من ، تو ، سیب
درخت همسایه سیب داشت
و تو در حسرت داشتن سیبی
به تماشای درخت
و چیدم من برایت
همسایه آمد
غضبناک و ...
فریاد شنیدم
درد کشیدم ...
سالها میگذرد
حال که میبینم گذشته را
تو ارزش سیب داشتن را نداشتی
کاش هرگز تمنای چشمانت را برای داشتن سیب نمیدیدم