گذرگاه تپنده
دل افلاکی ام کجاست ؟
شب دغدغه های خزانی !
شعله های ِ هماره ی پروازم کجاست ؟
یال مِه گرفته ی سال ها !
کهن سالی ستبر بیشه ها
هنوز نام تو را
عاشقانه
زمزمه ای می کنند
در گوش دریا و
باد
و فریادی
به ژرفای شکفته تر جوانه ای که مرا سوخت
دل افلاکی ام کجاست ؟
گذرگاه تپنده ی اندوهناک خاک !