هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

چگونه نسلي باحيا پرورش دهيم؟
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۱ ساعت 13:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

جلوي آقاجان حتي پايمان را دراز نمي‌كرديم. او بود كه بايد مي‌فهميد وقت زن گرفتن يا شوهر‌كردن بچه‌ها شده است. تا آن موقع اگر از عشق دختر همسايه مي‌مرديم رويمان نمي‌شد به آقاجان چيزي بگوييم. مامان اگر به دادمان مي‌رسيد و با آقا در ميان مي‌گذاشت كه چه بهتر وگرنه بايد مي‌سوختيم و مي‌ساختيم. اگر روز ازدواج به هماني كه آرزويش را داشتيم مي‌رسيديم انگار دنيا را به ما داده بودند. يادم نمي‌رود وقتي براي خواستگاري، پدرم​ مرا به حضور خواست و با مامان و آقاجان تنها شدم و او از من پرسيد: «پس دلت مي‌خواهد زن بگيري!» چنان خجالت كشيدم كه تا بناگوشم داغ شد و فكر كردم چقدر آقا جان را توي معذوريت قرار داده‌ام، اما حالا پسرم جلوي چشم من با دوست دخترش با موبايل حرف مي‌زند و قرار و مدار مي‌گذارد و انگار نه انگار كه من پدرش هستم و بايد كمي حيا داشته باشد.»

شايد اين درددل برايتان آشنا باشد. اين حرف‌ها درددل مسعود ـ الف، پدر 50 ساله‌اي است كه تنها 30 سال پيش آنقدر شرمنده پدرش شده بود كه در شرايط جنگ و سختي خواسته است ازدواج كند كه نتوانسته بود يك كلمه حرف بزند، اما حال امروز فرزندان او با گذشته خيلي متفاوت است.

شرم سرخ گونه‌ها، يادش بخير

«امروز اگر سرخي‌اي به گونه‌اي باشد از رژگونه است نه خجالت!» اين حرف يك مادر 45 ساله است كه دختري 23 ساله دارد. اين مادر نيز مانند مسعود معتقد است مادر و پدر‌هاي نسل او تا حد زيادي در تربيت صحيح فرزندانشان موفق نبوده‌اند و معدود خانواده‌هايي توانسته‌اند تا حدي شرم و حياي پسنديده را ميان فرزندانشان حفظ كنند. او مي‌گويد: «دخترم را به مدرسه مي‌فرستم براي درس خواندن. وقتي مي‌روم سبزي بخرم مي‌بينم توي خيابان است و موهايش را بيرون گذاشته و آرايش كرده. خدا مي‌داند ما را چقدر مي‌گشتند كه لوازم آرايش همراهمان نباشد. نمي‌دانم سيستم مدرسه اينها چطور است. نه معلوم است كي به مدرسه مي‌روند و كي مي‌آيند و نه معلوم است آنجا چطور نظم و تعهد و حيا را به آنها مي‌آموزند.

من خودم اهل اين كارها نيستم، اما دخترم از وقتي به دبيرستان رفته است نمي‌دانم تحت تاثير كدام دوستانش به اين كارها گرايش پيدا كرده. البته زمان ما كسي آرايش آنچناني نمي‌كرد و لباس‌ها با اپل‌هاي قطور و گشاد و بلند طراحي مي‌شد كه تنها زينتشان تكمه‌هاي بزرگ بود، اما حالا خودتان مي‌دانيد كه اگر نوجوان بخواهد همرنگ بقيه همسالانش شود بايد چه شكلي باشد.»

من هم مثل تو يا بهتر

احترام از قدرت و اهميت و اقتدار و قابليت‌هاي شخصي ناشي مي‌شود. ديروز بيشترين اقتدار و اهميت و قابليت را در خانواده، پدر داشت. بعد از او مادر بود و اگر اين دو نبودند فرزند كسي نبود كه بخواهد گردنكشي كند. بچه‌ها به والدين وابسته بودند و هر تحرك اجتماعي آنان از پشتيباني آنان ناشي مي‌شد.

اما امروز بچه‌ها به موجودي كمياب در خانواده بدل شده‌اند كه به خاطر اين كميابي نزد والدين و مادربزرگ و پدربزرگ‌ها عزيزترين هستند.

گاه بزرگ‌ترهاي خانواده فرزندانشان را به خاطر برخورد با نوه‌ها ملامت مي‌كنند و حتي والدين در مقابل كودك با هم همين برخورد را دارند.

آنها نمي‌پوشند و كمتر مي‌خورند تا بچه‌ها بهتر بپوشند و درس بخوانند و از زندگي خود لذت ببرند.

كودكان كم‌كم قدرت و اقتدار مي‌يابند. آنها تصميم مي‌گيرند خانواده كجا برود و كجا نرود. آنها تصميم مي‌گيرند كجا بخوابند و به خاطر آنهاست كه خيلي از سفرها لغو يا برگزار مي‌شود. حتي آنها در تغيير دكوراسيون منزل و خريد خودرو نيز نقش دارند. اين است كه آنها براي خود اقتداري بيش از والدين متصور مي‌شوند و با خود مي‌گويند: «مادر، پدر، من هم مثل شما هستم و شايد بهتر!» بخصوص كه شكاف اطلاعاتي و مهارت‌هاي تكنولوژيك آنان و والدينشان روزبه‌روز بيشتر مي‌شود. در مدرسه نيز معلم‌ها با فرزندان دردانه اين خانواده‌ها مثل ملكه‌ رفتار مي‌كنند و آنها نفر اول مي‌شوند نه در درس، بلكه در خانواده و فكر مي‌كنند اين ديگران هستند كه بايد به ايشان احترام بگذارند و همه نيازهايشان را فراهم كنند.

