بربام گردباد
1
یکی ذره
ناگاه
درآرامش تپه جنبید .
گیاهی به دیدارابری درآن دوردستان کشید آه آیا ؟
ویا پشه ای درهوای سحربال و پرزد ؟
ویا ، راستی را نسیمی
- اگرچند
ملایمترازواپسین دم زدن های آن تیهوی مست
که پرواز تیری سحر خیزبرخاکش افکند –
وزیدن گرفت ازکرانه ی سحرگاه آیا ؟
گرفتم گیاهی کشیدآه ...
باری ،
یکی ذره جنبید .
نگه کرد .
و درگستره ی رام و آرام آن دورها نورها دید .
- (( چه صبحی !
( به خود گفت )
یکی نیک بنگردراینان :
سپیدارهای بلندبلورین نورند این نازنینان ،
چنین رسته صف صف درآرام خاور .
کدامین خداراست آن طرفه باغ معلق
درآن سوی آن ابرهای شناور ؟ ... ))
2
نسیمی به ره بود ،
آری ،
نسیمی به ره بود .
دل ذره پر می شداز شوق پرواز .
به خودگفت :
- ((چه ت اینجای دربند می دارد ، ای من !
پری گیروبالی برافشان ،
ببین تاکجامی توانی پریدن ... ))
نسیمی به ره بود .
وبربال او ذره پرواز می کرد .
و از شوق دیدار
سراپانگه بود.
و می دید و می خواست بسیار بیند .
و گستاخ می شد .
به خود گفت :
- (( وگر پرده وارافق راه دیداربندد ،
- چو تیغ آختی ازنگاه مصمم –
برآنم که ش آسان توانی دریدن . ))
3
نسیم وزان گردبادی دمان گشت .
ولی ذره سرمست ،
به یک جست
بالاشدازنردبان گردباددمان را .
ودرچرخش خویش بربام آن برج دوارپنداشت
که درگردش آورده است آسمان را .
و زیر و زبر کرد
زمین و زمان را .
برآن شد که تامرزخاوربپرد ،
و تیغ آزد و پرده وار افق رابدرد .
4
ولی ، هم درآن لحظه ، گفتی نگاه گیاهی
در آن ابر راهی اثرکرد...
دمی دیگر ، ازاوج افلاک ،
یکی قطره ،
دریایی افتان،
زلال و گران چون حقیقت ،
به سر ذره را کوفت برخاک .
و بسیار و یک قطره باهم فروریخت ،
و بسیار و یک ذره با آب و ذرات دیگر درآمیخت .
5
گیاهان آن دره دورازخواب دوشین پریدند ،
ئ سیلاب را ازهمان دوردیدند ،
و ازشوق بی تاب گشتند ،
و سیلاب آمد ،
و سیراب گشتند .
و سیلاب بگذشت ...
و درگود تاریکی از حافظه ی دره دور
رسوبی زلوش و لجن ماند .
و ذره در اعماق لوش و لجن ته نشین بود
و باد از دگرسوی می راند .
اردیبهشت 1346 - تهران