هزار دست ، هزار چشم
دوباره شب شد و در من ترانه ها رویید
از این درخت تناور جوانه ها رویید
پرندگان همه غمگین و خسته برگشتند
دوباره زمزمه در کنج لانه ها رویید
هزار دست، هزاران هزار دست تهی
پی گشودن درها ز شانه ها رویید
هزار چشم، هزاران هزار چشم امید
زبانه ای شد و بر آستانه ها رویید
خزان غمزده ای سبز باغ را پوشاند
برای ناله ی بلبل، بهانه ها رویید
و من گریستم آن گونه در قفس غمگین
که دام، صحن چمن گشت و دانه ها رویید!