خواب
گفتم قلمی به دست بگیرم
از خودم برات بگم
که شاید سبک بشم
دلم رو جارو کنم از درد و غم
نمی دونم عزیزم، از کجا شروع کنم
از تاریکی ها بگم،یا که از خورشید و روز و روشنی
یا می خوای بهت بگم که تو، تو قلب منی
آره امروز یک کمی تنهایی رو حس می کنم
هی دارم نصیحت این دل بدجنس می کنم
بازم امروز بهونه سر داده و تو رو می خواد
بهش می گم غصه نخور شاید بیاد
پریشب به یاد تو خواب می دیدم
تو خوابم ستاره و آفتاب و مهتاب می دیدم
تو کویر زندگیم یه عالمه آب می دیدم
خواب دیدم کنار یک حوض بلور
که پرش بود ماهی های جور وا جور
روی یک تخت بلور الماسی
کنار گل های لاله عباسی
با خودم تنها بودم
به یاد گذشته وشادی ها و غم ها بودم
یک دفعه از آسمون
یک ستاره ی قشنگ چشمک زنون
با عجله به طوری که من نبینم
اومد پایین یه راست نشست توی سینه ام
تا اومدم بگم چی شد
آب شد، با قلبم یکی شد
وقتی از خواب پاشدم
فهمیدم عاشقت شدم
آره،اون آفتاب و مهتاب تو بودی
ماهی قرمز تو خواب تو بودی
عزیزم حوض بلور روی تو بود
گل های لاله عباسی بوی تو بود
حالا که راز دلم رو می دونی
کتاب عشق رو تو چشمم می خونی
کی میای تا دست تو دستت بذارم
بوسه ای رو چشم مستت بذارم
کی میای سر روی شونه ام بذاری
تو چشام نیگاه کنی،دست روی گونه ام بذاری