عهد
پاییز واسم پُر از تو بود
سرشار ِ بوسه و غزل
فصل خزون عشق تو بود
دقیقه های بی هَدَر
برگ ریخته ی درختا
زیر پاها له شد و ما
دِلخوش از بودن ِ با هم
گوش نمیدادیم به بَرگا
گوش نمیدادیم چرا که
تنها بودن رو ندیدیم
اونی که تنهاس میدونه
چرا چیزی نشِنیدیم
با خودم یه عهدی بستم
که سَفَر بی تو نَرَم
دستتُ بوسه زَدَم
دست کشیدی بر سَرَم
من و تو عُمریه با پرنده پرواز میکُنیم
من و تو روزمونُ با بوسه آغاز میکُنیم
من و تو دِل به دِل ِ غم نمیدیم
توی شب های سیاه ترانه آواز میکُنیم