تو نگفتی که چرا آیینه ها می شکنند
تو نگفتی که چرا باد و هوا می شکنند
تو صدای شکستن روح مرا گوش نکن
سایه ساز رها گشته ما می شکند
کوی و برزن به هوای دل پروانه بسوخت
شکری از شکرستان خطا می شکند
می ز خونم تو بسازی و بنوشی هر دم
دم به دم این دل آیینه ما می شکند