یکشنبه ۴ دی ۱۳۹۰ ساعت 13:35 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ماه پیشونی(۲)
درون خلوت خویشم
کسی در من فرو رفته
دلم را برده با نازش
ولی آهسته خوابیده
مرااز خودرهاکرده
به بند خود در آورده
نه اورادیده ام هرگز
نه درخوابش فرو رفتم
نه از ماهش خبر دارم
که بر جانش گره خورده
مرا در خود بغل کرده
که ایا آدمی مرده؟
جوابش را ندادم چون
درون خلوت خویشم
ولی شایددراین خلوت
زهجرت ناله ها کردم
چرا چون لاله پژمرده؟
چرا اینک ز هجرتو
خدای عالم افسرده
چرا باید چنین باشد
نه از ماهش خبر دارم
نه می دانم
که بر جانش گره خورده
ولی پیشانیت گفته
که ماه من فروزان است
نمرده تا ابد زنده
چنانکه مادرت گفته
ولی این را که می دانم
توازروح رویاها
تو از جنس مهتابی
شبی را آمدی خوابم
شدی چون ماه پیشانی
نظرکردی به این دنیا
بدیدم تو خود ماهی
ترا باید نوشت هرشب
عزیزم ماه پیشانی
نباشد ازتوبهتر کس
چراکه عاشق ماهی
ولی نه ... تو خود ماهی
روحش شاد