید غدیر 4/10/1370
17) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در سالروز عيد سعيد غدير خم 24/12/1379
18) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد غدير 27/01/1377

19) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب‏ در دیدار كارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر»18/2/1375
20) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد غدير خم 01/12/1381
21) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا (علیه السلام) در روز عيد سعيد غدير خم12/12/1380
22) فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس 06/01/1379



عيد غدير در سيره ائمه معصوم (ع)
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 4:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
عيد غدير در سيره ائمه معصوم (ع)


نگاهي به عيد غدير در دل و ديده معصومين
 

واقعه غدير حادثه اي تاريخي نيست كه در كنار ديگر وقايع بدان نگريسته شود، غدير تنها نام يك سرزمين نيست. يك تفكر است، نشانه و رمزي است كه از تداوم خط نبوت حكايت مي كند. غدير نقطه تلاقي كاروان رسالت با طلايه داراي امامت است و اهميت دادن به غدير، اهميت دادن به رسالت پيامبر(ص)است. آيه اي از قرآن كه به صراحت، اين روز را روز اكمال دين و خشنودي پروردگار دانسته، رمزي از عيد بودن غدير خم است.سابقه غدير و عيد گرفتن اين روز مقدس، به زمان پيامبر(ص) مي رسد و در دوران ائمه ديگر نيز اين سنت ادامه داشته. در اين مجال كوتاه مروري خواهد شد بر سير و سيره بعضي از معصومين در قبال اين عيد بزرگ اسلامي.

پيامبر اعظم(ص)و غدير
 

روزي پيامبر (ص)به امير مؤمنان(ع) فرمود: «اي علي، خداوند آيه "يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك..."را درباره ولايت تو بر من نازل كرد. اگر آنچه به من امر شده تبليغ نكنم، عملم باطل است و كسي كه خدا را بدون ولايت تو ملاقات كند، كردارش باطل است».
در روز غدير هم بعد از خطبه يك ساعته اي كه ايراد فرمود، جمله معروف «هر كه من مولاي او هستم، علي مولاي اوست» را سه بار تكرار كرد تا در گوش مسلمانان و تاريخ بماند. پس از آن كه علي(ع)را به جانشيني خود تعيين كرد، در همان روز، اين عيد را اعلام نمود و مراسمش را به پا داشت، در خيمه اش نشست و با خوشحالي از تبريك گويندگان استقبال كرد و به آنها فرمود:«به من تبريك بگوييد... به من تبريك بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.»
در كلام ديگري هم فرمودند:«روز غدير خم، برترين اعياد امت من است، روزي كه خداي متعال به من فرمان داد تا برادرم علي پسر ابوطالب را به عنوان پرچمي هدايت گر براي امتم تعيين كنم كه پس از من به وسيله او راه نمايي و هدايت شوند. غدير خم روزي است كه خداوند در آن دين را كامل ساخت و نعمت را بر امتم تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براي مردم پسنديد.»

امام علي(ع) و غدير
 

در دوره خلافت و حاكميت امام علي(ع)، يك بار عيد غدير با جمعه مصادف شد. امام در آن روز طي خطبه اي مفصل به مردم فرمود:«خداوند متعال امروز دو عيد بسيار بزرگ (جمعه و غدير)را در يك زمان براي شما قرار داده است؛ دو عيدي كه هر يك فلسفه وجودي ديگري را تكامل مي بخشد... توحيد و ايمان به يگانگي خداوند پذيرفته نمي شود مگر به نبوت پيامبر محمد(ص)و شريعت محمد(ص) پذيرفته نمي شود مگر با قبول ولايت امر كسي كه خدا فرمان ولايتش را داده است... امروز روز روشنگري و اظهار عقيده از جايگاه بلند است، امروز روز تكامل دين و روز وفاي به عهد است، روز ذلت و خواري شيطان، روز استدلال و برهان، روز هدايت و امتحان بندگان، روز آشكار شدن كينه هاي نهفته در دل ها ... نيكي در اين روز ثروت را مي افزايد و عمر را طولاني مي كند. ابراز عاطفه و محبت به هم در اين روز، موجب رحمت و لطف خدا مي شود. تا مي توانيد در برخوردها و ملاقات ها ابراز شادماني و سرور كنيد...)

حضرت زهرا(س)و غدير
 

از حضرت زهرا پرسيدند:«آيا پيامبر(ص) پيش از رحلتش درباره امامت اميرمؤمنان چيزي فرمود؟»آن حضرت جواب داد: «شگفتا! آيا روز غدير خم را فراموش كرديد؟!» در جاي ديگري نيز مي فرمايد: «خداوند پس از غدير خم براي كسي حجت و عذري باقي نگذاشت.»

امام حسن(ع)و امام حسين(ع)و غدير
 

امام حسن(ع) و امام حسين(ع)در روز عيد غدير در كوفه مهماني مي دادند و اين مجالس كه در زمان حيات امام علي(ع) هم برقرار بود باعث شد مردم كوفه به عيد غدير عادت كنند. هم چنين امام حسن(ع) در ماجراي مصالحه با معاويه براي اين كه به او ياد آوري كند كه حق با اوست، ماجراي غدير خم را شاهد گرفت. امام حسين(ع)نيز در مراسم حج، بني هاشم و ديگران را جمع مي كرد و ماجراي غدير را يادآوري مي كرد.

امام صادق(ع) و غدير
 

يكي از ياران امام صادق(ع)از او پرسيد:«غير از عيد فطر و قربان، مسلمانان عيد ديگري هم دارند؟» فرمود:«بلي و اين عيد از آن دو عيد ديگر بافضيلت تر است... و آن روز هيجدهم ماه ذي الحجه، عيد غدير خم است...
در اين روز روزه بگيريد بر محمد و آلش به خاطر اين نعمت الهي صلوات بفرستيد... يقين بدانيد انبيا وقتي وصي خود را نصب مي كردند، امر مي كردند كه آن روز را جشن بگيرند.»
در جاي ديگري نيز فرمودند:«با فضيلت ترين، بزرگ ترين و شريف ترين روز عيد نزد خداوند، روزي است و بر پيامبرش محمد(ص)اين آيه را نازل فرمود: اليوم اكملت لكم دينكم...» ايشان هم چنين روزه عيد غدير خم را برابر با صد حج و عمره مقبول نزد خداوند مي دانست و آن را «عيد بزرگ خدا»مي شمرد.

امام رضا(ع)و غدير
 

امام رضا(ع) شنيد كه بعضي از مردم روز غدير را انكار مي كنند، فرمود:«پدرم از پدرش روايت كرد كه روز غدير در ميان اهل آسمان مشهورتر است تا ميان اهل زمين... به درستي كه دراين روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مؤمن را مي آمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ مي رهاند؛ در اين روز آزاد مي كند...اگر مردم ارزش اين روز را مي دانستند، بي ترديد فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه مي كردند.»

امام حسن عسگري(ع) و غدير
 

يكي از شيعيان از امام عسگري(ع) پرسيد:«اين سخن پيامبر كه فرمود:"من كنت مولاه فهذا علي مولاه" يعني چه؟» حضرت جواب داد:«خداوند اراده فرمود كه اين جمله، نشان و پرچمي باشد تا حزب خدا هنگام اختلاف ها با آن شناخته شود.»

امام زمان(عج)و غدير
 

در دعاي ندبه كه منسوب به آن حضرت است چنين آمده: «...فلما انقضت ايامه اقام وليه علي بن ابي طالب صلواتك عليهما و آلهما هاديا اذ كان هم المنذر و لكل قوم هاد فقال و الملاء امامه من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه...»
هنگامي كه دوران عمر پيامبر سپري شد، جانشين خود را علي پسر ابوطالب كه صلوات خدا بر آن ها و خاندان شان باد، را به هدايت امت برگزيد، چون او منذر و هدايت گر همه بود. پس پيامبر به مردمي كه در مقابلش بودند گفت: هر كه من مولاي اويم، پس علي مولاي اوست، خدايا هر كه علي را دوست دارد دوستش بدار و هر كه با او دشمن است دشمنش بدار...
http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:نشريه روشنان، شماره12


تأملی درحدیث غدیر
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 4:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تأملی درحدیث غدیر


غدیر پیوند ناگسستنی بامسئله ولایت دارد.این ویژگی سبب شده است که روز اعلام رسمی ولایت امیرمومنان (صلوات اله علیه) ازسوی نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) راعیدغدیرنام گذاری نموده اند. حادثه ای که در 18 ذی حجه درصحرای غدیراتفاق افتاد حادثه ی بس عظیمی بود که تاریخ علی رغم بدعملی های عده ای نتوانسته است آن رامخفی نمیاید. درک صحیح وواقع بینانه از این واقعه مستلزم وقوف به سخنان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در روز مذکور است، ازینرو فرازهای از این سخنرانی دراین نوشتار بررسی گردیده است.

