آب و آتش
یخ سوخت و شعله خندید به آب
آب درمانده و غمگین شد
دل آتش منجمد و سرد!
گویی ز آه یخ آب شده این چنین شد
آب سلیس و روان بود، آتش چه؟
سلیط بود و گران
آب روان در چاله ای پر ز یخ افتاد
آتش به دنبال او
آتش زورمند بود و جفا می کرد،
آب مظلوم و ستمدیده می نمود
آتش به زور و به سختی وارد چاله شد
این بار آتش طعمه ی چاله شد، خفه شد
آب سر براورد هیچ زآتش ندید،
مانند اینکه ز اول همی نبود