دانش‌آموزان امروز گاه خيره به چشم‌هاي معلم مي‌نگرند و با جسارت تمام خطايشان را تكرار مي‌كنند يا حرف زشتي مي‌زنند و حقوق خود را به رخ او مي‌كشند. نوع پوشش زن و مرد و روابط آنان نيز در نگاه بسياري از مردم با آنچه حيا مي‌دانند، فاصله گرفته است. در گذشته لباس‌ها حتي در خانه و مقابل محارم نيز پوشيد بود، اما امروز بسياري از افراد در حريم خانه نيمه برهنه‌اند و هر فاميل و آشنايي را محرم مي‌شمارند.

حيا از كجا مي‌آيد

تا وقتي انسان در مرحله كودكي است، زمينه‌سازي براي باحيا‌ بودن او به عهده خانواده است و پس از سن تكليف، خود او نيز بايد راه مراقبت از حيا را بشناسد و مرتبه آن را افزايش دهد.

حيا، يكي از مهم‌ترين وجه تمايزهاي انسان و حيوان است. انسان است كه از گناه شرم مي‌كند و در مقابل بزرگ‌تر حيا دارد. اما حيوان جز​ ترس​ و غريزه چيزي را نمي‌شناسد. پرورش جواناني كه در جامعه از ترس نيروهاي انتظامي از خود حجب و حيا نشان دهند پرورش يك حس انساني نيست. اين احساس ناب وقتي پديد مي‌آيد كه از درون فرد بجوشد و خود مراقب آن باشد.

تربيت انسان باحيا فرآيندي تدريجي و طولاني مدت است. كسب آن مقدار از حيا كه وجهي از وجوه تقوا و مايه سعادت آدمي است، به مراقبت افكار، نيت‌ها و اعمال در طول زندگي نياز دارد. تا وقتي انسان در مرحله كودكي است، زمينه‌سازي براي باحيا‌ بودن او به عهده خانواده است و پس از سن تكليف، خود او نيز بايد راه مراقبت از حيارا بشناسد و مرتبه آن را افزايش دهد. مهم‌ترين ميراثي كه خانواده مي‌تواند به فرزند بدهد رفتار توام با احترام حرمت و حياست. فرزندي كه ببيند پدرش به مادر احترام مي‌كند احترام مادرش را نگه مي‌دارد. كودكي كه مي‌بيند مادرش از برادر شوهرش حجاب مي‌كند معني حجاب را خواهد فهميد.

پسري كه مي‌بيند پدرش، حتي در مقابل خاله او چشمانش را پايين مي‌اندازد مي‌آموزد در خانواده رعايت حريم‌ها واجب است، اما اگر اين اصول تنها زباني به او ديكته شود هرگز تنيجه بخش نخواهد بود.

خنده‌هاي شوم

وقتي دختر يا پسر كوچولوي تو بعد از در آوردن پوشكش از دستت فرار ‌كرد وبرهنه ميان مهمان‌ها ‌دويد، همه ‌خنديديد، وقتي اولين فحش‌هايي را كه كودكت آموخته بود نثار تو و پدرش ‌كرد، همه ‌خنديديد.

وقتي او براي بازي بر سر تو و همسرت و مادر بزرگ و پدر بزرگ خود ‌كوبيد بازهم همه ‌خنديديد. اما اين خنده‌ها نتيجه‌اي جز تقويت رفتار نادرست كودك نداشت و آن روز تو اين را نمي‌دانستي و امروز وقتي نوجوانت سركشي و سرپيچي مي‌كند ديگر نمي‌خندي، بلكه اشك در چشمانت حلقه مي‌زند.

دستورات ديني سرشار از توصيه‌هايي است براي عادت‌هاي رفتاري كه تأثير عميقي بر شاكله انسان مي‌گذارد. جدا‌كردن جاي خواب كودكان، حمام‌كردن كودكان دختر توسط مادر و پسر توسط پدر و برهنه نشدن در مقابل فرزنداني كه عقل رس شده‌اند حتي اگر كمتر از سن مدرسه باشند از اين دست سفارش‌هاست.

زمينه‌سازي، تغيير موقعيت و روش الگوسازي سه ابزاري است كه خانواده براي تربيت فرزند در اختيار دارد.

رعايت نكات اخلاقي لازم در تربيت جنسي كودكان، آموزش به آنها براي وارد نشدن به اتاق والدين، نمونه‌هايي از اين زمينه‌سازي به منظور تربيت انسان باحيا و باايمان به شمار مي‌آيد.

تجلي حيا در رفتار والدين، آرام آرام رفتار و سپس نفس كودك را شكل مي‌دهد و اين الگوي اوليه چندان قدرتمند است كه مي‌تواند حتي با الگوهاي غلط جامعه و محيط مبارزه كند.

والدين با انتخاب اقوام و افرادي كه با آنها رفت و آمد خواهند داشت، دوستان كودك و محيط زندگي مي‌توانند عوامل محيطي را نيز كنترل كنند.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:جام جم



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: چگونه نسلي باحيا پرورش دهيم