راز عظمت روز غدیر
 

روزغدیرخم به فرمایش نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) افضل اعیاد است0 ایشان فرمودند:«یوم غدیرخم افضل اعیادامتی،وهوالیوم الذی امرنی الله تعالی بنصب اخی علی بن ابي طالب علما لامتی یهتدون به من بعدی»(1).«روزغدیرخم برترین عید امت من است0 وآن، روزی است که خداوند تبارک و تعالی مرا فرمان داد تا برادرم علی بن ابی طا لب را به عنوان جانشین خود معرفی کنم که امتم بعد از من به وسیله ی اوهدایت یابند(2)». ونیز شیخ صدوق رحمه الله از حسن بن راشد روایت کرده است که گفت: به امام صادق (صلوات اله علیه)عرض کردم:«جعلت فداک، للمسلمین عید غیر العیدین؟ قال(صلوات اله علیه)نعم یا حسن،اعظمهاواشرفها،قال:قلت له: و ای یوم هو؟ قال(صلوات اله علیه)یوم نصب امیرالمومنین(صلوات اله علیه)علماللناس(3) ...» فدایت شوم آیا برای مسلمانان غیرازعیدفطروعیدقربان عید دیگری هست؟ فرمودند:آری، عیدی هست که از آن دو عید بالا تر وارزشمندتر است،عرض کردم:آنچه روزی است ؟ امام(علیه السلام) فرمود:روزی که امیرالمومنین(صلوات اله علیه)به خلافت منصوب شد وراهنمای الهی برای مردم گردید. وهمچنین فرات بن احنف از امام صادق (صلوات اله علیه)سوال کرد:آیا برای مسلمانان عیدی برتر از عید فطر وعید قربان وجمعه وروزعرفه هست؟امام(صلوات اله علیه)فرمود:«نعم افضلها واعظمهاواشرفهاعندالله منزلة،وهوالذی اکمل الله فیه الدین وانزل علی نبیه محمد(صلی الله علیه وآله):الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا وانه الیوم الذی نصب فیه رسول الله علیا للناس علما(4) »«آری عیدی که منزلت آن نزد خداوند بر تر وبالا تر و ارزشمندترازهمه آن است، وآن روزی است که خداوند در آن، دین راکامل فرمود وبرپیامبرش حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) این آیه شریفه را نازل کرد: امروز دین شما را برایتان کامل نمودم ونعمتم را بر شما تمام کردم وراضی شدم که اسلام دین شما باشد 0وآن روزی است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) علی (صلوات اله علیه) را به عنوان نشانه هدایت برای مردم نصب کرد»0 درهر سه روایت امیر المومنین علی(صلوات اله علیه)به(علم)توصیف شده است، به این معنی که امیرحق(صلوات اله علیه)علم ونشانه وشاخص برای مردم است، مردم خودرا به این نشانه مطابقت دهند، اگرتطابق داشت، شیعه وامت پیامبر(صلی الله علیه وآله)است، وبه راه راست هدایت وبه مطلوب نهائی خواهدرسید، واگر تطابق نداشت ودنبال این نشانه نرفت،ازامت پیامر(صلی الله علیه وآله)محسوب نمی گردد وسرانجام به هدف نهائی نخواهدرسید.آنچه درروزغدیرسال دهم هجری اتفاق افتاد،آن قدرمهم وعظیم بود،که آن روز رابرای همیشه عیداکبراسلام قرار داد،وسایر رازش دراین باشد که درآن روزنصب علم هدایت شود،که نایب اصلی خلقت هدایت به خالق است،وهمین مطلب ونکته مارا واداشت که به تحلیل هرچندکوتاه خطبه غدیربپردازم.

آغازسفر
 

پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) درسال دهم هجری، به قصدانجام دادن اعمال حج، ازمدینه به مکه سفر کرد؛ سفرپیامبر، پیشتربه اطلاع مسلمانان و نواحی مختلف رسیده بود0 از این رو، جماعت ها وگروه های بسیاری برای اینکه اعمال حج را درحضورپیامبر(صلی الله علیه وآله) انجام دهند، وآداب ومناسک حج را ازخود پیامربیاموزند، به مکه آمدند، وهمراه پیامبر(صلی الله علیه وآله)حج گزاردند0
پس ازپایان اعمال حج وسخنرانی های چندی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)درمکه ایراد کرد، کاروانها عازم بازگشت به مدینه شدند. اکنون نیزجماعت های بسیاری با پیامبربودند، همه آمدند0 نزدیک ظهر دوشنبه هجدهم ذی حجه، همینکه به صحرای کوهستانی جحفه«منطقۀ غدیرخم» رسیدند، دراین محل، جبریل- فرشتۀ وحی- برپیامبرنازل شد(6)، واین آیه را براو فروخواند:« یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک،وان لم تفعل فما بلغت رسالته،والله یعصمک من الناس (7)».ای فرستادۀ خدا! دستوری که خدابرای توفرستاده است به مردم برسان. اگرنه، تبلیغ رسالت نکرده ای! خداوند خود، تورا ازشرمردم نگاه خواهد داشت0حضرت مسیرحرکت خودرابه طرف راست راه وبه سمت غدیرتغییردادند وفرمودند:(ایهاالناس،اجیبواداعی الله،انارسول الله(8))ای مردم، دعوت کنندۀ خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم0
این بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس ازنزول آیة بالا،درصحرای غدیر درنگ کرد.وپس از ادای نمازظهر دستور داد منبری ازجهاز(پالان)شترساختند؛آنگاه فرمودتا همه آن جمعیت انبوه گردآمدند0مورخان نوشته اند،که درآنروزصدوبیست هزارتن درپای آن منبرحضورداشتند(9).
پیامبروامیرالمومنین(علیهماالسلام) برفرازمنبر
مردم ناظر بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله)ازمنبرغدیربالارفتند، وبرفراز آن منبرایستادند؛ سپس اميرالمومنین (صلوات اله علیه) را فرا خواندند، تا بر فراز منبر بر سمت راستش بایستد. قبل از شروع خطبه، امیر المومنین (صلوات اله علیه) برفراز منبر یک پله پایین تر در طرف راست حضرت ایستادند و دست راست پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر شانة آن حضرت بود، سپس حضرت پیامبر نگاهی به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند . زنان در قسمتی از مجلس نشستند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به خوبی می دیدند. پس از آماده شدن مردم، پیامر اکرم (صلی الله علیه وآله) سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه ی رسمی خود را برای جهانيان آغاز کردند(10).
سخنرانی تاریخی پیامبرعزیزاسلام درروز غدیرخم، در یازده بخش قابل ترسیم است .

1 ) بنده خدا و تسلیم اویم
 

حضرت در اولین بخش سخن، به حمد و ثنای الهی پرداختند و صفات، قدرت و رحمت حق تعالی را ذکر نمودند، بعد از آن به بندگی خود در مقابل ذات الهی شهادت دادند و فرمودند: به او، ملائکه اش، کتابهایش و پیامبرانش ایمان می آورم، دستور او را گوش می دهم و اطاعت می نمایم و به آنچه او را راضی می کند مبادرت می ورزم ودر مقابل مقدرات او تسلیم می شوم(11).

2 ) ابلاغ رسالت الهی
 

در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلی نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمی درباره علی بن ابیطالب ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را نرسانده ام وترس از عذاب او دارم. این بخش ازسخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)به سه مطلب مهم اشاره دارد.
(1) رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ابلاغ ولایت رامستند به دستورخداوندمی سازد، ومی فرماید: خداوند به من چنین وحی کرده است :
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ (12)»
(2) ولایت امیرالمومنین(صلوات اله علیه)رابه ولایت هارون ازموسی تشبیه می سازد، ومی فرماید: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و مرا مأمور کرد که در این اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید وسیاهی اعلام کنم که«أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَوَصِیّی وَخَلیفَتی وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاَّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ(13)». علی بن ابیطالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است ، نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.(3) ولایت امیرحق(صلوات اله علیه)راباآیه شریفه ی55 سوره مائده تتمیم می سازد،ومی فرماید: خداوند در این مورد آیه ای از کتابش بر من نازل کرده است :« إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ» (14)« صاحب اختیارشما خدا و رسولش هستند وکسانی که ایمان آورده و نماز را بپا مي دارند و در حال رکوع زکات می دهند ».و علی بن ابیطالب است كه نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد می کند. خداوند از من راضی نمی شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم .

