ای کاش
کاش میشد زندگی دوباره کرد
کاش میشد دفتر خاطرات بد رو پاره کرد
کاش میشد زمزمه محبت و ترانه کرد
کاش میشد ورد زبونا شعر عاشقانه کرد
کاش میشد پرنده شد از این دیار پر ز غم
پر کشید و رفت و رفت، تو شهر شادی خونه کرد
کاش میشد ستاره شد چسبید به طاق آ سمون
اونجا در امن و امون، این نکبت و نظاره کرد
کاش میشد تاریکی رو تو گونی کرد انداخت به قعر دریاها
دنیارو چراغونی با صد هزار ستاره کرد
کاش میشد درد دل نقاشی کرد زد رو دیوار
تا که وقتی که میپرسن دیگه توضیحی نداد، فقط به ا ون اشاره کرد
خسرو جون این کاشکیها رویا و خوابه به خدا
همشون حکایته، جاش تو کتابه به خدا
توی این بازار آ شفته دل
همه چی روی حسابه به خدا
زندگی با همه شادی و غم
چون حباب روی آبه به خدا