هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » رسول نجفیان »به همان سادگی صحنه حوض
یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت 2:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

به همان سادگی صحنه حوض

ما
 در کودکی از تشنگی دیدن وی
دزد دزدانه
 ز هفتاد و دو بام
 می گذشتیم به ترس
 تا لب بام حیاط داماد
 او که افسرده ترین مردم را می خنداند
 تا کجا رفت کجا ؟
او که غدارترین شاهان را
 همه تخت نشینان و ستمکاران را
پیش پای مردم
 سکه پولی می کرد
تا کجا رفت کجا ؟
او که در هر نقشی خنده زنان
گریه رنج و غم مردم بود
 به خصوص
پاوهای بازار
او که دلپاکی و یکرنگی مردم را داشت
و مانند کلم
گنگ و پیچیده نبود
به همان سادگی صحنه حوض
آن گل خندان لب
لاله سرخ و سیاه
آن که می آوردم
 عطر تلخی از دور
عطر شادی و سرور
 و چراغان های
 لاله زار تهران
و چه فصلی رویید
 فصل نادانی و مسخ و خفقان
سالهای قربان
یوسف مصری ‚ مهدی سیاه
حکم شهر چراغان ها بود
مرغ خوش الحان صحنه حوض
خسته و پر بسته
با دلی بشکسته
سرد و خاموش
کناری تنها
 و فقط خاطره ها ‚ خاطره ها
او که افسرده ترین مردم را می خنداند
 آن سیاه تنها
 تا کجا رفت کجا ؟