3 ) دوازده امام (علیهم السلام) تا آخر دنیا
 

در سومین بخش، امامت 12 امام بعداز خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند تا همة طمع ها یکباره قطع شوند برای درک عمیق از اهمیت مسئله فرمودند : ای مردم، این آخرین باری است که در چنین اجتماعی به پا می ایستم . پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید .از نکاتی مهم دراین فراز از سخنرانی حضرت، می توان به امورذیل اشاره کرد:
(1) عمومیت ولایت آنان بر همه ی انسانها ودر طول زمانها و در همه مکانها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود،که دراین صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شما است، بعد از خدواند و رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است. (2) امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.(3) نیابت ائمه علیهم السلام از خدا و رسولش در حلال و حرام و جمیع امور دنیاوآخرت از نکات بسیار مهم خطبه بود . که آن را با کلماتی دقیق بیان فرمودند:«حلال نیست مگر آنکه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند، و حرامی نیست مگر آنچه خداورسولش وآنان(امامان) بر شما حرام کرده باشند. خداوندعزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام».(4) پس از بیان این همه عظمت، مردم را از مخالفت بر حذر داشتند و فرمودند ای مردم، او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد. ای مردم، به خدا قسم پیامبران و رسولان پیشین به من بشارت داده اند،و به خدا قسم من خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمانها و زمین ها هستم. هر کس در این مطالب شک کند، مانند کفر جاهلیت کافر شده است . و هر کس در چیزی از این گفتار من شک کند در همه آنچه برمن نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکی از امامان شک کند بر همه امامان شک کرده است، و شک کننده در باره ما در آتش است. بدانید که جبریل از جانب خداوند این خبر را برای من آورده است و می گوید:« هر کس باعلی دشمنی کند وولایت او را نپذیرد لعنت وغضب من براوباد (15) ». در اینجا حضرت می خواستند حساس ترین قسمت سخنرانی راكه برنامه ای عملی نیز همراه داشت بیان کنند. لذا برای آمادگی مردم فرمودند به خدا قسم، باطن قرآن را برای شما بیان نمی کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی کند مگر این شخصی که من دست او را می گیرم و اورا به سوی خود بالا می برم وبازوی او را می گیرم و با دو دستم اورا بلند می کنم و به شما می فهمانم که : هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار اوست، واو (علی بن ابیطالب) برادر و جانشین من است و ولایت او از جانب خداوند عزوجل است که بر من نازل کرده است.سپس تصویر زیبایی از ارتباط دو رکن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: ای مردم، علی و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هریک از این دو از دیگری خبر می هد وبا آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین های خداوند بین مردم و حاکمان او بر زمین هستند .دراین مرحله با قاطعیتی تمام هر گونه تعرض به مقام صاحب غدیر را حرام شمردند وفرمودند. بدانید امیر المومنین جزاین برادرم نیست بدانید که«امیر المومنین» بودن بعداز من برای احدی جز اوحلال نیست.

4 تصریح رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به خلافت وامامت امیرالمومنین (صلوات اله علیه)
 

در بخش چهارم خطبه، پیامبر پس از مقدمه چینی هایی قبل و ذکر مقام خلافت و ولایت امیر المومنین(صلوات اله علیه)،برای آنکه تا آخر روزگار راه هر گونه شک و شبه بسته باشد و در این راه تلاشی در نطفه خنثی شود،آنچه به طور لسانی فرموده بودند به صورت عملی انجام دادند. ابتدا به امیر المومنین(صلوات اله علیه) که برفرازمنیرکنارشان استاده بودند، فرمودند: «نزدیکتربیا».آن حضرت نزدیکترآمدندو پیامبر(صلی الله علیه وآله) ازپشت سر،دو بازوی او را گرفتند. دراین هنگام امیر المومنین (صلوات اله علیه)دست خود را باز کردند تا دستهاي هر دو به سوي آسمان قرار گرفت. در این حال پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند:« مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله(16)».هرکس من نسبت به او از خودش صاحب اختیار تر بوده ام این علی هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هرکسی علی را دوست بدارد، و دشمن بدار، هر کس او را دشمن بدارد، ویاری کن هر کس او را یاری کند، و خوار کن هر کس اوراخوارکند.توجه داشته باشیم که «مولا» و «وال» هردوازیک ریشه اند(ول ی) چطورمی شود دریک کلام بهم پیوسته یکی به معنی صاحب اختیارمی آیدودیگری به معنی دوستی؟درجمله اول که(من کنت مولاه فهذاعلی مولاه)است، نمی تواند(مولاه)به معنی دوستی باشد، چون قرینه حالیه دلالت می کندبراینکه(مولا)دراین جمله به معنی صاحب اختیاراست، یعنی امکان نداردکه حضرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)درآن صحرای داغ انبوه جمعیت رامتوقف کندوآن همه زمینه سازی که قبلاکرده بود، بیاید حضرت علی(صلوات اله علیه)رابعنوان دوست خودمعرفی کند، عقل هم این رانمی پذیرد. امادرجمله دوم(وال من والاه وعاد من عاداه)اینجا(وال) به معنی دوستی است، چون قرینه لفظیه که(عاد من عاداه)باشد براین مطلب دلالت می کند.دراین قسمت ازخطبه، نزول وحی درباره کمال دين با ولایت امیرالمومنین(صلوات اله علیه)رااعلام نمودندوفرمودند:پروردگارا، توهنگامی روشن شدن این مطلب ومنصوب نمودن علی دراین روز، این آیه را درباره او نازل کردی:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا(17) »
« امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم »
«وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (18)»
«هر کس دینی غیر اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نمی شود ودر آخرت از زیان کاران خواهد بود »
پروردگارا تو شاهدی که من ابلاغ نمودم .

5 کمال دین
 

در بخش پنجم حضرت صریحآً فرمودند:« ای مردم، خداوند دین شما را باامامت اوکامل نمود.پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من واز نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خدای عزوجل، چنین کسانی اعمالشان در دنیاوآخرت از بین رفته ودرآتش دائمی خواهند بود(19)». اگرهمه به این سفارشهای نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) وموارد مکرردیگری (که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)،حضرت علی(صلوات اله علیه) راپیشوامعرفی فرموده بود)عمل کرده بودند،اسلام جهانگیر می شد، ودین خدا بشریت رابه راه می آورد، وعدالت ودادگری،آفاق تاآفاق گیتی رامی گرفت.

6 هشداربه متمردین
 

مرحله ششم از سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)جنبه غضب الهی را نمودار کرد . حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن کریم فرمودند:(منظور از این آیات عده ای از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشی از آنها هستم، ولی بدانندکه خداوندمارا بر معاندین و مخالفین وخائنین ومقصرین حجت قرار داده است وچشم پوشی از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست).
دراین مرحله به خلقت نورانی خود و اهل بیت اشاره کردند و فرمودند: ای مردم، نوراز جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در علی بن ابیطالب و بعددرنسل او تا مهدی قائم،که حق خداوند و هر حقی که برای ما باشد می گیرد. سپس به امامان گمراهی که مردم را به جهنم می کشانند اشاره کرده فرمودند: ای مردم، بعد ازمن امامانی خواهند بود که به آتش دعوت می کنند و روز قیامت کمک نمی شوند. ای مردم خداوند و من از آنان بیزار هستیم. ای مردم، آنان و یارانشان و تابعین شان و پیروانشان در پایین ترین درجه آتش اند و چه بد است جایی متکبران ! سپس اشاره ای رمزی به ماجرای سقیفه نمودند که نطفه آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضا ی صحیفه ملعونه(20) در مکه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانیدکه آنان اصحاب صحیفه هستند، پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کنید ». وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) نام «اصحاب صحیفه» را آورد اکثر مردم منظور حضرت را نفهمیدند برایشان سؤال انگیز شد ، و فقط مجریان سقیفه و عده کمی که توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهمیدند. احساس رساندن آن پیام بزرگ توسط بزرگ پیامبران، سنگینی آنرا ازدوش حضرت برداشته بود.این بود که کلمات حاکی از این رضایت قلبی بر لسان مبارک آن حضرت جاری شد و فرمودند: من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده اند یا نیا مده اند، پس حاضران به غایبان، و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند. در اینجاباصراحت بیشتری درباره سقیفه فرمودند « به زودی امامت را بعد ازمن به عنوان پاداشاهی و با ظلم و زور می گیرند. خداوند غاصبین و تعدی کنندگان را لعنت کند».

7 ) ولایت و محبت اهل بیت ( علیهم السلام )
 

در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثرات ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) قرار دادند و سوره حمد را – که همه روزه تمام مسلمانان آن را می خوانند – قرائت کرد ند و فرمودند: « این سوره درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره ایشان(امامان) نازل شده است.بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است ». وبیان کرده اند که اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهلبيت (علیهم السلام) هستند. سپس آیاتی از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شیعیان و پیروانی آل محمد تفسیر فرمودند.آیاتی هم درباره اهل جنهم تلاوت کردند که آنها را به دشمان آل محمد معنی کردند. از جمله فرمودند: بدانید که دوستان ایشان کسانی اند که با سلامتی و در حالی امن وارد بهشت می شوند،وملائکه باسلام به ملاقات آنان می آیندومی گویند: «السلام علیکم، طبتم، فادخلوهاخالدین(21) » «سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس برای همیشه داخل بهشت شوید».

