به سيما نگاه ميكنم. دلم برايش ميسوزد. حس ميكنم هميشه چيزهايي در زندگي هست كه آزارش ميدهد.
به او نگاه ميكنم و ميبينم كه چقدر اين دختر دوست داشتني ولي در عين
حال ترسناك است. اين ترسناك بودن او، مرا از سيما دور ميكند. مدتهاست كه
ميخواهم به او پيشنهاد ازدواج بدهم، اما جرأت نميكنم..
متن كامل در ادامه مطلب..