در تمام مدتی که به حرفهایش گوش میداد، احساس میکرد اصلا نمیفهمد چه میگوید. هرچه بیشتر با هم حرف میزدند، کمتر متوجه منظور همدیگر میشدند. با شکایت میگوید: «آخه من که توقع زیادی ازش ندارم. فقط میخوام بیشتر برای زندگیمون وقت بگذاره، ولی هر بار یک جوری رفتارش رو توجیه میکنه و میگه تو از اول هم میدونستی که کارم چقدر برام مهمه. وقتی هم برای رفتن به سفر و جاهای دیگه ندارم، ولی هر بار باید دوباره برات توضیح بدهم. تا هم میخواهیم حرف بزنیم ناراحت میشی. هیچ نتیجهایهم از حرفهامون نمیگیریم...»