8 ) بشارت به ظهورمهدی(عجل الله فرجه)
 

دربخش هشتم مطالب اساسی درباره حضرت بقیة الله اعظم حجت ابن الحسن المهدی(ارواهنا فداه) فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاصی حضرت را مطرح کردند وآینده ای پر از عدل و داد(22) به دست امام زمان( عج) را به جهانیان مژده دادند.
وفرمودند:بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرندۀ از ظالمین، اوست فاتحی قلعه ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله ای از اهل شرك و هدایت کننده آنان. بدانید که اوست گیرنده انتقام هر خونی از اولیاء خدا. اوست یاری دهنده دین خدا. اوست که بعنوان حجت باقی می ماند و بعد از او حجتی نیست.بدانید او کسی است که غالبی بر او نیست. ولی خدا بر زمین و حکم کننده او بین خلقش وامین او بر نهان وآشکارش است.

9) پیمان وفاداری با غدیر
 

در بخش نهم مسئله بیعت را مطرح کردند و ارزش و پشتوانه آنرا چنین بیان فرمودند: بدانید که من بعد از پایان خطابه ام شما را به دست دادن با من و بعنوان بیعت با او واقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا می خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده ام و علی بامن بیعت کرده است، ومن از جانب خداوند برای او از شما بیعت می گیرم.دراین باره به قرآن استناد کردند و فرمودند:خداوند می فرماید:
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى‏ نَفْسِهِ وَمَن أَوْفَى‏ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (23) .کسانی که با تو بیعت می کنند در واقع با خدا بیعت می کنند، دست خداوند بر روی دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضررخوداوست، وهر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به اواجرعظیمی عنایت خواهد کرد.

10) احکام الهی جاویدانه است
 

در دهمین بخش،حضرت درباره احکام الهی سخن گفتند،که مقصود بیان چند پایه مهم عقیدتی بود. یکی پیش بینی آینده ای مسلمین درمشکلات که فرمودند: اگرزمانی طویلی بر شماگذشت وکوتاهی نمودید یا فراموش کردید، علی صاحب اختیار شما است وبرای شما بیان می کند. خداوند عزوجل او را بعد از من به عنوان امین برخلقش منصوب نموده است. سپس مسئله ای ثابت بودن احکام الهی تا ابد را باعباراتی بلند بیان فرموده اند: ای مردم،هرحلالی که شمارابدان راهنمایی کردم وهرحرامی که شمارا ازآن نهی نمودم، هرگزازآنها برنگشته ام وتغییر نداده ام. این مطلب را به یادداشته باشیدوآن راحفظ کنیدو به یکدیگر سفارش کنید، وآن را تبدیل نکنیدو تغییر ندهید. نکته دیگر مسائل جدیدي بود که درآینده برای مسلمانان پیش می آمدکه دراین باره فرمودند: مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شمادست بدهم براینکه قبول کنیدآنچه ازطرف خداوندعزوجل درباره امیر المومنین علی و جانشینان بعد ازاوآورده ام که آنان از نسل من و اویند، (وآن موضوع )امامتی است که فقط در آنها بپا خواهد بود، وآخرایشان مهدی است تا روزی که خدایی مدبر قضا و قدر را ملاقات کند. دیگرآنکه بالاترین امربه معروف و نهی از منکر را تبلیغ پیام غدیراعلام کردندوفرمودند: بدانید بالاترین امر به معروف آن است که سخن مرا بفهمید و آنرا به کسانی که حاضر نیستند برسانیدواو را از طرف من بقبولش امر واز مخالفتش نهی نمایید، چراکه این دستوری از جانب خداوند عزوجل واز نزد من است، وهیچ امر به معروف و نهی از منکری نمی شود مگر با امام معصوم.

11 ) بادوازده امام(علیهم السلام) بیعت کنید!
 

در آخرین مرحله ای خطابه، بیعت لسانی انجام شد.حضرت، خطاب به حاضرین فرمودند: پس همگی چنین بگویید: «ما شنیدیم واطاعت می کنیم وراضی هستیم وسر تسلیم فرود می آوریم درباره آنچه از جانب پرودگارما و خودت برما رساندی، درباره امر امامت امام ما علی امیر المومنین وامامانی که ازصلب اوبه دنیامی آیند. براین مطلب باقلبهای مان وبا جانمان وبازبانمان وبادستانمان با تو بیعت می کنیم. بر این عقیده زنده ایم و باآن می میریم(وروزقیامت)باآن محشور می شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی کنیم و شک نمی کنیم و انکار نمی نمایم و تردید به دل راه نمی دهیم و از این قول برنمی گردیم و پیمان را نمی شکنیم. تو مارا به موعظه ای الهی نصیحت نمودی درباره علی امیر المومنین و امامانی که گفتی بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنی حسن و حسین وآنانی که خداوند بعد از آن دومنصوب نموده است ». کلمات نهایی پیامبر دعا برای اقرار کنندگان به سخنانش و نفرین بر منکرین اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه حضرت به پایان رسيد.

تبریک وتهنیت غدیرو ولایت
 

پس ازاتمام خطبه، صدای مردم بلندشدکه: «آری، شنیدیم وطبق فرمان خداورسول باقلب وجان وزبان ودستمان اطاعت می کنیم». بعدبسوی پیامبروامیرالمومنین ازدحام کردندوبرای بیعت سبقت می گرفتند و باایشان دست بیعت می دادند. این ابرازاحساسات وفریادهای شفعی که ازجمعیت برمی خواست، شکوه وابهت بی مانندی به آن اجتماع بزرگ می بخشید.دراین حال پیامبر(صلی الله علیه وآله)می فرمود:«الحمدلله الذی فضلنا علی جمیع العالممین».ونیزپیامبر(صلی الله علیه وآله)به منادی خوددستوردادند تابین مردم گردش کندو این خلاصه غدیررا تکرارکند: « مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»(24)،تاغدیربعنوان تابلوی ابدی ولایت بردلهانقش ببندد. همه آمدند باپیامبر(صلی الله علیه وآله)وامیرالمومنین علی(صلوات اله علیه)دست بیعت دادند وبه امیرالمومنین تبریک وتهنیت گفتند. ولی ابوبکروعمرباوجودکه بیعت کرده بودند، به پیامبرعزیزاسلام می گفتند: آیااین امرازطرف خداونداست یاازطرف رسولش(یعنی: ازجانب خود می گویی)؟حضرت فرمودند: ازطرف خداورسولش است، آیاچنین مسئله بزرگی بدون امرخداوند می شود؟ ونیزفرمود: «آری حق است ازطرف خداورسولش که علی امیر المومنین است(25)».

نتیجه:
 

ازسخنان زیبای پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله)درروزغدیرخم، به این نتیجه می رسیم که هیچ جای شک وشبه دررابطه با خلافت وجانشینی پیامر(صلی الله علیه وآله)بعداز خودش باقی نمانده است، وامیرمومنان حضرت علی (صلوات اله علیه)خلیفه وجانشین برحق پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ولی امروصاحب اختیار، امام وپیشوا ورهبرامت است. وبعدازاو یازده امام معصوم(علیهم السلام)که ازنسل وفرزندان اوست، امامت ورهبری جامعه اسلامی رابه عهده خواهدداشت. وبرماست که از پیامبروامامان مان پیروی کنیم، وحادثه غدیررابه مردم بشناسانیم، وپیام آنرابه فردا هابرسانیم وازسنگرغدیرسقیفه رانشانه رویم، تاپرچم ولایت رابربلندای تاریخ برفرازداریم ولبخندرضایت برلبان مبارک صاحب غدیربنشانیم .

