ما یادمان رفت
راست گفته بودی
پشت لبهای سرخ جگری
همیشه دندانهای تیزی برای دریدن هست
*
غروب پاییز
غروب پنج شنبه
و باران سخت می بارید
گفتی به یادگار عکسی بگیریم
من هم به یادگار عکسی گرفتم
از دو بچه ی ذغال فروش
که دستهای سردشان بسیار
سفت تر از دستهای گرم ما
به هم گره خورده بود ...
*
طلوع بهار
طلوع جمعه
کوچه ی خاکی پشت آن خانه
پر از گل شده بود
دختر کوچکی زمین خورده بود
و تو اولین عشق بودی
دختر کوچکی زمین خورده بود
و من آخرین عشق بودم
دختر کوچکی زمین خورده بود
و ما یادمان رفت!