شبانه های من...
شبانه در ستیز بودن و نبودن تنها به لحظات بودنت نگریستم
شبانه در سوز و گداز تنهایی خویش تنها آواز بودنت را شنفتم
و شبانه در میان اوج دلتنگیم با گریه هایت گریستم
از شب چیزی جز ستیز و تنهایی و دلتنگی به یاد ندارم ...
شب من زادهء نبودن توست اما من اظهاری از نبودنت نکردم
و حال ناتوان تر از همیشه در میان سیاهی شب نور را میطلبم که کور سویی
از آن ،از فرسنگ ها پیداست ..
آه ای طلوع صبح ، ای روشنی بخش ، به قاصدانت بگو چشمها در انتظارند
آمدنت را آرزو داریم....
//ناجی تو کجایی//