پي‌نوشت ها :
 

1 . بحارالانوار،ج37،ص109.
2 . هدایت عبارتست ازدلالت ونشان دادن هدف،بوسیله نشان دادن راه، واین خود یک نحوایصال ورساندن بمطلوب وهدف است.وسنت خدای متعال براین جریان یافته که اموررا ازمجرای اسباب به جریان اندازد،ودرمسئله هدایت هم وسیله ای فراهم می کند، تامطلوب وهدف برای هرکه اوبخواهد روشن گشته،و بنده اش درمسیرزندگی به هدف نهائی برسد. این وسیله،امیر به حق، حضرت علی(صلوات اله علیه)ویازده فرزنداوست که بنده گان خدا رادرمسیرزندگی به هدف اصلی ونهائی می رساند.(ترجمه تفسیرالمیزان:ج1،ص56)
3 . ثواب الاعمال،ص170و171
4 . بحارانوار،ج37،ص170.
5 . اصول کافی: ج 1،ص 320و321
6. الغدیر:ج1ص9،10. بحارالانوار:ج،2ص 360،تا390،
7 . مرآةالعقول:ج3،ص216
8 . الغدیر:ج1،ص12
9 . الغدیر:ج1،ص10و11.فروغ ابدیت:ص937
10 .الغدیر:ج1،ص12.بحارالانوار:ج21،ص387،ج37،ص209.اثبات الهداة:ج2،ص282
واحقاق الحق:ج21ص،53 و57.
11 . اولین بخش خطبه غدیر
12 . سوره مائده آیه 67
13. خطبه غدیر
14 . سوره مائده آیه 55
15 . خطبه غدیر. و مرآةالعقول ج3 ،ص 218
16 . خطبه غدیر. و مرآةالعقول: ج3،ص219
17 . سوره مائده آیه 3
18 . سوره آل عمران آیه 853
19 . خطبه غدیر
20 . مرادازصحیفه ملعونه:اون طوماراست که منافقین پس ازانجام حج وشنیدن سخنان رسولخدا(صلی الله علیه وآله)درغدیرخم نوشتندوپیمان بستندکه اگرپیامبرخدا(صلی الله علیه وآله)ازدنیارفت هرگزنگذارندخلافت به علی بن ابیطالب(صلوات اله علیه)منتقل شود.سپس آن نامه رامهرکردندوطبق آنچه درکتاب سلیم بن قیس آمده به دست ابی عبیده جراح سپردند تاآنرادرکعبه بکذارد.(راوی خطبه میگوید:)بیشترمردم معنای صحیفه وماجرای آنرانفهمیدند.
21 . خطبه غدیر
22 . ونریدان نمن علی الذین استضعفوافی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین(قصص:6).
امیرمومنان(صلوات اله علیه)می فرماید:پیامراسلام(صلی الله علیه وآله)فرمود:عمرجهان به پایان نمی رسدمگرآنکه مردازنسل حسین امورامت مرادردست میگیردودنیاراپرازعدل میکندهمچنانکه پرازظلم شده است.(دلائل الامامة،240)
23 . سوره فتح آیه 10
24 . خطبه غدیر . بحارالانوار: ج21،ص387. امالی شیخ صدوق: ص57. بحارالانوار : ج28،ص90
25 . الغدیر: ج1،ص58، 271، 274.
منابع ومأخذ
1 – بحارالالنوار، ا لشیخ محمدبا قرا لمجلیسی(ره)، ا لطبعۀ الاولی، ببیروت- لبنان
2- ترجمه تفسیرالمیزان، ازعلامه سید محمد حسین طباطبای ، مترجم: سیدباقرموسوی همدانی، دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزۀعلمیه قم، چاپ بیست یکم.
3- ثواب الاعمال، شیخ صدوق، مترجم: علی اکبرغفاری، تاریخ انتشار زمستان 1366 چاپ دوم.
4– اصول کافی، ثقۀ الاسلام کلینی، دفترنشر، فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)، تهران.
5 – الغدیر، علامه امینی، الناشر، دارالکتاب العربی، الطبعۀ الخامسۀ، بیروت – لبنان.
6 – مرآۀالعقول، علامه محمدتقی مجلیسی، الناشر، دارالکتب الاسلامیه، الطبعۀ الخامسۀ، تهران
7 – فروغ ابدیت، آیۀ الله جعفرصبحانی، ناشر، موئسسه بوستان کتاب، (دفترتبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم) چاپ بیست ویکم، 1385
8– اثبات الهداۀ، شیخ المحدثین الحرالعاملی، منشورات، موئسسۀ الاعلمی للمطبوعات، الطبعۀ الاولی، بیروت- لبنان.
9 – احقاق الحق، الشیخ القاضی نورالله الشوشتری، الطبعۀ الاولی، مطبعۀ الخیام- قم.
10 – دلائل الامامۀ، محمد بن جریر بن رستم طبری، منشورات الراضی، الطبعۀ الثالثه، قم.

11 – امالی شیخ صدوق، للشیخ الجلیل الاقدم ابی جعفرمحمد بن علی بن الحسین ابن با بویه القمی، منشورات موئسسۀ الاعلمی للمطبوعات، الطبعۀ الخامسۀ،بیروت- لبنان.


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


غدير، روز يأس كفّار و اكمال دين‏
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 4:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
غدير، روز يأس كفّار و اكمال دين‏


غدير يكى از روزهاى بسيار مهم در تاريخ زندگى پيامبر اسلام(ص)، بلكه مهمترين حادثه در تاريخ اسلام است. زيرا روزى است كه پيامبر اسلام(ص) اميرالمؤمنين على را رسماً براى جانشينى خود تعيين كرد. روزى كه كفّار در ميان امواج يأس فرو رفتند، زيرا آن‏ها انتظار داشتند كه آئين اسلام قائم به شخص باشد و با از ميان رفتن پيامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدريج برچيده شود، چنان كه در جنگ احد وقتى كه پيامبر(ص) مجروح شد و عدّه‏اى شايع كردند كه آن حضرت كشته شد. شيوع اين خبر باعث ايجاد اميد و اثر مثبت در كفار و مشركان و تزلزل در ميان مسلمانان گرديد به گونه‏اى كه عدّه‏اى به سرعت از ميدان جنگ خارج شدند، آيه‏اى نازل شد كه آن آيه حكايت از اين حقيقت دارد كه دين اسلام قائم به شخص نيست بلكه آئينى است كه تا ابد جاودان خواهد ماند. از اين رو فرمود: «و ما محمّد الّا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرّاللّه شيئاً و سيجزى اللّه الشاكرين؛(1) محمّد(ص) تنها فرستاده خداست.
پيش از او هم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند اگر او بميرد يا كشته شود بايد شما سير قهقرايى كنيد و به آئين بت پرستى برگرديد به آن‏ها كه به عقب برگردند و به دوران كفر و بت‏پرستى باز گردند تنها به خود زيان مى‏رسانند نه به خدا زيرا با اين عمل تنها سعادت خود را از بين برده و گرفتار شقاوت مى‏شوند و خدا كوشش شاكران را پاداش مى‏دهد.»
در واقع خدا با نزول اين آيه به همه جهانيان از جمله به مسلمانان توجه مى‏دهد كه اسلام قائم به فرد و شخص نيست از اين رو همگان بايد بدانند اسلام ماندنى است، در مكّه نيز وقتى عبداللّه پسر پيامبر از دنيا رفت. مشركان به دليل اين كه فرزند پسر را تداوم بخش برنامه‏هاى پدر مى‏ديدند. تصور مى‏كردند با رحلت پيامبر اكرم(ص) برنامه‏هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد، خداوند سوره كوثر را بر آن حضرت نازل كرد تا اين سوره پاسخى باشد به مشركان و كفار و اين كه دشمن پيامبر ابتر است و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد بلكه به بقاء خودش ادامه خواهد داد.
يكى از مراحلى كه قرآن يأس كفار را اعلام مى‏كند روز غدير است. زيرا هنگامى كه مشركان مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر در ميان مسلمانان بى‏نظير بود به عنوان جانشينى آن حضرت انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفت، يأس ونااميدى نسبت به آينده اسلام آن‏ها را فرا گرفت و دريافتند كه اين دين و آئين ريشه‏دار و پايدار است. از اين رو قرآن فرمود: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون... .(2)»
امروز كفار از دين شما نااميد شدند، اول بايد ديد طمع كافر چه بود و حد و مرز آن چه اندازه بوده است تا معلوم شود كه امروز چه حادثه‏اى اتفاق افتاد كه توانست مخالفان اسلام را با تمام گستردگى آن و دشمنى آنان با كمال شدتش مأيوس و نا اميد كند وقتى اسلام ظهور كرد، كافران اعم از مشركان و يهوديان و مسيحيان به مبارزه با آن برخاستند زيرا آيين و دين خود را بر حق مى‏دانستند و روى تعصب و رسوبات جاهلى شرك را صحيح مى‏دانستند و سرانشان براى منافع ماديشان در حفظ آن مى‏كوشيدند و به يكديگر مى‏گفتند برويد بت‏ها را حفظ كنيد، براى آن‏ها در مقابل مشكلات صبر كنيد كه بت‏پرستى و حفظ بت‏ها امرى است كه روى آن تصميم گرفته شده است همان طورى كه خداوند درباره امور مهم مى‏فرمايد: انّ ذلك من عزم الامور؛(3) يعنى كارى است كه بايد درباره آن تصميم گرفت.
يهوديان و مسيحيان هم دين خود را الهى و برحق مى‏دانستند و مى‏گفتند: «لن يدخل الجنة الامن كان هوداً او نصاراً».(4)
از اين رو گاهى رسول خدا را ديوانه و گاهى ساحر و گاهى كاهن و گاهى شاعر مى‏خواندند در واقع آن‏ها بر دو كار تصميم گرفته بودند.
1- آيين خود را حفظ كنند از اين رو مى‏گفتند برويد و دين خود را حفظ كنيد.
2- از طرفى تلاش مى‏كردند تا اسلام را به هر وضعى است نابود كنند: «يريدون ان يطفئوا نور اللّه بافواههم؛(5) تلاششان اين بود كه نور خدا را خاموش كنند و براى خاموش كردن نور الهى هم مشركين نقش داشتند و هم كافران اما خداوند نورش را تمام مى‏كند، آن‏ها مى‏خواستند دين شما را از شما بگيرند، شايان ذكر است، در واقع دشمنى و مخالفت مشركان و كافران مخالفت اقليمى و براى آب و خاك نيست بلكه براى خاموش كردن چراغ دين است و آن‏ها از هر فرصتى براى اين منظور استفاده مى‏كنند بنابراين با اين كه كافران و مشركان مى‏خواستند با به سازش كشاندن پيامبر و برافروختن شعله جنگ و خاموش كردن نور الهى، دين را از بين ببرند اما در روز عيد غدير حادثه مهمى رخ داد كه كافران مأيوس شدند و آن نصب على(ع) به عنوان ولى و جانشين پيامبر(ص) بود زيرا آن‏ها على(ع) را شناخته بودند كه او كيست و چه مى‏كند و چه مى‏گويد، از اين رو با روى كار آمدن على(ع) آن طمع خام به يأس مبدّل شد.
منشأ يأس كفّار آن است كه با نصب على(ع) دين داراى ولى و قيّم شد. دين از اين كه به شخص قائم باشد خارج و به معصوم متكى شد، در عصر پيامبر حفظ دين بر عهده پيامبر(ص) است و بعد از ارتحال آن حضرت بر عهده اهل بيت (ع) خواهد بود.
بعد از بيان اين مطلب به مسلمانان فرمود: از كفار نترسيد و از من بترسيد يعنى خطرى از ناحيه كفّار شما را تهديد نمى‏كند و اگر خطرى است از ناحيه خودتان هست. زيرا خداى سبحان وضع هيچ قومى را دگرگون نمى‏كند چز آن كه خودشان در خويشتن خويش دگرگونى ايجاد كنند «انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم(6)».
و ملتى اگر اين تحول در آن‏ها ايجاد شده و خدا ترس شدند همگان از آن‏ها مى‏ترسند و آن هم عالم شدن است «انّما يخشى اللّه من عباده العلماء »(7).
فقط عالمان از ميان بندگان الهى خدا ترسند. و انسان خداترس مطيع خدا و مطيع خدا از روحيه بسيار بالايى برخوردار خواهد بود و انسان هايى كه داراى روحيه مقاوم باشند در مقابل دشمن پيروزند به ويژه اگر رهبرى عادل و دين‏شناسى هدايت مردم را برعهده بگيرد. در تفسير على ابن ابراهيم آمده است كه يأس كفار براى آن است كه ولايت اميرالمؤمنين على ابن ابيطالب نازل شده است.(8)

