يك روز كه دلتان خيلي هوايش را
كرده باشد، مينشينيد خاطرات گذشتهتان را با او مرور ميكنيد و به نتيجه
ميرسيد كه آن دلخوريهاي كوچك و گاه به گاه، اصلا ارزش اين قهر چندين و
چند ساله فاميلي را نداشت.
خودتان
را سرزنش ميكنيد كه چطور توانستهايد اين همه سال بدون او كه فاميل
عزيزتان بوده و دوران كودكي يا جواني يا نوجواني را كنارش گذراندهايد، سر
كنيد. فكر ميكنيد صدايش حالا چطوري شده؟ قيافهاش چه شكلي است؟ دلش براي
شما تنگشده يا نه؟ اصلا شما را ميشناسد؟ اينگونه است كه جرات ميكنيد
شال و كلاه كنيد و برويد سراغش و خيلي ساده دست دوستيرا طرفش دراز كنيد و
بگوييد «بيا از نو شروع كنيم. بيا باز با هم فاميل باشيم... دنيا ارزش اين
حرفها را ندارد... بيا...»
اما
وقتي به خانهاش ميرسيد، پارچههاي سياه را ميبينيد روي در و ديوار و
حجلهاي را كه توي آن عكس اوست و آن وقت بقيه بستگان را ميبينيد كه گريه
ميكنند و ميگويند «چقدر دير آمدي!»
چه
شد؟ ناراحت شديد؟ همه آنهايي كه با يكي از بستگانشان قهر هستند بايد
بدانند كه به واقعيت پيوستن چنين كابوسي برايشان چندان دور از ذهن نيست و
ممكن است زماني از قهركردن پشيمان شوند كه ديگر دير شده است. ما در اين
گزارش به بررسي علل قهر در خانوادهها ميپردازيم.
منبع:جام جم