نفرین خلق
صد ناله سایه وار روان در قفای ماست
نفرین خلق سایه ی بال همای ماست
هرجا که آشیانه نهادم، بباد رفت
نفرین و ناله ی چه کسی در قفای ماست
فریاد ما، ز بام فراتر نمی رود ...
این مرغ سر بریده مقیم سرای ماست
تا ابر و برق و باد چه بازی کند، که سیل
در گیر و دار حادثه خشت بنای ماست
جانا شهید عشق تو تا حشر زنده است
تنها عقیق آن لب میگون دوای ماست
میل غزل نمی کنم از بیم این و آن
چشم حسود کورتر از اشتهای ماست
تهران 1341