اجراى عدالت توسط رهبر سبب يأس دشمن

حضرت على (ع) در نهج البلاغه فرمود: اگر والى رهبر سياسى نصب شد كه رابطه او با مردم بر اساس قسط و عدل باشد. هم مردم حقشان را اداء كنند و هم والى قسط و عدل را رعايت كند چنين نظامى ماندنى است و دشمنانى كه طمع در نابودى و براندازى آن نظام را داشته باشند نااميد و مأيوس خواهند شد.
واعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرّعيه و حقّ الرعية على الوالى فريضة فرضها الله سبحانه على كلٍّ فجعلها نظاماً لالفتهم و عزّاً لدينهم فليست تصلح الرعية الّا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الّا باستقامة الرعية فاذا ادّت الرعية الى الوالى حقّه و ادى الوالى اليها حقّها عزّ الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت على اذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان و طمع فى بقاء الدولة و يئست مطامع الاعداء؛(9).
در بيان حقوق الهى بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى كه خداى سبحان بر دو گروه لازم شمرده و آن را عامل پايدارى پيوند ملت و رهبر و عزت دين قرار داد.
پس رعيت اصلاح نمى‏شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمى‏شوند جز آن كه رعيت و مردم درست كار باشند.
آنگاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت مى‏يابد و راه‏هاى دين پديدار و نشانه‏هاى عدالت بر قرار و سنت پيامبر(ص) پايدار گردد پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزويش مأيوس مى‏شود.»

اليوم اكملت لكم دينكم

در روز غدير بانصب على ابن ابيطالب (ع) دين كامل شد زيرا رهبرى پيدا كرد كه هم دين شناس است و هم عادل و معصوم است و هم دين را در همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى اجرا مى‏كند. امام باقر(ع) فرمودند: بنى الاسلام على خمسة اشياء على الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية. قال زراره و اىّ شى‏ء من ذلك افضل فقال: الولاية افضل، لانّها مفتاحهن و الوالى هو الدليل عليهنّ؛(10)
دين داراى پنج پايه است: 1- نماز 2- زكات 3- حج 4- روزه 5 - ولايت از آن حضرت سئوال شد كدام يك از اين پنج پايه ارزش مندتر است فرمود: ولايت با فضيلت‏ترين و با ارزش‏ترين آن هاست و براى اين كه كسى خيال نكند كه ولايتى كه افضل بناهاى اسلام است به معناى محبت و اعتقاد به حقانيت اهل بيت و يا ولايت تكوينى است فرمود: ولايت كليد و مفتاح همه آن‏ها و والى دليل بر آن‏ها ست. يعنى ولايت به معناى حكومت و زعامت سياسى است و آن كه زعامت سياسى جامعه را برعهده دارد والى مسلمين است. او چون دين شناس و دين باور و متين و مفسّر دين و مجرى حدود آن و مدافع حريم است. كليد دين است. و اگر دين داراى ولى و قيمى با اوصاف گذشته باشد مقوّم دين و موجب كمال دين است، ناگفته نماند كه دين اسلام در زمان پيامبر(ص) نيز كامل بود زيرا در آن زمان قيّم و شارح و مبيّن دين و عامل و مجرى حدود و مدافع آن شخص آن حضرت بوده است و بعد از ارتحال آن حضرت اين شئون برعهده خليفه آن حضرت است و اين خليفه بايد با مستخلف عنه سنخيّت و هماهنگى داشته باشد و لذا جانشين رسول خدا از مقام عصمت برخوردار بود تا بتواند با برخوردارى از اين ويژگى به تفسير معصومانه وحى و اجراى آن بپردازد.

