هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » خسرو گلسرخی »مرد خاکی
یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 0:30 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مرد خاکی

 مردی درون میکده آمد
گفت : کشمکش پنجاه و پنج
از پشت پیشخوان
مردی به قامت یک خرس
دستی به زیر برد
تق
چوب پنبه را کشید
و بی خیال گفت : مزه ... ؟
مرد گفت : خاک
دستی به ته کفش خویش زد
الکل درون کبودی لیوان ، ترانه خواند
وقتی شمایل بطری
از سوزش عجیب نگهداری
و بوی تند رها شد
آن مرد بی قرار
دست خاکی خود در دهان گذاشت
ناگاه از تعجب این کار
سی و هشت چشم نیمه خمار بسته
باز شد
و شگفتی و تحسین خویش را
مثل ستون خط و خالی سیگار
در چین چهره ی آن مرد گرم
خالی کرد
ناگاه
مردی صدای بمش را
بر گوش پیشخوان آویخت
میهمان من ، بفرمایید
چند لحظه سکوت ، بعد
صدای پر هیبت مردی دگر
فضای دود کافه را شکافت
من شرط را باختم به رفیقم
میهمان من ، بفرمایید
حساب شد
 در اوج اضطراب میکده
آن مرد خاکی ساکت
پولی مچاله شده
بر چشم پیشخوان گذاشت
و در دو لنگه ی در ، ناپدید شد