فاتح
در این پلشت زار همقطاران دیروز،
پشتوار کولهای باید و
چوبدستی
که رشک،
کوه را به اشک آرد.
در این قامت خمیدگی
به کرکسان بیدار
ـ پرسان و پرکشان ـ
فاتحانه باید خندید،
که شرم آرند
بدنهای بادکردهی مان را
مرده پندارند.
آری!
پیش از سر آمدنت
باید
که سر برداری.