مراد از كمال دين

واژه كمال در لغت مقابل نقص به كار مى‏رود و هنگامى چيزى بدان متصف شود كه هدف مورد نظر را بر آورده نمايد بنابراين تعيين (دقيق حد و مرز معناى آن وابسته به هدفى است كه از متعلق آن مد نظر است.
هنگامى كه اين واژه براى دين به كار مى‏رود اول بايد هدف آورنده آن را شناخت قدر جامع و مشترك همه اديان الهى كه همان دين پذيرفته شده در نزد خداى سبحان است، اسلام است، ان الدين عندالله الاسلام؛(11).
و اگر كسى غير از آن دينى را انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد و من يتبغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه ؛(12).
و معناى دين در واقع تسليم و انقياد و فرمان بردارى در برابر خداى سبحان و فرمان‏هاى اوست و به عبارت ديگر دين در لغت به معناى خضوع و انقياد در برابر برنامه و مقررات معيّن مى‏آيد و در قرآن به معناى مجموعه معارف و احكام و مقرراتى اطلاق شده كه از جانب خداى سبحان نازل گشته تا برنامه زندگى بندگان باشد و مردم نيز بايد در برابر آن مقررات و معارف تسليم و منقاد باشند و دين در قرآن به كمال وصف شده است و حضرت اميرالمؤمنين(ع) نيز آن را به كمال وصف كرده است. از جمله در خطبه 86 فرمود :و انزل عليكم الكتاب تبيانا لكل شى‏ء و عمّر فيكم نبيّه ازماناً حتى اكمل له و لكم فيما انزل من كتابه دينه الذى رضى لنفسه و انهى اليكم على لسانه؛(13).
خداى سبحان كتاب و قرآن را بر شما نازل كرد كه بيان گر همه چيز است و تمام امورى كه به هدايت و سعادت و نجات انسان‏ها مربوط است در آن بيان شده است و پيامبر را آن مقدار در ميان شما عمر داده كه براى شما و او دينى را كه مورد رضاى اوست و در كتاب آسمانى اش نازل كرده كامل نمايد و برزبان پيامبرش اعمالى را كه بر شما لازم بود رسانده است.
بر اساس اين فراز از خطبه نهج البلاغه خداى سبحان به پيامبرش فرصت داده كه همه گفتنى‏ها را بگويد و دين و آيين خدا را كامل گرداند و آن چه كه هدف اصلى از بعثت آن حضرت است يعنى مسئله انسان سازى و سعادت بشر در تمام زمينه هاست در بردارد. از جمله مسئله رهبرى دين بعد از خودش را نيز معرفى كرده است. در خطبه 183 نيز فرمود: القرآن آمرزاجر و صامت ناطق حجة الله على خلقه اخذ عليه ميثاقهم و ارتهن عليهم انفسهم اتمّ نوره و اكمل به دينه .
قرآن امر كننده و باز دارنده است، خاموش گويا و حجت خدا بر خلق است، خداوند پيمان عمل به آن را از بندگانش گرفته و آنان را در گروه دستورات قرآن قرار داده است، نور خدا را در ميان بندگان به وسيله آن كامل ساخت و دين و آيينش را با آن به حد كمال رساند.
در خطبه 18 نيز در جواب كسانى كه آراى متفاوت ارائه مى‏نمايند فرمود: ام انزل الله ديناً تاما فقصّرالرسول عن تبليغه و ادائه و الله سبحانه يقول: ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء و فيه تبيان لكلّ شى‏ء.
آيا خدا دين كاملى نازل كرده است ولى پيامبر در تبليغ و اداء آن كوتاهى نموده است حال آ نكه خداى متعال مى‏فرمايد: ما چيزى در قرآن فروگذار نكرديم و در قرآن بيان همه چيز آمده است.
بديهى است هيچ مسلمانى اين احتمال را درباره پيامبر نمى‏دهد كه او در تبليغ و اداء رسالت خود كوتاهى كرده باشد چرا كه در تبليغ و اداى وحى معصوم است بنابراين در تبليغ رسالت و وحى الهى كوتاهى نكرده است.
با توجه به اين كه دين خدا كامل است و در روز غدير به كامل بودن خبر داده است لازم است بدانيم كه كمال دين تنها به بيان احكام الهى نيست بلكه اين دين به مبيّن و شارح معصوم و مجرى معصوم دارد كه هم دين را به طور صحيح بيان كند و هم از تحريف و ايجاد بدعت در دين جلوگيرى نمايد و هم آن را به طور صحيح و كامل اجراء نمايد و اين، تحقق پيدا نمى‏كند جز اين كه پيامبر مسئول اين وظيفه مهم را مشخص نمايد و از ين رو در روايات كمال دين را به ولايت اميرالمؤمنين (ع) مى‏داند و اين امر در روز عيد غدير خم تحقق پيدا كرده است. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «يوم غدير خم افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى امرنى الله تعالى ذكره فيه بنصب اخى على ابن ابيطالب (ع) علماً لامتى يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله فيه الدين و اتمّ على امتّى النعمة و رضى بهم الاسلام ديناً؛(14) روز غدير خم از با فضيلت‏ترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداى سبحان به من امر كرد تا برادرم على را به عنوان نشانه امتم منصوب كنم تا آنها بعد از من به وسيله وى هدايت شوند و اين روز همان است كه دين در آن كامل شده ونعمت بر امتم تمام گرديد. و اسلام به عنوان دين براى آنها پسنديده شده است» و در حديث ديگرى امام رضا(ع) فرمود: «و امرالامامة من تمام الدين؛(15) تمام و كمال دين به امر امامت است.» سرّ آن همان است كه گفته شد، امام هم اين را تبيين مى‏كند و هم از تحريف آن جلوگيرى مى‏نمايد و هم نمى‏گذارد در دين بدعت ايجاد شود و هم دين را درست اجرا مى‏كند.

و اتممت عليكم نعمتى

خدا در روز عيد غدير نعمت خود را بر امت مسلمان به اتمام رساند و آئين اسلام به تكامل نهايى خود رسيد. زيرا بدون تعيين جانشينى براى پيامبر و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان اين آئين به تكامل نهايى نمى‏رسد.
براساس اين آيه دين نعمتى است كه روابط انسان را با خلق و خالق و نظام هستى تنظيم مى‏كند و زمينه عبادت و عبوديت را براى او فراهم مى‏سازد و با انتخاب جانشين براى پيامبر اين نعمت ويژه و مطلق الهى به مرحله پايانى خود مى‏رسد و با نصب على(ع) به عنوان جانشين، اسلام نيز به كمال لازم خود رسيده است.

و رضيت لكم الاسلام دينا

اسلام را به عنوان دين نهايى براى شما پذيرفتم يعنى روز غدير روزى بود كه اسلام با تكميل برنامه هايش به عنوان آيين نهايى از طرف خداوند پذيرفته شده است و با توجه به اين كه در اين روز على(ع) به عنوان جانشين پيامبر منصوب شد روشن مى‏شود كه نعمت الهى بدون جهت يافتن با رهبرى الهى تمام و مرضىّ خدا نيست.
خداى سبحان در سوره نور كه پيش از سوره مائده بر پيامبر نازل شده است فرمود: «وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الارض كمااستخلف الذين من قبلهم و ليمكنّن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً؛(16).
خدا به آنهايى كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است كه آنها را خليفه خدا در روى زمين قرار دهد، همان طور كه پيشينيان آنان را چنين كرد و نيز وعده داد آئينى را كه براى آن پسنديده است مستقر و مستحكم گرداند و بعد از ترس به آن‏ها آرامش بخشد.»
بر اساس اين آيه خداى متعال به مؤمنان و كسانى كه عمل صالح انجام دهند وعده داده است كه آئينى را كه پسنديده است در روى زمين مستقر مى‏سازد و زمانى اسلام در زمين مستقر و ريشه‏دار شد كه با ولايت توأم شده است.
اگر در اين آيه به مؤمنان وعده داده است كه سه ويژگى به افراد با ايمان اعطاء مى‏كند و آن خلافت در روى زمين و امنيت و آرامش براى پرستش پروردگار و استقرار دينى كه مورد رضاى خدا مى‏باشد با وعده‏ها در روز عيد غدير با نصب على (ع) و با نزول آيه اكمال دين جامه عمل پوشيده است زيرا در اين روز نمونه كامل فرد با ايمان و عمل صالح يعنى على ابن ابيطالب (ع) به جانشينى پيامبر مبعوث شده است.

نتيجه‏گيرى

با توجه به مجموع مطالبى كه در رابطه با آيه اكمال دين مطرح شده روشن مى‏شود كه امامت و ولايت از اركانى است كه با تحقق آن، هم كفار مأيوس مى‏شوند و هم دين كامل مى‏گردد و هم نعمت خدا به پايان مى‏رسد و هم دين اسلام به عنوان دين پسنديده مرضىّ خدا قرار مى‏گيرد. بنابراين پذيرش امامت و ولايت به عنوان امرى اعتقادى از اهميت فوق العاده‏اى برخوردار است كه همگان بايد آن را بپذيرند و به آن ايمان پيدا كنند.

پي‌نوشت‌ها:

1. سوره آل عمران، آيه 144.
2. سوره مائده، آيه 3.
3. سوره لقمان، آيه 17.
4. سوره بقره، آيه 111.
5. سوره توبه، آيه 32.
6. سوره رعد، آيه 11.
7. سوره فاطر، آيه 28.
8. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 587.
9. نهج البلاغه، خطبه 216.
10. اصول كافى، ج 2، ص 18.
11. سوره آل عمران، آيه 19.
12. همان، آيه 85.
13. نهج البلاغه، خطبه 86.
14. تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 589.
15. همان.
16. سوره نور، آيه 55.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: خبرگزاری فارس


با اضطراب جدایی کودکان چه کنیم؟
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 21:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
با اضطراب جدایی کودکان چه کنیم؟


بالبی، نظریه پرداز معروف در زمینه رشد کودک، رابطه عاطفی عمیق به ویژه بین مادر و کودک را دلبستگی می نامد که البته آن را می توان به هر رابطه عمیق بین دو فرد که برای یکدیگر مهم هستند تا حدی تعمیم داد. بر این اساس دو نوع مهم دلبستگی ایمن و ناایمنی ممکن است در کودک شکل بگیرد..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: كودك
:: برچسب‌ها: کودکان, رابطه عاطفی, پدر و مادر, والدین
خاطرات تلخ و شیرین چهره ها از اول مهر
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 17:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


خاطرات دوران مدرسه چهره ها، شاید یک پیشنهاد مناسب برای اول مهر امسال باشد. .



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: چهره ها
:: برچسب‌ها: بازگشایی مدارس
اس ام اس های عاشقانه ی پاییزی 1 مهر 1392
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 13:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://s1.picofile.com/file/7631625806/smsLove.jpg

زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت . . .

♥ ☼ ♥

بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز . . .

♥ ☼ ♥

در ماه مهر بادهای پاییزی بی مهری را با برگ درختان آغاز میکنند . . .

