سوگواری
من به سوگ نشسته ام .......
من به سوگ اشکهای ریخته ام نشسته ام
به سوگ اشکهای پاکم،که ریختندو رفتند
و پاکی و زلالی را با خود به آسمان بردند.............
من به سوگ نشسته ام
با نگاهی خسته به سوی اسمان
با نگاهی که تنها امیدش بارش باران است
باران پاکی باران زلالی
چه تابستانی است ..........
در تابستان هم باران می بارد....
می بارد .. میدانم روزی می بارد....
من ان روز را انتظار می کشم