پانزده هایکو
1
صبح بهاری ِ زندان
پرنده
بر سیم های خاردار
2
بامداد خزانی ِ زندان
رگبار و
گل های سرد ِ شیپوری
3
نیم روز ابری ِ زندان
خزان و
کاغذ مچاله ای در گذر باد
4
دالان ِ دراز خزانی
زندان
در غبار نفس می کشد
کولاک ِ تنهایی
5
سلول های ناگهان
گنجشک پریشان به دیوار می خورد
نسیم پنجره های خزانی
6
زندان پیر
فضای ساکن ِ مسموم
هواکش های خاموش روح
شب بی نسیم خزانی
7
تکاپوی شبانه ی زندان
ناگهان
شیون مرگ آرام می شود
رویای مهتاب خزانی
8
ظهر آفتابی پاییز
کاکل سرباز تاب می خورد
در میان قامت باد
برج کهنه و
گل های شیپوری
9
ماشه را می چکاند ، سرباز
روز سوراخ می شود
در نگاه زندانی
آوار پاییز و
چای بعد از ظهر
10
خم می شود ، سرباز
از ملال برج
بر صحن عبوس عصر
زندان و
بادهای خزانی
11
برج دیده بانی و
اندوه شامگاه
کبوتر زندان
با حس ِ پاییزی در گذر است
12
در زاغه
چراغ روشن است
بیداری و
عطر تنفس تریاک
شب خزانی ِ زندان در گذر است
13
سیگار روشنی
در اضطراب خمیده ی باد
حیاط ابری ِ روح و
عصر پاییزی زندان
14
پروانه ی سفید
بر خار سیم ها می نشیند
نسیم پاییزی و حیاط آفتابی ِ زندان
15
یاد دشنه در کتف
زندان سرخ می شود
در لابه لای شب
تلنگر پاییز بر شیشه ها