♥ ☼ ♥

پاییز غریب و بی رحم، اون همه برگ مگه کم بود؟
گل من رو چرا چیدی، گل من دنیای من بود


♥ ☼ ♥



متن کامل در ادامه مطلب..



:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پيامك
:: برچسب‌ها: اس ام اس احساسی پاییز اس ام اس عاشقانه اس ام اس عا
جملات الهام بخش برای زندگی (15)
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 12:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


هر کسی زیبایی منحصر بفرد دارد. هر کسی رویاهایی دارد که دیگران چیزی در موردش نشنیده اند. هر کسی استعدادهایی دارد که مردم به آن توجهی نکرده اند. هر کسی دارای ضعف های درونی پنهان است. هر کسی داستانی ناگفته دارد، پس هرگز با این تصور که سراسر زندگی کسی را می دانید در موردش شروع به پیش داوری و قضاوت نکنید چون احتمالاً واقعیت این است که همه چیز را درباره او نمی دانید..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: داستان و متن آموزنده
:: برچسب‌ها: جملات الهام بخش برای زندگی, جملات الهام بخش
هر روز یک شاهکار مدیریتی داشته باشید
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


اینکه هر روز یک شاهکار اساسی در زندگی داشته باشید، بسیار سخت است. این موضوع فراز و فرودهای بسیار و ایده های چالش برانگیز متعددی دارد. داشتن رفتار ایده آل فقط به خود شخص مرتبط نیست و کارها و رفتارهای دیگران نیز در این مساله دخیل هستند. .


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: موفقیت
:: برچسب‌ها: مدیریت موفق, موفقیت
هورمون های مردانه‌تان درست کار می‌کنند؟
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 10:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


همه ما کلمه هورمون را شنیده‌ایم. اما شاید تاثیر گسترده هورمون‌ها بر اعمال و رفتار دستگاه‌های مختلف بدن نکته‌ای باشد که تاکنون متوجه‌اش نشده‌اید. تاثیری که آنقدر زیاد است که می‌تواند سر شما را به درد بیاورد!


متن کامل در ادامه مطلب..



:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: هورمون, مردان, استرس, تستوسترون
آموزش بند انداختن صورت
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 9:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


شما برای از بین بردن موهای زائد صورت‌تان از چه روشی استفاده می‌کنید؟ اگر ترجیح می‌دهید هنوز هم مانند مادر‌بزرگ‌های‌مان از روش بند انداختن با نخ استفاده کنید، این مطلب احتمالا برای‌تان جالب است. .


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: آرایش و زیبایی
:: برچسب‌ها: بند انداختن صورت, موهای زائد صورت‌, وکس, رفع موهای زائد
مشهورترین سیاستمدارانی که ترور شدند
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 9:29 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


گاهی عرصه سیاست خونین می‌شود، صدای شلیک یک گلوله یا انفجار بمب رویدادی سیاسی را رقم می‌زند، تعریفش اما هنوز دقیقا معلوم نیست؛ ترور. .



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: چهره ها
:: برچسب‌ها: رهبران جهان, ترور
فال هفته
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 8:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

متولدین فروردین: روزهای خوبی در پیش دارید. روزهایی که می‌تواند خط پایان ناخشنودی‌های شما باشد. از این فرصت بخوبی استفاده کرده و با قدری تدبیر راهی را برای ادامه زندگی بیابید که با آرامش آن را طی کنید. ​

متولدین اردیبهشت: مسیر زندگی همیشه یکسان نیست و نمی‌توان انتظار داشت بدون فراز و نشیب طی شود. بدون تردید در بالا و پایین‌های زندگی آنهایی موفق‌ترند که صبرشان بیشتر است. اجازه ندهید مشکلات شما را از پا درآورد. توکل‌تان را به خدای مهربان بیشتر کنید و با تمرکز بیشتر قدم بردارید.

متولدین خرداد: برای رسیدن به هر هدفی راه‌های مختلفی وجود دارد. موفق‌نشدن در یک مسیر به معنای نرسیدن به هدف نیست. شاید لازم باشد راه‌های مختلف را بررسی کنید، از همراهی دوستان و آشنایان نیز غافل نشوید. دور‌کردن دودلی‌ها و تردید گام مهمی است که باید به آن توجه کنید.

متولدین تیر: مسائل خانه و محل کار را از هم جدا کنید و ناخشنودی‌های محیط کاری‌تان را به خانه نیاورید. اگر هم مسأله‌ای در خانه ذهن شما را به خود مشغول کرده، اجازه ندهید این دلمشغولی روی کیفیت کاری‌تان تاثیر بگذارد. ​

متولدین مرداد: عجول نباشید. این روحیه می‌تواند مانند دشمنی زندگی شما را با مشکلات جدی مواجه کند. پس تا حد ممکن از این صفت دوری کنید. دوستان خوب، سرمایه‌های زندگی هستند. آنها را از یاد نبرید. برای کارتان برنامه داشته باشید. زمانی را به خودتان اختصاص دهید و با دقت بیشتر برنامه‌ریزی کنید.

متولدین شهریور: گاهی مسائل کوچک شما را از ادامه راه ناامید می‌کند. مهم آن است که اجازه ندهید ناامیدی شما را از ادامه راه مایوس کند. بی‌تردید کم و کاستی‌هایی در همه کارها وجود دارد، اما اینها قابل جبران است، البته به شرطی که بتوانید در این بحبوحه بر خودتان مسلط شوید و با تدبیر اقدام کنید.

متولدین مهر: زندگی زیر یک سقف مختصات و مشخصات خود را دارد. برای شروع یک زندگی باید آماده بود. باید دست به دست هم داد. به قول معروف «یک دست صدا ندارد». قدری با خودتان خلوت کنید. با توکل به خدای مهربان می‌توانید راه درست را پیدا کنید. صبر و بردباری را از یاد نبرید.

متولدین آبان: بزرگ‌ترهای فامیل مانند ستون‌های خیمه زندگی هستند. باید با تدبیر بیشتر عمل کنید. کوچک‌ترها به آرامشی که هدیه شماست نیاز دارند. دوره و زمانه هر قدر تغییر کند، خوبی‌ها خوبی هستند و بدی‌ها بدی. به آنچه انجام می‌دهید بیشتر بیندیشید. ​

متولدین آذر: زندگی واقعی با آنچه در ذهن شماست و با آنچه شما می‌خواهید و دوست دارید اتفاق بیفتد، متفاوت است. زندگی را فقط شما نمی‌سازید و به پیش نمی‌برید، دیگران هم در آن نقش دارند و بازی می‌کنند. ​

متولدین دی: شاید دیگران آنچنان که باید و شاید شما را نشناخته باشند،اما اگر خودتان هم بروز ندهید، به یقین مهربانی‌تان را درک می‌کنند. این روحیه را حفظ کنید. هدفی دارید که برای رسیدن به آن زحمت بسیار کشیده‌اید، اجازه ندهید مسائل جدید زندگی، شما را از ادامه این راه باز دارد.

متولدین بهمن: در چاردیواری خانه، مانند هر جامعه کوچک یا بزرگی، سلیقه‌های مختلفی وجود دارد. باید یاد بگیریم این خلقیات و سلیقه‌ها را تحمل کنیم. باید بدانیم بهترین راه داشتن آرامش در خانه، شنیدن حرف یکدیگر و احترام به حقوق دیگران است. ​

متولدین اسفند: مدتی است دلتنگ هستید. در این شرایط تصمیم نگیرید. اجازه دهید اوضاع قدری آرام‌تر شود. سری به دوستان‌تان بزنید، در مصاحبت با آنها آرام‌تر خواهید شد. ماندن در این شرایط به نفع شما نیست. زمان‌هایی را برای ورزش، مطالعه و تماشای فیلم اختصاص دهید.



:: موضوعات مرتبط: فال هفته
لباس هایی که شما را لاغر نشان می‌دهد
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 8:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


اینکه رنگ‌های روشن سایز شما را بیشتر نشان می‌دهند و رنگ‌های تیره کمتر یک باور غلط است یا بهتر است بگوییم کمی تا قسمتی غلط! چون ظریف یا درشت‌تر به نظر آمدن شما بیشتر از اینکه در گرو رنگ لباس‌تان باشد در گرو فرم و طرحی است که انتخاب می‌کنید. .


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: مد و لباس
:: برچسب‌ها: انتخاب لباس, لاغری, مد و پوشاک
فن بیان،اصول سخنرانی و هنرگویندگی وگفتگو
دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت 2:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
به زودی در این مکان مطالبی با موضوع فن بیان ، اصول سخنرانی و هنر گویندگی و گفتگو قرار خواهد گرفت.



http://omidl.persiangig.com/image/u.jpg



:: موضوعات مرتبط: فن بیان
:: برچسب‌ها: فن بیان, اصول سخنرانی, وهنرگویندگی, گفتگو