سورئال
تو همون دلهره و دلدلِ این دقایقی
اون که هدیه کرد به من جراءتِ از نو عاشقی
تو همون حس قشنگی که تو شعرای منه
نبض این ترانه ها با چشمای تو می زنه
تو همونی که تو رو قَدِ خودم دوس دارمت
از حسودیم نمی شه دستِ خدا بسپرمت
تویی شاهزادة من تو انتخاب خودمی
تو واسِ دنیای شعرام نه زیادی نه کمی
وسط آدمای سیاه سفیدو پاپتی
تو شبیه خودتی تویی که در نهایتی
دستِ تو چترِ نوازش رو سَرِ ترانه هام
تو صدات سمفونیه برای عاشقانه هام
واس من تنفسه هوای شرجی نگات
چلچراغِ عمرمه چشمای رنگِ کهربات
تو همون الهامِ نابی که می یای سراغ من
می پیچه خاطره های تو توی اتاق من
خواب دستام پُره از قشنگی نوازشات
به خدا صد تا ستارهَس توی سوسوی چشات
تو مث حادثه ای تو این سکوت یکنواخت
اون که تو جدالِ شعرو گریه قافیه نباخت
وقتی که گم می شدم تو شبای سُربی و بد
دست مهربون تو خورشید و به شب گره زد
تویی اون قصة تازه تویی سورئال من
تو مال خود منی امیدو شورو حال من
حالت شرقی اون چشمای تو مقدسه
هیشگی به گرد آتیش اون نگات نمی رسه
بهترین وقتِ سرودن وقت دیدار تواِ
بغض صد تا حنجره تو سیم گیتار تو اِ
تو همونی که برام ماه و ستاره می کنی
من پر از ستاره ام وقتی که چشمک می زنی
تو همون رخصت تازه تو تمومِ بودنی
تو کویر واژه سوز تو بارشِ سرودنی
تویی نقطه چین حرفام تویی انگیزة ناب
نذار از صدا بیفتم تو سکوت و این عذاب