چون نمی سوزد؟
به حال ما دل ایام، چون نمی سوزد؟
در آتش می ما، جام چون نمی سوزد؟
زناله ام جگر لاله سوخت در گلشن
به حیرتم جگر دام، چون نمی سوزد؟
نشاند عشقم از آغاز در غم و هجران
دل شکسته سرانجام چون نمی سوزد؟
در این کویر که بال عقاب می ریزد
زرهروان فنا گام چون نمی سوزد؟
صلاح نیست که دود از سرای ما خیزد
به آهی ار نه در و بام چون نمی سوزد؟