جوانی
جوانی همچو دُرّی بس گران بود
ولی افسوس چو تیری در کمان بود
برفت از دست با سرعت چو تندر
جوانی همچو آهویی دوان بود
جوانی پیشگفتاری زپیری
سر آغازی برای امتحان بود
جوانی دوره خوش باوری ها
تمنای دل خوش باوران بود
جوانی غنچه بشکفته ی عمر
نهال تازه آن باغبان بود
جوانی بوی عطر یاس دارد
گلی خوشبو برای بوستان بود
زمینش تشنه و پاک و عطش ناک
برایش قطره ای امید ، جان بود
امید و آرزو چون رود پر آب
زمین تشنه را خوش میهمان بود
جوانمردی و پاکی و صداقت
جوانی را بسان پاسبان بود
بسر آمد جوانیهای‹‹ جاوید››
برایش همچو یک خواب گران بود
چو از خواب گران برپای برخاست
هویدا گشت هر آنچه نهان بود