در غربت
سه استکان برنج
پنج استکان ِ پر
آب
قدری نمک
اول برنج را می شوییم
بعدا
پنج استکان در آن ، آب
بعدا نمک
و بعد
روی چراغ و جوش ملایم
امشب دوباره این شکم پیچ پیچ من
دارد عزا به جای غذا
از بس که تخم مرغ شکستم ، دیگر
مرغان خانگی هم
با احتیاط می گذرند از کنار من
گاهی ناهار و شام
در کافه ای حقیر
و گاهی
در خانه ی رفیقی
حس می کنم من اینجا
در غربت
درد گرسنگی را
تی
من می توانم امشب
بنشینم و بگویم
شعری برای قحطی و فقر و گرسنگی
در " هند " یا " بیافرا "
مادر چه چیز خوبی ست !