من از تو میمُردم، اما تو زندگانی من بودی (فروغ
فرخزاد)
کاش تقدیر شب چشم تو بارانی نبود
خانه ام با یک تلنگر رو به ویرانی نبود
ای که در موهای تو گم میشدم تا دوردست
بی خبر رفتی ولی رسم مسلمانی نبود!
شاید این کابوس ها کمرنگ تر میشد اگر
دست کم رویای دستان تو سیمانی نبود
یک نفر هر شب خراب و مست میخواند ولی
کوچه ها را بی تو گشتن کار آسانی نبود
می شد از چشمت گذشت و بی خیال شعر شد
می شد آه اما اگر عشقم غزلخوانی نبود
لا اقل برگرد خاتون خنجرت را هم ببر
کاش من میمُردم از تو بیت پایانی نبود