صاحِبِ فال
سر راه بر پُل نوشتم یاسمین
روی برگِ گل نوشتم یاسمین
بر تن خورشید و ماه و کهکشان
چون نشانی از تو دیدَم، یاسمین
اسم تو ترانه وار نوشته شد
شعر من دیوانه ی نام تو شد
من به او حسادتم شد که چرا
شعر من هم تشنه ی کام ِتو شد
یاسمین گل پیش تو خار میشود
شاغل از عشق ِ تو بیکار میشود
انتظار و انتظار و انتظار
مُنزَوی در خانه بیمار میشود
بی تو ای طبیبِ درمان های من
ثانیه در انتظار سال میشود
با خُلوص ِ دِل نیَت کردم، بگو
چه نصیبِ صاحِبِ فال میشود؟