بانوی بهشت
یک سیب نیم خورده و امای
سطر بعد
یک اتفاق نیفتاده، اداهای سطر بعد
دیشب سرود مادرمان لخت لخت بود
چیزی شبیه طعنه به حوای سطر بعد
این جانماز آب کشیده برای تو
خاتون خیس خورده، معمای سطر بعد
انگار عکس آسیه افتاد توی آب
این هم عصای نیلی موسای سطر بعد
با ادکلان " کــُلـد " چه آقا شدی کلک
حالا زرنگ باش برو لای سطر بعد
خود را بجای شاعر این شعر جا بزن
دستی بکش به روی سر و پای سطر بعد
هاجر که تشنه بود و کمی هم سراب داشت
او را بکش به سمت هیولای سطر بعد
شیطان - خدای کاغذی - و چند اسکناس
زن هم که لیز خورد به بالای سطر بعد
این سیب های لخت وَ مادر... که رخت شست
چـــیزی به جا نمانده از املای سطر بعد...